واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
متمهديان و مدعيان مهدويت- قسمت سوم نویسنده: محمدرضا نصورى (نگاهى تاريخى به دعاوى و نسبتهاى دروغين مهدويت) اشاره: نوشتار حاضر در ادامه مجموعه مقالاتي است كه از چندي پيش در واكاوي و شناخت يكي از جدي ترين آسيبها و آفتهاي تنيده شده با فرهنگ مهدويت، يعني فرقه ها و مدعيان دروغين مهدويت، يه صورت سلسله وار تقديم شما كاربران عزيز مي شود. در مقالات گذشته چنانكه ديديم دعاوي و هويت پاره اي از فرق ياد شده در ترازوي نقد فرو ريخت؛ اينك برآنيم تا مدعيات كذب و هويت پوچين برخي ديگر از اين فرقه ها را بر آفتاب افكنيم؛ پس با ما همراه باشيد. يزيديه: اين گروه بر اين عقيده هستند كه يزيد به آسمان صعود نموده و بعداً بر مىگردد و دنيا را پر از عدل و داد مىكند.(1) اينان در ولايت موصل عراق و ناحيه شيخان، كه مهد دولت آشورى بود، و قسمتى از ناحيه حلب (شام)(2)، ارمنستان، ايروان، اطراف تفليس و جنوبغربى ايران ساكن بودند. البته اطلاعات كافى از ريشه و برنامه دين آنها در دسترس نيست. اسپروا، مستشرق معروف، يزيديه را بقاياى دين مانوى شمرده است.(3) وجه تسميه اين گروه: دستهاى از مستشرقين اجنبى، ديانت يزيديه را به دين آريايى نسبت دادهاند؛ زيرا كلمه يزيدى را از مشتقات يزدان، كه مقصود خداست، مىدانند و برخى آن را به يزيدبن انيسه(4) نسبت مىدهند. ولى نظر درست اين است كه منسوب به يزيدبن معاويه مىباشد؛ چون آيين اين گروه را شيخ عدىبن اموى تدوين كرده و يزيد اين آيين را رواج داده و طريقه او را زنده كرده است.(5) يزيدىها، اعتقادات خرافى و شيطانپرستى دارند و داراى دو كتاب مقدس مىباشند؛ يكى به نام «جلوه»، كه شيخ عدىبن اموى نوشته و ديگرى «مصحف رش» (رش به معناى سياه در زبان كردى است) تأليف شماس ارميا. يزيدىها اعتقاد دارند كه كتاب جلوه، خطابهاى خداوند است به يزيديان.(6) سيد مرتضى رازى درباره يزيديه مىگويد: فرقه ششم اصحاب شافعى، يزيديند؛ و ايشان هم مشبهيند(7) و هم خارجى. اين قوم يزيد را خليفه پنجم مىخوانند و امام على(ع) را به ظاهر سب نمىكنند. مشبهه يزيد را امام مىدانند و خلفاى قبلى را به ترتيب: ابوبكر، عمر، عثمان و معاويه مىدانند.»(8) روايتى هم از امام باقر(ع) رسيده است، كه مىفرمايد: «چون قائم قيام كند، حركت خواهد كرد تا كوفه؛ پس بيرون آيند قومى كه ايشان را يزيديه گويند.»(9) اين روايت را طبرسى از ابوالجارود روايت كرده؛ ولى كلمه مورد بحث «البتّريه» نوشته شده است نه «يزيديه».(10) اين گروه منقرض شدهاند و الآن وجود خارجى ندارند. هاشميه: هاشميه، پيروان ابوهاشم عبداللهبن محمدبن حنفيه هستند.(11) اين فرقه اعتقاد داشتند كه محمد مرده است؛ اما پسرش امام است و بعد از او ابوهاشم مهدى است و نمرده و حتى مىتواند مردگان را هم زنده كند.(12) وى فرد با نفوذ و مرد شجاعى بوده و قيامهاى مخفيانهاى عليه بنىاميه داشته است؛ البته با انگيزه سياسى، نه مذهبى و در زمان سليمانبن عبدالملك مىزيست. حاكم اموى چون نفوذ شخصيت ابوهاشم را ديد، او را به دمشق فرا خواند و در راه شيرى زهرآلود به او دادند؛ كه بر اثر همين زهر از پاى درآمد.(13) برخى مرگ او را باور نداشتند و قائل به غيبت و مهدويت او شدند.(14) البته مهدويت ابوهاشم از ساختههاى عباسيان مىباشد.(15) عباسيان با جعل اين فرقه توانستند با مطرح كردن دروغين وصيت ابوهاشم به يكى از سران بنىعباس حق حكومت را از آل على(ع) به خود منتقل سازند. و بدين وسيله مردم را به تبعيت از خود فرا خواندند. اين گروه الآن وجود خارجى ندارند؛ گو اينكه فرقه بيانيه، پيروان بيان نهدى، كه معاصر امام باقر(ع) بودند هم به مهدويت ابوهاشم اعتقاد داشتند.(16) البته در زمان خود ابوهاشم چنين اعتقادات مذهبى درباره او نبوده است. ادامه دارد... پي نوشت ها : 1. اليزيدية، صدوق الدملوجى، ص 164، طبع موصل، 1368هـ . 2. ملل و النحل، شهرستانى، ج 1، ص 136 و ج 2، ص 35. 3. بررسى عقايد و اديان، آيتالله مصطفى نورانى، ص 337، انتشارات مكتب اهل بيت(ع)، چاپ چهارم، تير 1375. 4. يزيدبن انيسه، از طوايف اباضيه خوارج است و از جمله كسانى بود كه زمانى كه مختار در زندان بود، برايش بيعت مىگرفت. 5. بررسى عقايد و اديان، مصطفى نورانى، ص 338. 6. همان، ص 347. 7. اينها مىگفتند: بشر چون به حد اخلاص رسيد، در دنيا و آخرت مىتواند به مصافحه و دستبوسى خدا نايل گردد. اينها براى خدا اعضا و جوراح ثابت مىكنند و مىگويند: خداوند در طوفان نوح آن قدر گريه كرد، تا چشمش به درد آمد. و مىگويند: اكنون هم خدا روى عرش نشسته و بندگانش را تماشا مىكند. (بررسى عقايد و اديان، نورانى، ص 334) 8. تبصرة العوام، سيدمرتضى داعى حسنى رازى، ص 99، به تصحيح عباس اقبال، 1313، تهران. 9. گزيده كفاية المهتدى، سيدمحمد مير لوحى اصفهانى، ص 299، ح 39، تصحيح و گزينش گروه احياى تراث فرهنگى، چاپ اول. 10. اعلام الورى، طبرسى، ص432 ـ 431 (به نقل از گزيده كفاية المهتدى، ص 299) 11. ملل و النحل، شهرستانى، ج 1، ص 150. 12. غاديان، صفرى فروشانى، ص 89. 13. تاريخ سياسى اسلام، حسن ابراهيم حسن، ج 1، ص 435، ترجمه: ابوالقاسم پاينده، سازمان انتشارات جاويدان، چاپ هفتم، 1371. 14. تشيع در مسير تاريخ، دكتر جعفرى، ص 317. 15. غاليان، صفرى فروشانى، ص 90 و ص 140. 16. فرق الشيعه، نوبختى، ص 48. منبع: مجله انتظار، شماره 8 ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : mohammad_43
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 416]