تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):شتاب کردن در کاری پیش از بدست آوردن توانایی و سستی کردن بعد از به دست آوردن فرصت...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804164171




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

الزامات اخلاقی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
الزامات اخلاقی
نتیجة مهم نظریة آیت الله مصباح آن است که تمام قضایای اخلاقی را ناظر به واقعیات می داند، قضایای واقعی که موضوع و محمول آنها از یک واقعیت خارجی حکایت می کند. باید اخلاقی نیز برخاسته از سنخ ضرورت بالقیاس است.

خبرگزاری فارس: الزامات اخلاقی



بخش دوم و پایانی اشکال دوم اشکال دیگر این است که بین ایجاد کمال مطلوب و وجود آن، رابطة علّی برقرار نیست. استاد لاریجانی معتقد است: این نظریه نمی تواند قضیة «باید دنبال کمال حقیقی بود» یا «باید کمال حقیقی را ایجاد کرد» را توجیه کند. چون بین «ایجاد کمال حقیقی» و «وجود» آن رابطة علی ـ معلولی برقرار نیست و اینها با هم متحدند و تغایر، اعتباری است. در حالی که «باید» طبق نظریة فوق، تنها زمانی قابل تصور است که فعل متعلق «باید» با غایت مطلوب با کمال حقیقی رابطه علیت داشته باشند.29 در توضیح بیشتر سخن استاد لاریجانی می توان گفت: «باید کمال مطلوب را تحصیل کنم»، «باید به طرف سعادت بروم» و «باید فوز و فلاح تحصیل کنم»، این بایدها را ارتکازاً درمی یابیم، اما توجیهی ندارند، چون بین فوز و فلاح و کمال مطلوب هیچ علیتی برقرار نیست، وحدت است؛ یعنی غایت با خودش ضرورت بالقیاس الی الغیر ندارد، زیرا هیچ چیز علت خودش نیست تا گفته شود ضرورت بالقیاس با خودش دارد. استاد لاریجانی می گوید: در جملة «باید کمال مطلوب را تحصیل کرد»، ایشان باید بگوید بین کمال مطلوب و کمال مطلوب ضرورت بالقیاس وجود دارد و این جمله، ناظر به آن ضرورت است، ولی چنین چیزی صحیح نیست. و ایشان ناچار دو راه دارد: یا باید از اصل نظریه دست بکشد و یا بپذیرد که گزاره «باید کمال مطلوب را تحصیل کنیم»، گزاره صحیحی نیست؛ یعنی نمی شود به نحو معقولی این جمله را گفت.30 استاد لاریجانی می گوید: ممکن است از اشکال فوق این طور جواب داده شود که ما نسبت به کمال حقیقی یا غایت مطلوب، بایستی نداریم، تنها حب ذاتی است که نسبت به آنها تجلی پیدا می کند. انسان چون خود را دوست دارد کمال خویش را نیز دوست دارد، پس ایجاد کمال مطلوب متعلق «باید» نیست، متعلق حب غریزی است.31 ایشان دلیل این حرف خود را شاهدی که آیت الله مصباح از قرآن می آورد ذکر می کند. آیت الله مصباح می گوید: ما هیچ وقت در قرآن تحریض به تحصیل سعادت و کمال و امثال اینها نداریم. به عنوان مثال، به ما گفته اند کارهایی بکنید حتی تفلحوا، اما نگفتند خودِ فلاح را تحصیل کنید. و تحصیل فلاح «بایستی» ندارد، بلکه خودش مطلوب بالذات و مورد حب ذاتی ماست و اصلاً آنجا «باید» بی معناست.32 مستشکل در ادامه می گوید: از طرف دیگر، آیت الله مصباح ادعا کرده اند که «مفاهیم اخلاقی صرفاً صفت افعال اختیاری اند نه نتایج آنها»؛33 یعنی واژه های اخلاقی همچون «باید» و «نباید» در مورد نتایج افعال، نظیر کمال و فوز و فلاح که از سنخ ارزش های اختیاری نیست، کاربرد ندارد، بلکه مخصوص افعال اختیاری است که به آن کمالات منتهی می شود. اما از نظر استاد لاریجانی: «ایجاد کمال مطلوب از هر فعل دیگری اولی است به اتصاف به «بایستی» و این مقدار، ارتکازاً برای هر کسی ثابت است»،34 زیرا افعال تولیدی هم به ما منتسب می شوند و انتساب آنها هم به لحاظ عقلایی هیچ اشکالی ندارد. برای نمونه در جملة «باید به عدالت رفتار کنی تا به کمال برسی»، ایجاد کمال به طریق اولی مورد بایستی است و این واقعیتی بدیهی است. ادعای مستشکل این است که مفهوم این دو جمله «باید به عدالت رفتار کنی» و «باید کمال تحصیل کنی»، واقعاً یکی است. همچنین مستشکل می گوید: آیت الله مصباح به دو دلیل این بایدها را نفی می کند: نخست، حب ذاتی که با وجود حب ذاتی، الزام کردن و بایستی دیگر وجهی ندارد. دیگر، اینکه نتایج اصلاً تحت اراده نیستند. وی می گوید: «در حالی که ایجادالکمال هم اختیاری است و هم قابل تعلق بایستی.»35 منظور مستشکل این است که آنچه مورد «بایستی» است، ایجادالکمال است، نه خود کمال، و ایجادالکمال غیر از فعل محصّل کمال است. ایجاد الکمال هم اختیاری است، چون فعل تولیدی است و عقلا افعال تولیدی را به فاعل نسبت می دهند و مورد باید و نباید قرار می دهند. البته از نظر استاد لاریجانی اینکه این نسبت به لحاظ فلسفی مجاز است یا نه، اهمیت چندانی ندارد و مهم از نظر او این است که نزد عقلا اموری، چون «نباید این کاغذ را بسوزانی» با اینکه سوزاندان کاغذ، کار مستقیم شما نیست، شما القای در آتش می کنید؛ یا «نباید مرتکب قتل شوی»، با اینکه قتل به معنای ازهاق روح، کار مستقیم شما نیست، شما فقط آلت قتاله را حرکت می دهید، افعال ما محسوب می شوند، ازاین رو متعلق باید و نباید قرار می گیرند. ایشان نتیجه می گیرد که «باید کمال مطلوب را تحصیل کرد» امکان چنین الزامی نظریة آیت الله مصباح را به گونة قطعی ابطال می کند. همچنین از دیدگاه مستشکل «وجود الزام منافاتی با وجود حب ذاتی ندارد، نظیر آنچه در الزامات شرعی گفته می شود که وجود میل یا عدم میلی در مخاطب، منافاتی با تحقق الزام شرعی ندارد.»36 بررسی اشکال دوم در پاسخ به این اشکالات می توان گفت که نظریة آیت الله مصباح این نیست که باید غایت را تحصیل کرد، بلکه باید کاری انجام داد که ما را به غایت مطلوب برساند، و این حرف که غایت با وجودش متحد است، پذیرفتنی است و هر عاقلی ارتکازاً درمی یابد که غایت با خودش ضرورت بالقیاس ندارد، چنان که خود مستشکل نیز اذعان دارد که گزارة «باید کمال مطلوب را تحصیل کرد» گزارة صحیحی نیست. اینکه وجود الزام منافاتی با وجود حب ذاتی ندارد، قابل پذیرش است، اما استدلال بر اینکه الزام «باید کمال مطلوب را تحصیل کرد» نظریة آیت الله مصباح را باطل می کند، پذیرفته نیست، زیرا این بایستی به ایجادالکمال، اولی از بایستی تحصیل کمال است. به عبارت دیگر، الزام به تحصیل کمال در دل ایجادالکمال است و با الزام به ایجادالکمال، خود کمال حاصل خواهد شد. به نظر می رسد این همان اذعان استاد لاریجانی است که می گوید: «ایجاد الکمال مساوق با وجود کمال است.» استاد لاریجانی می گوید: پاسخ دیگر به اشکال فوق، ممکن است این باشد که ایجاد الکمال یا ایجاد الغایة المطلوبه، عنوانی است برای افعال منتهی به غایت مطلوب. و بین این افعال و غایت مطلوب، رابطة علت و معلولی وجود دارد. بنابراین، ممکن است بتوانیم تعلق «بایستی» به ایجاد الغایه را تصویر کنیم.37 اما مستشکل این پاسخ را هم کارساز نمی داند. وی می گوید: «چون ایجادالکمال عنوان حقیقی برای افعال منتهی به غایت مطلوب نیست» مجازاً ممکن است بر آن اطلاق شود، ولی بحث ما در اینجا لفظی نیست»،38 چون هر ایجادی با وجود مساوق است، پس ایجادالکمال مساوق با وجود کمال است، ازاین رو نمی تواند عنوان برای افعال منتهی به غایت باشد، چون فرض این است که وجود کمال، نتیجه و مفعول فعل منتهی به آن است، و معمولاً از این نکته غفلت می شود. در اینجا می توان گفت که وجود هر چیزی غیر از ایجاد آن است. به عبارت دیگر، ایجاد، یعنی وجود بخشیدن که وجود و ایجاد مفهوماً متفاوت اند، اما مصداقشان در خارج یکی است. از طرف دیگر، حتی در صورت پذیرش مساوقت وجود و ایجاد هر چیزی، این امر نمی تواند دلیل بر عدم تعلق «بایستی» به ایجاد آن باشد. آقای حسن معلمی نیز با قبول دو پاسخ اخیر در دفاع از نظریة آیت الله مصباح، موارد دیگری را برای پاسخ ارائه کرده اند:39 برای تعیین مفاد، تغایر اعتباری هم کافی است؛ یعنی در بحث مفاد ما در پی معنای «وجوب» و «باید» هستیم و این مفاد، ممکن است حیثیتی از یک واقع باشد. گرچه آن حیثیت با چند حیثیت دیگری که با هم متحدند همراه باشد، ولی هیچ کدام مفاد و محکی «وجوب» و «باید» نباشند. بر فرض، این مشکل در خودِ کمال حقیقی حل نشود یا تاکنون حل نشده باشد، دلیل نمی شود این نظریه را در مواردی که به وضوح حل کرده است، صحیح ندانیم. ممکن است گفته شود همین که در یک مورد حل نشد، معلوم می شود اصل نظریه غلط است. جواب این است که صحت این نظریه در موارد خود بسیار روشن و واضح است و عدم تطبیق آن بر غایت نهایی شاید به سبب این امر است که «باید» در باب کمال نهایی و «باید» در موارد افعال و مقدمات آن دو، متفاوت است و دو مصداق دارد: یکی، ضرورت بالقیاس است و دیگری، ضرورت بالذات. نکتة دیگر اینکه مستشکل به نظریه ای ملتزم شده است که موارد فراوانی از آن توجیه، خارج می شود و تعریف مانع نیست و اگر نقض یک مورد، دلیل ردّ نظریه است، نظریه ایشان اولی به ترک و رد است. اشکال سوم اشکال سوم استاد لاریجانی به نظریة آیت الله مصباح این است: ایشان معتقد است که بایدهای اخلاقی، همان ضرورت های بالقیاس بین فعل و کمال مطلوب اند. اشکال این است که این ضرورت، بین وجود فعل و وجود غایت (کمال مطلوب) برقرار است. حتی اگر به نحو نفس الامری از این ضرورت گزارش کنیم، باز ضرورت بالقیاس بین «وجود مقدر فعل» و «وجود مقدّر کمال مطلوب» برقرار است. در حالی که معروض بایستی یا ضرورت اخلاقی هیچ گاه وجود فعل، اعم از تحقیقی و یا تقدیری نیست.40 اشکال این است که «بایستی» اخلاقی، همچون الزامات قانونی و شرعی به فعل در حال عدم (نه به قید عدم) تعلق می گیرد، در حالی که فعلی که وجود خارجی یافته یا وجود خارجی اش مفروض و مقدر است، بی معناست که تحت الزام اخلاقی یا قانونی و شروعی برود. مثل اینکه به کسی که می خواهد عملی انجام دهد می توان گفت که «باید به عدالت رفتار کنی» اما به کسی که به عدالت رفتار کرده است و «عدالت» او وجود خارجی یافته، نمی توان گفت «باید به عدالت رفتار کنی». همین مطلب در عبارت های کلی الزام اخلاقی که متوجه همه است، هم می آید. بنابراین، مستشکل معادل ساختن الزامات و بایدهای اخلاقی با ضرورت های بالقیاس را اشتباهی فاحش می داند. ممکن است گفته شود: مقصود آیت الله مصباح از ضرورت بالقیاس، ضرورت بین علت فاعلی و معلول نیست، بلکه ضرورت های موجود بین سایر مقدمات و نتیجه همچون علل معدّه است. رابطة این علل با معلول، ضرورت تکوینی عقلی نیست تا لازم آید که بین وجود علت و وجود معلول برقرار باشد و اشکال سابق بر آن وارد شود. در چنین شرایطی اگر بگوییم «باید به عدالت رفتار کرد» هیچ گاه این اشکال پیش نمی آید که «عدالت موجود» متعلق بایستی قرار گرفته است.41 اما از نظر استاد لاریجانی این مطلب به دو علت دفاع ضعیفی است: نخست، اینکه آیت الله مصباح بر این مطلب تصریح دارد که بایدهای اخلاقی همان ضرورت های بالقیاس میان علت تامه و معلول اند. ایشان می گویند: «از جمله مصادیق ضرورت بالقیاس در رابطه بین علت و معلول از طرفین است. وقتی علت تامه، موجود بود در فرض وجود علت تامه، وجود معلول باید فرض شود. وگرنه تناقض لازم می آید.»42 همچنین در جای دیگر می آورند: باید و الزامی که در مورد قضایای اخلاقی به کار می رود از سنخ ضرورت بالقیاس است که در مورد خاصی و با ویژگی هایی به شکل مفهوم اخلاقی درمی آید، و به تعبیر دیگر، اصطلاح خاصی است از ضرورت بالقیاس. ضرورت بالقیاس بین هر علت و معلولی ملاحظه می شود و وقتی بین فعل اختیاری و نتیجه مترتب بر آن ملاحظه می شود که آن نتیجه، امر مطلوبی باشد. آن وقت است که «باید» شکل مفهوم اخلاقی را می گیرد.43 با وجود این همه تصریحات، بسیار عجیب است که اگر ادعا شود مراد آیت الله مصباح از ضرورت بالقیاس، ضرورت علل فاعلی یا علل تامه با معلول نیست. علت دیگر ضعف این دفاع این است که «بر فرض، مقصود از ضرورت بالقیاس ضرورت تکوینی بین علل تامه و معلول نباشد، در این صورت بالأخره این ضرورت بالقیاس بین وجود فعل و وجود غایت برقرار است یا بین عدم فعل با وجود غایت یا طبیعت فعل با وجود غایت؟»44 به عقیدة مستشکل چون به وضوح نمی توان دو فرض اخیر را ملتزم شد، بنابراین، نهایتاً ضرورت بالقیاس بین وجود فعل و وجود غایت برقرار است ولو اینکه این رابطه علیت فاعلی یا علیت تامه نباشد. و در این صورت تمام آنچه قبلاً در اشکال نظریه ضرورت بالقیاس آورده شد دوباره تکرار می شود. پاسخ به اشکال سوم با توجه به آنچه در اشکال سوم و پاسخ و بررسی آن آمد، اشکال فوق در صورتی وارد است که «باید» یا ضرورت بالقیاس، نسبت بین فعل و فاعل (مطابق نظر استاد لاریجانی) باشد، در حالی که این نسبت از نظر آیت الله مصباح میان فعل و غایت است و از نوع ضرورت بالقیاس و علت و معلولی است، نه علل فاعلی. اشکال چهارم استاد لاریجانی می گوید: نظریة ضرورت بالقیاس از جهت دیگری نیز ناتمام است، چون با فرض پذیرش اینکه قضایای اخلاقی ناظر به رابطة ضروری بین فعل و کمال مطلوب است، مشکل اصلی اخلاق همچنان باقی است ولو اینکه دیگر در قالب «بایدها» و «نبایدها» تبلور نیابد و آن مشکل توجیه عقلی افعال انسانی است.45 از نظر مستشکل انسان عاقل در پی آن است که افعالش را به اغراضی عقلایی معطل کند، ازاین رو اگر کسی در پاسخ بگوید: «چون میل دارم» این عین عدم غرض عقلایی است. فعل غیرعقلایی هم مسبوق به میل است، حتی افعال حیوانات هم مسبوق به میل است. بنابراین، نمی توان پرسش مزبور را به این پاسخ مختوم دید. به عبارتی دیگر، میل انسان به شیئی تا به سر حد شوق اکید و اراده برسد باید به وجوهی عقلایی معلل شود. انسان عاقل با لحاظ اموری چند ممکن است برای میل خویش مانع بتراشد و یا آن را تشدید کند تا به سر حد اراده برسد. حال بحث بر سر آن است که عقلا در افعال خود به چه امری تکیه می کنند. نظریة ضرورت بالقیاس می گوید: «ارزش اخلاقی فعل اختیاری انسان تابع تأثیری است که این فعل در رسیدن انسان به کمال حقیقی انسان دارد.» و در جای دیگر، در تفسیر کمال حقیقی می گوید: هر فعل اختیاری از یک توجه خاصی از نفس سرچشمه می گیرد و موجب کمال برای نفس در یک مرتبه و شأن خاصی می شود. این کمالات که برای نفس حاصل می شود نسبت به همان مرتبه و همان شأن، کمال به حساب می آید. ولی همیشه اینها در تکامل جوهر نفس از آن جهت که دارای مراتب عالی تر هم هست مؤثر نیست؛ مثلاً خوردن غذا شأنی از مرتبه مادی نفس را که مربوط به غذا خوردن است، تأمین می کند.46 [این یک کمال نسبی است]. به اعتقاد مستشکل وقتی این کمالات واقعاً کمال حقیقی نفس می شود که در جوهر نفس در کلیت آن و مراتب مختلفی که دارد مؤثر باشد؛ یعنی این کمال نسبی در این مرتبه و در این شأن تأثیر داشته باشد در اینکه نفس از آن جهت که یک موجود واحد ذومراتبی است، تکامل پیدا کند. آیت الله مصباح در جایی دیگر در مورد اینکه چگونه هر فعلی اختیاری از توجه خاصی از نفس سرچشمه می گیرد، می گوید: روح دارای حب ذات است، ولی نه یک حب ایستا، بلکه یک حب پویا، به عبارت دیگر، در ذات روح یک میلی به سوی تکامل وجود دارد. انسان نه تنها خویش را دوست دارد، بلکه در ذاتش جوششی هست به سوی تکامل و همین حب ذات و حب کمال است که به صورت اراده های خاصی در مقطع های زمانی ظاهر می شود. چون کمالش را دوست دارد، اراده می کند کاری انجام دهد. این اراده در واقع، تبلور همان حب ذات به خودش و کمالات خودش است.47 اشکالی که مستشکل مطرح می کند این است که مهم در این باب، تمیز اراده های عقلایی است. اگر مراد از کمال حقیقی معنای غیرارزشی (و به قول نظریه مزبور معنای فلسفی) آن باشد که همان مراتب وجودی است که نفس می تواند داشته باشد، آن گاه میل به چنین مراتبی هیچ گاه مصحح ارادة فعل در نظر عقلا نخواهد بود. به نظر مستشکل، صاحب نظریه در پاسخ این سؤال که چرا این مرتبه وجودی را در افعالت جست وجو می کنی، می گوید: «چون ذاتاً بدان میل دارم»، اما این پاسخ هیچ گاه برای عاقل متفکری که در پی انجام افعالی است که وجه عقلایی داشته باشد، پاسخی قانع کننده نیست. از طرف دیگر، مستشکل می گوید که خود آیت الله مصباح در رد نظر مور «اذعان نموده که میل هیچ گاه مصحح فعل اخلاقی نیست و لازمه آن نسبیت مطلق اخلاقی خواهد بود»،48 در حالی که ایشان در نظریة خود نهایتاً برای تصحیح افعال اخلاقی و ارزش آنها به حب ذات به کمال و کمال حقیقی تمسک جسته اند. استاد لاریجانی می گوید: «به نظر آیت الله مصباح "حبّ انسان به ذات و کمال خویش یک حب ذاتی است و در یک مورد تعبیر به جبری می کند"؛49 یعنی در اختیار انسان نیست که کمال خودش را دوست داشته باشد یا دوست نداشته باشد. به تعبیر دیگر، هر انسانی سعادت جو و کمال خواه است. حال اگر پرسیده شود که چرا به عدالت رفتار می کنی؟ و پاسخ داده شود چون دوست دارم، آیا پاسخ عقلائی است؟»50 مستشکل می گوید: درست است که جمله «بایستی» را حمل بر ضرورت بالقیاس کرده اند که یک واقعیت تکوینی غیراختیاری است و تحلیل بردار نیست، اما می توان پرسید که چرا اقدام به این کار می کنی. در نهایت، ایشان باید بگوید ما یک حب ذاتی به غایت داریم و این فعل ضرورت بالقیاس نسبت به آن غایت دارد؛ یعنی علّت برای آن غایت است.51 نتیجه ای که اشکال کننده می گیرد این است که تحلیل آیت الله مصباح این است که من این فعل را انجام می دهم، چون این فعل طریق حصول آن چیزی است که مطلوب ذاتی من است و من به آن حب ذاتی دارم؛ حبّ ذاتی ای که از غایت ترشح شده است، حبّ مقدّمی به فعلی که مقدّمه حصول غایت است. در حالی که به نظر می رسد در عالم عقلایی میل داشتن و حب داشتن، الزامات اخلاقی را توجیه نمی کند. پاسخ به اشکال چهارم اشکال واردشده این است که باید فعل اختیاری معلل به وجوه عقلایی شود. پاسخ این است که آگاهی بر آثار مترتب بر فعل، علت عقلایی انجام فعل است. از طرفی، مستشکل «میل به انجام کاری» را دلیل عقلایی انجام فعل نمی داند. در پاسخ باید گفت: این میل، غیر از امیال حیوانی است و حتی اگر این میل به قول مستشکل مربوط به مرتبه مادی نفس هم باشد، این مرتبه هم از آنجا که کمال نسبی است به عنوان مقدمه ای برای تکامل نفس مؤثر است. و نکته دیگر، اینکه کمال خواهی غیر از میل مطلق بوده و امری فطری است، و فطری بودن امری به معنای جبری بودن آن نیست.52 مقایسه دو دیدگاه طبق نظریة آیت الله مصباح، قضایای اخلاقی که در قالب بایدها و نبایدها بیان می شوند، همه ناظر به ضرورتی هستند که میان افعال اختیاری انسان و آثار و لوازم مترتب بر آن برقرار است که از سنخ ضرورت بالقیاس الی الغیر است. براساس نظر استاد لاریجانی اگر «باید» بیان ضرورت بین فاعل و فعل باشد، با توجه به مفاد باید که ضرورت بالقیاس است، با فرض وجود فاعل، وجود فعل حتماً ضروری است، در حالی که ممکن است فاعل میل به انجام فعل نداشته باشد. پس در یک طرف ضرورت منتفی می شود. پس نمی توان ثابت کرد که مفاد باید ضرورت بالقیاس است، در حالی که اگر باید بیان ضرورت بین فعل و نتیجه باشد، با فرض وجود فعل، نتیجه ضروری است و با فرض وجود نتیجه، وجود فعل ضروری است. و فعل اختیاری هم جز از فاعل عاقل صادر نمی شود. آگاهی از آثار مترتب بر فعل، باعث انبعاث فاعل برای انجام فعل می شود. استاد لاریجانی می خواهد با افزودن قیدی به نظریة آیت الله مصباح همه اشکالات نظریه را مرتفع کند. وی می گوید: معنا و مفاد بایدها و نبایدها ضرورت بالقیاس و بالغیر است (ضرورت بالقیاس، ولی با واسطه). «باید و نباید»، ناظر به رابطة بین فعل و نتیجه نیست، بلکه ناظر به رابطة بین فعل از حیث صدور از فاعل و نتیجه است.53 ایشان برای فعل دو حیث قائل است: یک حیث صدور از فاعل و یک حیث فی نفسه. و به همین علت معتقد است دو ضرورت بالقیاس داریم: یکی، بین فعل فی نفسه و نتیجه، و یکی، بین حیث صدور فعل از فاعل و نتیجه. مفاد باید و نباید ناظر به همین ضرورت اخیر است که برآمده از ضرورت بالقیاس دیگر است. در پاسخ باید گفت که هیچ نیازی به این قید «از حیث صدور از فاعل» نیست، چون به محض صدور فعل در خارج، وجود غایت نیز خود به خود ضرورت پیدا می کند. باید افزود که به یک مسئله مهم در همه این اشکال ها و پاسخ ها توجه نشده و آن وجود رابطه بین فعل و فاعل و نتیجه است. آیت الله مصباح مفاد باید را ناظر به رابطة بین فعل و نتیجه می داند و استاد لاریجانی ناظر به رابطه بین فاعل و فعل می داند. آیت الله مصباح: فاعل-------------- {فعل --------------نتیجه} استاد لاریجانی: {فاعل -------------- فعل} ---------- نتیجه استاد لاریجانی درصدد است نظریة خود را که در قسمت اول، رابطه (فاعل و فعل) است به قسمت دوم که رابطه (فعل و نتیجه) است، تسری دهد، در حالی که استاد مصباح در خصوص قسمت اول رابطه بحث نکرده و بحث این دو کاملاً مجزا از یکدیگر است. نتیجه گیری نتیجة مهم نظریة آیت الله مصباح آن است که تمام قضایای اخلاقی را ناظر به واقعیات می داند، قضایای واقعی که موضوع و محمول آنها از یک واقعیت خارجی حکایت می کند. باید اخلاقی نیز برخاسته از سنخ ضرورت بالقیاس است. واقعیات متعددند و ـ همان طور که گفته شد ـ واقعیات ماهوی و حسی داریم و واقعیات فلسفی که نوع اخیر از واقعیات منشأ انتزاعشان خارج است، اما مابه ازای عینی ندارند. در نهایت، چون مفهوم ضرورت، مفهومی انتزاعی است و به عبارت دیگر، مفهومی اعتباری است که منشأ انتزاع خارجی دارد، بنابراین، حکایت آن از خارج همچون حکایت مفاهیم ماهوی یا معقولات اولیه نیست، بلکه همچون دیگر معقولات ثانوی، عروض این مفاهیم در ذهن است و اتصافشان در خارج، ولی به هر حال از حقیقتی نفس الامری حکایت می کنند. از طرفی، فرق جوهری و اساسی بین قضایای اخلاقی و قضایای دیگر (ریاضی، تجربی و فلسفی) وجود ندارد و همة آنها بیانگر واقع و روابط واقعی بین اشیا هستند. با این همه، واقع و روابط واقعی در قضایای اخلاقی، افعال انسان و نتایج مترتب بر آن و روابط بین آنهاست و قضایای اخلاقی نیز ناظر به واقع، بیانگر واقع و برگرفته از واقع و استنتاج شده از واقع هستند. از ثمره های دیگر این نظریه این است که بر این مبنا مشکل استنتاج «باید» از «هست» از اساس رخت برمی بندد.   پی‌نوشت 29. صادق لاریجانی، جزوه درسی فلسفه اخلاق، ص 50 30. صادق لاریجانی، «نظریه ای در تحلیل الزامات اخلاقی و عقلی»، علم اصول، ص 215 31. صادق لاریجانی، جزوه درسی فلسفه اخلاق، ص 50 32. محمدتقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 47- 50 33. همان 34. صادق لاریجانی، همان، ص 50 35. صادق لاریجانی، «نظریه‌ای در تحلیل الزامات اخلاقی و عقلی»، علم اصول، ص 216- 217 36. همان 37. صادق لاریجانی، جزوه درسی فلسفه اخلاق، ص 50 38. همان، ص 51؛ صادق لاریجانی، «نظریه‌ای در تحلیل الزامات اخلاقی و عقلی»، علم اصول، ص 217 39. حسن معلمی، مبانی اخلاق در فلسفه غرب و اسلامی، ص 222 و 223 40. صادق لاریجانی، «نظریه‌ای در تحلیل الزامات اخلاقی و عقلی»، علم اصول، ص 218 41. همان 42. محمدتقی مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص 26 43. همان، ص 31 44. صادق لاریجانی، همان، ص 219 و 220 45. همان، ص 220 46. محمدتقی مصباح یزدی، همان، ص 166 47. همان، ص 164 48. همان، ص 53- 54 49. همان، ص 154- 164. 50. صادق لاریجانی،همان، ص 222؛ صادق لاریجانی، جزوه درسی فلسفه اخلاق، ص 51 و52. 51. همان 52. به گفتة علامه طباطبائی: «اگر انسان خود را فطرتاً مختار نمی‌دانست هیچ گاه با فکر، فعلی را انجام نمی‌داد و یا ترک نمی‌کرد...»، (سیدمحمدحسین طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی مرتضی مطهری، ج 1- 3، ص 478). 53. صادق لاریجانی، جزوه درسی فلسفه اخلاق، ص 63.   منبع: فصلنامه معرفت اخلاقی – شماره 10 پایان متن/

93/08/05 - 01:30





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن