تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802661662




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اتحاد ملی و انسجام اسلامی در پرتو وحی و امامت و تاریخ


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
اتحاد ملی و انسجام اسلامی در پرتو وحی و امامت و تاریخ
هم خداوند سبحان در آیات نازل شده بر پیامبرش بر وحدت و اخوت و الفت مؤمنان و مسلمانان تأکید داشتند وهم سیره و سنت پیشوایان دین اسلام در مقام اندیشه و استراتژی به آن پرداختند.

خبرگزاری فارس: اتحاد ملی و انسجام اسلامی در پرتو وحی و امامت و تاریخ



بخش دوم و پایانی سیره ولایت و وحدت اسلامی سیره عملی پیامبر اسلام و پیشوایان دین علیهم السلام سرشار از وحدت‌گرایی میان مسلمانان است. توحید، اصلی اعتقادی بود که نه تنها یک اعتقاد مهم در جهان‌بینی اسلامی تلقی می‌شد، بلکه شعاری است که در همه عرصه‌‌های اجتماعی و سیاسی معنا می‌یابد. پیامبر اسلام، عقیده و شعار توحید را مطرح ساخت، تا مسلمانان با وحدت اعتقادی، به وحدت اجتماعی دست یابند. خرید قطعه زمینی برای بنای مسجد در مدینه، بنایی برای ایجاد تجمع دائمی مسلمانان و اتحاد اسلامی بود. ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله با زنان قبایل و وصلت با آن‌‌ها، برای ایجاد خویشاوندی و وحدت قبایل صورت گرفت. پیمان‌هایی هم که پیامبر اسلام با قبایل  و پیمان‌های اسلامی مانند حلف موازرت وحلف مواخات و بیعت عقبه نمونه‌‌های دیگری از سیره نبوی برای اتحاد اسلامی بوده است.[25] جامعه مؤمنان از دیدگاه پیامبر اسلام، به مثابه پیکری می‌ماند که افرادش، اعضای آن به شمار می‌آید.[26] همچنین آن حضرت فرمود: الجماعة رحمة و الفرقة عذاب[27] زندگی وسیره امیرالمؤمنین علیه السلام نیز تأکید بر وحدت و انسجام اسلامی است. آن حضرت، در آغاز خلافت، با نخستین خلیفه به سبب مخالفت او با دستور صریح پیامبر صلی الله علیه و آله بیعت نکرد؛ ولی وقتی مخالفان اسلام خواستند از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله سوء استفاده کنند و به وحدت اسلامی و اجرای احکام اسلام به ویژه پرداختن زکات آسیب وارد سازند، حضرت به صحنه آمد و با ارشادات خود، دستگاه خلیفه را یاری کرد و تمام این استراتژی‌ها برای حفظ اسلام بوده است که بر همه اصول و احکام دینی تقدم دارد. این بدان معنا نیست که حضرت علی علیه السلام از خلفا انتقاد نمی‌کرد. به تعبیر استاد مطهری، انتقاد علی علیه السلام از خلفا، غیر قابل انکار است و طرز انتقاد آن حضرت  آموزنده است. انتقاد علی علیه السلام از خلفا، احساساتی و متعصبانه نیست؛ تحلیلی و منطقی است وهمین است که به انتقادات  آن حضرت  ارزش فراوان می‌دهد. انتقاد‌های نهج البلاغه از خلفا برخی کلی و ضمنی است  و برخی جزئی و مشخص. انتقاد‌های کلی و ضمنی، همان‌ها است که علی علیه السلام صریحاً اظهار می‌کند که حق قطعی و مسلم من از من گرفته شده است. انتقاد از ابوبکر به صورت  خاص در خطبه شقشقیه آمده است و در دو جمله خلاصه شده است: اول: این که او به خوبی می‌دانست من از او شایسته‌ترم و خلافت جامه‌ای است که تنها بر اندام من راست می‌آید. او با این که این را به خوبی می‌دانست، چرا به چنین اقدامی دست زد، من در دوره خلافت، خار در چشم و استخوان در گلو صبر کردم. به خدا قسم! پسر ابو قحافه پیراهن خلافت  را به تن کرد؛ در حالی که خود می‌دانست  محور این سنگ آسیا منم. دوم این است که چرا خلیفة پس از خود را تعیین کرد؛ به ویژه این‌که او در زمان خلافت خود یک  نوبت  از مردم خواست که قرار بیعت  را اقاله کنند و او را از نظر تعهدی که از این جهت  بر عهده‌اش آمده است، آزاد گذارند. کسی که در شایستگی خود برای این کار تردید می‌کند و از مردم تقاضا کرد استعفایش را بپذیرند، چگونه است که خلیفه پس از خود را تعیین می‌کند.[28] استاد مطهری رحمه الله علیه در باره وحدت گرایی امیرالمؤمنین می‌فرماید: ابن ابی الحدید در ذیل خطبه 215 این داستان معروف  را نقل می‌کند: روزی فاطمه سلام الله علیها علی علیه السلام را به قیام دعوت می‌کرد. در همین حال، فریاد مؤذن بلند شد که اشهد ان محمدا رسول الله. علی علیه السلام به زهرا فرمود: آیا دوست داری این فریاد خاموش شود؟ فرمود: «نه»، فرمود: «سخن من جز این نیست».[29] تاریخ امامت، سرشار از فراز و نشیب‌ها و موضع‌گیری‌‌ها و برخورد‌های متفاوت است که جز با مصلحت‌گرایی، توجیه دیگری ندارد. برای نمونه، امیرالمومنین علیه السلام از چگونگی شکل‌گیری خلافت ناراضی بود و با تصریح بر مخالفت خود، از بیعت با ابوبکر سرپیچی کرد. آن حضرت شبانه با فاطمه زهرا (س) برای آشنا کردن مردم با ولایت به خانه‌‌های مردم می‌رفتند. با این حال وقتی مقابل دعوت ابوسفیان مبنی بر بیعت با ولایت قرار گرفت و با این که به امام علیه السلام پیشنهاد کرد: «دستت را باز کن تا با تو بیعت کنم. به خدا قسم! اگر بخواهی سپاه بسیاری را بر تو وارد می‌کنم، تا با تو بیعت کنند»، علی علیه السلام به مخالفت پرداخت و در پاسخ فرمود: «ای ابوسفیان! بازگرد. به خدا سوگند! در گفتارت خدا را نمی‌جویی. تو پیوسته در مسیر مکر و فتنه برای اسلام و مسلمانان هستی.»[30] همچنین آن حضرت وقتی درباره کیان اسلام احساس خطر کرد و قدرت گروه‌‌های مرتد و مانعان زکات و محاصره مدینه را مشاهده کرد، با خلیفه بیعت کرد و فرمود: دست خویش را از بیعت کردن باز داشتم، تا آن که ارتداد مردمان را دیدم که به محو دین پیامبر صلی الله علیه و آله می‌انجامید. هراسان شدم که اگر اسلام و مسلمین را یاری نکنم، در آن، رخنه یا نابودی را ببینم و آن، مصیبتی دردناک‌تر از تغییر مسیر ولایت بود.[31] به همین دلیل، امام در دفاع از مدینه در جنگ با مرتدان حاضر شد[32] و از خروج لشکر ابوبکر از مدینه ممانعت کرد.[33] در جنگ با روم، ابوبکر را یاری کرد و در تصمیم‌گیری‌‌های خلیفه دوم به ارشاد او اقدام نمود.[34] آن‌قدر امام علی علیه السلام بر وحدت تأکید می‌ورزید که ابوبکر وعمر با آن حضرت در مسایل سیاسی و نظامی مشورت می‌کردند وآن حضرت هم راهنمایی لازم را می‌فرمود. عمر، با امیر المؤمنین، علی علیه السلام درباره جنگ با ایران مشورت کرد و حضرت پاسخ داد: پیروزی و شکست اسلام، به فراوانی و کمی طرفداران آن نبود. اسلام، دین خدا است که آن را پیروز ساخت و سپاه او است که آن را آماده و یاری فرمود، و رسید تا آن‌جا که باید برسد. هر جا لازم بود، طلوع کرد. و ما به وعده پروردگار خود امیدواریم که او به وعده خود وفا می‏کند و سپاه خود را یاری خواهد کرد. جایگاه رهبر، چونان ریسمانی محکم است که مهره‏‌ها را متّحد ساخته، به هم پیوند می‏دهد. اگر این رشته از هم بگسلد، مهره‏‌ها پراکنده و هر کدام به سویی خواهند افتاد، سپس هرگز جمع آوری نخواهند شد. عرب امروز از نظر تعداد اندک، امّا با نعمت اسلام فراوانند و با اتّحاد و هماهنگی، عزیز و قدرتمندند. چونان محور آسیاب، جامعه را به گردش در آور، و با کمک مردم، جنگ را اداره کن؛ زیرا اگر تو از این سرزمین بیرون شوی، مخالفان عرب، از هر سو تو را ر‌ها کرده و پیمان می‏شکنند؛ چنان‌که حفظ مرز‌های داخل که پشت سر می‏گذاری، مهم‏تر از آن باشد که در پیش روی خواهی داشت. همانا عجم اگر تو را در نبرد بنگرند، گویند این ریشه عرب است؛ اگر آن را بریدید آسوده می‏گردید. همین فکر، سبب فشار و تهاجمات پیاپی آنان می‏شود و طمع ایشان در تو بیشتر گردد. این‌که گفتی آنان به راه افتاده‏اند، تا با مسلمانان پیکار کنند، ناخشنودی خدا از تو بیشتر، و خدا در دگرگون ساختن آنچه که دوست ندارند، تواناتر است. امّا آنچه از فراوانی دشمن گفتی؛ ما در جنگ‏‌های گذشته، با فراوانی سرباز نمی‏جنگیدیم؛ بلکه با یاری و کمک خدا مبارزه می‏کردیم.[35] استاد مطهری در باره تأکید حضرت علی علیه السلام بر وحدت می‌فرماید: در داستان شورا، چون عباس می‌دانست  نتیجه چیست، از علی خواست در جلسه شرکت  نکند؛ اما علی با این‌که نظر عباس را از لحاظ نتیجه تایید می‌کرد، پیشنهاد را نپذیرفت. عذرش این بود: «من اختلاف  را دوست  نمی‌دارم». عباس گفت: «بنابراین با آنچه دوست نداری، مواجه خواهی شد». ابن ابی الحدید در جلد دوم، ذیل خطبه 65 نقل می‌کند: یکی از فرزندان ابولهب، اشعاری مبتنی بر فضیلت  و ذی حق بودن علی و ذم مخالفانش سرود. علی او را از سرودن این گونه اشعار که در واقع نوعی تحریک  و شعار بود نهی کرد و فرمود: «برای ما، سلامت  اسلام ]و اینکه اساس اسلام باقی بماند،[ از هر چیز دیگر محبوب‌ تر است». از همه بالاتر و صریح تر در خود نهج البلاغه آمده است. در سه مورد از نهج البلاغه این تصریح دیده می‌شود: در جواب ابوسفیان آن‌گاه که آمد و می‌خواست تحت عنوان حمایت از علی علیه السلام فتنه به پا کند، فرمود: «امواج دریای فتنه را با کشتی‌های نجات  بشکافید، از راه خلاف  و تفرقه دوری گزینید و نشانه‌‌های تفاخر بر یکدیگر را از سر بر زمین نهید». در شورای شش نفری پس از تعیین و انتخاب عثمان از طرف عبدالرحمن بن عوف فرمود: «شما خود می‌دانید من از همه برای خلافت  شایسته‌ترم. به خدا سوگند! تا آن هنگام که کار مسلمین رو به راه باشد و تنها بر من جور و جفا شده باشد، مخالفتی نخواهم کرد».[36] حضرت علی علیه السلام تا آن‌جا بر وحدت تأکید داشت که نام سه فرزند خود را ابوبکر وعمر وعثمان نهاد تا نشان دهد اختلاف بر مسأله امامت یک اختلاف سلیقه‌ای و شخصی نیست و نباید باعث تعارض در کیان اسلامی شود.[37]  و وحدت و انسجام را دستاورد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله[38] ودوری جستن از تفرقه را علت عزت وشوکت امت‌ها[39] دانسته و پرهیز از تلوّن در دین را ضروری شمرده است.[40]  امامت، عنصر اصلی انسجام اسلامی عنصر امامت، یکی از اصلی‌ترین منابع وحدت بخش میان مسلمانان است. به کار‌گیری واژه امت و ارتباط آن با امامت برای جامعه اسلامی از سوی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام واصحاب وفادار پیامبر صلی الله علیه و آله نیز برای همین هدف بوده است؛ برای این‌که واژه  «امت» از ریشه «امّ» به معنای آهنگ، قصد و عزیمت کردن است. این معنا ترکیبی از سه معنای حرکت، هدف و تصمیم خودآگاهانه است. چون در ریشه امّ مفهوم جلو و پیش روی، نیز نهفته است، بنابراین، چهار عنصر، این معنای مرکب را می‌سازند: ‌انتخاب، حرکت، پیشروی و مقصد. با حفظ همه این معانی، کلمه امت در اصل به معنی الطریق الواضح  و راه روشن است.[41] امام، شخصیتی است‌که در وجود خود الگویی شدن و در عمل خود، رهبری امت را تحقق می‌بخشد… امام، یعنی  پیشوا، نه در معنای فاشیستی و استبدادی آن که قهرمان‌بازی و رهبر‌پرستی جاهلی و ضد‌توحیدی است، بلکه در معنای امتی آن. او پیشوا است، تا نگذارد امت به خوش‌بودن و لذت‌پرستی تسلیم شود. و پیشواست، تا در پرتو هدایت او امت، حرکت و جهت حرکت خویش را گم نکند.[42] امام با کلمه امت و امّی هم‌ریشه است. امت، نام جامعه‌ای است که اسلام می‌خواهد بسازد و امی صفت برجسته پیغمبر اسلام است. امّی در صفت پیغمبر اسلام، به معنای پیغمبر وابسته به توده‏‌ها است، در برابر طبقه حاکم. امام، صفت و مقامی است متصل به امّی و امت و یک تعبیر شیعی است که بنا بر آن، همیشه زنده است و همیشه سرمشق مردم؛ به این معنا که امام، ایده‌آل است و تجسم عینی مسائل اعتقادی و ذهنی مذهب و نمونه عزیزی که یک مکتب مذهبی به جامعه بشری ارائه می‌دهد، تا در ساختمان نسل‌های انسانی، الگو باشد.[43] به گفته استاد شهید مطهری رحمه الله علیه، کلمه امام در لغت فارسی، به معنای پیشوا است. خود کلمه امام یا پیشوا مفهوم مقدسی ندارد. پیشوا یعنی کسی که پیشرو است و عد‌ه‌ای تابع و پیرو او هستند؛ اعم از این‌که آن پیشوا عادل و راه‌یافته یا باطل و گمراه باشد.  قرآن هم کلمه امام را در هر دو مورد به کار برده است. خداوند سبحان، یک جا می‌فرماید: «و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا» (قرار دادیم آنها را به عنوان امامان تا به وسیله امر ما، هدایت کنند) در جای دیگر می‌گوید: «ائمة یدعون الی النار»؛ امامانی که مردم را به سوی آتش فرا می‌خوانند.[44] استاد مطهری رحمه الله علیه درتوضیح معنای امامت می‌فرماید: دقیق‌ترین کلمه‌ای که بر امامت منطبق می‌شود، کلمه رهبری است. فرق نبوت و امامت در این است که نبوت، راهنمایی و امامت، رهبری است. نبوت، ابلاغ، اخبار، اطلاع دادن، اتمام حجت و راهنمایی است.راهنما، وظیفه‌اش بیش از این نیست که راه را نشان دهد؛ ولی بشر، علاوه بر راهنمایی، به رهبری نیاز دارد؛ یعنی نیازمند است به افراد یا گروه و دستگاهی که قوا و نیرو‌های وی را بسیج کنند. نبوت، راهنمایی است و یک منصب است؛ اما امامت، رهبری است و منصب دیگری است. پیغمبران بزرگ، هم نبی و هم امام هستند. پیغمبران کوچک فقط نبی بودند و امام نبودند، رهنما بودند؛ ولی رهبر نبودند.[45] از سوی دیگر، رهبری و مدیریت، مستلزم نوعی از رشد است؛ زیرا رهبری در حقیقت عبارت است از بسیج کردن نیروی انسان‌ها و بهره‌برداری صحیح از نیرو‌های انسانی. رشد نیز عبارت است از اینکه، انسان شایستگی و لیاقت اداره و نگهداری و بهره‌برداری از سرمایه‌‌ها و امکانات مادی یا معنوی که به او سپرده می‌شود را داشته باشد.[46] مدیریت صحیح، از ضعیف‌ترین ملت‌های دنیا، قوی‌ترین ملت‌ها را می‌سازد، آن‌چنان‌ که رسول اکرم صلی الله علیه و آله چنین کرد و این، معجزه رهبری بود. چیستی امامت در منابع شیعی و اهل سنت منابع کلامی ـ اعم از منابع اهل سنت و شیعه ـ در چیستی امامت، دو موضِع متفاوت داشته‌اند: برخی مفهوم امامت را بدیهی تلقی کرده، به تعریف آن نپرداخته‏اند؛ مانند قاضی عبدالجبار معتزلی در المغنی فی أبواب التوحید والعدل و سیدمرتضی در الشافی فی الاِمامة[47] و در الذخیرة فی علم الکلام و شیخ طوسی در الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد و امام الحرمین جوینی در کتاب الارشاد فی الکلام و خواجه نصیر الدین طوسی در تجرید الاعتقاد، امامت را تعریف نکرده‏اند. ولی عده زیادی از متکلمان، به تعریف آن پرداخته‌اند. این رویکرد، در زمان معاصر اهمیت زیادی دارد؛ زیرا خیلی از شبهات جدید، به تصور امامت بر‌می‏گردد مانند این‌که آیا خاتمیت با امامت جمع می‏شود یا نه؟ آیا دکترین امامت با دموکراسی همراهی می‌کند؟ اگر امامت لازم است، چرا امام دوازدهم درغیبت به سر می‌برد؟ همه این پرسش‌ها بر تحلیل معنای امامت مبتنی است؛ و لذا اول باید معنای درست امامت را روشن سازیم و بعد به دلایل وعرصه‌‌های دیگر آن بپردازیم. حالا تعریف‌هایی را که از امام و امامت ارائه شده که حدود ده تعریف است، براساس ترتیب تاریخی از زمان شیخ مفید ارائه می‌کنیم: 1. شیخ مفید (م413ق) در اوایل المقالات می‌گوید: امامان، قائم مقام پیامبرانند در اجرای احکام و حدود الهی و نگهداری شرایع و تربیت مردم، این بزرگواران همانند عصمت پیامبران، معصومند.[48] این تعریف، به اجرای احکام و اقامه‌ حدود (منصب قضاوت)، حفظ الشرایع (از تحریف به زیادت و نقصان) و تربیت مردم (مسایل فرهنگی جامعه) اشاره دارد. بر خلاف بعضی از سکولارهاکه می‌گویند حکومت دینی نباید در مسایل تربیتی واخلاقی مردم دخالت کند، این تعریف  مسایلی مثل تربیت فرهنگی را نیز به عهده اماممی‌داند. 2. قاضی عبدالجبار معتزلی (م415ق) در شرح الاصول الخمسه می‏گوید: امام، نامی است برای صاحب ولایت بر امت که حق تصرف بر امور مردم را دارد؛ به گونه‌ای که قدرتی فوق آن نیست.[49] 3. ماوردی (م450ق) در الاحکام السلطانیة می‏گوید: امامت، ریاست عمومی در امور دینی ودنیایی به جانشینی از پیامبر است.   4. سید مرتضی (م466ق) در الحدود والحقایق می‏گوید: امامت، ریاست عام درامور دین است به اصالت، نه به نیابت از افرادی که در دار تکلیف (دنیا) هستند.[50] 5. خواجه نصیر (م672ق) در قواعد العقاید می‌نویسد: امامت، ریاست عمومی دینی است که دربردارندة ترغیب عموم مردم درحفظ مصالح دینی و دنیایی و منع آن‌‌ها از امور مضرّ است. 6. علامه حلی (م726ق) در نهج المسترشدین آورده است: امامت، ریاست عمومی شخصی است که اصالتاً برای تدبیر در امور دین و دنیا انجام می‌پذیرد. [51] این تعریف، امامت را ریاست عام درامور دین و دنیا دانسته است؛ به گونه‌ای که شورایی بودن امامت را نفی می‏کند.[52] 7 . قاضی عضدالدین ایجی (م756ق) در المواقف فی علم الکلام می‌نویسد: امامت جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله است در برپا داشتن احکام دین و تبعیت آن بر همه امت لازم است.[53] این تعریف با تأکید بر جانشینی پیامبر و اجرای دین به نوعی بر تحقق خارجی دین اشاره دارد. 8. ابن خلدون (م789ق) در مقدمه العبر می‌نویسد: امامت، جانشینی از صاحب شریعت برای پاسبانی از دین و سیاست و تدبیر دنیا است. [54] 9. قوشجی (م879ق) در شرح تجرید الاعتقاد می‌نویسد:[55] امامت، ریاست عام درامر دین و دنیا به عنوان جانشینی پیامبر است. 10. عبدالرزاق لاهیجی (م1072ق) در گوهر مراد آورده است: امامت، ریاست عامه مسلمین است در امور دین و دنیا بر سبیل خلیفگی و نیابت از پیامبر.[56] مؤلفه‌‌های مشترک در مفهوم امامت نزد متکلمان اسلامی تعاریف پیش گفته علمای شیعه و اهل سنت از امامت، دارای مؤلفه‌‌های مشترکی است که به شرح ذیل بیان می‌شود: مؤلفه اول، ولایت و ریاست ویژگی ریاست و رهبری عموم مردم در امور دین و دنیا در تمام تعاریف ذکر شده بود. در برخی تعاریف، واژه ولایت به کاررفته است، هرچند در تفسیر و معنای ولایت اختلاف وجود دارد. توضیح این که وِلایت، وَلایت، مولا و اولیاء ازمادۀ (و ل ی) به معنای نزدیکی و قرابت ـ اعم از قرابت مادی یا معنوی ـ به کار می‌رود. معانی دوستی و یاری و سرپرستی همه از قرابت گرفته شده‌اند. تفلیسی در وجوه‌القرآن  معانی واژه‌‌های مولی و ولی را در وجوه ذیل مطرح کرده و می‌نویسد: بدان که ولیّ در قرآن بر شش وجه باشد: وجه نخستین ولیّ به معنی «فرزند» بود چنانچه خدای در سورة مریم (آیه 5) گفت: (فَهَبَ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً) یعنی ولداً. و وجه دوم ولیّ به معنای«یار» بود؛ چنانچه در سورة بنی إسرائیل (آیه111) گفت: (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِ» یعنی ولَم یَکُن لَه صَاحِبٌ یَنتَصِرُ بِهِ مِن ذُلٍّ أَصَابَهُ). و در سورة کهف (آیه17) گفت: (وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً) یعنی صاحِباً مُرشِداً. و وجه سیم ولیّ، به معنای «خویشاوندی» بود؛ چنانچه در سورة عنکبوت (آیه 22) گفت: (وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لَا نَصِیرٍ) یعنی (مِن قَریبٍ یَنفَعَکُم و لا ناصرٍ یَنصُرُکم). و وجه چهارم ولیّ به معنای «پروردگار» بود؛ چنانچه در سورة انعام (آیه 14) گفت:(قُلْ أَغَیْرَ اللهِ أتَّخِذُ وَلِیّاً فَاطِرِ السَّمَواتَ وَالأَرْضِ) یعنی أَتَّخذُ رَباً. و در سورة حم عسق (آیه 9) گفت: (أَمْ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أوْلِیاءَ فَاللهُ هُوَ الْوَلِیُّ) یعنی هو الرَّبُّ. و از این معنا در قرآن بسیار است. و وجه پنجم ولیّ، به معنای «خدا» بود وجمعش أولیا باشد به معنای خدایان، چنانچه در سورة عنکبوت (آیه 41) گفت: (مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ أوْلِیاءَ) یعنیالإلهة. و در سورة حم عسق (آیه 6) گفت: (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أوْلِیاءَ) یعنیألآلِهَةِ. و در سورة جاثیة (آیه10) گفت: (وَلَا یُغْنِی عَنْهُمْ مَا کَسَبُوا شَیْئَاً وَ لَا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ أوْلِیاءَ). و وجه ششم ولی به معنای «نصیحت کننده» بود؛ چنانچه در سورة آل عمران (آیه 28) گفت: (لَا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ» یعنی فِی المُنَاصَحَةِ). و در سورة نساء (آیه 144) فرمود: (یَا أیُّها الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْکَافِرِینَ أوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ) یعنی فیِ الَّنصِیحَةِ. و در سوره ممتحنة (آیه 1) گفت: (یَا أَََََیُّها الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاَء)؛ یعنی فِی النَّصِیحَةِ. و از این معنا در قرآن بسیاراست.[57] البته به نظر می‏رسد معنای موضوع له ولایت همان نزدیکی و قرابت است اعم از این‌که قرابت مادّی باشد یا معنوی  و دوستی و میراث‌خواری و خویشاوندی همه مصادیق آن هستند. معنای ولایت در علوم اسلامی در علوم اسلامی ولایت در سه دانش  عرفان، کلام و فقه به کار می‌رود: ولایت در عرفان، به معنای باطن نبوت است. ظاهر نبوت تصرف در خلق از طریق احکام شرعی و اظهار نبوت و ارشاد مردم و بیان حقایق الهی است؛ اما ولایت، باطن نبوت است؛ پس مراد از ولایت عرفانی، ولایت باطنی و معنوی است. سید حیدر آملی در نص النصوص در تعریف ولی می‏گوید: ولیّ، کسی است که حق تعالی متولی امر او شده است و او را از معصیت حفظ کرده است. ولیّ، گاهی محبوب است و گاهی محب؛ پس اگر در مقام محبوبی باشد، ولایت او کسبی نبود و متوقف بر چیزی نیست؛ بلکه ازلی و ذاتی و موهوبی و الهی است؛ لکن اگر در مقام محبی باشد، باید متصف به صفت الهی و متخلق به اخلاق خداوندی ‏شود، تا اسم ولی بر او صادق باشد. به هرحال در عرفان، ولایت، باطن نبوت است و مقام ولایت بالاتر از ظاهر نبوت است.[58] ولایت در فقه،  دست کم دو معنا دارد: 1. قیمومیّت: ولیّ، قیم زیر دستان خود است که محجورینی ماننددیوانگان، غایبان و ناتوانان را در بر می‌گیرد. 2. زعامت و رهبری: زمامداری در امور عمومی مردم، نه در امور خصوصی، مثل نوع لباس پوشیدن و نوع مسکن و غیره. پس حاکم، متولی است؛ یعنی سرپرستی امور عمومی و اجتماعی مردم یا امور شخصی مربوط به امور اجتماعی آن‌‌ها را بر عهده دارد. ولایت مطلقه نیز به معنای زعامت در همه امور عمومی و ولایت مقیده، همان قیمومیت است. ولایت در علم کلام، در معانی زیر استعمال شده است: 1. دوستی و محبت اهل بیت علیهم السلام: که مورد اتفاق فریقین می‌باشد. 2. ولایت تشریعی و تکوینی و زمامداری: ولایت در کلام شیعی، معنای عام‌تری دارد که شامل هرسه ولایت تکوینی، تشریعی و زمامداری می‌شود؛ یعنی ولی، قدرت تصرف در تکوین دارد و شارع در احکام شرعی است و زمامدار جامعه اسلامی نیز می‌باشدکه منصب قضاوت را نیز برعهده دارد. البته این ولایت اصالتا از آنِ خدا است و بالتبع به پیامبر و امامان علیهم السلام واگذار می‌شود. پس در این که اولین مؤلفه امامت، ولایت است،هیچ اختلافی بین فریقین وجود ندارد؛ ولی این که ولایت به کدام معنا مورد نظر است، از تعاریف امامت چیزی به دست نمی‏آید. باید در بحث تصدیقی اثبات شود که امامت، کدام نوع ولایت را در بردارد. قدر متیقنی که شیعه و سنی بر آن متفقند، این است که ولایت، به معنای زمامداری به کار می‌رود؛ اما قدرت تشریعی و تکوینی، بالتبع  باید بعداً اثبات گردد. شایان ذکر است که  قلمرو ولایت، امور دینی و دنیوی است که بعضی مثل قوشچی و ماوردی تصریح کرده بودند. حال آیا تفکیک دین و دنیا در این عبارات ظهور در سکولاریزم ندارد؟ یعنی آیا تفکیک واژة دین از دنیا، بوی جدایی دین از دنیا نمی‏دهد؟  پاسخ این است که واژة دین در تعاریف امامت، کنار دنیا به معنای جزا و آخرت به کار رفته است؛ یعنی امور این‌جهانی و آن‌جهانی. در تعبیر خواجه نصیر این امر روشن بود. در تعاریف امامت که دین بدون واژة دنیا و به تنهایی به کار رفته باشد، دین به معنای شریعت است؛ پس امور سیاسی و اجتماعی نیز از شؤون امامت است وتعاریف امامت، نه تنها با سکولاریسم مترادف نمی‌باشد، بلکه ناقض سکولاریسم است. دلیل، این است که سکولاریزم افراطی می‏گوید دین، هیچ یک از نیاز‌های آدمی را  برآورده  نمی‌کند؛ اما سکولاریزم ملایم، بر این باور است که در نیاز‌های فردی می‏توانیم به دین مراجعه کنیم و در مسایل اجتماعی به دین حاجتی نیست؛ درحالی که امامت، نشانگر حضور دین در صحنه دنیا وآخرت است. در نتیجه این تعبیر که امام، جامعه را در امور دینی و دنیوی اداره می‏کند، بر  جدایی دین و دنیا هیچ دلالتی ندارد. نکته دیگر این که، واژة «عامه» در عبارت «ریاست عامه» یعنی عموم مردم، در مقابل ریاست حزب و گروهی خاص؛ نه این که به معنای همه امور باشد. ولایت مطلقه، یعنی ولایت بر عموم مردم، مقابل ولایت مقید که تنها ولایت بر غایبان و قاصران را می‌رساند. البته بعضی ولایت مطلقه را قدرت اجرای تمام احکام اجتماعی اسلام می‌دانند؛ پس ریاست عامه، مقابل ریاست خاص است و قدر متیقن آن، زمامداری تمام مردم است. هرچند زمامداری همه احکام اسلام با دلایل عقلی ونقلی نیز اثبات می‌شود. ممکن است بعضی بر اهل سنت یا شیعه ایراد بگیرندکه تعاریف آن‌‌ها همانند یکدیگرند؛ درحالی که اهل سنت، ولایت تکوینی و تشریعی را نمی‏پذیرند. به نظر می‌رسد این اشکال وارد نیست؛ زیرا از تعاریف امامت چیزی به دست نمی‏آید و این که امامت به معنای ولایت تکوینی یا تشریعی هم باشد، به دلیل مستقلی نیاز دارد. مؤلفه دوم، خلافت و نیابت از رسول خدا صلی الله علیه و آله این ویژگی، مورد اتفاق شیعه و سنی است. خلافت، در معنای امامت مندرج است و اهل لغت نیز به آن اشاره کرده‌اند. ابن خلدون نیزهمین مطلب را بیان کرده است. البته در این که خلافت و امامت دو مفهومند یا یکی، مباحثی نهفته و حق این است که خلافت و امامت، از نظر مفهوم متفاوتند. هر چند خلفای پس از رحلت رسول صلی الله علیه و آله، یعنی امامان علیهم السلام هم خلیفه‌اند و هم امام. ولی گاهی شخصی امام است و خلیفه شخص دیگری است. البته از نگاه روان شناختی، خلیفه تقدس مفهوم امامت را ندارد. پس خلافت از مشترکات شیعه و سنّی است و اختلافی در آن  نیست. در اصول کافی نیز روایتی از امام رضا علیه السلام نقل شده است که امامت، جانشینی خداوند و پیامبر است.[59] مؤلفه سوّم، وجوب پیروی همه مردم از امام این ویژگی نیز از تعاریف شیعه و اهل سنت به دست می‌آید که همه مردم باید از امام پیروی کنند؛ پس فرق بین شیعه وسنی در وجوب پیروی از امام معینی نیست، بلکه اختلاف در دو نکته است: الف. آیا ولایت، تنها زمامداری است یا ولایت تکوینی و تشریعی را هم شامل می‌شود؟ ب. قید اصالت و نیابت را که شیعه در تعاریف مطرح می‌کند. یعنی آیا امام به نیابت از مردم مقام امامت را عهده‌دار است یا این که امامتش اصالت دارد و نیابتی از مردم نیست؟ هرچند نیابت امامت از پیامبری مورد تأیید و تأکید شیعه است. مؤلفه چهارم، رهبری شرعی تعاریف شیعه و سنی بر رهبری امام هم دلالت دارند؛ چون وقتی می‌گوییم امامت، نیابت از نبی است، تقدس و مشروعیت الهی برای آن قائل می‌شویم. به تعبیر ابن خلدون، امامت، خلافت از صاحب شرع است. مؤلفه پنجم، امام شخص است، نه حزب و گروه و شورایی خاص تعاریف امامت دلالت دارند براین که امام، شخص است، نه حزب یا گروه خاص یا قبیلة معینی. سیرة متشرعان نیز همین مفهوم را درطول تاریخ تحقق بخشیده است. مؤلفه ششم، قلمرو این زعامت و رهبری، امور دین و دنیا است در بعضی از این تعاریف، تنها واژة دین آمده بود؛ ولی در برخی دیگر، واژة دین و دنیا با هم بیان شد. مراد از دین در دستة نخست تعاریف، اسلام است؛ ولی آنجا که دین تنها به کار رفته، مراد از دین، آخرت است؛ پس همان‌گونه که گذشت، در هر دو صورت، امور دنیایی و آخرتی مجموعا جزو مفهوم امامت است. حاصل سخن این که در این مؤلفه نیز اختلافی نیست و به اعتقاد فریقین، امام، متولی آبادانی دنیا وآخرت  مردم است؛ لذا اهل سنت، خلفا را به راشدین و غیر راشدین تقسیم می‌کنند. آنان بر این باورند که خلفای راشدین (ابوبکر وعمر وعثمان و علی) به فکر دنیا و آخرت مردم بودند؛ ولی معاویه و دیگران هرچند به دلیل صحابی بودن مورد احترام هستند، غیر راشدین هستند؛ چون به فکر دنیا و آخرت مردم نبودند. تاریخ اسلام و وحدت اسلامی همان‌گونه که گذشت، وحدت اسلامی از عصر نبوی، اصلی راهبردی ویک استراتژی اساسی و همیشگی وغیرمتغیر مورد توجه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بوده است. این روش بنیادین را امام علی علیه السلام و سایر اصحاب وفادار پیامبر هم دنبال می‌کردند. وحدت‌گرایی در این عصر در جایگاه یک اندیشه و یک استراتژی به مسیر خود ادامه می‌داد. برخی از صحابه با وفات پیامبراسلام صلی الله علیه و آله، اولین جرقه اختلاف را میان مسلمانان ایجاد کردند. شیعیان امام علی علیه السلام گرد او جمع شدند و با همکاری آن‌ها، امر ولایت و جانشینی پیامبری و نیز آسیب‌‌های سقیفه را برای مردم تشریح کرد؛ ولی مردم، به علل جامعه‌شناختی و روان‌شناختی که بیان تفصیلی آن در این مقال نمی‌گنجد، سخنان آن حضرت را نپذیرفتند و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به وظایف دیگرش پرداخت؛ ولی هیچ‌گاه حکومت اسلامی را ر‌ها نکرد و همیشه به یاری خلفا می‌پرداخت. آن حضرت، حتی برای تحقق وحدت، علاوه بر همکاری خود و یارانش با دستگاه خلافت و مشورت دادن به آن‌ها، با همسر بیوه ابوبکر ـ اسماء بنت عمیس ـ که پیش از ابوبکر، همسر جعفر ابن ابی طالب بود، ازدواج کرد و به تربیت محمد بن ابی بکر پرداخت و به ازدواج عمر با ام کلثوم رضایت داد.[60] متأسفانه با بی‌درایتی خلیفه سوم و میدان دادن به مروان و معاویه و سایر بنی امیه، خبر غیبی پیامبر اسلام تحقق یافت و سی سال پس از وفات نبی اکرم صلی الله علیه و آله، سلطنت، جایگزین خلافت شد.[61] سلطنت معاویه به گونه‌ای آشکار شد که وقتی سعد بن ابی وقاص ـ صحابه پیامبرـ بر معاویه وارد شد، به او خطاب کرد: «سلام بر تو‌ای پادشاه!» معاویه با خنده گفت: «چه می‌شد اگر مرا امیرالمؤمنین خطاب می‌کردی‌ای ابا‌اسحاق؟»[62] معاویه نه تنها سنت نبوی را کنار زد که به سنت خلفای پس از پیامبر هم عمل نکرد و زمینه را برای یک ماتریالیست اخلاقی و معرفتی چون یزید مهیا کرد؛ یزیدی که در سه سال خلافتش، سه جنایت در کربلا و مدینه و مکه انجام داد که تاریخ از بیان آن‌‌ها شرم می‌کند. معاویه در پنجاه سال حکومتش بر شام، تلاش فراوانی برای تحقق اختلاف میان مسلمانان و قتل عام عاشقان و شیعیان امام علی علیه السلام همچون حجر بن عدی کرد. این سنت سیئه و بسیار زشت حکومت اموی ادامه یافت، تا زمان عمر بن عبدالعزیز که از سال 99 تا 101ق همانند خال سفیدی در پیشانی سیاه تاریخ بنی امیه ظهور یافت. وی، رسم ناسزاگویی به اهل بیت علیهم السلام را لغو کرد و از عوامل حادثه کربلا بی‌زاری جست و دِه فدک را به وارثان فاطمه برگرداند.[63] خلافت بنی العباس از سال 132ق با شعار الرضا من آل محمد آغاز شد و با ایرانیان پیوند وثیقی برقرار کرد؛ ولی پار‌ه‌ای از تصمیم‌‌های حاکمان بنی‌عباس مانند قتل ابو مسلم خراسانی سبب شد اتحاد ایرانیان با عباسیان سست گردد.[64]  بنی عباس، با جنایت‌‌های متعدد بر ضد شیعیان و قتل عام آن‌‌ها و شهید کردن امامان معصوم علیهم السلام در دوران غیبت کبرا، به مرحله سست سیاسی و اجتماعی رسیدند. اختلاف خلفای بغداد با خوارزمشاهیان سبب شد الناصر آخرین خلیفه مقتدر عباسی، با همکاری نسطوری بغداد از چنگیز مغول خواست به حاکمیت سلطان محمد خوارزمشاه یورش برد؛ هر چند هلاکو نوة چنگیز به دمشق و بغداد حمله کرد و حکومت بنی عباس را هم منقرض کرد.[65] اختلافات میان مسلمانان سبب شد مغولان بدون پشتوانه فکری ـ فرهنگی به تمدن اسلامی آسیب زده و دولت اسلامی را متلاشی سازند؛ هر چند در نهایت، این طایفه از فرهنگ اسلامی متأثر شده و به اسلام رو آوردند، بسیاری از بزرگان و علمای شیعه وسنی در این جریان‌ها واختلافات سیاسی جان باختند. البته این‌جا نقش تعیین‌کننده خواجه نصیر الدین و شاگردش علامه حلی در تحقق وحدت اسلامی و حفظ علمای اسلام وگرایش مغولان به اسلام را نباید نادیده گرفت. تعارض دولت عثمانی با دولت صفویه نیز بخش دیگری از تاریخ اختلافات میان شیعه وسنی است و همین امر سبب شد اصفهان با همه قوت فکری و فرهنگی خود، توسط شورشیان قندهار سقوط کند و با فتوای افرادی مانند نوح افندی از علمای استانبول، در تکفیر و جواز قتل شیعیان در سال 1048ق، شیعیان زیادی به خاک وخون کشیده شوند. البته نادرشاه افشار و برخی سلاطین عثمانی سعی کردند طرح وحدت را مطرح سازند؛ ولی وحدت‌ستیزی و وحدت‌گریزی در قرن‌های گذشته نتوانست جلوی این انحطاط را بگیرد. ایران به ویژه در دوران قاجار به کشور‌های متعدد انشعاب پیدا کرد. ناپلئون هم با حمله به مصر در سال 1213ق زمینه انحطاط وشکست دولت عثمانی را فراهم ساخت.[66] این قضایای تاریخی سبب شد علمای اسلام، در تاریخ معاصر، به ضرورت وحدت اسلامی پی برده و تلاش کنند به اختلافات سیاسی و مذهبی خود پایان دهند. برخی از این علما عبارتند از: سید جمال الدین اسد‌آبادی، شیخ محمد عبده، عبدالرحمن کواکبی، محمد نامق کمال، سلطان عبدالحمید دوم، عبدالمجید سلیم رئیس الازهر مصر، سید عبدالحسین شرف الدین متکلم برجسته شیعه، مصطفی عبدالرزاق رئیس دانشگاه الازهر، محمد علی علوبه متفکر ومصلح اجتماعی، شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء، محی الدین قلیبی دانشمند تونسی، شیخ شلتوت رئیس الازهر،  شیخ مصطفی مراغی رئیس الازهر، حاج امین‌ حسینی مفتی اعظم فلسطین، شیخ محمد عبداللطیف رئیس اداره الازهر، شیخ محمد عبدالفتاح عنانی رئیس مذهب مالکی، شیخ عیس منون رئیس دانشکده الشریعة، شیخ حسن البناء رهبر جمعیت اخوان الصفا، علی بن اسماعیل مؤید نماینده شیعه زیدیه یمن، آیت‌الله حاج آقا حسین بروجردی مرجع تقلید شیعیان، امام خمینی رهبر جهان تشیع و مقام معظم رهبری. حاصل سخن سخن گفتن از وحدت اسلامی، بسیار گسترده‌تر از نگارش یک مقاله است، ولی همان‌گونه که خوانندگان ملاحظه کردند، هم خداوند سبحان در آیات نازل شده بر پیامبرش بر وحدت و اخوت و الفت مؤمنان و مسلمانان تأکید داشتند وهم سیره وسنت پیشوایان دین اسلام در مقام اندیشه و استراتژی به آن پرداختند و هم تاریخ اسلام نشان داد هرگاه میان مسلمانان شکافی رخ می‌‌داد، دولت‌های آن‌‌ها به انقراض می‌انجامید. مطلب پایانی این نوشتار این است که دو مبنای مهم معرفت‌شناختی در ایجاد تفرقه و نابودی وحدت اسلامی مؤثر است که باید خوانندگان بدان توجه ویژ‌ه‌ای داشته باشند: یکی شکاکیت ونسبی‌گرایی معرفتی که هرگونه معیار شناخت وکشف حقیقت و تمییز حق از باطل را نفی می‌کند و دیگری هرمنوتیک فلسفی که به انکار روش فهم متون دینی پرداخته‌ است. همین امر سبب می‌شود تا قرائت‌‌های مختلف از دین پدید آید؛ همان‌گونه که تأویل‌گرایی در صدر اسلام سبب تحقق فرقه‌‌های مذهبی مانند خوارج ومرجئه و معتزله و اشاعره گردید. پس علاوه بر عوامل روان‌شناختی وجامعه شناختی پیش‌گفته برای وحدت ستیزی یا وحدت‌گریزی می‌توان به عوامل معرفت‌شناختی نیز توجه ویژه داشت.   پی نوشت [25] . ر.ک: محمد باقر بهبودی، حسین منی وانا من حسین؛ محمدرضا حکیمی ودکتر شهیدی؛ یادنامه علامه امینی، ص305-352 . [26] . احمد بن حنبل، مسند، ج4، انتشارات دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، 1415ق، ص27. [27] . محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، مؤسسه دار الحدیث، 1379ش، ج2، ص 758. [28] . مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، انتشارات صدرا، تهران، 1362، ص156-159. [29] .همان، ص184. [30] . ابن اثیر،  الکامل فی التاریخ، ج 3 ، دار بیروت، بیروت، 1422ق، ص 326 ; سیدمحسن امین عاملی، فی رحاب اهل البیت، ج 1 ، ص 311 . [31]. صبحی صالح، نهج البلاغه، نامه 62 . [32]. هاشم المعروف الحسینی، سیرة الائمة الاثنی عشر، ص 352 ـ 353 . [33]. الکامل فی التاریخ، ج 2 ، ص 422 . [34]. تاریخ یعقوبی، ج 2، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1374، ص 132 و 152 . [35] . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 146، ص269 . [36] . سیری در نهج البلاغه، ص181-182. [37] . محدث اربلی، کشف الغمه فی معرفه الائمة، ج1، ص441. [38] . ر.ک: نهج البلاغه، خطبه اول. [39] . ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 192 . [40] . ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 176. [41] . علی شریعتی، مجموعه آثار، ج 26، مؤسسه حسینیه ارشاد، بی‌تا، ص 494-495 . [42] . همان، ج 7 ، انتشارات الهام، تهران، 1375، صص 35- 36 . [43] . همان، ج 14، انتشارات مطهری، مجموعه آثار، صص 310 -311 . [44] . مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 4 ، ص842 . [45] . همان، ج 3، ص318. [46] . همان، ص 314 . [47] . سید مرتضی این کتاب را درنقد المغنی نوشته قاضی عبدالجبار معتزلی نگاشته است. [48] . ان الائمة القائمین مقام الانبیاء فی تنفیذ الاحکام و اقامة الحدود و حفظ الشرایع و تأدیب الانام، معصومون کعصمة الانبیاء. [49] . الامام اسم لمن له الولایة علی الامة و التصرف فی امورهم علی وجه لایکون فوق یده ید. [50] . الامامة ریاسة عامة فی الدین بالاصالة لا بالنیابه عمن هو فی دار التکلیف. [51] . الامامه ریاسة عامة لشخص من الاشخاص فی امور الدین و الدنیا بحق الاصالة. [52] . مثلاً در کتاب نفحات الازهار تعریف امامت این‌گونه آمده است: الامامة ریاسة عامة ثابتة و احکام مخصوصه شخص مخصوص لایجوز فوق یده فی تنفیذها. سید حامد نقوی در خلاصه عبقات الانوار، ص 26 می‏گوید: الامامة ریاسة فی الدین و الدنیا شخص من الاشخاص. این تعریف، در بدایة الاصول اثر شیخ محمدطاهر آل شیخ رازی و در جلد1 اعیان الشیعه اثر سید محسن امین نیز آمده است. [53] . الامامه خلافة الرسول فی اقامة الدین بحیث یجب اتباعه علی کافة الامة. [54] . الامامه خلافة عن صاحب الشرع فی حراسة الدین و سیاسة الدنیا. ابن خلدون، در زمینه امامت می‌گوید:  «چون حقیقت پادشاهی نوعی اجتماع ضروری برای بشر به شمار می‏رود و مقتضای آن، قهر و غلبه است که از آثار خشم و حیوانیت است، اغلب پادشاهان، از حق و حقیقت منحرف می‏شوند و به مردم زیر دست خود در امور دنیایی ستمگری روا می‏دارند. بیشتر اوقات، مردم را به کارهایی وا می‏دارند که تاب و توان اجرای آن را ندارند و کارهایی که از اغراض شخصی و شهوت آنان سرچشمه می‏گیرد. این تکالیف، به نسبت اختلاف مقاصد پادشاهان که یکی پس از دیگری به حکومت می‏رسند متفاوت است؛ به همین سبب فرمانبری مردم از فرمان‌های آنان دشوار می‏شود و عصبیت پدید می‏آید که به هرج و مرج و کشتار منجر می‌گردد. این امر، ایجاب کرد تا در اداره کردن امور کشور، به قوانین سیاسی که فرمانبری از آن‌ها برهمگان فرض باشد، متوسل شوند و عموم مردم منقاد شوند؛ چنان‌که همین وضع در ایران و باقی ملت باستان جاری بود. هرگاه چنین نباشد، امورآن سرو سامان نخواهد گرفت. (سنة اللّه فی الذین خلوا من قبل) بنابراین، اگر این‌گونه قوانین از جانب خردمندان و بزرگان و رجال بصیر وآگاه دولت اجرا شود، چنین سیاستی را عقلی گویند و هرگاه از سوی خدا به وسیله شارع بر مردم فرض و واجب شود آن را سیاست دینی گویند. چنین سیاستی در زندگی دنیا و آخرت مردم سودمند خواهد بود؛ زیرا مقصود از آفریدن بشر، تنها زندگی دنیایی نیست که یک سره عبث و بیهوده است؛ زیرا غایت آن، مرگ و نابودی است (افحسبتم أنّما خلقناکم عبثا). از آنچه یاد کردیم، معنای خلافت روشن شد (خلافت و امامت به یک معنا است) و نیز معلوم شد که کشورداری و حکومت طبیعی، واداشتن مردم به امور زندگی به مقتضای غرض  شهوت است و مملکت‌داری سیاسی، واداشتن همگان به مقتضای نظر عقلی در جلب منافع دنیایی و دفع ضررهای آن می‏باشد؛ ولی خلافت، واداشتن عموم به مقتضای نظر شرعی در مصالح آن جهان و این جهان مردم است که باز به مصالح آن جهان باز می‏گردد؛ زیرا کلیه احوال دنیا در نظر شارع به اعتبار مصالح آخرت سنجیده می‏شود؛ بنابراین سه نوع حکومت داریم و امامت حکومتی است فی حراسة الدین و الدنیا به مقتضای قوانین شرعی. البته در تعریف اهل سنّت قید بالاصاله ندارد، بالنیابة را هم ندارد (مقدمه ابن خلدون، ج1، فصل 25، باب سوم، ص 363). [55] . الامامه ریاسة عامة فی امر الدین و الدنیا خلافة عن النبی. [56] .  برای اطلاع بیشتر ر.ک: برنامه نرم افزار مکتبة اهل البیت و امامت پژوهی، بخش اول، مقاله چیستی وحقیقت امامت. [57].  ابوالفضل تفلیسی، وجوه قرآن، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1378،ص309ـ 310. [58] . ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج2، باب 153 (4 جلدی )، دار صادر، بیروت، بی‌تا. .[59] الامامة خلافة اللّه و خلافة الرسول، محمد بن یعقوب کلینی، الاصول الکافی، ج 1، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ص198 . [60] .  محمدی ری‌شهری و دیگران، موسوعه الامام علی بن ابی طالب، دارالحدیث، قم، 1421ق، ج 12، ص110-127 . [61] . علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1378ش، ج2، ص 3. [62] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دارصادر، بیروت، 1399ق، ج3، ص195 به نقل از محمد حسین امیر اردوش، تأملی بر مسأله وحدت اسلامی از دیروز تا امروز، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1384ق، ص33. [63]  ر.ک: تاریخ مروج الذهب؛ تاریخ یعقوبی. [64] . تأملی بر مسأله وحدت اسلامی از دیروز تا امروز، ص50. [65] . همان، ص63-64 . [66] . همان، ص80 به بعد.   عبدالحسین خسروپناه ماهنامه انتظار موعود - شماره 23 پایان متن/

93/10/07 - 07:05





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 379]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن