محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1852939680
مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات نويسنده: هادى مسعودى مقدمه نراق در قرن دوازده و سيزده قمرى شاهد برآمدن دو ستاره درخشان در عرصه علم و اخلاق بوده است. ملامحمدمهدى و ملااحمد نراقى پدر و پسرى بودند كه با به ارث بردن ميراث گرانبهاى علمى مسلمانان و افزودن برآن، يادگارى گرانبهاتر را براى ما به ارث نهادند. آن دو با جديت و تلاشى سترگ، همه علوم اخلاقى پيش از خود را گرد آورده، به كار بسته و آن را با ميراث غنى حديث پيوند دادند. مقاله در پيش رو كوششى خرد و ناچيز براى نشان دادن اين پيوند در يك مسئله بزرگ اخلاقى است كه به كنگره بزرگداشت آن دو اهدا مىشود. در اين مقاله روايات فريقين در كنار ثقل اكبر ديده و سنجيده شده و با استفاده از انبوه معارف اهلبيت گزارش شدهاست. در اين زمينه، سعى در مستند سازى نظريهها و آراى فاضلين نراقى داشتهايم. تكيه اصلى ما بر سه منبع مشهور روايى، يعنى وسائل الشيعه، بحار الانوار و ميزان الحكمة بودهاست. الف) معناى عجب 1- عجب در لغتآنچه از معناى لغوى عجب فهميده مىشود، اين است كه انسان در نظر خودش بزرگ آيد و انسان از خود و يا عملش خشنود باشد. ابن فارس كه از بزرگترين لغتشناسان مىباشد، به اين معنا تصريح كرده و گفته است: «العجب ان يتكبر الانسان فى نفسه» (1) ، همچنين ابن منظور در لسان العرب آن را به «زهو» تفسير كرده (2) كه همان بزرگ و زيبا آمدن انسان در نظر خودش است. جوهرى نيز در صحاح، مصداقهاى آن را چنين ذكر مىكند: «اعجب فلان بنفسه، فهو معجب برايه و بنفسه» (3) . فيروز آبادى نيز در القاموس المحيط عجب را با «زهو» مترادف مىداند و «اعجب به» را به «عجب و سربه» معنا كرده است. (4) 2- عجب در روايات در قرآن و روايات نيز عجب به همان معناى لغوى استعمال شده و تصرفى در آن صورت نگرفته است. روايات متعددى براين نكته اتفاق نظر دارند كه هرگاه انسان از خودش خشنود گردد يا از عملش شادمان گردد يا به نعمتهاى وجودى و كمالات نفسانىاش بنازد و ببالد، به دام عجب گرفتار آمده است. (5) در برخى روايات، مفاهيم ديگرى همچون افتخار به عمل، اتكال به عمل و منت نهادن و ادلال (ناز كردن) از مصاديق عجب و خودپسندى شمرده شده و همه، آنها را ناپسند و مذموم مىدانند و از آنها باز مىدارند. همچنين از برخى سؤال و جوابهاى نقل شده مىتوان استنباط كرد كه مسلمانان صدراسلام نيز از مفهوم عجب چنين برداشتى داشتهاند. 3- عجب نزد عالمان پيشين براساس همين معناى لغوى و روايى، عالمان علم اخلاق نيز تعريف هايى بهدست دادهاند كه برخى به معناى روايى عجب نزديك و بعضى با آن مطابق است. ابن مسكويه عالم مشهور اخلاقى، عجب را گمان و خيال نادرستانسان به خود مىداند. او مىگويد: اما العجب فحقيقته اذا حددناه، انه ظن كاذب بالنفس فى استحقاق مرتبة هى غير مستحقه لها. (6) امام محمد غزالى در احياء العلوم مىنويسد: اعلم ان العجب انما يكون بوصف هو كمال لا محالة و للعالم بكمال نفسه فى عمل و مال و غيره حالتان: احداهما; ان يكون خائفا على زواله، مشفقا على تكدره او سلبه من اصله; فهذا ليس بمعجب و الاخرى; ان لايكون خائفا من زواله; لكن يكون فرحا من حيث انه نعمة من الله تعالى عليه لا من حيث اضافته الى نفسه و هذا ايضا ليس بمعجب و له حالة ثالثه هى العجب و هو ان يكون غير خائف عليه; بل يكون فرحا به مطمئنا اليه و يكون فرحه به من حيث انه كمال و نعمة و رفعة و خير لامن حيث انه عطية من الله تعالى و نعمة منه. فيكون فرحه به من حيث انه صفته و منسوب اليه بانه له، لا من حيث انه منسوب الى الله بانه منه; فمهما غلب على قلبه انه نعمة من الله مهما شاء سلبها عنه زال العجب بذلك عن نفسه، فاذن العجب; هو اعظام النعمة و الركون اليها مع نسيان اضافتها الى المنعم. (7) پس از غزالى، فيض نيز اين معنا را بدون رد و نقد آن در محجة البيضاء (شرح احياى علوم غزالى) آورده (8) و در كتاب ديگر خود، حقائق عجب را بزرگ شمردن صفتيا نعمتبدون توجه به منعم دانسته است كه همان تعريف پيشين است. (9) پس از او نيز سيد عبدالله شبر تعريف غزالى را نقل كرده است. (10) شيخ بهايى هم در اربعين، اين تعريف را پى گرفته و فرموده است: لا ريب ان من عمل اعمالا صالحة من صيام الايام و قيام الليالى و امثال ذلك، يحصل لنفسه ابتهاج; فان كان من حيث كونها عطية من الله له و نعمة منه تعالى عليه و كان معذلك خائفا من نقصها، شفيقا من زوالها، طالبا منالله الازدياد منها; لميكن ذلك الابتهاج عجبا وان كان من حيث كونها صفة و قائمة به ومضافة اليه فاستعظمها و ركن اليها و راى نفسه خارجا عن حد التقصير و صاركانه يمن على الله سبحانه بسببها، فذالك هو العجب. (11) اين تعريف مورد نقل و استفاده برخى از عالمان ديگر قرار گرفته و علامه مجلسى رحمه الله براساس آن تعريف كاملترى ارائه كردهاست. او مىگويد: العجب استعظام العمل الصالح و استكثاره و الابتهاج له و الادلال به و ان يرى نفسه خارجا عن حد التقصير و اما السرور مع التواضع له تعالى و الشكر له على التوفيق لذلك و طلب الاستزاده منه، فهو حسن ممدوح. (12) 4- عجب نزد فاضلان نراقى تكيه اصلى تعريفهاى پيشين بر بزرگ شمردن نعمت و كمال يا عمل و فراوان شمردن طاعت است و اين اندك تفاوتى با معناى لغوى و بلكه روايى آن دارد; چه، لغويان تكيه تعريف خود را از عجب بر بزرگ شمردن نفس و خود انسان نهادهاند و از اين رو ملامحمدمهدى نراقى و نيز پسر برومندش، ملااحمدنراقى در دو كتاب جامع السعادات و معراج السعاده به تعريف دقيقترى روى آوردهاند كه با استعمالات روايى عجب سازگارتر مىنمايد. ملامحمدمهدى در جامع السعادات (13) مىگويد: العجب استعظام نفسه لاجل ما يرى لها من صفة كمال; سواء كانت له تلك الصفة فى الواقع ام لا و سواء كانت صفة كمال فى نفس الامر ام لا. (14) ايشان تعريف غزالى و تابعان او را نيز با لفظ «قيل» نقل مىكند و آن را به تعريف خود نزديك مىبيند و سپس در نتيجه بحث و تحت عنوان «الحاصل» آن را به تعريف خود مىافزايد. (15) در تعريف نراقى بر دو نكته تاكيد شدهاست: نخست، اين كه نراقى تكيه اصلى را بر بزرگ شمردن نفس و خود انسان مىبيند. ديگر اين كه لازم نيست صفت و عملى كه مورد عجب انسان قرار گرفته، وجود حقيقى داشته باشد و كمال واقعى به شمار آيد، بلكه وجود ذهنى و خيالى آن براى معجب كافى است. نكته نخست، تعريف ايشان را از ديگر تعريفها، به روايات نزديكتر مىسازد; زيرا روايات در معناى لغوى تصرف نكرده و عجب را در همان بزرگ شمردن نفس و خشنودى و رضايت از آن به كار بردهاند; مانند تعبيرهاى: «اعجاب المرء بنفسه» (16) ، «رضى عن نفسه» و «الرضا عن النفس» (17) ، «يتعاظم نفسه» (18) ، «من كان عند نفسه عظيما» (19) و «تكثر بنفسه» . (20) بنابراين، آن چه را احاديث عجب از مصاديق عجب مىدانند، بزرگ شمردن نفس و رضايت از آن به خاطر رفتار و كردار پسنديده است و شخصى كه چنين ويژگى داشته باشد، مخاطب اين سخن لقمان است كه به فرزندش مىگويد: يا بنى! لا يعجبك احسانك و لا تتعظمن بعملك الصالح; فتهلك. (21) افزون براين روايت، كلام پيامبر كه از طريق كتابهاى اهلسنتبه ما رسيده و در كنار ديگر روايات به آثار اخروى عجب اشاره دارد، به گونهاى صريحتر مىفرمايد: من حمد نفسه على عمل صالح، فقد ضل شكره و حبط عمله. (22) از اين رو محقق نراقى، بر خلاف پيشينيان، بزرگ شمردن نعمت و رؤيت كمال و احسان را معنا و تفسير عجب ندانسته، بلكه آن را به عنوان سبب استعظام نفس در تعريف خود گنجانده است. علاوه بر روايات با دقت در رفتار روانى شخص معجب نيز اين نكته دقيق به دست مىآيد; يعنى انسان گرفتار عجب، صفات و افعال كمالى و نعمتهاى الهى دادهشده به خود را بزرگ مىبيند و به تبع، خود را كه صاحب اين كمالات است، بزرگ مىشمرد و به اعمال و طاعات و نعمتها مىنازد تا خود را بزرگ جلوه دهد. برخى روايات بر دو گانگى فراوان شمارى عمل و معناى عجب، دلالت دارند. از جمله آن كه امام صادق عليه السلام «قاصمات الظهر» راسه تا مىداند: «استكثار عمل، نسيان ذنوب و اعجاب به راى» (23) . در مكالمه موسى با شيطان نيز به اين جدايى اشاره شدهاست، در آنجا كه شيطان سبب تسلط خود بر انسان را «اعجاب به نفس، استكثار عمل و كوچك شمردن گناهان» مىشمرد (24) و در سخنرانى براى سربازانش آسوده خاطر شدنش را از انسان به «استكثار عمل، نسيان ذنوب و دخول عجب در نفس او» دانسته است; زيرا عجب سبب عدم قبول اعمال انسان مىشود. (25) بخش ديگر تعريف نراقى به نكتهاى اشاره مىكند كه مىتواند دايره شمول تعريفش را با گستره معناى عجب در روايات، برابر گرداند. او مىگويد; لازم نيست كه صفت كمال را كه شخص معجب بدان مىنازد، حقيقتا در خارج واقع باشد يا حقيقتا كمال باشد، بلكه تخيل و توهم كمال بودن آن هم حتى اگر در واقع، زشت و نقص باشد، كافى است كه شخص را به اعجاب و خوپسندى بيفكند و اين مطابق با آيه قرآن است كه مىفرمايد: «افمن زين له سوء عمله فرآه حسنا فان الله يضل من يشاء و يهدى من يشاء فلا تذهب نفسك عليهم حسرات، ان الله عليم بما يصنعون» (26) و نيز آيه ديگر كه مىفرمايد: «قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا اولئك الذين كفروا بآيات ربهم و لقائه فحبطت اعمالهم فلا نقيم لهم يوم القيامة وزنا» (27) . اين معنا كمتر به ذهن مىرسد و خفاى آن موجب شدهاست تا امام كاظم عليه السلام در جواب على بن سويد به آن اشاره كند و بدون آنكه از عجب معمولى و رايج - كه به صفات كمالى واقعى صورت مىگيرد - سخنى به ميان آورد، به طرز زيبايى هر دو آيه را با هم جمع و تحت عنوان يك درجه از عجب بدين گونه بيان فرمايد: للعجب درجات; منها ان يزين للعبد سوء عمله فيراه حسنا، فيعجبه و يحسب انه يحسن صنعا و منها ان يؤمن العبد بربه، فيمن على الله عزوجل ولله عليه فيه المن. (28) ب) ريشه عجب گفتيم عجب، بزرگ شمردن نفس به خاطر كمالى است كه براى آن مىبيند. به عبارت ديگر كمالات نفسانى يا رفتارى وسيلهاى براى حصول سرور و ابتهاج و بزرگ شمردن نفس است و نيز گفتيم كه تخيل اين صفات يا نيك پنداشتن صفات غير نيكو نيز براى حصول عجب كافى است. گستره اين كمالات واقعى يا تخيلى به گستره كمالات انسان است و شامل افعال و صفات، اعم از اختيارى و خدادادى مىشود. در كردار و رفتار نيز شامل افعال عبادى، مانند نماز و روزه و كارهاى عادى همچون تند دويدن و نيكو پريدن مىشود. به عبارت ديگر، انسان مىتواند از هر بهانهاى براى نيكو ديدن خود بهرهگيرى كند، اگر چه عجب به اعمال اختيارى و عبادى بيشتر رخ مىدهد و برخى از درجات عجب مثل منت نهادن بر خداوند و ادلال به ايمان و عمل صالح در اين زمينه شكل مىگيرد. عجب در زمينههاى صفات و كمالات غير اختيارى هم شكل مىگيرد، مانند عجب به جسم، هيكل، قدرت و سلامت آن يا عقل، هوش و راى يا به نسب، حسب، عشيره، پدران، اجداد بزرگ يا مال و ثروت. برخى از عالمان اخلاق اين امور را «اسباب عجب» ناميده و آنها را به هشت گونه رساندهاند. (29) فاضلان نراقى دو سبب ديگر براين اسباب افزودهاند. گفتنى است اين دو بزرگوار در جامع السعادات و معراج السعاده به گونه مستقل به اين بحث نپرداخته، بلكه آن را در ضمن بحث درمان عجب طرح كردهاند. اين دو، راه درمان عجب را مانند بسيارى از ديگر بيمارىهاى اخلاقى به دو گونه اجمالى و تفصيلى تقسيم كرده و در بخش درمان تفصيلى، براى رفع هر سبب عجب، راه حل ويژهاى ارائه دادهاند. ما براى نشان دادن طابقتشيوههاى درمان پيشنهاد شده از سوى محقق نراقى با روايات، راه حل اجمالى و نيز سه شيوه تفصيلى درمان را بررسى مىكنيم و چون اين كار مستلزم شناخت ريشهها و عوامل پيدايش اين بيمارى روحى است، به مبدا اصلى پيدايش عجب مىپردازيم. ابن مسكويه (30) ، امام محمد غزالى و به تبع او فيض كاشانى ريشه اساسى عجب را «جهل محض» انسان گرفتهاند. (31) در ميان عالمان معاصر، شهيد دستغيب شيرازى نيز عجب را ناشى از نادانى، غفلت و غرور انسان مىداند. (32) با نظر به روايات مىتوان به شواهدى براى اين نظر دستيافت; چنان كه روايات متعددى عجب را نشانه بلاهت و ضعف عقل انسان يا آن را راس جهل و حماقت دانستهاند، همچون حديث امام على عليه السلام: «العجب راس الجهل» (33) و حديث امام رضا عليه السلام از امام على عليه السلام : «حسبك من الجهل ان تعجب بعلمك» (34) و حديث امام صادق عليه السلام: «لا جهل اضر من العجب» (35) و احاديث متعدد ديگر كه در دو باب «العجب آفة اللب» و «العجب حمق» از عنوانهاى فرعى عجب در كتاب ميزان الحكمة آمده است. در اين معنا اهل سنت نيز رواياتى را از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم نقل نمودهاند كه براى نمونه يكى از آنها را نقل مىكنيم: «كفى بالمرء جهلا اذا اعجب برايه» اين حديث را طبرانى در معجم اوسط خود (36) و ابو نعيم اصفهانى در حلية الاولياء (37) نقل كردهاند. افزون بر اينها، رواياتى نيز داريم كه عجب را با نسيان عيبها و گناهان مرتبط مىداند. همچنين در روايات نيز راه درمان عجب مطرح شده است. برخى روايات براى معالجه عجب، سنجش و مقايسه اعمال و عبادات را با اعمال و عبادات ديگران پيشنهاد مىكند. به ديگر سخن هرگاه انسان خود را درست نشناسد، درباره خود به اشتباه مىافتد و خويشتن را بزرگ و دوست داشتنى مىبيند و اعمال و صفاتش را كامل و بىنقص مىپندارد و بدانها مىبالد و مىنازد و بر ديگران منت مىنهد، حال آن كه اگر انسان خود را خوب و زيبا نبيند و درون خود را بكاود و به عيبها و آلودگىهايش پىببرد و در يك مقايسه دايمى با بهتر از خود و انسانهاى كامل، متوجه ضعف و نقص و زشتى خود شود، هيچگاه خود را بزرگ و دوست داشتنى نمىيابد و به خود علاقه نمىورزد و اين با رواياتى كه عجب را مانع رشد و ترقى انسان مىداند، (38) سازگار و با رواياتى كه معالجه انسان معجب را به سبب جهل مركب و نابخرديش ميسر نمىداند همخوان است; (39) زيرا نديدن نقص نفس موجب مىشود كه انسان حركتى به سوى رشد يا اصلاح و رفع عيب نكند. بنابر اين جاهلانه و غافلانه نگريستن به خود، انسان را محبوب خويش مىكند و چنين انسانى كه از خودش خوشش آمده، از اعمال خود نيز خشنود است و به تبع به ستايش خود مىپردازد و اين دور متعاكس تكرار مىشود. آنچه در پايان بايد افزود نقش شيطان در اين ميان است. او با تزيين عمل انسان، آن را به صورت كمال و تمام نشان مىدهد و با استكثار اعمال و زياد جلوه دادن آنها، زمينه عجب را فراهم مىآورد تا با وسوسههاى پى در پى، انسان را در تله خود گرفتار سازد. گاه اين نقش به ديگران سپرده مىشود و چاپلوسى آنان، انسان را فريفته خود مىكند و عمل خود را نيكو، بىنقص و فراوان مىبيند و از خود خشنود مىگردد. ج) شيوههاى درمان عجب 1- شيوه كلى اكنون با توجه به آنچه كه در بخش پيش گذشت، مىتوان بهرهگيرى نراقى را از روايات به آسانى نشان داد. او با تسلط بر روايات و ايمان به آنها، نخستين و اصلىترين راه و شيوه درمان عجب را بركندن جهل مىشود; زيرا درمان عجب مانند ديگر بيمارىهاى اخلاقى از طريق خشكاندن و كندن ريشههاى آن است. بنابراين، چون مبدا عجب انسان، جهل اوست، بايد معرفت انسان به خود و افعال خود افزون گردد. نراقى معالجه اجمالى عجب را در شناخت پرودگار و نفس مىداند; يعنى عزت و عظمتخدا و ذلت و نقص خود را بشناسيم و با هم بسنجيم. ما «ممكن الوجود» هستيم و ممكن در ذات خود، عدم است و وجود و كمال او از «واجب الوجود» متعالى است. نراقى با استناد به آيه «قتل الانسان ما اكفره . من اى شىء خلقه . من نطفة خلقه فقدره . ثم السبيل يسره . ثم اماته فاقبره» پيشينه عدم محض بودن انسان و منشا آفرينش او را به يادش مىآورد. مىتوان اين نكته را از حديث نبوى نيز استفاده كرد كه ندا مىدهد: ويح ابن آدم! كيف يزهو و انما هو رعاف يسيل. ويح ابن آدم! كيف يزهو و انما هو غدا جيفة يتاذى به من مر به. ابن آدم من التراب خلق و اليه يصير (40) . اين حديث در كلام علوى نيز تجلى يافته و آمدى در غرر الحكم (41) و واسطى در عيون الحكم والمواعظ (42) آن را نقل كردهاند. متن حديث چنين است: ما لابن آدم و العجب! اوله نطفه مذرة و آخره جيفة قذرة و هو بين ذلك يحمل العذرة. عبارت نراقى در جامع السعادات برگرفته از اين روايت است. او مىگويد: واما المهانة و الذلة التى تخص هذا المعجب و بنىنوعه، فكون اوله نطفة و آخره جيفة عفنة و كونه ما بين ذلك حمال نجاسات منتنة. (43) پيش از نراقى نيز برخى از عالمان علم اخلاق به اين راه تصريح كردهاند، مانند غزالى در احياء العلوم و ابن مسكويه در تهذيب الاخلاق. ابن مسكويه مىگويد: حقيق على من عرف نفسه ان يعرف كثرة العيوب و النقائص التى تعتورها، فان الفضل مقسوم بين البشر و ليس يكمل الواحد منهم الا بفضائل غير و كل من كانت فضيلته عند غيره، فواجب عليه ان لا يعجب بنفسه. (44) و بر همه اينان مقدمتر، وصيت امام باقر به جابر است كه مىتواند مستند ديگرى براى شيوه درمان كلى عجب باشد، امام مىفرمايد: «سد سبيل العجب بمعرفة النفس» . نراقى همچنين انديشيدن درباره روزگار پيرى، دوران بيمارى و ضعف و مرگ را به عنوان چارهجويىهاى كلى براى درمان عجب پيشنهاد مىدهد و نيز تفكر درباره گناهان پيش فرستاده و عقاب و كيفر آنها يكى از راههاى پيشنهادى ايشان براى درمان عجب است. او ضعفهاى بدن و نفس آدمى را گوشزد مىكند و اين گونه كوچكى و حقارت انسان را به او مىنماياند. ايشان به مردن و مردار شدن انسان، اشاره مىكند و لگدكوب شدن جسد او را توسط كاسهگران و خشت زنان يادآور مىشود. مرحوم نراقى در پايان بحث مفصل خود در اينجا روز حساب و بازخواست را نيز متذكر مىگردد و از عرصههاى هولناك و حسرتآور قيامت نام مىبرد و سپس از عجب چنين موجودى كه اين همه مرحلههاى سخت و ذلتآور در پيش رود دارد، اظهار تعجب مىكند، به واقع مرحوم نراقى رحمه الله با تصويرگرى زيبايى، انسان را متوجه كوچكى خود كرده و همان راه حديثى «معرفة النفس» را به مرحله اجرا در آورده است. ما ترجمه سخن پايانى او را به نقل از معراج السعاده مىآوريم: نگاه كن به كسى كه نافرمانى از سلطانى كرده باشد كه مستحق سياستباشد و او را گرفته در زندان محبوس كرده باشند و منتظر اين باشد كه او را به حضور برده، سياست نمايند و نداند كه چون او را به حضور سلطان برند از او عفو خواهد نمود يا نه؟ آيا چنين كسى در آن حالت هيچ غرور و پندار و عجب به خود راه مىدهد؟ و هيچ بنده گناهكارى نيست اگر چه يك گناه كرده باشد، مگر اين كه مستحق سياست پروردگار شده و در زندان دنيا محبوس است تا او را به موقف حساب برند، و نمىداند كه كار او به كجا خواهد انجاميد، ديگر چه جاى عجب و بزرگى؟ ! و تامل در اينها كه مذكور شد، معالجه اجمالى عجب است. 2- شيوههاى تفصيلى ما سه نمونه از ده شيوه تفصيلى درمان عجب را كه در جامع السعادات پيشنهاد شده است در اينجا ارائه مىدهيم و چون محقق نراقى خود در دو شيوه از اين شيوهها مستندات روايى آن را آورده است، ما تنها شيوه سوم را مستند مىكنيم و در دو شيوه ديگر فقط نشانى روايات مورد استناد نراقى را يافته و در پانوشت مىآوريم. گفتنى استبراى عموميتيافتن استفاده، متن فارسى معراج السعاده را نقل مىكنيم: الف) علاج عجب به ورع و تقوا و اما عجب به ورع و تقوا و صبر و شكر و شجاعت و سخاوت و غير اينها از صفات كماليه نفسانيه، پس معالجه آن اين است كه: متفطن شود به اين كه اين صفات وقتى نافع و موجب نجاتاند كه عجب با آنها نباشد، و چون عجب بيايد، همه آنها را باطل و ضايع و فاسد مىكند. پس عاقل كى يك صفتبد را به خود راه مىدهد كه همه صفات نيك او را ضايع سازد و چرا فروتنى و ذلت را پيشنهاد خود نسازد تا فضيلتبر فضيلتش افزايد و عاقبتش محمود گردد؟ و بايد تامل كند كه هر يك از اين صفات حسنه را كه در خود مىبيند، در بسيارى از بنى نوع انسان يافت مىشود با زيادتى. و چيزى كه اكثر مردم با او در آن شريك بوده باشند، كجا در خور عجب به آن است؟ و اين تامل باعث زوال عجب مىگردد. ... و علاج ديگر از براى عجب به هر يك از اين صفات آن است كه: تامل كند كه از كجا اين صفت از براى او حاصل شده؟ و كه به او داده؟ و توفيق تحصيل آن از جانب كيست؟ اگر چنان دانست كه: همه اينها نعمتى است از جانب خدا، بايد به جود و كرم او عجب نمايد و به فضل و توفيق او شاد و فرحناك گردد، كه بدون سابقه استحقاقى، توفيق چنين فضيلتى او را كرامت فرمود. و اگر چنان دانست كه: به خودى خود به آن صفت رسيده، زهى جهل و نادانى. در بعضى روايات وارد شدهاست كه: «بعد از آن كه ايوب پيغمبر عليه السلام مبتلا شد و مدت مديدى در انواع محنت و بلا و رنج و عنا گذرانيد، روزى عرض كرد كه: پروردگارا! تو مرا به اين بلا مبتلا ساختى و هيچ امرى از براى من روى نداد مگر اين كه رضاى تو را طلبيدم. و خواهش تو را به خواهش خود مقدم داشتم. پس پارچه ابرى بر بالاى سر او ايستاد و از ميان آن ده هزار آواز برآمد كه: اى ايوب! از كجا اين صفت از براى تو حاصل شد؟ و كه آن را به تو داد؟ پس ايوب عليه السلام مشتى خاكستر برداشت و بر سر خود نهاد و گفت: «منك يا رب» اى پروردگار! اين نيز از تو است» . (45) و به اين سبب بود كه سيد رسل صلى الله عليه و آله وسلم فرمودند كه: «احدى نيست كه عمل و طاعت او باعث نجات او شود. عرض كردند كه: تو نيز چنين نيستى؟ فرمود: نه. من همچنين نيستم; مگر اينكه رحمتخدا مرا فراگيرد. (46) ب) علاج عجب به حسب و نسب و اما عجب به نسب و حسب، پس علاج آن دانستن چند چيز است: اول آنكه بدانى كه فخر و بزرگى كردن به كمال ديگرى نيست مگر سفاهت و بىخردى; زيرا كه كسى كه خود ناقص و بىكمال باشد كمال جد و پدر او را چه سود بخشد، بلكه اگر آنان زنده بودند ايشان را مىرسيد كه گويند: اين فضيلت از ماست، تو را چه افتاده است؟ و در حقيقت تو نيستى مگر كرمى كه از فضله آنها به هم رسيده. اگر كرمى كه از فضله انسان حاصل شود اشرف باشد از كرمى كه از سرگين خرى به هم رسد، كسى كه پدر يا جدش را كمالى باشد اشرف از كسى خواهد بود كه چنيننباشد. هيهات هيهات اين دو كرم يكساناند و شرافت از براى خود انسان است. از اين جهتحضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: انا ابن نفسى و كنيتى ادبى من عجم كنت او من العرب ان الفتى من يقول ها انا ذا ليس الفتى من يقول كان ابى (47) يعنى: من فرزند خود هستم و نام و كنيت من، ادب من است; خواه از عجم باشم خواه از عرب. به درستى كه جوانمرد كسى است كه گويد: هان، من اين شخص هستم. نه آن كه گويد: پدر من كه بود. دوم آن كه: تامل كند كه اگر كسى به نسب فخر كند، چرا نسب حقيقى خود را فراموش مىكند؟ پدر نزديكترش نطفه خبيث است، و جد اعلايش خاك ذليل، و خدا اصل و نسب هر كسى را بيان فرموده كه: «و بدا خلق الانسان من طين . ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين» (48) خلاصه معنى آن كه: خدا آدم را از گل آفريده و نسل او را از نطفهاى از آب پست گردانيده. و كسى كه جد او پايمال هر ذليل و پست، و پدر او نجس كننده هر چيزى كه هستباشد چه رتبه و منزلتى از براى خود او است. سوم آن كه: نظر به گذشتگان كند كه به آنها عجب و افتخار مىكند; اگر از نيكان و صاحبان مكارم اخلاق و بزرگى و شرافت واقعى بودند، شكى نيست كه شيوه ايشان ذلت و شكسته نفسى بوده، پس اگر اين صفت ايشان پسنديده است، چرا خود از آن خالى است و به ايشان اقتدا نمىكند؟ و اگر اين صفت، پسنديده نيست پس چه افتخارى به ايشان مىكند؟ بلكه همين عجب طعن برايشان است. و اگر از نيكان و خوبان واقعى نبودهاند، بلكه همين بزرگى ظاهرى و شوكت عاريتى از براى ايشان بوده، چون: سلاطين جور و حكام ظلم و امراى بىديانت و وزراى صاحب خيانت و ساير ارباب مناصب دنيويه، پس اف بر او و به كسانى كه به آنها افتخار مىكند و خاك بر دهانش كه به واسطه اين اشخاص، بزرگى مىفروشد; زيرا كه خويشاوندى و نسبتبه دد و دام و سگ و خوك، از خويشاوندى ايشان بهتر. چگونه چنين نباشد و حال اين كه مغضوب درگاه خداوند عظيم، و معذب در دركات جحيماند. و اگر صورت ايشان را در جهنم ببيند و در تعفن و نكبت، ايشان را ملاحظه كند، از خويش ايشان بىزارى جويد. و از اين جهتحضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمودند: «بايد بگذارند قومى فخر به پدران خود را كه در جهنم ذغال شدهاند يا در پيش خداوند پستتر باشند از «جعلهايى» (49) كه نجاسات را مىپويند» . (50) مروى است كه: «دو نفر در حضور موسى عليه السلام افتخار مىكردند، يكى از آنها گفت: من پسر فلان، پسر فلانم تا نه پشتخود را شمرد، خدا به موسى عليه السلام وحى فرستاد كه: به او بگوى كه همه آنها نه نفر از اهل جهنماند و تو دهم ايشانى. (51) ج) اعجاب به راى از ديگر مصاديق عجب اعجاب به راى است كه حضرت عيسى عليه السلام آن را چنين تفسير مىكند: المعجب برايه و نفسه الذى يرى الفضل كله له لا عليه و يوجب الحق كله لنفسه و لا يوجب عليها حق (52) ; يعنى همان شخص حق به جانب خود و برتر ديدن نظر خود از همه نظرات كه از بدترين حالتهاى روحى انسان است و مانع رشد و پيشرفت و كمال او مىگردد. (53) نراقى اين عجب را زشتترين گونه عجب مىداند و آن را موجب پافشارى همه باطلگرايان و بدعتگزارن بر عقايد و انديشههاى نادرستشان مىداند. ما در اينجا عبارت معراج السعاده را نقل مىكنيم كه خود مطابقتش را با حديثبالا و ديگر متون دينى نشان مىدهد. بدترين اقسام عجب، عجب به راى و تدبيرى است كه از او ظاهر مىشود و در نزد ارباب عقل و هوش، خطا باشد، ولى در نظر صاحبش از راه «جهل مركب» ، صواب و درست نمايد. و گمراهى و ضلالت جميع اهل بدعت و ضلال، و طوايفى كه مذاهب فاسده و آراى باطله اختيار كردهاند به اين سبب است و اصرار و پايدارى ايشان بر اين راى و مذهب به جهت عجبى است كه به آن دارند. و به اين جهتبه مذهب خود افتخار مىنمايند. و بدين جهت امم بسيار و طوايف بىشمار هلاك شدند; چون آراى مختلفه پيدا كردند، و هر يك به راى خود معجب بودند. و «كل حزب بما لديهم فرحون» و پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم خبر داده است كه: «اين نوع عجب غالب خواهد شد بر اهل آخر الزمان از اين امت» . و علاج اين، از علاج ساير انواع، صعبتر است; زيرا كه: صاحب آن از خطاى خود غافل، و به غلط خود جاهل است و الا هرگز آن را اختيار نمىكرد. و كسى كه خود را مريض نمىداند چگونه در صدد معالجه خود برمىآيد؟ ! و چون عجب به راى خود دارد، گوش به حرف ديگران نيز نمىكند; بلكه ايشان را محل تهمت مىداند. و علاج فى الجمله اين مرض، آن است كه: آدمى ذهن خود را متهم شمارد، و تا مادامى كه آدمى حجتى قاطع از عقل يا شرع در درست نداشته باشد به راى خود مطمئن و مغرور نگردد. و شناخت ادله قطعيه از شرع و عقل، و مواضع سهو و خطاى در براهين و قضايا موقوف استبر عقل كامل و «قريحه مستقيمه» با سعى تمام، و «مداومت» قرآن و حديث، و مصاحبت اهل علم، و با اين همه، باز آدمى از غلط و خطا ايمن نيست. و صواب آن است كه: آدمى افكار فاسده و مذاهب باطله را تتبع ننمايد، و در آنها خوض نكند، و قدم از قدم خانواده وحى و رسالتبرندارد. پىنوشتها: 1) ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج 4، ص 243. 2) ابن منظور، لسان العرب، ج 1، ص 582. 3) جوهرى، الصحاح، ج 1، ص 256. 4) فيروز آبادى، القاموس المحيط، ج 1، ص 101. 5) ر.ك: رىشهرى، ميزان الحكمه، حرف ع، عنوان 333 «العجب» و شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 1، ص 98، باب 23 «تحريم الاعجاب بالنفس و بالعمل، و الادلال به» . 6) ابن مسكويه، تهذيب الاخلاق، ص 166. 7) غزالى، احياء علوم الدين، ج 3، ص 538، [ چاپ 5 جلدى وزيرى] . 8) ملامحسن فيض كاشانى، محجة البيضاء، ج 6، ص 277. 9) همو، حقائق، ص 207. 10) شبر، الاخلاق، ص 163. 11) شيخ بهايى، اربعين، ص 340، ح 26. 12) مجلسى، بحار الانوار، ج 72، ص 306، امام خمينى اين تعريف را نقل و آن را كامل كرده است. ر.ك: چهل حديث، ص 152; حديثسوم. 13) همانگونه كه انتظار مىرود تعريف ملااحمد نراقى نيز ترجمه همين تعريف است (معراج السعاده، ص 198) . 14) ملامحمدمهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 322. 15) همان، ص 323. 16) كلينى، كافى، ج 1، ص 27، ح 31; نهج البلاغه، نامه 53; تحف العقول، ص 100، 147و 214; عدة الداعى، ص 221 و مشكاة الانوار، ص 540، ح 1814. 17) غرر الحكم، ح 5440، 5441، 5723، 8219، 8220 و 10027 و عيون الحكم و المواعظ، ح 7793، 7794 و 9331. 18) المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 128، ح 201 و غرر الحكم، ح 7050. 19) آمدى، غرر الحكم، ح 8609. 20) همان، ح 7663. 21) الاختصاص، ص 340 و بحارالانوار، ج 13، ص 431، ح 23. 22) كنز العمال، ج 3، ص 515، ح 7677. 23) خصال، ج 1، ص 112، ح 75 و معانى الاخبار، ص 343، ح 1. 24) كلينى، كافى، ج 2، ص 314، ح 8 و امالى مفيد، ص 156، ح 7. 25) خصال، ج 1، ص 112، ح 86. 26) فاطر (35) آيه 8 . 27) كهف (18) آيههاى 103 و 104. 28) كلينى، كافى، ج 2، ص 313، ح 3 و تحف العقول، ص 327. 29) غزالى، احياء علوم الدين، ج 3، ص 543 و فيض كاشانى، محجة البيضاء، ج 6، ص. 30) ابن مسكويه، تهذيب الاخلاق، ص 166. 31) غزالى، همان، ج 3، ص 543 و فيض كاشانى، همان، ج 6، ص 282. 32) شهيد دستغيب، قلب سليم، ص 419. 33) آمدى، غرر الحكم، ح 414. 34) امالى طوسى، ص 56، ح 78. 35) كلينى، كافى، ج 8، ص 244، ح 338 ; در مشكاة الانوار، ص 141، ح 336 با لفظ «امر» به معناى تلختر نقل شده است. 36) طبرانى، المعجم الاوسط، ج 8، ص 302، ح 8698. 37) ابونعيم اصفهانى، حلية الاولياء، ج 5، ص 174. 38) الاعجاب يمنع من الازدياد» (نهج البلاغة، حكمت 167) . 39) ر.ك: الاختصاص، ص 221، سخن عيسى عليه السلام دراين باره. 40) مسند فردوس، ج 4، ص 389، ح 7128. 41) آمدى، غرر الحكم، ح 9666. 42) واسطى، عيون الحكم و المواعظ، ص 479، ح 8799. 43) ملامحمدمهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 271. 44) ابن مسكويه، تهذيب الاخلاق، ص 166. 45) اين متن تركيبى از دو حديث است; فقه الرضا، ص 372 و حسين بن سعيد، الزهد، ص169، ح 183. 46) مجلسى، بحار الانوار، ج 7، ص 11. 47) نهج السعاده، ج 7، ص 270. 48) سجده (32) آيههاى 7 و 8. 49) حشرهاى است كه در فارسى به آن سرگين غلطان مىگويند. (فرهنگ لاروس) . 50) الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 573، ح 44. 51) ر.ك: كلينى، كافى، ج 2، ص 329، ح 5. 52) الاختصاص، ص 221 و نيز كلينى، كافى، ج 8، ص 243 و 337، حديث امام صادق عليه السلام: «من لا يعرف لاحد الفضل فهو المعجب برايه» . 53) الاعجاب يمنع الازدياد» (نهج البلاغة، حكمت 167) . منبع: www.naraqi.com/خ
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 352]
صفحات پیشنهادی
مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات(2)
مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات(2)-مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات(2) نويسنده: هادى مسعودى ج) شيوههاى درمان عجب 1- شيوه كلى اكنون با ...
مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات(2)-مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات(2) نويسنده: هادى مسعودى ج) شيوههاى درمان عجب 1- شيوه كلى اكنون با ...
جامع شعر و اخلاق و سیاست - ویژه نامه درگذشت ملا احمد نراقی مولف ...
مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات نراق در قرن دوازده و سيزده قمرى شاهد برآمدن دو ستاره درخشان در عرصه علم و اخلاق بوده است. ملامحمدمهدى و ملااحمد نراقى پدر و ...
مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات نراق در قرن دوازده و سيزده قمرى شاهد برآمدن دو ستاره درخشان در عرصه علم و اخلاق بوده است. ملامحمدمهدى و ملااحمد نراقى پدر و ...
در باره بیماری لثه (پیوره) .....
مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات(2) ... سلامت دهان و لثه با 14 خوراکی 3- توت فرنگی به دلیل داشتن ویتامین C ، در درمان بیماری لثه مؤثر است. ... نکات ...
مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات(2) ... سلامت دهان و لثه با 14 خوراکی 3- توت فرنگی به دلیل داشتن ویتامین C ، در درمان بیماری لثه مؤثر است. ... نکات ...
مقايسهاى كوتاه بين اخلاق خواجه و اخلاق نراقى
احادیث و روایات: پیامبر اکرم (ص):مهدى طاووس بهشتيان است. ... مقايسهاى كوتاه بين اخلاق خواجه و اخلاق نراقى ..... مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات(2) ...
احادیث و روایات: پیامبر اکرم (ص):مهدى طاووس بهشتيان است. ... مقايسهاى كوتاه بين اخلاق خواجه و اخلاق نراقى ..... مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات(2) ...
دريا و سبو يا اخلاق توحيدى و معيار حد وسط
احادیث و روایات: امام صادق (ع):دانشمندان وارثان پيامبران هستند ..... مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات(2) · مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با ...
احادیث و روایات: امام صادق (ع):دانشمندان وارثان پيامبران هستند ..... مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات(2) · مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با ...
ملا احمد نراقى (ره) از نگاه ديگران
مرحوم(نراقى)، وحيد [بهبهانى] و درس وحيد را در آن اواخر، چند سالى درك كرده، بعد هم شاگرد تلامذه وحيد، از جمله پدر ... مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات ...
مرحوم(نراقى)، وحيد [بهبهانى] و درس وحيد را در آن اواخر، چند سالى درك كرده، بعد هم شاگرد تلامذه وحيد، از جمله پدر ... مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات ...
شگفتي از عالم وجود انسان
احادیث و روایات: امام علی (ع):ثروت فراوان، دشمن مؤمنان و پيشواى منافقان است. ..... مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات. . مطالب پیشین. ارزشهاى والا در قرآن ...
احادیث و روایات: امام علی (ع):ثروت فراوان، دشمن مؤمنان و پيشواى منافقان است. ..... مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات. . مطالب پیشین. ارزشهاى والا در قرآن ...
نابغه علمی ایران ؛ حکیم جرجانی
احادیث و روایات: امام علی (ع):با علما معاشرت كن تا علمت زياد، ادبت نيكو و جانت پاك شود. .... زندگىنامه ملا احمد نراقى · مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات ...
احادیث و روایات: امام علی (ع):با علما معاشرت كن تا علمت زياد، ادبت نيكو و جانت پاك شود. .... زندگىنامه ملا احمد نراقى · مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات ...
اجازه ملا احمد نراقى به ملا على آرانى
مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات(1) · مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات(2) · به سوى كمال · مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با ...
مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات(1) · مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با روايات(2) · به سوى كمال · مقايسه نظر فاضلين نراقى درباره عجب با ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها