واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
چه كساني محرم رازند؟ 1.عاقل امام علي عليه السلام فرموده است: «لاتُسِرَّ اِلَي الْجاهِلِ شَيئا لا يطيقُ كتْمانَهُ؛ سرّ خود را نزد جاهل نگذار كه توان كتمان آن را ندارد». بنابراين راز خود را بايد فقط با فرد عاقل در ميان گذاشت.(1 ) 2.موثق گاه نياز يا ضرورتي ايجاب مي كند كه انسان سرّ خود را به ديگري بگويد. در اين گونه موارد نيز به ما دستور داده شده است كه افراد موثق و مورد اطمينان را براي اين كار پيدا كنيم. در اين زمينه امام علي عليه السلام مي فرمايد: «لا تُودِ عَنَّ سِرِّكَ اِلّا عِنْدَ كلِّ ثِقَه؛ راز خود را تنها نزد فرد مطمئن به امانت بسپار».(2) نيز فرمود: «مَنْ اَسَرَّ اِلي غَيرِ ثِقَه فَقَدْ ضَيَّعَ اَمْرَهُ؛ كسي كه سرّ خويش را نزد افراد غير مطمئن باز گو كند، سرّ خود را ضايع كرده است».(3) 3.حافظ اسرار كساني كه از حفظ اسرار خويش ناتوان اند و آن را فاش مي كنند، افراد قابل اعتمادي براي حفظ اسرار ديگران نيستند. از اين گونه افراد بايد پرهيز كرد و نبايد اسرار خويش را به آنان سپرد، پس«راز» را به كسي بايد گفت كه توانائي حفظ آن را داشته باشد. اميرمومنان علي عليه السلام مي فرمايد: « مَنْ ضَعُفَ عَنْ حِفْظِ سِرِّهِ، لَمْ يطِقْ سِرَّ غَيْرِهِ؛ كسي كه از حفظ سر خود ناتوان است، توانايي براي حفظ اسرار ديگران ندارد».(4) 4.امانت دار افراد امين و باوفا، تمام تلاش خود را در نگهداري اسناد محرمانه به كار مي برند و به هيچ قيمتي حاضر به افشاي آن نيستند؛ گرچه جان خويش را برسر آن نهند. بنابر اين در وقت ضرورت مي توان اسرار خويش را به انسان هاي امانت دار سپرد. حضرت امير عليه السلام فرمود:« وَ لا تُودِ عَنَّ سِرِّكَ مَنْ لا اَمانَهَ لَهُ ؛ رازت را به كسي كه امانت دار نيست، مسپار».(5) در جريان نهضت مقدس عاشورا، پيك اميني به نام «قيس بن مسهر صيداوي» با پيامي از امام حسين عليه السلام راهي كوفه شد. او راز دار و باوفا بود. وي پيش از رسيدن به كوفه در دست نيروهاي دشمن گرفتار شد و خود را در ميان اسارت يا شهادت يافت و رساند پيام امام را غير ممكن ديد از اين رو، براي جلوگيري از دستيابي دشمن به اطلاعات، نامه را در دهان گذاشت و بلعيد و پس از تحمل شكنجه هاي طاقت فرسا به شهادت رسيد.(6) زيان هاي افشاي راز براي افشا كننده رازهاي مردم، هم زيان هاي دنيوي ذكر شده است وهم زيان هاي اخروي؛ از جمله اينكه عاقبت راز او هم فاش مي گردد. اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمود: «مَنْ كَشَفَ حِجابَ اَخيهِ اِنْكَشَفَ حِجابَ بَيْتِهِ؛ كسي كه پرده از اسرار برادر مسلمانش بردارد، خداوند عيوب واسرار او را بر ملا مي كند».(7) امام كاظم عليه السلام فرمود: «وَ لا تُمَكِّنَ النّاسَ مِنْ قِيادِ رَقْبَتِك فَتَذِلَّ؛ زمام گردن (اسرار) خويش را به دست مردم نده كه خوار خواهي شد».(8) مصداق و نمود تاريخي اين ذلت را مي توان در سخن امام رضا عليه السلام درمورد«آل برمك» ديد كه يحيي برمكي نزد هارون از امام كاظم عليه السلام بدگويي و اسرار فاش كرد و سبب گرفتاري آن حضرت شد. امام هشتم عليه السلام فرمود:«اما رأيت ما صنع الله بآل برمك و ما انتقم الله لابي الحسن عليه السلام...؛ مگر نديدي خدا با آل برمك چه كرد؟ و چگونه انتقام موسي بن جعفر عليه السلام را گرفت؟...»(9) نيز افشا كننده رازهاي مردم در آخرت مي بايست تاوان پرده دري را بپردازد. امام باقر عليه السلام فرمود:«بنده اي در قيامت محشور مي شود، با اينكه در دنيا خوني نريخته، به اندازه يك حجامت يا بيشتر خون به او مي دهند و مي گويند: اين سهم تو از خون فلان كس است كه در دنيا ريخته اي (تو در قتل فلاني شركت داشتي). او مي گويد: خدايا! تو مي داني كه من در دنيا تا آخر عمر، خون كسي را نريخته ام. به او گفته مي شود: آري، تو از فلان كس روايت چنين و چنان را شنيدي و آن را به ضرر او نقل كردي، و زبان به زبان گشت تا اينكه به گوش فلان ستمگر رسيد و آن ستمگر او را به خاطر آن سخن كشت. اكنون (در خون او شريك شده اي) اين سهم تو از خون اوست».(10) 4.جلوه هاي راز داري تاريخ شيعه نشان دهنده اين حقيقت تلخ است كه شيعيان پيوسته از طرف حكومت هاي ستمكار تحت فشار بودند و مورد انواع شكنجه ها و ظلم ها قرار مي گرفتند. در دوران حكومت امويان و عباسيان، فشارها شدت بسياري يافت و هرگونه آزادي سياسي و اجتماعي از شيعيان سلب شد و در مواردي حتي ارتباط با «خاندان علوي» بزرگ ترين جرم سياسي به شمار مي رفت. بديهي است در چنين شرايطي حفظ تشيع- كه تبلور اسلام راستين است- جز با بكارگيري روش تقيه امكان پذير نيست. با توجه به اين شرايط مي توان به واقع نگري، دورانديشي و روش و منش حكيمانه ائمه اهل بيت عليهم السلام پي برد. آنان با به كار گيري چنين شيوه خيرخواهانه و مصلحت انديشانه اي، توانستند حقايق دين را براي مردم بيان و مذهب تشيع را با تحمل مشقت ها و پرداختن هزينه هاي سنگين حفظ كنند. البته ائمه عليهم السلام اصحاب خاصي داشتند كه اسرار را تنها براي آنان بيان مي كردند. اينها را«اصحاب السر» و«باب امامان» مي خوانند . امامان عليهم السلام اسرار را براي آنان بيان مي كردند، و تأكيد مي ورزيدند كه آنها را براي ديگران بازگو نكنند و تنها در جايي كه شخص رازداري را يافتند، راز خود را بگويند. اصحاب سرّ، افرادي معمولي اما پاك، پاكيزه، عاشق و شب زنده دار بودند. حتي ممكن بود صاحب سرّ، سقايي باشد كه براي امام آب مي آورد و يا دربان خانه امام باشد. آنان از ائمه عليهم السلام مطالبي را مي شنيدند و فرا مي گرفتند و به آنها عمل مي كردند. اينها دل و ضميري پاك داشتند به اين جهت پرده ها از جلوي چشم آنان كنار مي رفت و به حقايق امور عارف مي شدند و حتي صاحب كرامت مي گرديدند.(11) تاسيس سازمان وكالت از جمله اقدامات و جلوه هاي رازداري امامان عليه السلام تأسيس سازمان مخفي«وكالت» است. تاسيس اين سازمان مخفي، نتيجه و واكنشي منطقي به جو خفقان و رعب و وحشت بود. در دوره عباسيان، جاسوس ها و ماموران حكومتي به طور دائم فعاليت ها و رفت آمدهاي امامان و شيعيان را كنترل مي كردند. امامان عليهم السلام به ناچار براي پيشبرد مكتب و اهداف مقدسشان به فعاليت هاي پنهاني نظام مند روآوردند. در چنين وضعيتي، ايجاد «سازمان وكالت» براي كاهش ارتباط مستقيم شيعه و ائمه عليهم السلام و قرار دادن واسطه يا وسائطي بين دو طرف، براي حفظ آنان و بالاتر از آن، «حفظ مكتب»، لازم و ضروري بود. اين سازمان كه اصطلاح «سازمان وكالت» بر مجموعه آن اطلاق مي شود، تقريبا از ابتداي دوره حكومت عباسيان شروع شد و تا آخرين روزهاي دوران«غيبت صغرا» استمرار يافت. شرايط اقتضا مي كرد كه اين سازمان به طور مخفيانه و همراه با «تقيه» به كار خود ادامه دهد و همه امامان معاصر با خلافت عباسيان (امام صادق تا امام مهدي عليهم السلام) در ارتقا و حيات آن نقش داشتند.(12) تشكيل اين سازمان، به زمان امام صادق عليه السلام مي رسد. در اين عصر، آن حضرت تعدادي را وكيل و نماينده خود قرار داد تا نقش ارتباطي بين ايشان و شيعيان را ايفا كنند. در عصر امام كاظم عليه السلام، اين سازمان شكلي وسيع تر يافت و در اواخر عصر امام رضا عليه السلام و سپس امام جواد عليه السلام، نظام مندتر شد و فعاليت وسيعي را آغاز كرد. اين وضع در عصر امام هادي و امام عسکري عليهما السلام با شدت بيشتري پيش رفت، تا آنكه در عصر غيبت، با اوج فعاليت اين سازمان مواجه مي شويم؛ چرا كه در اين عصر تنها وسيله ارتباطي شيعه با امام زمان عليه السلام اين سازمان بود. پي نوشت ها : 1. همان، ج6، ص 284. 2. بحار الانوار، ج77، ص296. 3. غررالحكم، ج5، ص257. 4. همان ، صفحه403. 5. همان، ج6، ص262. 6. نفس المهموم، ترجمه شعراني، ص88. 7. غررالحكم، ج5، ص371. 8. بحار الانوار، ج75، ص83. 9. همان، ج48، ص249. 10. كافي، ج2، ص370. 11. مانند عثمان بن سعيد عمري. ر. ك: «تاريخ عصر غيبت»، بحث مربوط به نواب اربعه. 12. ر. ك: همان؛ «سازمان وكالت و نقش آن در عصر ائمه عليهم السلام. » منبع: فرهنگ کوثر 81 ادامه دارد...
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 586]