تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر که ما را پس از مردنمان زیارت کند گویا ما را هنگام زنده بودنمان زیارت کرده است....
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827836605




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

صفه اى از طاقديس (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
صفه اى از طاقديس (1)
صفه اى از طاقديس (1)   نویسنده : دكتر على باقرى طاهرى نيا   پيش‏گفتار   دانشمند فاضل، پژوهشگر نوآور، فقيه صاحب نام و اديب نامدار، ملااحمدنراقى ملقب به فاضل نراقى و فرزند خلف ملامحمدمهدى نراقى از مفاخر اسلام و مشاهير شيعه است. وى در سال 1185ه .ق (1) چشم به جهان گشود و با بهره‏گرفتن از معارف بزرگانى هم‏چون ملامحمدمهدى نراقى، محمدمهدى بحرالعلوم، كاشف الغطا، آقا باقر بهبهانى (2) و... و برخوردارى از بينش پژوهشگرانه و روحيه تحقيق و تتبع، خود را تا والاترين جايگاه‏هاى علم و معرفت‏بالا برد. وى شخصيتى جامع الاطراف است كه در عرصه‏هاى مختلف آن‏چنان درخشيده‏است كه گويى تمام عمر با بركت‏خود را در تحقيق و تدقيق صرف كرده‏است. تنوع آثار و جمع ميان اخلاق، عرفان، فقه، اصول، حساب و ادب شاهد اين ادعاست. ستاره پر فروغ اين شخصيت ماندگار و جاويد الاثر سرانجام در سال 1244ه .ق (3) افول كرد. جنبه ادبى نراقى   در ميان ابعاد مختلف و اوصاف برجسته فاضل نراقى آن‏چه در اين مقال كند و كاو خواهد شد، شعر و ادب اوست. كه عرصه تجلى دريافت‏ها و بينش و بصيرت اوست. نقد و تحليل اين موضوع در خدمت تبيين نظرگاه عرفان اسلامى وى خواهد بود. گفتار او ايمان پرور و نطقش مسلمانى است كه گفت: گر چه گفتار تو ايمان‏پرور است هم سخن‏هايت همه نغز و تر است ريزد از نطقت مسلمانى همه هست گفتار تو سلمانى همه (4) ملا احمد نراقى «شاعر نحرير ايرانى‏» (5) متخلص به صفائى علاوه بر ديوان شعر، مثنوى بلندى به نام مثنوى طاقديس سروده است. طاقديس كه به معناى طاق مانند مى‏باشد، نام تخت‏خسروپرويز بود كه سه طبقه داشت و تمام حالات فلكى و نجومى در آن ظاهر مى‏شد. (6) اين مثنوى از يك سو به‏واسطه در برداشتن موضوعات و مقامات عرفانى و اخلاقى، مثنوى طاقديس نام گرفت او خود مى‏گويد: داستانم را كنون آمد ختام صفه‏اى از طاقديسم شد تمام صفه‏اى از چهار صفه شد تمام آن سه باشد تا ترا آيد پيام و از سويى ديگر چون صفه‏هاى طاقديس آن، نه از جنس آب و گل و عمارت، كه از جنس دل است، پس او خود در نامگذارى مثنوى‏اش به معناى عمارت و ايوان نيز نظر داشته است: صفه‏اى ديگر بيارايم كنون اهل جان را گردم آنجا رهنمون صفه‏اى سازم ولى نه از آب و گل سازم آنجا خلوتى با اهل دل در اين نوشتار به موضوعات زير مى‏پردازيم: نراقى در آينه طاقديس ; مثنوى معنوى و مثنوى طاقديس ; طاقديس، تفسير منظوم آيات و روايات ; تمثيل در طاقديس. نراقى در آينه طاقديس   مثنوى طاقديس از جنس شعر اغوا كننده نيست و سراينده نيز در زمره سرگشتگان در هر وادى نيست. (7) مثنوى طاقديس سلسله‏اى داستانى، آن هم داستان راستان است كه عرصه بروز و ظهور افكار بلند و عرفانى شده‏است: اى رفيقان بشنويد اين داستان بشنويد اين داستان از راستان (8) مثنوى طاقديس از جنس مثنوى معنوى و هم چون كلام معجزه آساى لسان الغيب، شعر انديشه است. صبغه انديشه بر جنبه انگيزه‏اش غالب است و از اين رو در مقام ارزش‏گذارى، جمال معنوى آن به مراتب افزون‏تر از نغمه موسيقيايى آن است. اگر در كلام او اطناب و تكرار ديده مى‏شود و اگر برخى ابيات او را تنها با جابه‏جا كردن كلمات مى‏توان به نثر تبديل كرد، هيچ حرجى نيست، زيرا او خود درباره ابزار بودن اين سخن منظوم به روشنى مى‏گويد: گر سخن با ياد يار، دلكش است گو به هر لفظى كه خواهى; آن خوش است تا تو در انديشه وزنى و سجع سر زند صبح و شود خاموش شمع از براى خاطر من اى حريف قافيه بگذار و بگذر از رديف اندرين خلوت سخن بيگانه است وضع الفاظ از پى افسانه است فاضل نراقى، زبان رمز را بر آشكارگويى ترجيح داده، تفسير و معرفت‏خود را در لباسى آشكار و ملموس عرضه داشته است و درك رموز مثنوى طاقديس او، كليد دست‏يابى به اندوخته‏هاى اين مخزن الاسرار گرانبهاست. او با نقل قصه و حكايت، آتشى در دل مى‏افروزد كه استخوان را مى‏سوزاند و هوش از سر مى‏برد: داستانى آرم امشب در ميان كآتش اندازم به مغز و استخوان گفته‏ام بس داستان عاشقان گويمت امشب ولى يك داستان كان همه از دل فراموشت‏شود هم زدل تاب و ز سر هوشت‏برد (9) افزون بر زبان رمز و تمثيل - كه به آن خواهيم پرداخت - برخى ابيات در بيان ديدگاه فاضل نراقى به روشنى گواهند. او در باب جبر و اختيار قايل به جمع آن دو تفريق حدود آن‏ها بوده، مى‏گويد: گر نباشد اختيار، آيد خطا امر و نهى و وعده و زجر و عطا (10) در جايى ديگر همه ذرات عالم را فرمانبردار اراده حق تعالى دانسته، سبب‏ها را طلسم و اسباب جهان را چيزى جز بهانه نمى‏داند. در ترسيم مسلخ ذبح اسماعيل و از كار افتادن كارد، چنين پديده‏هاى جهان را مسخر اراده خداوند دانسته، مى‏گويد: گفت معذورم بدار اى بوالكرم گرنه در دست تو فرمان مى‏برم حق مى‏گويد مبر اين ناس را خون مريز آن فرق فرقد ساى را آلتم بى‏خبر از كار خود نى زخود آرام و نى هنگار خود نى من تنها چنينم اى خبير جمله ذرات عالم دان اسير پيش حكم حق همه گوشند و چشم تا چه فرمانشان رسد از مهر و خشم گر بگويد چرخ را آرام گير تا ابد گردد فراموشش سير هر سببى را از مسببى دان اثر آن سببها را طلسمى در نظر راست گويم اى رفيق مهربان جز بهانه نيست اسباب جهان فاضل نراقى درياى رحمت‏حق را بيكران، اقليم لطف او را بى‏پايان و نيش و رنج راه او را، نوش و نصيب جان مى‏داند. بدين ترتيب هر چند سلوك طريق معرفت را پايانى نيست; ولى عزم گام نهادن در اين طريق و احراز كمترين مرتبه اقبال به حضرت حق را ماجور دانسته، مى‏گويد: هيچ رنجى در رهش بى‏گنج نيست بى‏نصيب، آن كس كه او را رنج نيست نيش بى صد نوش در اين راه نيست نيست‏خارى كش گلى همراه نيست بى‏عطا هرگز گدا ز اينجا نرفت دزد از اين خانه بى كالا نرفت صورت خدمت كنى، مزد آورند ناروا جنس‏آورى، نيكو خرند (11) برخى از عمده‏ترين مضامين مثنوى طاقديس را مى‏توان اينگونه برشمرد: تمثيل و حكايت منظوم از قبيل داستان طوطى و شاه و... . تفسير منظوم آيات قرآن از قبيل: «انا عرضنا الامانه‏» و «لا تياسوا» و... . بسط و تفصيل مضامين قرآنى از قبيل: داستان ابراهيم خليل و ابتلا و آزمون وى، تمرد شيطان از سجده و تعظيم، ثبوت معانى جسمانى، حكايت زليخا و... . شرح و تفسير احاديث از قبيل: حديث من مات و لم يعرف، تفكر ساعة، من عرف نفسه و ... . شرح فرازهايى از ادعيه شريفه از قبيل: الهى و سيدى ان صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك و... . مثنوى معنوى و مثنوى طاقديس   بى‏ترديد با تامل و تورق در مثنوى طاقديس به زودى ميزان تاثير و چشم داشت فاضل نراقى به معارف و ذخاير مثنوى مولانا هويدا مى‏شود. مولانا و فاضل هر دو به خلق آثارى پرداخته‏اند كه با الهام از كلام وحى، از بطون مختلف برخوردارند. منظومه‏هاى آن دو، لباس محسوسات برتن كرده مراتب عرفان را به تفسير مى‏كشند. اگر مثنوى مولانا تفسير عرفانى قرآن است، بى‏ترديد مثنوى طاقديس نيز تفسير عرفانى ديگرى از آن است. آنان هر دو زبان رمز را در كالبد تمثيل و مثل، مناسب تشخيص داده‏اند و با استفاده از استعاره و مجاز، پرده از مقام عرفانى و معرفت‏خداشناسى خود برداشته‏اند. پايان هر مقطع از تمثيل و حكايت مثنوى معنوى و مثنوى طاقديس اغلب با معرفى نمادها و شخصيت‏هاى آن همراه است. هم چنان كه در داستان «مردى كه در چاه افتاد» به روشنى مراد خود را از چاه، رسن، موشان، اژدها، شير مست، انگبين و زنبور به ترتيب اينگونه بيان مى‏كند. هست اين دنيا چه و عمرت رسن روز و شب هستند موشان بى سخن اژدها قبرست‏بگشوده دهان منتظر تا پاره گردد ريسمان دهر باشد شيرمست پر غرور تا كشد جان تو را از تن برون مال دنيا انگبين و اهل آن جمله زنبورند نى بل بر غمان (12) مولانا وقتى مى‏خواهد دامن استطراف را برچيند و موضوع سابق را پى گيرد اين‏چنين خود را خطاب مى‏كند: باز گردان قصه عشق اياز كان يكى گنجى است مالامال راز و فاضل نراقى نيز اينگونه به بيان تتمه سابق خود مى‏پردازد: اين سخن پايان ندارد اى قلم قصه طوطى و شه را كن رقم پي نوشت ها :   1) لغت نامه دهخدا، به نقل از اعيان الشيعه، ج 11، ص 249 و رياض العارفين، ص 463. 2) عوائدالايام، ملااحمد نراقى، مقدمه، ص 40 و 39. 3) الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج 6، ص 276 و... لغت‏نامه دهخدا، ج 3، ص 1372. 4) مثنوى طاقديس، ص 250. 5) عوائد الايام، ص 27. 6) لغت نامه دهخدا، ج 10، ص 15246. 7) اشاره به آيه 224 از سوره مباركه شعرا. 8) مثنوى طاقديس، ص 27. 9) مثنوى طاقديس، ص 416. 10) مثنوى طاقديس، ص 304. 11) مولانا نيز در تمثيل مرد عرب و خليفه بغداد اين معنا را به زبانى ديگر نقل كرده است. در اين تمثيل مرد از شدت فقر و به پيشنهاد همسرش هديه‏اى نزد خليفه بغداد مى‏برد. مرد عرب وقتى آب دجله را بديد بسيار خجل شد و از حقارت هديه خود بسى شرمسار گرديد و از لطف خليفه در عجب بود كه چگونه اين سبوى آب گنديده را پذيرفته و در برابر، اين همه انعام و احسان نموده است. داستان‏هاى مثنوى، على اكبر بصيرى، ص 24. 12) مثنوى طاقديس، ص 170 اين مضمون در عين الحياة علامه مجلسى، ص 291 آمده است.   منبع : www.naraqi.com ادامه دارد .... ae  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 191]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن