تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 17 مرداد 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):توفيق [انجام كار نيك] از خوشبختى و بى توفيقى از بدبختى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1809825677




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نفس و انسان‏شناسى از منظر فاضلين نراقى(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نفس و انسان‏شناسى از منظر فاضلين نراقى(2)
نفس و انسان‏شناسى از منظر فاضلين نراقى(2)   نويسنده:حسن عاشورى لنگرودى   درباره‏ى اين كه نفس چيست و چه نوع ارتباطى با بدن دارد، چهار ديدگاه وجود دارد: 1- نفس «جسمانية الحدوث و جسمانية البقاء» است; يعنى نفس يا روح انسانى با پيدايش بدن شكل مى‏گيرد و با مرگ بدن هم زندگى‏اش پايان مى‏يابد و نيست و نابود مى‏شود. به ديگر سخن: روح چيزى جز بدن، حالات و بازتاب‏هاى آن نيست. اين قول به «جالينوس طبيب‏» منتسب است. و تمامى كسانى كه ماترياليستى مى‏انديشند، همين نظر را پسنديده‏اند. ليكن پيروان مكتب انبيا، از جمله مسلمانان اين ديدگاه را مردود مى‏شمارند، چرا كه اعتقاد به معاد و زندگى پس از مرگ در دايره‏ى حد نصاب ايمان در اديان آسمانى قرار دارد. 2- نفس «روحانية الحدوث و جسمانية البقاء» است; يعنى روح قبل از پيدايش بدن وجود داشته است، و با مرگ بدن زندگى‏اش به پايان مى‏رسد. اين ديدگاه به طايفه‏اى از تناسخيه منسوب شده است. وقتى كه تناسخ، با دليل، باطل گرديده بطلان اين نظريه هم در پى آن است. 3- نفس «روحانية الحدوث و روحانية البقاء» است; يعنى نفس از نظر حدوث و پيدايش، پيش از تكون بدن وجود داشت; سپس به بدن تعلق گرفت. و با مرگ بدن، تعلق او به بدن گسيخته مى‏شود، انگار كه از زندان تن رهايى مى‏يابد. اين شعر گوياى اين ديدگاه است: مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك ***چند روزى قفسى ساخته‏اند از بدنم و يا: من ملك بودم و فردوس برين جايم بود*** آدم آورد بدين دير خراب آبادم بسيارى از حكماى اسلامى، به ويژه پيروان فلسفه‏ى اشراق و عرفا اين ديدگاه را پذيرفته‏اند. (54) 4- نفس «جسمانية الحدوث و روحانية البقاء» است; يعنى نفس از نظر حدوث و پيدايش وابسته به بدن است و با حركت استكمالى بدن محقق مى‏شود. براى حدوث و فعل، احتياج به بستر جسمانى دارد، سپس بر اثر حركت جوهرى و سير كمالى بدن، همانند ميوه‏اى كه از درخت جدا مى‏شود و مستقل به حيات خويش ادامه مى‏دهد، از بدن مستقل مى‏شود، كه اين استقلال با مرگ بدن به دست مى‏آيد. بنابراين، مى‏توان گفت كه نفس، محصول تكامل عالى ماده است و سپس در سير تكاملى خويش لطيف‏تر و مجردتر مى‏شود، همانند ميوه‏اى كه در پروسه‏ى رشد خويش به درخت تعلق دارد و بعد از رسيدن، از درخت مستقل و جدا مى‏شود و بدون آن به زندگى خويش ادامه مى‏دهد. نفس آدمى نيز چنين است، در پيدايش و تكامل به بستر جسمانى نيازمند است و بعد از تلطيف و تعالى در تجرد، با قطع علاقه از بدن به زندگى خويش ادامه مى‏دهد. پيروان «حكمت مشاء» اين ديدگاه را در بحث روح پذيرفته‏اند. (55) «صدر المتالهين شيرازى‏» كه با بهره‏گيرى از حركت جوهرى كوشيد تا اين ديدگاه را به خوبى مدلل نمايد. در اين باره مى‏نويسد: «فالحق ان النفس الانسانية جسمانية الحدوث والتصرف وروحانية البقاء والتعقل، فتصرفها في الاجسام جسماني وتعلقها لذاتها و ذوات جاعلها روحاني‏» (56) . ديدگاه فاضل نراقى: ملا احمد نراقى، با صراحت، يكى از اين دو ديدگاه اخير را - كه مورد پذيرش دانشيان مسلمان است - بيان نكرده است; ليكن از حيث دلالت ملازمه، با دقت در برخى از تعبيرات ايشان در باب ارتباط بين نفس و بدن مى‏توان گفت كه نام برده ديدگاه سوم - روحانية الحدوث و روحانية البقاء - را پسنديده است; يا به عبارت ديگر، كلام ايشان با «روحانية الحدوث‏» بودن نفس بيش‏تر هم خوانى دارد. كلام فاضل نراقى در معراج السعادة چنين است: «بدان كه حقيقت آدمى و آن چه به سبب آن بر ساير حيوانات ترجيح دارد، همان «نفس‏» است كه از جنس ملايكه مقدسه است. و بدن امرى است عاريت و حكم مركب از براى نفس دارد كه بدان مركب سوار شده و از عالم اصلى و موطن حقيقى به اين دنيا آمده [ است] ; تا از براى خود تجارتى كند و سودى اندوزد و خود را با انواع كمالات بيارايد و اكتساب صفات حميده و اخلاق پسنديده نمايد و باز مراجعت‏به وطن اصلى خود نمايد» . (57) از اين كه فاضل نراقى رابطه‏ى بين نفس و بدن را رابطه‏ى راكب و مركوب معرفى كرده است و بدن را امرى عاريتى معرفى كرده است، مى‏توان گفت كه ايشان در باب نفس به «روحانية الحدوث و روحانية البقاء» اعتقاد پيدا كرده; مگر آن كه گفته شود اين گونه تعبيرات و تشبيهات به عنوان تقريب به ذهن است، اين‏ها جنبه‏ى خطابى دارد نه برهانى. هم چنان كه «علامه حسن زاده‏» نيز در اين باره چنين تقرير كرده است: «اين انسان صاحب نفس و بدن يك شخص است و تركيب آن دو تركيب انضمامى چون تركيب بياض و جدار نيست كه در واقع ديوار و سفيدى از يك ديگر ممتازاند; اگر چه سفيدى عارض بر ديوار است و قائم به او است، بلكه يك نحو تركيب اتحادى نفس با بدن دارد كه يك هويت و شخصيت است و همه‏ى افعال صادره از او به يك هويت انتساب دارد. بنابراين، آن چه كه در سر زبان‏ها رايج است و حتى در كتاب‏ها هم آورده‏اند كه جان مرغ است و تن قفس يا لانه، و يا اين كه نسبت نفس به بدن چون نسبت ربان به سفينه است; يعنى نسبت ناخدا به كشتى است، و يا «نفس‏» سوار است و «بدن‏» سوارى و يا «نفس‏» ملك است و «بدن‏» مملكت، و از اين گونه تعبيرات و تشبيهات همه‏ى اين‏ها خطابى است، نه برهانى; زيرا كه هر يك از مرغ و لانه، و ناخدا و كشتى و سوار و سوارى، و ملك و كشور از ديگر ممتازاند و اضافه بين دو امر جداى از يك ديگر است و هر يك را يك شخصيت و هويت است; ولى نفس و بدن دو امر جداى از هم نيستند و دانستى كه يك شخصيت و هويت است‏» . (58) ايشان به جاى واژه‏ى راكب و مركوب، واژه‏ى گل و عطر گل را در ارتباط بين نفس و بدن به كار برده، مى‏گويد: «روح يك موجود مستقلى است غير از جسم و جسمانيات و از عالم امر است. نمى‏شود گفت در كدام مكان قرار گرفته و به چه شكل و تركيب است. ممكن است‏به بدن متعلق باشد و ممكن است از بدن خارج شود و بيرون بدن باز موجود است; مانند عطر مشك و بوى گلاب يا گل كه مدتى بعد از مشك و گل در اطاق مى‏ماند. با اين كه گل پوسيده و پژمرده يا پرپر شده و پراكنده مى‏گردد، بوى آن هست و نمى‏توان گفت اين بو در كجاى اطاق است و شبيه به روشنى چراغ نيست كه بعد از تمام شدن نفت‏به كلى روشنايى تمام شود» . (59) در روايتى منسوب به امام على عليه السلام آمده است كه حضرت رابطه‏ى بين نفس و بدن را همانند رابطه‏ى بين لفظ و معنا بيان نمود: «نقل عن امير المؤمنين عليه السلام انه قال: الروح في الجسد كالمعنى في اللفظ‏» . (60) تجرد نفس   اگر چه برخى از متكلمان، اهل حديث و اخبارى به تجرد نفس اعتقادى ندارند; ليكن قاطبه‏ى حكماى اسلامى به آن معتقداند و آن را با برهان‏هاى متعدد و قوى ثابت و مبرهن نموده‏اند. از آن دسته افرادى كه به تجرد نفس باورمند شده و آن را مدلل و مبرهن نموده است، فاضل نراقى مولى محمد مهدى نراقى است. ايشان در كتاب پر ارزش «جامع السعادات‏» شش دليل براى تجرد و غير جسمانى بودن نفس متذكر شده است. يكى از آن‏ها دلايلى است كه پيش از ايشان «ابو على مسكويه‏» در كتاب «طهارة الاعراق‏» با شرح و بسط بيش‏ترى بيان داشته است. علامه‏ى نراقى مى‏نويسد: از جمله‏ى دلايل تجرد روح اين است كه: 1- هيچ جسمى صور و اشكال متعدد نمى‏پذيرد; زيرا در جسم، هر صورت يا شكلى با آمدن صورت و شكل تازه از ميان مى‏رود تا جاى خود را به آن صورت جديد بسپارد; اما نفس، صور متعدد و مختلف، اعم از محسوسات و معقولات، را مى‏پذيرد، بى آن كه با آمدن يكى، ديگرى زايل شود. بلكه هر گاه صورتى را پذيرفت استعداد و نيروى بيش‏ترى براى قبول صورت ديگر پيدا مى‏كند; و به همين دليل با ورزش‏ها و ممارست‏هاى فكرى و بسيار انديشيدن و نظر كردن، قوه‏ى ادراك اشيا و امور بيش‏تر مى‏شود. پس ابت‏شد كه نفس از نوع جسمانى نيست. 2- اختيار كردن ابعاد سه گانه براى جسم جز با اين راه كه داراى طول و عرض و عمق باشد، قابل تصور نيست و حصول رنگ‏ها و طعم‏ها و بوها براى جسم جز اين كه داراى رنگ و طعم و بو شود، متصور نيست; ليكن همه‏ى اين‏ها را نفس و قوه‏ى واهمه ادراك مى‏كند، بدون اين كه داراى طول و عرض و عمق و رنگ و طعم و بو گردد; و نيز حصول بعضى از اين عوارض براى جسم مانع حصول ضد و مقابل آن است; و حال آن كه حصول اين‏ها در نفس مانعى ندارد، بلكه در آن واحد همه‏ى آن‏ها را يك سان ادراك مى‏كند. (61) 3- ما مشاهده مى‏كنيم كه افعال و آثار بدن و قواى آن به تدريج ضعيف و ناتوان مى‏شوند، و حال آن كه نفس در ادراكات و صفات خود نيرومندتر و تواناتر مى‏شود، و اين امر در سن كهولت قابل رؤيت است‏يا به عكس در سن جوانى بدن و قواى جسمانى در افعال خود نيرومند و فعال است، ليكن نفس و قواى ادراكى آن ضعيف است; پس اگر نفس، جسم يا جسمانى بود، بايد در ضعف و قوت تابع بدن و امور بدنى باشد ... . (62) بقاء و جاودانگى نفس   آيا نفس مجرد بعد از نابودى بدن به زندگى خود ادامه مى‏دهد، يا اين كه با فناى بدن او هم از ميان مى‏رود؟ ملا محمد مهدى نراقى با اعتقاد به مجرد بودن نفس، بقاى آن را قطعى مى‏داند، و در پى استدلال و مدلل نمودن اين بخش از بحث‏بر نمى‏آيد، تنها به اين جمله بسنده مى‏كند: «اما مساله‏ى ديگر; يعنى بقا و فنا ناپذيرى نفس بعد از مفارقت از بدن، پس از اثبات تجرد آن روشن است، به اين دليل كه موجود مجرد فساد و تباهى نمى‏پذيرد» . (63) ليكن خلف صالحش، ملا احمد نراقى در «معراج السعادة‏» متعرض بحث تجرد نفس نمى‏شود، به جاى آن به بحث‏بقاى نفس بعد از فناى بدن مى‏پردازد. ايشان در اين بحث از روش فلسفى و برهان عقلى مدد نمى‏گيرد; بلكه به جاى آن از روش ره يافت‏هاى نقلى وحيانى استفاده مى‏كند و مى‏نويسد: «و بدان كه بدن امرى است فانى و بى بقا كه بعد از مردن از هم ريخته مى‏شود و اجزاى آن از يك ديگر متفرق مى‏گردد و خراب مى‏شود. تا باز وقتى كه به امر پروردگار - تعالى شانه - اجزاى آن مجتمع مى‏شود و به جهت ثواب و حساب و عقاب زنده كرده شود. اما نفس امرى است‏باقى كه اصلا و مطلقا از براى او فنايى نيست و بعد از مفارقت او از اين بدن و خرابى تن از براى او خرابى و فنايى نخواهد بود و از اين [جهت ] است كه خداوند - سبحانه - مى‏فرمايد: «ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون‏» (64) . ديگر مى‏فرمايد: «ارجعي الى ربك‏» (65) ; يعنى اى نفس رجوع و بازگشت كن به نزد پروردگارت هم چنان كه در اول از نزد او - سبحانه - آمدى. و نيز اين است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم در روز بدر به شهدا ندا مى‏فرمود (66) : «هل وجدتم ما وعد ربكم حقا» ... اصحاب عرض كردند: يا رسول الله اينان مرده‏اند چگونه آوازشان مى‏دهى؟ حضرت فرمود: «انهم اسمع منكم‏» (67) ايشان از شما شنواتراند و فهم و ادراك ايشان، حال از شما بيش‏تر است و ظاهر است كه شنيدن ايشان در آن وقت نه با آن بدنى بود كه در صحراى بدر افتاده بودند; بلكه با همان نفس مجرده‏ى باقيه بود» . (68) در اين چند سطر مذكور فاضل نراقى براى بقاى نفس بعد از فناى بدن به دو آيه تمسك نمود دلالت آيه‏ى اول براى اثبات مدعا تمام است; چرا كه آيه مربوط به حيات برزخى روح است، يعنى روح آدمى بعد از مفارقت از بدن به حيات خويش ادامه مى‏دهد و باقى است. و شهيدان در عالم برزخ در جوار قرب خداوندى روزى مى‏خورند. و آيه در ادامه مى‏گويد كه شهيدان به هم رزمانشان بشارت مى‏دهند كه از كشته شدن بيم نداشته باشيد; چرا كه ما با شهيد شدن به حيات خويش بهتر از قبل ادامه مى‏دهيم. دلالت‏ حديث نبوى هم براى بقاى نفس دليل خوبى است. اما دلالت آيه‏ى «ارجعي الى ربك‏» چون كه مربوط به روز قيامت است، قابل مناقشه است. ممكن است كسى بگويد كه روح آدمى بعد از مرگ بدن تا روز قيامت از حيات منقطع مى‏شود و در روز يامت‏به حيات مجدد نايل مى‏گردد. اين آيه اين ادعا را باطل نمى‏كند. لذت و الم نفس   بعد از شناخت تجرد نفس و بعد از آن كه دانستيم نفس بعد از جدا شدن از بدن باقى و جاودانه است، اينك سخن در اين خواهد بود كه آيا نفس بعد از جدايى از بدن لذت و الم دارد يا نه؟ و اگر لذت و الم دارد، هر يك از اين دو وابسته به چه چيزى هستند؟ فاضلين نراقى در دو كتاب پر ارزش «جامع السعادات‏» و «معراج السعادة‏» به اين بحث پرداخته‏اند. «ملا محمد مهدى نراقى‏» در جامع السعادات مى‏گويد: «نفس بعد از مفارقت از بدن از لذت و الم بهره‏مند است. لذتش به اين است كه قبل از مفارقت‏با دو بال انديشه‏ى راستين و كردار شايسته پرواز مى‏كند و به كمال انسانى نايل مى‏گردد; و الم و عذابش به اين است كه به جاى تلاش براى رسيدن به تعالى و كمال انسانيت، به پليدى‏ها روى مى‏آورد. لذتش در پرتو فضايل اخلاقى و عذابش وابسته به رذايل اخلاقى است، ايشان مى‏گويد: «نفس [بعد از جدايى از بدن] يا در لذت و نعمت هميشگى يا در عذاب و درد جاويد خواهد بود. و التذاذ نفس بسته به اين است كه به كمال در خور خود نايل شده باشد، و چون نفس دو قوه‏ى نظرى و عملى دارد، كمال قوه‏ى نظرى احاطه به حقايق موجودات و مراتب آن‏ها و آگاهى به جزئيات نامتناهى از طريق ادراك كليات آن‏ها است. و پيش رفت و ترقى نفس به وسيله‏ى معرفت مطلوب حقيقى و غايت كل [هستى ] حاصل مى‏شود، تا اين كه به مقام توحيد برسد و از وسوسه‏هاى شيطان رها گردد و قلبش به نور عرفان روشنى و آرامش يابد اين مرتبه‏ى كمال همان «حكمت نظرى‏» است. و كمال قوه‏ى عملى تخليه و پاك سازى آن است از رذايل و صفات پست و آراستن آن به اخلاق پسنديده و سپس پيش رفت‏به سوى تطهير و تزكيه‏ى درون و خالى كردن باطن از غير خداى سبحان. و اين كمال همان «حكمت عملى‏» است‏» . (69) فرزند صالحش «ملا احمد نراقى‏» در معراج السعادة، همين سخن را از زاويه‏اى ديگر مورد بحث قرار داده است; ليكن بحثى كه ايشان از لذت و الم نفس بيان كرده است از يك نظر گسترده‏تر هست; چون كه ايشان بحث را به نشئه‏ى عالم برزخ و بعد از مفارقت روح از بدن منحصر نكرده است. عبارت ايشان چنين است: «چون كه دانستى كه آدمى را روحى و بدنى است كه هر كسى مركب است از اين دو، بدان كه هر يك از اين دو جزء را المى و لذتى و راحتى و مرضى و صحتى است. و آلام و محنت‏هاى بدن عبارت است از امراض و بيمارى‏ها كه عارض بدن مى‏گردد. و جسم را لاغر و نحيف مى‏كند و او را از درك لذات جسمانيه باز مى‏دارد... و آلام و بيمارى‏هاى روح عبارت است از اخلاق ذميمه و صفات رذيله كه موجب هلاكت و بدبختى روح است و باز مى‏دارد او را از درك لذات روحانيه و رسيدن به سعادت ابديه و او را محروم مى‏گرداند از موافقت محرمان خلوت خانه‏ى انس و مجاورت عالم قدس. و صحت و راحت روح عبارت است از اتصاف او به اوصاف قدسيه و ملكات ملكيه كه موجب قرب حضرت بارى و باعث نجات و رستگارى است‏» . (70) ادامه دارد ... پى‏نوشت‏ها:   54) ر.ك: صدر المتالهين شيرازى، اسفار اربعه، ج 8، ص 333. 55) صدر المتالهين، اسفار اربعه، ج‏8، ص 332. 56) همان، ص 347. 57) ملا احمد نراقى، معراج السعادة، ص 10. 58) معرفت نفس، ج‏1، ص 70. 59) همان، ج‏3، ص 373. 60) شيخ بهايى، كشكول، ص 231، نقل از: حسن‏زاده، معرفت نفس، ص 446. 61) جامع السعادة (ترجمه)، ج 1، ص 34. 62) همان، ص 37. 63) همان، ص 37 و 38. 64) آل عمران (3)، آيه‏ى 169. 65) فجر (89)، آيه‏ى 28. 66) ظاهرا اين عبارت سهو است، در روز بدر پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم با كشته‏هاى دشمن سخن مى‏گفت نه با شهداى جنگ بدر. 67) بحار الانوار، ج 6، ص 207. 68) معراج السعادة، ص 10 و 11. 69) جامع السعادات، ج‏1، ص 35، ترجمه، ج‏1، ص 39. 70) معراج السعادة، ص 12.   منبع: www.naraqi.com  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 233]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن