محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیه‌های کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831090288
کسی که تا دم در بهشت رفت
واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
داستان؛
کسی که تا دم در بهشت رفت
یكي از افرادي كه در روز عاشورا در ركاب امام بود و عصر عاشورا امام را تنها گذاشت ضحاكبن عبداللَّه مشرقى است
به گزارش سرویس دینی جام نیوز، یكي از افرادي كه در روز عاشورا در ركاب امام بود و عصر عاشورا امام را تنها گذاشت ضحاكبن عبداللَّه مشرقى است
او مي گويد: عصر عاشورا ، وقتى ديدم ياران حسين كشته شده اند و نوبت او و خاندانش رسيده و با وى به جز سويد بن عمرو خثعمى و بشير بن عمرو حضرمى نمانده، به او گفتم:
«اى پسر پيامبر خداى! مى دانى قرار ميان من و تو چه بود كه گفتم تا وقتى كه جنگاورى باشد به كمك تو جنگ مى كنم و چون جنگاورى نماند اجازه دارم بروم و به من گفتى خوب.»
امام فرمود: «راست مى گويى، اما چگونه مي تواني بروي؟ اگر مى توانى اجازه دارى.»
گويد: به طرف اسبم رفتم. چنان شده بود كه وقتى ديدم اسبان ياران ما را از پاى مى اندازند، آن را بردم و در خيمه يكى از يارانمان ميان خيمه ها جاى دادم و بازگشتم و پياده به جنگ پرداختم و پيش روى حسين دو كس را كشتم و دست يكى را قطع كردم و حسين بارها به من گفت: «دستت از كار نيفتد، خدا دستت را نبرد، خدايت از جانب خاندان پيمبر پاداش نيك دهد!»
گويد: همين كه اجازه داد، اسب را از خيمه درآوردم و بر آن نشستم. و رفتم
ترجمه تاريخ طبرى، 5/ 444- 445
۲۴/۰۹/۱۳۹۳ - ۱۶:۲۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها