واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
شهادت و جان دادن در راه عقیده به روایت مهدی بازرگان فرهنگ > دین و اندیشه - مهندس بازرگان می گوید: «انصاف دهیم درک این معنی که زندگی یعنی عقیده و جهاد بسیار مشکل است. از آن سخت تر تن به آن دادن در روز امتحان است. آنجایی که منافع و مخصوصا حیات شخص در بین می آید.»
آنچه در ادامه می خوانید گلچینی از نوشته های مرحوم مهندس مهدی بازرگان است که درباره شهادت و زندگی برای عقیده و جهاد گفته است. زندگی یعنی عقیده و جهاد «حسین بن علی با پیش بینی مشکلات و خطراتی که در پیش داشت، در موقع عزیمت از مکه به کربلا ضمن خطبه غرایی به دوست و دشمن اعلام می کند: آگاه باشید، این است و غیر از این است که «زندگی یعنی عقیده و جهاد»! آیا غیر از این است؟ در این جمله کوتاه، سیدالشهداء ارمغان سفر تکامل بشریت و چکیده مجاهدات و مکاشفات انسانیت را چون چراغی فروزان از عقب گمگشتگان و واماندگان و پویندگان، فرا راه عشق داشته است.
آیا مادیون، آنهایی که مدار سیاست و اقتصاد و دانش زندگی و همه چیز را بر محور مرام قرار داده، هزاران قربانی در این درگاه داده و می دهند، می توانند ذره ای از حقیقت این کلام و عظمت صاحب آن را انکار کنند؟ در این اعلامیه سیدالشهداء از سه راس مدار زندگی، معشوق را در عقیده و فعالیت را در جهاد بیان کرده، آنچه وظیفه و مربوط به شخص است در جمله «زندگی یعنی عقیده و جهاد» خلاصه می کند. مکتسب مدار را چون محصول طبیعی و الزامی آن دو می باشد مسکوت گذارده، در کلمات دیگرش حواله به معشوق یعنی به خدا می نماید. البته کسانی که در دنیا عشق نورزیده و به درک عقیده ای نایل نشده اند معنی این سخن را نمی فهمند. ولی می توانند به سرگذشت گذشتگان و مبارزه های معاصرین رجوع کرده و نمونه های فراوانی از قدرت عقیده و تسلط مصنوع بر صانع یا مکشوف بر کاشف مشاهده نمایند. بشر جاهل پای عقیده تعصب نشان می دهد. و بشر عاقل که از طریق مجاهده و تفکر و تحقیق و شهود به مرحله یقین در عقیده رسیده و به زیارت جمال محبوب مشرف شده است، بیش از هرکسی قدر آخرین ثمره اکتساب دوران تکامل و معشوقی را که بشر از قدم اول حیات در عقبش می گشته و اینک به چنگ آورده است می داند. البته سخت در آغوش می فشارد و جانانه از آن دفاع می نماید. می گوید حیات برای این بوده، جهاد هم برای این باید کرد. شهادت انصاف دهیم درک این معنی که زندگی یعنی عقیده و جهاد بسیار مشکل است. از آن سخت تر تن به آن دادن در روز امتحان است. آنجایی که منافع و مخصوصا حیات شخص در بین می آید! به خود می گوید برای خاطر عقیده دست از دارایی و راحتی ام بردارم؟ جان و عمرم را هم اگر لازم شد بدهم؟ عقیده خوب است برای خاطر زندگی و برای رفاه و شهرت و سعادت عمر. وقتی عمر نباشد عقیده برود پی کار خود! عقیده یک امر فرعی و اندیشه انتزاعی است. برای خاطر فرع که کسی نمی آید اصل را فدا کند! شهادت خیلی عجیب و معمای لاینحلی است! به اعتبار دیگر بسیار بچه گانه و رد آن بدیهی است. معذلک خیلی افراد به این سوال جواب مثبت داده و بدون تعجب و تردید عقیده را بر منافع ترجیح داده اند. خصوصا آنهایی که در ورای عقیده، توفیق و دنیایی هم دیده اند. طبیعت نیز، (همان طبیعت که ما را ساخته و پرداخته است) جواب مثبت داده، به طور فراوان و رایگان استعدادها و قوای طبیعی را در اختیار عشاق عقیده گذاشته است. طوری سختی و رنج را از نظرشان محو کرده و در مقابل، جوارح و احساسات و اراده و مشاعر آنها را در صحنه های جهاد به هیجان و فوران آورده، که یک تنه بر صد پهلوان چیره شده اند. طوری که شنونده انکار می کند و بیننده حمل بر اعجاز می نماید. مراجعه به مجاهدات پیروان اولیه مسیحیت و اسلام و سایر اولیاء و شهدا نمونه های برجسته فراوانی به دست می دهد. نمونه های ضعیف تر آن در پاره ای از دانشمندان و مبارزین مسلک های سیاسی و حتی در بین گروندگان ادیان باطل نیز دیده می شود. حقیقت این است که مظاهر و مطامع دنیا زیاد چشم و گوش ما را به خود مشغول کرده است. نظریات ما درباره زندگی و اصالت و واقعیت انحصاری محسوسات، مبالغه آمیز و دور از مبانی علمی می باشد. چه دلیل دارد که ما همه چیز دنیای به این عظمت از ازل تا ابد را پوچ و بیهوده و فانی دانسته، وجود ناچیز و ناتوان خود را که موقتا در این هیکل کثیف محتاج متشکل شده است،قطب عالم امکان و باقی و با ارزش بشماریم؟ در حالی که مرگ ما مسلم و رفتن ما حتمی است. اعم از آن که خود را فدای حقایق و عقاید بکنیم یا بی حاصل برویم. چطور ممکن است انسان از وجود بی مقدار خود به عالم وجود قرض بدهد و عالم وجود که ما را پدیده آورده و می گرداند بدحسابی بکند؟ برای یک لحظه از این حیات فعالیت را بگیرید. یعنی حرکت نکنید، فکر نکنید، نبینید، نشنوید، حس نکنید. چه می ماند؟ شخصیت و بقاء و حیات ما جز اینکه به فعالیت است؟ و فعالیت جز اینکه از راه عشق و احتیاج است؟ پس اصل فعالیت است و اصل فعالیت، مبدا آن می باشد که همان معشوق است. ما فرع هستیم. فعالیت و فداکاری نکردن پیشاپیش به استقبال مرگ رفتن و عین مرگ است. ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم آه نه معلوم شد هیچ که من چیستم
موج زخود رفته ای تیز خرامید و گفت هستم اگر می روم گر نروم نیستم خارج از طلب و فعالیت چیزی نیست. اگر هست همان آنتروپی است. انسان هرچه زودتر و بیشتر دارایی های اندوخته خود را بدهد، سرمایه های مکتوم متمرکز در جسم خود را کامل تر به انرژی پتانسیل تبدیل نموده و از ماده به قوه و از قوه به فعل درآورده است. تازه جای دوری نرفته و معدوم نشده است. بلکه به صورت ارزنده ترین اکتساب ذخیره حیات مجدد او شده است. انسان کارخانه ای شده است که از ماده خاکی پست ایده فکری عالی ساخته است. هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است در جریده عالم دوام ما عاشق دلباخته از شهادت استقبال می کند، برای اینکه از یک طرف از ننگ و نکبت محیطی که او را به سختی آزار می دهد می رود و از زندگی با مذلت نجات می یابد و از طرف دیگر با فدا شدن برای معشوق وجدانش را تسلی و نشاط می دهد. /6262
کلید واژه ها: امام حسین(ع) - مهدی بازرگان -
دوشنبه 12 آبان 1393 - 08:55:45
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]