محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846459616
شمه ای ازاخلاق امام حسن(علیه السلام)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شمه ای ازاخلاق امام حسن(علیه السلام) نويسنده:حجت الاسلام سید هاشم رسولی محلاتی مرحوم شیخ صدوق در کتاب امالی به سند خود از امام صادق(علیه السلام)روایت کرده که آن حضرت فرمود:حسن بن علی(علیه السلام)عابدترین مردم زمان خود و زاهدترین آنها و برترین آنها بود، و چنان بود که وقتی حجبه جای میآورد، پیاده به حج میرفت و گاهی نیز پای برهنه راه میرفت. (1)و چنان بود که وقتی یاد مرگ میکرد میگریست، و چون یاد قبر میکرد میگریست، و چون از قیامت و بعث و نشور یاد میکرد میگریست، و چون متذکر عبور و گذشت از صراط-در قیامت-میشد میگریست.و هر گاه به یاد توقف در پیشگاه خدای تعالی در محشر میافتاد، فریادی میزد و روی زمین میافتاد...و چون به نماز میایستاد بندهای بدنش میلرزید، و چون نام بهشت و جهنم نزد او برده میشد مضطرب و نگران میشد و از خدای تعالی رسیدن به بهشت و دوری از جهنم را درخواست میکرد...و هر گاه در وقتخواندن قرآن به جمله«یا ایها الذین آمنوا»میرسید میگفت: «لبیک اللهم لبیک»...و پیوسته در هر حالی که کسی آن حضرت را میدید به ذکر خدا مشغول بود، و از همه مردم راستگوتر، و در نطق و بیان از همه کس فصیحتر بود... (2)و مرحوم ابن شهرآشوب در کتاب مناقب از کتاب محمد بن اسحاق روایت کرده که گوید:«ما بلغ احد من الشرف بعد رسول الله(صلی الله علیه و آۀه و سلم)ما بلغ الحسن»(احدی پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آۀه و سلم)در شرافت مقام به حسن بن علی(علیه السلام)نرسید.)و سپس میگوید: رسم چنان بود که برای آن حضرت بر در خانهاش فرش میگستراندند، و چون امام(علیه السلام)میآمد و روی آن فرش مینشست، راه بسته میشد و بند میآمد، زیرا کسی از آنجا نمیگذشت جز آنکه به خاطر جلالت مقام آن حضرت میایستاد و جلو نمیرفت، و هنگامی که امام(علیه السلام)از ماجرا مطلع میشد برمیخاست و داخل خانه میشد و مردم هم میرفتند و راه باز میشد...و دنبال این حدیث، راوی گوید:«و لقد رایته فی طریق مکة ماشیا فما من خلق الله احد رآه الا نزل و مشی حتی رایتسعد بن ابی وقاص یمشی» (3)(من آن حضرت را در راه مکه پیاده مشاهده کردم و هیچ یک از خلق خدا نبود که او را مشاهده کند جز آنکه پیاده میشد و پیاده میرفت تا آنجا که سعد بن ابی وقاص را دیدم(به احترام آن حضرت)پیاده میرفت.)و از روضة الواعظین فتال نیشابوری روایت کرده که گوید:«ان الحسن بن علی کان اذا توضا ارتعدت مفاصله و اصفر لونه، فقیل له فی ذلک فقال: حق علی کل من وقف بین یدی رب العرش ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله، و کان علیه السلام اذا بلغ باب المسجد رفع راسه و یقول: الهی ضیفک ببابک یا محسن قد اتاک المسیء فتجاوز عن قبیح ما عندی بجمیل ما عندک یا کریم...»(حسن بن علی(علیه السلام)چنان بود که چون وضو میگرفتبندهای استخوانش به هم میخورد و رنگش زرد میگشت، و چون سببش را پرسیدند فرمود: هر کس که در پیشگاه پروردگار بزرگ میایستد باید این گونه باشد که بندهایش به هم بخورد و رنگش زرد شود.و چون بر در مسجد میرسید، سرش را بلند کرده و میگفت:خدایا میهمانتبر در خانه توست، ای نیکوکار!بدکار به درب خانهات آمده، پس از زشتیهایی که نزد من استبه خوبیهایی که نزد تو است درگذر، ای بزرگوار!)و از کتاب فائق زمخشری روایت کرده که گوید: رسم امام حسن(علیه السلام)چنان بود که چون از نماز صبح فارغ میشد با کسی سخن نمیگفت تا آفتاب طلوع کند...و آن حضرت بیست و پنجبار پیاده حجبه جای آورد...و اموال خود را دو بار با خدا تقسیم کرد...(یعنی نصف آن را در راه خدا به فقرا داد...) (4) و از حلیة الاولیاء ابی نعیم نقل کرده که به سندش از امام باقر(علیه السلام)روایت نموده که فرمود:«قال الحسن: انی لاستحیی من ربی ان القاه و لم امش الی بیته فمشی عشرین مرة من المدینة علی رجلیه.و فی کتابه بالاسناد عن شهاب بن عامر: ان الحسن بن علی(علیه السلام) قاسم الله تعالی ماله مرتین حتی تصدق بفرد نعله، .و فی کتابه بالاسناد عن ابی نجیح ان الحسن بن علی(علیه السلام)حج ماشیا و قسم ماله نصفین.و فی کتابه بالاسناد عن علی بن جذعان قال: خرج الحسن بن علی من ماله مرتین و قاسم الله ماله ثلاث مرات حتی ان کان لیعطی نعلا و یمسک نعلا و یعطی خفا و یمسک خفا.و روی عبد الله بن عمر عن ابن عباس قال: لما اصیب معاویة قال: ما آسی علی شیء الا علی ان احج ماشیا، و لقد حج الحسن بن علی خمسا و عشرین حجة ماشیا و ان النجایب لتقاد معه و قد قاسم الله ماله مرتین حتی ان کان لیعطی النعل و یمسک النعل و یعطی الخف و یمسک الخف».(من از خدا شرم دارم که دیدارش کنم و پیاده به خانهاش نرفته باشم.و به همین خاطر بیستبار پیاده از مدینه به حج رفت.و به سند خود از شهاب بن عامر روایت کرده که حسن بن علی(علیه السلام)دو بار همه مالش را با خدا تقسیم کرده و دو نصف کرد، حتی نعلین خود را...و به سند خود از علی بن جذعان روایت کرده که گوید: حسن بن علی(علیه السلام)دو بار همه مال خود را در راه خدا داد و سه بار هم تقسیم کرد، نصف برای خود و نصف را در راه خدا داد. ..)تواضع و فروتنی آن حضرتابن شهرآشوب در مناقب و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و دیگران به سند خود روایت کردهاند که امام حسن بن علی(علیه السلام)بر جمعی ازفقرا (5) عبور کرد که روی زمین نشسته و تکههای نانی در پیش روی خود گذارده و میخوردند، و چون آن حضرت را دیدند تعارف کرده گفتند:هلم یابن بنت رسول الله الی الغداء»!(ای پسر دختر رسول خدا بفرما!به صبحانه!)امام(علیه السلام)پیاده شد و این آیه را خواند:ان الله لا یحب المستکبرین»(براستی که خدا مستکبران را دوست نمیدارد!)و سپس شروع کرد به خوردن غذای آنان و چون سیر شدند امام(علیه السلام)آنها را به مهمانی خود دعوت کرد و از آنها پذیرایی و اطعام کرده و جامه نیز بر تن آنها پوشانید، و چون فراغتیافت فرمود:«الفضل لهم (6) لانهم لم یجدوا غیر ما اطعمونی، و نحن نجد اکثر منه» (7)(با همه اینها فضیلت و برتری از آنهاست، زیرا آنها بغیر از آنچه ما را بدان پذیرایی و اطعام کردند چیز دیگری نداشتند، ولی ما بیش از آنچه دادیم باز هم داریم!)ملا محمد باقر مجلسی(ره)در بحار الانوار از برخی کتابهای مناقب معتبره به سندش از مردی به نام نجیح روایت کرده که گوید:حسن بن علی(علیه السلام)را دیدم که غذا میخورد و سگی نیز در پیش روی او بود که آن حضرت هر لقمهای که میخورد لقمه دیگری همانند آن را به آن سگ میداد.من که آن منظره را دیدم به آن حضرت عرض کردم: اجازه میدهیمن این سگ را با سنگ بزنم و از سر سفره شما دور کنم؟در جواب من فرمود:«دعه انی لاستحیی من الله عز و جل ان یکون ذو روح ینظر فی وجهی و انا آکل ثم لا اطعمه»!(او را بحال خود واگذار که من از خدای عز و جل شرم دارم که حیوان روح داری در روی من نگاه کند و من چیزی بخورم و به او نخورانم!) (8)سیوطی در کتاب تاریخ الخلفاء روایت کرده که هنگامی امام حسن(علیه السلام)در مکان نشسته بود و چون خواست از آنجا برود فقیری وارد شد، امام(علیه السلام)به آن مرد فقیر خوشآمد گفته و با او ملاطفت کرد و سپس به او فرمود:«انک جلست علی حین قیام منا افتاذن بالانصراف»؟ای مرد تو وقتی نشستی که ما برای رفتن برخاستیم، آیا اجازه رفتن به من میدهی؟)مرد فقیر عرض کرد:«نعم یابن رسول الله»(آری ای پسر رسول خدا) (9)انس با قرآن و خوف و خشیت آن حضرتاز کتاب سیر اعلام النبلاء ذهبی-یکی از دانشمندان اهل سنت-از ام موسی روایتشده که گفته: رسم امام حسن بن علی(علیه السلام)آن بود که چون به بستر خواب میرفت، سوره کهف را میخواند و میخوابید. (10) و زمخشری در کتاب ربیع الابرار روایت کرده که حسن بن علی چنان بود که چون از وضوی نماز فارغ میشد رنگش تغییر میکرد و میفرمود:«حق علی من اراد ان یدخل علی ذی العرش ان یتغیر لونه» (11)شیخ صدوق(ره)در کتاب امالی به سندش از امام رضا(علیه السلام)روایت کرده که فرمود: چون هنگام وفات امام حسن(علیه السلام)رسید، گریست!به آن حضرت عرض شد: چگونه میگریی با اینکه مقام شما نسبتبه رسول خدا(صلی الله علیه و آۀه و سلم)آنگونه است؟و رسول خدا(صلی الله علیه و آۀه و سلم)درباره شما آن سخنان را فرمود؟ (12) و بیست مرتبه پیاده حجبه جای آوردهای؟و سه بار مال خود را با خدا تقسیم کردهای؟امام(علیه السلام)در پاسخ فرمود:«انما ابکی لخصلتین: لهول المطلع و فراق الاحبة» (13)(من به دو جهت میگریم یکی برای دهشت از روز قیامت و دیگری برای فراق دوستان!)و در روایت دیگری از طریق اهل سنت آمده که چون برادرش حسین(علیه السلام)سبب گریه آن حضرت را پرسید در پاسخ فرمود:«یا اخی ما جزعی الا انی ادخل فی امر لم ادخل فی مثله و اری خلقا من خلق الله لم ار مثلهم قط» (14)(برادر جان بیتابی من نیست جز برای آنکه در چیزی درآیم که همانندشرا ندیده و داخل نشدهام، و خلقی از خلقهای خدا را میبینم که همانندشان را ندیدهام.)و در حدیث دیگری است که فرمود:«انی اقدم علی امر عظیم و هول لم اقدم علی مثله قط» (15)و این اشعار را نیز ابن آشوب و دیگران در بیاعتباری دنیا و زهد در آن از آن حضرت روایت کردهاند:قل للمقیم بغیر دار اقامةحان الرحیل فودع الاحباباان الذین لقیتهم و صحبتهمصاروا جمیعا فی القبور ترابا(بگو بدانکه رحل اقامتبه سرای ناپایدار افکنده، زمان کوچ نزدیک شد با دوستان وداع کن.آنها که دیدار کردی و همدمشان بودی همگی در گورها به خاک تبدیل شدند.)یا اهل لذات دنیا لا بقاء لهاان المقام بظل زائل حمق(ای لذت طلبان دنیای ناپایدار براستی که جای گزیدن در سایه ناپایدار حماقت است. )لکسرة من خسیس الخبز تشبعنیو شربة من قراح الماء تکفینیو طرة من دقیق الثوب تسترنیحیا و ان مت تکفینی لتکفینی(براستی که یک تکه نان عادی مرا سیر کند، و یک شربت آب معمولی مرا کفایت کند.و یک قطعه از پارچه نازک در زمان حیات مرا بپوشاند و اگر مردم نیز برای کفنم کفایت کند.)در راه زیارت خانه خدا و سفر حجچنانکه در صفحات قبل خواندید، امام حسن(علیه السلام)بارها پیاده به سفر حج رفت که عدد آنها را برخی بیستسفر و برخی بیست و پنجسفر ذکر کردهاند، که از آنجمله حاکم نیشابوری-از دانشمندان اهل سنت-به سندخود از عبد الله بن عبید روایت کرده که گوید:«لقد حج الحسن بن علی خمسا و عشرین حجة ماشیا و ان النجائب لتقاد معه» (16)(براستی که حسن بن علی بیست و پنجسفر پیاده به حج رفت و مرکبهای راهوار او را بدون سوار همراهش میکشیدند.)و نظیر این روایت را بیهقی در سنن کبری و بیش از ده نفر دیگر از دانشمندان اهل سنت از عبد الله بن عبید روایت کردهاند. (17)چنانکه در بیش از پنجاه حدیث دیگر از راویان و مؤلفان اهل سنتبه سندشان از محمد بن علی و علی بن زید بن جذعان به همین مضمون روایاتی نقل شده است. (18)و در این باره حدیث جالبی نیز در کتابهای کافی و خرائج و مناقب ابن شهرآشوب (19) از ابی اسامة از امام صادق از پدرانش(علیه السلام)روایتشده که متضمن معجزه و کرامتی نیز از آن حضرت میباشد و آن حدیث این است که فرمود:حسن بن علی(علیه السلام)در یکی از این سفرها، از مکه به سوی مدینه حرکت کرد و پیاده میرفت، و در اثر همان پیادهروی، پاهای آن حضرت ورم کرد و برخی از همراهان عرض کردند: خوب استسوار شوید تا این ورم بر طرف گردد؟امام(علیه السلام)فرمود: نه، ولی ما هنگامی که به منزلگاه میرسیم مرد سیاه چهرهای پیش ما خواهد آمد که با خود روغنی دارد و برای مداوای این ورم خوب است و شما آن روغن را از او بخرید و در خرید با او سختگیری نکنید(و چانه نزنید).برخی از همراهان و خدمتکاران عرض کردند: سر راه ما چنین منزلی که کسی بیاید و چنین دارویی بفروشد نیست!؟فرمود: چرا این منزل سر راه ماست.و به دنبال این گفتگو چند میل راه رفتند که مرد سیاه چهرهای پیش روی ایشان در آمد، امام حسن(علیه السلام)به خدمتکار خود فرمود: این است آن مرد سیاه(که گفتم)روغن را به قیمتی که میگوید از او بگیر، و چون نزد او رفت، مرد سیاه گفت: این روغن را برای چه کسی میخواهی؟پاسخ داد: برای حسن بن علی بن ابیطالب(علیه السلام)!سیاه گفت: مرا نزد او ببر، و چون او را نزد امام(علیه السلام)بردند عرض کرد:«یابن رسول الله انی مولاک لا اخذ ثمنا و لکن ادع الله ان یرزقنی ولدا سویا ذکرا یحبکم اهل البیت فانی خلفت امراتی تمخض»(ای پسر رسول خدا من از دوستان شمایم که بهایی نخواهم گرفت، ولی از خدا بخواه که مرا فرزند پسری صحیح و سالم روزی کند که شما خاندان را دوستبدارد، زیرا من که آمدم زنم در حال زاییدن بود.)امام(علیه السلام)فرمود: به خانهات برو که خدای تعالی فرزند پسری سالم به تو خواهد داد.مرد سیاه فورا به خانهاش رفت و مشاهده کرد که خداوند پسری سالم به او عنایت کرده، و آن مرد خوشحال به نزد امام حسن(علیه السلام)بازگشته و به آن حضرت دعا کرده و ولادت آن فرزند را اطلاع داد، و امام(علیه السلام)نیز روغن را به پاهای خود مالید و هنوز از آن منزل نرفته بودند که ورم پاهای آنحضرت برطرف گردید.نمونههایی از کرم و سخاوت امام(علیه السلام)درباره سخاوت امام(علیه السلام)روایات زیاد و جالبی نقل شده که برخی از آنها را ذیلا خواهید خواند، و در حدیثی آمده که امام حسن(علیه السلام)هیچگاه سائلی را رد نکرد و در برابر درخواست او«نه»نگفت، و چون به آن حضرت عرض شد: چگونه است که هیچگاه سائلی را رد نمیکنید؟پاسخ داد: «انی لله سائل و فیه راغب و انا استحیی ان اکون سائلا و ارد سائلا و ان الله تعالی عودنی عادة، عودنی ان یفیض نعمه علی، و عودته ان افیض نعمه علی الناس، فاخشی ان قطعت العادة ان یمنعنی المادة»!(من سائل درگاه خدا و راغب در پیشگاه اویم، و من شرم دارم که خود درخواست کننده باشم و سائلی را رد کنم، و خداوند مرا به عادتی معتاد کرده، معتادم کرده که نعمتهای خود را بر من فرو ریزد، و من نیز در برابر او معتاد شدهام که نعمتش را به مردم بدهم، و ترس آن را دارم که اگر عادتم را ترک کنم اصل آن نعمت را از من دریغ دارد.)امام(علیه السلام)به دنبال این گفتار این دو شعر را نیز انشا فرمود:«اذا ما اتانی سائل قلت مرحبابمن فضله فرض علی معجلو من فضله فضل علی کل فاضلو افضل ایام الفتی حین یسئل» (20)(هنگامی که سائلی نزد من آید بدو گویم: خوش آمدی ای کسی که فضیلت او بر من فرضی است عاجل.و کسی که فضیلت او برتر استبر هر فاضل، و بهترین روزهای جوانمرد روزی است که مورد سؤال قرار گیرد، و از او چیزی درخواستشود.)این هم داستان جالبی است:ابن کثیر از علمای اهل سنت در البدایة و النهایة روایت کرده که امام(علیه السلام)غلام سیاهی را دید که گرده نانی پیش خود نهاده و خودش لقمهای از آن میخورد و لقمه دیگری را به سگی که آنجا بود میدهد.امام(علیه السلام)که آن منظره را دید بدو فرمود: انگیزه تو در این کار چیست؟پاسخ داد:«انی استحیی منه ان آکل و لا اطعمه»(من از او شرم دارم که خود بخورم و به او نخورانم!)امام(علیه السلام)بدو فرمود: از جای خود برنخیز تا من بیایم!سپس به نزد مولای آن غلام رفت و او را با آن باغی که در آن زندگی میکرد از وی خریداری کرد، آنگاه آن غلام را آزاد کرده و آن باغ را نیز به او بخشید! (21)چه نامه پر برکتیابراهیم بیهقی، یکی از دانشمندان اهل سنت، در کتاب المحاسن و المساوی (22) روایت کرده که مردی نزد امام حسن(علیه السلام)آمده و اظهار نیازی کرد، امام(علیه السلام)بدو فرمود:«اذهب فاکتب حاجتک فی رقعة و ارفعها الینا نقضیها لک»(برو و حاجتخود را در نامهای بنویس و برای ما بفرست ما حاجتت را برمیآوریم!)آن مرد رفت و حاجتخود را در نامهای نوشته برای امام(علیه السلام)ارسال داشت، و آن حضرت دو برابر آنچه را خواسته بود به او عنایت فرمود.شخصی که در آنجا نشسته بود عرض کرد:«ما کان اعظم برکة الرقعة علیه یابن رسول الله!»(براستی چه پر برکتبود این نامه برای این مرد ای پسر رسول خدا!)امام(علیه السلام)فرمود:«برکتها علینا اعظم حین جعلنا للمعروف اهلا، اما علمت ان المعروف ما کان ابتداءا من غیر مسئلة، فاما من اعطیته بعد مسئلة فانما اعطیته بما بذل لک من وجهه»(برکت او زیادتر بود که ما را شایسته این کار خیر و بذل و بخشش قرار داد، مگر ندانستهای که بخشش و خیر واقعی، آن است که بدون سؤال و درخواستباشد، و اما آنچه را پس از درخواست و مسئلتبدهی که آن را در برابر آبرویش پرداختهای!)و چه لقمه پر برکتیقندوزی، از نویسندگان اهل سنت، در کتاب ینابیع المودة (23) از حضرت رضا(علیه السلام)روایت کرده که امام حسن(علیه السلام)به خلاء (24) رفت و لقمه نانی را در آنجا دید، پس آن را برداشت و با چوبی آن را پاک کرد و به بردهاش داد، و چون بیرون آمد آن را از آن برده مطالبه کرد و برده گفت:«اکلتها یا مولای»؟(ای آقای من، من آن را خوردم!)امام(علیه السلام)به او فرمود:«انتحر لوجه الله»!(تو در راه خدا آزادی!)آنگاه فرمود: از جدم رسول خدا(صلی الله علیه و آۀه و سلم)شنیدم که میفرمود:«من وجد لقمة فمسحها او غسلها ثم اکلها اعتقه الله تعالی من النار، فلا اکون ان استعبد رجلا اعتقه الله عز و جل من النار».(کسی که لقمهای را افتاده ببیند و آن را پاک کرده یا بشوید و بخورد، خدای تعالی او را از آتش دوزخ آزاد کند، و من چنان نیستم که مردی را که خدای عز و جل از آتش دوزخ آزاد کرده به بردگی خود گیرم.)و چه شاخهگل پر برکتیزمخشری در کتاب ربیع الابرار از انس بن مالک روایت کرده که گوید: من در دمتحسن بن علی(علیه السلام)بودم که کنیزکی بیامد و شاخه گلی را به آن حضرت هدیه کرد.حسن بن علی بدو گفت:«انتحرة لوجه الله»(تو در راه خدا آزادی!)من که آن ماجرا را دیدم به آن حضرت عرض کردم: کنیزکی شاخه گل بیارزشی به شما هدیه کرد و تو او را آزاد کردی؟در پاسخ فرمود:«هکذا ادبنا الله تعالی«اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها»و کان احسن منها اعتاقها» (25)(اینگونه خدای تعالی ما را ادب کرده که فرمود: «وقتی تحیهای به شما دادند، تحیتی بهتر دهید»و بهتر از آن آزادی اوست.)دفع دشمنی خطرناک از مردی به وسیله اماماز کتاب العدد روایتشده که گفتهاند مردی در حضور امام حسن(علیه السلام)ایستاده، گفت:«یابن امیر المؤمنین بالذی انعم علیک بهذه النعمة التی ما تلیها منه بشفیع منک الیه بل انعاما منه علیک، الا ما انصفتنی من خصمی فانه غشوم ظلوم، لا یوقر الشیخ الکبیر و لا یرحم الطفل الصغیر»!(ای فرزندان امیر مؤمنان سوگند به آنکه این نعمت را به تو داده که واسطهای برای آن قرار نداده، بلکه از روی انعامی که بر تو داشته آن را به تو مرحمت فرموده، که حق مرا از دشمن بیدادگر و ستمکارم بگیری که نه احترام پیران سالمند را نگهدارد و نه بر طفل خردسال رحم کند!)امام(علیه السلام)که تکیه کرده بود، برخاست و سر پا نشست و به آن مرد فرمود: این دشمن تو کیست تا من شرش را از سر تو دور کنم؟عرض کرد: فقر و نداری!امام(علیه السلام)سر خود را به زیر انداخت و لختی فکر کرد و سپس سربرداشت و به خدمتکار خود فرمود:«احضر ما عندک من موجود»؟(هر چه موجودی داری حاضر کن!)خدمتکار رفت و پنجهزار درهم آورد.امام(علیه السلام)فرمود: این پول را به این مرد بده، آنگاه به وی فرمود:«بحق هذه الاقسام التی اقسمتبها علی متی اتاک خصمک جائرا الا ما اتیتنی منه متظلما» (26)(به حق همین سوگندهایی که مرا بدانها سوگند دادی که هرگاه این دشمنتبرای زورگویی نزد تو آمد حتما برای گرفتن حق خود نزد من آیی!)دو نمونه از بزرگواریهای امام(علیه السلام)محمد بن یوسف زرندی، از دانشمندان اهل سنت، در کتاب نظم درر السمطین روایت کرده که مردی نامهای به دست امام حسن(علیه السلام)داد که در آن حاجتخود را نوشته بود.امام(علیه السلام)بدون آنکه نامه را بخواند بدو فرمود:«حاجتک مقضیة»!(حاجتت رواست!)شخصی عرض کرد: ای فرزند رسول خدا خوب بود نامهاش را میخواندی و میدیدی حاجتش چیست و آنگاه بر طبق حاجتش پاسخ میدادی؟امام(علیه السلام)پاسخی عجیب و خواندنی داد و فرمود:«اخشی ان یسئلنی الله عن ذل مقامه حتی اقرء رقعته» (27) بیم آن را دارم که خدای تعالی تا بدین مقدار که من نامهاش را میخوانم از خواری مقامش مرا مورد موآخذه قرار دهد.)علی بن عیسی اربلی در کشف الغمة و غزالی در کتاب احیاء العلوم و ابن شهر آشوب در مناقب و بستانی در دائرة المعارف خود با مختصر اختلافی از ابو الحسن مدائنی و دیگران روایت کردهاند (28) که امام حسن(علیه السلام)و امام حسین(علیه السلام)و عبد الله بن جعفر (29) شوهر حضرت زینب(علیه السلام))به قصد انجام زیارت حجخانه خدا از مدینه حرکت کردند و چون بار و بنه آنها را از پیش برده بودند، دچار گرسنگی و تشنگی شدیدی شدند و در این خلال به خیمه پیرزنی برخوردند و از او نوشیدنی خواستند!پیرزن گفت: آب و نوشیدنی در خیمه نیست، ولی در کنار خیمه گوسفندی است که میتوانید از شیر آن گوسفند استفاده کنید، آن را بدوشید و شیرش را بنوشید!آنها رفتند و شیر گوسفند را دوشیده و خوردند، و سپس از او خوراکی خواستند.زن گفت: جز همین گوسفند مالک چیزی نیستم و چیز دیگری نزد من یافت نمیشود، یکی از شما آن را ذبح کنید تا من برای شما غذایی تهیه کنم؟در این وقتیکی از آنها برخاست و گوسفند را ذبح کرد و پوستش را کند و آماده طبح نموده و آن زن نیز برخاسته برای ایشان غذایی تهیه کرد و آنها خوردند و لختی بیاسودند تا وقتی که گرمای هوا شکسته شد، برخاسته و آمادهرفتن شدند و به آن زن گفتند:«یا امة الله نحن نفر من قریش نرید حجبیت الله الحرام فاذا رجعنا سالمین فهلمی الینا لنکافئک علی هذا الصنع الجمیل»(ای زن!ما افرادی از قریش هستیم که اراده زیارت حجبیت الله را داریم و چون سالم بازگشتیم، نزد ما بیا تا پاداش این محبت تو را بدهیم!)آنها رفتند، و چون شوهر آن زن آمد و جریان را شنید، خشمناک شده و او را سرزنش کرده، گفت:«ویحک تذبحین شاتی لاقوام لا تعرفینهم ثم تقولین: نفر من قریش»؟!(وای بر تو!گوسفند مرا برای مردمانی که نمیشناسی سر میبری، آنگاه به من میگویی: افرادی از قریش بودند؟!)این جریان گذشت و پس از مدتی، فقر و نیاز، آن پیرزن و شوهرش را، ناچار به شهر مدینه کشانید و چون سرمایه و کسب و کاری نداشتند به جمعآوری سرگین و پشگل مشغول شده و از این طریق امرار معاش کرده و زندگی خود را میگذراندند.در یکی از روزها پیرزن عبورش بر در خانه امام حسن(علیه السلام)افتاد و در حالی که امام(علیه السلام)بر در خانه بود از آنجا گذشت و چون آن حضرت او را دید شناخت، ولی پیرزن امام را نشناخت.در این وقت امام حسن(علیه السلام)به غلامش دستور داد به دنبال آن پیرزن برود و او را به نزد وی بیاورد.غلام برفت و او را بازگرداند و امام حسن(علیه السلام)بدو فرمود: آیا مرا میشناسی؟گفت: نه!فرمود: من همان مهمان تو در فلان روز هستم!پیرزن گفت: پدر و مادرم بقربانت!امام حسن(علیه السلام)دستور داد هزار گوسفند برای او خریداری کردند و با هزار دینار پول همه را به او داد، و به دنبال آن نیز وی را به نزد برادرشحسین(علیه السلام)فرستاد.امام حسین(علیه السلام)از آن زن پرسید: برادرم حسن چه مقدار بتو داد؟عرض کرد: هزار گوسفند و هزار دینار!امام حسین(علیه السلام)نیز دستور داد همان مقدار گوسفند و همان مقدار پول به آن پیرزن دادند، و سپس او را به همراه غلام خود به نزد عبد الله بن جعفر فرستاد، و عبد الله از آن پیرزن پرسید:حسن و حسین(علیه السلام)چقدر بتو دادند؟پاسخ داد: دو هزار گوسفند و دو هزار دینار!عبد الله دستور داد: دو هزار گوسفند و دو هزار دینار به او دادند!و به او گفت: اگر از آغاز به نزد من آمده بودی، من آن دو را به رنج و تعب میانداختم! (30)و در کشف الغمه اربلی آمده که گوید:این قصه در کتابها و داستانهای ائمه اطهار(علیه السلام)مشهور است، و در روایت دیگری که از طریقی دیگر نقل شده اینگونه است که مرد دیگری نیز به همراه آنان بود و آن زن در آغاز نزد عبد الله بن جعفر رفت و عبد الله بدو گفت:«ابدئی بسیدی الحسن و الحسین»(به آقایان من حسن و حسین آغاز کن!)و چون به نزد امام حسن(علیه السلام)رفت آن حضرت یکصد شتر به او داد و امام حسین(علیه السلام)نیز یکهزار گوسفند به او عنایت فرمود و چون به نزد عبد الله بن جعفر بازگشت و داستان خود را باز گفت، عبد الله بدو گفت: دو سرور من کار شتر و گوسفند را انجام دادند(و خیال مرا از این بابت آسوده کردند)و سپس دستور داد هزار دینار به او پرداخت کردند...!در اینجا پیرزن به نزد آن مردی که از مردم مدینه بود و در آن سفر همراه آن سه بزرگوار بود رفت، و چون ماجرا را برای آن مرد باز گفت، وی بدان زن گفت:«انا لا اجاری اولئک الاجواد فی مدی، و لا ابلغ عشر عشیرهم فی الندی، و لکن اعطیک شیئا من دقیق و زبیب...»(من هرگز به پای این سخاوتمندان بی بدل در جود نمیرسم و به یک دهم آنها نیز در بخشش نخواهم رسید، ولی مختصری آرد و کشمش به تو میدهم!)و به دنبال این ماجرا آن پیرزن آنها را گرفت و به دیار خود بازگشت. (31)چه کسی همانند این جوانمردان است؟از کتاب خصال شیخ صدوق(ره)روایتشده که مردی نزد عثمان بن عفان رفت و از او-که بر درب مسجد نشسته بود-درخواستبخششی کرد، عثمان دستور داد پنج درهم به او بدهند.آن مرد گفت: این مقدار دردی را از من دوا نمیکند، پس مرا به شخصی راهنمایی کن که حاجتم را برآورده سازد!عثمان به گوشهای از مسجد که امام حسن و امام حسین(علیه السلام)و عبد الله بن جعفر در آنجا نشسته بودند، اشاره کرده گفت:«دونک هؤلاء الفتیة»!(به نزد این جوانمردان برو!)آن مرد نیز متوجه آنها شده و حاجتخود را به ایشان معروض داشت!حسنین(علیه السلام)به آن مرد رو کرده گفتند: «ان المسئلة لا تحل الا فی احدی ثلاث، دم مفجع، او دین مقرح، او فقر مدقع ففی ایها تسئل»(سؤال جز در یکی از سه چیز جایز نیست: خونی فاجعه آمیز، یا بدهکاری دردآور و جانسوز، یا فقری که انسان را خاکستر نشین کند، اکنون بگو: تو در کدامیک از این سه مورد سؤال میکنی؟)پاسخ داد: در یکی از همین سه مورد است!در اینجا امام حسن(علیه السلام)دستور داده پنجاه دینار به او بدهند، و امام حسین(علیه السلام)چهل و نه دینار و عبد الله بن جعفر چهل و هشت دینار!آن مرد پولها را گرفت و از نزد ایشان رفت و عبورش به عثمان افتاد، عثمان از او پرسید: چه کردی؟و آن مرد داستان خود و کرم و بزرگواری حسنین(علیه السلام)و عبد الله بن جعفر را برای او بازگو کرد و عثمان که دچار شگفتی شده بود گفت:«من لک بمثل هوءلاء الفتیة؟!اولئک فطموا العلم فطما، و حازوا الخیر و الحکمة» (32)(چه کسی همانند این جوانمردان است، اینان از پستان علم و دانش شیر خورده و خیر و حکمت را نزد خود گرد آوردهاند.)نگارنده گوید: نظیر این روایت از عیون الاخبار ابن قتیبة نیز نقل شده، با چند تفاوت:اول-آنکه به جای عثمان، عبد الله بن عمر ذکر شده.دوم-آنکه امام حسن(علیه السلام)بدو فرمود:«ان المسئلة لا تصلح الا فی دین فادح، او فقر مدقع، او حمالة مفظعة»(سؤال شایسته نیست جز در بدهکاری سنگین، یا فقری که به خاک مذلت نشاند، یا خونبهایی و یا بدهکاری که انسان را درمانده سازد؟)و آن مرد در پاسخ گفت: یکی از همین سه چیز است.سوم-اینکه در نقل مزبور آمده که امام حسن(علیه السلام)یکصد دینار به او داد و امام حسین(علیه السلام) نود و نه دینار به او پرداخت کرد، چون خوش نداشت که در بخشش و عطا همانند برادرش حسن(علیه السلام)عمل کرده باشد.و تفاوت چهارم-آنکه در این روایت نامی از عبد الله بن جعفر ذکر نشده است. (32)زهد امام حسن(علیه السلام)در اثبات زهد امام حسن(علیه السلام)همین مقدار کافی است که به خاطر حفظ خون مسلمانان از زمامداری و حکومت-که حق مسلم او بود، به شرحی که خواندید-چشم پوشی نموده، آن را واگذار کرد...و از شیخ صدوق(ره)نقل شده که درباره زهد امام حسن(علیه السلام)کتاب جداگانهای نوشته و آن را زهد الحسن نامیده است...و نویسندگان و ارباب تراجم اجماع دارند که حسن بن علی(علیه السلام)پس از جدش رسول خدا و پدرش علی(علیه السلام)از همه مردم زاهدتر بوده... (34)و این داستان را نیز از تاریخ ابن عساکر نقل کردهاند که از شخصی به نام مدرک بن زیاد روایت کرده که گوید:ما در باغهای ابن عباس بودیم که امام حسن و امام حسین(علیه السلام)و پسران عباس وارد شدند و مقداری در آن باغها گردش کردند، سپس در کنار یکی از جویهای آن نشستند، آنگاه امام حسن(علیه السلام)فرمود:«یا مدرک هل عندک غذاء»؟(ای مدرک آیا غذایی داری؟)عرض کردم: آری، و به دنبال آن قرص نانی با قدری نمک و دو شاخه سبزی نزد آن حضرت بردم، و امام(علیه السلام)آن را خورده و فرمود:«یا مدرک ما اطیب هذا»؟(ای مدرک چه غذای خوبی!)پس از آن غذایی در نهایتخوبی آوردند، و امام(علیه السلام)متوجه مدرک شده و به او دستور داد غلامان را جمع کند و آن غذا را نزد آنها بگذارد.مدرک غلامان را جمعآوری کرد و آنها از آن غذا خوردند، ولی امام(علیه السلام)چیزی از آن نخورد.مدرک عرض کرد: چرا از غذا نمیخورید؟امام(علیه السلام)فرمود:«ان ذاک الطعام احب عندی»(براستی که من همان غذا را بیشتر دوست دارم.) (35)مکارم اخلاق و سیرههای عملی اماممسئله اخلاق از مسائل مهمی است که دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی درباره آن کتابها نوشته و قلمفرساییها کردهاند تا جایی که برخی از علمای علم الاجتماع آن را هدف خلقت، و آخرین مرحله کمال انسانیت دانستهاند با این بیان که گفتهاند:ملتهای گذشته در آغاز خلقتبا نیروی بدنی خود، بر یکدیگر برتری میجستند، و پس از آنکه جامعه بشریت آن مرحله و دوران اولیه را پشتسر گذارد و ارتقا یافت، علم و دانش معیار برتری انسانها گردید، و چون به حد اعلای ارتقا و مقام والای انسانی رسید، وسیله برتری آنها اخلاق گردید، و با این بیان، اخلاق مرحله نهایی کمال انسان و علت غائی خلقت اوست.و از این سخن که بگذریم در آیات قرآن و روایت اسلامی نیز شواهدی بر این مطلب میتوان یافت و اهمیت اخلاق تا بدان درجه و پایه است که لتبعثت اشرف انبیا و خاتم پیغمبران را همان تزکیه انسانها و تعلیم حکمت و فرزانگی آنها، و اکمال مکارم اخلاق ذکر فرموده، که آیه کریمه: «لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة...» (36)و حدیثشریف نبوی: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» (37)را میتوان نمونهای از این آیات و روایات دانست.و جالب این است که مکارم اخلاق را خود آن بزرگوار در حدیثی به اینگونه تفسیر کرده و فرموده است:«یا علی ثلاث من مکارم الاخلاق: تعطی من حرمک، و تصل من قطعک و تعفو عمن ظلمک»(ای علی سه چیز از مکارم اخلاق است: دهش و عطا کنی به کسی که تو را محروم کرده و بپیوندی به کسی که از تو بریده، و در گذری از کسی که به تو ستم کرده!)و البته دامنه بحث در اینجا وسیع و گسترده است و کتاب ما-که یک کتاب تاریخی است-گنجایش این بحث را ندارد، و ما از زندگانی امام حسن(علیه السلام)برای شما نمونههایی از این گذشتها و مکارم اخلاق را در آغاز این بخش نقل کردیم (38) و ذیلا نیز نمونههای دیگری را از نظر شما گذرانده و به دنبال گفتار تاریخی خود باز میگردیم.احسان در برابر آزار دیگرانهمانگونه که در روایتخواندید، منظور از مکارم اخلاق آن اعمالی است که از نظر اخلاقی فوقالعادگی داشته باشد، چون برخی از کارها و اخلاقیات انسان است که به طور عادی برای عموم مردم عادی است مثل آنکه کسی به شما نیکی و احسان کند و شما نیز در برابر به او احسان و نیکی کنید، که این یک امر عادی و طبیعی است، و خلاف این کار غیر طبیعی است که قرآن کریم نیز آن را به عنوان یک اصل طبیعی عنوان کرده و میفرماید:«هل جزاء الاحسان الا الاحسان» (39)اما اگر کسی توانست تا این حد خود را کنترل کند و این اندازه بر نفس خود مسلط گردد که بدی و ظلم را با احسان و نیکی مقابله کند، این کار از نظر اخلاقی یک کار فوق العاده است که هر کس نمیتواند چنین کاری را انجام دهد...و به قول شاعر میگوید:بدی را بدی سهل باشد جزااگر مردی«احسن الی من اساء»!مرحوم شهید آیت الله استاد مطهری کتابی دارد به نام فلسفه اخلاق که مانند کتابهای دیگر آن استاد بزرگوار، از تحقیق و عمق بسیاری برخوردار و کتاب بسیار نفیسی است، ایشان در آن کتاب تحقیق جالبی در این باره دارد و پس از آنکه قسمتی از دعای مکارم الاخلاق صحیفه سجادیه را در این باره نقل کرده که دعا کننده گوید:«اللهم صل علی محمد و آل محمد و سددنی-لان اعارض من غشنی بالنصح».(پروردگارا، درود فرستبر محمد و آل محمد و به من توفیق ده که معارضهکنم به صیحتبا آن کسانی که با من بظاهر دوستی میکنند، ولی در واقع میخواهند با من بدی و دغلی کنند.)«و اجزی من هجرنی بالبر»(خدایا، به من توفیق ده که جزا بدهم آن کسانی را که مرا رها کردهاند و سراغ من نمیآیند به احسان و نیکیها.)«و اثیب من حرمنی بالبذل»(خدایا، به من توفیق ده که پاداش بدهم آن کسانی را که مرا محروم کردهاند به اینکه من به آنها بخشش کنم.)«و اکافئ من قطعنی بالصلة»(خدایا، به من توفیق ده که مکافات کنم هر کس که با من قطع صله رحم یا قطع صله مودت میکند مکافات من این باشد که من پیوند کنم.)«و اخالف من اغتابنی الی حسن الذکر»(خدایا، به من توفیق ده که مخالفت کنم با آن کسانی که از من غیبت میکنند و پشتسر من از من بدگویی میکنند و اینکه پشتسر آنها همیشه نیکی آنها را بگویم.)«و ان اشکر الحسنة و اغضی عن السیئة»(خدایا، به من توفیق ده که نیکیهای مردم را سپاسگزار باشم و از بدیهای مردم چشم بپوشم.) (40)سپس از خواجه عبد الله انصاری که مرد عارف و وارستهای بوده، این جمله را نقل کرده که گفته است:«بدی را بدی کردن سگساری است، نیکی را نیکی کردن خرکاری است، بدی را نیکی کردن کار خواجه عبد الله انصاری است.» (41) و سپس اشعاری از دیوان منسوب به امیر المؤمنین(علیه السلام)نقل کرده که میفرماید:و ذی سفه یواجهنی بجهلو اکره ان اکون له مجیبایزید سفاهة و ازید حلماکعود، زاده الاحراق طیبا(شخص سفیهی از روی جهل با من مواجه میشود، ولی من از پاسخ او کراهت دارم.او بر جهالت و سفاهتخود میافزاید و من بر حلم خود، همانند آن عودی که سوزاندنش عطر آن را زیادتر میکند.)و در جای دیگر فرمود:و لقد امر علی اللئیم یسبنیفمضیت ثمة قلت ما یعنینی(من بر شخص پست و لئیم میگذرم که مرا دشنام میدهد و من از نزد او گذشته و میگویم من مقصودش نبودم.)اکنون در زندگانی امام حسن(علیه السلام)نمونه این مکارم اخلاق را بخوانید:1.موفق بن احمد خوارزمی در کتاب مقتل الحسین(علیه السلام)روایت کرده که امام حسن(علیه السلام) گوسفندی داشت که بدان علاقه داشت، روزی مشاهده کرد که پای آن گوسفند شکسته شده، به غلامش فرمود: چه کسی پای این گوسفند را شکسته؟پاسخ داد: من!فرمود: چرا؟گفت: میخواستم تا شما را غمگین کنم!امام(علیه السلام)فرمود: اما من تو را خوشحال خواهم کرد، و تو در راه خدا آزادی!و در روایت دیگری است که فرمود:«لا غمن من امرک بغمی»(من نیز غمگین میکنم آن کسی را که به تو دستور داده تا مرا غمگین کنی-یعنی شیطان)و به دنبال آن او را آزاد کرد. (42)پینوشتها:1.در این باره داستان جالبی-که عنوان معجزه نیز داشته-از یک مرد سیاهپوست نقل شده که انشاء الله تعالی در صفحات آینده خواهید خواند.2.بحار الانوار، ج 43، ص 331.3.مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 7.4.و در پارهای از روایات مانند روایت کشف الغمه از علی بن زید بن جذعان وایتشده که گوید: «خرج الحسن بن علی من ماله مرتین و قاسم الله ثلاث مرات»(دو بار از مال خود بیرون آمد(یعنی هر چه داشت همه را در راه خدا داد)و سه بار هم با خدا تقسیم کرد یعنی نصف آن را در راه خدا داد...)(بحار، ج 43، ص 349).5.و در نقل ابن ابی الحدید و ابن قشیری«صبیان»(یعنی کودکان)به جای فقرا ذکر شده.6.و در نقل ابن قشیری است که فرمود: «الید لهم»که در معنی چندان فرقی ندارد.7.بحار الانوار، ج 43، ص 352 و ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 114.8.بحار الانوار، ج 43، ص 352، مقتل الحسین موفق ابن احمد، ص 102.9.تاریخ الخلفاء سیوطی، ص 73.10.ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 114.11.ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 112 و نظیر این حدیث در صفحات قبل نیز از مناقب نقل شده بود.12.ظاهرا منظور امثال حدیث«ان الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه»و نظیر آن است که در بخشهای قبل بتفصیل ذکر شده است.13.بحار الانوار، ج 43، ص 332، امالی مجلسی، ص 39، کشف الغمة، ص 167.14.ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 174.15.بحار الانوار، ج 44، ص 154.16.مستدرک حاکم، ج 3، ص 169.17 و 18.ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 123.19.بحار الانوار، ج 43، ص 324 و مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 7.20.نقل از کنز المدفون سیوطی، (چاپ بولاق)، ص 234 و نور الابصار شبلنجی، ص 111.21.البدایة و النهایة، (چاپ مصر)، ج 8، ص 38.22.المحاسن و المساوی، (چاپ بیروت)، ص 55.23.ینابیع المودة(چاپ اسلامبول)، ص 225.24.ممکن است منظور«بیت الخلاء»باشد، و احتمال نیز دارد که منظور جایگاهی خلوت باشد.25.ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 149.26.بحار الانوار، ج 43، ص 350.27.ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 141.28.بحار الانوار، ج 43، صص 348-341 و حیاة الامام الحسن(علیه السلام)، ج 1، صص 321-319.29.عبد الله بن جعفر ابن ابیطالب یکی از سخاوتمندان معروف عرب و از اشراف قریش محسوب میشد.30.یعنی با پرداختبیش از این مقدار آن دو بزرگوار را در محذور اخلاقی و مشکل دچار میکردم.31.بحار الانوار، ج 43، ص 349.32.خصال صدوق، «باب الثلاثة».33.نقل از عیون الاخبار ابن قتیبة، ج 3، ص 140.34.حیاة الامام الحسن(علیه السلام)، ج 1، صص 330-329.35.تاریخ ابن عساکر، ج 4، ص 212.36.سوره آل عمران، آیه 164.37.خصال صدوق، «باب الثلاثه»، حدیث 121.38.به صفحه 329 به بعد مراجعه نمایید.39.سوره الرحمن، آیه 60.40.صحیفه سجادیه، ص 69.41.استاد در شرح این جمله گوید:اگر کسی بدی کند و انسان هم در برابر او بدی کند، این سگ رفتاری است، زیرا اگر سگی، سگ دیگری را گاز بگیرد، این یکی هم او را گاز میگیرد، نیکی را نیکی کردن-خرکاری است، اگر کسی به انسان نیکی کند و انسان هم در مقابل او نیکی کند این کار مهمی نیست، زیرا یک الاغ وقتی که شانه یک الاغ دیگر را میخاراند، او هم فورا شانه این یکی را میخاراند، بدی را نیکی کردن کار خواجه است.42.ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 117 و حیاة الامام الحسن(علیه السلام)، ج 1، ص 314.منبع: زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 448]
صفحات پیشنهادی
شمه ای ازاخلاق امام حسن(علیه السلام)
شمه ای ازاخلاق امام حسن(علیه السلام) نويسنده:حجت الاسلام سید هاشم رسولی محلاتی مرحوم شیخ صدوق در کتاب امالی به سند خود از امام صادق(علیه السلام)روایت کرده که آن ...
شمه ای ازاخلاق امام حسن(علیه السلام) نويسنده:حجت الاسلام سید هاشم رسولی محلاتی مرحوم شیخ صدوق در کتاب امالی به سند خود از امام صادق(علیه السلام)روایت کرده که آن ...
شمه ای ازاخلاق امام هادی(علیه السلام)
شمه ای ازاخلاق امام هادی(علیه السلام)-شمه ای ازاخلاق امام هادی(علیه السلام) پیشوایان ... به امام حسن مجتبی علیه السلام میرسد بر اساس نوشته شیخ طوسی ازیاران امام هادی و امام ...
شمه ای ازاخلاق امام هادی(علیه السلام)-شمه ای ازاخلاق امام هادی(علیه السلام) پیشوایان ... به امام حسن مجتبی علیه السلام میرسد بر اساس نوشته شیخ طوسی ازیاران امام هادی و امام ...
آغاز به کار سایت امام حسن علیه السلام
شمه ای ازاخلاق امام حسن(علیه السلام) نويسنده:حجت الاسلام سید هاشم رسولی محلاتی مرحوم شیخ صدوق در کتاب امالی به سند خود از امام صادق(علیه السلام)روایت کرده که آن .
شمه ای ازاخلاق امام حسن(علیه السلام) نويسنده:حجت الاسلام سید هاشم رسولی محلاتی مرحوم شیخ صدوق در کتاب امالی به سند خود از امام صادق(علیه السلام)روایت کرده که آن .
داستان تولد امام حسن مجتبی علیه السلام
شمه ای ازاخلاق امام حسن(علیه السلام) ... این هم داستان جالبی است:ابن کثیر از علمای اهل سنت در البدایة و النهایة روایت کرده ..... منبع: زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام .
شمه ای ازاخلاق امام حسن(علیه السلام) ... این هم داستان جالبی است:ابن کثیر از علمای اهل سنت در البدایة و النهایة روایت کرده ..... منبع: زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام .
گذری بر حیات امام مجتبی علیه السلام
گذری بر حیات امام مجتبی علیه السلام·شناخت مختصرى از زندگانى امام حسن(ع).فریادرس محرومان·نكته آموزنده·خاندان ... شمه ای ازاخلاق امام حسن(علیه السلام) شمه ای ازاخلاق امام ...
گذری بر حیات امام مجتبی علیه السلام·شناخت مختصرى از زندگانى امام حسن(ع).فریادرس محرومان·نكته آموزنده·خاندان ... شمه ای ازاخلاق امام حسن(علیه السلام) شمه ای ازاخلاق امام ...
امام باقر علیه السلام چشمه زلال معرفت و علم
امام باقر علیه السلام چشمه زلال معرفت و علم چشمه جاری شکافنده علمها در بیابان خشکیده دانش جوشیدن ... ای افتخار شیعه که در ضیافت خانه حوزه ها و دان. ... بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن(ع) و از سوی پدر به امام حسین(ع) می رسید. .... علوم امام باقر علیه السلام، چشمه زلال معرفت و علم شمه ای از اخلاق، صفات و .
امام باقر علیه السلام چشمه زلال معرفت و علم چشمه جاری شکافنده علمها در بیابان خشکیده دانش جوشیدن ... ای افتخار شیعه که در ضیافت خانه حوزه ها و دان. ... بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن(ع) و از سوی پدر به امام حسین(ع) می رسید. .... علوم امام باقر علیه السلام، چشمه زلال معرفت و علم شمه ای از اخلاق، صفات و .
فضائل امام هادی علیه السلام
فضائل امام هادی علیه السلامامامان و پیشوایان معصوم علیهمالسلام انسانهای كامل و ... نزد علی بن حسن عسكری رفتند احمد ابن اسحاق از وامی كه برگردنش بود نزد حضرت شكایت .... شمه ای از فضایل امام هادی(علیه السلام) شمه ای ازاخلاق امام هادی(علیه السلام) فروغی از ...
فضائل امام هادی علیه السلامامامان و پیشوایان معصوم علیهمالسلام انسانهای كامل و ... نزد علی بن حسن عسكری رفتند احمد ابن اسحاق از وامی كه برگردنش بود نزد حضرت شكایت .... شمه ای از فضایل امام هادی(علیه السلام) شمه ای ازاخلاق امام هادی(علیه السلام) فروغی از ...
کتاب شناسی امام حسن مجتبی علیه السلام
شمه ای ازاخلاق امام حسن(علیه السلام) و از کتاب فائق زمخشری روایت کرده که گوید: رسم امام حسن(علیه السلام)چنان بود که چون از نماز صبح فارغ ..... گوسفند مرا برای ...
شمه ای ازاخلاق امام حسن(علیه السلام) و از کتاب فائق زمخشری روایت کرده که گوید: رسم امام حسن(علیه السلام)چنان بود که چون از نماز صبح فارغ ..... گوسفند مرا برای ...
وضوی امام علی علیه السلام چگونه بود
شمه ای ازاخلاق امام حسن(علیه السلام) حسن بن علی(علیه السلام)چنان بود که چون وضو میگرفتبندهای استخوانش به هم میخورد ... که حسن بن علی چنان بود که چون از وضوی ...
شمه ای ازاخلاق امام حسن(علیه السلام) حسن بن علی(علیه السلام)چنان بود که چون وضو میگرفتبندهای استخوانش به هم میخورد ... که حسن بن علی چنان بود که چون از وضوی ...
حیات تاریخی امام جواد علیه السلام
حیات تاریخی امام جواد علیه السلام-حیات تاریخی امام جواد علیه السلامآگاهیهای تاریخی درباره زندگی امام جواد علیه السلام چندان گسترده نیست؛ زیرا افزون ... شمه ای ازاخلاق امام هادی(علیه السلام) ... حضرت عبدالعظیم حسنی، یادگار امام حسن (علیه السلام) در ری ...
حیات تاریخی امام جواد علیه السلام-حیات تاریخی امام جواد علیه السلامآگاهیهای تاریخی درباره زندگی امام جواد علیه السلام چندان گسترده نیست؛ زیرا افزون ... شمه ای ازاخلاق امام هادی(علیه السلام) ... حضرت عبدالعظیم حسنی، یادگار امام حسن (علیه السلام) در ری ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها