واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فارس گزارش میدهد
وقتی صدای اللهاکبر جلوی پاتک دشمن را میگیرد
جنگ را بر ایران و ایرانیان تحمیل کردند اما این جنگ فرصتی بود که ملت ایران در مقابل دشمنان، متحد و یکپارچه شده و دشمن تا بن دندان مسلح را چنان شکست دهند که شرق و غرب نیز به قدرت کشورمان اعتراف کنند.
به گزارش خبرگزاری فارس از زنجان، وقتی گفته میشود جنگ، گنج بود شاید بسیاری باور نکنند اما به واقع این دوران یک مقطع سخت و سرنوشتساز برای کشورمان بود. در هشت سال دفاع مقدس ملت ایران اجازه نداد که دشمن تا بن دندان مسلح بعثی بتواند به اهداف شوم خود برسد، دشمنی که تلاش داشت در یک هفته تهران را فتح کرده و انقلاب و نظام نوپای اسلامی را از بین ببرد. دشمن با خیال خام خود فکر میکرد که میتواند نظام نوپای انقلاب اسلامی را در چند روز از پای دربیاورد اما ایستادگی و از خود گذشتگی زنان و مردان این خاک اجازه نداد که دشمن در هشت سال دفاع مقدس به هدف خود برسد و در پایان با خفت مجبور به پذیرش قطعنامه سازمان ملل شد. اگر امروز میبینیم که دشمنان سعی دارند تا در سر میز مذاکره به هدف خود برسند به دلیل رشادت و ایثار کسانی است که از جان گذشتند تا به دشمنان این آب و خاک بفهمانند که هرگز نمیتوانند با جنگافروزی به هدف خود برسند. اگر امروز دشمنان گزینه نظامی را مطرح اما هرگز جرأت آن را ندارند که از آن بهره بگیرند به این دلیل است که جوانان این مرز و بوم در هشت سال دفاع مقدس نشان دادند که هرگز اجازه نمیدهند به این کشور آسیبی برسد. *شبی که هزاران گلوله خمپاره بر سر رزمندگان زنجانی ریخته شد جلال قربانی از فرماندهان زنجانی در دوران دفاع مقدس میگوید: عراق در یک شب صدها گلوله توپ و خمپاره به جزیره ریخت. جزیره هم عبارت بود از دژهایی که به صورت مصنوعی برای بهرهبرداری از منابع نفتی درست شده بود، دژی به ارتفاع تقریباً 7 متر و به عرض 20 متر. نیروهایی که موضع گرفته بودند فقط در دژ بودند، یک قسمت هم که نزدیک چاههای نفتی است، چهار طرفش دژ است و آب ندارد. از دژ سمت راست تا دژ سمت چپ حدود 400 متر فاصله بود. آنجا موضع گرفته بودیم و در روبهرو هم عراقیها بودند و فاصله کانال تا خاکریز عراق هم کمتر از 300 متر بود. وی با اشاره به قدرت تکبیر رزمندگان در حفظ جزیره و دفع پاتک دشمن گفت: شاید دقت کرده باشید که در راهپیماییهای متعدد، همه تکبیر میگویند، "الله اکبر" من قدرت الله اکبر را در یک پاتک عراق دیدم. یک روز صبح ارتش عراق تانکهای خود را آرایش داد و به طرف کانال هدایت کرد. طبق روال، ما گمان کردیم عراق پاتک میزند. سلاحهایی که ما در دست داشتیم، سلاحهای انفرادی، کلاشنیکف، تیربار و آر.پی.جی و یک خمپاره 60 هم در خاکریز بود. عراقیها مانور میدادند و بچههای ما هم به سمتشان تیراندازی میکردند. ولی تیراندازی عراقیها مشکوک بود. این عمل تقریباً یک ربع تا 20 دقیقه طول کشید و عراق دوباره به خاک خود بازگشت. بعد از حدود یک ساعت دوباره عراق تانکها و نفربرها را به راه انداخت و دوباره تظاهر به پاتک کرد ولی آتش خیلی شدید بود، دوباره نیروهای ما تیراندازی کردند. متأسفانه ما از یک مورد غافل بودیم، اینکه سلاحهای ما رو به اتمام است. به جزیره هم در تاریکی، مهمات و غذا و آب میآمد. بعد از ظهر حدود ساعت 2 بود که عراقیها دوباره از خاکریز به این طرف آمدند ولی این بار آرایششان کاملاً نظامی بود. بار سوم پاتک کاملشان را زدند و ما هم با کمترین مهمات شلیک میکردیم، خود من وقتی میخواستم با تیربار یا کلاش شلیک کنم، خاک را زیر و رو میکردم و یک گلوله پیدا میکردم و در اسلحه میانداختم و تیراندازی میکردم. طوری شد که یکی از تانکها روی کانال آمد. فقط آقای مجتبی نبیلو خود آر.پی.جیزن نبود اما یک آر.پی.جی با سه گلوله پیدا کرده بود، از کانال خارج شد و تقریباً 10 متر جلوتر از کانال رفت. نخستین گلوله آر.پی.جی را به طرف یک تانک شلیک کرد، از بالای تانک رد شد. دومین گلوله آر.پی.جی را که هدفگذاری کرد چند گلوله تیربار به طرفش شلیک شد و از ناحیه شکم سه گلوله خورد. دو نفر از بچهها با داد و فریاد دویدند و او را سریع آوردند و به داخل کانال انداختند. یک لحظه دیدم یکی از بچهها از خاکریز دوان دوان به طرف کانال آمد، آنجا طوری بود که عراقیها نفرات را با موشک ماروتکا میزدند. آن بسیجی آمد و گفت آقای اشتری (از فرماندهان زنجانی) میگوید: "سلاحها را زمین بگذارید و یک صدا تکبیر بگویید." من هم گفتم: ما اصلاً سلاح نداریم که زمین بگذاریم. با بیسیم شمارش کرد یک، دو، سه و همه یک صدا الله اکبر گفتند. هر بار که الله اکبر گفته میشد، تکبیر بعدی با صوت بلندتر گفته میشد. همه بچهها با عمق وجود گویی با تکتک سلولهای بدنشان تکبیر میگفتند. در اطراف هم آب بود و رفلکس صدا زیاد بود. نمیدانم چطور شد که در یک لحظه دو تانک عراقی از مسیر خارج و به صورت اریب به هم برخورد کردند و همانجا ماندند. یک تانک دیگر هم آمد، از آنها عبور کرد و به طرف ما آمد اما روی مین رفت. (این مینها را بچهها قبلاً روی زمین کار گذاشته بودند) تانک منهدم شد و با انهدام آن کل آرایش دشمن به هم خورد طوری که حتی از نفراتشان چند نفر زیر تانک ماندند. ما هم فقط نگاه میکردیم، بچهها که این صحنه را دیدند، صدای الله اکبرشان بلندتر شد. کل سازمان عراقیها به هم خورد. آن تکبیر جلوی یک پاتک عراق را گرفت و باعث تثبیت موقعیت ما در جزیره شد. انتهای پیام/2308/گ۴۰
93/06/30 - 06:56
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]