واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
دین و اندیشه > همایش ها و میزگردها یک استاد حوزه:
فناء حق در انسان سالک که نتیجه قرب نوافل است/ مسأله فناء دو شاخه دارد
حجت الاسلام والمسلمین عشاقی در نشست نود و چهارمین گروه علمی عرفان مجمع عالی حکمت اسلامی با موضوع تحلیل معنای فناء و امکان آن گفت: مسأله فناء دو شاخه دارد: یکی فناء ما سوی الله و از جمله انسان در ذات حق است که این فناء در انسان سالک نتیجه قرب فرائض است و دیگر فناء حق در انسان سالک که نتیجه قرب نوافل است.
به گزارش خبرگزاری مهر، نود و چهارمین گروه علمی عرفان مجمع عالی حکمت اسلامی با موضوع تحلیل معنای فناء و امکان آن با ارائه بحث توسط حجت الاسلام والمسلمین عشاقی برگزار شد که اکنون خلاصه ای از این بحث از نظر شما می گذرد. 1. آیات زیادی در قرآن آمده که ظهور معنای آنها در فنای ماسوی الله است در ذات حق مثل أَلا إِلَى اللَّهِ تَصيرُ الْأُمُورُ (شوری 53)؛ يُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصيرُ (28 آل عمران)، وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ (مائده18) وَإِلَیَّ الْمَصِیرُ (حج 48)؛ وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلىَ اللَّهِ الْمَصِیرُ (نور 42)، لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَکُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ (شوری 15) أَنِ اشْکُرْ لِي وَلِوَالِدَيْکَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ (لقمان 14) وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ(فاطر 18) إِنَّا نَحْنُ نُحْيي وَ نُميتُ وَ إِلَيْنَا الْمَصيرُ ( ق43) ربَّنا عَلَيْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَيْکَ أَنَبْنا وَ إِلَيْکَ الْمَصيرُ (4 ممتحنه)؛ وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ (3 تغابن) در این آیات از مشتقات کلمه صیرورت استفاده شده که به معنای شدن است و دلالت دارد که همه امور و از جمله انسان به سوی ذات حق «شدن» خواهند داشت و همه آنها او خواهند شد. بنابراین همه امور با استهلاک از أنانیتشان در ذات حق به مقام فناء خواهند رسید، در یک مورد هم از کلمه قلب استفاده شده که همان مفاد صیرورت را دارد. یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ وَیَرْحَمُ مَنْ یَشَاءُ وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (عنکبوت 21) و نیز در برخی آیات اراده معنای فناء در آنها محتمل است مثل وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (بقره 210)، إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ (مائده 48)؛ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ (غافر 43).
2. مسأله فناء دو شاخه دارد: یکی فناء ما سوی الله و از جمله انسان در ذات حق است که این فناء در انسان سالک نتیجه قرب فرائض است و دیگر فناء حق در انسان سالک که نتیجه قرب نوافل است، و بحث ما فعلا در مورد شاخه اول است نه شاخه دوم که تحلیل دیگری میطلبد.
3. در مورد تحلیل معنای فناء و بیان حقیقت آن مجموعاً چهار دیدگاه قابل استخراج است. الف) فناء یک حقیقت شهودی برای انسان است بدین معنی که سالک در ریاضات خود به مرحلهای میرسد که در اثر غلبه عشق حق هیچ چیز را و از جمله ذات خود را نخواهد دید بلکه فقط خدا را میبیند.
رسد آدمی به جائی که بجز خدا نبیند/ بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت. و این همان معنای فناء است در ذات حق «ثمّ بعد ذلک یحصل بهم قوّة عروج الی الجناب الاعلی،و مادام النفس مبتهجة باللذّات من حیث هی اللذّات فهی بعد غیر واصلة، و اذا غابت عن شعورها بذاتها و شعورها بلذّاتها فذلک الذی سمّوه الفناء» (مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص: 114). ب: فناء یک حقیقتی است مربوط به وجود أشیاء بدین معنا که أشیاء و از جمله انسان در مسیر استکمال و حرکت ذاتی خود به مرحلهای میرسند که در ذات حق مستهلم میگردند و بجای آن به وجود حق موجودیت خواهند یافت، این دیدگاه خود سه شاخه دارد: شاخه اول: چیزی که از اشیاء مستهلک میگردد عبارت است وجود واقعی او «ثم بعد ذلک لابد أن ینتفی وجوده الذی به کان یوجد من قبل و یضمحل فی وجود الحق الذی به یوجد کل شیء و یقوم حتی لا یکون له فی نفسه عند نفسه وجود و هذا مقام أهل الوحدة و هو أجل المقامات و أجل الکرامات و هو مقام أهل الفناء فی التوحید» (اسفار ج 9، ص 375)
شاخه دوم: چیزی که مستهلک میگردد عبارت است تعین وجود واقعی شئ نه خود وجود آن «هذا الفناء الذی للسالک علی ضربین أحدهما أن یزول عنه التعین الذاتی و الأسمائی لیرجع وجوده إلی وجود الحق بارتفاع وجوده المقید و الآخر أن یتبدل صفاته البشریة بالصفات الإلهیة دون الذات فکلما ارتفعت صفة من صفاتها قامت صفة إلهیة مقامها فیکون الحق فی سمعه و بصره» (مفاتیح الغیب، ص: 636)
شاخه سوم: چیزی که مستهلک میگردد عبارت است وجود موهوم و مجازی شئ (إنّ السالک إذا شاهد محویة الموهومات التی هی عبارة عن الغیر، المسمّی بالمخلوقات ـ الذی لیس الا نقشا خالیا موهوما استقرّ و رسخ باستیلاء قوة الوهم و استیلاء الشیطان علیه ـ و شاهد ارتفاعها عنه بالکلّیّة، صحا معلومه الذی هو الحقّ تعالی من الشکوک و الشبهات الوهمیّة). (جامع الاسرار، ص 171)
4. معنای أول پذیرفته نیست، زیرا فناء مخصوصاً برای انسان یک کمال است، اما تفسیری که از آن ارائه شد نمیتواند کمال باشد، زیرا اگر وجود انسان و أشیاء باقی باشند، دیده نشدن آنها یک مدهوشی و غفلت بلکه فریب خوردگی است نه کمال؛ علاوه چنانکه از آیات قرآنی استفاده میشود فناء مخصوص انسان نیست بلکه همه أشیاء فناء دارند ولی این تفسیر فناء را محدود به انسان کرده است.
5.معنای دوم نیز پذیرفته نیست؛ زیرا أولاً وجود عدم پذیر نیست و بنابراین استهلاک در آن معنی نمیدهد و ثانیاً خلاف روایت محو الموهوم است و ثالثا وجود حق بینهایت است و رسیدن به بینهایت محال است.
6. معنای سوم نیز پذیرفته نیست؛ زیرا اولاً حرکت فقط در مراتب وجود امکانی قابل تحقق است ولی در مراحل عالی وجود حرکت و استکمال نیست و ثانیاً وجود حق بینهایت است و رسیدن به بینهایت محال است و ثالثاً تعین وجودات به همان مرتبه وجودی آنها است و وجود بهر جهت عدم ناپذیر است و نیز محوالموهوم در آن جاری نیست.
7. با إبطال أنظار سه گانه اول فقط نظر چهارم میماند. بنابراین فناء عبارت است از استهلاک کامل وجود مجازی أشیاء و خروج متحقق حقیقی از موجودیت موهوم و رسیدن به این که متحقق حقیقی همان وجود حق است که این همان عبارت منقول از امیرالمؤمنین است که در بیان «حقیقت» فرمود الحقیقة محو الموهوم مع صحو المعلوم.
۱۳۹۳/۷/۲۷ - ۱۰:۳۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]