واضح آرشیو وب فارسی:مهر: گفتاری از داوری اردکانی؛
مهندس؛ انسان مثالی دوره جدید
شناسهٔ خبر: 2506190 چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۹:۲۳
دین و اندیشه > اندیشمندان
از قرن هفدهم و هجدهم در اروپا، تفکر تکان عظیمی خورده است و تلقی انسان، دگرگونی عجیبی پیدا کرده است. در این دوران است که مثال انسان، مهندس است. شأن انسان را مهندسی میدانند و البته این کار را فلسفه کرد به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر سخنرانی دکتر رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم در مراسم گرامیداشت روز مهندس است که اکنون از نظر شما می گذرد:اگر من در مجلسی بودم که قرار بود روز مهندسی به نام کسی باشد، با نام نصیرالدین طوسی موافقت نمیکردم. دلیلش این نیست که به نصیرالدین احترام نمیگذارم؛ وی یکی از بزرگان تاریخ ما و یکی از جامعترین دانشمندان تاریخ ماست. اصلاً بالاتر بگویم که نصیرالدین نابغه و اعجوبه است. نصیرالدین منجم، ریاضیدان، طبیب، فیلسوف و سیاستمدار بزرگی است و البته از مهندسی ـ میدانید که مهندسیِ آن زمان با مهندسی الانِ شما تفاوت دارد ـ هم اندکی بهره داشته است. او اولاً مهندس نیست، بلکه در ابتدا وی فیلسوف و طبیب و منجم و سیاستمدار است، ولی این نامگذاری یک حسن بزرگ برای شخص من دارد که آن را بهانه کنم و مطلبی را عرض کنم.بین فلسفه و مهندسی چه ارتباطی است؟ ظاهراً هیچ. بعضی از استادان ما نیز خیلی از دیالوگ بین علوم استقبال نمیکنند اما این فرهنگستان ـ آن طور که من تصور میکنم ـ تنها جایی است که دانشمندان همه رشتههای علمی در کنار هم مینشینند و میتوانند با هم حرف بزنند و بحث کنند. به هر حال هر کسی از موضع خودش حرف میزند و هرکسی فحوا و لحن کلام خودش را دارد. ممکن است ما در اینجا وقتی با آقای دکتر عارف بحث میکنیم، بحث فلسفه نکنیم؛ ولی بالاخره فحوای کلام من فلسفی است و فحوای کلام ایشان مهندسی و سیاسی است. این ارتباطی است که برای علم کشور لازم است.یکی از نشانههای پیشرفت و توسعه این است که مجالس اینچنینی سر وقت شروع شود و سر وقت هم تمام کنیم، لذا من هم از وقت خودم تجاوز نمیکنم و فقط به دو نکته کوتاه اشاره میکنم.همه ما فیلسوفیم. اگر فیلسوف نبودیم، درس نمیخواندیم. اگر درس خواندیم و به اینجایی که هستیم، رسیدیم یعنی طلب و پرسش داشتیم. فیلسوف کسی است که طلب دارد و پرسش میکند. دنیای ما اقتضایش تخصص است؛ اما در همان تخصصش میپرسد و الان دنیای ما طوری است که معنای تخصص در حال عوض شدن است. یکی از اساتید اشاره کردند که مهندسی در حال تبدیل شدن به علم است. درست است؛ مهندسی دارد علم میشود و علم هم دارد مهندسی میشود یعنی ایدهآلی که فیلسوفِ بنیانگذار فلسفهی جدید یعنی دکارت در نظر داشت، علم واحد بود که در حال تحقق است، البته هنوز ما دوریم از اینکه از وحدت علم بگوییم ولی به هر حال دنیای ما در حال نزدیک شدن به این وحدت است. همه فیلسوف هستند، برای اینکه طلب علم میکنند و دوستدار دانش هستند. این پرسش و طلب تمامی ندارد و نمیتوان گفت که روزی میرسد که همهی پرسشها را جواب میدهیم و دیگر پرسشی نخواهیم داشت. آدمی ـ و فقط آدمی ـ تا هست، پرسش و طلب دارد و بنابراین فیلسوف است.نکته دیگر اینکه تاریخ ادوار دارد. غربیها با ملاکها و موازین خودشان تاریخ را تقسیم کردند و ما هم با آن ملاک و ضابطه و با همان تقسیم آشنا هستیم. تاریخی که الان در آن زندگی میکنیم، تاریخی است که از یونان شروع میشود. وقتی که از تاریخ قدیم میگویند، مرادشان چین و هند و ایران نیست، بلکه منظورشان یونان است. به همین دلیل است که میگویند سرچشمه فکر و علم و سیاست ما از یونان است. در هر دورانی از تاریخ ـ با هر تقسیمبندیای ـ بشر مثالی دارد. یعنی یک آرکتیکی هست، البته امروز بیشتر از واژهی «پارادایم» استفاده میکنند. پارادایمی هست که انسان را در آن میبینند.یونانیان نزدیکترین موجود به خدایان را پهلوانان میدیدند. آرکتیک انسان در زمان یونانیان، پهلوانان بودند. مثال آدمی هرکول بود. آدم بزرگ هرکول بود. در قرون وسطی و در دورهی اسلامی ما، قدیسان، مثال بودند. انسان بزرگ و انسان مثالی، انسانِ قدیس است؛ و لکم فی رسول الله اسوه حسنه. وقتی به دورهی جدید میرسیم، تکان شدیدی در عالم انسانی حاصل میشود و البته ما معمولاً حس نمیکنیم. خیال میکنیم همه دورانها اینطور بوده است و همیشه چنان فکر میکردهاند که امروز در قرن بیستویکم فکر میکنند. از قرن هفدهم و هجدهم در اروپا، تفکر تکان عظیمی خورده است و تلقی انسان، دگرگونی عجیبی پیدا کرده است. در این دوران است که مثال انسان، مهندس است.شأن انسان را مهندسی میدانند و البته این کار را فلسفه کرده است.فلسفه میگوید که انسان کیست و انسان چیست؟ افلاطون میگفت که انسان، فیلسوف است. انسان، مشق مُردن میکند؛ اما در دوره جدید که اینگونه نمیگویند. دوره جدید که از مشق مردن حرف نمیزند. در این دوره دیگر زندگی و فکر کردن مشق مردن نیست، بلکه زندگی، دگرگون کردن جهان و تغییر آن است. بشر مأموریت دارد که جهان را دگرگون کند و خود اداره کند و خود تدبیر کند؛ این کار، کار مهندس است. درست است که مهندس با پشتوانه و پشتیبانی، کار میکند ولی وقتی وارد میدان میشویم، میبینیم که کار را مهندس انجام میدهد. تغییر جهان را کانت و هگل و مارکس گفتند. اینها گفتند فلسفهای که جهان را تفسیر میکند تمام شد و فلسفه و علم باید جهان را تغییر بدهد، اما این تغییر به دست مهندسان انجام میشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]