تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):از خوشبختى انسان درخواست خير از خداوند و خشنودى به خواست اوست و از بدبختى انسان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804392242




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

از فیل گرداندن در تکیه دولت تا / مراسم عزاداری در تهران قدیم چه حال و هوایی داشت؟


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


از فیل گرداندن در تکیه دولت تا / مراسم عزاداری در تهران قدیم چه حال و هوایی داشت؟ فرهنگ > دین و اندیشه - عزاداری برای امام حسین (ع) در دوره‌های مختلف تاریخی، خصوصیات منحصر به خود را داشته است. خصوصیاتی که رنگ و بوی دیگری به این مراسم می‌داده است.

الهه خسروی یگانه: اگرچه گفته می‌شود که این آل‌بویه بودند که عزاداری برای امام حسین(ع) و یارانش را باب کردند، اما در دوران صفویه و بعدها در دوران قاجار، عزاداری برای خامس آل عبا، رنگ و بوی دیگری به خود گرفته بود.
به خصوص در دوران قاجاریه که مراسم عزاداری مشخصا از سوی دربار اجرا و هدایت می‌شد و تجمل‌گرایی و اشرافی‌گری در برگزاری مراسم به اوج خود رسیده بود. 
جدای از این در سفرنامه‌ مستشرقان غربی نیز، اشاره‌های زیادی به عزاداری مردم در دهه اول محرم برای امام حسین(ع) کرده‌اند. 
این نوشتار، نگاهی دارد به چگونگی  و کیفیت عزاداری دهه اول محرم در دوران قاجار. دورانی که بزرگترین تکیه تاریخ ایران در آن ساخته شد و آداب و رسوم برگزاری مراسم عزاداری برای امام حسین (ع) شکل و شمایلی منحصر به فرد یافت.  محرم به روایت نزدیکان دربار ناصرالدین شاه آن زمان که میرزا رضای کرمانی، در صحن شاه عبدالعظیم، تیر را به قلب ناصرالدین شاه شلیک کرد، می‌دانست که دارد به چه چیزی پایان می‌دهد. او به زندگی پادشاهی پایان داد که در زمان سلطنتش اتفاق‌های مهم و تاثیرگذاری در تاریخ ایران رخ داد. پادشاهی با عادات و رفتار عجیب که بهترین نمونه‌اش را می‌توان در رفتار و برگزاری اعیاد و عزاداری‌های رسمی در دوران سلطنت او سراغ کرد. نام ناصرالدین شاه در کنار همه کارهایی که کرد به تکیه دولت گره خورده است. تکیه‌ای مخصوص برگزاری تعزیه در دهه اول محرم. نخستین تماشاخانه ایران که البته دوران اوجش در زمان همین پادشاه و از برکت حضور «معین البکا»یی بود که گاهی برای پیدا کردن یک بازیگر و نقش‌خوان، به دورترین نقاط کشور سرک می‌کشید.  از یادداشت‌هایی که از نزدیکان ناصرالدین‌شاه، مستشرقان و نویسندگان و خاطره‌نویسان آن دوره به جا مانده است، می‌توان فهمید که طی دهه محرم دولت و حکومت به نوعی تعطیل بود. همه کشور به کسوت عزاداری فرو می‌رفت. دوستعلی معیرالممالک نوه ناصرالدین شاه در کتاب «یادداشت‌های از زندگی خصوصی ناصرالدین شاه قاجار» می‌نویسد که در دهه محرم، در تهران، دست کم دویست مجلس سوگواری در نقاط مختلف شهر برپا می‌شد و دسته‌های سینه‌زنی روز و شب در حرکت بودند.  او که به عنوان نوه ناصرالدین شاه، همیشه می‌توانست در تکیه دولت حضور داشته باشد وصفی دقیق و جامع از این تماشاخانه بزرگ در آن ایام می‌دهد. مثلا می‌گوید تکیه در زمان مظفرالدین شاه یک طبقه بلندتر بود و طاقی چوبی داشت. او از تماشاخانه چهار طبقه‌ای صحبت می‌کند که چون بیم فروریختن طبقه چهارمش می‌رفت مظفرالدین شاه از مسیو «بتن» مهندس فرانسوی خواست که به وطنش برگردد و سقف آهنی تکیه دولت را بسازد و با خود بیاورد.  جدای از این غرفه‌ها و طاق‌نماهای تکیه دولت به گفته معیرالممالک هر کدام به شاهزاداه‌، یا امیر و وزیری تعلق داشت که « با جار و چراغ و آیینه و گلدان و قالیچه و اثاثیه دیگر آن را زینت می‌کردند و چهل‌چراغ‌ها و قندیل‌ها از سقف آن آویخته عکس صاحب طاق‌نما یا یکی از پدرانش را بالای آن قرار می‌دادند. حکام ، پیشکاران خود را از مرکز حکمرانی برای بستن طاق‌نماها به تهران می‌فرستادند. دیر بزرگ به خرج شاه آراسته می‌شد. بر گرد تخت وسط که جایگاه تعزیه‌خوان‌ها بود شش چراغ برق بزرگ می‌آویختند و در ایام عاشورا روز و شب تعزیه‌داری معمول می‌گردید. روزها از ساعت دو بعدازظهر تا نزدیک غروب و شب‌ها از دو ساعت از شب گذشته تا نیمه شب تعزیه‌خوانی ادامه داشت.» طاقنماهای اول تا سوم نیز به اهل اندرون اختصاص داشته است. بانوان در طبقه اول و دوم و خدمه در طبقه سوم قرار می‌گرفتند تا بنا به آماری که نوه ناصرالدین شاه می‌دهد بیش از دو هزار تن از خانم‌های وزارت و اشراف به تماشای تعزیه بنشینند.  تصویر دیگری که معیرالممالک از ورود بانوان اهل حرم به تکیه دولت می‌دهد نیز تصویری جذاب است. او می‌گوید که از در بزرگ نارنجستان (بخشی از قصر ناصرالدین شاه) تا در تکیه دولت خیابانی برای ورود اهل حرم به تکیه ایجاد می‌کردند تا بانوانی که هر کدام کنیزان خود را به همراه داشتند از آن خیابان بگذرند. کنیزها سینی‌های عدس و برنج و لوازم چای برای پذیرایی از میهمانان به دست داشتند. او می‌نویسد که گاهی شاه در ابتدای راه به تماشای این کاروان می‌ایستاد و با هر دسته مزاحی می‌کرد. وقتی همه در تکیه دولت جا می‌گرفتند آغانورمحمدخان کلید دار در را به روی‌شان قفل می‌کرد و بدین ترتیب اندرونی شاه در تکیه دولت جای می‌گرفتند.

اما به غیر از اعیان و اشراف، مردم عادی هم به تکیه دولت راه داشتند. زنانی که از صبح با قالیچه و غذایی مختصر راهی تکیه می‌شدند تا جا بگیرند و اکثرا شب‌ها را هم در آنجا می‌ماندند.  منبر تکیه دولت هم منحصر به فرد بود. منبری بیست پله از سنگ مرمر که نظام‌الدوله معیرالممالک حاکم یزد دستور ساخت آن را داده بود و آن را به هزار مصیبت به تهران آورده بود. دور این منبر بیش از سیصد روضه‌خوان جمع می‌شد که یکی بعد از دیگری روی منبر می‌رفت و ذکر مصیبت می‌کرد. روضه‌خوان‌هایی که در نهایت روضه خود را با دعا به جان شاه و دوام دولتش به پایان می‌بردند. در نهایت هم شخصی به نام آقا سید ابوطالب معروف به خاتم که به گفته معیرالممالک مردی آگاه و سخنور و طرف ملاحظه و احترام مردم بود به منبر می‌رفت و ذکر مصیبت می‌کرد.  سپس، تعزیه‌خوانی‌ها آغاز می‌شد. بیش از یک صد تن در یکی از دالان‌های تکیه دولت جمع می‌شدند و پیشاپیش آنان جوان نابالغ خوش‌آوازی که او را بچه‌خوان می‌نامیدند با صدایی بلند چند بیتی از بندهای معروف مرثیه محتشم کاشانی را می‌خواند. بعد همه تعزیه‌خوانان نوحه سر داده و به راه می‌افتادند. یک دور دور تخت می‌گشتند و در برابر جایگاه شاه تعظیم می‌کردند. سپس: « معین‌البکا تعزیه‌گردان که دارای قامتی متوسط، چشم‌هایی درشت، ابروانی پرمو و ریشی پهن و بلند بود کلاهی از پوست بخارای گل درشت بر سر، جبه‌ای سیاه در بر و شالی پهن بر کمر داشت میان عصای بلندی را به دست می‌گرفت و مقدم بر همه ایستاده چنان باوقار و مناعت به چپ و راست و به لوله‌های نسخه اشعار تعزیه که به دور شال زده بود می‌نگریست که گویی این بساط را از وجود خود برپا می‌دانست.» علم شاه را اما روز سوم محرم حرکت می‌دادند. علمی که پنجه بزرگی از زر ناب بر بالایش می‌درخشید و نخست به اندرونی شاه می‌رفت. یکی از زنان محبوب ناصرالدین شاه انیس‌الدوله مامور بستن و زینت علم بود. علم را به انواع جواهر و طاقه شال و زری‌های گران‌بها می‌آراستند و زن‌های دیگر شاه که بیش از سه هزار نفر بودند دور آن جمع می‌شدند.  معیرالممالک می‌گوید: «در روز عاشورا از روز هفتم دسته‌های سینه‌زنی و زنجیرزن و قمه‌زن و غیره در شهر به گردش می‌آمدند و شب‌ها با مشعل و شیپور و موزیک ولوله‌ای برپا می‌ساختند. در سراسر شهر و درون تکیه‌ها نوحه‌گری و روضه‌خوانی تا سپیده‌دم ادامه داشت و از هر گوشه و کنار بانگ عزاداران به گوش می‌رسید. بامداد عاشورا قمه‌زن‌ها در امامزاده زید گرد می‌آمدند و کفن بر گردن افکنده فرق‌ها را به ضرب تیغ می‌شکافتند. آنگاه گروهی به سوی تکیه دولت و دسته‌ای به قصد مجلس تعزیه‌داری که نایب‌السلطنه در سیدنصرالدین برپا می‌ساخت رهسپار می‌شدند. گروهی نیز بدن را سوراخ کرده قمه و کارد و قفل‌های گران از آن می‌گذراندند. هر ساله تیغ‌زن‌ها بنا به رسم تنی چند زندانی از دولت می‌خواستند و شاه نیز به آنها می‌بخشید.» روایت دوستعلی معمیرالممالک از دهه اول محرم، روایتی اشرافی غرق در پارچه‌های زربافت و حضور اشراف و اعیان است. اما اعتمادالسطلنه در روزنامه خاطرات خود با آن نگاه انتقادی روایت‌های دیگری از تکیه دولت می‌دهد. او در یادداشت‌های خود از یکی از رسوم این دهه نیز صحبت می‌کرد. رسم «چهل منبر» که بر اساس آن شخصی نیت می‌کرد شب عاشورا به چهل منبر سر بزند و از فضای آن فیض ببرد. او فهرستی هم از مجالس روضه می‌دهد: «امشب چهل منبر که هر سال می‌روم رفتم. اسامی خانه‌ها از قرار تفصیل ذیل است:  خانه خودم خیابان نظامیه  خانه فراشباشی میرزا سعید خان، پامنار  خانه سید هاشم، پامنار  خانه آقای شیخ، پامنار  خانه آقا سید فتح‌الله، پامنار  خانه آقا سیدرضا، پامنار... تکیه سرچشمه، و ...  او در محرم سال ۱۳۰۱ می‌نویسد: «شنیدم در تکیه دولت که دو سال است نایب نظر که میل مفرط به بازی دارد و شاه را مستعد این کارها دیده است روز شهادت حضرت قاسم که با تعزیه بلقیس و سلیمان بیرون می‌آورند اقسام حیوانات (که) به طور زشت از مقوا ساخته‌اند به تکیه می‌آورند. فیل را هم می‌آورند. پارسال به خیر گذشت. امسال فیل دم تکیه رم کرد. بعد از شکستن اسباب زیاد یک زنی را هم زیر دست و پا کشته بود. پناه بر خدا از این وضع عزاداری...»  در محرم سال بعد اما اتفاق دیگری می‌افتد. افتادن چهل‌چراغ تکیه دولت: «روضه‌خوانی خیلی خوبی در خانه شد. وزیر علوم و جمعی بودند. بعد از روضه دربخانه رفتم. شاه فرمودند تا عصری باشم. خودم هم بی‌میل نبودم که اقلا یک روز تکیه دولت را دیده باشم. بعد از ناهار تکیه رفتم. منزل عضدالملک نشستم. شاه احضارم فرمودند. بالا رفتم. دو سه روزنامه خواندم. مجددا پایین آمدم. آخر تعزیه فراش خلوتی آمد که شاه شام بیرون می‌خورد. لابد ماندم. چهار از شب گذشته خانه آمدم. امروز چهل چراغ برقی که پنج سال است با طناب و مفتول از سقف تکیه آویخته بودند خیلی محکم و استوار بود قبل از تعزیه یک مرتبه به زمین افتاد. شاه و مردم به فال بد گرفتند.» او از دسته الواط هم حرف می‌زند. الواطی که دسته عزاداری راه می‌انداختند و ظاهرا کوچکترین اعتراضی به آنها به قیمت جان تمام می‌شد: «... مراجعت در بین راه به دست الواط سرچشمه برخوردم که با قمه و چوب و چماق سینه‌زنی می‌کردند. مهتر پدرسوخته من که جلو بود خواست راه را باز کند، او را کتک زیاد زدند. من از ترس از درشکه پایین آمدم. به سوراخ زیر دکان پناه بردم تا حضرت رفتند. آن وقت آهسته بیرون آمدم. به درشکه نشسته خانه آمدم.»  در نوشته‌های اعتمادالسطلنه به وضوح می توان دید که تجمل گرایی چه لطمه‌ای به برپایی مراسم عزاداری از سوی دربار می‌زند. مثلا او در محرم سال ۱۳۰۵ می‌نویسد: «بعد از روضه دربخانه رفتم. دسته فراش‌های شاهی با حاجب‌الدوله و پسر سیزده ساله حاجب‌الدوله اندرون می‌رفتند علم شاه را بیاورند. علم را سابق بر این مهد علیا می‌بست، حالا انیس‌الدوله می‌بندد. خواتین را دعوت می‌کنند، خواجه‌ها و صاحب منصبان فراشخانه را خلعت می‌دهند، خیلی تفصیل دارد. به پسر حاجب‌الدوله هم گل کمر مرصعی داده بودند. خلاصه من خدمت شاه رسیدم. صحبت شد. عرض کردم سه سال است من تکیه را ندیدم. به میرزا محمدخان فرمودند پهلوی مجدالدوله جای مناسبی به جهت من معین کند. بستنی و شربت به جهت من حاضر نماید. من بروم تعزیه ببینم. رفتم. تعزیه بلقیس و سلیمان بود که به شهادت قاسم ختم می‌شود. عروس سلیمان را زینت نموده به فیل سوار کرده بودند. وقتی خواستند عروس را پیاده کنند. فیل رم کرد. عروس را برداشت از تکیه بیرون برد. خنده در گرفت. من برخاستم خانه آمدم. از این کارها هیچ خوشم نمی‌آید. امشب اهل خانه اندرون است.» 

نکته دیگری که بسیار در یادداشت‌های امین‌السطان می‌شود دید خالی شدن عزاداری ماه محرم از ذات و هویت خود است. او در محرم سال ۱۳۰۶ از حضور سفرای انگلیس و ایتالیا خبر می‌دهد که با اتباع‌شان به تکیه دولت رفته بودند ولی در نهایت تعجب بعد از تعزیه سرو کله یکی از کمدین‌های معروف شهر پیدا می‌شود: «بعد از ختم تعزیه اسماعیل بزاز مقلد معروف با قریب دویست نفر از مقلدین و عمله طرب بودند که با ریش‌های سفید و عاریه و لباس‌های مختلف از فرنگی (و) رومی و ایرانی ورود به تکیه کردند و حرکات قبیح از خودشان بیرون آوردند. طوری که مجلس تعزیه از تماشاخانه بدتر شده.»  فردای آن شب اما اعتمادالسلطنه صبح زود به تنهایی به تماشای تکیه دولت می‌رود. شرحی که او از وضعیت تکیه دولت می‌دهد بیش از پیش خالی شدن این تکیه را از هویت و کارکرد اصلی خود بیان می‌کند: «چون تکیه دولت را ندیده بودم و صبح زود بود کسی نبود از در وسمت عمارت وارد تکیه شدم. تماشای غریبی کردم. امسال مجدالدوله یک چتر گشوده معلق اویخته و  میان چترها را زری و مخمل و از این قبیل پارچه‌ها مشابه زیرجامه زنانه که به روی بند می‌آویزند خشک بشود آن پارچه‌ها را آویخته. اسباب خنده من شد. از قراری که شنیدم خیلی مطبوع و پسندخاطر مبارک شده...» او اما درباره روضه‌هایی که در هر سال دهه اول محرم در خانه خود برپا می‌کند عقیده دیگری دارد. به نظر او روضه‌هایی که در خانه او برگزار می‌شود چون با خلوص نیست و دور از تجمل است واقعی‌تر است: «امروز عاشورا د رخانه من روضه‌خوانی غریبی شد. گمان نمی‌کنم در هیچ جا مجلس روضه‌خوانی به این خوبی ختم مجلس روضه شده باشد و جهتش این است که بی‌ریا است. نه قالیچه گرویی زیر پای مردم می‌اندازیم نه کلوچه قزوینی می‌خورانیم! راسته حسینی همین سبک ماست. اینست که خدا هم اثر مخصوص می‌دهد...»  او در سال ۱۳۱۳ قمری، از زوال تعزیه هم سخن می‌گوید که به خاطر بی‌مراقبتی دولت به حال و روز بدی افتاده: «... استماع تعزیه کردیم. سبحان‌اله چند سال بود که تعزیه‌خوانی ندیده بودم. این طبقه از مخلوق ایران هم به واسطه بی‌مراقبتی دولت ضایع شده‌اند. شبیه مسلم و طفلان مسلم بود و در این دو ساعتی که تعزیه طول کشید یک نفر از اجزای شبیه از بزرگ و کوچک را ندیدم که خوب بخواند...» زیاده‌خواهی و کاسبکاری شدن روضه‌خوان‌ها دیگر مطلبی است که اعتمادالسطلنه در همین سال درباره آن می‌نویسد: «از تعدیات روضه‌خوان‌ها که اکتفا به اجرت گزافی که به آن‌ها می‌دهم نمی‌کنند و توقعات فوق‌العاده می‌نمایند. من جمله به پسر کوچک نقیب‌السادات دو سال قبل دوربین دوچشمی دادم امسال هم مطالبه دوربین می‌کند: مثل این که دوربین مستمری است که هر سال باید داد! به سیداکبر خر گردن بدخوان یک سال جبه دادم امسال هم مطالبه می‌کند وقس علی‌هذا...»   محرم به روایت مردم عادی اگرچه عبدالله مستوفی خود از رجال دوره قاجار و پهلوی به شمار می‌رود اما شرحی که از دهه محرم می‌دهد رنگ و بوی عام‌تری دارد. او در روایت خود به آداب و سنن و رفتار مردم در این دهه برای برگزاری مراسم عزاداری امام حسین (ع) سخن می‌گوید و تصویری واضح‌تر برای مخاطب خود به تصویر می‌کشد.  به گفته او روضه‌خوانان در دوران قاجار به دو دسته تقسیم می‌شدند. نخست واعظینی که بعد از خطبه افتتاحیه و طرح کردن یکی از آیات قرآن وارد تحقیق در اطراف آیه می‌شدند و «با ذکر امثال و حکم، مطالب عالی اخلاقی و مذهبی را تشریح و توضیح و با ذکر اشعار مناسب، مطالب را دلنشین کرده و در آخر هم مقداری ذکر مصیبت نموده منبر خود را به دعای شاه اسلام و عموم مسلمانان و صاحبخانه ختم می‌کردند.» دسته دوم اما روضه‌خوانانی بود که منبر را به سلام بر سیدالشهداء شروع و بالفاصله وارد ذکر مصیبت شده و به قدر ده دقیقه نظم و نثر را به هم مخلوط می‌کردند.  مستوفی اما از انحرافی که بعدها میان روضه‌خوانان به واسطه گرته‌برداری از کتاب ملا آقای دربندی به وجود آمده بود نیز حرف می‌زند. انحرافی که بسیار قابل تامل است:  «این آخوند ترک، با وجود مقام ملایی و حتی اجتهاد، از راه سادگی و اخلاص به اهل بیت پیغمبر، راجع به واقعه طف، عقاید عجیب و غریبی داشته که در کتاب خود هم نوشته و گذشته از نقل اخبار ضعیف، رویاها را هم مانند اخبار در کتاب روضه خود آورده و نتیجتا آنها را هم جزء مطالب واقع قلمداده کرده است. این آخوند ساده‌لوح معتقد بوده که روز عاشورا هفتاد و دو ساعت امتداد داشته است و این عقیده را از این راه پیدا کرده است که به واقعه طف چیزهای خیالی افزوده بوده و با آن مقدمات، ناگزیر روز عاشورا باید هفتاد و دو ساعت درازی پیدا بکند. در صورتی که قبل از این تاریخ هیچ یک از روضه‌نویس‌ها از این قماش عقاید اظهار نکرده بودند.» او در ادامه می‌نویسد:‌«این آخوند بیچاره از راه اخلاص به خانواده رسالت و ثواب رساندن به مردم، کار روضه وروضه‌خوانی را از خرک در کرده و به عنوان «تسامح در ادله سنن» تا توانسته است اخبار ضعیف و عقاید سخیف وارد روضه‌خوانی نموده است. تیغ زدن روز عاشورا از کارهایی است که این آخوند در عزاداری وارد یا لامحاله آن را عمومی کرده و فعل حرام را موجب ثواب پنداشته است...»  او همچنین می‌نویسد که اعیان و رجال ممکلت هم روضه‌خوانی را وسیله تظاهر و تجمل قرار داده روی دست همدیگر بلند شدند. کم‌کم جنبه‌های معنوی و عزاداری این مجالس از بین رفت و روضه‌خوانی برای اعیان وسیله دید و بازدید و برای توده وسیله سرگرمی شد. روضه‌خوان‌ها پاپی ارشاد مردم به راه حق نبوده، هر کس صدای نعره‌زن‌ها را بیشتر در می‌آورد معروف می‌شد. صاحب مجلس‌ها هم برای این که جمعیت زیادتری به مجلس خود جلب کنند پای منظور اصلی نبوده بیشتر به فروع می‌پرداختند، حتی بعضی برای جلب عده بیشتر، شاهی سفید و پنج شاهی و ده شاهی هم به مردم می‌دادند. این رویه تا آخر سلطنت مظفرالدین شاه روز به روز در ترقی بود.»  به گفته مستوفی در دوران قاجار هر محله تهران برای خود دسته سینه‌زنی و علامتی منحصر به فرد داشت. علامت‌هایی که گاهی بر سر جلو و عقب رفتن آن دعواهایی بین افراد محلات مختلف شکل می‌گرفت. اما در اوایل دوره مشروطه اکثر دسته‌های محلات در شب‌ها از همدیگر دید و بازدید می‌کردند و با علامت و تمام افراد و مشعل و فانوس به محله دیگر می‌رفتند و از آن محل هم با طبق‌های چراغ و دسته‌های گل و طبق‌های گلاب به استقبال می‌آمدند. غرابه‌های گلاب را به سر و روی میهمانان می‌افشاندند و علامت دسته را گلریزان می‌کردند.  رسم نذری دادن به میهمانانی که به روضه صاحب مجلسی رفته بودند یکی دیگر از نکاتی است مستوفی به آن اشاره می‌کند. شرحی جذاب و خواندنی: «... بعد از دادن شربت، آفتابه لگن برای دست‌شویی می‌آوردند و درهای تالار سفره‌خانه به دو تالار گشوده می‌گشت و حضار سر شام می‌رفتند. سفره ای به عرض و طول تالار، منهای یک آدم‌نشین، گسترده شده، درآن سی قاب سه چارکی با لوازم حاضر کرده بودند. ظرف‌ها، چینی درجه اول بود که برادرم برای روضه‌خوانی سفارش داده بود از اروپا آورده بودند. این سی قاب، سی قدح دوغ و شربت، و شصت ظرف خورش، و از آبگوشت و آش و کوکو و کباب و مرغ بورانی و حلوا و خربزه و مربا و پنیر و ترشی، هر یک سی ظرف، و سی تا نان سنگک که نان یخه‌دار می‌گفتند از لوازمش بود. خورش‌ها یک ثلثش مسمن مرغ و دو ثلث دیگر بین قیمه و سبزی قسمت شده بود. در یک سمت قسمت خالی میان این سفره، یک مجموعه پلو دو سه منی و در سمت دیگر چند قدح آبگوشت و بالاخره در وسط چندین تنگ دوغ و شربت آماده بود که در بشقاب‌ها و کاسه‌های کوچک و گیلاس‌های پایه ورشو به وسیله پیشخدمت‌های مربوط به مهمان‌ها تقدیم می‌شد و این آبگوشت به منزله سوپی بود که امروز در همه سفره‌ها معمول است. در این وقت کارد و چنگال در سر سفره معمول نبوده و شستن دست قبل از غذا کار کارد و چنگال را می‌کرد. ظرف‌های خورش و آش تماما قاشق خاص خود را داشت ولی در دوغ و شربت چاره‌ای جز اشتراک در قاشق نبود. اختراع این بساط شربت‌خوری در وسط سفره برای همین بود که اشخاصی که میل ندارند از قاشق دم زده دیگران شربت بخورند تشنگی نکشند...»  یکی دیگر از نکاتی که می‌توان در یادداشت‌های روزنوشت مستوفی به آن رسید، حضور و تاثیر «داش مشدی‌ها» تهران بوده است. کسانی که گذشته از سینه‌زنی و دسته‌گردانی که عزاداری مخصوص آنها بود تزئین طاق‌نماهای تکیه‌های محلات به تمامی به سعی و همت آن‌ها انجام می‌شد.  داش‌مشدی‌ها مرام و رفتار خاص خود را داشتند. نان خوردن از دسترنج خود، احترام نسبت به بزرگتر، محبت و مهربانی با کوچکتر، دستگیری از ضعیف، کمک به مردمان درمانده و عفیف و پاکدامن، تعصب کسی از افراد جمعیت و اهل کوچه و محله و بالاخره شهر و ولایت و کشور، فداکاری و رکی و پی‌پروایی، حق گویی و حمایت از حق و ... آن‌ها نیز در دسته‌گردانی و برپایی عزاداری برای خامس آل عبا، از جان مایه می‌گذاشتند و به آن رونق می‌دادند.    منابع:  یادداشت‌هایی از زندگی خصوصی ناصرالدین شاه، دوستعلی خان معیرالممالک روزنامه خاطرات اعتمادالسطنه به کوشش ایرج افشار شرح زندگانی من، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، عبدالله مستوفی 57۲۴۴  

کلید واژه ها: عاشورا - محرم - ادبیات ایران - قاجار -




دوشنبه 12 آبان 1393 - 19:07:38





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن