تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):هر كس حريم خدا را حفظ كند، حرمتش حفظ مى‏شود و هر كس خدا را اطاعت كند، اطاعت مى‏شود...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827609481




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خانه علی(ع) عزاخانه بود


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


خانه علی(ع) عزاخانه بود فرهنگ > دین و اندیشه - "بیت الاحزان" نوشته محمد‏رضا زائری در 7 فصل تنظیم شده که با روایت حدیث شریف کساء آغاز می‏ شود. این کتاب با نمایشنامه‏ ای در 4 روایت، هجوم طاغیان را به بیت نبی اکرم(ص) را ترسیم کرده و در فصل‏ های بعدی اندوه شیعیان را بازمی ‏سراید.

متن زیر بخشی از این اثر ادبی است که می خوانید:
خانه علی(ع) عزاخانه بود.
حسن(ع) و حسین(ع) از دوری پیامبر(ص) بی‌تابی می‌کردند.
و من آرام و قرار نداشتم.
اگر علی(ع) نبود و سیمای نورانی‌اش امیدم نمی‌بخشید؛
اگر حسن(ع) و حسین(ع) این‌قدر رنگ و بوی پیامبر(ص) را نداشتند؛
اگر زینب(س) با آن نگاه مادرانه و آسمانی روبرویم نمی‌نشست؛
نفس‌های سردی که در سینه‌ام فرو می‌رفت بازنمی‌گشت.
و آه‌های سوزان که از جانم برمی‌آمد،
هستی عالم را می‌سوزاند. بیرون خانه غوغا بود.
و هر که می‌رسید خبر از فتنه و آشوب می‌آورد.
درون خانه را اما، هنوز بهت و ناباوری مصیبت،
ساکن نگه داشته بود. سیل طغیان گویی از حضیض سقیفه
اندک اندک
به آستان اوج « بیت الله » زبانه می‌کشید.
بوی خسانت و جنایت
آرام آرام
فضای کوچه‌ها را پرمی‌کرد. سر و صدایی از پشت در روی علی(ع) را برگرداند.
فریاد شیطان بود از حلقوم غلامی بدکار و بد نام.
سیاهی فتنه بود انگار در چهره فرستاده ای شوم.
جسارتی بی سابقه بود،
پس از رحلت پیامبر(ص)
بر حرم دخترش و در پیشگاه محراب و مسجدش.
... علی(ع) آرام و خشمگین
به در خیره ماند.
شیر خدا به خروش می‌آمد.
...
فریاد شیطان خاموشی نداشت.
کینه‌ها و عقده‌های فروخورده سالیان سرباز کرده بود.
بغض‌های بدر و احد و خیبر
گشوده می‌شد. علی(ع) به من نگاه کرد؛
و من به کودکان مضطرب.
علی(ع) با نگاهش بچه‌ها را آرامش بخشید و پاسخشان گفت:
« بروید. من را بیعت سزاوار نیست. » فریاد شیطان خاموشی نداشت
با علی:
« بیا و بیعت کن
وگرنه خانه را با هرکه در او هست به آتش می‌کشیم.» گمان می‌کردم بی‌پروایی کنند، اما نه این‌قدر.
گمان می‌کردم حریم‌ها را بشکنند، اما نه این‌گونه.
منتظر بودم تا درون خود را خویش آشکار سازند، اما نه این‌قدر زود.
...
همچنان فریاد می‌زدند. این بار من نالیدم.
« از خدا بترسید
و از پیامبرش حیا کنید.
از در این خانه دور شوید.» گویی رفتند.
اما لختی نگذشت که
هیاهویشان دوباره فضا را آلود.
این بار گویی بوی فتنه آزارنده‌تر بود؛
و سیاهی طغیان افزون‌تر.
فریاد شیطان دوباره بر خانه وحی الهی سایه افکند.
شیطان به خدا سوگند می‌خورد!
در صدای خراشنده ابلیس
سخن از هیزم بود و آتش؛
که وحشیانه به در لگد می‌زد.
و گویی هنوز دز پی بهانه می‌گشت.
...
گفتم شاید به بهانه رویارویی با علی(ع)
از خطاب من پرهیز می‌کند.
چاره ای نبود.
از دخترپیامبر(س) که باید شرم می‌کردند.
چاره ای نبود.
از ناموس خدا که باید شرم می‌کردند.
چاره ای نبود.
خود برخاستم.
و در حالی که آرام قدم برمی‌داشتم،
پشت در رفتم.
...
ابلیس را گفتم:
« من دختر پیامبرم. نمی‌دانی؟
هنوز کفن پیامبر خشک نشده است.
و هنوز این در و دیوار بوی حضور آسمانیش را دارد.
از او شرم نمی‌کنید؟ » دیگر باید بر می‌گشت.
دیگر باید می‌ترسید و خاموش می‌شد.
دیگر باید آرام می‌گرفت.
اما بی حیا فریاد زد:
« ما با زنها کاری نداریم. »
و نعره کشید. نمی‌دانم چه شد؛
نفهمیدم چه کرد؛
ندانستم چه پیش آمد؛
که از درون پیکرم،
« محسن » شکست
و من فرو ریختم... /6262



چهارشنبه 13 فروردین 1393 - 11:14:56





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 133]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن