تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):عدالت نيكو است اما از دولتمردان نيكوتر، سخاوت نيكو است اما از ثروتمندان نيكوتر؛...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834315228




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اعجاز و تحدي قرآن ...(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اعجاز و تحدي قرآن ...(2)
اعجاز و تحدي قرآن ...(2)   نويسنده : اصغر غلامي   5-2-3) حديث بودن قرآن در معرفت خدا   راهي كه قرآن براي معرفت خدا بيان مي كند، بر خلاف تمام راههاي ارائه شده توسط بزرگان دانش بشري است . چنان كه پيشتر بيان شد ، منتهايش تلاش بشر ، جزيقين حاصل ازبرهان يا شهود در اثر رياضت ، ثمري در پي ندارد كه درستي اين برهان و آن شهود ، نزد خود آنان هم مورد ترديد است. در مقابل ، راه قرآني بر معرفت فطري استوار گشته و راه شكّ و ترديد را بر همگان بسته است .مرحوم ميرزاي اصفهاني مي نويسد: پس سنخ حكمت و هدايت قرآن غير از سنخ حكمت و هدايت بشري است و دومي براي آن ممتنع است؛ در نتيجه آوردن كلامي مثل آن نيز ممتنع و محال خواهد بود. حكمت و هدايت قرآن... عيناً تذكّر به كسي است كه بندگان او را به فطرتشان مي شناسند و هنگامي كه از وسائل مادّي ، منقطع مي شوند و به الجاء و اضطرار مي رسند و همه اسباب مادي از بين مي رود ، او را مي يابند . اين عين حضور در مقابل پروردگار عزيز و بلند مرتبه ، رسيدن به مقام حضور او ، يافتن و معرفت او به خود او و عين روشن شدن به نور عرش خداست . اين است معراج براي لقاي خداوند و بالارفتن در درجات معرفت او تا بي نهايت . و اين است كشف حقايق اشياء به نور خداي تعالي . اين حكمت و هدايت جديدي است كه با سنخ حكمت و هدايت بشري تباين دارد. به همين جهت ، خداي بلند مرتبه اين قرآن و كتاب مبين را به «احسن الحديث» توصيف كرده است . ميرزا مهدي اصفهاني سپس با استناد به آيه ي30 سوره روم و آيه ي 172 سوره اعراف ، قرآن را پايه گذار تذكّر به اموري مي داند كه مردم ، آن امور را بالفطره مي شناسند. ايشان با استفاده از كلام امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) در خطبه ي اول نهج البلاغه ،مراد از ميثاق را تبيين مي كند و مي افزايد : بسا آيات صريح در تذكر به كسي كه [بندگان] او را در بأسا و ضرّاء مي شناسند. و قول رسول خدا(صلي الله عليه و آله وسلم) عالم را پر كرده است كه :«هر مولودي بر فطرت متولد مي شود.»(24:ص331؛39:ج2 ، ص13) و دعوت قرآن و رسول خدا(صلي الله عليه و آله وسلم) به سوي كسي كه الله ناميده مي شود[فراوان است]. اين كلمه [يعني الله]. در لغت عرب براي كسي وضع مي شود كه خلق در مورد آن در وله و حيرت اند و [در عين ] اشتياق به او ، از او برحذر وترسان اند.(نك.1:ج1،ص62؛5:ج13، ص467-469؛ 36:ج4،ص290) ايشان سپس با روايتي از اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين معنا را محكم مي سازد(24:ص231:11:ج1، ص231) و مي گويد:«الله» در فارسي به معناي «ذات» حيرت انگيز و خشيت آميز» است. آن گاه امري به نمازهاي يوميه و تكبير و تسبيح و تهليل و صلوات را تذكري به خداي معروف فطري بشر معرفي مي كند. مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني دليل تحير و خشيت بندگان را «مفهوم و معقول نبودن خدا در عين عيان بودن او» مي داند و چنين معرفتي را كه خارج از عقل و علم و فهم است ،معرفت الله بالله مي نامد. ايشان ـ بدون اينكه اشكال منكران عالم عهد و ميثاق مبني بر عدم اطلاع افراد بشر از وجود چنين عالمي را طرح كند(نك. 41:ص53)‌ـ در پاسخ اين اشكال مي فرمايد: نحوه ي تذكر به كسي كه بشر او را به فطرتش مي شناسد، در آيات ظاهر است؛ در حاليكه در روايات تصريح نشده كه علت [وجود] عالم عهد و ميثاق ، تذكر بشر به آن عالم است... زيرا مولاي ما اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند:«پيامبرانش را پشت سر هم فرستاد تا ميثاق فطرت او را از آنها بطلبند و ايشان را به نعمت فراموش شده خود، تذكّر دهند.» و آن حضرت ـ كه روحم فداي او بادـ نفرمودند:«تا عالم عهد و ميثاق را براي مردم يادآوري كند.» پس تذكّر [انبياء و حجج الاهي] به نعمت معرفت است نه رؤيت [عالم عهد و ميثاق]؛ چرا كه نصّ روايات ، فراموشي رؤيت و اثبات معرفت در قلوب است.(نك 8:ج1 ، ص376و 438 ؛ 40:ج5 ، ص237) مرحوم آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني اشتغال قلوب به توهمات و توصيفات عقلي را مايه احتجاب مردم از معروف فطري خود مي داند ودر باب علت عدم تذكر برخي از مردم مي فرمايد: و اما علت عدم تذکر برخي از مردم به کسي که او را به فطرت خود مي شناسند،در روايت رسول خدا صلي الله عليه و آله صريح است[که فرمود]:«هر مولودي بر فطرت متولد مي شود؛اما والدينش او را يهودي ،مسيحي و مجوس مي کنند .»براي هرعاقلي ،روشن است که اگر دوست نزديکي داشته باشد و او را بشناسد ،سپس مدت زيادي از اوجدا شود تا اينکه به کلي او را فراموش کند،چنانچه مجدداًبا او برخورد کند،مي داند که او همسايه و دوستش است؛هر چند همه ي جهات او را به ياد نياورد .و ليکن اگر به کسي ديگر توجه کند،با اين عقيده که آن غير،دوست و رفيقش است و همش را در توجه به غير قرار دهد.در اين صورت،حتي اگر با دوست نزديک و واقعي خود همنشين شود،باز هم شناخت او ممتنع خواهد بود .زيرا نفس وي متوجه ديگري است و معتقد است که آن ديگري دوست و رفيق دائمي اوست نه غير او.و اين علت عدم تذکر مردم است و به پروردگارشان ؛زيرا او را در قلب و عقل خويش به اوصاف و توهماني وصف مي کنند که با پروردگار بلند مرتبه در تناقض است. ايشان پس از بيان اين نکته ي دقيق،راه وجدان خدا را پاکسازي توهمات و تصورات ذهني مردم بيان مي دارد.انبياء و رسولان با يادآوري آيات و علامات مقدس و تذکر به علو خداوند از توصيفات و توهمات بشري ،مردم را به سوي خدا هدايت مي کنند و بندگان را به خداي معروف فطري تذکر مي دهند. مرحوم اصفهاني سپس در مورد سر اختلاف بندگان در تذکر به خداي تعالي مي فرمايد: به خاطر اين سراست كه مردم در تذكر به خدا مختلف اند: هر كس بر فطرت اوليه باشد ، از آن جهت كه كسي چيزي نشنيده و قلبش به چيزي معتقد نشده ، به محض تذكر به خدا ، متوجه او مي شود و او را مي شناسد و مي يابد.[اما] كسي كه چيزي [غلط]شنيده باشد و به واسطه ي صورت و صفتي ، به صانعش معتقد شده باشد ، ناگزير به دليل خروج از فطرت اوّليه خود، محتجب مي شود. پس آنچه براي عالم واجب است ، اوّلاً اقدام به تزكيه قلب ، رفع موهومات و تصورات ، پيرايش معلومات از نفس خويش و بازگرداندن فطرتش به حال اوّليّه است؛ آن گاه تذكر و توجّه به پروردگار عزيز و بزرگ را برعهده دارد. ايشان براي نشان دادن احتجاب مردم به موهومات ، به آيات فراواني از قرآن كريم استشهاد مي كند؛ از جمله : فصلت(41)/22 و 23 ؛ بقره (2)/284؛آل عمران (3)/29؛ ملك (67)/13؛قاف (50)/16 ؛ نساء(4)/108 و... سپس در مورد تذكر به خداي تعالي پس از محو موهومات و صحو معلومات ، مي فرمايد: اين عين رسيدن به حضور خداي تعالي ، معرفت به او ، روشن شدن به نورعرش خدا ، باز شدن باب معراج براي رؤيت و لقاي او و كشف حقايق اشياء به نور اوست .اين حكمت الاهي است و خداي بلندمرتبه ، به ذات خود ، خود را در علو و قدسش مي شناساند و به ذاتش براي ذات خود و كلام خود رسول خود شاهد است. به اعتقاد مرحوم ميرزا ، پس از وجدان خدا و درك علوّ او از مفهوم و معقول بودن‌، براي هر بنده اي به حكم عقل و شرع ، واجب است كه حرمت حضور خدا را نگاه دارد و به وظايف بندگي خويش ، بپردازد . پس از وجدان خداوند ، روشن مي شود كه بحث ونظر در اثبات ذات و كمالات خداي تعالي از طريق علوم بشري ، گمراهي آشكار است و طلب معرفت خدا از طريق رياضت ، سفاهت و جنون است. خداي تعالي خويش را شاهد بر خود و كتاب و رسولش معرفي مي كند و در قرآن مي فرمايد: شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لااله إِلّاهُوَ.(آل عمران (3)/18) خدا گواهي مي دهد كه جز او خدايي نيست. لكِنِ اللهُ يَشهَدُ بِما أَنزَلَ إِلَيكَ أَنزَلَهُ بِعِلمِهِ وَ المَلائِكَهُ يَشهَدُونَ وَ كَفي بِاللهِ شَهِيداً.(نساء(4)/166) ليكن خدا بر آنچه براي تو فرستاده ، گواهي مي دهد كه به علمش فرستاده و ملائكه نيز گواهي مي دهند و گواه بودن خدا كافي است. قُل أَيُّ شَيءٍ أَكبَرُ شَهادَهً قُلِ اللهُ شَهِيدٌ بَينِي وَ بَينَكُم.(انعام(6)/19) بگو گواهي چه كسي از همه برتر است؟ بگو خدا ميان من و شما گواه است. كدام شهادت بالاتر از شهادت خداي تعالي به ذات و كلام و رسول خود است؟ تجلي خدا به ذات خود در كلامش ، تاريكي علوم و معارف بشر را آشكار مي سازد . نداي فطرت قرآن مجيد مبني بر وجدان خداوند و رسيدن به حضور پروردگار بلند مرتبه ، به واسطه تذكّر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) به روشني ، گواه آن است كه معارف قرآن ، سنخ جديدي از معرفت است واين كلام همواره تازه و جديد و بهترين سخن نور و حق مبين است. 5-2-4) حديث بودن قرآن در اثاره ي عقول   به اعتقاد مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني ، قرآن به اثاره ي عقول مي پردازد و انسانها را به نور عقل و احكام آن متوجّه مي كند. ايشان مي فرمايد: خداي تعالي قرآن مجيد را نازل فرموده و آن را يادآوري براي نور عقل همه اهل عالم قرار داده است... و[به واسطه قرآن] بندگان را به آياتي تذكر داده كه به نور عقلشان ظاهر است...آنها را به منكرات و معروفات عقلي و حسن و قبح افعال است ـ كه به نور عقل ظاهر است ـ تذكر داده است . نيز آنچه را به واسطه نور عقل ظاهر است ـ مثل وجوب شكر ، تسليم ، انقياد ، تواضع و خضوع در مقابل صانع و ربشان ـ يادآور شده است و قبح تكبر ، استكبار ، جحود ، عناد ، روي برگرداندن ، سبك شمردن و اهانت به پروردگار را يادآور شده است و به استحقاق عقوبت ـ كه به نور عقلشان ظاهر مي شود ـ‌ تذكر داده است. از نظر مرحوم ميرزا ، قرآن عقول بندگان را اثاره مي كند ؛‌پس براي كساني كه از احكام عقل ، نافرماني مي كنند، چيزي جز حسرت و خسران نيست و اين اثاره ، بر طغيان و كفر آنان مي افزايد و موجب هلاك ابدي آنها مي شود ؛ اما از سوي ديگر ، همين قرآن براي پيروي كنندگان از نور عقل ، بشارت و رحمت است. قرآن ، خود را تذكره و رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) را مذكر شناسانده است . بديهي است كه قرآن مجيد و رسول خدا(صلي الله عليه و آله وسلم) كساني را جز عقلاء و صاحبان خرد ، مخاطب قرار نمي دهند . قرآن مجيد در موارد فراواني ، به نور عقل و احكام آن تذكر مي دهد و به آن احتجاج مي كند. تذكرات پيامبر و اهل بيت (عليه السلام) به نور عقل ، حقيقت عقل ، بدو خلقت آن ، حجّيّت آن و جنود آن در كتب روايي فراوان است . اين تذكرات ، ارشاد به نور معصوم الذات است؛ زيرا حيث ذات عقل ، نور و روشنايي است . مرحوم ميرزا اموري را بر مي شمارد كه به نور عقل ، روشن مي شوند و قرآن و روايات به آنها متذكر شده اند. برخي از اين امور عبارت اند از :1. حسن و قبح افعال .2 . قدرت و اختيار انسان. 3. نيكيها ، بديها ،واجبات و محرمات عقلي (اثاره ي نور عقل در مهمات احكام).4. استحقاق عقوبت و مذمت به هنگام معصيت .5. تذكر به آيات نعمتهاي الاهي به واسطه وجدان و فقدان آنها . 6. ولايت الاهي و مشروعيت خلافت به واسطه ي اعطاي خداوند. 7. تاريكي و گمراهي معارف بشري و قرار گرفتن بشر در اين تاريكيها و گمراهيها . 8. علوّ و قدس حق تعالي از نسبت افعال قبيح به او . ايشان مي فرمايد: هدايت و رحمت ، مخصوص كسي است كه از اين حجت باطني اطاعت كند ؛ در حالي كه عصيان كسي كه از عقل نافرماني مي كند ، او را به سمت كور باطني مي برد . خداي تعالي مي فرمايد : «بگو آن را روح القدس به حق ، از جانب پروردگارت نازل كرده است تا مؤمنان را ثابت قدم گرداند و براي مسلمانان هدايت و بشارت باشد». (نحل (16)/102) و مي فرمايد :«ما قرآن را بر تو فرستاديم ؛ روشن كننده هر چيزي و هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است.»(نحل (16)/89) و مي فرمايد :«بگو قرآن براي مؤمنان هدايت و شفاست . و كساني كه ايمان نمي آورند ،در گوشهايشان سنگيني است [و قرآن براي آنها ثمري جز] كور باطني ندارد.‌آنها [همچون كساني هستند كه] از راه دور صدا زده مي شوند.» (فصلت (41)/44) پس با توجه به آنچه ذكر كرديم ، روشن شد كه صريح قرآن مجيد ، تذكر به حجت باطني و احكام آن است وبراي اطاعت كنندگان از نورعقل ، بشارت و براي مخالفت كنندگان از آن، انذار است. پس قرآن ، حكمت و هدايت الاهي و جديد است كه روش آن ، حكمت و هدايت بشري را نقض مي كند و[در نتيجه،] همواره جديد، با طراوت و خرم است. 6. تناسب اعجاز قرآن با رسالت خاتم الانبياء(صلي الله عليه و آله وسلم)   مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني مي نويسد : قرآن يعني علم و حكمت و معارف الاهي و فصاحت و بلاغت آن ـ كه در اعلا درجه است ـ بالاترين لباس زيبايي است كه بر قامت علوم و معارف الاهي پوشانيده و لكن تحدي به علوم و معارف است نه به فصاحت و بلاغت ؛ زيرا تحدّي به فصاحت و بلاغت ، در مقابل شعر امرؤ القيس و لبيد و صاحبان قصائد سبعه ي معلقه و احزاب آنهاست ؛ لكن كمال احتياج بشر به علوم و معارف الهيّه و ترقّي علوم و معارف بشري از زمان حكماء يونان إلي زماننا هذا و إلي آخرالدهر ـ كه روز به روز ـ به سخنهاي مختلف و مذاهب متشتّت از بشر ظهور مي يابد ـ با نهايت وضوح ، به ما مي فهماند كه بزرگ ترين شأن پيغمبر خاتم (صلي الله عليه و آله وسلم) همانا معارضه به علوم و معارف و حَكِم است ؛ در مقابل علوم بشري... و تحدي و تعجيز بشر به كسوتِ الفاظ قرآن ، براي شخص خاتم الانبيا (صلي الله عليه و آله وسلم) با علوم و معارفي كه قرآن خود را به آن معرفي كرده ، تنزل رتبه ي حضرت خاتم (صلي الله عليه و آله وسلم) و قرآن مجيد است . و نسبت نقص و ظلم است كه قرآن به حقايق و علوم خود در مقابل علوم مختلفه بشر ، من أول ظهور العلم إلي يومنا هذا، تحدي نكند... . پيغمبري كه خود را خاتم انبياء شناسانده و خداي بي همتا ، او را بر تمام عالميان و كافه ي ناس مبعوث فرموده ، با سابقه حكمت معارف يونان و ساير فِرَق عالم ، چگونه ممكن است در مورد خدايي كه بشر به فطرت اوليه خود پي او مي گرددو مي خواهد به هر وسيله اي او را بيابد ، به كلي ، ساكت باشند و هيچ گونه تصديقي يا انتقادي ننمايند؟... وي در جاي ديگر مي نويسد: مقام خاتميّت [پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله وسلم)]و سيادت رسولان ، بلندتر و بالاتر از آن است كه مسابقه با امرؤالقيس و لبيد و نظير آنها در كسوت الفاظ ، كمال پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) باشد؛ بلكه [مقتضاي ] مقام سيادت و خاتميت ، آن است كه تحدّي به علوم ، حَكِم و معارف قرآن باشد كه با معارف همه عالم مخالف است.(1)... پس واجب است كه تحدّي به آوردن دين فطري باشد كه براي همگان واضح است؛ ديني كه همه اديان را باطل مي كند و با ادراك تمام اشخاص مطابق است ؛ حتي اطفال مميّزي كه به نخستين مرتبه ادراك رسيده اند ، بدون اينكه نياز به اقامه براهين فلسفي يا مكاشفات عرفاني باشد ؛ تا اينكه [همگان] خدا را با [تذكر به وسيله آيات و علامات] بيابند و خدا را به خود او وجدان كنند. و اين چيزي است كه عقول را متحيّر مي سازد و بشر را از آوردن مثل آن عاجز مي كند.(6:ص3-4) پيش از اين بيان شد كه از نظر مرحوم ميرزاي اصفهاني ، قرآن ، حكمت و هدايت الاهي جديد و مؤسس اثاره ي عقول است. به عقيده ي او ، از خود قرآن و نيز از سيره و برنامه تربيتي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله وسلم)روشن مي شود كه وظيفه رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) هدايت مردم به راه خدا و دعوت به سوي اوست. اين موضوع، مقصود ذاتي و مهم ترين امر است ؛ زيرا مردم بدون تربيت انبياء ـ صلوات الله عليهم‌ـ تا درجات بي انتها، مشرك اند .پس به نور عقل ، روشن مي شود كه وظيفه ي رسول ، رها ساختن بشر از كفر و محروميّت از قرب پروردگار عالميان و جلوگيري از هلاكت اوست. پس رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) جهت سوق بشر به راه معرفت ، رؤيت ،لقاء و وصال پروردگار عالميان ، بايد عقول مردم را اثاره كند تا دعوت او را بشنوند و براي سلوك در طريق هدايت و وصول به قرب حق ، از او پيروي كنند. بر اين اساس ، حضرت خاتم الانبياء(صلي الله عليه و آله وسلم)ـ كه خود عقل كل و سيد رسل است ‌ـ عقولي را كه در واقع ،اشعّه اي از عقل خود او هستند [يعني امامان اهل بيت (عليه السلام)] بر اريكه ي حكومت و خلافت الاهي نصب مي كند تا [پس از او] انوار و احكام عقل را بر مردم ، اثاره كنند و اين گونه ، اطاعت كنندگان از احكامِ عقول را به رؤيت ، وجدان و وصال پروردگار عالميان مي رساند تا به نور خداوند متعال[حقايق را] بنگرند. رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) از اين طريق : 1. بندگان خدا را تزكيه مي كند.2 . كتاب را به ايشان تعليم مي دهد. 3. به علو و قدس خدا ـ كه سبب توهم معقول و مفهوم بودن ، از مردم محتجب شده است ـ متذكر مي شود. 4. وجوب حيرت و وله به هنگام وجدان خدا را يادآور مي شود. بنابراين ، هدف از ارسال رسولان و بعثت خاتم الانبياء(صلي الله عليه و آله وسلم) رساندن بندگان به وجدان خدا ، تزكيه و تكميل عقول و تذكر به علوّ و قدس خداست(2)به همين دليل لازم است كه محتواي قرآن مجيد و جنبه اعجاز آن ، با محتواي رسالت خاتم الانبياء(صلي الله عليه و آله وسلم)تناسب داشته باشد. بديهي است كه وجدان خداوند و وصول به او ، شاهد صدق كسي است كه مردم را به او تذكر مي دهد و به سوي او هدايت مي كند. بر اين اساس ، خداوند در آيات متعددي ، خود را شاهد معرفي كرده است ؛ يعني پس از آنكه خداوند خودش را به بندگانش شناسانده ، وجود معرفت فطري ، شاهد صدق رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) است؛ زيرا پيامبر ، مردم را به سوي معروف فطريشان فرا مي خواند و هدايت مي كند. قرآن نيز ـ به عنوان كلام جديدي كه با رسالت خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله وسلم) همسوست ـ تجلّي خداوند در كلام اوست. رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) براي همگان مبعوث شده و مربي ، تزكيه دهنده و كامل كننده همگان ، مبشر و واسطه ي قرب و رسيدن به حضور خداي سبحانه است . بنابراين ، تدبر در قرآن مجيد ، وظيفه همه است تا به واسطه آن ، پروردگارشان را وجدان كنند و بدون تقليد ، شهادت خداي خود را بر كلام و رسولش دريابند . اين است همان آيه عظمي و معجزه باقيه تا روز قيامت . 7. انگيزه ي منحصر كردن وجه اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت   روشن شد كه از نظر مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني ، بر اساس صريح آيات قرآن مجيد و روايات حاملان علم قرآن ، تحدي قرآن به هدايتگري ، حكمت ، علم ، برهان ، روشنايي ، شفاء ، پند و اندرز ، نور و بينات بودن آن است . بر اين اساس ، قرآن پس از تذكّر به معروف فطري انسانها ، عقولشان را اثاره مي كند. در نتيجه ، عقل ـ كه حجت الاهي و نور رباني است و همه عقلاء آن را كاشف خود مي يابند ـ به وضوح ، بيانگر آن است كه مخلوق و مصنوع ، مملوك است و صانع و مكوّن ، مالك . پس سلطنت و ولايت امر و نهي ، از خصائص خداي صانع است و عقل كشف مي كند كه چنانچه تصدّي سلطنت و استيلاء بر بندگان به استخلاف خداي تعالي واعطاي او باشد ، حقّ است. در نتيجه ، متصدي خليفه خدا مي شود و ولايت امر و نهي مي يابد ؛ اما اگر به استخلاف و نصب از سوي خدا نباشد ، متصدي امر و نهي ، به پروردگارش ظلم كرده است و غاصب سلطنت و ولايت الاهي شمرده مي شود ؛ و هر كس چنين غصبي را نصب و ياري كند ، در اين ظلم ،بزرگ شريك است .اين موضوع ، يكي از وجوه وجوب حجت از سوي خداي تعالي در هر زمان است؛ زيرا نظام عالم بدون سلطان ممتنع است . از سوي ديگر ، براي هر عاقلي روشن است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله وسلم) تا به امروز ، هيچ يك از خلفاي مسلمانان ادّعا نكرده اند كه خلافتشان به استخلاف خداست و خداوند ، آنها را براي سرپرستي امور مردم نصب كره است ؛ مگر رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) و امامان اهل بيت (عليه السلام) . آيه (إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاهَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاهَ وَ هُم راكِعُونَ) (مائده (5)/55) در اين مورد نص است و رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) از سوي خداوند متعال ندا كرده است كه :«من كنت مولاه فعلي مولاه.» بنابراين ، پيامبر اكرم و اهل بيت او (عليه السلام) مدعي خلافت الاهي بودند و براي اثبات درستي ادّعاي خود به علوم و معارف الاهي شان ، تحدّي مي كردند. در نتيجه ، با اقرار و اعتراف به اين موضوع ، نفس تصدّي خلافت از سوي ديگري ، حجّت است بر غصب و ظلم آنها به كسي كه خداوند ، او را نصب كرده و خليفه و سرپرست اموربندگانش قرار داده است. پس با تدبّر در قرآن ، حقّانيّت كسي اثبات مي شود كه با برهان الاهي ـ و نه برهان بشري ـ مي گويد كه سلطنت ، خلافت و ولايت ، بايد به اعطاي خداوند متعال باشد و بطلان هر ملت و مذهبي جز اين ، ظاهر مي شود . يعني قرآن ، همه ملل و مذاهب را جز ملّت اسلام و مذهب تشيّع ، باطل مي داند و بدين ترتيب ، با مراجعه به قرآن ، اختلاف از اهل عالم مرتفع مي گردد. بر اين اساس ، رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) ـ كه عقل اول و عارف ترين فرد نسبت به خداي تعالي است ـ به علوم و معارف الاهي خويش تحدي مي كند ؛ زيرا ايشان حامل علوم ، معارف ، حكمتها و مواعظ قرآن كريم است. همچنين امامان اهل بيت (عليه السلام) نيز به واسطه علوم و معارف قرآن بر ولايتشان تحدّي مي كنند؛ چرا كه ايشان به حكمتها ، هدايتها ، ظاهر و باطن قرآن عالم اند . آشكار شدن اين موضوع ، پايه خلافت سلطه جويان را منهدم و مردم را به سوي حاملان علوم قرآن ، متوجه و متمايل مي كند. از اين رو، سلطه جويان با منتهاي همت خويش كوشيده اند تا جنبه هدايتي و معرفتي قرآن كريم را بپوشانند و چنين القاء كنند كه اعجاز قرآن ، منحصر به فصاحت و بلاغت آن است. ميرزا مهدي اصفهاني در «أنوار الهدايه» مي نويسد: علم قرآن حاملان معيني دارد. شهر اين علم ، خاتم الانبياء(صلي الله عليه و آله وسلم) است و درِ اين شهر ، علي بن ابي طالب (عليه السلام) چنان كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) به روشني فرموده است : «منم شهر علم و علي درِ آن است .پس هر كس قصد [ورود به ] شهر را دارد ، بايد از درِ آن وارد شود.» اما مردم درِ اين شهر را بستند .كساني كه درِ علم را بسته بودند، [درهاي] شهرهاي جهل را تا زمان عباسيان گشودند . در نتيجه ، با وجود قرآن ، به نشر علوم بشري و تطبيق آن با تأويلات خود محتاج گشتند. قرآن را ـ كه جدا كننده حقّ و باطل است و شأن آن رفع اختلاف است ـ محل اختلاف و زمينه اي براي بروز اختلافات قرار دادند. كساني كه جايگاه حاملان علم قرآن را غصب كرده بودند ، به دليل ترس از انتشار علوم حاملان قرآن و اقبال مردم به ايشان ، مردم را از اطراف ايشان متفرّق كردند. آنان در نهايت ترس و تقيّه بودند و در معرض قتل و حبس و طرد قرار داشتند . گناهشان فقط اين بود كه حامل علوم قرآن اند و غاصبان ، از توجه مردم به ايشان ، به خاطرعلومشان مي ترسيدند .(6:ص7-8) 8. راهكار غاصبان براي مخفي كردن وجه اصلي اعجاز قرآن   روشن شد كه به اعتقاد مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني ، سلطه جويان و غاصبان خلافت ، جهت دستيابي به خواهشهاي نفساني خود، مردم را از علوم و معارف الاهي دور ساخته اند و در ترويج معارف بشري ـ كه عين تاريكي و گمراهي است ـ كوشيده اند . بر اساس همين سياست ، غاصبان با جديّت مي كوشند تا قلب و فكر مردم را از جنبه هدايتي قرآن منحرف كنند. در اين راستا: 1. علوم قرآن را هم سنخ علوم بشر قرار داده اند.2 . پيغمبر اكرم(صلي الله عليه و آله وسلم) را مجتهد معرفي كرده اند. 3. احكام را بر پايه قياس بنا نهاده اند.4. در ترويج و محوريت علم ادبيات كوشيده اند . 5. قلوب و افكار مردم را با اشعار فصيح و مباحث لغوي مشغول ساخته اند.6 . باب تكلم در علوم قرآن را گشوده اند تا همگان [بدون علم] در اين مورد سخن گويند .7. علم كلام را بنيان نهاده اند ومطالب قرآن را با بيان متكلمان خلط كرده اند . درنتيجه ، قرآن ـ كه براي رفع اختلاف بشر نازل شده بود ـ موضوع اختلاف قرار گرفت. سلطه جويان و حق ستيزان ، هدف خويش را با ترجمه ي فلسفه و كتب يوناني و مباحث متفلسفان محكم ساختند و مطالب فلسفي وتعليمات فيلسوفان را رواج دادند. بر اساس اين اقدامات ، كاربه جايي رساندند كه الفاظ قرآن و سنت را بر اساس ارتكازات ذهني مسلمانان ـ كه حاصل معارف بشري بودـ تأويل كردند و همه آنها را به آنچه به حسب آراء خود تنقيح كرده اند ، ارجاع دادند . به طور خلاصه ، راهكارهاي سلطه جويان و غاصبان خلافت از نظر مرحوم ميرزا ، عبارت اند از : 1. منصرف كردن افكار و قلوب مردم به اينكه جنبه ي اعجاز قرآن ، فقط فصاحت و بلاغت آن است.2. نشر و ترويج علوم ادبي و نحوه ي قرائت قرآن .3. هم سنخ قرار دادن علوم ومعارف قرآن با علوم و معارف بشر. 4. تلاش و همت درسخن گفتن پيرامون قرآن كريم بر مبناي علوم بشري.5. ترجمه كتب يونانيان و مباحث فلسفي و گسترش آن در دنيا .6. خلط علوم يوناني و فلسفي با علوم اسلامي .7. متمركز ساختن افكار و قلوب علماي اسلام در تحقيق و تنقيح همه ي مسائل با مبنا قرار دادن قوّه بشري. 9. راه برون رفت از اين مكر و توطئه   9-1) مراجعه به اهل بيت (عليه السلام)   روشن شد كه امامان اهل بيت (عليه السلام) براي اثبات حقّانيّت خود ، به علوم و معارف قرآن تحدّي مي كردند و به واسطه ي آن از [صاحبان] علوم بشري ممتاز بودند. توطئه غاصبان ، مانع بهره مندي مردم ازعلوم و معارف الاهي قرآن شد و كار را بر اميرالمؤمنين و فرزندان معصومش (عليه السلام) دشوار ساخت ؛ اما خداوند ابا دارد از اينكه نورش را تمام نكند؛ هر چند كافران خوش ندارند. خداي تعالي وعده فرموده كه قرآن را حفظ كند: إِنّا نَحنُ نَزَّلنا الذِّكرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ.(حجر (15)/9) ما قرآن را فرو فرستاديم و آن را نگاه دارنده ايم . و نيز مي فرمايد : يُرِيدُونَ لِيُطفِئُوا نُورَ اللهِ بأَفواهِهِم وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو كَرِهَ الكافِرُونَ. مي خواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند ؛ ولي خداوند ، نور خود را تمام مي گرداند ؛ هر چند كافران ناخوش دارند.(صف (61)/8) به همين جهت ، با وجود تلاشهاي منافقان در نشر معارف بشري و به حاشيه راندن علوم قرآني ، همچنان حكمت و هدايت قرآن مجيد در مقابل معارف بشري ، جديد ، عجيب ومانند خورشيد نيمروز ، نمايان و تابان است. همچنين وظيفه ي رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) و اوصياي او ، راهنمايي مردم به سوي هدايت و معارف الاهي است و ايشان پدران امّت و حافظ دين اند. لذا امامان اهل بيت (عليه السلام) با وجود فشارها و سختيهاي فراوان ، به ترويج و تحكيم پايه هاي دين پرداختند و در اين راه ، مشقاتي را ـ كه فوق طاقت بشر عادي است ـ متحمل گرديدند . ايشان با همه موانع موجود ،علوم و معارف قرآن را ظاهر ساختند ، تباين علوم قرآن را با علوم بشري آشكار كردند ، غلط ارجاع دهندگان به علوم بشري را نشان دادند ـ و مكر حيله گران را باطل كردند. مرحوم ميرزا مهدي مي نويسد: عجيب است كه ائمّه اهل بيت (عليه السلام) در مسائل فرعي‌، كمال تقيّه را مراعات مي فرمودند ، اما در باب معارف الاهي مردم را به سوي خود مي خواندند و تصريح مي كردند كه اين علوم نزد ماست. زيرا حفظ اصول دين و بقاي شريعت در اين كار بوده و حفظ دين از حفظ نفس ،مهم تر است؛ لذا ائمه (عليه السلام) قتل ،حبس و سختي هاي ديگر را [براي حفظ دين] تحمل كردند... آيا كافي نيست كه همه ي قرآن نزد اميرالمؤمنين (عليه السلام) بود و ايشان موارد [شأن] نزول آيات را مي دانست آيات مكّي و مدني را مي شناخت ؛ به اينكه آيه اي در سفر نازل شده يا در حضر ، آگاه بود ؛ به تفسير و تأويل آيات عالم بود ؛ تقدم و تأخّر آيات را مي دانست و به ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه ،علم داشت. به اعتقاد ايشان با اين توضيحات ، بر هر عاقلي واجب است كه: الف ) الفاظ قرآن مجيد و كلام رسول خدا(صلي الله عليه و آله وسلم)را بر مصطلحاتي كه براي مخفي داشتن علوم قرآن تأسيس شده اند ، حمل نكند. ب) به ارتكازات تثبيت شده در اذهان عامّه ي مسلمانان ، اعتنا نكند. ج) دراين امور ،به متن بيانات رسول خدا(صلي الله عليه و آله وسلم) و اهل بيت (عليه السلام) رجوع كند و الفاظ قرآن را بر معاني لغوي ـ كه قرآن بر آن نازل شده است ـ حمل كند. زيرا : ـ اوّلاً : به تصريح قرآن مجيد ، كلام خدا داراي تأويل ، محكم و متشابه است و بر اساس روايات ، قرآن كريم ، ظهور و تا هفتاد لايه بطون دارد. ـ ثانياً : براساس روايات فراوان ، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) مسلمانان را از تفسير قرآن به رأي خودشان ، بازداشته است. ـ ثالثاً : براساس حديث ثقلين ، پيامبر اهل بيتش (عليه السلام) را با قرآن ، به جاي خود نهاده و ايشان را همراه قرآن قرار داده است. ـ رابعاً : امامان اهل بيت (عليه السلام) حامل علوم قرآن اند و به آن تحدي مي كنند. پس با مراجعه به امامان اهل بيت (عليه السلام) ، مرادات قرآن مانند خورشيد تابان ، روشن و آشكار مي گردد؛ جهتِ نگاه قرآن و جنبه اي كه به آن تحدي مي كند ، واضح مي شود ؛ صدق پيامبر و اهل بيت ايشان (عليه السلام) در اينكه حامل علوم و مخزن حكمت و هدايت قرآن اند ـ ظاهر و نمايان مي گردد و روشن مي شود كه در علوم و معارف قرآني ، اختلافي نيست و سرانجام اينكه با مراجعه به اهل بيت (عليه السلام) مكر و حيله ظالمانِ مدعي رخ مي نمايد و در نتيجه ، حقيقت جويان از اين توطئه در امان مي مانند. 9-2) تدبّر در قرآن   به عقيده مرحوم ميرزا ، چون خداوند سبحانه در كلامش تجلّي كرده است ، تدبّر در قرآن ، جهت وجدان پروردگار و كامل شدن عقول ضروري است . تدبر در قرآن مجيد نيز ضرورتاً بر دانستن زبان عربي متوقف است. از نظر ايشان ، تجلي خداوند در كلام خود ، اختصاص به زبان عربي دارد و ترجمه ، مناقص ظهور و تجلي خداست ؛ پس يادگيري زبان عربي ضرورت دارد و عربي بودن قرآن ، وجوب جعل زبان عربي را به عنوان زبان جامع بين امّتهاي مخلتف مي رساند؛ چرا كه عربي زبان الوهيت درعوالم پيشين ، زبان ملائكه ، روحانيّين ، اهل بهشت و مقرّبين است . عربي كامل ترين ، تمام ترين و جامع ترين زبان است. عدم تعلّم عربي و اكتفا به ترجمه ، عين تقليد از مترجم است كه با وجدان خدا ـ بدون تقليد و به واسطه كلام الاهي ـ تناقض دارد. به همين جهت ، اهل بيت (عليه السلام) در روايات فراواني ، به يادگيري زبان عربي ـ ضمن پرهيز از عربي متداول و مرسوم ـ امر كرده اند.(26:ص345؛28:ص258) مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني پس از مطرح كردن چند روايت از امامان اهل بيت (عليه السلام) با استناد به حديثي از حضرت جواد (عليه السلام) (33:ج6،ص221)مي نويسد: تكميل دين ، شناخت عقل و احكام آن و دستيابي به فتاواي معصومين (عليه السلام) بر تعليم عربي اي كه بشر آن را گرد آورده ، متوقف نيست... راه تعليم عربي ، همان راه فطري است كه نزد همه عقلاء در مقام تعلّم لغات مختلف ، دائر است. از نظر ايشان ، آنچه امروزه به عنوان علوم عربي تدوين شده-اعم از لغت صرف،نحو و...همگي موجب ملحون شدن زبان عربي گرديده است . (ر. ك.39 : ج4 ، ص466) لذا روشن است كه سلطه جويان در اين مورد هم خدعه كردند و جهت مخفي كردن علوم قرآن ، اميرالمؤمنين (عليه السلام) را به حاشيه راندند و علم عربي را بر اساس زبان اعراب باديه نشين ، تنظيم كردند . ازاين رو، در روايات اهل بيت (عليه السلام)تعليم عربي تدوين شده از سوي دستگاه حاكم ، بسيار نكوهش شده است(نك.12:ج3، ص627 ؛ 33:ج17 ، ص329 ؛ 40: ج1 ، ص218) و امامان (عليه السلام) با صراحت ، اين عربي را «سهك» به معناي چيز متعفن و بدبو ناميده اند. (44:ج4 ،ص279-280) و تأكيد فرموده اند كه اصحاب عربي ، اين كلام را از مواضع آن منحرف كرده اند. با اين حال ، هر چند اميرالمؤمنين (عليه السلام) به حاشيه رانده شد و مجال تعليم عربي فصيح را ـ بر اساس قرآني كه جمع آوري كرده بودند ـ نيافت ، اما جهت حفظ قرآني كه در دست مردم بود ، باب تعليم عربي را براي ابوالاسود گشود. ميرزا مهدي اصفهاني پس از ذكر اين نكات ، مي فرمايد: اي صاحبان خرد ! از مكر خلفاء و تدوين اين علم عربي با مراجعه به عرب باديه ، عبرت بگيريد .آنها كار را به جايي رساندند ، كه آموختن عرب مدون را به فرزندان كسي كه فصيح ترين عرب بود(3) ، توصيه كردند ؛ كساني كه از زبان ديگران منفعل نمي شدند ؛ چنان كه از روايات ، ادعيه و كلمات جامع مروي از ايشان ، روشن است .پس با يادگيري عربي ، بنيادگذاري ظلم از سوي متغلّبان به آل محمدـ صلوات الله عليهم ـ از همه جهات ،آشكار مي شود وسعيشان در بستنِ باب ايشان واضح مي گردد؛ اما خداوند ابا دارد جز اينكه نورش را كامل گرداند، هر چند ظالمان خوش ندارند. به عقيده ي ميرزاي اصفهاني ، رعايت قواعد مدون در قرائت ، به هنگام اختلاف قرائات ، از عجيب ترين عجايب است و روايات اهل بيت(عليه السلام) آشكارا بيان مي دارد که عربيِ تدوين شده توسط مخالفان ، راه معرفت كتاب و سنت نيست . از نظر ايشان ، يادگيري عربي دو وجه دارد: 1. تعلّم عربي براي فهم مراد و مقصود از كلام؛ 2. تعلم عربي جهت توانايي بر تكلم به عربي فصيح و بدون لهجه. آنچه همه مردم در ابتداي امر بدان نياز دارند، فهم كتاب و سنت و تدبر در آنهاست و وجه دوم در مراحل بعد قرار دارد. عربي زبان دين است و با تحقق جهت دوم ، عربي زبان جامع امتهاي اسلامي مي شود. چون اساس قرآن مجيد و دعوت رسول خدا(صلي الله عليه و آله وسلم) و امامان معصوم (عليه السلام) از يك سو ، تذكر به نورعقل و احكام آن و از سوي ديگر ، تذكر به معروف فطري است و اين امور ، پس از تذكر، از خورشيد تابان روشن ترند . پس براي فهم مرادات كلام خدا ، يادگيري مفاهيم واژه ها كافي است. چنان كه در امور عادي زندگي و معاشرتهاي اجتماعي ، جهت انتقال مخاطب به منظور متكلم ، يك اشاره كافي است و به تفصيل نيازي نيست.(4) در صدر اسلام و دوره هاي بعد از آن ، افراد زيادي از مليتهاي مختلف و زبانهاي متفاوت ، با عرب محشور بودند . اين افراد ، بدون آموختن عربي مدون و صرفاً‌ با دانستن مفاهيم واژه ها ، به سادگي ، قادر بودند با عرب معاشرت كنند و محكمات قرآن ، خطبه ها ، مواعظ و ارشادات صادره از رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) و امامان اهل بيت (عليه السلام) را بفهمند . اين طريق فطري و عقلايي در فهم مرادات زبانهاي مختلف ،در امور عادي و متعارف است. مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني معتقد است كه زبان عربي بايد از دوران كودكي و به صورت گام به گام ، تعليم شود. از نظر ايشان ، ابتدا بايد به اطفال ، مفاهيم و واژه هاي شهادتين آموخته شود؛ سپس مفاهيم واژه هاي اذكار تعليم گردد؛ پس از آن ، به آموزش مفاهيم واژه هايي كه درنماز به كار مي روند، پرداخت ؛ بعد ، كم كم ، به سراغ آياتي رفت كه مربوط به اموري تذكري اند. چون بناي قرآن بر اعتماد به قرائن منفصل است، براي فهم مفاهيم تركيبي آيات ، ناچار از انضمام خطبه ها و روايات وارد شده در ذيل آيات هستيم . باانضمام اين خطبه ها و روايات و يادگيري مفهوم واژه هاي آنها ، باب تدبر در قرآن مجيد و فهم مفاهيم تركيبي از كتاب و سنت باز مي شود . بدين ترتيب ، فهم و مقصود فتاواي صادره از رسول خدا(صلي الله عليه و آله وسلم) و امامان معصوم (عليه السلام) براي عامي ترين و جاهل ترين مردم نيز به سادگي ميسر خواهد بود و همگان به درك مسائل در احكام فرعي قادر مي شوند. از آنجا كه ردّ متشابهات به محكمات واجب است ،مراد از متشابهات به هنگام رجوع به محكمات ، آشكار مي شود و به اين وسيله ، باب تعلم عربي و تكلم به آن به فصيح ترين وجه ، گشوده و زبان عربي ، زبان جامع بين امم مختلفه مي شود . نتيجه   از نظر مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني ، جهت اعجاز قرآن ، علوم و معارف الاهي آن است نه فصاحت و بلاغت آن. جهت طعن كافران به علوم و معارف و عموميت و شمول اعجاز قرآن در تمام اعصار ، دلايلي اند كه ميرزاي اصفهاني در اثبات مدعاي خويش مطرح كرده است . ايشان علت معجزه بودن علوم ومعارف قرآن را كلام الله بودن و حديث بودن آن مي داند و معتقد است كه قرآن به جهت ارائه سنخ جديدي از حكمت و هدايت ، تذكر بندگان به معرفت فطري و اثاره عقول بشر ، همواره جديد و با طراوت ؛ است در مقابل علوم بشري كه به مرور زمان ، كهنه مي شوند و از بين مي روند. توجه مردم به اين جهت ، آنها را به سمت حاملان علوم قرآن سوق مي داد؛ از اين رو ، غاصبان خلافت ،توجه مردم را به جهت فصاحت و بلاغت قرآن منصرف كردند. اقدام غاصبان خلافت ، موجب دوري مردم از حكمتها و معارف كتاب خدا شد؛ لذا براي بهره مندي از علوم الاهي قرآن و خارج شدن از جهل و گمراهي ، بايد به حاملان علوم قرآن رجوع وبا توجه به تعاليم ايشان ، به تدبر در قرآن پرداخته شود. و السلام علي المهدي الذي يملأ الأرض عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً وجوراً. منابع:   قرآن. نهج البلاغه. 1. ابن اثير ، مبارك بن محمد. النهايه في غريب الحديث و الأثر . تحقيق : طاهر احمد الرازي ومحمود محمد الطناحي . قم : مؤسّسه اسماعيليان ، 1367ش. 2. ابن بطريق ، يحيي بن الحسن بن الحسين الاسدي . عمده عيون صحاح الأخبار . تحقيق : جامعه المدرّسين . قم : مؤسّسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرّسين ، 1407ق. 3. ابن عساكر. تاريخ مدينه دمشق .تحقيق : علي شيري . دارالفكر ، 1415ق. 4. ابن فارسي ، احمد . معجم مقاييس اللغه. تحقيق : عبدالسلام محمدهارون . مصر: شركه مكتبه ومطبعه مصطفي البابي الحلبي و اولاده ، 1389ق. 5 . ابن منظور ، محمدبن بن مكرم . لسان العرب ، بيروت : دارصادر. 6. اصفهاني ، مهدي ، أنوار الهدايه ، خطي. 7ــــــ، إعجاز كلام الله مجيد. نسخه هاي مرحوم دامغاني ، مرحوم صدرزاده ، مرحوم ملكي ميانجي ، خطّي. 8. برقي ، احمدبن محمد بن خالد ، المحاسن . تحقيق : سيد مهدي رجايي . قم : المجمع العالمي لاهل البيت (عليه السلام)، 1413ق. 9.بياباني اسكويي ، محمد .معرفت نبي . تهران : مؤسّسه نبأ، 1378 ش. 10 . جوهري ، اسماعيل بن حماد. الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه. تحقيق : احمد بن عبدالغفور عطار. بيروت : دارالعلم للملايين ، 1407ق. 11. حسيني بحراني ، سيدهاشم . البرهان في تفسير القرآن . تحقيق : قسم الدراسات الاسلاميّه .بيروت : مؤسّسه البعثه ، 1419ق. 12. حلّي ،ابن ادريس. السرائر . تحقيق ، لجنه التحقيق . قم : مؤسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسين ، بقم ، 1411ق. 13. حلي ، ابن مطهر حسن بن يوسف .كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد. قم: موسسه الامام الصادق (عليه السلام)، 1382 ش. 14 . حلّي ، حسن بن علي بن داوود .سه ارجوزه در كلام ، امامت و فقه. تحقيق : حسين درگاهي ، حسن طارمي .تهران : سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1367ش. 15 . خويي ، سيد ابوالقاسم . بيان در علوم و مسائل كلي قرآن. ترجمه : محمد صادق نجمي و هاشم هريسي ، قم: چاپ مهر استوار ، 1354ش. 16. دائره المعارف تشيّع . زير نظر احمد صدر حاج سيد جوادي . تهران : نشر شهيد سعيد محبي ، چاپ پنجم ، 1383 ش. 17. دمشقي ، اسماعيل بن كثير. البدايه و النهايه . تحقيق : علي شيري. بيروت : داراحياء التراث العربي ، 1408 ق. 18. دمشقي ، اسماعيل بن كثير ، تفسير القرآن العظيم . بيروت : دارالمعرفه ، 1412 ق. 19. راوندي، قطب الدين . الخرائج و الجرائح . تحقيق : مؤسسه الامام المهدي (عليه السلام ) . قم : مؤسسه الامام المهدي(عليه السلام) 20. راغب اصفهاني ، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن . تحقيق : محمد سيد كيلاني ، تهران : المكتبه المرتضويّه. 21. زبيدي ، محمد مرتضي . تاج العروس من جواهر القاموس . بيروت : مكتبه الحياه . 22. سيوطي ، عبدالرحمن بن ابي بكر ، الدّر المنثور . جدّه : دارالمعرفه ، 1365ق. 23 .ـــــ ، الجامع الصغير . بيروت : دارالفكر ، 1401 ق. 24. صدوق ، محمدبن علي .التوحيد . قم : مؤسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسين بقم المشرفه ، 1416ق. 25.ـــــ من لا يحضره الفقيه .تحقيق : علي اكبر غفاري . قم : جامعه ي مدرسين ، 1404 ق. 26.ــــ . معاني الأخبار . تحقيق : علي اكبر غفاري ، انتشارات اسلامي ، 1361ش. 27 . ـــــ. علل الشرايع . نجف : منشورات المكتبه الحيدريه . قم : مكتبه الداوري ، 1385 ق. 28. ــــ. خصال . تصحيح : علي اكبر غفاري ، قم : جامعه مدرسين، 1362 ش. 29 . طبرسي ، فضل بن حسن. مجمع البيان في تفسير القرآن.تحقيق : لجنه من العلماء و المحقّقين الاخصائيين ، بيروت:‌ مؤسسه الاعمي ، 1415 ق. 30. طريحي ، فخرالدين. مجمع البحرين . تحقيق : سيد احمد حسيني . مكتب نشرالثقافه الاسلاميه ، 1408 ق. 31. طوسي ، محمدبن حسن. الاقتصاد الهادي إلي طريق الرشاد. تحقيق : حسن سعيد . قم : مكتبه جامع چهلستون ، 1400ق. 32. ـــــــ . الخلاف . تحقيق : سيد علي خراساني ، سيد جواد شهرستاني ، محمد مهدي نجف . قم : مؤسسه النشر الاسلامي ، 1417ق. 33. عاملي، حرّ. تفصيل وسائل الشيعه . تحقيق :مؤسسه آل البيت (عليه السلام) لاحياء التراث . قم : مؤسسه آل البيت (عليه السلام) لاحياء التراث ، 1414ق. 34. غزالي ، محمدبن محمد . المنخول في تعليقات الأصول . تحقيق : محمد حسن هيتو . دمشق : دارالفكر ، 1419ق. 35 . فراهيدي ، خليل بن احمد. كتاب العين . بيروت : داراحياء التراث العربي. 36. فيروز آبادي ، محمدبن يعقوب ، القاموس المحيط .بيروت : دارالكتب العلميّه . 37. فيومي ، احمدبن محمدبن علي المقري . المصباح المنير . قم : مؤسسه دارالهجره ، 1405 ق. 38 . قرطبي ، محمدبن احمد. الجامع لأحكام القرآن (تفسير قرطبي) . بيروت : مؤسسه التاريخ العربي ، 1405 ق. 39. كليني ، محمدبن يعقوب ، الكافي . تهران : دارالكتب الاسلاميه ، 1388ق. 40. مجلسي ، محمدباقر .بحارالانوار . تهران : دارالكتب الاسلاميه . 41. مفيد ، محمدبن نعمان ، المسائل السرويه . سلسله مؤلفات شيخ مفيد ، ش7. بيروت : دارالمفيد ، 1414 ق. 42. ملكي ميانجي ، محمدباقر . مناهج البيان في تفسير القرآن. تهران : مؤسسه الطباعه و النشر وزاره الثقافه و الارشاد الاسلامي ، 1417ق. 43. مناوي ، محمد عبدالرؤوف ، فيض القدير شرح الجامع الصغير . تحقيق : احمد عبدالسلام . بيروت : دارالكتب العلميه ، 1415ق. 44. نوري طبرسي ، حسين . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل . تحقيق : مؤسسه آل البيت (عليه السلام) لا حياء التراث . قم : مؤسسه آل البيت (عليه السلام) لا حياء التراث ، 1408ق. 45. هندي ، المتّقي . كنزالعمال . تحقيق: بكري حياني و صفوه السقا . بيروت : مؤسسه الرساله. 46. واعظ يزدي (المهرجردي )، عبدالله . معارف القرآن . مشهد1341ش.   پي نوشت :   1-يعني يافته هاي آنها در زمينه ي الهيات ،علت مخالفت ،آن است که آنان با ابزار بشري بدان رسيده اند و ابزار بشري در اين زمينه نارساست و اين علم ناقص ،انسان را به وادي ديگري مي کشاند.(ويراستار). 2-ابلاغ احکام تعبدي نيز از فروع و مصاديق احکام عقل است ؛مثل عدم جواز تصرف در ملک خدا بدون اذن او و وجوب حرکت عبد به تحريک مولي. 3- «أفصح من نطق بالضادّ» وصف نبي اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ است.(ويراستار) 4 ـ مثلاً هنگامي كه مولا از عبد خود غذا مي طلبد ، تنها به ذكر كلمة «غذا» اكتفا مي كند و نيازي نيست كه بگويد:«اي سعيد! به مطبخ برو ، غذا را از روي اجاق بردار، در ظرف بريز و براي من بياور تا من ميل كنم»؛ بلكه يك اشاره كافي است و عبد با شنيدن كلمة «غذا» منظور مولاي خود را فهميد و از اين تفصيلات ، بي نياز است.   منبع:فصلنامه تخصصي مطالعات قرآن و حديث سفينه،شماره 21 /س  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 471]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن