تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833125655
عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) نويسنده:مهدي مسعودي مهكي شرايط و محدوده اعمال ماده 1130 با دقت در ماده 1130 ق.م و عمومات قاعده ميتوان شرايطي به شرح ذيل براي اعمال آن در نظر گرفت: 1ـ سبب عسروحرج بايد در زمان درخواست طلاق موجود باشد: بنابراين زوجه نميتواند به واسطه علتي كه سابقاً موجب عسروحرج وي از زندگي زناشويي شده است و در حال حاضر رفع گرديده، درخواست طلاق نمايد. زيرا «هدف دادرسي كيفر دادن شوهر به دليل رفتار ناشايست او در گذشته نيست؛ طلاق وسيله مجازات نيست، ريسمان رهايي است» (كاتوزيان، 1371، ص 386). علت درج چنين شرطي آن است كه در چنين وضعيتي، دوام زوجيت موجب عسروحرج زوجه نبوده و هدف ماده موضوع بحث جلوگيري از حرج و ضرر موجود است، نه جبران ضررهاي معنوي و مادي گذشته. 2ـ ضابطه تشخيص عسروحرج زوجه، معيار شخصي است و با توجه به وضعيت مادي، روحي ـ رواني و شخصيت زوجه احراز ميگردد. اما اين مانع از آن نيست كه در تشخيص تنگي و مشقت به عرف مراجعه ننماييم. مرحوم امامي در اين رابطه ميگويد: «ملاك تشخيص آنكه چه امري سوء معاشرت است و تشخيص درجهاي كه زن نميتواند زندگاني زناشويي را ادامه دهد، به نظر عرف ميباشد كه در هر مورد با در نظر گرفتن وضعيت روحي، اخلاقي و اجتماعي زوجين و همچنين وضعيت محيط از حيث زمان و مكان آن را تعيين مينمايد» (امامي، 1368، ج 5، ص 37). 3ـ دائم بودن رابطه زوجيت: هيچ ترديدي نيست كه با توجه به اختصاص طلاق به نكاح دائم اعمال ماده 1130 ق.م محدود به عقد نكاح دائم است. سؤال اين است اگر زني به نكاح موقت مردي در آيد و رفتار مرد موجبات عسروحرج او را فراهم كند آيا زن ميتواند براي رهايي خود از دادگاه الزام شوهر به بذل مدت را بخواهد؟ طبق نظري «قاعده عسروحرج به تمام عقود اشراف دارد و از آنجا كه دادگستري طبق قانون اساسي مرجع رسيدگي به كليه تظلمات ميباشد. لذا در صورت تقديم دادخواست مذكور، اگر با بررسي شرايط، عسر و حرج زن براي حاكم احراز شود، قبل از بيان پاسخ متذكر شويم كه ايجاب هيچ گونه تعهدي براي مخاطب آن به وجود و اطلاق ماده 1130 قانون مدني، شوهر را به بذل بقيه مدت عقد موقت الزام و محكوم مينمايد» (معاونت آموزش و تحقيقات قوه قضائيه، 1382، ج 7، ص 186). عدهاي نيز با استناد به قاعده لاضرر و ماده 1130 قانون مدني دادگاه را مجاز به اجبار زوج به بذل مدت نمودهاند (همو، ص 187). نظر مخالف با تمسك به اينكه آثار عقد منقطع به نحوي است كه عسروحرجي كه در نكاح دائم بروز ميكند در متعه بروز نخواهد كرد، قائل به عدم جواز چنين دعوي شدهاند (همو، ص 186). عدهاي نيز قائل به تفكيك شده و معتقدند فقط در عقد منقطع طولاني مدت است كه ميتوان حكم اجبار زوج به بذل مدت را صادر نمود (همو، ص 189). در بررسي نظرات فوق بايد گفت ماده 1130 قانون مدني با ذكر واژه «طلاق» حكم آن را مختص عقد نكاح دائم نموده است؛ اما از آنجا كه وفق اصل 167 قانون اساسي و ماده 3 قانون آيين دادرسي مدني در موارد سكوت، نقص، اجمال يا تعارض قوانين مدون قاضي مكلف به مراجعه به منابع معتبر اسلامي يا فتاوي معتبر است تا حكم قضيه را بيابد، در پاسخ به سؤال فوق نيز دادگاه ميتواند با مراجعه به عمومات كه همانا قاعده «نفي عسروحرج» است، به الزام زوج به بذل بقيه مدت اقدام نمايد و قائل شدن تفصيل ميان عقود موقت كوتاه مدت و بلند مدت فاقد وجاهت عقلي و منطقي بوده و صرفاً در تشخيص عسروحرج زوجه ميتوان به مدت عقد نكاح توجه كرد. 4ـ احراز عسروحرج: اين امر توسط دادگاه صورت ميگيرد و مطابق قاعده «البينه علي المدعي» زن بايد در جهت اثبات آن اقامه دليل نمايد تفكيك ظريفي در اين باب لازم است و آن اينكه آوردن دليل بر زن است و احراز عسروحرج با دادگاه. پس زوجه لازم نيست حالت عسروحرج خويش را به دادگاه بنماياند: بلكه كافي است دلايلي را كه به ادعاي وي موجب بروز عسروحرج شده است، در محضر دادگاه اثبات كند و پس از اثبات اين علل از جمله ترك انفاق، سوء معاشرت غير قابل تحمل زوج و غيره، دادگاه با توجه به وضعيت و شخصيت زن و ديد عرف به بررسي اين موضوع ميپردازد كه آيا چنين عواملي بطور معمول و عادتاً موجب عسروحرج زني با اين وضعيت و شخصيت ميشود يا خير؟ چند نكته: پس از بيان شرايط اعمال ماده 1130 ق.م، پرداختن به سؤالاتي در خصوص زمينه محدوده و آثار اين ماده ضروري است: 1ـ آيا طلاق مندرج در ماده 1130 ق.م از نوع رجعي است يا بائن؟ در پاسخ دو نظر مخالف ارائه شده است. مطابق نظر اول چنين طلاقي بائن است، زيرا هرگاه غير از اين باشد و براي مرد حق رجوع باشد، معناي وجودي طلاق به حكم دادگاه از بين خواهد رفت. نظر ديگر اين است كه با توجه به اصل رجعي بودن طلاق و اينكه طلاق بائن منحصر به موارد ذكر شده و مصرح است، لذا چنين طلاقي رجعي است (جعفري لنگرودي، 1363، ص 219). در بررسي دو نظر مزبور بايد گفت نظر اول از نظر منطقي مقبولتر است و در پاسخ به طرفداران رجعي بودن چنين طلاقي بايد گفت: «اصل رجعي بودن طلاق و منحصر بودن طلاق بائن به موارد خاص مذكور در قانون، با توجه به طبيعت طلاق است كه در شرع و قانون مدني پذيرفته شده و حتي در خلع و مبارات هم اين مرد است كه رضايت به قبول فديه و تصميم به طلاق ميگيرد ولي وقتي شوهر، خود تصميم به طلاق نميگيرد بلكه به حكم قانون و طبق حكم دادگاه مكلف به دادن طلاق ميشود و يا حتي در صورت امتناع او، حاكم طلاق را واقع ميسازد، رجعي بودن طلاق مفهومي ندارد و بايد گفت طبيعت طلاق در چنين موردي اقتضاي بائن بودن و عدم امكان رجوع زوج را مينمايد (مهرپور، 1370، ص 62). پذيرفتن رجعي بودن چنين طلاقي اين تالي فاسد را به دنبال دارد كه زن پس از طي مراحل مختلف دادرسي، اخذ حكم طلاق از دادگاه و اجراي آن به خواست مرد (با رجوع) به حال اول باز ميگردد و بدين صورت مرد با قدرت تمام اثر حكم دادگاه را زائل ميسازد و با تكرار اين دور باطل، زن تا ابد در عسروحرج خواهد ماند. 2- آيا زن ميتواند پس از اخذ حكم دادگاه له خويش، در قالب طلاق خلع، قسمتي از حقوق خويش را به عنوان فديه بذل نمايد و در صورتي كه پاسخ مثبت است، در غياب زوج آيا دادگاه قادر به پذيرش فديه از طرف وي ميباشد يا خير؟ از سويي ميتوان گفت حاكم نميتواند از باب ولايت از طرف زوج قبول بذل نمايد؛ زيرا صدور حكم بر اساس ماده 1130 ق.م بر عسروحرج زوجه كافي بوده، وكالت از سوي زوج در اين خصوص، فاقد وجاهت است. همچنين در طلاق خلع بنابر كراهت زوجه است و عسروحرج لزوماً با كراهت زوجه همراه نيست تا بذل و قبول بذل را به دنبال داشته باشد. نظر قويتر آن است كه زوجه در هر مرحلهاي ميتواند حق و حقوق خود را بذل كند و حاكم كه ولي ممتنع (زوج) است، ميتواند قبول بذل كند. «در اين نوع طلاق حاكم از اختيارات حكومتي خود استفاده ميكند و اصل طلاق را كه به دست مرد است با وصف عدم امكان اجبار زوج به طلاق، انجام ميدهد. قبول بذل كه از متفرعات طلاق است، نيز ميتواند توسط حاكم شرع انجام شود و اين اشكال كه حاكم نميتواند قبول بذل كند، چون وكالت از سوي زوج ندارد، منتفي است؛ زيرا در باب ولايت، وكالت سالبه به انتفاء موضوع است (معاونت آموزش و تحقيقات، 1382، ج 8، ص 55). 3ـ آيا در خصوص زوج غايب موضوع ماده 1029 ق.م ميتوان قبل از گذشت چهار سال به واسطه عسروحرج حكم بر طلاق صادر نمود؟ همچنين در خصوص ماده 1129 قانون مدني چنانچه عدم پرداخت نفقه موجب عسروحرج زوجه شود، ميتوان بدون اعمال مراحل اوليه ماده (الزام زوج به دادن نفقه و عدم امكان اجراي حكم محكمه يا احراز عجز زوج از پرداخت نفقه و اجبار زوج به طلاق) بر مبناي ماده 1130 حكم به طلاق داد؟ در پاسخ بايد گفت عسروحرج حكم كلي و عمومي بوده، بر موارد عديده صادق است. در هر حالتي كه بتوان سختي و مشقت غير قابل تحمل زوجه را احراز نمود، صرف نظر از علت ايجادي آن، اعمال ماده 1130 ق.م جايز است؛ لذا صدور حكم بر طلاق زوجه در مواردي كه شوهرش غايب مفقودالاثر شده و مدت غيبت به حدي نرسيده كه مشمول ماده 1029 ق.م شود يا در حالتي كه زوجه به علت ترك انفاق دچار عسروحرج گرديده، منافاتي با قوانين مربوط ندارد. به عبارت ديگر، نسبت مواد 1029 و 1129 ق.م با ماده 1130، نسبت عموم و خصوص من وجه است. چه بسا مواردي كه مشمول ماده 1029 و 1129 باشد، اما موجب عسروحرج زوجه نشود و بالعكس. حضرت امام خميني (ره) در باب عسروحرج زوجه و اينكه آيا در مورد زوج غايب ميتوان قبل از گذشت مدت چهار سال به واسطه عدم انفاق به زوجه توسط زوج يا ديگري حكم به طلاق زوجه را صادر نمود چنين ميفرمايند: «در صورتي كه زوجه براي نداشتن شوهر در حرج باشد نه از جهت نفقه، بطوري كه در صبر كردن معرضيت فساد است حاكم پس از يأس، قبل از مضي مدت چهار سال ميتواند طلاق دهد. بلكه اگر در مدت مذكور نيز در معرض فساد است و رجوع به حاكم نكرده است جواز طلاق براي حاكم بعيد نيست در صورت يأس (كريمي، 1365، ص 139). همچنان كه ملاحظه ميگردد حضرت امام خميني(ره) به علت اهميت مفسده ايجادي و جنبه عمومي آن براي حاكم حق ميداند حتي بدون درخواست زوجه نسبت به طلاق وي اقدام نمايد. از مطالب فوق نتيجه مي گيريم كه نكاح سنت پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده، و مبغوضترين چيزها نزد آن بزرگوار، طلاق است. اما توجه دين خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) به ضرورت وجودي طلاق، موجب بازگذاردن راه رهايي زوجين از ورطه زندگي است كه بر اساس تفاهم و عشق نبوده، سد راه هدف غايي آفرينش كه همانا تكامل است شده باشد. طلاق حلال مبغوض است. از آن جهت حلال است كه زندگي زناشويي بر خلاف عقود ديگر، يك علقه طبيعي است نه قراردادي و آن گاه كه اين علقه طبيعي از بين برود، هيچ قانوني نميتواند زن و شوهر را به يكديگر متصل نمايد. استاد شهيد مرتضي مطهري در اين زمينه ميفرمايند: «خانواده از نظر اسلام يك واحد زنده است و اسلام كوشش ميكند اين موجود به حيات خويش ادامه دهد؛ اما وقتي كه اين موجود زنده مُرد، اسلام با نظر تأسف به آن مينگرد و اجازه دفن آن را صادر ميكند؛ ولي حاضر نيست پيكره او را با مومياي قانون موميايي كند» (مطهري، بيتا، ص 331). مطابق نظر مشهور اماميه و مستند به حديث نبوي: «الطلاق بيد من اخذ بالسّاق» اين مرد است كه ميتواند طلاق دهد؛ اما با تكيه بر قواعد عمومي از جمله «لاضرر»، «لاحرج» و «المؤمنون عند شروطهم» براي زن نيز مفري از علقه زوجيت قرار داده شده است. ماده 1130 ق.م يكي از راههاي گريز است. حال سؤال اين است كه اولاًـ با توجه به ماده 1129 قانون مدني در جواز وضع شروط ضمن عقد نكاح، آيا نيازي به وضع ماده 1130 بوده است يا خير؟؛ ثانياً ـ كاربرد عملي ماده 1130 چيست؟ در پاسخ به سؤال اول بايد گفت با نسخ ماده 8 قانون حمايت خانواده سال 1353، دستور العمل شوراي عالي قضايي در درج شروط ضمن عقد در نكاحنامههاي رسمي جايگزين آن شد؛ اما نياز به مواد ديگري از جمله ماده 1130 احساس ميگرديد؛ زيرا شروط درج شده در فرم نكاحنامههاي رسمي، داراي جنبه پيشنهادي است و زوجين تكليفي در امضاي آن ندارند[4]. از سوي ديگر تكليف عقودي كه قبل از درج اين شروط منعقد گرديدهاند، چيست؟ با حذف ماده 8 قانون حمايت خانواده، چه راه فرجي براي رهايي زوجه مستأصل از زندگي مشترك وجود خواهد داشت؛ بنابراين بايد بر ضرورت وجودي ماده 1130 ق.م صحه گذارد و تدبير قانونگذار را در وضع اين ماده ستود. همچنين عموميت اين ماده از اين جهت كه محدود به وضعيت خاصي نشده و براي زوجهاي كه در عسروحرج قرار گرفته صرف نظر از منشأ ايجاد عسروحرج، حق طلاق قرار داده است نيز قابل ستايش است. عموميت اين ماده راه را بر اجراي عدالت باز ميكند و قابليت انعطاف پذيري به آن ميدهد كه در هر وضعيتي كاربرد داشته باشد. عليرغم اين مزايا، بررسي كاربرد عملي اين ماده جاي درنگ و تأمل دارد. از آنجا كه زير بناي اين ماده، عبارت كلي «عسروحرج» است، در تشخيص آن سليقه و نظر شخصي قابل اعمال است و به بيان ديگر سليقه قضات در تشخيص عسروحرج، مدخل اجراي اين ماده است و چنين مدخل متغيري، جاي ايراد دارد. شايد بتوان گفت اين عرف است كه مصاديق عسروحرج را روشن ميسازد و قاضي نيز در عرف عام غوطهور است و ميتواند ضابطه نوعي را با وضعيت خاص زوجه متقاضي طلاق تطبيق دهد. چنين پاسخي معقول است، اما مشكلات عملي را توجيه نميكند. آيا قاضي در تشخيص عرف هميشه موفق است؟ قاضي مذكر عرف را از ديدگاه چه كسي معنا ميكند؛ زوج يا زوجه؟ اينكه تا چه حد ميتوان ديدگاههاي جنسيتي را كنار گذاشت و به ملكه عدالت تكيه نمود، جاي بحث دارد. اختلاف سليقهها در تشخيص عسروحرج و متروك ماندن ماده 1130 ق.م موجب شد مقنن در فكر چاره به تصويب طرح الحاق يك تبصره به ماده 1130 روي آورد. اين ماده در تاريخ 3/7/1379 در مجلس شوراي اسلامي به تصويب رسيد و به دليل ايراد شوراي نگهبان بر اساس اصل112 قانون اساسي براي مجمع تشخيص مصلحت نظام ارسال شد و با اصلاحاتي در 29/4/81 به تصويب اين مجمع رسيد. اين تبصره در بيان تمثيلي از عسروحرج چنين مقرر ميدارد: «يك تبصره به شرح ذيل به ماده 1130 ق.م مصوب 14 /8/70 الحاق ميگردد. تبصره: عسروحرج موضوع اين ماده عبارت است از به وجود آمدن وضعيتي كه ادامه زندگي را براي زوجه با مشقت همراه و تحمل آن را مشكل سازد. موارد ذيل در صورت احراز توسط دادگاه صالح از مصاديق عسروحرج محسوب ميگردد: 1ـ ترك زندگي خانوادگي توسط زوج حداقل به مدت شش ماه متوالي يا 9 ماه متناوب در مدت يك سال بدون عذر موجه. 2ـ اعتياد زوج به يكي از انواع مواد مخدر يا ابتلاي وي به مشروبات الكلي كه به اساس زندگي خانوادگي خلل وارد آورد و امتناع يا عدم امكان الزام وي به ترك آن در مدتي كه به تشخيص پزشك براي ترك اعتياد لازم بوده است در صورتي كه زوج به تعهد خود عمل ننمايد يا پس از ترك، مجدداً به مصرف مواد مذكور روي آورد، بنا به درخواست زوجه طلاق انجام خواهد شد. 3ـ محكوميت قطعي زوج به حبس پنج سال يا بيشتر. 4ـ ضرب و شتم يا هرگونه سوء رفتار مستمر زوج كه عرفاً با توجه به وضعيت زوجه قابل تحمل نباشد. 5ـ ابتلاء زوج به بيماريهاي صعب العلاج رواني يا ساري يا هر عارضه صعب العلاج ديگري كه زندگي مشترك را مختل نمايد. موارد مندرج در اين قانون مانع از آن نيست كه دادگاه در ساير مواردي كه عسروحرج زن در دادگاه احراز شود حكم طلاق صادر نمايد.» همچنان كه ملاحظه ميشود، موارد احصايي در اين ماده همان شروط ضمن عقد نكاح است كه توسط شوراي عالي قضايي در عقد نامهها گنجانده شده است. آيا نجات ماده 1130 ق.م از محدوده كتاب قانون و احياي آن در عمل با چنين مصوبهاي ممكن است؟ متأسفانه پاسخ منفي است، زيرا اولاً ـ مصوبه فوق جنبه پيشنهادي دارد، نه تحكمي؛ و قضات مكلف به اجراي آن نيستند؛ ثانياً ـ چنين روشي با روح ماده 1130، كليت و قابليت تطبيق آن با وضعيتهاي خاص مغاير است. پس چاره چيست؟ آيا تعارض عرف و قانون موجب متروك ماندن ماده موضوع بحث است؟ نگارنده معتقد است گامهاي نظام قضايي در نجات ماده 1130 ق.م بايد بر سه محور استوار باشد: 1ـ ايجاد رويه قضايي. 2ـ دخالت قضات زن در رسيدگي و اتخاذ تصميم. 3ـ آموزش قضات. در تحليل محور اول بايد گفت رويه قضايي و انديشههاي حقوقي در رفع ابهامات و تنوير افكار قضات نقش مهمي را ايفا ميكند. رويه قضايي در معناي خاص عبارت است از «آراء صادر شده در هيأت عمومي تمييز، خواه به صورت اصراري باشد، خواه به صورت لازم الاتباع» (جعفري لنگرودي، 1368، ص 340). و در معناي عام شامل مجموع آراء قضايي است. «رويه قضايي صورت خاصي از عرف است؛ جز اينكه عادت عموم مردم نيست و مبناي آن را رسمي تشكيل ميدهد كه دادرسان محاكم از آن پيروي ميكنند» (كاتوزيان، 1375، ص 202). بعبارت ديگر «رويه قضايي» عادتي است كه دادگاهها براي حل يكي از مسائل حقوقي به صورت خاص پيدا كردهاند». هر چند اين عادت و راه حل نتيجه تكرار آرا است (همو). در ضعف رويه قضايي در نظام قضايي كشور ما ترديدي نيست. در علل اين ضعف شايد بتوان به توجه بيش از اندازه به وضع قانون، عدم توجه قضات محترم به انتقادات اساتيد و انديشمندان حقوق، عدم جهد و تلاش كافي در انشاء رأي كه ناشي از كثرت دعاوي و مشغله كاري قضات است، اشاره نمود. آرائي سازنده رويه قضايي هستند كه محكم و متقن باشند. توجه به كميتها (آمار) در دستگاه قضايي، ارزش كيفيت آراء را تحت تأثير قرار ميدهد و مشغله كاري، قضات را از غور در نظرات انديشمندان حقوق باز ميدارد رويه قضايي در رفع ابهام و اجمال قانون و تفسير آن نقش مهمي بر عهده دارد؛ در مواردي كه قانون بايد تفسير شود، قاضي با ملاحظه روابط اجتماعي، عرف مسلم را به دست ميآورد و تمسك به آراء متقني كه بر گرفته از عرف و عادات مسلم جامعه است به ميزان نفوذ رويه قضايي در نظام قضايي بستگي دارد. در بررسي راه حل دوم كه همانا دخالت دادن قضات زن در امر تشخيص عسروحرج زوجه است، بايد گفت اين تدبير به معناي واگذاري كار به اهلش است. آيا دادرس مرد ميتواند احساس زني را كه شوهرش پس از سالها زندگي مشترك، زن ديگري را بر او برگزيده درك نمايد؟ اگر چه مطابق آيه «فانكحوا ماطاب لكم من النساء مثني و ثلاث و رباع» (نساء، 3)، مرد ميتواند همسر دوم انتخاب نمايد؛ اما آيا اين حق ناقض حق زن اول در رهايي خويش از وضعيت اعسار ناشي از بيوفايي مرد است؟ كدام مردي ميتواند بر سختي و مشقت زندگي زني كه شوهرش وي را مدتها رها نموده، آگاه شود؟ عسروحرج ناشي از عوامل مادي مانند ترك انفاق براي مرد نيز قابل تصور است؛ اما عسروحرج ناشي از علل معنوي، تنها با احساس زنانه قابل درك است؟ ممكن است گفته شود حضور مشاوران زن در دادگاه خانواده توانسته است، اين نقيصه را جبران نمايد؛ اما عدم الزام به حضور مشاور قضايي زن، نقش مشورتي قضات زن در دادگاه خانواده[5] و عدم تأثير نظر ايشان به طور الزام آور در آراء، پاسخ فوق را مخدوش مينمايد. اين نوشتار محل ورود به بحث جواز قضاوت زن نميباشد و اين خود مقالي مفصل را ميطلبد؛ اما در يك كلام بايد گفت حتي اگر قائل به نظر آن دسته از فقهاي معظم باشيم كه قضاوت زن را جايز ندانستهاند، با توجه به اينكه امروزه قضات شرعي جايگاهي در نظام قضايي ما ندارند و اين قضات عرفي هستند كه مناصب قضاوت را تصدي نمودهاند و نظر بر اينكه مصلحت ايجاب نموده كه شرط اجتهاد از شرايط قضاوت حذف شود، همين مصلحت ميتواند به حذف شرط ذكوريت نيز رأي دهد، پس چگونه است كه ما قائل به ترجيح بلامرجح شدهايم؟ در خصوص محور سوم يعني آموزش قضـات بايد گفت تبيـين معناي عسروحـرج وآموزش آن به قضات علاوه بر اينكه از تشتت آراء جلوگيري ميكند، راهگشاي قاضي در تشخيص عسروحرج است. از آنجا كه عسروحرج با توجه به عرف، نسبت به شخصيت و موقعيت زن سنجيده ميشود، گاه در تشخيص ديدگاه عرف در سختي و تنگي، ابهام و اختلاف نظر ايجاد ميشود. قاضي امروزي بايد بداند عسروحرج به معناي تنگي است كه عرفاً قابل تحمل نباشد؛ با اين معنا هرگز نبايد مترصد آن باشيم كه زوجه از شدت ضيق در آستانه ابتلاء به بيماريهاي جسمي و رواني قرار گيرد تا به دنبال علل نارسايي برخيزيم؟ آيا عدم پرداخت نفقه و ضرب و جرح زوجه كه هر دو منتهي به حكم محكوميت شده است، با بررسي وضعيت زوجه نميتواند موجد عسروحرج گردد[6]؟ آيا دادگاه مكلف نيست در خصوص علل ارائه شده توسط زوجه تحقيق كند وحتماً بايد حكم بر محكوميت زوج به ضرب و جرح شديد زوجه يا ترك انفاق طولاني مدت صادر شود؟ آيا سوابق مكرر اعتياد زوج به مواد مخدر يا ارتكاب سرقت، عدم پرداخت نفقه و عدم احساس مسؤوليت در برابر خانواده نميتواند زن را در عسروحرج قرار دهد[7]؟ معمولاً قضات با استناد به احتياط و رعايت اصل «الطلاق بيد من اخذ بالسّاق» تمايلي به توسل به استثناء وارده بر اصل (قاعده نفي عسروحرج) نداشته و حزم را توجيهگر عدم شجاعت قضايي مينمايند. حزم و احتياط قضايي پسنديده است؛ اما در جايي كه قاضي تمام توان خويش را در جهت وصول به حق به كار گرفته باشد. آن گاه كه قاضي، از تشخيص مصاديق موجد حق قاصر است، چگونه ميتوان نام احتياط و حزم بر عمل وي نهاد؟ آيا همين احتياط ايجاب نميكند زني را كه به علت عسروحرج از تداوم زندگي زناشويي با مردي در پرتگاه مفسده قرار گرفته است، رها سازيم؟ جلوگيري از مفسده آن چنان مهم است كه امام خميني (ره) حتي در صورت عدم مراجعه زن به حاكم، از باب احتياط بر حاكم واجب ميداند رأساً اقدام نموده و زن را از قيد زندگي زناشويي رها سازد (كريمي، 1365، ص 139). منبع:www.lawnet.ir
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 411]
صفحات پیشنهادی
عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2)
عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2)-عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) نويسنده:مهدي مسعودي مهكي شرايط و محدوده اعمال ماده 1130 با دقت در ماده 1130 ق.
عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2)-عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) نويسنده:مهدي مسعودي مهكي شرايط و محدوده اعمال ماده 1130 با دقت در ماده 1130 ق.
طلاق قضایی
طلاق قضایی نويسنده: علامه شهیدمرتضی مطهری(رحمت الله علیه) طلاق قضایی ... عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2)-عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) .
طلاق قضایی نويسنده: علامه شهیدمرتضی مطهری(رحمت الله علیه) طلاق قضایی ... عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2)-عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) .
مواردي از نقض قانون در باب نفقه
مواردي از نقض قانون در باب نفقه ... عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2)-عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) .
مواردي از نقض قانون در باب نفقه ... عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2)-عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) .
عرف علیه قانون
اين نكته از سخن وى درباره روايتى از امام صادق(علیه السلام) در اهميت و ارزش همسر ... عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) .
اين نكته از سخن وى درباره روايتى از امام صادق(علیه السلام) در اهميت و ارزش همسر ... عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) .
تقاضاي طلاق زن در صورت عسر و حرج
تقاضاي طلاق زن در صورت عسر و حرج خبرگزاري فارس: طبق ماده 1130 قانون مدني، در صورتي كه ... ماهيت طلاق هاي به حكم دادگاه(2) ... عسر و حرج از منظر قانون و رويه قضايي ...
تقاضاي طلاق زن در صورت عسر و حرج خبرگزاري فارس: طبق ماده 1130 قانون مدني، در صورتي كه ... ماهيت طلاق هاي به حكم دادگاه(2) ... عسر و حرج از منظر قانون و رويه قضايي ...
انحلال نکاح- طلاق، فسخ، بذل مدت
آن؛2- نکاح دائم ، موقت و اذن در نکاح؛3- طلاق، رجوع ، فسخ و انفساخ نکاح ، بذل مدت و ... عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(1) ماده 1130 قانون مدني نيز يكي از موادي است ...
آن؛2- نکاح دائم ، موقت و اذن در نکاح؛3- طلاق، رجوع ، فسخ و انفساخ نکاح ، بذل مدت و ... عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(1) ماده 1130 قانون مدني نيز يكي از موادي است ...
طلاق عسروحرجي
عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) 3ـ دائم بودن رابطه زوجيت: هيچ ترديدي نيست كه با توجه به اختصاص طلاق به ... نظر مخالف با تمسك به اينكه آثار عقد منقطع به ...
عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) 3ـ دائم بودن رابطه زوجيت: هيچ ترديدي نيست كه با توجه به اختصاص طلاق به ... نظر مخالف با تمسك به اينكه آثار عقد منقطع به ...
خلأهاي واقعي در حقوق خانواده
12 ا کتبر 2008 ndash; آنچه در اين ميانه فراموش شده به نظر مي رسد خلأهاي واقعي است كه در قانون خانواده ... مهم ترين قسمت هاي اين رابطه را مي توان به؛ 1- شروع رابطه (عقد ازدواج) 2- ... از نظر قانون صراحتاً دليل عسر و حرج زن نيست و رويه قضايي محكمي نيز وجود ندارد.
12 ا کتبر 2008 ndash; آنچه در اين ميانه فراموش شده به نظر مي رسد خلأهاي واقعي است كه در قانون خانواده ... مهم ترين قسمت هاي اين رابطه را مي توان به؛ 1- شروع رابطه (عقد ازدواج) 2- ... از نظر قانون صراحتاً دليل عسر و حرج زن نيست و رويه قضايي محكمي نيز وجود ندارد.
رويه داوري بينالمللي درباره غرامت (دعاوي نفتي) – (9)
رويه داوري بينالمللي درباره غرامت (دعاوي نفتي) – (9)-رويه داوري بينالمللي درباره غرامت (دعاوي نفتي) – (9) نویسنده : دكتر ... عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) ...
رويه داوري بينالمللي درباره غرامت (دعاوي نفتي) – (9)-رويه داوري بينالمللي درباره غرامت (دعاوي نفتي) – (9) نویسنده : دكتر ... عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(2) ...
ورزش و بارداري
مفهوم غير قانوني بودن يا ناهنجاري فعل زيان بار در مسئوليت مدني(1) middot; ملي كردن در حقوق بين الملل(2) middot; عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(1) middot; ملي كردن در حقوق بين ...
مفهوم غير قانوني بودن يا ناهنجاري فعل زيان بار در مسئوليت مدني(1) middot; ملي كردن در حقوق بين الملل(2) middot; عسر و حرج از منظر قانون و رویه قضایی(1) middot; ملي كردن در حقوق بين ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها