تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):گوش خود را به شنيدن خوبى‏ها عادت بده و به آنچه كه به صلاح و درستى تو نمى‏افزايد گو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830762447




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ارزش عدالت، تأملی در نظريه عدالت علامه طباطبايی و نقد استاد مطهری بر آن(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ارزش عدالت، تأملی در نظريه عدالت علامه طباطبايی و نقد استاد مطهری بر آن(2)
ارزش عدالت، تأملی در نظريه عدالت علامه طباطبايی و نقد استاد مطهری بر آن(2)   نويسنده: محمّد فارابی     2ـ3 ارزش عدالت   در باب عدالت و ريشه و ارزش آن، به جاي آنكه استاد شهيد به «نقد» نظريه استاد خويش روي آورد، به تحليل عميق اين موضوع پرداخته است. يادداشت‏هاي پراكنده و اشارات گذراي استاد در لابلاي آثارش، گواه آن است كه اين مسأله، به جدّ، ذهن اين متفكر بزرگ را پيوسته به خود مشغول داشته است. استاد در بررسي خود، كاملاً از نظريه عدالت علاّمه فاصله گرفته است و همان گونه كه در مبحث قبل خاطرنشان ساختيم، چنين ارزش‏هايي را نه به سودجوييهاي حيواني، بلكه به فضيلت‏طلبي‏هاي انساني، مستند مي‏سازد. از اين‏رو، اگر استخدام به طبيعت اوّلي بشر مربوط است، عدالت نيز در طبيعت اولي او ريشه دارد، با اين تفاوت كه آن از طبيعتِ سفلي و اين از طبيعتِ علوي، مايه مي‏گيرد و لذا هرگز عدالت را تابعي از استخدام نمي‏توان شمرد و ارزش آن را در حد «اضطرار به قبول سود ديگران» نمي‏توان فرو كاست. استاد، پس از اينكه نظريه راسل را در باره ارزش‏هاي اخلاقي مورد نقد قرار مي‏دهد و تشابه آن را با نظريه علاّمه طباطبايي تبيين مي‏كند، در نهايت مي‏نويسد: عدالت و ساير ارزش‏هاي اخلاقي، همه اموري هستند كه طبيعت از نظر مصالح نوع و كمال نوع، به سوي آنها مي‏شتابد و براي رسيدن به آنها، از طريق فعل اختياري، علاقه به اين امور را در نفس همه افراد به وجود آورده و به موجب آن علاقه، بايدها و نبايدها به صورت يك سلسله احكام انشايي كلّي در نفس به وجود مي‏آيد. اعتراض استاد به راسل ـ و به تبع، به علاّمه طباطبايي ـ اين است كه: چرا در بررسي ميل‏ها و گرايش‏هاي بشري، به «من دوست دارم» به عنوان يك فرد كه فقط به منافع مادي و جسماني خود توجه دارم، توجه كرده است، اما به «من دوست دارم» به عنوان آنكه كرامت روح خود را احساس مي‏كنم و يا به مصالح نوع مي‏انديشم، توجه نكرده است.33 راسل، ارزش‏هاي اخلاقي مانند عدالت را اينگونه توجيه مي‏كرد كه انسانها طبيعتا منفعت‏طلب بوده و صرفا در پي سود خويش مي‏باشند و ارزش‏هايي را كه در جامعه مي‏پذيرند، همان اصولي است كه به تأمين منافع آنها كمك مي‏كند؛ زيرا كسي كه حقوق ديگران را رعايت نمي‏كند، با توجه به عكس‏العمل هايي كه متوجه‏اش خواهد شد، بالمآل به منفعت خود آسيب مي‏رساند. كسي كه امروز براي سود خود گاو همسايه را مي‏دزدد، بايد منتظر باشد كه فردا هم گاو خودِ او را ببرند و پس‏فردا الاغش را و ... پس عقل حساب‏گر به آدمي حكم مي‏كند كه سود تو در آن است كه سود همگان را رعايت كني. استاد معتقد است، با اين نظريه، بنيان ارزش‏هاي متعالي فرو مي‏ريزد و همه چيز به سطح منفعت خود، تنزل مي‏كند. به علاوه، با اين نظريه، ظلم اقويا، ضد اخلاقي نيست، بلكه تنها كساني بايد محدوديت‏ها را رعايت كرده و به حقوق ديگران تجاوز نكنند كه خود را در معرض عكس‏العمل مي‏بينند و الاّ كسي كه از قدرت برتر برخوردار است، طبيعت منفعت‏جويانه‏اش اقتضا مي‏كند كه بدون هيچ مانعي، عدالت را ناديده انگارد.34 و بر اين اساس است كه وقتي علاّمه در مقاله ادراكات اعتباري مي‏گويد: انسان براي «سود خود»، «سود همه» را مي‏خواهد و از اينجا مي‏خواهد عدالت را بر «سود خود» مرتبط سازد، استاد در تعليقه اينگونه اعتراض مي‏كند: «چرا؟ بلكه احيانا براي سود خود، زيان همه را مي‏خواهد.»35 مبناي اين اعتراض آن است كه اگر انسان از نظر قدرت و توان در سطح هم‏نوعان خود باشد، قهرا چاره‏اي ندارد جز آنكه براي سود خود، «سود همه» را بخواهد، ولي كسي كه از قدرت بيشتري برخوردار است، ناچار نيست كه براي تأمين سود خود، به سود ديگران نيز اعتنا كند، از اين‏رو زيان رساندن به ديگران براي سود بيشتر خود، توجيه‏پذير است! پس چرا، اقويا بايد تسليم عدالت شوند و از ظلم و تعدّي دست بردارند؟! به علاوه، اين پرسش را نيز نمي‏توان ناديده گرفت كه اگر در فضاي عمومي جامعه، به دليل نفوذ و سلطه ارباب ثروت و قدرت و حاكميت فرهنگ تبعيض، مردم غالبا از بي‏عدالتي استاد معتقد است كه عدالت،اجراي حق است و اين اقدام اجرايي،هر چند فعاليتي ارادي و اختياري است، ولي حق، ريشه در طبيعت و فطرت دارد. احساس ناراحتي و نارضايتي نمي‏كنند و در برابر انسانهاي برتري‏طلب و تبعيض‏جو، عكس‏العملي از خود نشان نمي‏دهند و اصرار بر عدالت و برابري به تحقق تعاون و همبستگي نمي‏انجامد، «عدالت» چه ارزشي دارد؟ در اين صورت اقدام براي آگاه كردن مردم و حاكميّت عدالت، چه توجيهي دارد؟ في‏المثل با اين منطق، چگونه مي‏توان حساسيت فوق‏العاده اميرالمؤمنين نسبت به عدالت را در جامعه عدالت‏گريز آن عصر و در ميان كساني كه خود، خواستار تبعيض بودند و تحمّل عدالت را نداشتند، اقدامي ارزشمند دانست؟! مگر نه اين است كه در آن روزگار، تأكيد بر اجراي عدالت، در بروز اختلاف و تشتّت در جامعه و ناپايداري آن تأثير مي‏گذاشت و نارضايتي را افزايش مي‏داد؟ اگر به عدالت، به عنوان امري «اضطراري» مي‏نگريم، قهرا بايد به «حداقل» اكتفا كنيم و تا آنجا كه به اختلالي در زندگي مردم نيانجامد به آن بها بدهيم و البته چنين منطقي، نمي‏تواند «عدالت فراگير و همه‏جانبه» را حتي مطلوب ثانوي انسان بشمارد؛ زيرا كم نبوده‏اند جوامعي كه طي قرن ها، با «نظم غير عادلانه» به حيات خود ادامه داده‏اند و زندگي مردم با آرامش سپري شده است. استاد بزرگوار، در پاسخ به اين پرسش كه «چرا حتما قانون بايد عادلانه باشد؟»، پيش از آنكه به سراغ تبيين نقش عدالت در تحكيم روابط اجتماعي و رشد و اعتلاي ملت برود، مي‏گويد: اولاً از اين نظر كه عدالت مطابق فطرت و عقل سليم است؛ يعني وجدان هر انساني ـ و لو آنكه عملاً خودش تحت تأثير مطامع، ظالم باشد ـ عدالت را خوب و ظلم را بد مي‏داند. ظلم سبب رنج است، هم بر مظلوم و هم بر ظالم. بر مظلوم كه واضح است، بر ظالم از آن جهت كه بالاخره وجدان انساني دارد و از اينكه بر خلاف مسير تكاملي حيات قدم برمي‏دارد رنج مي‏برد. خلبان هيروشيما الان در تيمارستان است.36 استاد معتقد است كه عدالت، اجراي حق است و اين اقدام اجرايي، هر چند فعاليتي ارادي و اختياري است، ولي حق، ريشه در طبيعت و فطرت دارد و از اينجا به اين نتيجه مي‏رسد كه بالذات حقي و ذي‏حقي و عدالتي وجود دارد و شارع دستورهاي خود را موافق آنها تنظيم كرده است،37 و چون استاد به فطرت انسان نظر خوش‏بينانه دارد، به جاي آنكه «انسان در جامعه» را با اصل استخدام و استثمار، تعريف كند، معتقد است كه قاعده «لا ضرر» ارجاع به «فطرت» در زمينه حقوق فطري است.38 گفتني است كه استاد شهيد در سال 1349 در حسينيه ارشاد، تحت عنوان «عدل كلي» به سخنراني پرداختند و مي‏توان آن را تقريري گويا و رسا از نظريه آن بزرگوار دانست، با مروري بر بخش‏هايي از اين سخنراني، به تفاوت اين نظريه با نظريه علاّمه مي‏توان پي برد: آيا در نهاد بشر تمايل به عدالت هست؟ بشر يك چيزهايي را به حكم نهاد و فطرت خودش مي‏خواهد، يعني هيچ دليلي جز ساختمان جسمي و روحي‏اش ندارد؛ مثلاً در نهاد هر انساني اين قوه قرار داده شده است كه وقتي در مقابل زيبايي قرار مي‏گيرد، تحسين مي‏كند، اين ديگر نمي‏خواهد قانون برايش وضع كنند يا يك زوري بر انسان اِعمال شود. آيا ميل به عدالت، و لو انسان خودش منفعتي نداشته باشد، جزو مطلوب هاي بشر است و در نهاد اوست؟ اكثر فيلسوفان اروپا معتقدند در نهاد بشر، چنين نيرويي نيست و افكار همين فيلسوفان است كه دنيا را در نهايت امر به آتش كشيده است. البته عده‏اي از آنها مي‏گويند، بشر آرزوي عدالت نبايد داشته باشد و عده‏اي ديگر مي‏گويند بايد دنبال عدالت رفت، ولي نه به خاطر اينكه عدالت مطلوب ماست، بلكه به خاطر اينكه منافع فرد در عدالت جمع است ... ولي همه اينها نوعي بدبيني به طبيعت و فطرت بشر است. اگر مي‏بيني بشريت امروز از عدالت گريزان است، هنوز به مرحله كمال نرسيده است. در نهاد بشر عدالت هست، اگر بشر خوب تربيت بشود، واقعا عدالت جمع را بر منفعت فرد خودش ترجيح مي‏دهد. افرادي عادل و عدالتخواه بوده‏اند كه بر خلاف منافع فردي خودشان، عدالت، هدف و آرزويشان بوده است، بلكه خودشان را فداي عدالت كرده‏اند. بشر دوره‏هاي آينده هم چنين خواهد بود ...39 پيگيري مسأله عدالت و ارزش آن در آثار استاد، قهرا ما را متوجه بحث‏هاي استاد در باره فلسفه اخلاق و ارزش فعل اخلاقي مي‏كند. خلاصه مبناي ايشان در باب اصول حكمت عملي و از آن جمله «عدالت»، آن است كه چنين احكامي در باره اموري است كه خود، «مقصد»اند و مانند احكام جزيي و نسبي، مقدمه و وسيله براي وصول به مقصد نيستند؛ مثلاً بايد به عدالت و راستگويي، پاي‏بند بود؛ زيرا دادگري و راستي كمالي متناسب با ذات و فطرت انسان است؛ به عبارت ديگر، از آن جهت بايد راستگو بود كه خودِ راستي، كمال نفس و خير و فضيلت است و ارزش بالذات دارد و در آن حُسن معقول و زيبايي‏زايي ديده مي‏شود؛ دروغ و ظلم، مغاير جوهر انساني است. انسان راستي و عدالت را براي خود آنها انتخاب مي‏كند، نه به منظور ديگر؛ ولي اتفاقا و تصادفا اين كمال ذاتي به سود جامعه انساني هم هست، سود جامعه انساني در اين است كه افراد به كمال لايق انساني خود برسند، پس آنچه براي «فرد» خير و «كمال» است، براي «جامعه» و در حقيقت براي افراد ديگر «سود» و فايده است. خير و كمال فردي مستلزم سود و نفع اجتماعي است.40 جنبه ديگر مساله اين است كه ببينيم استاد شهيد بين دو گرايش متضاد در انسان: يكي ميل به استخدام كه به هر حال قابل انكار نيست، و ديگري ميل به عدالت كه آن هم به نظر وي ريشه در فطرت آدمي دارد، چگونه جمع مي‏كند؟ آيا در نهايت يكي را ناديده مي‏گيرد و يا به تضاد در خلقت بشر حكم مي‏كند و يا به وجود عنصر ثاني كه رفع تضاد مي‏كند، معتقد است؟ استاد اين موضوع را در ضمن درس‏هاي اشارات خود و به تناسب بحث بوعلي درباره مدني بالطبع بودن انسان و ضرورت نبوت، مطرح ساخته است. ايشان پس از قبول اينكه در انسان «يك ميل» به خودخواهي و منفعت پرستي و استخدام وجود دارد، آن را به معناي نفي عدالت خواهي در طبيعت بشر نمي‏داند، و مي‏نويسد: «به عقيده ما اگر اجتماع بشري را منهاي نبوت و ديانت فرض كنيم چنين تناقضي در خلقت بشر هست، ولي اگر نبوت و ديانت خود، يكي از عوامل تكويني ضروري اجتماع شمرده شود همانطور كه واقعا هم هست ـ تناقض حل مي‏شود. عقل و اراده و اختيار و آزادي عمل به بشر داده شده، ولي از طرف ديگر در متن خلقت وظايف و مقررات براي بشر وضع شده و غريزه ديني به او داده شده و قوه ايمان. به عقيده ما بشر منهاي دين حكمي ندارد و بشر به علاوه دين مدني بالطبع است...»41 در اينجا نمي‏توان به شرح و بسط كلام استاد پرداخت و يا درباره ميزان موفقيت استاد در حل مشكل ارائه شده، داوري كرد. بلكه غرض اين است كه نشان دهيم استاد تا چه حدي با اين موضوع درگير بوده و چقدر به معضلات مسأله توجه كرده است و از اينجا مي‏خواهيم تفاوت دو ديدگاه استاد و علاّمه را آشكار سازيم. 3ـ3 پيامدهاي نظريه عدالت   در بررسي نظريه عدالت علاّمه، اين نكته نيز مورد توجه استاد قرار گرفته است كه چنين نظريه‏اي آيا مي‏تواند با مباني ديگر علاّمه سازگار باشد؟ و آيا ناسازگاري‏هايي كه در اين باره در آثار علاّمه ديده مي‏شود قابل توجيه است؟ استاد مطهري تنها به اشاره‏اي در اين باره اكتفا كرده و در صدد تطبيق مباحث و آراي گوناگون علاّمه در اين باره نبوده‏اند، ولي همين اشاره مي‏تواند ما را وارد حوزه گسترده‏اي از مباحث درون‏ديني و برون‏ديني كند و انسجام اين نظريه، با نظريات ديگر حضرت علاّمه مورد ارزيابي قرار گيرد. اولين پرسشي كه قابل طرح است، اين است كه با چنين تحليلي از طبيعت انسان، نظام تشريع با نظام تكوين چه رابطه‏اي پيدا مي‏كند؟ آيا در تشريع، بر وفق همان طبيعت شرور، قانون جعل شده است و در نتيجه بي‏عدالتي و تجاوز تأييد گرديده است! و يا تشريع، در تقابل با تكوين و طبيعت بشر بوده و بر وفق عدالت، جعل صورت گرفته است؟ و يا مي‏توان اساسا فرض ديگري را مطرح ساخت و آن اينكه عدالت نيز برخاسته از طبيعت و فطرت آدمي است؟ علاّمه با اين فرض اخير (فطري بودن عدالت)، كاملاً مخالف است؛ زيرا وجود دو گرايش متضاد را در طبيعت «محال» مي‏داند، و لذا وقتي طبيعت بشر «ظلوم» است، نمي‏تواند به ضدّ آن نيز متصف گردد. علاّمه بر اين «استدلال عقلي»، «مشاهده‏تجربي» را نيز مي‏افزايد و مي‏گويد ستمگران و تجاوزكاران به حقوق انسانها در طول تاريخ، همه از «عقلا» بوده‏اند و هرگز «عقل» با رويّه ستمگرانه آنان ناسازگار نبوده است، بلكه عقلشان به آنها كمك كرده است: «فَإنّ العقلَ ـ و هو فيها العملي منه ـ يبعث نحو الاستخدام و يدعوا إلي الاختلاف و من المحال أن يفعل شي‏ء من القوي الفعّالة فعلين متقابلين و يفيد أثرين متناقضين. علي أنّ المتخلّفين من هذه القوانين و المجرمين بانواع الجرائم المفسدة للمجتمع كلّهم عقلاً ممتّعون بمتاع العقل مجهّزون به».42 و از همين جاست كه علاّمه نتيجه مي‏گيرد، براي هدايت بشر، به راه ديگري ـ غير از تفكر و تعقّل ـ نياز است و عنايت الهي، اقتضاي «وحي» دارد. آيا اين مباحث نشان نمي‏دهد كه علاّمه وحي را در مقابل طبيعت بشر مي‏داند، پس چگونه آنچه را به «ملاك تضاد» در طبيعت محال مي‏داند (اجتماع گرايش به ظلم، با گرايش به عدل)، در «تكوين» و «تشريع»، ـ با فرض تضاد ـ مي‏پذيرد؟ آيا «تشريعي» كه نه فقط متغاير، بلكه «متضاد» با تكوين است، قابل قبول است؟ مگر نه اين است كه ايشان، انطباق با طبيعت و تكوين را شرط لازم «دين» مي‏داند، بلكه معتقد است دين بايد از آن اخذ شود؟ «انَّ من الواجب أن يتّخذ الدين من اقتضائات الخلقة الانسانية و ينطبق التشريع علي الفطرة و التكوين».43 در عبارت تفسير الميزان ديديم كه علاّمه «ظلم» را با «عقل» سازگار دانسته و عدالت را از راه تعقل و تفكر، دست‏نايافتني شمردند؛ ولي در جاي ديگر، گرايش به ظلم را برخاسته از طبيعت «حيواني» مي‏دانند! اضافه كردن قيد «حيواني» در اينجا چه مفهومي دارد؟ كسي مي‏تواند از اين پسوند استفاده كند كه در انسان مبدأ ديگري نيز سراغ داشته باشد كه او را به خوبي ها و عدالت فرا خواند، در اين صورت ستمگري، فاصله گرفتن از طبيعت «عقلاني» و روي آوردن به طبيعت حيواني است. همان دوگانگي كه حضرت علاّمه آن را نفي مي‏كند: «فهذه الامور التي في مجري التمتع بالماديات هي التي يتوخّاها الانسان بحسب «طبعه الحيواني» و اما المعارف الالهية و الاخلاق الفاضلة الطيبة و الشرايع الحافظة بالعمل بها لهما فليست من الامور الّتي ينالها الانسان الإجتماعي «بشعوره الإجتماعي» و أنّي للشعور الإجتماعي بذلك؟ و انّما هو يبعث الانسان الي «استخدام» جميع الوسائل الّتي يمكنه أن يتوسل بها الي مآربه في الحياة الارضية، ثمّ يدعوه إلي أن يكسر مقاومة كلّ ما يقاومه في طريق تمتّعه إِن قدر علي ذلك أو يصطلعه علي التعاضد و الاشتراك في المنافع و رعاية العدل في توزيعها إن لم يقدر عليه».44 و بر اين اساس است كه علاّمه، حكومت‏هاي غير ديني را مورد نقد قرار مي‏دهد و عملكرد آنها را حتي در حكومت هاي مردم‏سالار و دموكراتيك سودجويانه مي‏داند.45 از سوي ديگر، اي كاش نويسنده مي‏دانست كه برداشت يكسره منفي از طبيعتِ انسان، با داستان خلقت انسان كه از نفخه روح الهي خبر مي‏دهد و بر گرايش‏هاي متعالي در متن خلقت گواه است، چگونه جمع مي‏شود؟! همچنين اي كاش مي‏دانستم، چنين تفسيري از طبيعت انسان، با قبول فطرت الهي، چگونه سازگاري دارد؟ علاّمه گاه تصريح مي‏كند: عدالت، پاكدامني، راستي، مهرباني با زيردستان و ... برخاسته از فطرت انسان است.46 او مي‏گويد: اسلام مردم را به «فطرت انساني» فرا خوانده و از آنان خواسته است تا «حكم فطرت» را در «احترام به پيمان‏ها» رعايت كنند.47 در تفسير الميزان پيام انبيا برخاسته از فطرت انسان و قسط و عدل از احكام فطري دانسته شده است.48 علاّمه كه عقل عملي را در مسير استخدام و استثمار معرفي مي‏كرد، «فألهما فجورها و تقويها» را همان «عقل عملي» مي‏داند كه فجور و تقوي را به انسان الهام مي‏كند و در متن خلقت انسان نهاده شده است.49 ايشان عقل (عملي) را نيرويي مي‏داند كه مي‏تواند ميان خير و شرّ و نافع و ضارّ تفكيك كند50 و تسليم هواهاي نفساني نشود. علاّمه طباطبايي در مقاله «ولايت و زعامت» نيز به طور كلي از مبناي استخدام فاصله گرفته است، و بلكه انسان را به عنوان موجودي كه با الهام تكويني، خير و شر خود را تشخيص مي‏دهد معرفي مي‏كند و همين ادراكات فطري را هم سو با سعادت واقعي انسان مي‏داند. ايشان مي‏نويسد: «انسان پيوسته خير و شر و نفع و ضرر خود را از راه الهام تكويني و هدايت وجودي بايد بداند، زيرا انسان جزء غير مستقلي است كه از آفرينش عمومي منفصل نيست و طبيعت عمومي آفرينش هر يك از اجزاء خود رابه هدف و كمال وجودي لايق خود مي‏رساند و رهبري مي‏نمايد، و چون انسان نوعي است كه به سوي مقاصد زندگي و هدف كمالي خود با شعور و اراده رهسپار مي‏شود، ناچار هدايت و الهام تكويني مزبور در مورد وي به صورت علوم و افكار جلوه خواهد كرد: «فألهما فجورها و تقويها». پس انسان از راه الهام تكويني و هدايت فطرت و خلقت با يك سلسله معلومات و افكاري مجهّز است كه در تكاپوي زندگي ضامن سعادت وي مي‏باشد.»51 «إن الانسان إنّما ينال ما قدّر له من الكمال و السعادة بعقد مجتمع صالح يحكم فيه قوانين صالحة و حوائج الانسان الحقيقية هي التي وضعت هذه النواميس الاعتبارية و المراد بالحوائج هي ما تطلبه النفس الانسانية و يصدقه العقل الذي هو القوة الوحيدة التي تميّز بين الخير و النافع و بين الشرّ و الضارّ، دون ما تطلبه الاهواء النفسانية ... فتبيّن أنّ من الواجب أن يتّخذ الدين من الخلقة الانسانية و هذا هو المراد بكون الدين فطريا».52 گفتني است در همه اين مباحث، علاّمه طبيعت، فطرت و عقل (عملي) را به يك معني استعمال مي‏كند و لذا از استخدام نيز به عنوان يك امر فطري ياد مي‏كند.53 بنابراين، نمي‏توان با تفكيك گرايش‏هاي طبيعي از گرايش‏هاي فطري، كلمات مختلف علاّمه را جمع كرد. همچنين بايد توجه داشت كه چون استخدام، اولين و تعيين كننده‏ترين اصل در بشر است، لذا به نظر علاّمه، عقل و خرد ابزار سودجويي انسان است و داوري‏هاي خرد در زشتي و زيبايي، نيكي و بدي، برخاسته از همان خوي منفعت‏طلبي است علاّمه در كتاب «شيعه در اسلام» با تخطئه كلي و كامل خرد، به اثبات نبوت مي‏پردازد. ايشان در معرفي عقل مي‏نويسد: «خرد است كه انسان به واسطه آن به تفكر پرداخته، از هر وسيله‏اي ممكن به نفع خود استفاده مي‏كند و در سطح زمين از انواع جماد و نبات و حيوان استثمار و استخدام مي‏نمايد حتي از هم نوعان خود تا جايي كه مي‏تواند سود مي‏گيرد.»54 اين نكته را نيز بايد يادآوري كرد كه علاّمه هر چند دو گرايش متضاد را در فطرت محال مي‏داند: (و مِنَ المحال أن يفعل شي‏ء من القوي الفعالة فعلين متقابلين و يفيد أثرين متناقضين) و بر اساس همين مقدمه، ريشه فطري عدالت را ـ با وجود ريشه‏هاي طبيعي ظلم ـ نفي مي‏كند، ولي ايشان در جاي ديگر، تنافي بين دو حكم فطري را ذاتا «جايز» دانسته و علاج تعارض را به «حكم شرع» كه فراتر از آنهاست، مي‏داند! علاّمه پس از آنكه «طبيعت استخدام» را منشأ «اجتماع» و منشأ «اختلاف» معرفي مي‏كند، مي‏گويد: «لا ضير في تزاحم حكمين فطريين إذا كان فوقهما ثالث يحكم بينهما و يعدل أمرهما و يصلح شأنهما».55 پيوست   نظريه علاّمه طباطبايي در باره سرشت بشر و ارزش عدالت، براي بسياري از انديشمندان باورناكردني است و آن را با شخصيّت والاي علاّمه و با مباني اعتقادي و ارزشي وي ناسازگار مي‏دانند.56 دكتر رضا داوري از كساني است كه به همين دليل، به توجيه و تأويل نظريه علاّمه روي آورده است تا اين ناسازگاري را از ميان بردارد. داوري مي‏خواهد با ارائه تفسيري ديگر از ديدگاه علاّمه، آن را قابل دفاع دانسته و در برابر نقدها و اعتراض‏ها، مصونيّت بخشد. فشرده‏اي از اين دفاعيه را كه در مقاله «ملاحظاتي در باب ادراكات اعتباري» آمده و از دوّمين يادنامه علاّمه طباطبايي اخذ شده است، در اينجا آورده‏ايم، هر چند كه چنين تفسيري را به دليل مخالفت با متن صريح كلمات علاّمه در مواضع مختلف، قابل قبول نمي‏دانيم: «علاّمه طباطبايي براي بيان ادراكات اعتباري مقدماتي ذكر مي‏كند كه كلي و عمومي است. ايشان انسان را مثل هر موجود ديگر «استخدام‏گرا» مي‏داند كه موجودات ديگر و افراد هم‏نوع خود را به استخدام در مي‏آورد. كسي كه مي‏بيند كه مردي مثل آقاي طباطبايي، «استخدام» را اصل حاكم بر عالم مي‏داند ممكن است نتيجه بگيرد كه ايشان غلبه و تجاوز و تعدّي را با اين اصل توجيه كرده و اصل «الحَقُّ لِمَن غَلَب» را اثبات كرده است. با اين حال، وقتي آقاي طباطبايي در بيان اين اصل مي‏گويد: «انسان پيوسته سود خود را مي‏خواهد و براي سود خود، سود همه را مي‏خواهد و براي سود همه عدل اجتماعي را مي‏خواهد»، بايد مقصود وي را توضيح داد. اگر به ظاهر حكم كنيم مي‏توانيم بگوييم كه نويسنده اين معاني اوتيليتاريست؛ يعني قائل به مذهب اصالت نفع است و سودپرستي را بر همه چيز حاكم مي‏داند. آيا حضرت علاّمه، انسان را موجود منفعت‏طلب مي‏دانسته است؟ ولي مقصود آقاي طباطبايي از «سودطلبي»، تأمين «بقاي وجود و خواست هاي غريزي خود» است57 و به اين جهت بعد از بيان اين جمله كه انسان پيوسته سود خود را مي‏خواهد، نتيجه نمي‏گيرد كه پس جنگ و نزاع يك امر طبيعي است، بلكه به دنبال آن مي‏گويد: «براي سود خود، سود همه را مي‏خواهد و براي سود همه، عدل اجتماعي را مي‏خواهد». در فاصله اجزاي اين عبارت است كه به نحوي فلسفه اخلاق و سياست و اجتماع و شريعت پديد مي‏آيد. اگر سودطلبي بشر يك امر نفساني باشد و تعلّقي در بشر نباشد كه حدود اين سودطلبي را معيّن كند، قاعدتا نبايد «سود همه» را بخواهد و اگر چنين نباشد، به نظر آقاي طباطبايي، اجتماع بشري قوام پيدا نمي‏كند. پس به صرف اينكه بشر سود همه را بخواهد، سود همه و عدالت اجتماعي را نمي‏خواهد. به نظر آقاي طباطبايي «مقصود آفرينش، طبيعت انساني است كه همانا وجود فرد است، نه هيئت اجتماعي افراد و انسان كه به سوي عقد اجتماع هدايت مي‏شود، براي نگهداري فرد است58 ولي مقصود از «فرد»، يك فرد مستقل نفساني نيست كه تكليف همه چيز را با بُلهوسي يا به اراده مستقل خود معين كند. مراد از فرد «طبيعت انساني» است؛ يعني فرد «با يك نهاد خدادادي» منظور است. انسان يك اتم اجتماعي نيست، بلكه عالم صغير است و جامعه به اقتضاي طبيعت اين عالم، صغير بنا مي‏شود. پس در اين بحث مذاهب اصالت فرد و اصالت جمع مطرح نيست، نه جامعه از مجموع افراد به معني اجزاي مستقل و صاحب استعدادها و صفات نفساني قوام مي‏يابد و نه طبيعت افراد، سايه‏اي از طبيعت جامعه است. با توجه به اين نكته بايد به معناي مدني بالطبع بودن انسان اشاره شود. شهيدِ تفكّر اسلاميِ معاصر، مطهري، با استناد به آيه 32 سوره زخرف، زندگي اجتماعي را امري طبيعي مي‏داند، چون انسانها از نظر استعدادها و امكانات جسمي، روحي و عقلي، متفاوت آفريده شده‏اند و به اين وسيله همه بالطبع نيازمند به هم و مايل به پيوستن به هم قرار داده شده‏اند. در اين بيانات با آنكه جامعه وجود ممتاز دارد و نه تابع افراد است و نه افراد در آن منحل و مستحيل مي‏شوند، فرد آدمي، طبيعت خود را از جامعه نمي‏گيرد و بلكه طبيعت او مقتضي تأسيس و قوام و دوام جامعه است. علاّمه طباطبايي مظهر طبيعت اجتماعي انسان را اصل استخدام ديده و مأخذ اين قول هم، همان آيه سوره زخرف است. مقصود ايشان اين نبوده كه بشر با تأمل و تفكر و براي مصلحت‏انديشي، جامعه را تأسيس كرده و براي اينكه سود خود را ثابت و دائم سازد به قاعده عدالت، گردن گذاشته است. منتهي ما كه كم و بيش با آراي فلاسفه و نويسندگان فلسفي و اجتماعي جديد و با ايدئولوژي ها آشنايي داريم، ممكن است مطالب آقاي طباطبايي را با آراي هابز و اسپينوزا و حتي با پوپر و راسل، قياس كنيم و نتايجي كه هرگز مورد نظر استاد معظم‏له نبوده است، از آن استخراج كنيم. پس وقتي در نوشته علاّمه مي‏خوانيم كه «فرد انسان، سود خود را مي‏خواهد و براي سود خود، سود جامعه را و براي سود جامعه، عدالت را مي‏خواهد» بايد توجه كنيم كه مراد از فرد، فرد در مقابل جمع و جامعه نيست كه مثلاً بتوان پرسيد آيا جامعه مجموعه افراد است يا فرد مظهر جامعه است. مرحوم علاّمه به چنين تقابلي قائل نبود. ايشان قائل بودند كه تمام دار هستي متوجه به غايت و مقصد واحد است و لذا ميان تمام موجودات تناسبي مي‏ديدند. اگر انسان سود خود را مي‏خواهد، اين سودجويي به هدايت طبيعت و تكوين است، نه اينكه انسان خود را مركز دايره هستي بداند و هر چه خود مي‏خواهد بكند و همه چيز تابع هوي و هوس و اراده باشد. در هر دو مذهبِ اصالت جمع و اصالت فرد، «حكم بشر» بر همه چيز و در همه جا جاري است. منتهي در يكي بشر، بشرِ فردي است و در ديگري، بشرِ جمعي منظور نظر است. آدم و عالم، ديگر مبدأ و غايتي ندارد و اگر داشته باشد، بشر، خود، غايت است و حال آنكه تا ظهور تفكر جديد اروپايي و حتي در نظر پروگوراس سوفسطايي بشر غايت نبود. ذكر اين مطالب براي جلوگيري از يك سوء تفاهم بود كه مبادا نظر آقاي طباطبايي با آراي متجددان قياس شود. به خصوص اگر كسي نخواهد ميان اصل استخدام و فطرت خداپرستِ آدمي جمع كند. ... ظاهر بيان علاّمه در فصل ادراكات اعتباري مأنوس اهل فلسفه نيست، ولي از بيان و تعبير كه صرف نظر كنيم، چيزهايي در نوشته ايشان ناگفته مانده است. اگر از ايشان بپذيريم كه بشر سود خود را و براي آن، سود جامعه را و براي سود جامعه عدالت را مي‏خواهد، اين پرسش پيش مي‏آيد كه مگر سود و جامعه و عدالت امور اعتباري نيست؟ بشر از كجا مي‏داند كه سود او در چيست؟ و به عبارت ديگر، ميزان سود و زيان و منشأ آن چيست؟ شايد علاّمه، بشر را در فطرت سالم منظور كرده و سود و زياني كه مي‏گويند، سود و زياني است كه به حقيقت بشر مي‏رسد؛ يعني «قرب به حق». آيا علاّمه از اين معني غافل بوده و مبناي قانون شرع و اخلاق را صرف تمايلات و نيازهاي مادي و نفساني مي‏دانسته است؟ اين گونه استنباط ها از آن مقاله، به خصوص براي كسي كه مؤلف دانشمند مهذّب آن را نشناسد، غير منتظره نيست، يقين بدانيم كه جواب منفي است. در توضيح بايد دو مسأله را از هم تفكيك كرد؛ يكي اينكه بايد و نبايد را «كي» مي‏گويد؟ و ديگر اينكه «براي كه» مي‏گويد؟ ظاهر اين است كه «گوينده» و «شنونده» بشر است. ولي بشر چيست و كيست؟ علاّمه اين پرسش را مطرح نكرده، ولي معلوم است كه بشر مفطور به «فطرت الهي» را در نظر دارد، اين بشر فرشته نيست، كفور و ظلوم و جهول است. بايد و نبايد را براي بشر و خطاب به او مي‏گويند؛ يعني وضع بايد و نبايد به طور كلي به مقتضاي فطرت و طبيعت بشر است. پس اگر مرحوم علاّمه طبيعت بشر و نيازها و اميال او را، حتي حاكم بر وضع بايدها و نبايدها دانسته است، بي‏حق نبوده است. ... وقتي نوشته علاّمه طباطبايي را مي‏خوانيم، در نظر داشته باشيم كه آن بزرگوار، مفسّر قرآن است و خوب مي‏داند كه انسان مخاطب به خطاب الهي است كه «يا أيّها الإنسان إنّك كادحٌ إلي رَبِّك كَدْحا فَمُلاقِيه» و اين انسان هر چه از علم و اراده و قدرت و ... دارد در نسبت با حق‏تعالي است. بلكه حقيقت او عين نسبتي است كه با مبدأ و عالم دارد و در اين نسبت است كه استعدادهاي او ظاهر مي‏شود.» پي نوشت ها :   33. استاد مطهري، نقدي بر ماركسيسم (م.آ. ج13، ص725)؛ آشنايي با علوم اسلامي، ج4 (حكمت عملي)، ص25 34. استاد مطهري، فلسفه اخلاق، صص316 تا 322؛ تعليم و تربيت در اسلام، ص114 35. استاد مطهري، تعليقات مقاله ادراكات اعتباري، (يادنامه استاد مطهري، ص427). 36. استاد مطهري، يادداشت‏هاي استاد، ج6، ص265 37. استاد مطهري، يادداشت‏هاي استاد، ج6، صص216 و 203 38. همان، ج3، ص252 39. استاد مطهري، م.آ. ج18، صص155 تا 159 (به اختصار). 40. استاد مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، حكمت عملي، صص25 و 15 و 16 (به اختصار). 41. استاد مطهري، درسهاي اشارات، (م.آ.ج 7، ص 119 و 120). 42. علاّمه طباطبايي، تفسير الميزان، ج10، ص262 43. علاّمه طباطبايي، تفسير الميزان، ج16، ص193 44. همان، ج7، ص270 45. همان، ص277 46. علاّمه طباطبايي، تفسير الميزان، ج7، ص277 47. همان، ج5، ص160 48. همان، ج3، ص248 49. همان، ج2، ص298 50. همان، ج13، ص156 51. علاّمه طباطبايي، مقاله ولايت و زعامت، (بحثي در باره مرجعيت، ص77). 52. همان، ج16، ص193 53. همان، ج2، ص131 و 294 54. علاّمه طباطبايي، شيعه در اسلام، ص82 55. همان، ج2، ص125 56. دكتر عبدالكريم سروش در مقاله «بحث تطبيقي در باره ادراكات اعتباري»، پس از آنكه با تأثيرپذيري از استاد مطهري به نقد نظريه علاّمه مي‏پردازد، مي‏گويد: مسلّم است كه مرحوم آقاي طباطبايي، آن طور كه ما ايشان را مي‏شناسيم و ساير آراء و آثارشان نشان مي‏دهد، نبايد قائل باشند كه فضيلت انسان در آن است كه هر آنچه نفس حيواني او خواست انجام دهد. ولي تحليلي كه از پيدايش بايدها و چگونگي اقدام بر عمل كرده‏اند، گويي بدان جا راه مي‏برد و همين وجوه ايهام يا نتايج مكروه است كه مرحوم آقاي مطهري را بر انگيخته تا در دروس اخلاق خود، نظريه مرحوم طباطبايي را حداقل از نظر ظاهر، اخلاقي خودپرستانه و ماترياليستي بيابند.(عبدالكريم سروش، تفرج صنع، ص355) 57. بررسي‏هاي اسلامي، ص201 58. همان، ص202     منبع:منبع: فصلنامه حكومت اسلامی، شماره 31 ارسال توسط کاربر : sm1372 /ع  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 365]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن