واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بيماري دل و علائم آن يکي از حالات دل، بيماري و مرض آن است که آثار بسيار زيانبار دنيوي و عقوبات اخروي را براي فرد و جامعه به دنبال دارد. قرآن کريم در ضمن اشاره به آيات متعدد به انحراف و بيماري قلب از واژه ها و مفاهيمي چون مرض دل، زيغ، قساوت قلب، رين و زنگار، طبع و مهر نهادن بر قلب ، قفل قلب، کوري قلب و مرگ قلب ياد مي کند. اين بيماري ها همانند بيماري هاي جسم، علائم و نشانه هايي دارند و نيز البته عوامل و عللي موجب پيدايش اين امراض قلبي مي شوند. اين عوامل انحراف قلب و علائم آن، به صورت کامل و دقيق، در آيات و روايات مطرح و بررسي شده است.نکته مهم آن است که هر فرد مسلمان وظيفه دارد که اين علل و نيز نشانه هاي امراض قلب را شناخته و با بررسي و محاسبه ي قلب و نفس خويش، با مشاهده ي کوچک ترين علامت بيماري به درمان آن اقدام نمايد. زيرا اگر با امروز و فردا کردن سستي کنيم، مرض و بيماري روحي، مزمن مي شود و به تدريج موجب قساوت و فساد قلب مي گردد تا آن جا که به مسخ و مرگ قلب آدمي مي انجامد.نکته مهم ديگر، که بايد همگان به آن عنايت کنند، تدريجي، نامحسوس و بطئي و مرموزانه بودن انحراف هاي قلبي است؛ چنان که اگر اهل دقت و مراقبت از نفس نباشيم، پس از گذشت چندي خود را غرق در رذايل اخلاقي مي يابيم. آري بايد چونان نگهباني دلسوز بر سر دروازه هاي دل نشست و از آن مراقبت کرد و مواظب ورودي ها و خروجي هاي قلب بود و با انحرافهاي قلبي مبارزه کرد.علايم بيماري دلبه تعبير بعضي از حکما؛ از مهم ترين نشانه هاي بيماري دل، همانا قوت گفتن نيروي وهم و ضعيف شدن عقل و قواي عقلاني مي باشد: به گونه اي که کم کم کبر، نخوت و خودآرايي و خودنمايي و تعارض در گفتار و بيان در فرد رشد کرده و تشديد مي شود.1. نفاق: يکي از نشانه هاي انحراف قلب، دوگانگي در گفتار و کردار يا تعارض بين قلب و عمل است که از آن به نفاق تعبير مي شود. ابته نفاق مراتبي دارد که از مرتبه ضعيف آن که همان نفاق در لوازم ايمان است، شروع شده و به نفاق در اصل ايمان منجر مي شود.نفاق در لوازم ايمان، همانا ضعف ايمان به خداوند تعالي و روز جزاست که البته در زبان و بيان به دروغ مدعي مي شود که خداوند را دوست دارد و از روز جزا مي ترسد، ولي بي باکي او در انجام گناهان، شاهدي بر دروغ گويي و نفاق او است:«يقولون بافواههم ما ليس في قلوبهم والله اعلم بما يکتمون»؛(1) «به زبان خود چيزي مي گويند که در دلهايشان نيست! و خداوند به آنچه کتمان مي کنند، آگاه تر است».و از نشانه ها و مراتب ديگر نفاق، سستي در انجام واجبات و بي رغبتي و بي ميلي در انجام نماز و نيز دوست داشتن ستايش به خوبي که در او نيست، مي باشد. «و اذا قاموا الي الصلاه قاموا کسالي»؛(2) «و يحبون ان يحمدوا بما لم يفعلوا»؛(3) «دوست دارند در برابر کارهايي که انجام نداده اند مورد ستايش قرار گيرند».با عدم درمان اين انحرافهاي قلبي کم کم کار به جايي مي رسد که فرد جايگاه وصف خود را در جنگ بين حق و باطل، گم مي کند و بين دو گروه سرگردان مي شود: «مذبذبين بين ذلک لا الي هؤلاء و لا الي هؤلاء»(4)ميان دو گروه سرگردانند؛ نه با آن گروهند نه با اين گروه.يا گل نورسته شو يا بلبل شوريده حاليا چراغ خانه يا آتش به جان پروانه باشيا که طبل عاشقي يا کوس معشوقي بزنيا به رندي شهره شو يا در جمال افسانه باشيا مسلمان باش يا کافر، دورنگي تا به کييا مقيم کعبه شو يا ساکن بتخانه باشبا غليظ شدن نفاق، کم کم دوست و ياوراني از دشمنان خدا پيدا مي کند و به خدعه با مؤمنين مي پردازد.در آن هنگام که پيامبر عظيم الشأن صلي الله عليه و اله و سلم براي فتح مکه عازم شدند، دستور فرمود که خبر به مردم مکه نرسد، ولي حاطب ابن ابي ملتعه که فاميل و بستگاني در مکه داشت، نامه اي نوشت تا قريش را از آمدن پيامبر مطلع سازد. نامه را به دست زني به نام ساره داد که به قريش برساند.ساره نامه را ميان گيسوان خود پنهان کرد و راهي مکه شد. جبرئيل امين عليه السلام خبر جاسوسي حاطب ابن ابي ملتعه را به رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم رساند. آن رسول گرامي حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام را با جمعي جهت تعقيب او فرستاد تا نامه را از او گرفته و نزد رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم بياورند.زن را در بين راه مکه يافتند. اميرالمؤمنين عليه السلام هرچه به آن زن اصرار فرمود که نامه را تسليم کند، امتناع کرد. آن حضرت شمشير را از نيام برکشيد و فرمود اگر نامه را ندهي ترا خواهم کشت. زن چون مي دانست اميرالمؤمنين سخن به حق مي گويد و خلاف آنچه مي گويد، نمي کند، نامه را از ميان گيسوان بيرون آورد و به حضرت داد. اميرالمؤمنين عليه السلام نامه را در اختيار پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم گذاشت. آن گاه حاطب بن ابي ملتعه را احضار فرمود و به او گفت: چرا چنين کردي؟ عرض کرد: خواستم حقي بر قريش پيدا کنم که به رعايت آن، حمايت بازماندگان من کنند. خداوند تبارک و تعالي اين آيه را نازل فرمود:(5) «لاتتخذوا عدوي و عدوکم اولياء»؛(6) «دشمن من و خود را دوست نگيريد». 2. عدم تعقل و تدبر در آيات الهي: «افلا يتدبرون القران ام علي قلوب اقفالها»؛(7) «آيا آنها در قرآن تدبر نمي کنند يا بر دلهايشان قفل نهاده شده است».3. پيمان شکني: «فبما نقضهم ميثقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قسيه»(8) ولي به خاطر پيمان شکني، آنها را از رحمت خويش دور ساختيم؛ و دلهاي آنان را سخت و سنگين نموديم.4. به بازيچه گرفتن آيات حق و اشتغال به لهو و لعب: «ما يأتيهم من ذکر من ربهم محدث الا استمعوه و هم يلعبون لاهيه قلوبهم»(9) هيچ يادآوري تازه اي از طرف پروردگارشان، براي آنها نمي آيد، مگر آن که با بي تفاوتي به آن گوش مي دهند.5. طمع به زنان با شنيدن صداي آنان : «ينساء النبي لستن کأحد من النساء ان اتقيتن فلاتخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض و قلن قولا معروفا».(10) اي همسران پيامبر! شما همچون يکي از زنان معمولي نيستيد، اگر تقوا پيشه کنيد؛ پس به گونه اي هوس انگيز سخن نگوييد که بيماردلان در شما طمع کنند، و سخن شايسته بگوييد.پي نوشت ها:1- آل عمران، 167.2- نساء 142.3- آل عمران، 188.4- نساء، 143.5- بحارالانوار، ج 21، ص 136، ح 30.6- ممتحنه، 1.7- محمد، 24.8- مائده، 13.9- انبياء، 2 و 3.10- احزاب، 32.منبع:کتاب ره توشه راهيان نور
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 339]