تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):از چند رنگى و اختلاف در دين خدا بپرهيزيد، زيرا يكپارچگى در آنچه حق است ولى شما ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829791761




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

یک قدم تا وصال یار


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:


فرهنگ انتظار؛
یک قدم تا وصال یار
گروهی نیز گرچه در ابتدا از صلاحیت ظاهری برخوردار نبودند، ولی قابلیت کسب توفیق الهی را دارا بوده و یک شبه ره صد ساله را طی کردند و عاقبتشان غرق در خیر و نور شد.



  به گزارش سرویس دینی جام نیوز، چه بسیارند افرادی که عمری در غفلت و سرگردانی می زیستند و عمرخود را درغفلت و عصیان منعِم خویش گذراندند و بدون آنکه انقلابی درونشان ایجاد شود، توفیقی بر استغفار و عرض پشیمانی نیافتند و با همان حال از دنیای فانی و به سرای باقی منتقل شدند. ولی گروهی نیز گرچه در ابتدا از صلاحیت ظاهری برخوردار نبودند، ولی  قابلیت کسب توفیق الهی را دارا بوده و  یک شبه ره صد ساله را طی کردند و عاقبتشان غرق در خیر و نور شد.   این افراد که تعدادشان هم کم نبوده است، به دعوت وجدان خویش لبیک گفته و با هوای نفس خویش مقابله نمودند و برخی تا حدی پیش رفتند که نامشان جاودانه گشته و در زمره ی عالمان ربانی و عارفان رحمانی ثبت شدند.   داستان زیر، سرگذشت یکی از همان افرادی است که در ابتدا، زمان به غفلت سپری می کرد ولی بعد از مدتی به خود آمده و با عنایت پروردگارش مورد توجه ولی عصر و امام زمان خویش قرار گرفت و در این مقال سرگذشت او را از زبان خودش می خوانید؛ در شهر دمشق، پایتخت کشور سوریه زندگی می کردم و از راه عبا بافی امرار معاش می نمودم. هنوز در سن نوجوانی بودم و دوستانی داشتم که در ساعات فراغت با آنان سرگرم تفریح می شدم و به لهو و لعب می پرداختم. ما از گناه پروائی نداشتیم و در پی خوشگذرانی و هوسرانی بودیم.   آن روز جمعه بود. من به شیوه ی همیشه با رفقای همسال و همفکرم گرد آمدم و دسته جمعی مشغول لهو و لعب شدیم. شراب هم داشتیم و می خواستیم می گساری و عیاشی کنیم.   ناگهان به خود آمدم و مثل آدم خوابی که بیدار شود، بر خویشتن نهیب زدم: آیا تو برای من این سرگرمی ها و هوسبازی ها آفریده شده ای؟!   همان جا خداوند قلبم را تکان داد، مرا متنبه ساخت، وجدانم را بیدار کرد، پلیدی گناه و زشتی اتلاف عمر در راه بیهودگی و بی بند و باری را برایم آشکار نمود و از تیرگی باطن نجاتم داد. در پی این دگرگونی روحی و تحول فکری بی درنگ برخاستم، گیلاس شراب و بزم عیش و بساط گناه را ترک کردم، از رفقا جدا شدم و از جمع آنان گریختم.
هر چه دوستان هم پیاله و رفیقان سفره ی انس دنبالم دویدند و خواستند مرا برگردانند اعتنائی نکردم تا ناچار مایوس شدند و از من دل بریدند.   جمعه بود و روز عیادت، وقت توبه بود و هنگام ندامت. تصمیم گرفتم به مسجد بروم تا آن انقلاب درونی و بارقه های معنوی را با حال و هوای خانه ی خدا و فضای ملکوتی آن بیامیزم. از این رو راهی مرکز شهر شدم و به طرف مسجد جامع دمشق حرکت کردم.   وقتی وارد مسجد شدم دیدم شخصی در کرسی خطابه قرار گرفته و درباره ی حضرت مهدی علیه السلام برای مردم سخنرانی می کند و زمان ظهورش را شرح می دهد. خوب متوجه مطالب خطیب شدم و به آنچه پیرامون صاحب الزمان علیه السلام می گفت گوش جان سپردم و به گفته هایش دل دادم. حالت عجیبی به من دست داد. احساس کردم امام زمان را خیلی دوست دادم، یکباره مهرش در جانم ریخت و قلبم سرشار از محبت او گردید.   آن روز گذشت، در پی آن سیر نفسانی و تحول روحی لهو و لعب را ترک کردم، دست از گناه برداشتم. گرد معصیت از صفحه ی دل زدودم و آرامش خاطر یافتم. اما سوز دیگری در درونم برپاگردید که پیوسته وجودم را تسخیر کرد و بسان شعله ی فروزنده ای جانم را مشتعل ساخت.   مهر حضرت مهدی علیه السلام و عشق به دیدار او و امید به لقای آن مهر تابان و جلوه ی پرفروغ یزدان در ژرفای قلبم موج می زد.   روز به روز علاقه و اشتیاقم بیشتر می شد و چنان شیفته ی وصال دلدار گردیدم که هرگز سجده ای نرفتم که از درگاه خداوند سبحان دیدار امام زمان را درخواست نکنم و لقایش را نجویم.   یک سال گذشت. در طول این دوازده ماه هرگز از یاد محبوبم غافل نماندم. همواره در پی او می گشتم، اشک فراق می ریختم، در خلال دعاها و عبادتهایم توفیق دیدار او را از پروردگار می خواستم و هر بار که سجده می کردم به درگاه خدا می نالیدم و با تمام وجود تشرف به خدمت حضرتش را مسئلت می نمودم.
  یک شب در مسجد جامع دمشق، نماز مغرب را به جا آوردم و مشغول نماز مستحبی شدم. بعد از فراغ به حال خود نشسته بودم که ناگهان احساس کردم دستی روی شانه ام قرار گرفت. تکانی خوردم و صورتم را برگرداندم، دیدم آقائی پشت سرم نشسته و دستش را بر شانه ام نهاده، بی مقدمه به من فرمود: فرزندم خدا دعایت را اجابت نمود چه می خواهی؟   برگشتم و لحظه ای به او خیره شدم، عمامه ای همانند عمامه ی مردم غیر عرب بر سر داشت و جامه ای گشاد و بلند از پشم شتر به روی لباس هایش در بر داشت. پرسیدم: شما کیستید؟ با لحن ملایم و آهنگ دلپذیری فرمود: من مهدی هستم.   بی درنگ دست آن حضرت را بوسیدم و عرضه داشتم: همراه من به خانه ام تشریف بیاورید و منت نهاده با قدوم مبارکتان سرای مرا منور سازید. آقا در کمال مهربانی و نهایت بزرگواری دعوت مرا پذیرفتند و فرمودند: بله، خواهم آمد. سپس در خدمت مولی رهسپار منزل شدم. وقتی درون خانه تشریف آوردند دستور دادند: جائی را برایم اختصاص بده که تنها باشم و هیچکس غیر از خودت بدان راه نیابد.   من اطاقی را مخصوص آن حضرت قرار دادم و خود نیز گوش به فرمانش کمر همت بستم تا هر چه گوید انجام دهم و جانم را از سرچشمه ی زلال هدایت و معارف روح پرور ولایتش سیراب سازم. حضرت بقیة الله علیه السلام یک هفته در خانه ام ماندند و به تعلیم و تربیت و ارشادم بذل عنایت نمودند.   در مدت این هفت شبانه روز اذکار و اورادی به من آموختند و فرمودند: دعای خود را به تو یاد دادم که هر روز بخوانی و ان شاء الله بدان مداومت نمائی. آنگاه چنین توصیه کردند: یک روز را روزه می داری و یک روز را افطار می کنی، هر شب پانصد رکعت نماز می خوانی و به بستر استراحت نمی روی مگر خواب بر تو غلبه کند.
من با شوق فراوان دستور العمل و برنامه ای را که حضرتش تعلیم نمودند پذیرفتم و به انجام آن پرداختم. هر شب پشت سر امام زمان علیه السلام می ایستادم و پانصد رکعت نماز بجا می آوردم، هرگز عبادت را ترک نمی کردم و به بستر نمی رفتم مگر وقتی که خواب بر من غالب می شد و بی اختیار خوابم می برد.   بعد از یک هفته، امام اراده ی رفتن نمودند و به من فرمودند: حسن از حالا به بعد با هیچکس رفاقت و همنشینی نکن، زیرا آنچه آموختی برای رستگاری و برنامه ی زندگی ات کافی است و به دیگری احتیاج نداری، هر مطلب و سخنی نزد هر که باشد، از آنچه در محضر ما به دست آوردی پائین تر است و از حقایق و معارفی که از ما به تو رسیده، کمتر است. بدین خاطر زیر بار منت هیچکس نرو و از احدی راه مجو که فایده ای ندارد و به حالت سودی نبخشد.   عرضه داشتم: اطاعت می کنم گوش به فرمان شما هستم و آنچه را دستور دادید مو به مو انجام خواهم داد. آنگاه حضرت از منزل بیرون رفتند و من نیز پشت سر ایشان خارج شدم تا با امام زمانم خداحافظی کنم و آن بزرگوار را بدرقه نمایم. اما همین که در آستانه ی در قرار گرفتم مرا نگهداشتند و فرمودند: از همین جا. من همان جا کنار در ایستادم. امام تشریف بردند و نگاه من بدرقه ی راهشان بود تا از نظرم ناپدید شدند.   این ماجرا مربوط به شخصی است، که «حسن عراقی» نام داشت. او در زهد و معنویت به جائی رسید که همردیف بزرگان عصر خویش قرار گرفت و از جهت عبادت و معرفت و نیل به مقامات معنوی و کمالات روحی نامور گردید. وی حدود یکصد و سی سال در این جهان زیست و سرانجام در مصر مدفون شد.   سرگذشت حسن عراقی را دانشمندان شیعه و غیر شیعه نوشته اند، از جمله حدیث نگار بزرگ قرن سیزدهم مرحوم نوری طبرسی در دو کتاب ارزشمندش «کشف الاستار» و «النجم الثاقب» ثبت نموده است.   آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند                                        آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند دردم نهفته به ز طبیبان مدعی                                               باشد که از خزانه غیبم دوا کنند      ملاقات در صاریا. سید جمال الدین حجازی



۲۳/۱۱/۱۳۹۳ - ۱۷:۳۸




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 98]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن