تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):گناه نکردن آسان تر از طلب توبه است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804021056




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

وضو از نگاه فقه القرآن شيعه (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 وضو از نگاه فقه القرآن شيعه *(1
وضو از نگاه فقه القرآن شيعه (1)   نويسنده :** محمدفاکر ميبدي   چکيده   آيه وضو، يکي از آيات مطرح در حوزه فقه القرآني است که به دليل گستره وسيع فقهي، ادبي، تفسيري و قرائي آن، همواره مورد توجه فقه پژوهان قرآني بوده و هست؛ از سوي ديگر اين آيه شريفه به لحاظ قلمرو فقهي از جامع ترين آياتي است که طهارات ثلاث را مد نظر قرار داده، از روزگاران ديرين تا به امروز ميان فرق اسلامي مورد بحث و گفت و گو بوده است، و هر کدام سعي نموده اند بر اساس مباني فکري، عقيدتي و تفسيري، برداشت هايي از آيه داشته باشند که در اين ميان ديدگاه شيعه از برجستگي خاصي برخوردار است. نويسنده در اين مقاله سعي نموده اين آيه را تنها در موضوع وضو مورد بررسي قرار دهد و از ديدگاه فقه القرآن شيعه به تفسير آن پرداخته است؛ همچنان که براي امکان داوري و وقوف بر برتري ديدگاه هاي شيعي، به ديدگاه هاي اهل سنت نيز اشاره نموده است. کليد واژه ها وضو، فقه القرآن، آيات الاحکام، شيعه، اهل البيت و اهل سنت.   مقدمه   يکي از موضوعاتي که قرآن کريم بدان پرداخته است و در فقه و تفسير اهل سنت و شيعه، برداشتي دو گانه به خود گرفته است، موضوع وضو است. اين موضوع از گذشته ايام، مورد گفت و گوي فقهاي فريقين و مفسران مذاهب اسلامي بوده است؛ البته بديهي است که بسياري از اين تفاوت برداشت ها، ناشي از اختلاف مباني فقهي و يا تفسيري است. در اين ميان آراي شيعه که برگرفته از مکتب اهل البيت عصمت و طهارت است، از بقيه مذاهب فقهي ممتاز مي نمايد؛ البته بررسي عميق مباني فکري و عقيدتي فريقين که زيربناي آرا و نظراتشان است، فرصتي ديگر مي طلبد که بايد در جاي خود مورد بررسي قرار گيرد و در اين مجال مختصر نمي گنجد. در اين نوشتار پس از طرح آيه وضو، فقرات مربوط به موضوع را مورد بررسي قرار داده، به اموري که به لحاظ فقه القرآني مورد نظر است، خواهيم پرداخت؛ و براي داوري و مقايسه خوانندگان گرامي به ديدگاه هاي فرق ديگر نيز اشارتي خواهيم داشت تا حقانيت و برتري فقه و تفسير شيعه عيان گردد. مفهوم شناسي   لغت شناسان مي گويند: واژه « وضو» به ضم واو و ضاد، مصدر، و در اصل به معني نيکويي و نظافت است؛ و وضو به فتح واو و ضم ضاد، به معني آبي است که از آن وضو مي سازند (فيومي، 1414ق/ جوهري، 1407ق، ذيل «وضاً»). به لحاظ ساختاري نيز گفته اند: وضو به ضم واو، اسم مصدر و مصدر آن «توضّو» مي باشد ( الجبعي العاملي، [بي تا]، ج1، ص 69)؛ به هر صورت، مناسبت موجود بين وضو به فتح، و وضو به ضم، موجب شده شارع مقدس، افعالي که عامل نظافت ظاهر و باطن است را به وضو نامگذاري نمايد؛ از اين رو اصطلاح وضو نزد اهل سنت، عبارت است از: « استعمال آب در اعضاي مخصوص با کيفيت مخصوص» (جزيري، 1406ق، ج1، ص 46). شيعه تعريف خاصي براي وضو نکرده است، اما از آنچه در تعريف طهارت و بيان اقسام آن به دست مي آيد، وضو عبارت است از : « طهاره مائيه که با شستن و مسح کشيدن بر اعضاي خاص حاصل مي شود و صلاحيت تأثير در عبادت دارد» ( ابن العلامه، 1387، ج1، ص 1). تعريف اهل سنت جامع و مانع به نظر نمي رسد؛ زيرا هر چند با قيد استعمال آب، تيمم که طهارت ترابيه است، خارج کرده است و با قيد اعضاي مخصوص، غُسل که شستن همه بدن را در بر مي گيرد نه برخي از اعضا را از تعريف خارج کرده است، ليکن قيد کيفيت مخصوص مانع از ديگر موارد استعمال آب نيست؛ زيرا شستن هر يک از اعضا، کيفيت مخصوص دارد و حال آنکه وضو نمي باشد. آيه وضو در قرآن   قرآن کريم از وضو نام نبرده است و تنها در يک آيه به چهار عمل به عنوان مقدمه نماز اشاره کرده و مي فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم إلي الصلاه فاغسلوا وجوهکم و أيديکم إلي المرافق و امسحوا برؤوسکم و أرجلکم إلي الکعبين و إن کنتم جنبا فاطهروا و إن کنتم مرضي أو علي سفر أو جاء احد منکم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا (مائده:6). خداوند در اين آيه شريفه، علاوه بر اشارت به غسل جنابت و تيمم، به شستن صورت، دست ها، مسح سر و مسح پا امر کرده که در لسان نبوي (ص) عنوان وضو به خود گرفته است؛ چنانکه پيامبر(ص) در حديثي فرمود: « انما امرت بالوضوء اذا قمت الي الصلاه»: من مأمورم به هنگام نماز، وضو بگيرم (بيهقي، 1344، ج1، ص 42). قرآن در آيه ديگري نيز در ضمن احکام جنايت، به وضو اشاره دارد و مي فرمايد: يا ايها الذين آمنوا لا تقربوا الصلاه و انتم سکاري حتي تعلموا ما تقولون و لا جنبا الا عابري سبيل حتي تغتسلوا و إن کنتم مرضي او علي سفر او جاء احد منکم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا(نساء : 43)، اي کساني که ايمان آورده ايد، در حالي مستي به نماز نزديک نشويد تا زماني که بدانيد چه مي گوييد، و نيز در حال جنايت وارد نماز نشويد مگر اينکه رهگذر باشيد تا غسل کنيد و اگر بيماريد يا در سفريد يا يکي از شما از قضاي حاجت آمد يا با زنان آميزش کرده ايد و آب نيافته ايد، پس بر خاکي پاک تيمم کنيد. در آيه فوق - که سخن از سُکر، جنابت، احکام آن دو، ضرورت غسل، عوامل سختي آفرين و موجبات حدث است- از « مجيي غائط» سخن به ميان آورده است: « او جاء احد منکم من الغائط» و همراه با ملامسه النساء - در صورت فقدان آب- تيمم را تشريع کرده است. بديهي است حدث حاصل از مجيي غائط موجب وضو است نه غسل. با توجه به اينکه آيه نخست در سوره مائده قرار دارد و اين سوره در سال هاي آخر عمر پيامبر(ص) نازل شده است، بايد پذيرفت که قبل از نزول اين آيه يا وضو به صورت ديگري بوده و مشمول تدريج در تشريع شده است و يا اينکه جاي سوره در چينش قرآني تغيير کرده است که البته با امکان ديدگاه دوم، دليل بر وقوع آن در اين مورد نداريم. غايات وضو   مراد از غايت وضو، فعلي است که وضو براي انجام آن صورت مي گيرد و نقش ذي المقدمه را نسبت به وضو دارد؛ و اين بدان معني است که وضو با قطع نظر از ادلّه روايي و تنها در حوزه فقه القرآني، به خودي خود مي تواند واجب و يا مستحب نباشد، بلکه به عنوان مقدمه اي براي تحقق کاري ديگر باشد؛ چنان که قرآن مي فرمايد: « إذا قمتم إلي الصلاه فاغسلوا وجوهکم و أيديکم...»(مائده:6).اين تعبير بيانگر اين واقعيت است که وجوب وضو و طهارت حاصل از آن، به تبع وجوب نماز است؛ چنان که اقتضاي شرط بودن طهارت نيز همين است. آري تنها يک مورد را ممکن است استثناء نمود و آن، وضو گرفتن با عنوان « با طهارت بودن» است که در اين صورت، استحباب و مطلوبيت في نفسه دارد. در روايات نيز همين معني مستفاد است، چنان که در صحيحه زراره از امام باقر(ع)مي خوانيم که فرمود: « اذا دخل الوقت وجب الطهور و الصلاه و لا صلاه الا بطهور» (حر عاملي، 1409ق، ج4، ص 1): وقتي وقت داخل شد، طهور و صلاه واجب مي شود و نماز بدون طهارت نخواهد بود. « واو» عاطفه بين طهور و صلاه به معناي معيت است؛ يعي هر دو با هم. آري بايد گفت: تشريع آغازين وضو به تبع وجوب نماز صورت گرفته و سپس براي ديگر امور، از جمله براي طواف به عنوان شرط صحت، براي مسّ کتابت قرآن به عنوان شرط جواز و براي قرائت به عنوان شرط کمال، لحاظ شده است؛ و سرانجام به عنوان مطلوب مستقل قرار گرفته است. وضو مطلوب مستقل   ممکن است به بخش پاياني آيه که مي فرمايد: « لکن يريد ليطهرکم» استدلال کرد و گفت: طهارت به خودي خود مطلوب است و آنچه از افعال وضو حاصل مي شود، چيزي جز همين طهارت نيست و آنچه از آيه در خصوص اشتراط استفاده مي شود، اين است که شارع، نماز را با طهارت مي خواهد، اما اينکه وضوع را بدون نماز نمي خواهد، استفاده نمي شود. هر چند اين سخني متين است، اما بايد از نظر دور داشت که اين بخش از آيه پس از مسئله جنابت و غسل است و بحث ما درباره وضوع است؛ و فرق است بين مطلق طهارت و مطلوبيت وضو؛ به علاوه به قرينه سياق در آيه معلوم مي شود که همين طهارت، براي نماز خواسته شده است و خدا اراده نموده تا شخص نمازگزار مطهر باشد، اما بر مطلوبيت آن در غير نماز، دلالت ندارد؛ بنابراين مي توان گفت: تشريع آغازين وضو به تبع وجوب نماز صورت گرفته و سپس براي ديگر امور از جمله: طواف به عنوان شرط صحت، مسّ کتابت قرآن به عنوان شرط جواز، قرائت قرآن به عنوان شرط کمال، لحاظ شده و ... و سرانجام به عنوان مطلوب مستقل مورد توجه واقع شده است. معني قيام   پس از خطاب «يا أيها الذين آمنوا» که مؤمنان را مورد خطاب قرار داده است، مي فرمايد: « اذا قمتم إلي الصلاه ... » ارباب لغت مي گويند: قيام گاهي « قيام للشيء » است که از آن به اقدام و انجام تعبير مي شود؛ مثل: « يا ايها الذين آمنوا کونوا قوامين بالقسط» (نساء: 135) و « قيام الي الشيء» که از آن، به عزم بر انجام تعبير مي کنند (راغب اصفهاني، [ بي تا] ذيل «قوم»). فقها نيز در اين زمينه گفته اند: « قيام الصلاه قسمان: قيام للدخول فيها، و قيام للتهيو لها» . ظاهراً همگان اتفاق نظر دارند که در اين جا معناي دوم مراد مي باشد، هر چند تعابيرشان مختلف است. برخي از مفسران معتقدند « إذا قمتم» به معني « اذا اردتم» است؛ يعني هر گاه اراده کرديد نماز بخوانيد؛ و اين همانند « اذا قرأت القرآن فاستعذ بالله» (نحل: 98) است و در حقيقت، مسبب اراده، جايگزين خود اراده شده است ( رازي، 1424ق، ج11، ص 150/قرطبي، 1965، ج6، ص 82/مقدس اردبيلي، 1421 ق، ص 15)؛ بنابراين مراد از قيام در «اذا قمتم إلي الصلاه» به قرينه «الي» قيام تهيئي است نه قيام دخولي؛ زيرا مستلزم اين است که بخشي از نماز بدون وضو خوانده شود و وضو در بين نماز صورت گيرد. يک وضو و چند نماز   اطلاق جمله « يا أيها الذين آمنوا إذا قمتم إلي الصلاه فاغسلوا وجوهکم» ، مفيد اين معني است که براي هر نمازي بايد وضو گرفت؛ حتي اگر شخص براي نماز قبلي وضو گرفته و نقض نشده باشد؛ زيرا وقتي آيه مي فرمايد: « إذا قمتم» و انسان وضو گرفت و با آن مثلاً نماز ظهر را اقامه نمود، و خواست نماز عصر را بخواند، مجدداً مخاطب «إذا قمتم» مي باشد. برخي از فقها (داوود) در حل اين مسئله گفته اند: « إذا قمتم» مفيد عموم نيست، لذا با يک وضو مي توان چد نماز خواند (رازي، 1420ق، ج4، ص 298). برخي مفسران ديگر گفته اند: عموميت آيه، مخصوص پيامبر (ص) بوده است. بعضي نيز گفته اند: در ابتدا، وضو گرفتن براي هر نمازي واجب بوده و سپس برداشته شده است (قرطبي، 1965، ج6، ص 89) . به نظر مي رسد رأي صحيح در اين زمينه سخن طبرسي باشد که مي گويد: خود جمله دلالت بر قيد «و انتم علي غير طهر» مي کند (طبرسي، 1406 ق، ج3، ص 353) و بسا جمله انتهايي آيه که مي گويد: « و لکن يريد ليطهرکم» مؤيد اين ديدگاه باشد؛ زيرا خداي سبحان مي خواهد انسان در حال نماز با طهارت باشد و با گرفتن وضو طهارت حاصل است؛ ضمن آنکه : بايد افزود: دليلي نداريم که با خواندن نماز، وضو نيز نقض گردد. وي سپس نقل مي کند : « کان علي (ع) يتوضا لکل صلاه» : علي (ع) براي هر نمازي وضو مي گرفت و اين آيه را مي خواند؛ و اين را حمل بر استحباب مي کند. نيازمندي وضو به نيت   نيت وضو از چند جهت مورد بحث فقهاست: يکي اصل نيت فعل و اينکه بناي وضو گرفتن دارد نه کار ديگر، دوم قصد وجه و اينکه وضوي واجب است يا مستحب؛ سوم قصد غايت، يعني اينکه اين وضو براي نماز است يا طواف يا قرائت؛ چهارم قصد قربت، يعني قصد انجام فرمان الهي، نه به قصد ريا و سمعه. سه نوع اول از اموري است که هر فاعلي در افعال اختياري خود بدان توجه دارد و بسا بتوان از متن آيه نيز استفاده نمود؛ زيرا وقتي مي گويد: «يا أيها الذين آمنوا إذا قمتم إلي الصلاه فاغسلوا وجوهکم و ايديکم إلي المرافق و امسحوا برووسکم و أرجلکم إلي الکعبين» (مائده : 6)، بديهي است وقتي انسان عزم وضو گرفتن دارد و غاسل صورت و دست و ماسح سر و پا براي نماز باشد، نيت عمل خود را نيز دارد؛ اما در خصوص نوع چهارم، فقهاي مذهب شيعه معتقدند: اين نيت در وضو مانند ديگر عبادات شرط صحت است( طوسي، 1407 ق، ج1، ص 71/ عاملي، 1410 ق، ج1، ص 187). بايد توجه داشت: مراد از قصد قربت اين است که عمل، موافق اراده الهي باشد و يا حصول قرب الهي به وسيله کسب ثواب و امتثال امر خدا باشد (عاملي، 1410، ج 1، ص 187)؛ اما حنفي ها معتقدند: وضو گرفتن مانند ازاله نجاست است و نيازي به نيت ندارد؛ از اين رو اگر کسي دست و صورت خود را به قصد خنک شدن بدن در آب فرو ببرد و يا براي شنا کردن داخل آب شود، وضويش درست است. دليل وي بر اين سخن اين است که قرآن تنها به غسل و مسح پرداخته و از « نيت» سخن نگفته است. اخبار وجوب نيت نيز آحاد است ( فقه العبادات حنفي، [بي تا]، ج1، ص 37). در پاسخ حنفي ها بايد گفت: اولاً چه تفاوتي بين وضو و ديگر عبادات است؟ مگر براي ديگر عبادات در قرآن به نيت تصريح شده است که درباره وضو شده باشد؟ اين مهم به وسيله ديگر ادله از جمله آيه « و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين»( بينه: 5) بيان شده است؛ زيرا مفاد اين آيه، عام است و شامل همه عبادات و از جمله وضو مي شود و نيز روايات از جمله اين حديث نبوي (ص) که فرمود: « إنما الاعمال بالنيات» (بخاري، 1407 ق، ج1، ص 1) و نيز حديث نبوي (ص) ديگر که مي فرمايد: « انما لا مرء ما نوي» ( طوسي، 1365 ق، ج1، ص 83). اين احاديث در واقع از عملي که بدون نيت صورت گيرد، نفي حقيقت مي کند؛ يعني اصلاً چنين عملي عمل نيست؛ و اينکه ابوحنيفه مي گويد اين گونه روايات بيانگر اجر و ثواب است نه بيان شرط صحت؛ در اعمال و امور توصلي چه بسا قابل پذيرش باشد، اما در خصوص عبادات که بايد براي قرب الهي و امتثال امر خدا صورت گيرد، پذيرفته نيست، زيرا اگر قصد قربت در کار نباشد، مقبول نيست تا ثوابي بدان تعلق گيرد! شرايط آب وضو   اولين تعبيري که به عنوان دستورالعمل وضو در آيه بيان شده، اين است که فرمود: « فاغسلوا وجوهکم و أيديکم» ، و با اين بيان شستن صورت و دست را واجب نمود. بي شک مهم ترين عنصر در اين عمل، آب وضو است که غسل بدان محقق مي شود. بر پايه فقه شيعه، برخي از شرايط آب وضو و ديدگاه مقابل آن، عبارت است از : الف) عدم تغيير آب: يکي از مهم ترين شرايط آب وضو اين است که نبايد رنگ، بو و مزه آن تغيير کرده باشد، اما ابوحنيفه مي گويد: اگر آب متغير موجود باشد، مي توان با آن وضو گرفت و آب متغير، مانع از تيمم مي باشد. (قرطبي، 1965م، ج5، ص 230). استدلال ابوحنيفه در اين شرط اين است که « ماء» در آيه شريفه « .... فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيداً طيبا...» (نساء : 43) مطلق و نکره در سياق نفي است که مفيد عموم مي باشد و اين عموميت، شامل آب مطلق و مضاف هر دو مي شود، و نمي توان اسم آب را از آن سلب نمود ( قرطبي، ج5، ص 230/ ابن قدامه، ج1، ص 13)؛ اما شيعه بر اين عقيده است که چون آيه در مقام بيان جزئيات نيست، نمي توان اطلاق گيري نمود؛ از اين رو بايد بيان هر شرط و قيدي را در روايات جستجو نمود و لذا امام صادق (ع) مي فرمايد: کلما غلب الماء علي ريح الجيفه فتوضّا من الماء و اشرب، فاذا تغير الماء و تغير الطعم فلا توضا منه و لا تشرب (حر عاملي، 1409، ج1، ص 137)؛ هر گاه آب بر بوي مردار غلبه داشته باشد، پس از آب وضو بگير و بنوش و وقتي آب و طعم آن تغيير کرد، از آن وضو نگير و نياشام. حضرت در روايتي ديگر، در پاسخ به مسئله مطهر بودن آبي که ميته و جيفه در آن قرار گرفته است، مي فرمايد: ان کان الماء قد تغير ريحه أو طعمه فلا تشرب و لا تتوضا منه و إن لم يتغير ريحه و طعمه فاشرب و توضا (حر عاملي، 1409 ق، ج1، ص 138)؛ اگر بو و طعم آب تغيير کرد، از آن ننوش و وضو نگير و اگر طعم و بوي آن تغيير نکرد، پس بنوش و از آن وضو بگير. بنابراين با آب متغير نمي توان وضو گرفت و حتي اگر فرد وضو گرفته باشد و با آن نماز خوانده باشد، بايد اعاده نمايد (علامه حلي، 1412 ق، ج 1، ص 241). آري جداي از اطلاق و تقييد، بسا بتوان از خود آيه نيز اين حقيقت را استفاده نمود و گفت: امر به غسل، مستلزم استفاده از آب است و اين آب، انصراف دارد به آبي که صلاحيت تطهير داشته باشد. در نتيجه پاسخ ابوحنيفه اين است که : اولاً اطلاقي در آيه نيست؛ ثانياً منظور از آب در « فلم تجدوا ماء فتيمموا» ، همان آبي است که در صدر آيه با تعبير « فاغسلوا» آمده است و طبعاً همان شرايط را بايد داشته باشد، به عبارت ديگر هر آبي که در « فاغسلوا وجوهکم» و وجود آب، مقصود است، همان آب در فقدان آن نيز مراد است؛ ثالثاً به فرض که اطلاقي وجود داشته باشد، نمي توان به آن تمسک نمود؛ زيرا با بيان ديگر تخصيص خورده است. آيا ابوحنيفه حق دارد بگويد: اطلاق در آيه « کلوا و اشربوا» (بقره: 235)، هر نوع خوردني و نوشيدني اي را شامل مي شود؟ و يا با تمسک به اطلاق آيه « من خطبه النساء» (اعراف: 31) به خواستگاري هر زني - هر چند شوهردار- مي توان رفت؟ ب) مطلق بودن آب: علماي شيعه بر اين مسئله اتفاق نظر دارند که آب مضاف، خواه از چيزي گرفته شده باشد، مثل آب انار، آب هندوانه، گلاب و ... و خواه از اختلاط با چيزي درست شده باشد؛ مانند آب گل آلود که گِل بر آب غلبه دارد و آبي که با شکر مخلوط شده و به اصطلاح شربت تهيه شده است، هر چند طاهر باشد، غير مطهر است و نمي توان با آن وضو گرفت (نجفي، 1367، ج1، ص 309)؛ اما ابوحنيفه مي گويد: در سفر، وضو گرفتن با نبيذ جايز است (ابن قدامه، [ بي تا]، ج1، ص 23). نبيذ، يعني نوعي نوشيدني که از خرما، زبيب، عسل، جو، گندم و ... تهيه مي شود (ابن منظور، [ بي تا]، ذيل «نبذ»). با توجه به آنچه گفته شد، پاسخ ابوحنيفه در اين قسمت نيز روشن است؛ يعني هر گونه آبي که در صدر آيه و در حال حضر مراد است، در سفر نيز مراد است؛ مگر دليل منفصل از آيه وجود داشته باشد و به عنوان بيان، تفصيل و يا استثنا، ايفاي نقش کند که وجود ندارد. ج) مباح بودن: در فقه شيعه، فقها اتفاق نظر دارند که آب وضو بايد مباح باشد (طباطبايي يزدي، 1417 ق، ج1، ص 403)؛ اگرچه در اباحه ظرف، مکان، مصب آب و شرايط اضطرار آن تفاوت آرا وجود دارد، اما حنيفه و شافعيه معتقدند وضو گرفتن با آب غصبي و دزدي صحيح است؛ هر چند وضو گيرنده گناهکار است (جزيري، 1407 ق، ج1، ص 138). اين سخن ابوحنيفه مستند به هيچ دليلي نيست و اگر بخواهد از اطلاق بدوي جمله « فاغسلوا وجوهکم و أيديکم» اين استنباط را داشته باشد، بايد گفت: هيچ گونه اطلاقي در بين نيست؛ چون در مقام اطلاق نيست و به فرض هم که اطلاقي وجود داشته باشد، با قرائن منفصل از عمومات حرمت غصب در تنافي است؛ و لذا نمي توان به اين اطلاق پايبند بود و براي رسيدن به حکم نهايي، بايد مجموع ادله قرآني و روايي را مد نظر قرار داد. محدوده صورت   قرآن در آيه وضو فرموده است: «فاغسلوا وجوهکم». در اينکه مأمور به شستن صورت است، بحثي نيست، بلکه بحث در اين است که مراد از وجه چيست؟ ارباب لغت مي گويند: وجه به معني روي چيزي است؛ چنانچه گفته مي شود: وجه الفرس، جلوي سر است و وجه النهار، اول روز (ابن منظور، [ بي تا]، ذيل «وجه»). برخي از لغت شناسان معاصر نيز گفته اند: وجه، به معني چيزي است که انسان متوجه آن مي شود (مصطفوي، 1360، ذيل « وجه»).واژه «وجه» در قرآن نيز به معاني مختلفي به کار رفته است، ليکن مي تواند مفسر وجه در آيه مورد نظر باشد. در آيه :« فول وجهک شطر المسجد الحرام» (بقره: 150) ممکن است وجه به معني جزئي از بدن، يعني قسمت صورت و اطراف آن باشد؛ و ممکن است همه مقاديم بدن مراد باشد؛ چنان که طبرسي و ابوالفتوح رازي مي گويند (طبرسي، 1406 ق، ج1، ص 420/رازي، 1420ق، ج1، ص 210)؛ بنابراين آيه نمي تواند تفسير کننده وجه در آيه وضو باشد. آيه « اذهبوا بقميصي هذا فالقوه علي وجه ابي يأت بصيراً»(يوسف: 93)نيز چنين است. طبيعي است صورت در اين آيه محدوده اي کمتر از صورت را شامل مي شود؛ زيرا چشم در آيه قطعي است، اما بيشتر از آن معلوم نيست. عرف نيز نمي تواند مشکل گشا باشد؛ چون عرف ها مختلف است. در نتيجه، راهي جز اين نيست که به سراغ روايت رفته، تفسير آيه را از معصوم دريافت نماييم. در مذهب شيعه، حد صورت که در وضو بايد شسته شود، محدوده اي است که امام صادق(ع)در روايتي فرمود: الوجه الذي قال الله و امر الله عزوجل بغسله الذي لا ينبغي لاحد ان يزيد عليه و لا ينقص منه، ان زاد عليه لم يوجر، و ان نقص منه أثم، ما درات عليه الوسطي و الابهام من قصاص شعر الرأس الي الذقن، و ما جرت عليه الاصبعان من الوجه مستديراً فهو من الوجه، فقال له : الصدغ من الوجه؟ فقال : لا » (حر عاملي، 1409 ق، ج1، ص 403): صورت که خداوند عزوجل امر به شستنش نموده است، سزاوار نيست کسي بر آن بيفزايد، و يا از آن بکاهد که اگر بر آن بيفزايد، اجري ندارد و اگر از آن کم کند، گناه کرده است. محدوده انگشت وسطي و انگشت شست از محل روييدن موي سر تا چانه است، يعي مابين دو انگشت بر صورت به شکل دايره از صورت است. راوي مي گويد آيا صدغ (بين چشم و گوش) از صورت است؟ امام فرمود: نه . برخي از اهل سنت، با استناد به معناي لغوي مواجهه- که به ادعاي خودشان منشأ کلمه وجه است- مي گويند: حدود صورت از سمت بالا، از ابتداي سطح پيشاني و از سمت پايين، آخر ذََقَن (چانه) مي باشد، و از دو سوي راست و چپ، عبارت است از گوش تا گوش (فخر رازي، 1420 ق، ج11، ص 157/قرطبي، 1965 م، ج6، ص 83)؛ اما بايد توجه داشت که اولاً به لحاظ ادبي، کلمه مواجهه از وجه گرفته شده است، نه وجه از مواجهه؛ و براي روشن شدن معني مواجهه، اول بايد معني وجه روشن شود؛ و گرنه دور لازم مي آيد؛ چنان که در معني معانقه و مصافحه نيز همين است؛ ثانيا اگر مواجهه و روبرويي بيانگر معني وجه است، آيا هيچ عالم سني مي پذيرد که گردن و سينه و شکم نيز، به اين دليل که در مواجهه پيداست، جزء وجه باشد و صدغ به دليل ناپيدا بودنش جزء آن نباشد؟ در ضمن ظاهر جمله « فاغسلوا وجوهکم» (مائده:6 )اين است که صورت و آنچه محيط بر صورت است، بايد شسته شود، نه بيشتر. روايات نيز همين معني را مي گويد: « ما دارت عليه الوسطي و الابهام من قصاص شعر الرأس الي الذقن»(حر عاملي، 1409 ق، ج1، ص 403). در نتيجه، شستن پايين تر از چانه، دليلي ندارد؛ اما شافعيه، مالکيه و حنابله بر اين باورند که ريش بلند در وضو بايد شسته شود (جزيري، 1407 ق، ج1، ص 60). شستن دست از آرنج   آيه وضو شستن دست ها را مغيي به مرافق نموده، يعني غايت شستن را مرافق دانسته و فرموده است: « إلي المرافق» . اهل سنت با استناد به همين تعبير و به خصوص «الي»بر اين باورند که شستن دستان در وضو بايد از سرانگشت به طرف بالا (آرنج) انجام شود (رازي، 1420 ق، ج4، ص 304/جزيري، 1407 ق، ج1، ص 61)؛ با اين استدلال که کلمه «الي» براي نشان دادن غايت و نهايت شستن است؛ بنابراين شستن بايد از سر انگشتان آغاز شود و در مرافق پايان پذيرد؛ اما عقيده شيعه اين است که شستن دستان از مرفق شروع و به سر انگشتان منتهي مي شود. استدلال شيعه بر اين استوار است که : 1. سياق کلام خنثي از تعيين سمت شستن است؛ زيرا آنچه در دلالت « الي» قطعي است، تعيين حد براي شستن است؛ بدين معني که دست در زبان عرب از سرانگشتان تا سر شانه را شامل مي شود ( فيومي، 1414 ق، (ذيل «يد»)؛ به علاوه براي اينکه بيان کند بر خلاف صورت - که شستن همه آن لازم است - شستن همه دست لازم نيست، آن را به وسيله «الي» محدود کرده و فرموده است: « ايديکم الي المرافق» يعني شستن دست تا مرفق کافي است؛ چنان که مسح پا را نيز با به کار بردن تعبير «ارجلکم إلي الکعبين» محدود نمود؛ و مسح ( بنابر عقيده شيعه) و غسل (بنابر باور اهل سنت) را نيز به کعبين محدود کرد. بر اساس برخي از فقه القرآن نويسان بر اين تصريح دارند که غايت در آيه، غايت مغسول است، نه غايت غسل (فاضل مقداد، 1424 ق، ص 36). 2. با توجه به عدم دلالت « الي» بر تعيين سمت شستن در آيه، بسياري از فقها و مفسران اهل سنت در تعيين سمت مسح پا- که تعبير « الي الکعبين» و مشابه تعبير « الي المرافق» است- سخن نگفته اند و حتي برخي از حنفي ها به سنت بودن آغاز مسح از سر انگشتان فتوا داده اند ( درر الحکام شرح غررالاحکام، [ بي تا]، ج1، ص 152). گفتني است فخر رازي از مفسران اهل سنت درباره شستن دست در وضو مي نويسد: هر چند سنت اقتضا مي کند آب را طوري در کف بريزد که به سوي مرفق جاري شود، و اگر خلاف اين کار را اجام داد، خللي به صحت وضو وارد نمي شود (فخر رازي، 1420 ق، ج4، ص 304). اين سخن حاکي از آن است که خود آيه، دلالتي بر تعيين سمت شستن ندارد. 3. در تعيين سمت غَسل بايد به قرينه و دليلي غير از آيه تمسک نمود. اين قرينه از دو مقوله خارج نيست: يکي عرف و ديگري روايات. بديهي است قضاوت عرف درباره مغيي به نسبت موارد مختلف است؛ مثلاً اگر گفته شود طريق کوفه تا بصره بايد بازسازي شود، لزوماً نبايد از کوفه شروع نمود؛ ولي اگر کسي سير طريق، از بصره تا کوفه را گزارش نمايد، طبعاً ابتداي سير، بصره و انتهاي آن کوفه خواهد بود، اما اگر به يک نفر رنگکار يا نقاش گفته شود اين ديوار از پايين تا بالا بايد نقاشي شود، لزوما به عکس خواهد بود؛ يعني از بالا آغاز و به پايين ختم خواهد شد؛ اما به لحاظ روايي، در روايتي از امام باقر(ع)مي خوانيم که درباره وضوي پيامبر (ص) فرمود: « ... فغسل بها ذراعه من المرفق الي الکف لايردها الي المرفق» : با غرفه [ آب در دستش] دستش را از مرفق تا کف شست و به سمت مرفق نشست (حر عاملي، 1409 ق، ج1، ص 388). در روايات اهل سنت نيز قرائني وجود دارد که وضو گرفتن پيامبر (ص) و شستن دست از آرنج به سمت انگشتان بوده است؛ چنان که بيهقي صاحب سنن از جابربن عبدالله نقل مي کند که گفت:پيامبر(ص) را ديدم که « يدير الماء علي المرفق» : آب را بر مرفق مي ريخت؛ و در روايتي ديگر از وي نقل مي کند که مي گويد:«کان رسول الله(ص) اذا توضا أدار الماء علي مرفقيه» (بيهقي، [ بي تا]، ج1، ص 56/دارقطني، [بي تا]، ج1، ص 310). قرطبي نيز همين روايت را از دارقطني نقل کرده است (قرطبي، 1965 م، ج6، ص 86). تعبير « علي مرفقيه » و نه « الي مرفقيه» به خوبي نشان از اين دارد که آب بر مرفق ريخته مي شده است و اينگوه نبوده که به سوي مرفق جاري شده باشد، بر همين اساس برخي از فقها و مفسران به اين روايات، بر دخول مرفق در محدوده شستن استناد کرده اند؛ بنابراين آيه دلالتي بر لزوم شستن از انگشتان به سمت آرنج ندارد. پي نوشت * وصول: 1387/6/24 ؛ تصويب: 1387/10/22. استاديار جامعه المصطفي العالميه **   منبع:فصلنامه شيعه شناسي شماره 24 /ن  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 987]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن