واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آبروي آيين داستان کتابي که شيعه را ثابت کردآن سال هايي که علامه عسگري، مشغول خواندن فقه استدلالي بودند و ناگزير مي بايست «وسايل الشيعه» را مطالعه مي کردند، هر چه روايات مي خواندند، قال رسول الله (ص)، قال امير المؤمنين (ع)، قال الصادق (ع)، قال و ... بود. به همين دليل، اين فکر در ذهن ايشان پيدا شد که «چه گونه با رفتار و اعمال ائمه (ع) آشنا شويم؟ مگر ما، سنت را مجموعه افعال، اقوال و تقريرات نمي دانيم؟ وقتي تعريف ما از سنت اين است، چرا سراغ اعمال و رفتار ائمه (ع) که مثل اقوال شان، حجت است، نرفتيم؟ بين خدا و ما، امام (ع) حجت است؛ يعني گفتار و رفتار و تقريرات اش، حجت است. » اعمال ائمه (ع)، به فهم پاره اي از گفتارهاي آن ها، بسيار کمک مي کند؛ همان طور که گفتارهاي آن بزرگ واران، به فهم اعمال شان، بسيار کمک مي کند. حقايقي در اعمال شان وجود دارد که ممکن است آن ها را در اقوال شان نيابيم. مثلا بايد بيينيم در دوره هاي حکومت رسول خدا (ص) و حضرت امير (ع)، آن بزرگان چه کارهايي کرده اند که آن ها را به زبان نياورده اند. اعمال و رفتار صاحبان عصمت، يعني رسول خدا (ص) و اهل بيت (ع)، سند بسيار مهمي براي دين ما در همه زمينه هاست، اما از آن ها در اسناد و مدارک مان، کمتر، نشان داريم. به همين دليل بود که ايشان به فکر افتادند «مستدرک الوسايل» ديگري بنويسند تا در آن مستدرک، سيره علمي صاحبان عصمت (ع) را بياورند. بنابراين، مطالعه اسناد و مدارک تاريخ اسلام را آغاز کردند. مرحوم علامه عسگري (ره) مي گفتند: «درباره رسول خدا (ص)، در بين فرقه هاي مختلف اسلامي، تفاوتي نيست و همه مسلمانان، ايشان و کارهايشان را قبول دارند. پس، ما بايد اين بخش را که محل اختلاف نيست، کنار بگذاريم و تحقيقات را از بعد از پيامبر (ص) آغاز کنيم که محل اختلاف است. » همين طور که ايشان، اسناد و مدارک زندگي نامه پيامبر (ص) را مطالعه مي کردند، به مشکلات عميقي برخوردند و انديشيدند که تا مشکلات اين بخش را حل نکنند، نمي توانند به رفتار و اعمال و کردار پيامبر اکرم (ص) استناد کنند. از آن روز، پالايش آن چه را در روايات و تفاسير و تاريخ، در مورد پيامبر (ص) و ديگر بزرگان آمده، آغاز کردند و تمام عمرشان، روي همين مسأله کار کردند. روش ايشان، روش ديگري در مقابل روش معمول بود که اگر حديثي ديديم و اشکالي در آن به نظرمان رسيد، به قرآن ارجاع دهيم.از همان روزي که ايشان، پالايش سنت را آغاز کردند، متوجه شدند دروغ پردازي عليه پيامبر(ص)، از همان زمان حيات ايشان آغاز شده. پس سنت را محل دشمني دشمنان ما ديدند که بايد به پالايش آن مي پرداخت. آن مرحوم مي گفتند: «وقتي شروع به مطالعه مثلا تاريخ طبري کردم، ديدم مجموعه اي، به نظرم دروغ است. ديدم يک اسم، در سلسله اين اسناد و روايات دروغ و دروغ پردازي ها تکرار مي شود.نام او را در شرح احوال و رجال، دنبال کردم. ديدم نه تنها يک نفر از رجاليون هم از او تمجيد نکرده، بلکه او را متهم به زندقه کرده، کذاب، معرفي کرده و از او به بدي ياد مي کنند. ريشه دروغ را پيدا کردم . » از مجموعه اين کار، کتاب «عبدالله بن سبا» بيرون آمد که تا امروز، به استحکام اين کتاب، خللي وارد نشده است. شايد اين کتاب، نياز به تکميل داشته باشد، اما آن قدر محکم و مستدل و مستند نگاشته شده که دست نخورده است. ايشان، اين کتاب را به ايران آوردند و آن را به چاپ خانه مجلس آن روز دادند. وقتي چاپ شد، ديدند غلط هاي چاپي فراوان دارد. در عراق هم کتاب عبدالله بن سبا را چاپ کردند و ديدند آن هم، بسيار مغلوط است؛ اما کتاب منتشر شده بود. بنابراين عده اي را فرستادند که آن نسخه ها را از بازار جمع کنند. بعد تصحيح شان کردند و يکي يکي براي افراد نام آور و اهل تحقيق فرستادند. مرحوم عسگري مي گفتند: «در آن روزگار که به ملاقات «شيخ راضي آل ياسين»، صاحب کتاب معروف «صلح الحسن (ع) » و از علماي بزرگ عراق رفتم، ايشان به من فرمود: تو اين ننگ را از جبين شيعه پاک کردي. » هزار سال است که مي گويند يک يهودي، شيعه را ساخت و اين يهودي، عبدالله بن سباست. بعد معلوم شد جعلي بوده و اين آدم، اصلا وجود نداشته و در تاريخ هم نشانه اي ندارد. وقتي اين کتاب، به دست محققان رسيد، براي آن ارزش بسياري قايل شدند. اين کتاب، به مصر و ديگر کشورها هم رفت.منبع: مجله ي خيمه شماره 37/خ
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 265]