واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شهيد مفتح و روشنفكران (2) گفتگو با مهندس محمد صادق مفتح شهيد مفتح تا چه حد از نزديك با دكتر شريعتي ارتباط داشت؟ رابطه بسيار خوبي داشتند، حتي آخرين جلسه اي كه قبل از رفتن دكتر شريعتي به انگليس بود كه به شادي ختم شد، منزل آقاي مهديان بودند. دكتر شريعتي تازه از زندان آزاد شده بودو روزنامه كيهان آن زمان سلسله مقالاتي از دكتر شريعتي را چاپ كرد. سلسله مقالاتي به نام اسلام و ماركسيسم. كه خيلي هم سر و صدا كرد. بله، بحث مفصلي درگرفت كه شهيد مفتح از دكتر حمايت كردند، البته هر دو بحثهاي مفصل و فراواني با هم مي كردند، ولي به عنوان مصلحي كه روي مسائل زياد كار كرده،شريعتي را قبول داشتند حتي بعد از شهادت دكتر شريعتي، شهيد مفتح به سوريه رفتند و در تشييع جنازه شريعتي شركت كردند. به نيت شركت در تشييع جنازه رفتند ؟ الان خاطرم نيست كه به اين نيت رفتند يا كار ديگري داشتند، ولي قطعا كسي كه در تشييع جنازه شريعتي شركت مي كند،وقتي به كشور بر گردد دچار مشكلاتي خواهد شد، بنابراين اگر اصرار نداشتند كه حضور پيدا كنند، با علم به اين كه مي دانستند برايشان هزينه هايي خواهد داشت، اين كار را نمي كردند، ولي بنا به اعتقادي كه داشتند اين كارا را كردند. ايشان بسيار اصرار داشتند كه در ذهن جوانان مرزي بين روحاني و غيرروحاني ايجاد نشود و قشري از جوانان به طرف اسلام بدون روحانيت كه دكتر شريعتي در بعضي از مقاطع مطرح مي كرد، نروندو قشر وسيعي به طرف اسلام نيايند كه غير از روحانيون در آن حضور ندارند. ايشان معتقد بودند افراد غيرروحاني معتقد به اسلام حتما بايد در اين اردوگاه حضور داشته باشند. به همين دليل هم از خط و جريان دكتر شريعتي حمايت مي كردند، البته نقطه نظرات انتقادي هم داشتند. از نقطه نظرات انتقادي ايشان چيزي را به ياد داريد؟ چون خود من هم در آن شرايط سني، سمپاتي بالايي نسبت به دكتر شريعتي داشتم، كاملا در جريان اين نظرات بودم، يكي همين اسلام بدون روحانيت بود كه بعدا دكتر شريعتي خودش اصلاح كرد، شايد به خاطر بحثهايي كه با شهيد مفتح و يا امثال ايشان داشت، به اين ديدگاه رسيد كه سخنش را اصلاح كند. خود من اين سئوال را داشتم كه ما چرا بايد اسلام را فقط از كساني كه روحاني هستند، در حوزه ها درس خوانده اند و اين لباس را مي پوشند ياد بگيريم؟ شهيد مفتح مي گفتند شما وقتي مريض مي شويد پيش كسي كه ادبيات خوانده، نمي رويد، مي رويد نزد كسي كه در دانشكده پزشكي درس خوانده، اين جور بحثها هم بايد در يك جايگاه تخصصي مطرح و به آنها پاسخ داده شوند،ما در اين موضوع جايي داريم به نام حوزه. مسائل ديني در اينجا مطالعه و بحث و تدقيق قرار مي گيرند، بنابراين مسئله لباس نيست، مسئله اين است كه كسي كه در اينجا درس خوانده و بر اين مسائل و امور مسلط شده بايد به اين نوع سئوالات جواب بدهد، همان طور كه مسائل پزشكي را كسي كه در دانشكده علوم سياسي درس خوانده نبايد جواب بدهد. شهيد مفتح در اين باره بحث جدي داشتند و حتي معتقد بودند كه تز اسلام بدون روحانيت ريشه در استعمار دارد. البته نه اين كه تصور مي كردند كه دكتر شريعتي خداي نكرده هدف مغرضانه اي دارد، ولي در عين حال اعلام مي كردند كه اين ديدگاه يك ديدگاه كاملا استعماري است و اگر بسط پيدا كند بسيار خطرناك است و به شدت به اين مسئله انتقاد داشتند. دسته ديگري از طرفداران باز انديشي تفكر ديني كه از همه خطرناك تر و در واقع عامل ترور ايشان بودند، گروه فرقان هستند. با اينها از چه موقع آشنا شديد؟ آيا از برخورد ايشان با آشوري و گودرزي خاطره اي داريد و مثلا آنها به مسجد قبا مي آمدند؟ در سال 55 من مسئول كتابخانه مسجد قبا بودم. دانشجو بودم و به اين كار علاقه هم داشتم. شهيد مفتح چند دقيقه قبل و بعد از نماز در كتابخانه مي نشستند و ارباب رجوعهايي داشتند. عملا دفتر امام جماعت بود؟ يك دفتر هم داشتند، ولي اينجا مي آمدند و مطالعه مي كردند و اگر كسي سئوالي هم داشت مي آمد مي پرسيد. من هم مسئول آنجا بودم و مي ديدم چه كساني مي آيند. مراجعه زياد بود؟ بله، محل مراجعه جوانان بود و كتابهاي جوان پسند هم در كتابخانه بودو سر من خيلي شلوغ بود. مراجعه كننده خيلي زيادي داشتيم،طوري كه در سال 56 آمديم در خيابان سلسبيل در يك سينما شعبه زديم. سينماي بزرگي بود كه آن را گرفته و به يك كانون فرهنگي تبديل كرده بودند و ماهم شعبه كتابخانه را آنجا زديم. يك شب شهيد مفتح نشسته بودند كه يك فرد روحاني آمد كه ريش تنكي داشت و اين توجه مرا جلب کرد. قبل از وقت نماز بود و بعد شهيد مفتح براي نماز رفتند. برخوردشان با اين فرد چگونه بود ؟ معمولي بود. سال 56 بود و مسجد قبا خيلي در محافل مبارزاتي مطرح شده بود. بعد از آن كه نماز را خواند ند و ما خواستيم سوار ماشين بشويم و برويم، چون هيئت ظاهري اين فرد برايم جالب بود، از پدر پرسيدم او كه بود؟ گفتند يك شيخي بود كه مي خواست در مسجد ما سخنراني كند. از او پرسيده بودند در كجا درس خواندي ؟ گفته بود در مشهد درس خوانده ام. پرسيده بودند پيش چه كسي درس خوانده اي ؟ و متوجه شده بودند كه طرف دارد پرت و پلا جواب مي دهد و گفته بودند كه اجازه نمي دهند براي سخنراني بيايند. طرف گفته بود پس كلاس بگذاريد كه من بيايم و به جوانها درس بدهم. شهيد مفتح پرسيده بودند چه كلاسي ؟گفته بود كلاس اسلام شناسي يا چنين چيزهايي. در هر حال شهيد مفتح نپذيرفته بودند. اين فرد همان گودرزي گروه فرقان بود. بعد هم به مسجدي در قهلك رفت و در آنجا فعاليت مي كرد. موقعي كه انقلاب پا گرفت اين گروه يك سري كتاب چاپ كردند و تفسير قرآني بيرون دادند، يادم هست تفسير سوره حمد بود كه بسيار ابتدايي و شعاري و حاكي از بي سواديشان بود، به طوري كه ابتدايي ترين مسائل را هم نمي دانستند. خيلي شعاري نوشته بودند. بالاخره يك گروه جوان بودند كه دور هم جمع شده بودند و فعاليتهايي مي كردند و خيلي كسي توجهي به آنها نداشت، چون به هر حال آن روزها فعاليت گروهها داغ بود. افراد اين گروه چقدر به مسجد قبا مي آمدند؟ خيلي نمي آمدند. گروه خيلي ريشه داري نبودند. بسته هم نبودند؟ خيلي بسته بودند و در سه مسجد قلهك و نارمك و جمهوري پايگاهي داشتند. گروه خيلي كوچكي بودند كه شايد نهايتا چهل پنجاه نفر بيشتر نمي شدند، بعد ها هم كه مشخص شد كه سازمان منافقين اينها را تجهيز كرده و زماني كه مي خواست وارد فاز نظامي شود، از اينها استفاده كرده بود. گروه فرقان با منافقين رابطه نزديك داشتند؟ اين طور شنيدم. فرقان با ايشان دعواي شخصي نداشتند ؟ ابدا. آقاي مطهري راهم همينها ترور كردند. من معتقدم پشت سر اينها يك جريان قدرتمند با برنامه ريزي دقيق قرار داشت، يعني بنا بود اين افراد ترور شوند. بنيه و بضاعت علمي نداشتند. يك سري جوانهاي احساساتي بي سواد مثل گودرزي بودند. حتما پشت سر اينها جريابي بود. شنيدم در سفارت آمريكا هم اسنادي هم در باره آنها كشف شد. ولي خود اينها آدمهاي بسيار احمقي بودند. آقاي انواري از قاتل شهيد مطهري پرسيدند، «توچه شناختي از ايشان داشتي و بر چه مبنايي ايشان را ترور كردي ؟» جواب داد، «دو روز قبل از اين كه ايشان را بكشم رفتم و پرسيدم كيست و او را به من نشان دادند!» يعني شعور و فهم در اين حد! احمق تر و پايين تر از چيزي كه بشود تصورش را كرد. يكي از وجوه مظلوميت كساني كه توسط اينها ترور شدند، همين وجه حماقت و كودني اينهاست. تفاسير ماركسيستي از قرآن كه شهيد مطهري بسيار از اين بابت نگران و آزرده خاطر بودند حتي در نزد برخي از چهره هاي ظاهراً انقلابي و وجيه هم مطرح بود و آنها همان كساني بودند كه دانشگاهي بودن اين دو شهيد بزرگوار را مستمسك قرار مي دادند تا بر آنها خرده بگيرند، ظاهراً اين گروه از اين آقايان خط مي گرفتند. بله، افرادي بودند كه پنهان و آشكار بر اين دو بزرگوار خرده مي گرفتند. حتي خود من به گوش خودم اين حرفها را درباره آنها مي شنيدم كه تماما ناشي از حسادت نسبت به شهيدمطهري و شهيد مفتح بود. يكي از اين چهره ها در مسجد جوستان جلوه اي هم كرده وعده اي را دور خود جمع كرده بود، از اين حرفها بسيار مي زدند چون مسجد جوستان نه محوريت مسجد قبا را داشت و نه مي توانست در جريان انقلاب، مؤثر باشد و لذا رويكردهاي اينها بيشتر ريشه در حقارت و تنگ نظريهاي آنها داشت، ولي اين كه بگوييم آنها محرك اين ترورها بوده اند، اين احتمال را رد مي كنم. دست كم مشاركت داشتند. خير، شايد بشود گفت رضايت داشتند. در مورد حضرت اباعبدالله (ع) مي خوانيم لعنت به كساني كه تو را كشتند و لعنت به كساني كه شنيدند و كاري نكردند و راضي بودند به اين قتل، ولي اين كه عامل اين كار بودند، بعيد مي دانم. در نهايت جزو همان قشر راضي به اين ترورها بودند، چون عرصه را براي خود تنگ مي ديدند. قبل از انقلاب در دانشگاه چه تضييقاتي براي ايشان فراهم شد؟ قبل از انقلاب را بايد به دو دوره تقسيم كرد. در سالهاي 54 و 55 كه بچه مسلمانها حضور انقلابي جدي در دانشگاهها پيدا كردند ولي قبل از آن بخش زيادي از دانشجويان خنثي بودند. قشر مبارز دانشجويي يا پيرو خط ماركسيسم بودند و يا مسلمانها يشان طرفدار سازمان مناقين بودند كه هر دوي اينها با افرادي مثل شهيد مفتح مشكل داشتند. در سالهاي 54 و که 55 بچه مسلمانها در دانشگاه ها كاملا ابتكار عمل را به دست گرفتندو قدرت دست اينها بود. فضا تغيير كرد، يعني در آن سالها شهيد مفتح در دانشگاه نماز جماعت مي خواند و سخنراني مي كردندو پيشنماز مسجد بودند و در واقع براي تيپ جوان و روشنفكر تبديل به يك قطب شد، ولي قبل از آن بسيار در سختي و مضيقه بودند و تحت فشار قرار مي گرفتند، مثل ماجراي دكتر آريانپور كه شهيد مطهري و شهيد مفتح با او مشكل داشتند، حتي آدمهايي مثل آقاي مناقبي و يكي دو نفري كه چون زنده هستند بردن نامشان صلاح نيست، صرفا به دليل حسادت نسبت به اين دو بزرگوار، در دعواي بين آندو و آريانپور، طرف آريانپور را گرفتند، يعني كساني كه حتي معمم بودند، بنابراين اين فشارها در محيط دانشگاه خيلي زياد بود، البته اين قضايا مربوط به قبل از 54 و 55 مي شود، ولي از اين تاريخ به بعد كه بچه مسلمانها دستشان باز شد و فعاليت بيشتري كردند. شهيد مطهري و شهيد مفتح و امثالهم، حكم محور را پيدا كردند. منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 14
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 456]