تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 26 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن هرگاه سخن گويد ياد (خدا) مى كند و منافق هرگاه سخن گويد بيهوده گويى مى كند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830256182




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

آويني حتي يك نوشته از هايدگر نخوانده بود


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: آويني حتي يك نوشته از هايدگر نخوانده بود
سيدمرتضي آويني شخصيت متمايزي در دهه اول انقلاب به شمار مي‌آيد.
فردي كه تأثيرات وي بر نگرش انقلابيون و ارتقاي سطح تحليل آن‌ها از واقعيت انقلاب و ماهيت تقابل آن با وضع موجودي كه گريبانگير بشر شده، غير قابل انكار است. آويني از طرفي حقيقت غرب را به خوبي فهم كرده بود و از سوي ديگر انقلابي را پيش‌روي خود مي‌ديد كه گويا خط بطلاني بر همه انگاره‌هاي مدرنيستي به حساب مي‌آيد. آويني بحران مدرنيته را درك كرده بود و درپي دريچه‌اي براي رهايي از تعلق به مظاهر و مباني آن بود و اين راه را در انقلاب اسلامي نه فقط در پهنه يك كشور، بلكه براي رهايي بشر از وضعيت نا‌بسامان خود جست‌وجو مي‌كرد. اين وجه از شخصيت آويني اما متأسفانه كم‌تر مورد پرداخت و اشاره قرار گرفته است. شايد به دليل اينكه آويني افكار خود را از نوشته‌ها و مقالاتش خارج مي‌كرد و سعي مي‌كرد با مردم از دريچه دوربين سخن بگويد. حرف‌هايي ساده اما در عين حال فلسفي. براي شناخت بهتر اين وجه از شخصيت سيد مرتضي آويني با دكتر شهريار زرشناس به گفت‌وگو نشستيم. زرشناس كه از دوستان و شاگردان ممتاز انديشه آويني به حساب مي‌آيد، وي را متفكري براي دوران‌ ‌گذار انقلاب اسلامي مي‌داند و معتقد است اتفاقاً اين وجه غالب شخصيت آويني است. متن زير حاصل گفت‌وگوي يك ساعته «جوان» با شهريار زرشناس پيرامون مباني انديشه سيدمرتضي آويني است.   سيد‌مرتضي آويني در بين مردم عموماً به عنوان هنرمند شناخته مي‌شود، اما در حقيقت مي‌توان او را يك انديشمند و متفكر تراز جمهوري اسلامي به حساب آورد. مي‌خواهيم درباره اين بعد از شخصيت آويني با شما صحبت كنيم. من آويني را «متفكر دوران‌ گذار» مي‌نامم و معتقدم اين وجه اصلي شخصيت آويني است كه اتفاقاً مغفول واقع شده است. دوران ‌گذاري كه به آن اشاره مي‌كنم تنها ‌گذار به جمهوري اسلامي ايران نيست؛ بلكه بحث‌ گذاري است كه در تاريخ بشر در حال وقوع است و مرتضي به اين معتقد بود. مرتضي از عبارتي مانند «توبه بشريت» براي اين دوره استفاده مي‌كند. مرتضي مي‌گفت بر اساس تفسيري كه من از داستان آفرينش در قرآن دارم معتقدم بشر در طول تاريخ دچار يك «هبوط» شده است و پس از طي كردن اين دوره «هبوط» اكنون به آغاز توبه رسيده است. وي معتقد بود انقلاب اسلامي طليعه‌دار اين توبه است و سرنوشت تجربه حكومت مبتني بر دين در انقلاب هرطور كه رقم بخورد؛ اين طلايه‌داري غيرقابل انكار است. انقلاب اسلامي يك دوران و «وقت» جديد در تاريخ بشري است كه مبتني بر انگاره‌هاي ديني، دوره «نيست‌انگارانه» غرب را كنار مي‌زند. اگر من آويني را متفكر دوران ‌گذار مي‌نامم به اين دليل است كه مرتضي اين را فهميده بود. فهميده بود كه اولاً يك‌ گذار در مقياس جهاني و تاريخ بشريت در حال رخ‌دادن است كه ‌گذار از دوران نيست‌انگارانه غرب است و ثانياً يك ‌گذار در سطح ايران در حال وقوع است كه انقلاب اسلامي آن را محقق نموده است. مرتضي مي‌گفت انقلاب اسلامي در فضاي غرب مدرن يك رويداد نا‌بهنگام است. و همين نا‌بهنگام بودن انقلاب نشانه طلايه‌دار بودنش است. وقتي در تاريخ قرار است يك عهد تازه شروع شود، ويژگي اولين علامت و واقعه آن دوران نابهنگام بودن آن است. در غرب مدرن هم همين بود. اولين اتفاق مدرن كه در آغاز قرون مدرن رخ مي‌دهد انقلاب بورژوايي فلورانس در سال 1300 ميلادي يا انقلاب هلند در سال 1566 است كه كاملاً نابهنگام و پيش‌بيني‌ناپذير است. چنين وقايعي نامأنوس هستند و درك آن‌ها بسيار سخت است. دقيقاً همين حالت را جهان امروز نسبت به انقلاب اسلامي دارد و غيرقابل تحليل است. در دوره‌اي كه سكولاريسم غالب است و تمام انقلاب‌ها دموكراتيك هستند و همه مي‌خواهند در مسير آموزه‌هاي مدرن حركت كنند، ناگهان انقلابي ديني با پيشتازي روحانيت شكل مي‌گيرد. و اينها نشانه آن طلايه‌داري است كه آويني از آن سخن مي‌گفت چراكه انقلاب اسلامي قرار نيست در استمرار تاريخ غرب باشد و بيانگر وقت جديدي است كه يك عالم ديني دارد. آويني اين را فهميد. چيزي كه خيلي‌ها آن را نفهميدند. خيلي‌ها هنوز هم اين را نفهميده‌اند. آويني كسي بود كه اين وضعيت را فهميد و سپس انديشيد كه اين ‌گذار چه پرسش‌ها و مسائلي دارد و سعي كرد خودآگاهانه مشخص كند نيازهاي اين دوران ‌گذار چيست. شما مي‌بينيد آويني در سال‌هاي 63 و 64 در مجله اعتصام مقالاتي مي‌نويسد كه فهم آن براي خيلي‌ها سخت بود و حتي چون اين حرف‌ها از نظر ديگران غير‌منتظره به حساب مي‌آمد به سيدمرتضي مي‌گفتند ديگر ننويس و نشريه‌اش را تعطيل كردند. ايشان اين نيازها را زودتر از بقيه فهميده بود. مرتضي از اولين كساني بود كه مسئله «علوم انساني» را در جمهوري اسلامي مطرح كرد. او متوجه شده بود كه علم مدرن مسئله ماست؛ نسبت ما با تكنيك، سرمايه و مظاهر فراماسيون مسئله جمهوري اسلامي است. اگر ما مي‌خواهيم يك مدينه ديني بسازيم بايد بتوانيم به اين سؤالات پاسخ دهيم. مرتضي هميشه مي‌گفت ما بايد نظر كنيم به باطن مدينه‌النبي. مي‌گفت از نظام سياسي و بوروكراسي گرفته تا معماري و رسانه، همه اينها مسئله ماست و بايد بتوانيم براي آن پاسخ داشته باشيم. آويني يك آدم تكليف‌مدار بود و نوشتن مقاله، خواندن و ساختن فيلم برايش موضوعيت نداشت، او نه به دنبال اين بود كه نويسنده شود و نه دنبال اين بود كه كارگردان بشود. بلكه مسئله او اين بود كه ما بايد به حوزه سينما ورود كنيم تا بتوانيم آن را تصرف كنيم. يا احساس مي‌كرد در حوزه رمان يا نمايش بايد ورود كنيم و لذا به سراغ اين حوزه‌ها مي‌رفت و درباره آن مي‌نوشت. آويني شخصيتي تكليف‌مدار بود كه تكليف خود را بر اساس وضعيت خاص دوران‌گذار معين مي‌كرد. آويني در اعتقاد خود نسبت به نقد مدرنيته مفروضات انقلاب اسلامي بهره‌ مي‌جست يا نظريات پست مدرن؟ اين سؤال را از اين رو مي‌پرسم كه برخي مرتضي آويني را بازگو‌كننده افكار فلاسفه پست‌مدرني نظير هايدگر يا نيچه در ايران مي‌دانند. اجازه بدهيد نظر همين دو فيلسوف پست‌مدرني كه اسم آورديد را بيان كنم و بعد ببينيم آويني چه نسبتي با آن افكار داشت. چيزي كه نيچه در غرب مطرح مي‌كند بحران تمدن نيست‌انگار سقراطي- مسيحي است كه از زمان سقراط آغاز شده، با مسيحيت و كليسا تركيب شده و اكنون در بحران است. اما آيا اعتقاد داشت كه از پس اين بحران، دين ظهور مي‌كند؟ خير. نيچه اصلاً ماترياليست بود. انسان برتري كه نيچه مي‌ديد خودش به نوعي ديگر پوچ‌گرا و نيست‌انگار بود. نيچه بيشتر به فلاسفه پيش از سقراط نظر داشت و عاشق آن‌ها بود و چشم‌انداز خود را در آنجا تعريف مي‌كرد. انسان آرماني نيچه حتي به اندازه انسان آرماني داستايوفسكي اعتقادي به معنويت ندارد. پس اصلاً نيچه هيچ نسبتي با نگاه كاملاً ديني آويني ندارد. اما درباره هايدگر بايد گفت كه هرچند او بيشتر از عالم غرب مدرن بيشتر فاصله گرفته است و عميق‌تر آن را مورد نقد قرار مي‌دهد اما همچنان در همان «وقت غربي» قرار دارد. هايدگر از وقت فلسفي غرب فاصله مي‌گيرد اما به وقت متافيزيكي ماقبل فلسفي غرب پناه مي‌برد. وقتي يك دانشجو از هايدگر مي‌پرسد چرا شما كتاب اخلاق نمي‌نويسيد او پاسخ مي‌دهد كه با كدام «مابعد‌الطبيعه» بايد بنويسم؟ اين يعني او بحران تفكر فلسفي غرب را فهميده ولي جايگزيني نيافته كه به جاي آن قرار دهد. پس اين نگاه اصلاً ايجابي نيست. ضمن اين‌كه اوج معنويت و عرفان هايدگر در فاصله گرفتن از عالم غرب مدرن، نهايتاً رجوع به «شرق» و «دائويسم چيني» است. يعني به اسطوره رجوع مي‌كند و نه به دين. براي ما شرق و غرب خيلي تفاوت ندارد و همان‌طور كه غرب بر مبناي «نيست‌انگاري» شكل گرفته، شرق مبتني بر شرك است. پس چه كسي مي‌گويد هايدگر را مي‌توان طلايه‌دار عالم معنويت تعبير و تفسير كرد؟ پس اين حرف خيلي غلط است كه آويني را به هايدگر متصل كنيم. آويني حتي يك نوشته از هايدگر نخوانده بود و تفسير خود از جهان را از داستان آفرينش در قرآن اخذ مي‌كرد و اين را بارها به من مي‌گفت. اصلاً كسي كه هايدگري باشد نمي‌تواند نسبتي با انقلاب اسلامي داشته باشد. چون اساساً از دل انديشه هايدگر انقلاب بيرون نمي‌آيد. از هايدگر نهايتاً نوعي نقد به غرب مدرن استخراج مي‌شود اما ظرفيت گره خوردن به انقلاب را اصلاً ندارد. كاركرد هايدگر براي ما اين است كه نسبت به مشهورات مدرن براي خود غربي‌ها تزلزل ايجاد كنيم. پس اين يك قياس مع‌الفارق است و كسي كه چنين حرفي مي‌زند نه تنها آويني را نمي‌شناسد بلكه اصلاً هايدگر را هم نمي‌شناسد. البته اين نسبت از اين رو بيان مي‌شود كه گفته مي‌شود آويني متأثر از مرحوم احمد فرديد بود و ايشان كسي بودند كه از هايدگر تأثير پذيرفته بودند. اول از همه بايد بگويم به نظرم نه تنها آويني كه خود فرديد را هم حتي نبايد هايدگري بناميم. خاطرم هست كه يك بار وقتي اين عبارت را به او گفتم از دستم شديداً ناراحت و عصباني شد. اولين باري كه من مي‌خواستم نزد فرديد بروم سيدمحمد آويني هم همراه من بود و وقتي به سيدمرتضي گفتيم كه با ما بيايد نپذيرفت. مي‌گفت همين الان هم كه نزد فرديد نرفته‌ام به من فرديدي مي‌گويند. وقتي ما سراغ او رفتيم اعتقاد به انقلاب اسلامي را در ايشان ديدم. توجه كنيد فرديد يك انسان مسلمان است و نگاهش ملهم از نوعي عرفان است. او آموزه‌هاي هايدگر را به عنوان يك ماده در نظر گرفت و آموزه‌هاي عرفاني ابن‌عربي را صورتي بر آن ماده كرده و تركيب جديدي خلق كرد و آن را «علم الاسماء» تاريخي ناميد. فرديد سعي مي‌كند انديشه‌هاي هايدگر را بازخواني عرفاني اسلامي كند كه اين بازخواني بن‌مايه ستيز با وضع موجود را داشت. شما به برخي آثار هايدگر كه به فارسي ترجمه شده نگاه كنيد؛ اصلاً چنين چيزهايي را از نگاه او نمي‌توانيد استخراج كنيد. هايدگر حتي درباره خدا هم با ترديد حرف مي‌زند و هيچ جنبه معنوي و انقلابي ندارد ولي فرديد به خداوند و شريعت اسلام كاملاً معتقد است. او سعي مي‌كند تفسيري از تاريخ بشر ارائه دهد و اصلاً غرب را تجسم طاغوت مي‌داند و واژه «غربزدگي» را بر همين اساس براي اولين بار وضع مي‌كند. اگر شما به دهه 40 بازگرديد؛ اين دهه اوج فراماسيون غربزدگي شبه‌مدرن در ايران و تقويت آن است. آرمان‌هاي افرادي كه در اين دهه سخن‌ مي‌گويند و برنامه‌ريزي مي‌كنند مدرنيستي است و چنين افكاري هم از ناحيه حكومت ترويج مي‌شود. شما وقتي مي‌بينيد در چنين فضايي ناگهان تعبيري مانند غربزدگي وضع مي‌شود؛ نوعي چالش با وضع موجود است. به همين دليل است كه تا پيش از فضاي باز سياسي سال 56 اجازه نمي‌داد فرديد زياد سخنراني كند. من به هيچ وجه نمي‌خواهم از فرديد يك قهرمان بسازم. چون نه شاگرد فرديد بوده‌ام و نه حتي او را زياد ديده‌ام. اما فكر مي‌كنم اين حقايق را درباره او بايد گفت. او همدلي زيادي با انقلاب اسلامي نشان داد. پس اولاً هايدگري دانستن فرديد از اين جهت درست نيست. ثانياً فرديدي دانستن آويني هم غلط است. چون اصلاً فرديد ايدئولوگ نبود كه بخواهد دستگاه فكري بسازد كه بعداً عده‌اي پيرو مكتب او باشند؛ بلكه تنها كليدهايي را به دست داده است كه تنها مي‌تواند در مواردي كمك كند. مثلاً در فضايي كه در دهه 40 مصطفي رحيمي اومانيسم را به غلط به «بشردوستي» تعبير مي‌كرد و از آن تمجيد مي‌كرد سعي كرد معني واقعي اومانيسم را بفهماند و آن را «بشر‌انگاري» تعريف كرد. در فضايي كه غرب همه آمال بشري تلقي مي‌شد، او سعي كرد با عبارت «غربزدگي» مقابل اين وضعيت بايستد. در فضايي كه ما جز فلسفه تاريخ غربي كه انگاره‌هاي اومانيستي كه امثال ولتر، هردر، روسو، هگل و ماركس براي ما ساخته بودند چيزي نداشتيم، او تلاش كرد كه برمبناي علم الاسماء برگرفته از آموزه‌هاي اسلامي و خصوصاً ابن‌عربي چيزهايي براي ما بسازد. اينها كارهاي بدي نبود، اما اين به اين معني نبود كه ايشان يك دستگاه منسجم فكري داشته باشد و به اين ترتيب نمي‌توان آويني را فرديدي ناميد. اما به هرحال فرديد تأثير خودش را گذاشت. يعني تأثيرش را بر همه گذاشت. چه چپ و چه راست. ضد انقلاب و انقلابي. براي شما مثال مي‌زنم: جلال آل‌احمد، اسماعيل خويي، بيژن جزني، داريوش شايگان، داريوش آشوري، اميرحسين جهان‌بيگلو و حتي احسان نراقي. همه اينها به نوعي متأثر از نگاه فرديد بودند. در نوشته‌ها و اصطلاحات و تعابير اين افراد شما مي‌توانيد رد پايي از فرديد را مشاهده كنيد. در كتاب سير علوم اجتماعي نراقي بعضي از اين تعابير عيناً نقل شده است. حتي نصر تا حدودي متأثر از وي بود. يا در آثار رضا براهني مي‌توان تأثير وي را ديد. البته براهني امروز از گذشته‌اش فاصله زيادي دارد و به انساني فاسدتر از قبل و البته تجزيه‌طلب پان‌تركيسم تبديل شده. همين فرد در آثار بعد از انقلابش تبديل به دشمن فرديد مي‌شود. چرا؟ چون فرديد كنار انقلاب ايستاد. به طور كلي شاگردان فرديد بعد انقلاب دو دسته شدند و عده‌اي در كنار انقلاب ماندند؛ مانند دكتر داوري اردكاني، دكتر مدد‌پور و دكتر محمد رجبي و آقايان سيدعباس معارف و علي رجبي. و دسته ديگر با انقلاب مخالفت كردند و به تبع آن به دشمن فرديد تبديل شدند مثل داريوش آشوري و مسعود شايگان. به هرحال مي‌خواهم بگويم آويني فرديدي نبود. به خود من هم مدام مي‌گويند تو فرديدي هستي. من اصلاً نمي‌دانم «فرديدي» يعني چه! آويني از فرديد خيلي به انقلاب اسلامي نزديك‌تر است. آويني اصلاً فرزند انقلاب اسلامي است و از عشقي كه به امام خميني داشت مي‌شد اين را فهميد. آويني وقتي مي‌خواست به من چيزي هديه بدهد آثار امام را هديه مي‌كرد و به من مي‌گفت اينها بهترين كتاب دنياست. عشق به قرآن، عشق به امام خميني(ره)، عشق به حضرت آقا در اين آدم عجيب بود. به نظر مي‌رسد يكي از ويژگي‌هاي سيد‌مرتضي آويني اين بود كه معتقد بود فقط نبايد به دنبال بيان انديشه‌ها در كتب و مقالات بود، بلكه بايد به كمك ابزار فرهنگ؛ تفكر را به توده‌ها منتقل نمود. اين نوع نگاه آويني در شاگردان و ياران ايشان چه تأثيري داشت و چقدر به شكل‌گيري جبهه فكري- فرهنگي انقلاب در سال‌هاي بعد كمك كرد؟ همين‌طور است. همانطور كه گفتم من از مرتضي بارها شنيدم كه مي‌گفت هيچ كدام از اين ابزارها براي من اصالت ندارد و هر كجا احساس نياز مي‌كرد وارد مي‌شد. حتي زماني درباره نمايش در ويژه‌نامه سوره سرمقاله نوشت. يكي از ويژگي‌هاي مرتضي اين بود كه قدرت رسانه را در غرب مدرن فهميده بود و در‌باره آن انديشيده بود و مي‌خواست از اين «امكان» استفاده كند. شايد واژه امكان از واژه «ابزار» بهتر باشد. او رسانه را امكاني مي‌دانست كه ما مي‌توانيم در آن تصرف كنيم. يكي از وجوه متفكر دوران ‌گذار بودن آويني همين بود كه مي‌دانست يكي از شئون عالم غرب مدرن همين رسانه‌هايي است كه آورده است. چون اين رسانه‌ها –تلويزيون، راديو، مطبوعات و... - قبل از اين دوران وجود نداشتند. مرتضي مي‌دانست اينها قدرت دارند و از اين قدرت مي‌توان در جهت انقلاب اسلامي استفاده كرد. او هم اين را مي‌دانست و هم خودش وارد عمل مي‌شد. از اين نظر مي‌توان مرتضي را از همه شاگردانش متمايز دانست. چون تمامي كساني كه دوست آويني يا از شاگردانش بودند؛ امثال بنده، آقاي حاتمي‌كيا، آقاي افخمي، آقاي مدد‌پور و...؛ كه از او تأثير مي‌پذيرفتند معمولاً يا اهل نظر و قلم بودند يا در مباحث هنري ورود مي‌كردند. اما مرتضي خودش جمع اين وجوه را داشت؛ يعني هم خودش درباره سينما مي‌انديشيد و مقاله مي‌نوشت و هم خودش دوربين به دست مي‌گرفت و فيلم مي‌ساخت. اما ما هيچ‌كدام اين گونه نبوديم. مثلاً من فقط اهل نوشتن بودم و آقاي حاتمي‌كيا فقط فيلم مي‌ساخت. اين ويژگي خاص مرتضي بود كه به هر عرصه‌اي از انقلاب ورود مي‌كرد و چيزي جز انقلاب برايش اهميت نداشت. از اين نظر من به ياد شهيد مطهري مي‌افتم. انديشه و نظرات مرحوم شهيد مطهري نشان مي‌دهد كه ايشان همواره به دنبال اين بودند كه ببينند مسئله امروز ما چه‌چيزي است. حتي به نظرم مي‌آيد در يادداشت‌هاي ايشان ديده‌ام كه تعداد زيادي مسئله را جمع‌آوري كرده و گفته‌اند كه بايد روي اينها كار بشود. و مي‌بينيم خيلي از اينها بعداً تبديل به كتاب يا سخنراني شده‌اند. آويني دقيقاً همين‌گونه براي انقلاب به عنوان متفكر دوران ‌گذار مسئله‌‌شناسي مي‌كرد.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۶ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۲:۵۹





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 78]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن