تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس رضاى خدا به خشم مردم جويد، خداوند از او خشنود شود و مردم را از او خشنود ك...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830570251




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نكته هايي درباره كليني و كافي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 نكته هايي درباره كليني و كافي
نكته هايي درباره كليني و كافي   نويسنده: امين حسين پور(1)   چكيده:   كليني يكي از بزرگترين محدثان شيعه است كه هميشه نياز پرداختن به ابعاد شخصيتي و آثارش احساس مي شود.در اين نوشتار سعي بر آن شده است كه به نخستين يادكردها از كليني و كافي نگاهي كوتاه انداخته شود و سپس تعدادي از كتابهاي منتسب به ايشان مانند:تعبير الرؤيا، رسائل الائمة و خصائص يوم الغدير، بررسي شود.نخستين اجازه گيرندگان كافي، نيز موضوع قابل تأملي است كه بدان مي پردازيم و در نهايت دو روايت از كليني كه مورد نقد بوده است را بازكاوي خواهيم كرد. كليد واژه ها:كليني، كافي، تعبيرالرويا، رسائل الائمه، خصائص يوم الغدير. درآمد   درباره انديشور بزرگ شيعه در سده ي چهارم ـ شيخ ابوجعفر كليني ـ بسيار گفته اند و نوشته اند.بي شك جايگاه كليني و كتاب ارجمندش ـ كافي ـ نيز شايستگي اين اندازه توجه و اقبال را دارد.در اين نوشتار برخي نكته ها درباره ي زندگي يا آثار كليني را كه تاكنون كمتر بدان توجه شده برجسته مي سازيم. نخست ،يادآور مي شويم كه روش ما براي اثبات يا رد يك ديدگاه روشي تاريخي است كه بر پايه گردآوري نشانه ها و قرائن بنا نهاده شده ،سپس برتحليل آنها استوار است.از اين رو نبايد خواننده انتظار داشته باشد كه براي استوار سازي يك ديدگاه يا نقد آن براهين فلسفي يا عقلي اقامه شود، چون كه اساساً چنين روشي در حوزه علوم نقلي، همانند تاريخ و حديث از پايه نادرست و در برخي موارد ناممكن است.در غالب نمونه ها، نتيجه واقعي نمي دهد.طبيعي است كه براي بررسي هر نكته ،همه قرائن ممكن گردآوري شود و هرچه شمار قرائن بيشتر باشد، ميزان اطمينان آوري بيشتر خواهد بود.به هر روي ،خواننده مي تواند با نتايج به دست آمده همراه ما باشد يا نباشد.اميد آن كه نكته هايي كه در پي مي آيد ابعادي از زندگي علمي كليني را روشن تر سازد. 1. نخستين يادكردها از كليني و كافي   بر پايه ي سخن استاد مدرسي طباطبائي(رحمه الله عليه)، كهن ترين يادكرد ـ در گستره ي منابع موجود ـ دركتاب البرهان في وجوه البيان نوشته ي اسحاق بن ابراهيم بن وهب،ديده مي شود(مكتب در فرآيند تكامل:ص338).در اين گزارش مي خوانيم: والشيعة تجعل الدّية في الاصابع و الاسنان علي قدر المنفعة،فيفضّلون بعض ذلک علي بعض، و لست احفظ تفضيل ذلك، و هو في كتب الديات للكليني و الحسين بن سعيد و غيرهما مبيَّن(البرهان في وجوه البيان:ص398). روشن است كه مراد وي ،كتاب الديات كافي است، نه آنكه كليني كتابي مستقل با اين نام داشته است.نويسنده ي كتاب البرهان، بنابر سخن محققين كتاب، آن را پس از سال 335 ه‍ــ ق نگاشته است (البرهان في وجوه البيان:ص25). از اين رو مي توان سخن وي را كهن ترين يادكرد از كليني و كافي دانست (ضميمه ي1). گزارش بعدي، يادكرد شيخ صدوق (رحمه الله عليه)در كتابهايش،از جمله ،من لايحضره الفقيه از كافي و كليني است(من لايحضره الفقيه:ج3ص353 وج4ص203و223 و534).توجّه شود، شيخ صدوق كتاب من لايحضره الفقيه را پس از سال 355هجري ـ يعني سال ورود وي به بغداد و حديث آموزي دانشوران شيعي از او ـ نگاشته است؛ به قرينه ي آن كه نجاشي، كه نمايه ي بلندي از نگاشته هاي او را به دست داده، از اين كتاب يادي نكرده است (رجال نجاشي:ش1049).پس از وي،مفيد(م413ه‍)،در تصحيح اعتقادات الاماميّه، از كافي و كليني ياد كرده، نويسنده وكتاب را ستوده است (تصحيح الاعتقاد:ص70).شايد در همين روزگار باشد كه ابن غضائري نيز، در كتاب خود،زير نام احمد بن مهران نوشته است: روي عنه الكليني في كتاب الكافي(الرجال لابن الغضائري:ص42) پس از اين بزرگان، كساني چون نجاشي و شيخ طوسي(رحمته الله عليه)و سيد مرتضي(رحمته الله عليه)نيز در كتاب هايشان،از كليني و كافي ياد كرده اند كه اشاره به آنها، براي آشنايي اهل فن،ضرورتي ندارد. آنچه گذشت در حوزه ي شيعه بود،امّا درگستره ي اهل تسنن، شادروان علامّه سيد عبدالعزيز طباطبائي(رحمه الله عليه)آورده اند كه عبدالمغني بن سعيد ازدي مصري، درالمؤتلف و المختلف، از كليني ياد كرده اند(تراثنا:ج21ص175)،امّا نگارنده با جستجو در دو چاپ در دسترس، نام كليني را نيافت. به هر روي در صورت وجود نام كليني،در آن كتاب،بايد گفت:وي ، نخستين كس از اهل سنّت است كه از او ياد مي كند؛زيرا كتاب وي، پيش از سال 357 هــ‍ نگاشته شده است(المؤتلف و المختلف:ج1ص24).مرحوم طباطبائي(رحمه الله عليه)،سپس از ابن كامولا يادكولا ياد كرده اند، كه در الاكمال خود، درباره ي كليني چند سطري سخن گفته است(الاكمال:ج7ص186).ابن ماكولا كتاب خود را در 467 به پايان برده است(الاكمال:ج7ص444). 2. كتاب تعبير الرؤيا   آيا كليني با نام تفسير الرؤيا(فهرست شيخ:ص210)و يا تعبير الرؤيا (رجال نجاشي:ص1026)داشته است؟شيخ و نجاشي،اين اثر را به كليني نسبت داده اند، ولي آنچه اين نسبت را با ترديد رو به رو مي سازد ،سخن هر دو نفر است.شيخ،در ترجمه ي احمد بن اصفهبذ قمّي مي نگارد: الضرير المفسّر، لم يعرف له الاّ الكتاب الذي بايدي الناس في الرؤيا و هم يعزونه الي ابي جعفر الكليني و ليس كذالك(الفهرست:ص77). نجاشي نيز در زير نام وي مي آورد: لم يعرف له الاّكتاب تعبير الرؤيا، و قال قومٌ إنّه لابي جعفر الكليني و ليس هو له(رجال نجاشي:ص241) از کنار هم نهادن اين دو گزارش، نتيجه مي گيريم:كتابي كه در گويش راويان آن روزگار با نام تعبير(تفسير)الرؤيا به كليني منسوب است، از آن او نبوده، بلكه براي نويسنده ي ديگري است كه از قضا،با كليني هم طبقه و هم عصر بوده است؛ به قرينه ي آن كه جعفر بن محمّد بن قولويه ،كتاب او را گزارش كرده و مي دانيم كه جعفر، از شاگردان و راويان كتابهاي كليني نيز بوده است. امّا چرا شيخ و نجاشي،هر دو به هنگام نگاشتن شرح حال كليني، اين كتاب را به او نسبت داده اند؟!يك پاسخ محتمل مي تواند آن باشد كه اين روش آنان، همراهي با ديدگاه مشهور بوده است و از آنجا كه نظر خود را پيشتر بيان كرده اند،در اين جا، نيازي به تذكّر درباره ي آن نديده اند.احتمال ديگر اين كه،مراد ايشان اين بوده است كه كليني كتابي درباره ي تعبير رؤيا داشته است، اما اين كتاب،آن نگاشته اي كه مردم آن را به او نسبت مي دهند،نيست.(2)شايد بتوان گفت اين احتمال با ظاهر سخن نجاشي و شيخ در ياد كرد كتاب تفسير رؤيا در نمايه آثار كليني سازگارتر است. به هر روي اكنون آنچه از اين كتاب منسوب به كليني در دست داريم، نخست گزارش سيد بن طاووس در فرج المهموم است.در اين گزارش مي خوانيم: ما روّينا باسنادنا الي محمد بن يعقوب الكليني في كتاب تفسير الرؤيا باسناده، عن محمّد بن غانم،قال:قلت لابي عبدالله(عليه السلام):عندنا قومُ يقولون النجوم اصحّ من الرؤيا، فقال(عليه السلام)كان ذالك صحيحاً قبل ان تُرِدَّ الشمس علي يوشع بن نون و علي اميرالمؤمنين (عليه السلام)،كان ذالك صحيحاً فلمّا ردّ الله تعالي الشمس عليها(ظ:عليهما)ضلّ علما النجوم فمنهم مصيب و منهم مخطيء(فرج المهموم:ص87). درگزارش دوّم كه همو در مهج الدعوات آورده است،مي خوانيم: و من كتاب تعبيرالرؤيا لمحمد بن يعقوب الكليني، ما هذا لفظه:احمد عن الوشاء عن ابي الحسن الرضا(عليه السلام)قال:رأيت أبي(عليه السلام)في المنام، فقال:يا بنيّ اذا كنت في شدّه فأكثر أن تقول «يارؤوف يا رحيم»والذي تراه في المنام كما تراه في اليقظة(مهج الدعوات:ص333). كلبرگ، بر آن است كه نقلي از اين كتاب در كشكول شيخ بهايي آمده است،امّا نشاني آن را ياد نكرده است(كتابخانه ي ابن طاووس:ص531)(ادامه در ضميمه ي 4). 3. كتاب رسائل الائمة   مي دانيم كه كليني كتابي با نام رسائل الائمة(عليهم السلام)داشته است. صدوق در كتاب هاي خود(3)،و هم چنين سيد بن طاووس در آثارش(4)از اين كتاب گزارش كرده اند، امّا پرسش اين است كه آيا اين كتاب،چنان كه برخي بزرگان،از جمله شيخ آقا بزرگ در الذريعة(الذريعة:ج10ص239)احتمال داده اند، در دسترس محمد،فرزند فيض كاشاني ـ مشهور به علم الهدي ـ بوده است؟ بايد تأکيد كنيم كه پاسخ صددرصد منفي است.هيچ نشانه اي بر وجود اين كتاب،نزد علم الهدي وجود ندارد.همه ي آنچه كه وي از كتاب رسائل الائمة نقل كرده است، در مصادر پيشين ـ كه همگي آنها اكنون موجودند ـ گزارش شده است.به عقيده ي نگارنده، وي همه يا بيشتر اين نقل ها را از كتاب هاي سيد بن طاووس گزارش كرده است(5)؛زيرا وي به هنگام گزارش وصيت معروف امام علي (عليه السلام)به امام حسن(عليه السلام)، درست همان سندي را كه سيد در كتاب رسائل الائمة ديده است، مي آورد(معادن الحكمة:ج1ص118)و جز سيد، شخص ديگري اين سند را از كتاب رسائل كليني گزارش نكرده است.سيد، اين وصيت را دركشف المحجّة صفحه 159 ـ 157 و پس از آن،آورده است. علم الهدي، خود در پايان وصيت، سخن سيد را،با تصريح به نام او و نام كتاب محجّة،درباره ي چند و چون اسناد روايت،مي آورد(معادن الحكمة:ج1ص147).موارد ديگر نقل شده نيز،همگي در كتاب هاي سيد موجودند كه در آنها، علم الهدي، گاه به نام سيد تصريح مي كند(معادن الحكمة:ج1ص148)و پس از آن، در صفحه 170 و جلد 2 صفحه ي195 ـ به ويژه سخن علم الهدي را با نشانه اي كه محقق كتاب مرحوم آيت الله احمدي ميانجي از آن روايات در كتاب هاي سيد داده اند ـ مقايسه مي كند.نشاني اخير از فتح الابواب است كه علم الهدي، خود به اخذ روايت از‌آن تصريح مي كند. گفتني است، مترجمان كتاب«كتابخانه ي ابن طاووس»، نيز به اين نكته راه برده اند كه گزارش هاي علم الهدي از رسائل، با واسطه ي كشف المحجّة سيد، بوده است(كتابخانه ي ابن طاووس:ص493 پاورقي). مرحوم آيت الله احمدي ميانجي نوشته اند كه از النوادر فيض كاشاني چنين بر مي آيد كه كتاب الرسائل نزد او نيز موجود بوده است(معادن الحكمة:ج1ص467)، امّا اين برداشت نيز درست نيست و روايتي را كه ايشان از كتاب نوادر فيض كاشاني داده اند، درست همان روايتي است كه سيد در كشف المحجّة صفحه ي173 آورده است؛ نامه اي است در شرح وقايع پس از رسول اكرم(صلي الله عليه و آله)كه اميرالمؤمنين(عليه السلام)پس از بازگشت از نهروان نگاشته اند(النوادر:ص127)و از قضا جز سيد، كس ديگري آن را از رسائل كليني روايت نكرده است. بر پايه ي گزارش هاي موجود، آخرين كسي كه نسخه اي از كتاب رسائل كليني را دست داشته، سيد بن طاووس(رحمته الله عليه)(م664ه‍ـ)است و همه ي آنچه كه كه پسينيان از اين كتاب گزارش كرده اند، برگرفته از كتاب هاي سيد است. 4. كتب خصائص يوم الغدير   مرحوم شيخ آقا بزرگ درالذريعة،كتابي با نام خصايص الغدير(الذريعة:ج7ص173)يا خصائص يوم الغدير(الذريعة:ج7ص175)را به كليني نسبت داده اند.پرسش آن است كه آيا كليني كتابي با اين نام داشته است؟ مرحوم آقا بزرگ نوشته اند كه مولي باقر واعظ كجوري (م1313ه‍ـ)در آغاز كتاب الخصائص الفاطميّة، سخني درباره ي اين كتاب دارد كه مضمون آن اين است: «انّ الكليني اوّل من صنبف سمّاه باسم الخصايص و هو هذا الكتاب الذي فييه فضائل يوم الغدير و جملة من وقايعه و خصايصه و قد اعتمد عليه العلماء و استشهدوا باحاديثه في كتبهم المؤلّفة في الامامة»(الذريعة:ج7ص173) شيخ آقا بزرگ، سپس خود افزوده اند كه نسخه هاي اين كتاب تا حدود سال 1000ه‍ به جاي مانده بود ؛زيرا كفعمي (م905ه‍)آن را از مصادر كتاب البلد الامين خود شمرده است.پس معلوم مي شود كه كتاب در دسترس او بوده است، اما اين ديدگاه ها درست نيست ؛زيرا: ـ مرحوم كجوري، گرچه در آغاز الخصائص الفاطميّه، آنچه را شيخ آقا بزرگ از قول ايشان آورده اند، بيان مي كنند، ولي هيچ سند و مدركي ارائه نداده اند(الخصائص الفاطمّيه:ص471 از ترجمه ي عربي كتاب). ـ مسند مرحوم كجوري، در اين سخن خود، كه كتاب كليني درباره ي روز غدير از سوي عالمان با استقبال روبرو شده و به احاديث آن اعتماد كرده اند، از هيچ رو روشن نيست. ـ كفعمي در جُنّه الامان الواقية، معروف به مصباح كفعمي،و نه در بلد الامين، از كتابي با نام خصائص يوم الغدير نام برده است(جنّه الامان الواقية:ص773)ولي اشاره اي به نويسنده اين كتاب نكرده و از كليني نيز نامي نبرده است. ـ شيخ آقا بزرگ آورده اند كه بياضي عاملي(م877ه‍ـ)نيز از اين كتاب نام برده است(الذريعة:ج7ص173)؛ولي بايد توجّه كنيم كه بياضي عاملي، گر چه در مقدّمه الصراط المستقيم، به هنگام ياد كرد منابع كتاب، از نگاشته اي با نام خصائص يوم الغدير نام مي برد(الصراط المستقيم:ج1ص5)،ولي نه اشاره اي به كليني و نه نامي از نويسنده ي اين كتاب،در سخن او ديده نمي شود. ـ پس از شيخ آقا بزرگ،برخي ديگر از نويسندگان نيز،اين كتاب را به كليني نسبت داده اند.(6) ـ كوتاه سخن آن كه:كليني قطعاً كتابي با نام خصائص الغدير نداشته است. اساساً چگونه مي توان پذيرفت كه بزرگي همچون كليني،با اين نام بنگارد،ولي بزرگان فهرست نويس شيعه،همچون شيخ طوسي(رحمته الله عليه)و نجاشي(رحمته الله عليه)كه فاصله ي چنداني تا روزگار او نداشته اند، هيچ نامي ازآن به ميان نياورند و از روزگار كليني تا حدود سال 1318 هـ‍ ق،كه سال پايان نگارش الخصائص الفاطميّة است(الخصائص الفاطيمّة:ج2ص621)هيچ كس چنين كتابي را به كليني نسبت ندهد، آنگاه به يك باره،در سده ي چهاردهم هجري عالمي،اين كتاب را به كليني منسوب گرداند؟! 5. نخستين اجازه گيرندگان كافي   شيخ صدوق(رحمته الله عليه)كتاب كافي را با واسطه سه نفر،از كليني روايت كرده است:محمد بن محمد بن عصام الكليني، علي بن احمد بن موسي،و محمد بن احمد السناني.پسوند كليني در پايان نام محمد بن عصام،حكايت از اين دارد كه وي،اهل منطقه ي ري بوده است.از وي داده هاي ديگري كه در اين جا به كار آيد،در دست نداريم. درباره ي راوي دوّم، مي دانيم كه از محمد بن جعفر الاسدي،معروف به محمد بن ابي عبدالله،روايت هاي چندي گزارش كرده است(معجم الرجال الحديث:ج11ص255)و نيز مي دانيم كه محمد بن جعفر اسدي، از وكيلان ناحيه ي مقدسه در حوزه ي ري بوده است(رجال النجاشي:ش1020؛ الغيبة[شيخ طوسي]ص415).راوي سوّم را با عبارت:«نزيل الري»ترجمه كرده اند(رجال شيخ طوسي:ش6352).وي،از مشايخ مهم صدوق است كه شيخ از وي فراوان نقل مي كند(معجم رجال الحديث:ج15ص53).بر پايه ي آنچه اكنون از وي در دست داريم،تنها از سه نفر روايت مي كند: محمد بن جعفر اسدي، كليني و احمد بن يحيي بن زكريا القطّان، كه هر سه نفر از راويان فعال در حوزه ي ري بوده اند.(7) بر پايه ي آنچه گذشت اطمينان تاريخي به دست مي آيد كه نخستين اجازه گيرندگان كافي،از راويان ري بوده اند، و كافي و ديگر نگاشته هاي كليني را درحوزه ي ري،از وي اجازه گرفته اند.به سخن روشن تر،كليني پيش از هجرت به سوي بغداد، آثار خود را به اين چند تن اجازه داده و روايت براي‌آنان است.(ضميمه 2) 6. كليني و روايت كتاب هاي ديگران   نظر به داده هاي فهرست نويسان، كليني در بغداد،علاوه بر اجازه دادن كتاب هاي خود، اجازه ي روايت برخي كتاب ها را نيز كه خود دارا بوده است ـ به برخي شاگردانش داده است.اين كتاب ها عبارتند از: 1.كتاب النوادر استادش حسين بن محمد بن عمران اشعري(رجال النجاشي:ش156). 2.كتاب هاي احمد بن محمد بن محمد بن عيسي اشعري(همان:ش198). 3.كتاب سعيد بن عبدالرحمان الاعرج (همان:ش477). 4.كتاب نوادر سهل بن زياد(همان:ش490). 5.همه ي كتاب هاي علي بن العباس الجراذيني الرازي (رجال نجاشي:ش668). 6.همه ي كتاب هاي محمد بن حسن بن شمون(رجال النجاشي: ش899)جز آن دسته از كتاب هايي كه در بردارنده ي تخليط بوده است. اما درباره ي روايت اين كتاب ها، از سوي كليني،چند نكته شايان ذكر است: ـ به جز نفر نخست، افراد ديگر، از استادان كليني نبوده اند و از اين رو كليني كتاب آن ها را با واسطه ي استادان خود روايت مي كند. ـ سه راوي نخست را رجاليان كهن ستوده اند و در وثاقشان گفتگويي نكرده اند، ولي سه نفر اخير،مورد خدشه واقع شده اند.ديدگاه هاي رجاليان درباره ي سهل بن زياد و محمد بن الحسن بن شمون،منفي است(رجال نجاشي: ش490و 899، فهرست شيخ طوسي:ش339؛ رجال ابن غضائري: ش65 و137).علي بن العباس جراذيني،نيز به غلو متهم شده است. نجاشي،او را با عبارت «رُمي باللو و غمز عليه، ضعيف جداً»نكوهش مي كند (رجال نجاشي:ش668).ابن غضائري نيز درباره ي او نوشته است: له تصنيف في الممدوحين و المذمومين، يدل علي خبثه و تهالك مذهبه، لا يلتفت اليه و لا يعبا بما رواه (رجال ابن غضائري:80). اكنون پرسش اينجاست:اين كه بزرگي چون كليني، كتاب اين سه راوي ضعيف را به شاگردان خود اجازه داده،و هيچ بخشي از كتاب هاي ايشان را استثناء نكرده، به چه معناست؟(8) احتمال دو پاسخ هست: الف)در اصل،كليني،اين سه تن را ضعيف نمي شمرده است، يا آن گونه كه رجاليان يك سده پس از او، نكوهيده اند، مورد نكوهش نمي دانسته و در سطحي پايين تر از رجالياني چون نجاشي، به آنان خرده مي گرفته است. اين احتمال درباره ي سهل بن زياد پذيرفتني مي نمايد، به ويژه آن گاه كه بدانيم، كليني روايت هاي فراواني را از وي در كافي گزارش كرده است.(9)ولي پذيرفت آن درباره ي دو تن ديگر،نياز به قرائن بيشتري دارد تا از شخصيت حديثي آنان دفاع كند. ب)كليني،با وجود آن كه، ايشان را ضعيف يا متهم به ضعف، مي دانسته، ولي آن دسته از كتاب هايشان را كه از نگاه او،قابل پذيرش بوده است،روايت كرده، در اين اجازه دادن اشكالي نمي ديده است.به سخن روشن تر،مرحوم كليني با توجّه به شخصيت ويژه ي خود ـ كه از كافي نيز برداشت مي شود ـ اعتماد به روايت را بر پايه ي غور در روايت ها و مقايسه ي مضامين آن ها با يكديگر و اعتماد به آن دسته از روايت هاي راويان ضعيف، كه ثقات نيز نزديك به آن را گزارش كرده باشند، پي مي ريخته است.بدين ترتيب، آن گاه كه از بررسي مضموني كتاب هاي اين افراد به اعتماد به اين كتاب ها رسيده است ،آن ها را گزارش كرده و در كوتاه سخن ،نوعي وثاقت نسبي براي آن قائل بوده است. مؤيّد اين برداشت، نكته ايست كه در جاي خود ثابت شده و آن تفاوت نگاه و اختلاف مبنايي بزرگاني چون كليني با دانشوراني چون ابن نوح درموضوع تخليط و غلو، است؛ يعني آنچه از نگاه برخي از رجاليان مضامين غلوآميز يا درآميخته با غلوّ، به شمار مي آمده، از نگاه كليني غاليانه يا متهم به غلوّ نبوده است.(10) 7. دو روايت از كليني   الف)علامه مجلسي، روايتي را در بحارلانوار به نقل از مجموعه ي محمد علي جباعي ،و او نيز به نقل از خط شهيد اول، آورده است.علامه مي نويسد: به خط شيخ محمد بن علي جباعي(رحمته الله عليه)يافتم كه:شيخ محمد بن مكي [شهيد اول(قدس سره)]،گفت:به خط جمال الدين بن مطهر[=علّامه ي حلّي]يافت شد كه:به خط پدرم(رحمته الله عليه)يافتم كه گفته بود: رقعه اي يافتم كه بر آن با خطي كهن چنين نوشته بود:اين روايتي است كه شيخ دانشور بزرگ، عز الدين ابوالمكارم حمزة بن علي بن زهرة حسيني حلبي از سخن خود بر ما املا كرد ـ آن گاه كه به آهنگ حج در سال 574ه‍ به حله درآمده بود،و ديديم كه راست و چپ خود مي نگرد.از او درباره ي علّت نگاهش پرسيديم،گفت:براي شهر شما فضلي عظيم سراغ دارم.گفتم:چه فضلي؟ گفت:پدرم از پدرش از جعفر بن محمد بن قولويه از كليني برايم روايت كرده است كه او گفت:علي بن ابراهيم از پدرش از ابن دبي عمير از ابوحمزه ي ثمالي از اصبغ بن نباته برايم روايت كرده است كه اصبغ گفت: آن گاه كه مولايم اميرالمؤمنين (عليه السلام)آهنگ صفين داشت، همراه آن حضرت بودم كه بر تپه اي ايستاد.آن گاه،آن درختي كه ميان منطقه ي بابل و آن تپه، به چشم مي خورد،اشاره كرد و فرمود:شهري و چه شهري!گفتم: مولاي من!از شهري سخن مي گويي.آيا در اين جا شهري بوده كه آثار آن از ميان رفته است؟ فرمود:نه،اما شهري دراين جا پديد خواهد آمد كه بدان حلّه ي سيفيه گويند.مرد از بني اسد، آن را بنيان مي نهد و قومي نيكوكار درآن سكونت كنند كه اگر يكي از آنان خدا را سوگند دهد،خداوند بي شك سوگند او را اجابت خواهد كرد(بحارالانوار:ج57ص222 ـ 223). علامه مجلسي،در جايي ديگر از بحار نيز،گزارش بالا را با اندك تفاوت در سند آن آورده است.بر پايه ي آن نويسنده ي آن رقعه كه با ابن زهرة گفتگو كرده است،شيخ محمد جعفر مشهدي،نويسنده كتاب المزار الكبير است(بحارالانوار:ج104ص179). باري!اكنون به دنبال سخن گفتن از چند و چون روايت يا اعتبار آن نيستيم. مهم آن است كه اين روايت از كليني گزارش شده و در هيچ نگاشته اي،که از مجموعه ي جباعي کهن تر باشد،از آن سخني در ميان نيست.از آن جا که اين روايت، در کافي نيامده است و موضوع آن هم ظاهراً با موضوع کتاب هاي کليني تناسب ندارد، شايد بتوان احتمال داد كه اين روايت ـ بر فرض اعتبار ـ از‌آن دست روايت هايي است كه كليني شفاهاً براي ابن قولويه روايت كرده است.البته مي توان درباره ي سند روايت بيش از اين گفتگو كرد، ولي در اينجا هدف ما تنها توجّه دادن پژوهشگران به اين روايت كليني است(ضميمه 3). ضمائم:   ضميمه ي1:   دومين يادكرد از كليني و كافي، سخن ابوغالب زراري در رساله ي خود است. وي، درآن جا تصريح كرده است كه همه ي كتاب كافي را كليني روايت كرده است؛ قسمتي را به شكل قرائت، و بخشي را به شكل اجازه(رسالة ابي غالب الزراري:ص177 ـ 178).از آن جا كه ابوغالب،رساله ي خود را در سال 356ه‍ نگاشته است‌(همان ص55)مي توان گفت،به احتمال قريب به يقين،وي از صدوق،در اشاره به كليني و كافي،متقدم تر است. ضميمه ي 2:   برخي نويسندگان پنداشته اند"همه شاگردان كليني، سكان بغداد و نواحي آن بوده اند"(كيهان فرهنگي:سال سوم ،ش11 بهمن ماه 65ص31)و سپس نتيجه گرفته اند كه: كليني بي آن كه در زادگاهش ري، يا دارالعلم قم، كتاب را عرضه كند راهي كوفه و از آنجا راهي بغداد مي شود و كتابش را در بغداد عرضه مي كند (همان) و آنگاه در تحليل ادله عرضه نكردن كافي در ري يا قم،آورده اند: كليني خائف بود، تا مبادا معاصرانش به معارضه برخيزند و بگويند:چرا شيوه ي حذف را در پيش گرفته اي و احاديثي را كه ديگران پذيرفته اند و به آن فتوا مي دهند به دست فراموشي سپرده اي؟چرا كتاب خود را در جامع وكافي اعلام كرده اي،باآن كه كه هزاران حديث ديگر وجود دارد كه از حيث متن و سند بر گلچين تو رجحان دارد؟...كليني خوب مي دانست كه اگر معاصرانش، مجلس درس او را تحريم كنند و او نتواند كتاب خود را بر ديگران قرائت كند، از نظر علمي تمام زحماتش هدر مي رود... (همان) روشن است كه اين گونه تحليل ها، بر پايه ي آنچه آمد، يك سر نادرست است. پيش از نگارنده برخي از پژوهشگران نيز اين پندار كه كليني كافي را در بغداد نگاشته يا به پايان برده،يا در جايي ديگر عرضه نكرده است،به نقد كشيده و نااستواري آن را نشان داده اند(كيهان فرهنگي:سال چهارم، فروردين 66ش37ص12و 13، مقاله ي دفاع از حديث و پاسدارانش از استاد سيد محمد جواد شبيري زنجاني). ضميمه 3:   سيد بن طاووس(رحمته الله عليه)در فلاح السائل، روايتي را به كليني نسبت داده است.عبارت سيد چنين است: و قد ذكر محمد بن يعقوب الكليني، ان الصادق(عليه السلام)سئل:كيف كان النبي يصلي بهم و يقرا القرآن و لا تخشع له قلوب اهل الايمان؟ فقال:ان النبي كان يقرا عليهم القرآن بقدر ما يحتمله حالهم. وي سپس مي افزايد: و الحديث مختصر(فلاح السائل:ص108) ولي اين روايت در هيچ جاي كافي ديده نشده است، و دقيقاً نمي دانيم سيد اين بخش را از كدام روايت گزينش كرده است.ضمن اين كه احتمال نقل سيد از كتاب هاي ديگر كليني بسيار بعيد است ؛زيرا موضوع روايت ظاهراً با عنوان كتاب هاي ديگر كليني هماهنگ نيست.علاوه بر آن كه خود سيد در همان كتاب فلاح السائل از كتاب كافي بارها استفاده كرده و صراحتاً از آن نام مي برد(فلاح السائل:ص104، 166، 73، 124و...).احتمال اشتباه سيد در اين جا، با توجه به تقيد شديد وي به نقل عبارت هاي منابع خود، و نقل هاي ديگر در همان كتاب از كافي، كه دقيقاً در كافي نيز وجود دارد، دور از ذهن مي نمايد. به هر روي اين روايت جاي بررسي و درنگ دارد.در پايان اين نوشتار بر خود لازم مي دانم از پژوهشگر ژرف نگر استاد سيد عليرضا حسيني سپاسگذاري كنم كه بخش هاي عمده ي اين نوشته را خواندند وكاستي هاي آن را گوشزد كردند.توفيق استاد را از حضرت حق سبحانه خواهانم. ضميمه ي4:   بنده با جستجوهايي كه در برخي چاپ هاي جديد ازكشكول شيخ بهايي انجام دادم، به روايت اشاره شده از سوي كلبرگ، در ترجمه اي از كتاب كشكول، برخوردم.تلاش كردم تا به فراخور وقت،در متن اصلي عربي كتاب نيز آن را بيابم ،ولي توفيق يار نشد. پی نوشت ها :   1 ـ دانش آموخته كارشناسي ارشد دانشكده علوم حديث 2ـ شيخ آقا بزرگ در الذريعه ج4ص207 و208 بر اين باور است. 3ـ جناب آقاي قندي، پژوهشي درباره روايتهاي كليني در آثار صدوق فراز آورده اند و نشاني روايتهاي صدوق از رسائل الائمه را بيان نموده اند كه در زمره مجموعه همايش بين المللي كليني نشر يافته است. 4ـ براي نشاني روايتهاي سيد از رسائل الائمه... به كتابخانه ابن طاووس/493 ـ 492 5ـ البته اين گفته با اشاره به اختلاف نقل روايت در مصادر ديگر منافاتي ندارد. همچنان كه وي براي نمونه در ج1 ص148 ـ 147 به مصدر ديگر وصيت امام علي (عليه السلام) ـ كه همان نهج البلاغه است ـ اشاره دارد. 6ـ .براي نمونه: ربع قرن مع العلامه الاميني: ص298؛ مجله تراثنا:ش21، سال پنجم ص174 مقاله الغدير في التراث الاسلامي 7ـ درباره راوي سوم گفتني است كه تنها استاد وي بر پايه روايتهاي موجود بکر بن عبدالله بن حبيب است (معجم الرجال:ج2ص363) و درباره بكر آورده اندكه: «يسكن الري» (رجال نجاشي:ش277). 8ـ البته بايد يادآور كه استثنايي كه درباره برخي مطالب آميخته با تخليط در ترجمه محمد بن الحسن بن شمون از سوي مرحوم نجاشي گزارش شده است، ظاهراً از مرحوم كليني نيست. بلكه از استاد بي واسطه نجاشي ـ احمد بن علي بن نوح سيرافي ـ است. ابن نوح در جايي ديگر نيز ميان روايتهاي يك راوي استثناء قائل شده است(رجال نجاشي:ش942و 939). براي آشنايي با مفهوم تخليط به معجم مصطلحات الرجال و الدرايه: 151 مراجعه كنيد. در يك نگاه كلي بيشتر كساني كه در رجال شيعه با اين مفهوم مي توان اينگونه نتيجه گيري كرد، كه تخليط در بخش مهمي از كاربردها درجه اي از غلو است ،كه آميختگي روايتهاي غلوآميز ـ از نگاه رجاليان ـ با روايتهاي قابل پذيرش از نمودهاي بارز آن است. در برخي نمونه ها اينگونه برداشت مي شود كه تخليط اندكي از غلو رقيق تر و سطحي پايين تر ازآن بوده است. براي برخي نمونه ها كه مي توان گفته هاي بالا را تأييد كند. به رجال نجاشي شماره هاي 159،434، 891، 551، 566، 593، 660؛ فهرست شيخ طوسي شماره 389 مراجعه شود. 9ـ گر چه سهل بن زياد در بسياري از اين روايتها نقش يك شيخ اجازه را دارد ولي باز هم تا اين اندازه از طريق او روايت كردن را در كتابي چون كافي نمي توان ناديده گرفت. 10ـ براي آگاهي بيشتر به مقاله نگارنده با عنوان: حديث ضعيف از نگاه كليني در مجموعه مقالات كنگره مرحوم كليني مراجعه كنيد.   كتاب نامه الف)كتاب ها: 1.الاكمال في الارتياب...، ابن ماكولا، علي بن هبة الله، اعتني بتصحيحه و التعليق عليه نايف العباس[بي جا]دارالكتاب الاسلامي، الجزء السابع[بي تا]. 2.بحارالانوار، مجلسي، محمد باقر، بيروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانية المصححة، 1403ه‍ ق. 3.البرهان في وجوه البيان 4.تصحيح الاعتقادات الامامية، شيخ مفيد، محمد بن نعمان، تحقيق:حسين درگاهي، بيروت، دارالمفيد الطبعه الثانيه، 1414ه‍ ق. 5.جنه الامان الواقيه(معروف به مصباح كفعمي)، كفعمي، ابراهيم بن علي، قم، انتشارات رضي، چاپ دوم، 1405ه‍ ق. 6.الخصائص الفاطمية، كجوري، شيخ محمد باقر، تعريب:سيد علي جمال اشرف، قم، انتشارات الشريف الرضي الطبعه الاولي 1380ه‍ ش(متن فارسي كتاب ،به صورت چاپ سنگي و بسيار كمياب است.لذا از ترجمه ي عربي آن استفاده شده است). 7.الذريعة الي تصانيف الشيعه، آقا بزرگ طهراني، محمد محسن، بيروت، دار الأضواء، الطبعه الثالثه، 1403ه‍ ق. 8.ربع قرن مع العلامة الاميني، حسين الشاكري، قم،الناشر، المولف، الطبعه الاولي، 1417ه‍ ق. 9.رجال الشيخ الطوسي،شيخ طوسي، محمد بن الحسن، تحقيق:جواد القيومي، قم، موسسه النشر الاسلامي، 1415 ه‍ ق. 10.رجال النجاشي، نجاشي، احمد بن علي، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، قم، موسسه النشر الاسلامي، الطبعه الخامسه، 1416ه‍ ق. 11.الرجال لابن الغضائري، ابن غضائري، احمد بن الحسين، تحقيق: السيد محمد رضا الحسيني الجلالي، قم، دارالحديث، الطبعه الاولي، 1422ه‍ ق. 12.رساله ابي غالب الزراري، ابوغالب الزراري، احمد بن محمد، تحقيق: السيد محمد رضا الحسيني الجلالي، قم، مركز البحوث و التحقيقات الاسلاميه1411ه‍ ق. 13.الصراط المستقيم الي مستحقي التقديم، البياضي العاملي، علي بن يونس، صححه وحققه و علق عليه محمد الباقر البهبودي، تهران، مكتبه المرتضويه، 1384ه‍ ق. 14.فرج الهموم، ابن طاووس، سيد علي بن موسي، قم، منشورات الرضي، 1363ش. 15.فلا السائل، ابن طاووس، سيد علي بن موسي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1372ش. 16.الفهرست، شيخ طوسي، محمد بن الحسن، تحقيق: جواد القيومي، قم، موسسه نشر الفقاهه، 1417ه‍ ق. 17.كتابخانه ابن طاووس، اتان كلبرگ، مترجمان: سيد علي قرائتي و رسول جعفريان، قم، كتابخانه آيت الله العظمي مرعشي نجفي، 1371ه‍ ش. 18.كشف المحجه، ابن طاووس، سيد علي بن موسي، تحقيق: محمد الحسون، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1412ه‍ ق. 19.كشكول شيخ بهايي، شيخ بهايي، محمد بن الحسين، ترجمه وتحقيق: عزيز الله كاسب، تهران، گلي، چاپ پنجم، 1378ه‍ ش. 20.الموتلف و المختلف، عبد الغني بن سعيد ازدي مصري، حققه و علق ومثني محمد حميد الشمري، قيس عبد التميمي، بيروت، دارالغرب الاسلامي، الطبعه الاولي، 1428ه‍ ق. 21.معادن الحكمه، علم الهدي، محمد بن المحسن الكاشاني،مع تعليقات علي الاحمدي الميانجي، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1407ه‍ ق. 22.معجم رجال الحديث، آيت الله سيد ابوالقاسم خويي، [بي جا] مركز نشر الثقافه الاسلاميه، الطبعه الخامسه، 1413ه‍ ق. 23.معجم مصطلحات الرجال و الدرايه ، محمد رضا جديدي نژاد، باشراف: محمد كاظم رحمان ستايش، قم، دارالحديث، 1422ه‍ ق. 24.مكتب در فرآيند تكامل، حسين مدرسي طباطبايي، ترجمه هاشم ايزد پناه، تهران، كوير، 1386ش. 25.من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، محمد بن علي بابويه، تصحيح و تعليق:علي اكبر الغفاري، قم، موسسه الاسلامي، الطبعه الثانيه، [بي تا]. 26.مهج الدعوات، ابن طاووس، سيد علي بن موسي، قم، دارالذخائر، چاپ اول، 1411ه‍ ق. 27.النوادر في جمع الاحاديث، فيض كاشاني، محمد بن المرتضي، تهران، كتابخانه شمس، [بي تا]. ب)مجله ها: 1.تراثنا، موسسه آل البيت، شماره مسلسل: 21، سال پنجم، شوال، ذوالقعده، ذوالحجه 1410ه‍ ق، مقاله الغدير في التراث الاسلامي، از سيد عبد العزيز طباطبائي(رحمه الله عليه). 2.كيهان فرهنگي، سال سوم، ش11، بهمن ماه 65، مقاله« آخرين كلام در عرصه روايت و درايت حديث» از محمد باقر بهبودي. 3.كيهان فرهنگي، سال چهارم، ش اول ،فروردين ماه 66، مقاله«دفاع از حديث و پاسدارنش» از سيد محمد جواد شبيري. منبع:دوفصلنامه حديث انديشه شماره 6  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 431]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن