محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827406438
سنت عدل الهی
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سنت عدل الهی نويسنده: علی رشیدسلطانی منبع : اختصاصی راسخون مقدمه يكى از اصول ضرورى و مسلم اعتقادى ما مسلمانان كه به هيچ وجه قابل خدشه نمىباشد، اعتقاد به عدالت حقتعالى است و اين كه ساحت مقدس حضرت احديت تبارك و تعالى از هرگونه ظلم و بىعدالتى نسبت به بندگان پاك و منزه است و هرگز داورى و يا هرگونه فعل ظالمانه از او صادر نمىشود.به دلیل اهمیت جایگاه عدل به عنوان یکی ازاصول دین مبین اسلام به نظرمی رسدطرح این مسئله وتبیین آن ورفع شبهات پیرامون آن ازاهمیت مضاعفی برخورداراست.بنابراین نخست به معنای کلمه عدل می پردازیم وسپس به بیان اقسام آن می پردازیم وبعدازآن به سئوال ها وشبهات آن اشاره می کنیم. تعریف عدل: عدل به معاني مختلفي از قبيل؛ قصد، ميانه در امور، وضع و قرار دادن هر چيزي در جايگاهش، موزون بودن و تساوي به کار مي رود که در هيچ يک از اين معاني در مقابلش ظلم نيست. معناي ديگر عدل عبارت است از رعايت حقوق افراد و عطا کردن به هر ذي حق او را اين معناي از عدل گرچه در مقابل ظلم قرار مي گيرد و ظلم در مقابلش عبارت از پايمال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق ديگران، لکن اين معناي از عدل هم به خداوند متعال اطلاق نمي شود و عنوان«عدل الهي»به خود نمي گيرد.استاد مطهري در اين زمينه مي فرمايد اين معني از عدل و ظلم به حکم اين که از يک طرف براساس اولويت ها است و از طرف ديگر از يک خصوصيت ذاتي بشر ناشي مي شود که ناچار است يک سلسله انديشه هاي اعتباري استخدام نمايد و بايدها و نبايدها بسازد و حسن و قبح انتزاع کند از مختصات بشري است و در ساحت کبريايي راه ندارد زيرا او در هر چه هرگونه تصرف کند در چيزي تصرف کرد که به تمام هستي بر او تعلق دارد و ملک طلق اوست.اما براي عدل به معنايي که بر خداوند متعال اطلاق مي شود«عدل الهي»معاني متعددي ذکر کرده اند: 1. عدل در خداوند يعني دوري آفريدگاري از انجام هر عملي که برخلاف مصلحت و حکمت است. 2. عدل در خداوند يعني همه انسانها در پيشگاه خداوند از هر جهت يکسان و برابرند و هيچ انساني نزد او بر ديگري برتري ندارد مگر به تقوا. 3. قضاوت و يا دانش به حسن: يعني خداوند هيچ عملي را هر چند خيلي ناچيز و کوچک باشد از هيچ کس ضايع نمي کند. 4. يعني اين که خداوند هر پديده و مخلوقي را در جاي خود آفريده و مواد ترکيبي هر موجودي را به اندازه لازم آن معين کرده و تعادل و تناسب در تمام پديده هاي جهان آفرينش وجود دارد. 5.عمل بر مبناي هدف: يعني تمام آفرينش در جهان هستي بر مبناي هدف است و هيچ چيز بيهوده و بي هدف نيست و براي هر يک از اين معاني به آياتي تمسک جسته اند (اصول اعتقادات،اصغر قائمي،ص 46- 44).لکن همه اين موارد در حقيقت بيان بعضي مصاديق عدل الهي است و جامع ترين تعرف در اين زمينه که شامل همه موارد فوق مي شود تعريف استاد مطهري است که مي فرمايند(عدل الهي به معناي)رعايت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود يا کمال دارد و در توضيح اين تعريف مي فرمايند هر موجودي در هر مرتبه اي که هست از نظر قابليت استفاضه استحقاقي خاص به خود دارد ذات مقدس حق که کمال مطلق و خير مطلق و فياض علي الاطلاق است به هر موجودي آنچه را که براي او ممکن است از وجود و کمال وجودعطا مي کند و امساک نمي نمايد عدل الهي در نظام تکوين طبق اين نظريه يعني هر موجودي هر درجه از وجود کمال وجود که استحقاق و امکان آن را دارد دريافت مي کند. از نظر حکماي الهي صفت عدل آنچنان که لايق ذات پروردگار است و به عنوان يک صفت کمال براي ذات احديت اثبات مي شود به اين معناست.حکما معتقدند که هيچ موجودي بر خدا حقي پيدا نمي کند که دادن آن حق انجام وظيفه و اداء دين شمرده شود و خداوند از آن جهت عادل شمرده شود که به دقت تمام وظايف خود را در برابر ديگران انجام مي دهد.عدل خداوند عين فضل و عين جود اوست يعني عدل خداوند عبارت است از اين که خداوند فضلش را از هيچ موجودي در حدي که امکان تفضل به آن موجودباشددريغ نمي دارد(مجموعه آثار شهيد مطهري،ج1،صص82-81).براي دقيق تر بودن تعريف با توجه به حوزه هاي اصلي عدالت خداوند مي توان عدل الهي را به اقسام کلي زير تقسيم کرد: 1. عدل تکويني: خداوند به هر موجودي به اندازه شايستگي هاي او از مواهب و نعمت ها عطا مي کند. به بيان ديگر خداوند متعال به هر يک از بندگان خويش به اندازه ظرفيت وجودي و به قدر قابليتشان از کمالات بهرمند مي سازد. 2. عدل تشريعي: خداوند از يک سو در وضع تکاليف و جعل قوانيني که سعادت انسان در گروه آن است فروگذاري نمي کند و از سوي ديگر هيچ انساني را به عملي که بيش از طاقت و استطاعت اوست مکلف نمي سازد. 3. عدل جزائي به خداوند در مقام پاداش و کيفر بندگان خود جزاي هر انساني را متناسب با اعمالش مقرر مي کند.نکته اي که در آخر تذکرش لازم است اين که عدل مانند علم و قدرت يکي از اوصاف خداوند متعال است ولي به دليل اهميت وصف ناپذير آن جايگاه ويژه اي در مباحث اعتقادي و کلامي دارد تا آنجا که از عدل به عنوان يکي از اصول پنجگانه دين يا مذهب ياد مي شود و اين اولا به خاطر نقش اساسي اين اصل در جهان بيني ما. ثانيا، به خاطر اين که از همان سده هاي نخست محل بحث بوده و ثالثا، به خاطر شبهات زيادي که در رابطه يا اين اصل شده و مباحث مفصل درباره اين اصل مطرح شده که جاي تفصيل نيست.اماعلت قرارگرفتن عدل به عنوان یکی ازاصول دین علل مختلفى دارد؛ از جمله:اهميت اين صفت،دربین دیگر صفات خداوند. در ميان روايات اسلامى هم مسأله عدالت حق تعالى در رديف صفت ذاتى توحيد آورده شده است در روايتى شيخ صدوق از امام صادق(ع) نقل نموده است كه روزى شخصى از آن حضرت(ع) راجع به توحيد و عدالت توضيح خواست.در پاسخ آن شخص امام(ع) فرمودند:«به درستى كه توحيد آن است كه مجاز نشمارى بر پروردگارت آنچه(از صفات نقصى و بشرى) كه برخود مجاز مىشمارى و عدالت آن است كه آنچه بر آن ملامت مىكنى و آن را قبيح مىشمارى به خالقت نسبت ندهى»،(توحيد،صدوق، باب معنى توحيد و عدل، حديث اول).همچنین وجود سؤالات زیاددر اين رابطه و توجه بيشتر به آن در بين انسانهاواختلاف فرقهها و مذاهب دينى در ترسيم و تحليل آن رامی توان ازجمله دلائل این مسئله دانست. پرسشهاوشبهات وپاسخ به آنها: یکی ازاساسی ترین سئوالات در موردعدل خداوندمطرح است این است که چرا در جهان تبعيض وجود دارد؛ چرا يكى سفيد است و ديگرى سياه؟ يكى زشت است و ديگرى زيبا؟ يكى سالم است و ديگرى ناقص؟در پاسخ گفتنى است: آنچه در نظام خلقت وجود دارد، تفاوت است؛ نه تبعيض و آنچه مذموم مىباشد، تبعيض است نه تفاوت.لازمه عدل، برابر قرار دادن همه انسانها يا همه اشيا نيست؛ مثلاً معلم عادل كسى نيست كه همه شاگردان را - خواه كوشا باشند و خواه تنبل- به طور يكسان مورد تشويق و توبيخ قرار دهد و قاضى عادل كسى نيست كه مال مورد نزاع را به طور مساوى بين طرفين دعواتقسيم كند؛بلكه معلم عادل، كسى است كه هر كدام از شاگردان را به اندازه استحقاقشان، ستايش يا نكوهش كند و قاضى عادل كسى است كه مال مورد نزاع را به صاحبش بدهد پس مقتضاى حكمت و عدل الهى اين نيست كه همه مخلوقات را يكسان بيافريند؛ بلكه اقتضاى حكمت اين است كه جهان را به گونهاى بيافريند كه موجودات مختلف متناسب با هدف نهايى باشند. در اين رابطه اجزاى عالم اشياء نبايد گسسته و جدا از يكديگر در نظر گرفت،بلكه بايد آنها را به صورت مجموعى كه هر عضو واقعا و تكوينا جزء و عضو يك نظامند و در اين صورت هر امر جزيى و موردى بايد با نظام سنجيده شود،در يك مجموعه، هر جزء موقعيت خاصى دارد كه برحسب آن، كيفيت خاصى را دارا مىشود.جهان چون چشم و خط و خال و ابروست كه هر چيزى به جاى خويش نيكوست. اساسا اگر تفاوت وجود نداشته باشد، كثرت و تنوع نيز نخواهد بود و اگر كثرت و تنوع نباشد،ديگر مجموعه و نظام، مفهومى نخواهد داشت. در اينجا ممكن است سؤال شود كه چرا خداوند موجودات عالم را متفاوت و گوناگون و با ظرفيتهاى مختلف آفريده است؟جواب اين است كه تفاوت موجودات ذاتى آنها لازمه نظام على و معلولى عالم است.توضيح اين كه در حكمت الهى اين بحث تحت عنوان«كيفيت صدور موجودات از ذات بارى»مطرح است.موضوع بحث اين است كه آيا اراده خدا به طور جداگانه به آفرينش موجودات تعلق مىگيرد؛مثلاً اراده مىكند«الف»را مىآفريند و اراده ديگرى مىكند«ب»را مىآفريند يا آن كه همه اينها را با يك اراده واحد و بسيط ايجاد مىنمايد؟دلايل عقلى و براهين فلسفى و نيز شواهدى از قرآن، بر درستى نظريه دوم دلالت دارد. به موجب اين نظريه - همه جهان - از آغاز تا انجام - با يك اراده الهى به وجود آمده است- قرآن مىفرمايد: انا كل شى خلقناه بقدرو ماأمرنا الا واحدة؛ما همه چيز را با اندازه و قدر مشخصى آفريدهايم و كار ما جز يكى نيست»،(قمر/49و50).به موجب اين عقيده، براى آفرينش نظام خاص و قانون و ترتيب معينى هست و اراده خدا به وجود اشياء عين اراده نظام است.از همينجاست كه قانون علت و معلوم و يا نظام اسباب و مسببات به وجود مىآيد. بدين معنا كه هر معلولى، علت خاصى و هر علتى، معلولمخصوص دارد. در حقيقت هر موجودى در نظام علت و معلول، جاى مشخص و مقام معلومى دارد؛يعنى، آن معلول، معلول شىء و معين و آن علت، علت شىء معين است.نبودن نظام معين در بين موجودات، مستلزم اين است كه هر موجودى بتواند منشأ ايجاد هر چيزى بشود و نيز ممكن است هر چيزى از هر چيز ديگر به وجود آيد؛ مثلاً اثر يك شعله كبريت با اثر خورشيد برابرى كند. بنابراين ارتباط هر علت با معلول خودش و ارتباط هرمعلول با علت خودش، از ذات علت و معلول برمىخيزد.معلول به تمام ذات، با علت مرتبط است و علت نيز با تمام ذات خود، منشأ صدور معلول است. پس مرتبه هر وجودى، عين ذات است و تخلفناپذير است(مانند مراتب اعداد).گفتنى است كه جهان طبيعت بر پايه اسباب و مسببات استوار است و اصطكاك و تزاحم در طبيعت آن نهفته است و تصوير ماده منهاى اين ويژگى، نفى وجود آن است. آتش در هر كجا باشد، اثر ويژه آن سوزاندن است؛ خواه در كلبه و مسجد باشد خواه در خانه و مغازه.بنابراين نمىتوان انتظار داشت كه جهان ماده - خارج از نظام عليت - كارى را صورت دهد؛ مثلاً الكل فقط در فرد الكلى اثر بگذارد نه در نسل او. يا بيمارى سل فقط خود بيمار را از پاى درآورد و در محيط اثر نگذارد. چنين انتظارى از جهان طبيعت، انتظار بىجايى است و معناى آناين است كه خداوند در آفرينش تنها به جهان مجردات اكتفا ورزد و اصولاً ماده را در هم پيچيده، اثرى از آن ظاهر نشود. اين خود مفسده عظيمى دارد كه نتيجه آن، ناديده گرفتن خيرات عظيمى است كه در اين بخش از هستى وجود دارد.البته ناگوارىهايى كه در محيط زندگى-به خصوص در بستگان و فرزندان به وجود مىآيد - معلول ناآگاهى انسان از قوانين طبيعت و يا احكام الهى است. طبق تحقيقات به عمل آمده، قسمت عظيمى از معلوليتهاى جسمى و روانى فرزندان، معلول ناآگاهى و احيانابىمبالاتى والدين است. چه بسا انسان آگاه و مقيد به اصول زندگى، از اولاد سالمتر برخوردار مىشود،ولى در برابر اين واقعيت، عدل الهى ايجاب مىكند كه گرفتاران بىگناه را از طريق پاداشهاى اخروى، (بقره/155)و يا تخفيف در احكام،(نور/61) و مكلف ساختن ديگران در اعانت و همكارى با حادثهديدگان ومعلولان جبران سازد.درباره علل تفاوتها در بين افراد بشر بايد دانست. تفاوت در كيفيت خلقت انسانها نتيجه و لازمه حتمى نظاممندى و قانونمندى جهان هستى است. يعنى: 1) نظام خلقت نظام علت و معلول است. هيچ معلولى بدون علت به وجود نمىآيد و تخلف هيچ معلولى از علت تامهاش ممكن نيست (اصل ضرورت عِلّى). 2) رابطه علت و معلول داراى قوانين و قواعد معين است؛ يعنى چنان نيست كه از هر علتى، هر معلولى قابل ايجاد باشد. به تعبير ديگر هر علت معيّنى معلول معيّنى دارد؛ مثلا از علف خوردن گوسفند، بوعلى سينا درست نمىشود و آمريكايىها به خاطر خوردن قهوه، به كرهماه نرفتند (اصل سنخيت علت و معلول).اگر دو اصل فوق با ژرفكاوى دقيق فلسفى مورد بررسى قرار گيرد، مشخص خواهد شد بينا يا نابينا تولد يافتن يك فرد لازمه حتمى مجموعه عللى است كه در به وجود آوردن وى مؤثر بودهاند.در اين امور عوامل بسيار متعددى دخيلاند، حتى كيفيت آميزش والدين، زمان، مكان،روحيات و حالات روانى، وضعيت جسمى، نوع و مقدار غذاهايى كه مصرف كرده اند هر يك به سهم خود نقشى در كيفيت تكوين جنين ايفا مىكنند.در اين جا ممكن است سوال شود كه آيا خداوند نمىتواند با تفاوت چشمگيرى كه همه اين عوامل دارند، ولى تأثير همه را يكسان سازد؟پاسخ آن است كه چنين چيزى سر از تناقض درمىآورد، زيرا لازمه آن اين است كه علت پديدهاى محقق باشد، ولى تأثير نكند و علت بودن و تاثير نكردن تناقضآميز(Self Contradictory) است.و يا معلولى بدون علت پديد آيد، كه لازمه آن ايناست كه كل طرح نظام آفرينش به هم بخورد، زيرا در اين صورت پديد آمدن هر چيز از هر امر نامربوطى محتمل مىشود و آن گاه است كه از علف خوردن گوسفند بايد ابوعلى سينا پديد آيد!در قيامت نيز خداوند هر كس را به اندازه نعمتى كه به او داده، بازخواست مىكند. در روايت است كه در قيامت سه ديوان براى هر فرد گشوده مىشود: ديوان حسنات، ديوان سيئات و ديوان نعمتها.نيز در بحارالانوار،ج81 ،ص182 آمده است: خداوند از گناه كسى كه يك چشم و يا دو چشم خود را از دست داده است، بازخواست نمىكند.پس اگر كسى از نعمتى محروم است،در قبال آن از مزايايى و تخفيفاتى برخوردار است و به هر نحو ممكن عدالت برقرار است. پرسشی دیگر: آیا با عدل خداوند سازگار است كه افرادي را كه در محيط فاسد پرورش يافته و به گناه آلوده شدند را عذاب كند وآنان كه در محيط سالم بوده و عمل صالح انجام دادند را ثواب دهد؟تأثير عوامل غير اختيارى در روحيات و اعمال و كنشهاى انسانها امرى مسلم و ترديد ناپذير است ليكن اين گونه امور هرگز سلب كننده اختيار و آزادى اراده انسانى نيستند و از طرف ديگر نمىتوانند فطرت پاك الهى آدمى را- كه اورا به سوى خدا و فضائل و پاكىها فرا مىخواند- از بين ببرند. نقش عوامل محيطى يا وراثتى ياد شده آنها ايجاد زمينه گرايش به سوى برخى از رذالتها و منكرات است. بنابراين تفاوت يك انسان حرامزاده يا فردى كه در محيط تربيتىفاسدى تولد و رشد مىيابد با فرد حلال زاده يا كسى كه در محيط سالم تولد و رشد يافته آن است كه در وى زمينه گرايش به كژىها و آلودگىها بيشتر است ولى اين زمينه هرگز توانايى و اراده اصلاح را از او سلب نمىكند و همين انسان بر حسب فطرت الهى ميل به سوى نيكىها و ارزشهاى متعالى نيز دارد. بنابراين مىتواند مانند هر كس ديگر به سمت ارزشها و فضائل حركت كند.درطول تاريخ نيز بسيارى از انسانهايى كه در محيط سالم رشد كردهاند به سوى انحرافات گرويده و در مقابل افرادى در محيط هاى فاسد بر عليه تمايلات نفسانى پست خود قيام كرده و به اصلاح گراييدهاند. از طرف ديگر عذاب و پاداش الهى نسبت به همه انسانها يكسان نيست. چنان كه گفتهاند: در قيامت سه كتاب وجود دارد كه به حسب آنها پاداش و جزا صورت خواهد گرفت:1) پرونده سيئات. 2) پرونده حسنات.3)پرونده نعمات.مقصود از نعمات صرفا آب و نان نيست. بلكه مهمترين آنها عوامل تربيتى مانند: پيامبران علما خانواده خوب دوستان خوب شرايط اجتماعى مناسب قواى ادراكى شرايط ژنتيك مىباشد.از اين جا روشن مىشود كه مسؤوليت هر كس در پيشگاه خداوند متناسب با نعمتهايى است كه پروردگار به وى ارزانى داشته و عدالت الهى ايجاب مىكند كه با ملاحظه تمام شرايط و عوامل ارادى و غير ارادى دخيل در افعال انسان هر فردى را پاداش و جزا بخشد. آنچه در روايات پيرامون حرامزادگان آمده همه براى تذكر و يادآورى وجود همين زمينههاست و از آنها مىتوان در امور تربيتى نتايج درخشانى گرفت.بنابراين وجود اين عوامل و تأثير آنها هيچ تضادى با عدل الهى و پاداش و عذاب اخروى ندارد. اما نسبت به الطافى كه به پيامبر(ص)گرديده است بايد دانست كه در نظام خلقت به هيچ موجودى به طور استثنايى چيزى افاضه نمىگردد. بلكه هر موجودى همه كمالات ممكنه خويش را از فياض علىالاطلاق دريافت مىدارد. بنابراين ديدگاه هر كس ديگرى اگر قابليت دريافت فضائل و عنايتى آن چنانى را دارا مىبود قطعا به وى افاضه مىگرديد و چنان نيست كه چون به پيامبر(ص) لطف شد به چنين كمالاتى رسيد بلکه چون شايستگى چنين كمالاتى را داشت مشمول عناياتى چنان گرديد.سئوال دیگری که دراین باره مطرح می شوداین که با توجه به آيات قرآن و احاديث كه علاوه بر فرد ظالم نسل او هم مورد عقاب واقع مي شوند مراد چيست و آنها چه گناهي دارند؟لازم به ذکراست ،يكى از اصول ضرورى و مسلم اعتقادى ما مسلمانان كه به هيچ وجه قابل خدشه نمىباشد، اعتقاد به عدالت حقتعالى است و اين كه ساحت مقدس حضرت احديت تبارك و تعالى از هرگونه ظلم و بىعدالتى نسبت به بندگان پاك و منزه است و هرگز داورى و يا هرگونه فعل ظالمانه از او صادر نمىشود.دليل عقلى آن هم اين است كه اصولاً عدالت ذاتا نيكو است و ظلم ذاتا قبيح است و سزاوار نيست كه حقتعالى كه منبع و مجمع جميع خيرات و كمالات است مرتكب قبيح شود؛ بنابراين ظلم بر حق تعالى قبيح و محال است.در ميان صفات كماليه حقتعالى هم (يا عادل) داريم؛ ولى هرگز صفت نقصى(ظالم) بر آن حضرت صادق نيست.در قرآن كريم مىخوانيم:و نضع الموازين القسط ليوم القيامة فلا تظلم نفس شيئا،(انبياء/47). فما كان الله ليظلمهم ولكن كانوا انفسهم يظلمون، (روم/9).وهمانطورکه قبلاذکرشد در ميان روايات اسلامى هم مسأله عدالت حق تعالى در رديف صفت ذاتى توحيد آورده شده است و مىتوان گفت عدالت در واقع همان توحيد است با اين تفاوت كه توحيد يك اعتقاد و عمل فردى است و عدالت يك برخورد اجتماعى توحيدى.نكته مهم و قابل توجه اين است كه در«فرهنگ اسلامى»و«انسانشناختى»واقعبينانه،«نيكى»و«پليدى»آدمى تنها به رفتار ظاهرى او نمىباشد بلكه انگيزهها و گرايشات و پيروى از نياكان و يا زشتكاران نيز رسته خوبان از بدان را جدا مىكند، بنابراين اگر اطرافيان ونسلهاى بعد، پيرو ايده و رفتار گذشتگان خود باشند در رديف آنها قرار مىگيرند.نمونه آشكار آن را در داستان قوم ثمود مىخوانيم كه اگر چه يك نفر،«ناقه» حضرت صالح(ع) و معجزه الهى را از بين برد؛ ولى عذاب الهى تمامى قوم ثمود را فراگرفت، چنان كه در قرآن مجيد آمده است:اذا انبعث اشقيهافقال له مرسول الله ناقة الله و سقيها فكذبوه فعقروها فدمدم عليهم ربهم بذنبهم فسوها؛ زنهار! ماده شتر خدا و(نوبت)آب خوردنش را(حرمت نهيد)ولى دروغگو خواندش وآن(ماده شتر)را پى كردند وپروردگارشان به(سزاى)گناهشان بر سرشان عذاب آورد (آنان را با خاك يكسانكرد)، (شمس/12تا14).البته بايد دانست آنچه موجب عذاب در نسل بعد مىشود، ستيزهگرى و پيروى عمدى و رضايت آگاهانه است. اما اگر كسانى از همان نسل تغيير روش بدهند و مسير خود را از گذشتگان خويش جدا كنند به سرنوشت آنان گرفتار نخواهند شد.به همين جهت در قرآن مجيد مىخوانيم: فقطع دابر القوم الذين ظلموا؛ پس ريشه آن گروهى كه ستم كردند بركنده شد،(انعام/45)كه تأكيد بر ظلم و ستم شده است و در اصطلاح علمى گفته مىشود«وصف مشعر به عليت است»يعنى،علت عذاب آنها،چنين صفتى مىباشد.اما درباره انتقامگيرى از فرزندان بايد گفت؛ برخى اعمال علاوه بر آثار آخرتى و تكليفى آثار وضعى و طبيعى نيز دارد. به همين جهت همانگونه كه رسيدگى به بازماندگان ديگران، موجب جلب قدرشناسى مردم و رسيدگى آنان به فرزندان اين انسان نيكوكار مىشود. آزاررساندن به ديگران نيز چه بسا، موجب دلسردى و بىتوجهى ديگران به خانواده اين شخص خطاكار شود.البته خانواده اين شخص گناهى ندارند، بلكه اين نتيجه طبيعى رفتار پدر خانواده بوده است كه همين فشار زندگى خانواده نيز خود موجب گرفتارى بيشتر آن شخص در آخرت نيز مىشود. البته اينگونه روايات بيشتر جنبه«اقتضايى»و«چه بسايى»دارد و به طور حتمى نيست. بلكه ممكن است خوبى فرزندان به گونهاى باشد كه خوبى ديگران را جلب كند. علاوه بر اين كه اين گونه روايات آثار بازدارندگى و تربيتى نيز براى رفتار صحيح اجتماعى دارد.خلاصه سخن آن كه: ظلم آثار وضعى دارد كه شامل غيرظالم هم مىشود ولى ظلم(به تعبير فلسفى) علت تامه اين آثار نيست بلكه اگر نسل ظالم با او موافق نبود و راه صلاح در پيش گيرند آثار سوء براى آنان محقق نمىشود. اين مسأله مانند بقيه علل اين عالم مىماند. اگركسى منزل خود را آتش بزند شايد فرزندانش هم به آن آتش بسوزند در حالى كه بىگناه هستند. البته فرزندان مىتوانند با جلوگيرى از آتش و يا فرار، از اين اثر سوء جلوگيرى نمايند. سئوال دیگری که دراین جامطرح می شوداین است که با توجه به اين كه خداوند پاك و منزه از هر بدي و زشتي است خلقت بدي ها و زشتي هارا چگونه توجيه مي كنيد؟مسئله شر از جمله مسائلى است كه از زمانهاى بسيار دور ذهن انديشمندان را به خود مشغول ساخته است. پيرامون اين مسئله سؤالات متعددى مطرح گشته و در طول هزاران سال پاسخهاى گوناگونى هم داده شده است. سؤال شما در واقع از شرور اخلاقى است(آن گونه كه ازظاهر سؤال بدست مىآيد)يعنى شرورى كه از افعال اختيارى انسان سرچشمه مىگيرد مثل انواع گناهان، ظلمها و قتل و غارتها.این سؤال از رابطه خداى خير محض و خالق جميع اشياء و افعال مخلوق بندگان كه مملو از شرور و بديها است، مىباشد.به اين سؤال پاسخهاى متعددى داده شده است كه به بعضى اشاره مىكنيم و بحث مفصل آن را به منابع ارجاع مىدهيم: 1. شرور امور عدمى هستند: مثلاً قتل را در نظر بگيريم جنبه وجودى قتل همان قدرت و اراده و برّندهگى آلت قتّاله و امثال آن است كه اين امور شر نمىباشد آنچه موجب شر ناميدن اين عمل مىشود سلب حيات از مقتول است كه امرى عدمى است و شر محسوب مىشود(البته در صورتى كه اين قتل به ناحق باشد) بنابراين پاسخ آنچه شر ناميده مىشود در واقع جنبه عدمى شى است كه منسوب به خداوند نيست. 2. افعال انسان داراى دو جنبه مىباشد يكى جنبه تكوينى و ديگر جنبه تشريعى. انتساب افعال به خداوند در واقع مربوط به جنبه تكوينى است و از حيث جنبه تكوينى يك فعل ذاتا شر نيست بلكه عنوان شر با توجه به دستورات شارع و حكم عقل به خوبى و بدى (حسن وقبح) اعمال پيدا شده است و عمل آدمى از اين جهت منسوب به خدا نيست به تعبير ديگر خدا به انسان آزادى و اختيار داد كه خير است و انسان با آزادى عملى را انجام داد. گاه اين عمل به معيارهاى شرع و عقل قبيح و زشت شمرده مىشود ولى تنها ذات عمل منسوب به خداست چراكه خدا به انسان آزادى را داد و جنبه تشريعى عمل براى خداوند بار نمىشود.به تعبيرى خداوند به انسان اختيار داد و تكاليفى را هم براى او معين كرد وقتى انسان راه خطا را پيمود مسئوليت متوجه خود انسان است و لذا مورد عقاب خدا واقع مىشود. 3. اگر سؤال شود چرا خدا به انسان چنين اختيارى را داد در جواب مىگوييم مقصود خدا از خلق انسان و عالم مادى خلق موجودى مختار بود كه به عمل اختيارى خود درست و غلط را برگزيند و الاّ اگر قصد داشت موجودى خلق كند كه بدون اختيار راه حق را درنوردد اينهمان ملائكه بودند. پس لازمه خلق انسان مختار و فعل اختيارى چنين شرورى است. 4. از آنجا كه خير خلق چنين انسانى بيش از شر آن بود خداوند انسان و عالم ماده را خلق كرد چرا كه اگر خلق نمىكرد خير كثيرى از بين مىرود كه اين خود شر زيادى را باعث مىشود. پس براى بدست آمدن خير زياد لازمه آن يعنى شر كم را بايدپذيرفت.ودرآخر پاسخ به این سئوال که خداوند چرا شيطان را آفريد؟مناسب به نظرمی رسد.(شيطان)از طايفه ي(جن)است ,چنان كه قرآن مي فرمايد.(و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه ; و به ياد آور وقتي را كه به فرشتگان فرمان داديم همه بر آدم سجده كنيد و آنها همه سجده كردند; مگر ابليس كه از جنس جن بود و بدين جهت از اطاعت خدا سرپيچيد), (كهف/50). فرشتگان ,امكان مخالفت با فرمان هاي الهي را ندارند,(تحريم/6); ولي جن مانند انسان مختار است و لذا امكان نافرماني براي آنان وجود دارد. قرآن نيز آنها را به مؤمن ، كافر ، فاسق و صالح تقسيم مي كند، (جن/ 14) و آنها را لايق پاداش و كيفر اخروي مي دانيد، (انعام/128، الرحمان/39، اعراف/ 179، هود/ 119، سجده/ 13). بنابراين جن مانند هر موجود ديگري ,لايق و شايسته ي آفرينش است ;چرا كه از ديدگاه فلسفي ,خداي فياض , هر چيزي را مي آفريند. اين كه شيطان- و نيز انسان هاي كافر و گنهكار - با اختيار خويش از مسير اصلي و هدف نهايي آفرينش خود دور شده اند, باعث نمي شود آفرينش آنان لغو و مخالفت حكمت باشد. خداوند متعال ,آنها را آفريد تا با اختيار خويش ,اطاعت كنند. و لازمه ي اطاعت اختياري اين است كه امكان مخالفت اختياري را نيز به آنها اعطا كند. پس مخالفت آنان , ضرري و لطمه اي به حكيمانه بودن آفرينش شان نمي زند.آنچه گفته شد فلسفه ي آفرينش شيطان با توجه به خود او و عملكرد خود او است و مي تواند توجيه كننده ي آفرينش او باشد.اما اگر وجود شيطان را در رابطه با آفرينش انسان بسنجيم , اين سؤال مطرح مي شود كه در آيا وجود شيطان براي آفرينش انسان لازم و ضروري است يا نه ؟)ابليس ,پس از نافرماني و رانده شدن از درگاه الهي , از خداوند متعال ,مهلت خواست تا انسان را فريب دهد:(قال انظرني الي يوم يبعثون قال انك من المنظرين ; شيطان گفت (حال كه رانده ي درگاه شدم ) پس مرا تا به روزي كه خلايق برانگيخته شوند مهلت ده ؟; خدا فرمود البته مهلت خواهي داشت),(اعراف / 14 و 15). از اين كه خداوند چنين فرصتي را به ابليس داده است , در مي يابيم كه فريب انسان ها از سوي شيطان در نظام آفرينش , نه تنها با هدف آفرينش انسان ناسازگار نيست; بلكه در مسير آن هم است . قبل از بيان فلسفه وجودي شيطان براي آفرينش انسان بايد تذكر داد كه جزئيات برهان بردار نيستند و آنچه در اينجا ذكر مي شود فوايدي براي وجود شيطان در آفرينش انسان است .انسان براي رسيدن به كمال اختياري- كه هدف آفرينش او است- بايد از دو نوع گرايش و تمايلات خوب و بد بهره مند باشد. اگر فقط گرايش به خوبي در او موجود باشد, مانند ملائكه خواهد شد و چنانچه تنها گرايش هاي مادي او را دعوت كنند, مانند حيوانات مجالي براي صعود اختياري معنوي نخواهد داشت و اگر هر دو را داشته باشد, با انتخاب(خوبي ها), از ملائكه برتر و به كمال مطلوب خود نائل خواهد شد و اگر (بدي ها) را برگزيد, از حيوانات پست تر خواهد بود. انسان در درون خود, داراي دو گرايش (حق و باطل )است;يعني,(نفس اماره)، او را به بدها و (عقل و فطرت)او را به خوبي ها مي خواند و انسان در انتخاب هر يك از اين دو راه مختار و مستقل است;اما اين استقلال در انتخاب , منافاتي ندارد. با اين كه شيطان از بيرون , وسوسه كننده و دعوت كننده ي او به بدي ها و ملائكه دعوت كننده ي او به خوبي ها هستند; انسان با اختيار خود, در ولايت شيطان يا ملائكه داخل مي شود. در اين رابطه خداوند متعال مي فرمايد:(يا بني آدم لا يفتننكم الشيطان كما اخرج ابويكم من الجنه انا جلعنا الشياطين اوليائ للذين لا يؤمنون ; اي فرزندان آدم ! مبادا شيطان شما را فريب دهد, چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد.ما نوع شيطان را اولياي آنان كه به خداي ايمان نمي آورند قرار داده ايم ), (اعراف/ 27). و نيز فرمود:(كتب عليه انه من تولاه فانه يضله ;در لوح تقدير چنين فرض و لازم شرده كه هر كس شيطان را پيشواي خود سازد وي او را گمراه كند), (حج/ 4). در جاي ديگر نيز مي فرمايد: (ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه نحن اوليائكم في الحياه الدنيا و في الاخره ; آنان كه گفتند پروردگار ما خداي يكتا است و بر اين ايمان پايدار ماندند, فرشتگان بر آنان نازل شوند(فرشتگان)در دنيا و آخرت اولياي شما در دنيا و آخرت هستيم) به عبارت ديگر,نفس اماره - كه خود(اماره بالسوئ) است - انسان را آماده ي پذيرش وسوسه ها و دعوت هاي شيطان مي كند و شيطان انسان را بيشتر گمراه مي كند.(و يعاضد لي الهوي; خدايا من از شيطان شكايت دارم كه هواي نفس را تقويت مي كند),(بحار،ج94,ص 143) پيروي از عقل و فطرت نيز كه هدايت دروني هستند - انسان را لايق رحمت هاي خاص الهي از سوي ملائكه مي كند. وجود شيطان براي دعوت به بدي ها و تحريك نفس اماره , مكمل بيروني گرايش انسان به بدي هاست ; همان گونه كه وجود ملائكه و دعوت آنان به خوبي ها و تقويت عقل و فطرت مكمل بيروني گرايش انسان به خوبي است و از تعامل اين دو, انسان كامل پرورش مي يابد.برخي(وجود شيطان) را عاملي براي انگيزه ي بيشتر انسان در پناه بردن به خدا مي دانند و اين پناه جويي او را در مسير تكاملي قرار مي دهد.تأكيدهاي قرآن در اين رابطه فراوان است:(قل رب اعوذ بك من همزات الشياطين ,و اعوذ بك رب ان يحضرون;اي رسول بگو: بار الها: من از وسوسه و فريب شياطين به سوي تو پناه مي آورم و هم به تو پناه مي آورم بار خدايا از آن كه شياطين به مجلسم حضور به هم رسانند),(المؤمنون/97و 98). فاذا قرئت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم چون خواهي تلاوت قرآن كني , اول از شر شيطان مردود به خدا پناه بر، (نمل/98) براي توضيح بيشتر درباره وجود شيطان و مهلت يافتن او توجه شما را به مطالب زير جلب مي کنيم:اين پرسش، پرسشى بنيادين است كه براى هر انديشمند مسلمانى به گونهاى رخ مىنمايد و پاسخ به آن در گرو كاويدن جنبههاى مختلف آن است.در اين پرسش سه طرف - خداوند، انسان و شيطان - قرار دارد كه به طور مختصر به بررسى آنها مىپردازيم: 1. هدف خداوند از خلقت انسان آن بود كه او را به كمال برساند؛ يعنى، هدف مربوط به فعل خداوند مىشود و نه به فاعل؛ زيرا خداوند خود كامل على الاطلاق است و نمىتوان غايت و هدفى براى ذات او تصوّر كرد. 2. تبلور كمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت در گرو عبادت او است؛ از اين رو خداوند فرمود: وَ ما خَلَقْتُ الْجِن وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ جن و انس را تنها براى عبادت خود آفريدم(ذاريات/56) زيرا با عبادت و معرفت خداوند كامل علىالاطلاق،كمال انسان تحقق مىيابد. 3. انسان عبادتگر را تنها در صورتى مىتوان متحرك به سوى كمال به حساب آورد كه آگاهانه و با اختيار، اين مسير را انتخاب كرده باشد؛ نه آن كه همانند فرشتگان به صورت تكوينى به عبادت بپردازد و قدرت بر عصيان و نافرمانى خداوند نداشته باشد: «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»( انبياء/ 26 و27) و چه زيبا سروده است خواجه شيراز در اين باره: جلوهاى كرد رُخش ديد ملك عشق نداشت غرق در غيرت شد و آتش به سراپرده آدم زد. 4. به همين جهت خداوند انسان را موجودى مختار آفريد و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در گرو اختيار خودش قرار داد؛ چنان كه مىفرمايد: «إِنَّا هَدَيْناهُ السبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»؛ «ما راه را به انسان نشان داديم، حال يا سپاسگزار است و يا ناسپاس».(انسان/ 3) . 5. از اينجا است كه مسأله امتحان - به عنوان يكى از اهداف واسطهاى خلقت انسان مطرح مىشود؛ زيرا امتحان تبلور اختيار انسان است و جاى تعجب ندارد كه در آيات فراوانى از قرآن كريم، مطرح شدن اين مسأله را به گونههاى مختلف مشاهده كنيم؛ چنان كه مىفرمايد:«إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ»؛«ما انسان را از نطفهاى آميخته آفريديم تا او را بيازماييم»همان/ 2. همچنين مراجعه شود به آيات (محمد/31)،( انبياء/ 35 )،( بقره / 155)،( كهف / 7 )،( انعام / 165)،( هود/7 )،( ملك/2 )،( فجر/15) . 6.برقرارى يك«امتحان عادلانه»تنها در گرو وجود شرايط و امكانات براى گزينش هر يك از دو طرف مسير خير و شر به وسيله انسان است. اما خداوند از آن رو كه انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مىداند و تنها براى خلقت او به خود تبريك گفته است، «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ»(مؤمنون/14).در جهت انتخاب مسير كمال و خير، امكانات فراوانى را در اختيار او گذاشته است؛ از جمله: 1-6. آفرينش او بر اساس فطرت و گرايش ذاتى به خداوند:«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ التِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»؛ (روم/30) . 2-6. ورود خداوند به صحنه براى كمك به هدايت انسان: «قُلِ اللَّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ»؛ (يونس /35) . 3-6. الهام خوبىها و بدىها به انسان به منظور گزينش آگاهانه او:«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛ (شمس/ 28) . 4-6. محبوب قرار دادن ايمان به خداوند در نهاد انسانها: «حَببَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَينَهُ فِى قُلُوبِكُمْ»؛ (حجرات/7) . 5-6. يارى رساندن ويژه به مؤمنان در مسير زندگانى: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الذِينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدنْيا»؛ (غافر/56) . با استفاده از الميزان، ج 12،ص 159. 6-6. و بالاخره گشودن راههاى هدايت به تناسب تلاش انسان: «جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنهُمْ سُبُلَنا وَ إِن اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»(ابراهيم/12). 7. حال با وجود اين همه امكانات در جانب خير، وجود نيرويى در جانب شر موجب مىشود كه آزمايش الهى از صورى بودن در آيد؛ يعنى، وجود نيروهايى وسوسهگر كه در مقابل الهامات خداوندى، انسان را به سوى شرّ وسوسه كنند، در اين صورت باعث مىشود كه انسان واقعاً در ميان دو راهىها، قرار گيرد و خود با اراده و عزم خويش مسيرى را انتخاب كند.به عبارت ديگر وسوسههاى شيطانى باعث مىشود كه انسان به مبارزه برخيزد و با استمداد از عنايات الهى نبردى سهمگين را آغاز كند و به اين وسيله نفس او پرورش و تكامل يابد و عالىترين مدارج كمال ممكن را كسب كند و چون در اين صورت امتحان جدى صورت گرفته است حقيقت شخصيت او خواه مثبت و ملكوتى يا منفى و منحط بروز پيدا مىكند، يعنى انسان نهان خود را نشان مىدهد.از اينجا بود كه با نافرمانى ابليس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضاى او براى مهلت داشتن به منظور اغواى نوع انسانى؛ خداوند با تقاضاى او به صورت اجمالى موافقت كرد و به او مهلت داد تا در مقابل نيروهاى الهى، وسوسهگر انسان به سمت شر باشد، اما در عين حال قدرت او در اين زمينه را محدود ساخت و هيچ سلطهاى بر انسانها به او نداد.«وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمنْ هُوَ مِنْها فِى شَكٍّ»( سبا/21). 8. اغواگرى شيطان نيز تنها در انسانهايى مؤثر است كه جانب شر را بر خير ترجيح مىدهند، اما خالصان و خداجويان حقيقى اندك گزندى از او نمىبيند، چنان كه شيطان خود بر ناتوانى خويش در اين زمينه اعتراف كرده و مىگويد: «فَبِعِزتِكَ لَأُغْوِيَنهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ».بنابراين وسوسهگرى شيطان، پس از روىگردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است. چنين كسانى كه با اختيار و انتخاب خود كفر ورزيده، قابليت محبت و همراهى با پاكترين انسانهاى روى زمين را از دست دادهاند؛ سزاوار آن هستند كه به وسوسههاى شيطانى گرفتار شوند و اين خود نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همين دنيا است: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزهُمْ أَزًّا»؛«آيا ندانستى كه ما شيطانها را بر كافران گماشتهايم، آنان را شديداً تحريك كنند؟!»(مريم/83). منابع: 1.تفسير نمونه، مکارم شیرازی، دارالکتب الاسلامیه 2.عدل الهي،استادشهیدمطهري،صدرا 3. آموزش کلام اسلامي، محمد سعيدي مهر، کتاب طه 4. اصول اعتقادات، اصغر قائمي، واریان، 1387. 5. خدا و مسئله شر، محمدحسن قدردان قراملكى، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم. 6. مجمعالبيان، شیخ طبرسی، دارالکتب الاسلامیه. 7. نورالثقلين، شیخ عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی، دارالکتب الاسلامیه. 8. عياشى،محمد بن مسعودعیاشی، دارالکتب الاسلامیه /ع
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 343]
صفحات پیشنهادی
سنت عدل الهی
سنت عدل الهی نويسنده: علی رشیدسلطانی منبع : اختصاصی راسخون مقدمه يكى از اصول ضرورى و مسلم اعتقادى ما مسلمانان كه به هيچ وجه قابل خدشه نمىباشد، اعتقاد به ...
سنت عدل الهی نويسنده: علی رشیدسلطانی منبع : اختصاصی راسخون مقدمه يكى از اصول ضرورى و مسلم اعتقادى ما مسلمانان كه به هيچ وجه قابل خدشه نمىباشد، اعتقاد به ...
دلائلی بر اثبات عدل الهی (5)
سنت عدل الهی نويسنده: علی رشیدسلطانی منبع : اختصاصی راسخون مقدمه يكى از اصول ... 5.عمل بر مبناي هدف: يعني تمام آفرينش در جهان هستي بر مبناي هدف است و هيچ ...
سنت عدل الهی نويسنده: علی رشیدسلطانی منبع : اختصاصی راسخون مقدمه يكى از اصول ... 5.عمل بر مبناي هدف: يعني تمام آفرينش در جهان هستي بر مبناي هدف است و هيچ ...
وجود شر در عالم منافاتی با بحث عدل الهی ندارد
وجود شر در عالم منافاتی با بحث عدل الهی نداردحسن حنفی پژوهشگر و متفکر ... سنت عدل الهی نويسنده: علی رشیدسلطانی منبع : اختصاصی راسخون مقدمه يكى از اصول .
وجود شر در عالم منافاتی با بحث عدل الهی نداردحسن حنفی پژوهشگر و متفکر ... سنت عدل الهی نويسنده: علی رشیدسلطانی منبع : اختصاصی راسخون مقدمه يكى از اصول .
عدل الهی به چه معناست؟
... چه معناست؟عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش ظلم چه بود؟ وضع در ناموقعش(مثنوی معنوی، دفتر ششم) یکی از مسائل محوری و مهم در کلام ادیان الهی، اصل عدل و حکمت است که زیر بنای بسیاری از مسائل کلامی بشمار میرود و در ابواب. ... سنت عدل الهی از نظر حکماي ...
... چه معناست؟عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش ظلم چه بود؟ وضع در ناموقعش(مثنوی معنوی، دفتر ششم) یکی از مسائل محوری و مهم در کلام ادیان الهی، اصل عدل و حکمت است که زیر بنای بسیاری از مسائل کلامی بشمار میرود و در ابواب. ... سنت عدل الهی از نظر حکماي ...
سنت هاي الهي، معطوف به آينده جهان
دين مبين اسلام، آينده بشر را به سوي سعادت، عدالت واحياي ارزش هاي زيباي انساني مي داند. قرآن و روايات، سعادت نهايي را از جمله سنت هاي الهي برشمرده اند. اين مقاله ديدگاه ...
دين مبين اسلام، آينده بشر را به سوي سعادت، عدالت واحياي ارزش هاي زيباي انساني مي داند. قرآن و روايات، سعادت نهايي را از جمله سنت هاي الهي برشمرده اند. اين مقاله ديدگاه ...
پيوند سنتهاي الهي با مهدويت (1)
كليد واژه ها: سنت الهي، مهدويت، منتظران، سرنوشت ملتها، ولايت اهل بيت عليهم السلام. ... شيعه دوازده امامي است و همان پديد آمدن حكومت عدل جهاني است (تونهاي، 1383ش: ص711).
كليد واژه ها: سنت الهي، مهدويت، منتظران، سرنوشت ملتها، ولايت اهل بيت عليهم السلام. ... شيعه دوازده امامي است و همان پديد آمدن حكومت عدل جهاني است (تونهاي، 1383ش: ص711).
تامين مسكن براي مردم از مظاهر عدالت الهي است
تامين مسكن براي مردم از مظاهر عدالت الهي است-علي نيكزاد روز يك شنبه در گفت ... آموزه هاي ديني هم از اصول لايتغير اجتماعي به سنت هاي الهي تعبير كرده و آنها را حاكم بر .
تامين مسكن براي مردم از مظاهر عدالت الهي است-علي نيكزاد روز يك شنبه در گفت ... آموزه هاي ديني هم از اصول لايتغير اجتماعي به سنت هاي الهي تعبير كرده و آنها را حاكم بر .
اقامه عدل الهي در کلام امام راحل
اقامه عدل الهي در کلام امام راحل امام خمينی(قدس سره الشریف) می فرمایند: - انقلاب عظيم ... برادران اهل سنت و تشيع و هجوم به ايران که مرکز ثقل نهضت اسلامي است، تا نقشه ي ...
اقامه عدل الهي در کلام امام راحل امام خمينی(قدس سره الشریف) می فرمایند: - انقلاب عظيم ... برادران اهل سنت و تشيع و هجوم به ايران که مرکز ثقل نهضت اسلامي است، تا نقشه ي ...
مهدويت و عدل الهي
مهدويت و عدل الهي نويسنده: آيت الله جوادي آملي(حفظه الله) اشاره: وقتي قرآن كريم از ..... كليد واژه ها: سنت الهي، مهدويت، منتظران، سرنوشت ملتها، ولايت اهل بيت عليهم السلام.
مهدويت و عدل الهي نويسنده: آيت الله جوادي آملي(حفظه الله) اشاره: وقتي قرآن كريم از ..... كليد واژه ها: سنت الهي، مهدويت، منتظران، سرنوشت ملتها، ولايت اهل بيت عليهم السلام.
عدل الهی در قرآن
عدل الهی در قرآن اشاره: در میان اوصاف الهی «صفات فعل» وصف «عدالت» دارای ... هم واقع میشوند، مانند حدیث معروفی كه شیعه و اهل سنت از پیغمبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و ...
عدل الهی در قرآن اشاره: در میان اوصاف الهی «صفات فعل» وصف «عدالت» دارای ... هم واقع میشوند، مانند حدیث معروفی كه شیعه و اهل سنت از پیغمبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها