تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه نيت فاسد شود، بلا و گرفتارى پيش مى آيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803916857




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اخلاق ارزیابی با تأکید بر آموزه‌های قرآنی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
اخلاق ارزیابی با تأکید بر آموزه‌های قرآنی
می‌توان بر اساس آموزه‌های قرآن کریم به اصولی دست یافت که برای ارزیابی اصول اخلاقی قابل‌توجهی را ارائه می‌دهد.

خبرگزاری فارس: اخلاق ارزیابی با تأکید بر آموزه‌های قرآنی



بخش اول چکیده یکی از مسائل مهمی که در عرصه‌های گوناگون عملی و علمی، اعم از آموزشی و پژوهشی مطرح است، ارزیابی عملکردها، به‌خصوص ارزیابی پژوهشی محققان و پژوهشگران است. بسا در ارزش‌گذاری یک اثر ـ هرچند در مقیاس یک امتیاز ـ محقق یا استادی از دریافت جایزه‌ای نفیس محروم و محقق دیگری بی‌جهت لایق و شایسته جایزه معرفی می‌شود یا استادی از رسیدن به رتبه ممتازی و نمونه شدن بازداشته و دیگری به‌جای وی گزینش می‌شود. می‌توان بر اساس آموزه‌های قرآن کریم به اصولی دست یافت که برای ارزیابی اصول اخلاقی قابل‌توجهی را ارائه می‌دهد. واژگان کلیدی اخلاق، مبانی اخلاقی، اصول اخلاقی، ارزیابی، بخس و قرآن. طرح مسئله قرآن کریم خود را «تبیان همه چیز» معرفی کرده و فرموده است: «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ» (نحل / 89) و نیز خود را تفصیل همه چیز خوانده و فرموده است: «تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ». (یوسف / 111) البته این بدان معنا نیست که باید همه چیز در قرآن آمده باشد و این کتاب آسمانی از هر دری سخنی گفته باشد؛ چراکه این در شأن قرآن نیست. معنای تفصیل و تبیان همه چیز این است که پس از قبول رسالتی که خود معرف آن است و فرموده: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أ‌ُنْز‌ِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاس‌ِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقان‌ِ» (بقره / 185) مبین و مفصل همه اموری است که انسان در مسیر هدایت بدان نیازمند است و به‌اصطلاح این کلیت نسبی است. در همین راستا، یکی از برنامه‌های مورد توجه قرآن کریم این است که درباره ارزیابیِ تلاش‌های انسانی نیز مدلی ارائه می‌کند که علم و عمل به آن می‌تواند در تحققِ بخشی از عدالت مؤثر باشد. دیدگاه قرآن در اخلاق ارزیابی به نظر می‌رسد قرآن کریم از دو زاویه به مسئله ارزیابی پرداخته باشد؛ یعنی از دو مسیر می‌توان به آن نگریست و دیدگاه قرآن را به دست آورد: یکی از دریچه آیات خاصی مانند آیات نهی از بَخس. دیگری در آیات عام، یعنی آیات بیانگر اصول اخلاقی. اول: آیات نهی‌کننده از بَخس در اشیا آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که بر نفی تطفیف، ضرورت رعایت حقوق افراد در خرید و فروش و به‌خصوص کامل بودن پیمانه و درست بودن ترازو تأکید دارد؛ برخی از این آیات به ترتیب نزول عبارتند از: 1. در سی و نهمین سوره قرآن به ترتیب نزول، به‌عنوان دستور‌العمل حضرت شعیب به مردمش فرمود: «وَ إ‌ِلى‏ مَدْیَنَ أ‌َخاهُمْ شُعَیْبا‌ً قالَ یا قَوْم‌ِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إ‌ِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأ‌َوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ وَ لاتَبْخَسُوا النَّاسَ أ‌َشْیاءَهُمْ وَ لاتُفْسِدُوا فِی الأَرْض‌ِ بَعْدَ إ‌ِصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إ‌ِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛ (اعراف / 85) و به‌سوی مدین، برادرشان شعیب را [فرستادیم]؛ گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید، که جز او معبودی ندارید. دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنابراین، حق پیمانه و وزن را ادا کنید. و از اموال مردم چیزی نکاهید. و در روی زمین، بعد از آنکه [در پرتو ایمان و دعوت انبیا] اصلاح شده است، فساد نکنید. این برای شما بهتر است اگر با ایمان هستید». 2. سپس در چهل و هفتمین سوره با تأکید بر سفارش شعیب فرمود: «کَذَّبَ أ‌َصْحابُ الأَیْکَةِ الْمُرْسَلینَ إ‌ِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أ‌َ لاتَتَّقُونَ إ‌ِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أ‌َمینٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأ‌َطیعُون‌ِ ... أ‌َوْفُوا الْکَیْلَ وَ لاتَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرینَ وَ ز‌ِنُوا بالْقِسْطاس‌ِ الْمُسْتَقیم‌ِ وَ لاتَبْخَسُوا النَّاسَ أ‌َشْیاءَهُمْ وَ لاتَعْثَوْا فِی الأَرْض‌ِ مُفْسِدینَ؛ (شعراء / 183 ـ 176) اصحاب ایکه [= شهری نزدیک مدین‌] رسولان [خدا] را تکذیب کردند، هنگامی که شعیب به آنها گفت: «آیا تقوا پیشه نمی‌کنید؟! مسلما من برای شما پیامبری امین هستم. پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید. حق پیمانه را ادا کنید [و کم‌فروشی نکنید]، و دیگران را به خسارت نیفکنید. و با ترازوی صحیح وزن کنید. و حق مردم را کم نگذارید، و در زمین تلاش برای فساد نکنید». 3. در پنجاهمین سوره به‌عنوان یکی از مصادیق حکمت ربوبی فرمود: «وَ أ‌َوْفُوا الْکَیْلَ إ‌ِذا کِلْتُمْ وَ ز‌ِنُوا بالْقِسْطاس‌ِ الْمُسْتَقیم‌ِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أ‌َحْسَنُ تَأ‌ْویلاً؛ (اسراء / 35) و هنگامی که پیمانه می‌کنید، حق پیمانه را ادا نمایید، و با ترازوی درست وزن کنید. این برای شما بهتر، و عاقبتش نیکوتر است». 4. در نهایت در پنجاه و دومین سوره با بازگویی داستان شعیب فرمود: «وَ إ‌ِلى‏ مَدْیَنَ أ‌َخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْم‌ِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إ‌ِلهٍ غَیْرُهُ وَ لاتَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ إ‌ِنِّی أ‌َراکُمْ بخَیْر‌ٍ وَ إ‌ِنِّی أ‌َخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْم‌ٍ مُحیطٍ وَ یا قَوْم‌ِ أ‌َوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ بالْقِسْطِ وَ لاتَبْخَسُوا النَّاسَ أ‌َشْیاءَهُمْ وَ لاتَعْثَوْا فِی الأَرْض‌ِ مُفْسِدین؛ (هود / 85 ـ 84) و بسوی «مدین» برادرشان شعیب را [فرستادیم]؛ گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که جز او، معبود دیگری برای شما نیست. پیمانه و وزن را کم نکنید [و دست به کم‌فروشی نزنید]. من [هم اکنون] شما را در نعمت می‌بینم؛ [ولی] از عذاب روز فراگیر، بر شما بیمناکم. و ای قوم من! پیمانه و وزن را با عدالت، تمام دهید. و بر اشیا [و اجناس] مردم، عیب نگذارید؛ و از حق آنان نکاهید. و در زمین به فساد نکوشید». ملاحظات تفسیری آیات در آیه نخست در کنار امر به عبادت خدا که با تعبیر «یا قَوْم‌ِ اعْبُدُوا اللَّهَ» آمده است، به کامل بودن پیمانه و وزن سفارش شده است: «فَأ‌َوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمیزانَ». سپس به دو دستور‌العمل دیگر نیز اشارت می‌شود و می‌فرماید: «وَلاتَبْخَسُوا النَّاسَ أ‌َشْیاءَهُمْ وَ لاتُفْسِدُوا فِی الأَرْض‌ِ.» نهی از بَخس و قرین شدن آن با نهی از فساد حکایت از آن دارد که تطفیف و بخس در اشیا موجب فساد در جامعه خواهد شد. در آیه دوم، ایفای کیل هم‌سنگ تقوا و اطاعت معرفی شده است: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أ‌َطیعُون‌ِ ... أ‌َوْفُوا الْکَیْلَ.» پس از آن با تأکید دوباره فرموده است: «وَ لاتَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرینَ.» تعبیر به «مُخسر‌ین» بعد از امر «أوفوا» دو نکته را دربر دارد؛ اول اینکه از باب اِفعال و بیانگر زیان رساندن به دیگری است. دوم حکایت از کلیت این موضوع است؛ بدین معنا که اِخسار یک مفهوم عام است که تطفیف مصداقی از آن می‌باشد. در همین آیه دوباره فرمود: «ز‌ِنُوا بالْقِسْطاس‌ِ الْمُسْتَقیم‌ِ» و در‌پی آن فرمود: «لاتَبْخَسُوا النَّاسَ أ‌َشْیاءَهُمْ.» در اینجا نیز تعبیر «لاتبخسوا» به‌عنوان قانون کلی است که نقص در موزون به‌عنوان مصداقی از آن به‌شمار می‌رود. تعبیر «لاتَعْثَوْا فِی الأَرْض‌ِ مُفْسِدینَ» نیز برای هر ایفای کیل و توزین بیان شده است. تنها تفاوتی که آیه دوم نسبت به آیه اول دارد، این است که در آن «لاتعثوا» آمده و در حقیقت مبالغه در فساد است تا بیان کند فساد و افساد، سیاست اصلی آن قوم سرکش بوده است. در آیه سوم با امر به ایفای کیل و وزن با ترازوی درست فرمود: «أ‌َوْفُوا الْکَیْلَ إ‌ِذا کِلْتُمْ وَ ز‌ِنُوا بالْقِسْطاس‌ِ الْمُسْتَقیم‌ِ.» در اینجا با گوشزد نمودن بهتر و نیکوتر بودن رعایت حقوق مردم، اهمیت موضوع را یادآور شده و فرموده است: «ذلِکَ خَیْرٌ وَ أ‌َحْسَنُ تَأ‌ْویلاً.» البته خیریت و احسنیت که افعل تفضیل است، به‌معنای درست بودن عدم رعایت حقوق نیست تا این خوب و آن خوب‌تر باشد؛ بلکه به‌معنای انحصار خیر در رعایت حقوق است؛ چنان‌که درباره روزه نیز فرمود: «وَ أ‌َنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إ‌ِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ.» (بقره / 184) معنای این جمله آن نیست که روزه نگرفتن خوب است و روزه گرفتن خوب‌تر است. به هر صورت به‌عنوان یک سیاست کلی به این مسئله اشاره می‌کند. در آیه چهارم نیز مانند آیه دوم بعد از امر به عبادت پروردگار، به رعایت حقوق افراد در ایفای کیل و وزن با همان تکرار و تأکیدها سفارش می‌کند. با دو تفاوت؛ یکی اینکه به‌جای کیل از واژه مکیال و به‌جای مستقیم، کلمه قسط به کار برده است. دوم اینکه یک بار با فعل نهی و تعبیر «لاتَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ» و بار دوم با صیغه امر «أ‌َوْفُوا الْمِکْیالَ» سخن گفته است، که البته می‌تواند تکرار نباشد؛ زیرا در دفعه اول به اجمال و بار دیگر به تفصیل آن پرداخته است. (طباطبایی، 1417: 10 / 362) چنان‌که بار اول نهی از تنقیص است و بار دوم امر به ایفا. البته بین قسط و عدل و مستقیم در اینجا تفاوتی نیست؛ زیرا قسط در اصل به‌معنای رساندن چیزی به مورد و محل و دادن حق به صاحب آن می‌باشد. عدل نیز در اصل به‌معنای میانه افراط و تفریط است؛ به‌گونه‌ای‌که کم و زیادی در آن نباشد. (مصطفوی، 1360: واژه عدل و قسط) قِسْطاس به‌معنای اعدل موازین و درست‌ترین ترازو است (ابن‌منظور، بی‌تا: واژه قسطس) و هر کدام از این سه مفهوم بیانگر یک چیز است. اگر قسطاس به مستقیم توصیف شده، به این معناست که باید اقتضای دوام داشته باشد، نه اینکه همواره به‌صورت عمدی یا سهوی خراب باشد و یکی‌دوبار درست شود. قرآن در چند آیه دیگر نیز به این مسئله پرداخته است. ازجمله در پنجاه و پنجمین سوره نازل شده می‌فرماید: «وَ أ‌َوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بالْقِسْطِ.» (انعام / 152) این سخن نمادی از صراط مستقیم الهی قلمداد می‌شود. یا اینکه می‌فرماید: «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ الَّذینَ إ‌ِذَا اکْتالُوا عَلَى النَّاس‌ِ یَسْتَوْفُونَ وَ إ‌ِذا کالُوهُمْ أ‌َوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ.» (مطففین / 3 ـ 1) این شدت در برخورد با متجاوزان به حقوق مردم ـ در هشتاد و ششمین سوره که اولین سوره نازل‌شده در مدینه است ـ نکوهشی تمام‌عیار برای کسانی است که موقع خرید، تمام‌گیر و به‌هنگام فروش کم‌بده هستند. بالأخره در نود و هفتمین سوره باز با تأکید بر رعایت قسط در وزن می‌فرماید: «أ‌َلاَّ تَطْغَوْا فِی الْمیزان‌ِ وَ أ‌َقیمُوا الْوَزْنَ بالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمیزانَ.» (رحمان / 9 ـ 8) به‌خوبی ملاحظه می‌شود که سیر مبارزه با این پدیده شوم اقتصادی و اجتماعی در اسلام، با داستان شعیب شروع شد، پس از آن به‌عنوان نماد صراط الهی مطرح گشت و سپس با نفرین بر متجاوزان شدت عمل نشان داده شد. در پایان به‌عنوان هماهنگی تشریع با تکوین و با قرار دادن این موضوع تشریعی در خلال مباحث مربوط به تکوین فرمود: «الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بحُسْبان‌ٍ وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدان‌ِ وَ السَّماءَ رَفَعَها وَوَضَعَ الْمیزانَ أ‌َلاَّ تَطْغَوْا فِی الْمیزان‌ِ وَأ‌َقیمُوا الْوَزْنَ بالْقِسْطِ وَلاتُخْسِرُوا الْمیزانَ وَالأَرْضَ وَضَعَها لِلأَنام‌ِ.» (رحمان / 10 ـ 5) با حساب بودن خورشید، ماه، ستاره، گیاه و آسمان در کنار میزان اول (که شامل همه قوانین تکوینى و دستورات تشریعى می‌شود) و قرین نمودن آن با میزان در امور اجتماعی توأم با قسط و عدالت، بیانگر حساب و کتاب داشتن همه امور است. 1. تأکید بر رعایت حقوق افراد از ظاهر آیات مربوط به شعیب پیامبر(علیه السلام) چنین بر‌می‌آید که قوم وی (ساکنان شهر مدین) دچار آسیب‌های اجتماعی و ازجمله فساد در خرید و فروش و معاملات بودند. باید توجه داشت که کم‌فروشی و کم‌گذاری در وزن و مقدار، یک امر جزئی مرسوم نبوده است؛ چراکه از تعلیل قرآن می‌توان استنتاج کرد که به حدی شایع بوده که مصداقی از فساد و افساد به‌شمار می‌رفته است. زیرا در انتهای آیه اول می‌فرماید: «وَ لاتُفْسِدُوا فِی الأَرْض‌ِ» و در انتهای آیه سوم و چهارم می‌فرماید: «وَ لاتَعْثَوْا فِی الأَرْض‌ِ مُفْسِدین.» واژه «عثی و عثو» به‌معنای شدت در فساد است. (ابن‌منظور، بی‌تا: واژه عثو) ازاین‌رو نهی در آن نیز شدیدتر از «لاتفسدوا» می‌باشد. رواج چنین فسادی در میان قوم شعیب به موقعیت جغرافیایی و گستره رسالت شعیب برمی‌گردد؛ زیرا چنان‌که در قرآن آمده است، آنها در سرزمین ایکه و مدین زندگی می‌کردند. درباره اینکه ایکه و مدین یک شهر است با دو نام، یا أیکه نام قبیله است و مدین نام شهر دیدگاه‌ها مختلف است. برخی از جغرافی‌دانانِ گذشته، آن را شهری جدای از مدین برشمرده‌اند. (حِمَیری، 1980: 1 / 71) برخی از مفسران نیز همین دیدگاه را دارند. (مکارم شیرازی، 1374: 15 / 333) و لیکن حَمَوی می‌نویسد اصحاب ایکه در شهر مدین در همسایگی تبوک زندگی می‌کردند. (حموی، 1399: 1 / 291) شهر مدین در مشرق خلیج عقبه در ساحل دریای سرخ و در غرب تبوک قرار داشته است و امروز «مُعان» نامیده مى‏شود و در گذشته مسیر تجاری مکه به شام از راه فلسطین به‌شمار می‌رفته است. ساکنان مدین با مردم مصر، لبنان و فلسطین روابط تجاری داشته‌اند. (قزوینی، 1373: 318) از آنجا ‌که قافله‏ها در میان راه، نیازهاى زیادی پیدا مى‏کنند و مردم شهرهایى که در مسیر قرار دارند، از این نیازها بیشترین سوء استفاده را مى‏کنند، اجناس آنها را به قیمت پایین می‌خرند و اجناس خود را به قیمت گران به آنها مى‏فروشند؛ به‌ویژه اگر معامله پایاپای باشد. گاهی بر اجناسى که قصد خرید آن را دارند، هزار عیب مى‏گیرند؛ ولی از جنسى که قصد فروش آن را دارند، صدگونه تعریف مى‏کنند، جنس خود را دقیقاً مى‏سنجند و گاه کم‏فروشى مى‏کنند؛ لیکن جنس دیگران را با بى‌اعتنایى وزن کرده، گاهى بیشتر از حقشان بر‌مى‏دارند و چون طرف مقابل به هر حال نیازمند است؛ ناچار است به تمام این مسائل تن در دهد. افزون بر اینها، برخی از افراد ضعیف و کم‌درآمدِ خود منطقه نیز گاهی مجبورند جنس خود را با سرمایه‏داران بی‌مروت معامله کنند که سرنوشتى بهتر از کاروان‌ها ندارند. از سوی دیگر، کم‏فروشى هم روش‌های مختلفی دارد: گاهى ترازو و پیمانه درست است؛ ولى حق آن ادا نمى‏شود و گاه ترازو خراب و پیمانه نادرست است. در حقیقت تطفیف در معامله، منبع درآمدهای کلان برای این‌گونه افراد به حساب می‌آید. در آیات فوق به همه اینها اشاره شده است. (مکارم شیرازی، 1374: 15 / 334) شعیب مانند دیگر پیامبران پس از دعوت به تقوا و اطاعت از دستورهای الهی، در بخش دوم از تعلیمات خود بر انحرافات اخلاقى و اجتماعى، نابسامانی‌های اقتصادی، استثمار و حق‌کشی در آن محیط تمرکز نمود. برخی از مفسران می‌نویسند: شعیب در ابتدای تبلیغ و مبارزات خود به اصلاح داخلی و پس از آن به اصلاح خارج از محیط اقدام کرد. ازاین‌رو به مبارزه با کم‌فروشی مبادرت نمود. (زحیلى، 1418: 8 / 294) اینان نیز در دو بعد فکری و عملی با شعیب مخالفت می‌کردند؛ گاهی می‌گفتند: «یا شُعَیْبُ أ‌َ صَلاتُکَ تَأ‌ْمُرُکَ أ‌َنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا أ‌َوْ أ‌َنْ‌ نَفْعَلَ فی‏ أ‌َمْوالِنا ما نَشؤُا.» (هود / 87) اینان حاضر نبودند بت‌پرستی و کم‌فروشی را رها و به سفارش‌های شعیب عمل کنند و گاهی نیز همانند افرادی که دچار کری هستند، می‌گفتند: «یا شُعَیْبُ ما نَفْقَهُ کَثیراً مِمَّا تَقُولُ وَ إ‌ِنَّا لَنَراکَ فینا ضَعیفاً وَ لَوْلا رَهْطُکَ لَرَجَمْناکَ وَ ما أ‌َنْتَ عَلَیْنا بعَزیز‌ٍ.» (هود / 91) 2. نفی انحصار از پیمانه و وزن در اینکه آیات پیش‌گفته از پیمانه و وزن سخن گفته‌اند، بحثی نیست. سخن در این است که این تعابیر بیانگر انحصار به مکیل و موزون دارد یا قابل تسری به امور دیگر است. وانگهی آیا منظور تنها کم‌گذاردن و کم‌دادن است یا ارزش‌گذاری کم را هم در‌بر می‌گیرد، و بالأخره اینکه تنها معاملات مادی را در‌بر می‌گیرد یا همه حقوق انسانی ـ اعم از مادی و معنوی ـ را شامل می‌شود؟ یک. الغای خصوصیت از مکیل و موزون شکی نیست که نام بردن از کالاهای موزون و مکیل از باب ذکر نمونه بارز است؛ زیرا بدون تردید کم‌فروشی در معدود (عددی) و مذروع (متری) و مساحت نیز حرام است. در اشیای اعتباری مثل سکه، اسکناس و اوراق بهادار نیز کم‌دهی و کم‌فروشی مذموم و حرام است. بسا تصریح به مکیل و موزون به این دلیل باشد که این دو نوع متعلق ربا هستند و ربا در دیگر انواع نیست؛ اما نفی ربا به‌معنای جواز در تحویل کمتر از حد معین نمی‌باشد. به عبارت دیگر، اگر در مبیعی مانند معدود (شمارشی) مجاز باشد که ده عدد تخم مرغ را به پانزده عدد بفروشد، هنگام تحویل باید طرفین همان عدد معین را بدهند و حق ندارند در ثمن یا مثمن کم بگذارند. ازاین‌رو شیخ طوسی، فقیه و مفسر بزرگ اسلام، در تفسیر این آیه می‌نویسد: شعیب قومش را از کم‌گذاردن حقوق مردم در مکیل، موزون و غیر این دو منع کرد. (طوسی، بی‌تا: 4 / 462) طبرسی نیز می‌نویسد: «أ‌َوْفُوا الْکَیْلَ» یعنی پیمانه را به‌طور کامل بدهید و ایفا در وزن و ذرع و عدد نیز ملحق به کیل است. (طبرسی، 1406: 7 / 317) ابوالفتوح رازی و ملافتح‌الله کاشانی نیز قائل به تعمیم هستند و می‌نویسند: تعبیر به اشیا نمود تا مفید تعمیم باشد بر اینکه آن مردمان در همه کالاها اعم از ارزشمند و بی‌ارزش، خرد و کلان بخس می‌کردند. (رازی، 1420: 20 / 183) دو. انطباق بر مصادیق نوپدید پیمانه و ترازو مانند بسیاری از موارد دیگر ازجمله سلاح، چراغ، مرکب و نوشت‌افزار دو مفهوم قابلیت توسعه و انطباق بر مصادیق نوین در هر زمان را دارند. روزگاری ترازوی دوکفه با بندهای سه‌گانه بلند مطرح بود، بعد ترازوی با دو کفه فلزی با ادوات سنجش در قالب وزن‌های دقیق و مشخص ساخته شد و سپس قبان به وجود آمد. بعد از آن باسکول ابداع شد و در ادامه ترازوی عقربه‌ای به بازار آمد. بعد از آن ترازوی دیجیتالی اختراع شد و در آینده ممکن است نوع دیگری ساخته شود که همه اینها وسیله توزین هستند و در همه زمان‌ها و حتی در جهان دیگر که می‌فرماید: «وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْم‌ِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إ‌ِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَل‌ٍ أ‌َتَیْنا بها وَ کَفى‏ بنا حاسِبینَ» (انبیاء / 47) یک حکم دارد. همان‌گونه که در بحث از مرکب سواری، روشنایی، چراغ، سلاح جنگی و نوشت‌افزار نیز همین‌گونه می‌باشد. سه. جایگاه «لاتَبْخَسُوا النَّاسَ أ‌َشْیاءَهُمْ» فقره «لاتَبْخَسُوا النَّاسَ أ‌َشْیاءَهُمْ» که در آیات سه‌گانه فوق تکرار شده است، از دو زاویه قابل بررسی است؛ نخست به‌لحاظ قرار ‌گرفتن پس از جملات «فَأ‌َوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمیزانَ»، «أ‌َوْفُوا الْکَیْلَ وَلاتَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرینَ وَزِنُوا بالْقِسْطاس‌ِ الْمُسْتَقیم‌ِ» و «أ‌َوْفُوا الْمِکْیالَ وَالْمیزانَ بالْقِسْطِ»؛ دوم از جهت ماده بخس و شیء و تعبیر به «لاتَبْخَسُوا النَّاسَ أ‌َشْیاءَهُمْ» از جهت اینکه بخس به‌معنای کم‌دادن است یا کم‌دیدن؟ 1. تکرار و تأکید برخی از مفسران پیشین معتقد بودند تعبیر «لاتَبْخَسُوا النَّاسَ أ‌َشْیاءَهُمْ» تأکیدی بر «لاتَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَالْمیزانَ» و «أ‌َوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ» و «أ‌َوْفُوا الْمِکْیالَ وَالْمیزانَ بالْقِسْطِ» است و چیزی جدای از آنها نیست. (طبرسی، 1406: 5 / 283 و 285؛ مقاتل، 1423: 2 / 48) 2. ذکر عام بعد از خاص از سخن برخی مفسران چنین بر‌می‌آید که ذکر «لاتَبْخَسُوا النَّاسَ أ‌َشْیاءَهُمْ» که مشتمل بر دو کلمه «ناس» و «شیء» است، بعد از امر به ایفای مکیل و موزون، بیانگر آن است که قوم شعیب در معاملات خود، همه چیز را به مردم کم مى‏فروختند و در‌حقیقت «لاتَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَالْمیزانَ» که پیش از آن آمده، بیانگر آن است که مکیال و میزان دو مصداق خاص هستند و بخس در اشیا عام است. (طبرسی، 1406: 1 / 451) برخی از مفسران نیز به این مطلب تصریح کرده و گفته‌اند: جمله «وَلاتَبْخَسُوا النَّاسَ أ‌َشْیاءَهُمْ» تعمیم بعد از تخصیص است. (قمی مشهدی، 1366: 6 / 223) نتیجه این دیدگاه، عمومیت در عرصه معاملات است، نه تعمیم در همه امور. 3. تعمیم و بیان قاعده کلی برخی از مفسران معتقدند نفس قرار ‌گرفتن فقره «لاتَبْخَسُوا النَّاسَ أ‌َشْیاءَهُمْ» درپی امر به ایفای کیل و موزون و نهی از نقص در آن، حکایت از نوعی تعمیم در آیه دارد؛ مانند تعمیم مکیل و موزون محسوس به نامحسوس و تعمیم از شعیب به دیگر انبیا و کتب آسمانی و تعمیم عالَم صغیر به عالَم کبیر. (گنابادی، 1408: 2 / 193) عده‌ای دیگر از مفسران نیز می‌گویند: جایگزینی اشیا نسبت به حقوق، اشاره‌ای به تعمیم است. (شریف لاهیجی، 1373: 2 / 60) چهار. کم‌گزاری یا کم‌گذاری؟ بحث دیگر این است که منظور از «لاتَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ» چیست؟ کم‌گذاردن یا کم‌گزاردن؟ کم‌گذاردن یعنی کم‌دادن به‌هنگام فروش و زیاد گرفتن به هنگام خرید. این همان است که افزون بر آیات گفته‌شده، در آیات دیگر به‌شدت نکوهش شده است: «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ الَّذینَ إ‌ِذَا اکْتالُوا عَلَى النَّاس‌ِ یَسْتَوْفُونَ وَ إ‌ِذا کالُوهُمْ أ‌َوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ.» (مطففین / 3 ـ 1) کم‌گزاردن اشارت به حقیقتی دیگر است؛ یعنی گزارش غیر‌واقعی از ارزش کالا دادن، و به‌هنگام فروش بیشتر از قیمت واقعی و هنگام خرید، کمتر از قیمت حقیقی قیمت‌گذاری کردن. دربر گرفتن همه حقوق میبدی از مفسران پیشین معتقد است تعبیر «لاتَبْخَسُوا النَّاسَ أ‌َشْیاءَهُمْ» بیانگر آن است که حقوق مردم را کم نگذارید و ازاین‌رو آن را با لفظ عام بیان کرد تا همه کسانی که به‌نوعی با حقوق مردم سروکار دارند، اعم از اثرشناس، قیافه‌شناس، مسئول توزین، حسابگر، صراف و ... دربر گرفته شود. (میبدی، 1363: 7 / 148) برخی از مفسران بر این باورند که تعبیر «لاتَبْخَسُوا النَّاسَ أ‌َشْیاءَهُمْ» مفید معنای عام و شامل است؛ زیرا مکیل و موزون اگر خودش عام باشد، این جمله تأکیدی بر آن است و منظور از مکیل و موزون، مطلق اشیا خواهد بود و شامل اشیای جسمانى و غیرجسمانى می‌باشد؛ ولی اگر مکیل و موزون خاص باشد، این جمله عام بعد از خاص خواهد بود؛ بدین‌معنا که مراد از مکیل و موزون همان است که به‌وسیله ابزار مخصوص سنجیده می‌شود، و جمله «لاتَبْخَسُوا النَّاسَ أ‌َشْیاءَهُمْ» آن را تفصیل داده، شامل هر نوع معاشرت با مردم از اخلاقیات و نفسانیات و زیادی نگرفتن از حق آنان می‌شود. البته این امکان نیز هست که بگوییم مکیل و موزون عام است و هم شامل معامله با مردم می‌شود و هم معامله با خدا در تمامی امور را دربر می‌گیرد؛ ولی بَخس تنها معاملات مردمی را شامل می‌شود. در عین حال، نوع اخیر نیز عمومیت دارد. (گنابادی، 1408: 2 / 193 و 335) برخی از مفسران معاصر نیز معتقدند تعبیر «لاتَبْخَسُوا» داراى معناى وسیعى است که هرگونه غش، تقلب، تزویر و خدعه در معامله و هر‌گونه پایمال کردن حق دیگران را شامل مى‏شود. (مکارم شیرازی، 1374: ‏15 / 334) برخی نیز تصریح کرده‌اند که حتی شامل حقوق ادبی و معنوی مردم نیز می‌شود. (زحیلی، 1418: 12 / 127؛ 19 / 213) عده‌ای تعبیر «أشیاءهم» را شامل همه چیز و اشاره به این می‌دانند که قوم شعیب در امور پنج‌گانه نفس، عقل، دین، مال و عرض تنقیص را روا می‌داشتند. (صادقی تهرانی، 1365: 11 / 213) به نظر ایشان منظور از اشیا همه چیز است: امور عقلی، ایمانی، علمی، عرضی، مالی و هر آنچه به انسان تعلق دارد. (همان: 30 / 206) در نظری دیگر، برخی مفسران به تعمیم و تسری از کمی به کیفی قائل شده و گفته‌اند: منظور از بخس در «لاتَبْخَسُوا» کم کردن است، خواه کمّى باشد، مثل کم کردن از چیزى و خواه کیفى باشد مانند عیب گذاردن بر چیزى و ظاهراً معنای دوم مراد است. این مفسر معاصر در تفسیر «لا تَبْخَسُوا» می‌افزاید: بخس در اشیای مردم این است که هنگام خرید و فروش عیب‌گیری کنند و بگویند: این جنس بدى است و به درد نمى‏خورد. (قرشی، 1377: 3 / 458 و 461) یعنی از ارزش آن می‌کاهند. دیدگاه برگزیده به نظر می‌رسد دیدگاه فراگیر که همه حقوق را دربر گیرد، مناسب‌تر باشد. ادله‌ای که می‌تواند این نظریه را تأیید کند، عبارتند از: 1. مفاهیم سه‌گانه بخس، ناس و شیء در آیات پیش‌گفته این تعبیر وجود داشت: «لاتَبْخَسُوا النَّاسَ أ‌َشْیاءَهُمْ.» این بخش که در حقیقت محور بحث است، به سه واژه «بخس»، «ناس» و «شیء» می‌پردازد که هر کدام به‌تنهایی مفید عموم هستند. بسیاری از ارباب لغت، بخس را به نقص معنای کرده‌اند. برخی می‌نویسند: «البخس: نقص الشی‏ء على سبیل الظلم؛ بخس یعنی کم گذاردن چیزی از روی ظلم.» (راغب اصفهانی، 1412: واژه بخس) برخی دیگر گفته‌اند: «بخس، الظلم، تبخس أخاک حقه فتنقصه، کما ینقص الکیّال مکیاله؛ بخس یعنی ظلم؛ کسی نسبت به حق دیگری بخس روا می‌دارد، همان‌گونه که پیمانه‌دار در پیمانه کم می‌گذارد.» (فراهیدی، بی‌تا: واژه بخس) دیگری نوشته است: «البَخْسُ؛ النَّقْصُ، بَخَسَه حَقَّه یَبْخَسُه بَخْساً إ‌ِذا نقصه؛ بخس یعنی نقص؛ هرگاه به کسی کمتر از حقش داده شود، نسبت به وی بخس شده است.» (ابن‌منظور، بی‌تا: واژه بخس) عده‌ای نیز می‌گویند: «أ‌نّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو نقصان الحقّ لا مطلق النقص، و أمّا الظلم و العیب: فمن لوازم الأصل و آثاره؛ معنای اصلی این واژه نقصان حق است، نه هر نقصی و ظلم و عیب از لوازم و آثار آن است.» اینکه قرآن می‌فرماید: «شَرَوه بثَمن بَخس» (یوسف / 20) منظور این است که قیمت واقعی را که معادل او باشد، ندادند و حقش را وفا نکردند. (مصطفوی، 1360: بخس) جمع‌بندی معنای بخس این است که در درون این واژه، مفهوم ظلم نهفته است؛ خواه به‌عنوان اصل معنا یا به‌عنوان لازم آن. در حقیقت نکوهش بخس به دلیل ظلم و نقصان حقی است که بر اثر آن رخ می‌دهد. به لحاظ قرآنی نیز با تأمل در آیات می‌توان دریافت که بخس تنها در کم‌گذاردن (کمتر از حق دادن) نیست؛ بلکه کم‌گزاردن (کمتر از حق دیدن) را نیز دربر می‌گیرد. شاهد این مدعا کاربرد این واژه در قرآن است که درباره ثبت و امضای بدهکار می‌فرماید: بدهکار باید به‌درستی به کاتب املا کند و چیزی کم نگذارد: «وَ لْیُمْلِل‌ِ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَ لْیَتَّق‌ِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لایَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً.» (بقره / 282) بخس در این آیه به گونه‌ای است که شامل هر نوع کم‌گذاری و کم‌گزاری می‌شود. شاهد دیگر و صریح‌تر این مدعا کاربرد این واژه درباره خرید حضرت یوسف(علیه السلام) است که خداوند فرمود: «وَ شَرَوْهُ بثَمَن‌ٍ بَخْس‌ٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کانُوا فیهِ مِنَ الزَّاهِدینَ.» (یوسف / 20) معنای آیه این نیست که مشتریان بر قیمتی توافق نمودند و پس از آن کمتر پرداخت کردند؛ بلکه مراد این است که از همان ابتدا قیمت کم بر آن نهادند و ارزش واقعی را در نظر نگرفتند؛ چون به حسب ظاهر رغبتی به وی نداشتند. ازاین‌رو برخی از مفسران می‌گویند: بخس یعنی عیب‌گیری و بی‌رغبتی هنگام خرید و بالابردن قیمت و حیله‌گری در کم و زیاد کردن مکیل و موزون. (زحیلی، 1418: 8 / 292) دومین واژه به‌کاررفته در آیه، کلمه ناس است که در فرهنگ قرآن بیانگر نوعی عمومیت در برابر دیگر واژگان است. از‌جمله درباره عبادت پرودگار آمده است: «یا أ‌َیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ.» (بقره / 21) درباره پیامبر و قرآن می‌فرماید: «یا أ‌َیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أ‌َنْزَلْنا إ‌ِلَیْکُمْ نُوراً مُبیناً.» (نساء / 174) درباره خوردن نیز فرمود: «یا أ‌َیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الأَرْض‌ِ حَلالاً طَیِّباً.» (بقره / 168) به‌کاربردن کلمات مؤمنین، مسلمین، اهل کتاب و قوم هر کدام بیانگر عدم عمومیت است. در مقابل آن، کلمه ناس دارای عمومیت است. از اینکه به‌جای صاحبان حق و صاحب کالای مکیل و موزون یعنی بایع و مشتری فرمود «الناس» به‌خوبی معلوم می‌شود که ماجرا از جرگه مکیل و موزون بیرون رفته و به عرصه مطلق کالا، بلکه مطلق حق وارد شده است. سومین واژه شیء است که این نیز دلالت بر عمومیت دارد؛ چراکه بر همه چیز حتی بر محال و معدوم اطلاق می‌شود. قرآن نیز می‌فرماید: «وَ اعْلَمُوا أ‌َنَّ اللَّهَ بکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ» (بقره / 231) و: «اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکیلٌ» (زمر / 62) و «هَلْ أ‌َتى‏ عَلَى الإِنْسان‌ِ حینٌ مِنَ الدَّهْر‌ِ لَمْ ‌یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً.» (انسان / 1) در تمام این موارد، کلمه شیء دارای عمومیت است. در آیه مورد بحث نیز تعبیر «شیء» و به‌خصوص تعبیر جمعی «أ‌َشْیاءَهُمْ» مفید این معناست که متعلق بخس از مکیل، موزون، معدود و مذروع بسی فراتر است و هر چیزی را که با حقوق مردم سروکار دارد، شامل می‌شود. منابع و مآخذ 1. قرآن کریم. 2. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، بی‌تا، لسان‌العرب، همراه با حواشی یازجی و گروهی از لغویان، بیروت، دار صادر، چ 1. 3. بحرانی، سید هاشم، 1415، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، مؤسسة البعثة. 4. حر عاملی، محمد بن الحسن، 1409، وسائل الشیعة، قم، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، چ 1. 5. حسینی شیرازی، سید محمد، 1424، تقریب القرآن إلی الأذهان، بیروت، دار العلوم للطباعة و النشر. 6. حموی، یاقوت، 1399، معجم البلدان، بیروت، دار احیاء التراث العربی. 7. حِمَیری، محمد بن عبدالمنعم، 1980، الروض المعطار فی خبر الاقطار، بیروت، مکتبة لبنان. 8. رازی، ابوالفتوح حسین بن علی، 1408، روض‌الجنان و روح‌‌الجنان، مشهد، آستان قدس رضوی. 9. رازی، فخر‌الدین، 1420، مفاتیح‌الغیب (تفسیر کبیر)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چ 3. 10. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1412، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، بیروت، دار السامیة، چ 1. 11. زحیلی، وهبه بن مصطفی، 1418، المنیر، بیروت، دمشق، دار الفکر المعاصر.‏ 12. شریف لاهیجی، محمد بن علی، 1373، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، دفتر نشر داد.‏ 13. صادقی تهرانی، محمد، 1365، الفرقان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی. 14. طباطبایی، سید محمد حسین، 1417، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسة النشر الإسلامی. 15. طبرسی، فضل بن حسن، 1367، تفسیر جوامع الجامع، تحقیق ابوالقاسم گرجی، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم و دانشگاه تهران، چ 2.‏ 16. طبرسی، فضل بن حسن، 1406، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفة. 17. ـــــــــــــــ ، بی‌تا، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی. 18. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، 1415، نور الثقلین، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چ 4.‏ 19. فراهیدی، خلیل بن احمد، بی‌تا، کتاب العین، بی‌جا. 20. فضل الله، سید محمد حسین، 1419، من وحی القرآن، بیروت، دار الملاک للطباعة و النشر.‏ 21. فیومی، احمد بن محمد، 1414، المصباح المنیر، قم، دار الهجره، چ 2. 22. قرشی، سید علی اکبر، 1377، [تفسیر] أحسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت. 23. قزوینی، زکریا بن محمد، 1373، آثار البلاد و اخبار العباد، تهران، امیرکبیر. 24. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، 1366، کنز الدقائق و بحرالغرائب، تهران، وزارت ارشاد. 25. کلینی، محمد بن یعقوب، 1365، کافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چ 1. 26. کاشانی، فتح‌الله، 1336، تفسیر کبیر منهج الصادقین فی الرام المخالفین، تهران، عَلَمی. 27. گنابادی، سلطان محمد، 1408، بیان السعادة، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.‏ 28. مدرسی، سید محمدتقی، 1419، من هدی القرآن، تهران، دار محبی الحسین.‏ 29. مصطفوی، حسن، 1360، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 30. مقاتل بن سلیمان، 1423، [تفسیر] مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث. 31. مکارم شیرازی، ناصر، 1374، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه. 32. میبدی، ابوالفضل، 1363، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تهران، امیرکبیر. محمد فاکر: دانشیار جامعه المصطفی العالمیه فصلنامه علمی ـ پژوهشی پژوهش‌نامه اخلاق 19 ادامه دارد...

93/09/23 - 00:46





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 107]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن