تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم را قرائت كند خداوند به ازاى هر حرفِ آن چهار هزار...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819999042




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نقدی بر مقالة تفسیر قطعی سوگندهای قرآن مجید و پاسخ آن


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
نقدی بر مقالة تفسیر قطعی سوگندهای قرآن مجید و پاسخ آن
مقالات علمی ـ پژوهشی باید مسئله‌محور، مستند و مستدل باشد و با تعمق در ابعاد و زوایای مختلف یک عنوان جزئی به تولید علم کمک کند. تحلیل و نقد این‌گونه نوشته‌ها نیز کاری دشوار و محتاج تکیه بر حقایق قطعی و مسلم است.

خبرگزاری فارس: نقدی بر مقالة تفسیر قطعی سوگندهای قرآن مجید و پاسخ آن



بخش دوم و پایانی ب. پاسخ نقد مقدمه (خلاصه‌ای از محتوای مقاله) اکنون که تصمیم داریم به حول و قوه الهی برای نقد مقاله «تفسیر قطعی سوگندهای قرآن مجید» پاسخ‌هایی فشرده و کوتاه ارائه کنیم، خلاصه‌ای از‌ محتوای مقاله خویش را در اینجا می‌آوریم و می‌گوییم مقاله مذکور بر دو اصل، یکی نادیده گرفتن اقوال غیرمستند مفسران قدیم و دیگری تفسیر قرآن با قرآن، استوار شده بود؛ به این شرح: اقوال فراوان و تعمیم‌های بی‌مورد و تخصیص‌های بی‌وجه منسوب به ابن عباس و عِکْرِمه و ضحّاک و کلبی و عطا و مجاهد و سُدّی و مُقاتل و قَتاده و حسن بصری و ابن جُرَیج و کعب الاحبار و وَهْب بن منبّه و امثال آنان بسیاری از آیات نورانی قرآن کریم را در هاله‌ای از ابهام فرو ‌برده و موجب حیرت و سرگردانی قرآن‌پژوهان شده است؛ علاوه بر اینکه استناد تک‌تک آن روایات تفسیری به این اشخاص مسلم نیست و در صورت اثبات این استناد، ادعاهای بی‌دلیل آنان کمترین حجیتی ندارد مگر در موردی که ثابت شود چیزی را از معصوم نقل می‌کنند. مثلاً در حالی که از سوگند یاد کردن خدای متعال در چندین سورة مکی به «لیل» و «نهار» و اجزای آنها یعنی «فجر» و «صبح» و «ضحی» به روشنی می‌فهمیم که سوگند به «عصر» در آغاز سورة 103 نیز مربوط به بخشی از روز است که بین ظهر و غروب آفتاب قرار دارد و در زبان فارسی «پسین» و «عصر» خوانده می‌شود، آن اشخاص برای این سوگند معانی دیگری را پیشنهاد کرده‌اند... معنایی که گفته شد، به سبب هماهنگی با لحن قرآن مجید در سوگند یاد کردن به اجزای شب و روز تفسیر قرآن با قرآن است؛ مخصوصاً با توجه به اینکه سوره‌های لیل، فجر، ضحی (+ شرح) و عصر دنبال هم و به ترتیب فرارسیدن مدلول آنها در شبانه‌روز نازل شده‌اند. ولی افسوس که شیوع آن معانی مختلف و احیاناً متعارض در کتاب‌های تفسیر این معنای مناسب و مسلم را کم‌رنگ کرده و قرآن‌پژوهان را به ناکجاآباد برده است. آری، اگر در ابتدای نزول قرآن از مشرکان بی‌سواد مکه انتظار می‌رفت معنای کلمة «عصر» را بفهمند و ایمان بیاورند، اکنون با گذشت 1400 سال از آن روزگار، یک مفسر مسلمان هر قدر هم بزرگ باشد، نمی‌تواند از درون پیلة اقوالی که بر گرد این واژة قرآنی تنیده‌اند، به آسانی بیرون آید و معنای واقعی و شفاف آن را تعیین کند. اگر مفسران قدیم ما را با قرآن کریم تنها می‌گذاشتند و معانی مختلفی را برای «عصر» بر سر زبان‌ها نمی‌انداختند، معنای صحیح این واژه را در فضای قرآن به آسانی می‌فهمیدیم. ولی مطرح کردن آن معانی مصداق کلام حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) شد که «إذا ازدحم الجواب خفِی الصواب» (نهج‌البلاغة، حکمت 243). همچنین در بحث تناسب سوگندها با مطلبی که سوگند به خاطر آن یاد شده است، گفته بودیم «تناسبی که در بسیاری از سوگندها می‌درخشد، تناسب لفظی است» و برای تأیید مدعای خویش بحث فواصل آیات را مطرح کرده بودیم. حاصل بحث ما بر مبنای دو اصل مذکور و توجه به فواصل آیات این شده بود که معانی عام الفاظی مانند «عصر» و «تین و زیتون» باید تخصیص یابد و معانی خاص الفاظی مانند «صافّات» و «عادیات» باید تعمیم یابد. و در پایان مقاله به منظور نشان دادن نمونه‌ای از اظهارات غیرمسئولانه و متعارض مفسران قدیم، سخنی را از مرحوم علامه طباطبایی(ره) درباره تفسیر «کوثر» آورده بودیم که در آن پس از نقل بخشی از 26 معنایی که برای این لفظ مطرح‌شده است، گفته بودند فقط «خیر کثیر» و «نهری در جنت» به برخی از روایات استناد دارد و سایر اقوال از گونه‌ای «تحکّم» خالی نیستند: «وباقی الأقوال لا تخلو من تحکّم» (طباطبایی، 1394، ج20، ص370). پس از انتشار مقاله، در انتظار نقدهای علمی و پاکیزه قرآن‌پژوهان بودیم تا اینکه نقدی را در دفاع از تحکم‌های مفسران قدیم دریافت کردیم. در ادامه به صورت اجمالی نقدهای ناقد را پاسخ می‌گوییم. و اینک پاسخ‌های ما 1. عدول از مسئله‌محوری. نویسنده این نقد ساختاری را قبول دارد و مانند ناقد محترم معتقد است که مناسب بود تفسیر قطعی حروف مقطعه و کوثر در مقاله‌هایی دیگر مطرح ‌شود. 2. عدم تطبیق عنوان مقاله با محتوا. در پاسخ این نقد می‌گوییم که نویسنده درصدد بیان شیوة تفسیر سوگندهای قرآن مجید بوده است، نه اینکه تک‌تک آنها را روی کاغذ بیاورد و با نقل اقوال مختلف و نفی و اثبات آنها، کار مفسران قبلی را تکرار کند. 3. تعریف غیرفنی علم. ناقد محترم به عبارت «علم چیزهایی را که به غلط به هم پیوسته‌اند، از هم جدا می‌کند و چیزهایی را که به غلط از هم جدا شده‌اند، به هم پیوند می‌زند؛ بنابراین، علم عبارت است از تجمیع متفرقات و تفریق مجتمعات در ذهن» خرده گرفته که چرا منبع و گوینده این سخن ذکر نشده و اگر این عبارت «تعریف علم» است، چرا با تعاریف دیگر مقایسه نشده است و... پاسخ اینکه عبارت مذکور صرفاً ویژگی علم را نشان می‌دهد و اگر ما در این مقاله به بحث تعاریف علم می‌پرداختیم، قطعاً مشمول اشکال اول ناقد می‌شدیم و ایشان کار ما را «عدول از مسئله‌محوری» معرفی می‌کرد و گناه این کار ما از طرح استطرادی تفسیر حروف مقطعه و کوثر بیشتر می‌بود. 4. غیرمسئول خواندن مفسران پیشین. ناقد در ابتدای این مورد به عبارت معروف «اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند» متمسک شده و بر اثر غفلت از معنا و مورد استعمال عبارت مذکور، گفته است که مطلب نویسنده بر فرض اثبات دلیلی بر رد آراء دیگران نیست. رد آراء دیگران دلیل می‌خواهد و هیچ دلیلی برای غلط بودن آراء آنان ارائه نشده است. ولی همه می‌دانند که واژه «اثبات» در این عبارت معروف نه به معنای «اثبات علمی»، بلکه به معنای «اِسناد» است؛ به این معنا که اگر گفتیم «زید قائم است»، قیام را از دیگران نفی نمی‌کنیم؛ اما اگر حقایقی مانند «وجود خدای متعال» یا «نبوت حضرت رسول اکرم(ص)» یا «حرکت زمین» یا «گردش خون» اثبات شد، بدیهی است که اثبات‌ هر یک از این امور ماعدایش را نفی می‌کند. پس اگر استدلال روشن نویسنده به سوگند یاد کردن خدای متعال در چندین سورة مکی به «لیل» و «نهار» و اجزای آنها یعنی «فجر» و «صبح» و «ضحی» از نظر ناقد انحصار معنای «عصر» به وقت «پسین» را اثبات و آن معانی پراکنده و استحسانی را نفی نمی‌کند، نویسنده چاره‌ای ندارد جز اینکه بگوید: «وَکَم مِن عائِبٍ قَولاً صَحیحاً وَآفَتُهُ مِنَ الفَهمِ السَقیمِ» (المتنبی، 1422،ج 2، ص 1138). آری، ردیف کردن ده‌ها معنا برای الفاظی که تکلیف آنها در کتاب الهی روشن است، بر روی میز تحقیق ومخیر یا متحیر ساختن پژوهشگر در انتخاب آنها دردی را دوا نمی‌کند. مفسر باید با فرود آوردن سر تعظیم به سخن حکیمانه حضرت امیرالمؤمنین علی(ع): «اِعْقِلُوا ألْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَایَةٍ لأ عَقْلَ رِوَایَةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ ألْعِلْمِ کَثِیرٌ وَرُعَاتَهُ قَلِیلٌ» (نهج‌البلاغة، حکمت 98) اقوال بی‌پایه زید و عمرو را نادیده بگیرد و با استعانت از خدای متعال و به کمک عقل و تفسیر قرآن با قرآن، معنای واحدی را که مانند خورشید می‌درخشد، برگزیند و آن را تفسیر قطعی اعلام کند. همچنین ناقد بر مدعای نویسنده مبنی بر اینکه مفسران قدیم با اظهارات غیرمسئولانه و متعارض خویش قرآن‌پژوهان را به ناکجاآباد برده و مانع فهم صحیح قرآن شده‌اند...، به شدت تاخته و آن را عاری از صحت دانسته است. برای پاسخ به این نقد سخنی را از مرحوم علامه طباطبایی می‌آوریم. این مفسر بزرگ پس از اشاره به طبقه‌ای از مفسران که روایات را با حذف اسناد در تألیفات خود درج و به مجرد نقل اقوال قناعت می‌کردند، می‌گوید: کسی که با دقت در روایات معنعن تفسیر تدبر نماید، تردید نخواهد داشت که دسّ و وضع در میان آنها نیز فراوان است. اقوال متدافع و متناقض تنها به یک صحابی یا تابعی بسیار نسبت داده شده؛ قصص و حکایاتی که قطعی‌الکذب است، در میان این روایات بسیار دیده می‌شود؛ اسباب نزول و ناسخ و منسوخی که با سیاق آیات وفق نمی‌دهد، یکی دو تا نیست که قابل اغماض باشد. و از اینجاست که امام احمد بن حنبل (که خود قبل از پیدایش این طبقه بود) گفته است: سه چیز اصل ندارند: مغازی و ملاحم و روایات تفسیر؛ و از امام شافعی نقل شده که از ابن عباس نزدیک به صد حدیث فقط ثابت شده است (طباطبایی، 1389، ص73). همچنین آن حضرت در مقدمه المیزان گفته است: «وأما الروایات الواردة عن مفسری الصحابة والتابعین فإنها على ما فیها من الخلط والتناقض لا حجة فیها على مسلم» (طباطبایی، 1394، ج1، ص13-14). مرحوم آیت‌الله معرفت نیز قریب 300 صفحه از کتاب التفسیر و المفسرون خود را به بی‌اعتباری مأثورات تفسیر و اسرائیلیاتی که داخل آنها جولان می‌دهند، اختصاص داده و در این باره حق مطلب را ادا کرده است.(معرفت، 1377، ج2، ص29-311) آری، اظهارات غیرمسئولانه و متعارض چنان مانع تفسیر صحیح قرآن شده‌اند که حتی حدیث مروی از حضرت رسول اکرم(ص) را که در آن «عصر» به «پسین» تفسیر شده است، تحت‌الشعاع خود قرار داده‌اند؛ مثلاً عبدالرحمن ثعالبی (م.876) تفسیر سوره عصر را این‌گونه آغاز کرده است: قال ابن عباس: «وَالْعَصْرِ» الدهرُ، وقال مقاتل: العَصْرُ هی صلاةُ العَصْرِ، وهی الوُسْطَى، أقْسَم اللَّهُ بها، وقال أُبَیُّ بن کعب: سألتُ النبیَّ(ص) عن «وَالْعَصْرِ» فَقَالَ: «أقْسَمَ رَبُّکُمْ بآخِر النَّهَارِ» (ثعالبی، 1418، ج5، ص625). شگفت‌آورتر اینکه ناقد عبارت «به‌گونه‌ای که امام احمد بن حنبل لازم دانست بگوید هیچ یک از کتاب‌های تفسیری زمان خودش معتبر نیست» را تحریف کرده و با حذف قید «زمان خودش» از آن، توانسته است نویسنده را به بی‌اعتبار شمردن تفاسیر گرانسنگی چون تبیان و مجمع البیان و... متهم کند. بدیهی است که احمد بن حنبل در قرن سوم درباره این دو کتاب عظیم که در قرون پنجم و ششم تألیف شده‌اند، سخنی نگفته و سخن وی درباره نادرستی تفاسیر زمان خودش نیز همان چیزی بوده است که از مرحوم علامه طباطبایی نقل شد. و درباره اینکه می‌گوید: «مفسران قدیم با تحمل چه مشقات و زحماتی مطالبی را فراهم آورده و میراث گرانبهای علمی را برای ما ذخیره کرده‌اند»، یادآور می‌شویم که مفسران مورد نظر که نام‌های بعضی از آنان در آغاز آن مقاله و این جوابیه آمده است، از آنجا که تفسیر به رأی می‌کردند، زحمت چندانی را متحمل نمی‌شدند. یکی از آنان می‌گفت: «عصر» یعنی روزگار به سبب عجایبش؛ دیگری می‌گفت: «عصر» یعنی نماز عصر به سبب فضیلتش و سومی چیز دیگری می‌گفت و هلمّ جرّاً. این تفاسیر به رأی پس از چند قرن با تحریفات و تصحیفاتی در مدوّنات نقل می‌شد و اعجاب خوانندگان را برمی‌انگیخت؛ زیرا آنان تصور می‌کردند همه این اقوال از خدای سبحان است، در حالی که خدا خواسته بود «عصر» در کلامش را مانند «لیل» و «فجر» و «صبح» و «ضحی» در همان کلام بفهمیم و قرآن را با قرآن تفسیر کنیم. 5. اثبات روابط درون‌سوره‌ای با نفی روابط بین‌سوره‌ای. ناقد محترم در این بخش از توقیفی بودن تدوین قرآن نتیجه می‌گیرد که سوره‌ها بر اساس ارتباطی کنار هم چیده شده‌اند. پاسخ اینکه توقیفی بودن ترتیب سوره‌ها به این معناست که کسی نباید ترتیب کنونی را به سلیقه خودش بر هم زند؛ وگرنه چگونه می‌توانیم بین سوره‌های ناهمگون قریش، ماعون، کوثر، کافرون، نصر، مسد، اخلاص، فلق و ناس که به محتوای آنها کاملاً آگاهی داریم، رابطه‌ای تعقل کنیم؛ مخصوصاً با توجه به این حقیقت که سوره نصر در جمع این سوره‌های مکی، یکی از سور متأخر و شاید آخرین سوره مدنی است. سپس ناقد گفته است: «باید اذعان کنیم که جمع‌آورندگان قرآن سور قرآنی را بدون دلیل کنار هم قرار نداده‌اند و به فرض که چنین کرده بودند، بر پیشوایان دین به ویژه امام علی(ع) واجب بود که این حقیقت را گوشزد کند و در دوران حاکمیت نسبت به اصلاح آن تلاش نماید». در پاسخ ایشان می‌گوییم که سوره‌های بقره تا آخر قرآن چنانکه مشهود است، نه به دلیل ارتباط معنایی، بلکه از بزرگ به کوچک مرتب شده‌اند؛ هرچند این ترتیب غیردقیق سوره کوثر را به آخر قرآن مجید نفرستاده است. و درباره اینکه اگر خلافی در این مورد صورت گرفته بود، حضرت امیرالمؤمنین(ع) آن را تذکر می‌داد، می‌گوییم اتفاقاً نقل‌هایی در این باب وجود دارد؛ از آن جمله، مرحوم علامه طباطبایی می‌گوید: پس از رحلت پیغمبر اکرم(ص)، علی(ع) که به نص قطعی و تصدیق پیغمبر اکرم(ص) از همه مردم به قرآن مجید آشناتر بود، در خانه خود به انزوا پرداخته، قرآن مجید را به تریب نزول در یک مصحف جمع فرمود و هنوز شش ماه از رحلت نگذشته بود که فراغت یافت و مصحفی را که نوشته بود، به شتری بار کرده، پیش مردم آورده، نشان داد (طباطبایی، 1389، ص147). از سوی دیگر، ما نباید منتظر باشیم که همه اعتراض‌های حضرت علی(ع) بر نابسامانی‌های آن زمان به دست ما رسیده باشد؛ از باب نمونه، اعتراض ایشان بر منع کتابت حدیث و الغای آن منع در زمان حاکمیت خودش نیز برای ما نقل نشده است و «عدم الوجدان لا یدلّ علی عدم الوجود». 6. عدم تولید علم. ناقد مدعی است که در مقاله مورد بحث علم جدیدی تولید نشده و نویسنده به نقل گزینشی آرای موافق خود بسنده کرده است. پاسخ اینکه چنین نیست و در مقاله به اقوال مختلف درباره «قلم» و «عصر» و «تین و زیتون» و «صافّات» و «کوثر» اشاره شده است؛ اما نخواسته‌ایم با نقض و ابرام تک‌تک آراء کاری را که قرن‌هاست مفسران انجام می‌دهند، تکرار کنیم؛ زیرا دیگران به اندازه کافی چنین کرده‌اند و ما برای اثبات مقصود خود به چنین کاری نیاز نداشته‌ایم. نقد دیگر ایشان مبنی بر اینکه نویسنده سخن علامه طباطبایی(ره) درباره تفسیر «صافّات» را به گونه‌ای نقل کرده که گویا درباره «تین و زیتون» است، بهره‌ای از حقیقت ندارد؛ زیرا سخن آن مرحوم در آغاز سوره صافّات درباره مطلق سوگندهای قرآن مجید است، نه درباره «صافّات» یا «تین و زیتون». 7. استدلال به مطالب غیرمستند و غیر قطعی بدون تبیین کافی. تشکیک ناقد درباره تفسیر «الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ‌» کاملاً بی‌مورد است و همه مفسران «قلم» این آیه را همان قلم معمولی می‌دانند. ضمناً نویسنده ارتباط آخر یک سوره به اول سوره بعدی را انکار کرده بود، نه ارتباط بین مفاهیم قرآن را که لازمه تفسیر قرآن با قرآن است. 8. تکیه بر بخشی از حقیقت برای اثبات مدعا. ناقد محترم کاملاً واقف است که نویسنده در بحث فواصل نگفته بود خدای سبحان در گرو سجع و قافیه و... است؛ بلکه برعکس گفته بود: «فاصله به قیود قافیه و قرینه مقید نیست». 9. نفی حصر. ناقد مدعی است که نویسنده اهمیت آیه «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» را فقط به هماهنگی با تناسب سایر آیات می‌داند. پاسخ اینکه واژه «فقط» در جمله ناقد زاید است؛ زیرا نویسنده افاده حصر را نیز قبول داشت و در پی‌نوشت شماره 17 مقاله‌ گفته بود: «رعایت فاصله در آیة مذکور امری ضروری و افاده حصر امری ضمنی است». 10. نفی مصداق. ناقد محترم مدعی است که نویسنده بدون ارائه دلیل و فقط با تکیه بر فواصل، بیان مصداق برای واژه‌ها را نفی کرده است. این ادعا صحیح نیست؛ زیرا نویسنده با تکیه بر عقل و نه بر فواصل، معانی پراکنده و استحسانی مفسران غیرمعصوم را که نام‌هایشان در صدر مقاله آمده، نفی کرده است. آری، تفسیر «عصر» به «پسین» و ترک معانی متفرقه از قبیل «روزگار» و «نماز عصر» و «عصر نبوی» یا «عصر مهدوی» به شرحی که در اصل مقاله و اینجا آمده، هم مقتضای عقل سلیم است که به تفسیر قرآن با قرآن امر می‌کند و هم مطابق حدیث نبوی منقول در ردیف 4 این جوابیه. اما اگر باب مصادیق مفتوح شود و کسانی از جنس مجاهد و قتاده و مقاتل و سدّی و کعب الاحبار به میدان بیایند و برای آیات الهی مصداق بتراشند و آن مصادیق پس از چندی تفسیر تلقی شوند، در این صورت باید گفت: «علی الاسلام السلام». ضمناً ناقد برای دفاع از مصادیق تفسیرگونه آن اشخاص، به حدیثی از حضرت امام جعفر صادق(ع) متوسل شده که در آن برای لفظ «حسنة» مصادیق متعددی آمده است؛ در حالی که مرحوم علامه طباطبایی برای اینکه کسی مصادیق این گونه احادیث را تفسیر تلقی نکند، در ذیل آن گفته است: «والروایات من قبیل عدّ المصداق والآیة مطلقة» (طباطبایی، 1394، ج86). 11. استفاده از مترادف کلمات برای حفظ فاصله. ناقد مدعی است که من واژه‌های «سمین» و «حنیذ» را مترادف دانسته‌ام و برای آگاهی من و خوانندگان گرامی درباره معانی آنها توضیح داده است. این ادعا اتهامی بیش نیست؛ واژه‌های مذکور در مقاله صریحاً «غیرمترادف» معرفی شده‌اند و معانی آنها در آنجا آمده است. 12. عدد 19 و 70. در پاسخ به اینکه چرا اقوال مفسران قدیم از نظر نویسنده بی‌ارزش و سخن علامه شعرانی ارزشمند و قابل نقل است، می‌گوییم همان‌طور که مشاهده کردید، نویسنده در دیدگاه خود تنها نیست و علامه طباطبایی و آیت‌الله معرفت و عالمانی دیگر که از اشاره به سخنانشان در این باره بی‌نیاز بودیم، نیز برای مأثورات تفسیری ارزش چندانی قائل نیستند. اما سخن علامه شعرانی از نظر بنده منطقی و قابل نقل بود، همان طور که سخنان چندین مفسر بزرگ دیگر به سبب منطقی بودن در آن مقاله نقل شد. و از اینکه گفته‌اند باید اثبات شود که عدد 19 در عرف عرب برای مبالغه است، معلوم می‌شود که ناقد سخن مرحوم شعرانی را درست نفهمیده است. آن مفسر بزرگ نگفته بود که عدد 19 برای مبالغه به کار می‌رود؛ بلکه قرار گرفتن آن عدد در فاصله آیه مورد بحث از نظر ایشان برای مبالغه است. و در پاسخ به اینکه عدد 19 برای آزمایش کافران بوده است، پس نمی‌تواند برای مبالغه باشد، می‌گوییم کافران که خود 19 ملائکه جهنم را نمی‌دیدند تا آنان را بشمارند و عددشان آنان را بیازماید؛ بلکه اعلام این عدد عجیب برای آن ملائکه در قرآن کریم موجب آزمایش کافران می‌شود. 13. نقل غیر مستند. در پاسخ به این سؤال که از کدام منبع دانسته‌ام در آغاز دعوت اسلامی مردم از «تین» و «زیتون» همان دو میوة معروف انجیر و زیتون را می‌فهمیدند، می‌گویم با شنیدن این دو کلمه آن دو میوه به ذهن متبادر می‌شود. اشتباه فاحش دیگر ناقد این است که می‌گوید نکته‌ای که از علامه نقل کرده‌ام، نیز ربطی به دو میوه مذکور ندارد، بلکه در بیان سوگندهای سوره صافّات است. این در حالی است که عین عبارت آن مرحوم در صفحه 66 مجله آمده بود و در آن مطلق سوگندهای قرآن و از جمله، سوگند به «اثمار» وجود داشت. 14. محصور کردن معنای حروف مقطعه. نویسنده بنا نداشت با نقل اقوال مختلفی که در صدها کتاب آمده است، صفحات مجله را اشغال و مکررات را تکرار کند و «النقّال کالبقّال». هشت مورد آیاتی که در صفحه 56 مجله ردیف کرده بودم، برای تفسیر حروف مقطعه به شیوه قرآن با قرآن کافی بود. و سخن ناقد در پایان این فقره درباره ارتباط یا عدم ارتباط حروف مقطعه با فواصل به مقاله من ربطی ندارد؛ زیرا من حروف مقطعه را نه به کمک فواصل، بلکه از طریق قرآن با قرآن تفسیر کرده بودم. 15. نارسایی تفسیر عصر. ناقد در این مورد هم بسیار سطحی سخن گفته و برای مخدوش کردن اجماع قرآن‌پژوهان بر نزول سوره‌های «لیل» و «فجر» و «ضحی» و «عصر» به ترتیب فرارسیدن مدلول آنها در شبانه‌روز، به کتاب پا به پای وحی تألیف مهندس مهدی بازرگان متوسل شده است؛ درحالی‌که این کتاب براساس نظریه شخصی و غیرعلمی کتاب دیگر این شخص به نام سیر تحول قرآن نوشته شده است و قرآن‌پژوهان به این دو کتاب اعتنا نکرده‌اند. اشاره ناقد به نزول سوره «شرح» پس از «ضحی» که در مقاله آمده بود، نیز عجیب است؛ زیرا سوره‌های «شرح» و «ضحی» مانند سوره‌های «فیل» و «قریش» یکی به حساب می‌آیند و فقها معمولاً می‌گویند که در نماز نمی‌توان یکی از آنها را بدون دیگری خواند و اصولاً در آغاز سوره «شرح» سوگندی نیامده است تا ترتیب سوگند به اوقات شبانه‌روز را بر هم زند. و سرانجام این اتهام که من سوگندهای آن سوره‌ها را به اوقات نماز تفسیر کرده‌ام، مایه تأسف است. مگر کسی می‌تواند کلمه «ضحی» و حتی «لیل» را به اوقات نماز تفسیر کند!؟ 16. نارسایی برخی تفاسیر. از آنجا که این نوشته طولانی و ملال‌آور شده است، از تصحیح اشتباهات فراوان این بخش طولانی درمی‌گذرم. 17. نارسایی تفسیر الصافّات. این سخن که «صافّات» جمع «صافّه» و «صافّه» جمع «صافّ» و درنتیجه، مذکر است، درست به نظر نمی‌رسد و آیه «أوَلَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَیَقْبِضْنَ مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلأ الرَّحْمَنُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ بَصِیرٌ» (ملک: 19) برای ابطال آن کافی است. و بر فرض که این ادعا در مورد «صافّات» صحیح باشد، با سایر سوگندهای مختوم به الف و تاء (مانند زاجرات و تالیات و...) چه باید کرد که به فرشتگان تفسیر شده‌اند؛ در حالی که قرآن مجید مؤنث بودن فرشتگان را به شدت نفی کرده است؟ واژه «ملائکة» (جمع مَلَک) نیز موهم تأنیث فرشتگان نیست؛ زیرا این تاء به بسیاری از اوزان جمع مذکر (مانند «ائمّة») ملحق می‌شود، بدون اینکه آنها را به مؤنث تبدیل کند. نویسنده معتقد است که معنای سوگندهای مختوم به الف و تاء باید تعمیم یابد تا هم شامل فرشتگان بشود و هم شامل غیرفرشتگان. در این صورت، الفاظ مذکور مانند «مخلوقات» و «موجودات» و «کائنات» فارغ از جنسیت خواهند بود و اختلاف مفسران در اینکه مقصود از «صافّات» صفوف فرشتگان است یا پرندگان یا نمازگزاران یا مجاهدان یا موجوداتی دیگر به ائتلاف مبدل خواهد شد. ناقد در بخش نتیجه‌گیری خویش مدعی شده است که من در بحث سوگندهای قرآن مجید به جای رابطه معنایی، به فواصل توجه دارم و روح حاکم بر قرآن را فواصل می‌دانم. این در حالی است که در آن مقاله، تفسیر «عصر» با در نظر گرفتن رابطه معنایی سوگندهای قرآن به اجزای شبانه‌روز و تفسیر «صافّات» با در نظر گرفتن آیاتی که از مؤنث شمردن فرشتگان نهی می‌کند، به شیوه قرآن با قرآن قطعی شده بود؛ حروف مقطعه نیز با قرآن تفسیر شد. بحث فواصل بحثی استوار است و می‌تواند به تفسیر آیات کمک کند، اما برای تفسیر قرآن با قرآن باید به روابط معنایی آیات توجه کرد.   منابع
ب: منابع پاسخ نقد برقوقی، عبدالرحمن،(1422ق) شرح دیوان المتنبی، مکة المکرمة، مکتبة نزار مصطفی الباز. ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد بن مخلوف،(1418ق) تفسیر الثعالبی، بیروت، دار احیاء التراث العربی. طباطبایی، سیدمحمدحسین،(1394ق) المیزان فی تفسیر القرآن، چ دوم، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات. ـــــ،(1389) قرآن در اسلام، چ پنجم، قم، بوستان کتاب. معرفت، محمدهادی،(1377) التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، مشهد، الجامعة الرضویه للعلوم الاسلامیة.   منبع: فصلنامه قرآن شناخت – شماره 10 ادامه دارد/

93/10/21 - 06:00





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 486]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن