تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد ميهمانش را گرامى دارد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1841980702




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پرسشها و پژوهشهاى باسته قرآنى در زمينه فلسفه اخلاق(1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پرسشها و پژوهشهاى باسته قرآنى در زمينه فلسفه اخلاق(1)
پرسشها و پژوهشهاى باسته قرآنى در زمينه فلسفه اخلاق(1) مقوله اخلاق ازكهن ترين روزگاران، همپاى دلمشغولى هاى بسيار، درطول تاريخ دراز آهنگ تمدن انسانى، ذهن و ضمير آدمى را به خود مشغول داشته و دركارنامه علوم بشرى مكالمات و مجادلات بسيارى را به همراه داشته است.از هزاره هاى پيش ازميلاد تا پايانه سده بيستم، آيينها و مكتبهاى گوناگون به تبيين اخلاق و دفاع از قلمرو آن پرداخته اند واهل بصيرت و فكرت به تأمّل و نظريه پردازى در زواياى گوناگون آن نشسته اند. در هند، هندوئيسم، در چين، تائوئيسم و نيز تعاليم كنفوسيوس، در ژاپن، آيين شينتو و درايران باستان، دين زرتشت و سرانجام درآشوبستان دوران جديد و عصر انسان بحران زده معاصر، آدمى به تعالى و رهايى روح از ارتكاب مناهى و ملاهى و سير در جنبه روحانى و سلوك اخلاقى دعوت شده است.همپاى اقبال عالمان و انديش ورزان به تحليل و تبيين رفتار اخلاقى انسان و بلكه پيش ازآن، صورتى از اخلاق دينى و نظامهاى اخلاقى وحيانى وجود داشته است و اساساً اخلاق و نگره عملگرايانه آنان همواره انسان را ازمعيشت ومعرفت زمينى به ادراك و رفتارى ماورايى و قدسى فراخوانده اند و روشنا وگرماى شعله ايمان را همراه با سير و سلوك كريمانه اخلاقى دانسته اند.مطالعه دركارنامه اخلاقى تعاليم انبيا از ابراهيم خليل(ع) و موساى كليم(ع) ونيز رسولان بنى اسرائيل و عيسى مسيح(ع)، تا سالار ومهتر اين قافله پيامبراكرم(ص)، گوياى روشن نقش اخلاق در اديان توحيدى و آسمانى است. بويژه توفيق آيين پيامبر(ص) دربرپايى جامعه اى فرهيخته و اخلاقى در يخبندان استخوان سوز جاهليت و شرك، درخور تأمّل و انديشه است.اين كه قرآن چگونه از مردمى كه زشت خويى و بدسيرتى را جمال وجلال مى انگاشتند! اسطوره هايى ساخت كه تا دورترين افقهاى فكر بشريت را روشنى دادند و در نشر دعوت، توفيقمند گشتند، بارى است عظيم بر دوش پيروان اديان و تكليفى گران در برابر خيل عظيم فلسفه ها و فكرهاى الحادى و چشم فروبسته از آسمان!امروز پاسخگويى به پرسشهاى ريز و درشتى كه ذهن و ضمير انسان اين عصر را به خود مشغول ساخته، تكليفى بر ذمه عالمان و قرآن پژوهان دينى است. پرسشهايى ازاين دست كه مرز ميان دين واخلاق كجاست وآيا بنيانهاى اخلاقى را بايد بر دين استواركرد ويا اخلاق، بنيانى مستقل دارد؟ ونيز آيا قرآن، تمامى مكارم اخلاقى انسان را امضا مى كند؟ ويا مواردى از اختلاف ميان گزاره هاى اخلاق دينى واخلاق انسانى را مى توان مشاهده كرد؟آيا پايگاه نهايى اخلاق درنگاه قرآن، عقل است يا وحى؟ آيا اخلاق دينى جنبه انحصارى و نزاع برانگيز دارد ومصالح متدينان و دينداران را برمصالح بشرى مقدم مى دارد يا خير؟و…پرسشهايى ازاين دست درحوزه فلسفه اخلاق دستمايه سير و سلوك محققانه در حوزه تفكر قرآنى و رودبار معرفت شناختى وحى دراين مقال گشته است، واميد اين نوشتار، دستيابى به ادراك و رهيافت خاص قرآنى در زمينه مباحثات نوين فلسفى اخلاق و داورى ارزشى رفتار است.اينك آنچه در ادامه مى آيد، مهم ترين پرسشها در اين زمينه است:1. تعريف اخلاقفيلسوفان و نظريه پردازان اخلاق، در تبيين ماهيت اخلاق تعريفهاى مختلفى را ارائه كرده اند.(ارسطو) فضيلت اخلاقى را ملكه اى نفسانى دانسته كه برپايه اعتدال وحدّ وسط در قواى وجودى استوار است.(فارابى) درنظريه اى متأثر از ديدگاه ارسطويى در زمينه اخلاق وسعادت، وظيفه وكاركرد عقل فعال را راهنمونى انسان به نهايت مراقبت كمال ويژه خود دانسته كه همان سعادت است.(امام محمد غزالى) اخلاق را صورت باطن و هيئت راسخه درنفس مى داند كه صدور و ايجاد اعمال و رفتار ارزشى را موجب مى گردد.(ابن مسكويه) انديشور بلند پايه قرنهاى چهارم و پنجم هجرى، خُلق را حالتى نفسانى دانسته است كه پيدايش بدون درنگ اعمال و رفتارهاى اخلاقى بدان مستند است واين حالت، خود برخاسته از طبيعت وجودى آدمى است كه درمواردى به كم ترين محرّكها پاسخ مثبت مى دهد ويا ريشه در امور اكتسابى حاصل آمده از تمرين و ممارست دارد.فليسوف شهير، (بوعلى سينا) براساس تقسيم عقل وحكمت به دوبخش نظرى وعملى، سعادت را والاترين خير، و عبارت از به سربردن هميشگى درجوار حق تعالى مى داند.(خواجه نصير طوسى) با نگاشتن كتاب گرانسنگ اخلاق ناصرى، ديدگاههاى فارابى، ابن مسكويه و بوعلى سينا را تحكيم كرده است.(مجلسى) درنظريه اى ناظر به ديدگاه ارسطو و با تكيه بر روايات، خُلق را ملكات وصفات رسوخ يافته در روح مى داند كه نيك يا بد بوده و در برابر رفتار قرار دارد.(فيض كاشانى) به پيوست نظريه ابوحامد، خلق و خوى را هيئتى استوار در نفس مى داند كه صدور و پيدايش افعال را به آسانى موجب مى گردد ونيك و بد آن درگرو داورى و تعيين عقل و شرع است.در سده هاى اخير (ملامهدى نراقى) درمقام تعريف اخلاق آورده است كه اخلاق، عبارت از ملكه اى نفسانى است كه مقتضى انجام كارهايى به آسانى مى شود. وى سرچشمه خُلق را سرشت انسانى ونيز حالات پيدا شده ازتمرين و ممارست دانسته است.تعريف اخلاق در آموزه هاى قرآنپس از مرورى بر تعريفهاى گوناگون از اخلاق، بايد ديد:1. كدام يك از تعريفهاى يادشده با آموزه هاى وحى هماهنگ تر و نزديك تر است؟2. آيا از تعريفهاى يادشده براى اخلاق، مى توان مفاهيم كلى اخلاق را نتيجه گرفت؟3. تفاوت تعريفها مى تواند نشانگر منشأهاى متفاوت اخلاق باشد؟4. آيا اخلاق، امرى نفسـانى و ملكه درونى است، يا بر رفتـار نيز اطلاق مى شود؟5. ازنظر قرآن، اخلاق امرى اختيارى و اكتسابى است، يا مربوط به سرشت و طبيعت انسان است؟6. آيا مى توان از آيه هاى زير در رسيدن به تعريف قرآنى اخلاق بهره جست؟ـ (ونفس وما سوّاها. فالهمها فجورها و تقواها) شمس/ 7 -8سوگند به نفس وجان آدميان و آنچه نفس آدمى را سامان بخشيده، سپس بدكارى (پرده درى و ارزش ستيزى) و پرهيزكارى (رعايت ارزشها و خويشتن دارى از فروغلطيدن در بدى) را به او الهام كرد.ـ (قد أفلح من زكّيها. و قد خاب من دسّيها) شمس/ 9 ـ 10رستگار آن كس است كه نفس خويش از پليديها دورداشت و نوميد و وامانده آن كسى كه نفس خود را در بديها وانهاد.ـ (قل كلّ يعمل على شاكلته) اسراء/ 84بگو، هركس براساس روش و ساختار خود عمل مى كند.واژه (شاكله) درآيه، نياز به تأمّل فزون تر دارد، تا مشخص شود آيا منظور از آن، چيزى است مانند سرشت كه گرايشهاى عملى را تعيين مى كند، يا حقيقتى ديگر است؟ وآيا آن ساختار و طرح درونى كه اعمال بيرونى را جهت مى دهد و رقم مى زند، امرى است اختيارى يا جبرى؟منابع:1. اخلاق ومذهب، محمد تقى جعفرى.2. آشنايى با علوم اسلامى، شهيد مطهرى، جلد 2 .3. مقايسه اى ميان اخلاق كانت و اخلاق اسلامى، محمد اخوان.4. الميزان، علامه طباطبايى، 2/ 90.5. بنياد مابعد الطبيعة اخلاق ، امانوئل كانت، ترجمه حميد عنايت، على قيصرى.6. تاريخ معتزله، دكتر جعفر جعفرى.7. جامع السعادة، ملا مهدى نراقى.8. اخلاق ناصرى، خواجه نصير طوسى.9. احياء العلوم، غزالى.10. تفسيرنمونه، ناصر مكارم و جمعى از نويسندگان.2. ارتباط دين و اخلاقدين باورى واخلاق، دو خصيصه ديرين و ريشه دار در سرشت و ساختار وجودى انسان بوده است. درمطالعه تاريخى سير تمدن بشر، آميختگى اخلاق ومذهب به وضوح رخ مى نمايد، تا آنجا كه اساساً اخلاق در اديان يهود، مسيحيت و اسلام، كاملاً جنبه دينى به خود گرفته وماهيتى مذهبى دارد. اما اين كه كدام يك ازاين دو پديده، پيشين برديگرى است، مسأله اى است كه بيش ازحدس و تخمين را بر نمى تابد.مطالعات تاريخى نشان مى دهد كه همه اديانى كه به نوعى در پيشبرد مادى و معنوى انسانها مؤثر بوده اند، برخوردار از قوانين اخلاقى كاملى نيز بوده اند، تا بدان اندازه كه مى توان ادعا كرد، نخستين توصيه اى كه اديان براى بشر دارند، عبارت است از سلوك ومعاشرت براساس اصول عادلانه و به دور از ساختارهاى تصنعى و ترس ازمجازات و كيفر دنيوى.با اين همه برخى هرگونه ارتباط دين و اخلاق را انكار كرده و حتى براين باورند كه وحى (دين) نقشى درمعرفت اخلاقى ندارد و اصولاً دخالت دادن دين درساخت وپرداخت انگيزشهاى اخلاقى را ناهمساز با ماهيت اخلاقى امور دانسته اند!از زمانى كه دين به تدريج از عرصه هاى اجتماعى كنار گذاشته شد وحضور آن در صحنه فرهنگ و سياست ومديريت و ساير عرصه هاى جمعى تحمل نگرديد، بر اخلاق سكولار و اخلاق بدون دين تأكيد بيش ترى صورت گرفت.اين گروه برمبناى ديدگاههاى اومانيستى وسكولاريستى، معتقدند كه بايستى اخلاقى عام و انسانى بنا كرد، و احساس مى كنند كه اخلاق دينى با مبانى انسانى منافات دارد، ازجمله براين نكته تأكيد مى ورزند كه اخلاق دينى مصلحت انديشانه بوده و هميشه در پى مصالح افراد دين دار وجامعه دينى است، درحالى كه اساس و ساختار اخلاق، برايثار وگذشت و تأمين منافع همگانى است. همين گونه اخلاق دينى به مجموعه اى از باورهاى متعالى پيوسته است و به عبارت ديگر، امورى را پيش فرض مى گيرد كه اثبات آنها همواره محل نزاع بوده است ـ چونان وجود خداوند، بقاى نفس، اختيار آدمى و… ـ واگر اعتقاد آدمى به اين امور متعالى سست و متزلزل گردد، در عمل، اخلاق را نيز از دست مى دهد، پس بايسته ترآن كه اخلاقى جداى از اعتقاد بنا كنيم.درمقابل اينان، گروهى ديگر اعتقاد دارند كه اخلاق بدون باورهاى دينى و دست كم بدون اعتقاد به خدا معنى ندارد، زيرا آنچه ميان تمامى اديان و سنتها مشترك است، باور به خداست. دراين ديدگاه اساساً اخلاق و دين توأمان هستند.گروهى نيز به نوعى ارتباط ضمنى ميان دين و اخلاق معتقد بوده و براين نظرند كه مبادى و تعاليم دين جز از راه وحى و ارتباط آسمانى پديد نمى آيد. اما ارزشها ومبادى اخلاق به همان اندازه كه به وحى الهى تكيه دارد، به الهام، فطرت پاك وگوهرانسانى آدميان نيز ارتباط دارد. به ديگر سخن، سرچشمه اخلاق چيزى گسترده تر از وحى، فطرت، انديشه وخرد بشرى است.به هر صورت در ديدگاه كسانى كه معتقد به عدم ارتباط دين واخلاق هستند، اين پرسش، بايسته مى نمايد كه مقصود، عدم ارتباط در فهم تفصيلى دين و اخلاق است يا در قلمرو آن دو مفهوم و يا اين كه دوگانگى درحوزه آثار، فرايندها و دستاوردها است. و به هر تقدير فهم و درك زواياى مختلف اين مسأله با فهم، تحليل و بررسى دقيق رابطه ميان دين و اخلاق و تعامل و هميارى هريك با ديگرى ممكن است.زمينه هاى تأمل و بازنگرى درارتباط دين واخلاقدوره هايى كه تحولات اجتماعى با سرعت انجام مى شود، استخوان بندى فكرى فرهنگ فرو مى ريزد و لزوم تجديد نظر درمفاهيم و اصول اساسى و معيار ارزشها احساس مى شود، از بهترين ادوار جلوه رشد فلسفه هستند.سده هاى شانزدهم و هفدهم كه همزمان با زوال بزرگ مالكى قرون وسطى است به آزادى در امر صنعت منتهى شد، واين دوره مانند قرنهاى پنجم و چهارم پيش ازميلاد، دوره غليان تحركات فلسفى گرديد، درهر دو مورد (يعنى قرنهاى شانزدهم و هفدهم ميلادى و پنجم و چهارم قبل ازميلاد) مى توان فروريزى باورهاى سنتى دوره هاى پيشين را ديد و قرن بعدى قرن سازندگى و انسجام به شمار مى آيد.رشد تجارت و صنعت، كشف سرزمينهاى تازه، اصلاحات اجتماعى (رفرماسيون) انقلابهاى كپرنيكى و گاليله اى درعلم و پيدايش حكومتهاى قدرتمند دنيوى، اصول تازه اى براى رفتار فردى و تشكيلات اجتماعى ايجاب كرد.درقرن شانزدهم، فرانسيس بيكن، منطق و روش شناسى مدرسى قرون وسطى را درهم ريخت. اراسموس، لوتر وكالوين درحالى كه سعى مى كردند رشته پيوند دين و اخلاق را محكم كنند، ساختمان مفصل قوانين شرعى مبتنى بر حجيت اخلاقى كليساى قرون وسطى را از داخل ويران كردند و ماكياولى، پل بين اخلاق دينى وعلم سياست را منهدم كرد.درقرن هفدهم كار تجديد بناى فلسفه را دكارت، هابز، لايب نيتس، اسپينوزا و لاك به عهده داشتند.نظريه اخلاقى جديد با توماس هابز (1588 ـ 1679) آغازگرديد. طبيعت شناسى گاليله اى مفاهيم سنتى غايت طرح و ارزش در جهان جسمانى را كه مورد حمايت مرجعيت دينى كليسا بود به مبارزه طلبيد. اين علم جديد، نظريه قانون طبيعى را مورد ترديد قرار مى داد و فرضهاى انسان مدارانه (آنتروپومورفيك) الهيات را پوچ مى دانست.معيارهاى جديد احكام اخلاقى نه براساس طرح جهانى طبيعت ويا اخبار مقدس كه حاكى از اراده خداوند است، بلكه با تكيه برخود انسان بايد تأسيس مى شد، كه اساس آن يا درساخت زيستى اوست، يا در توافق با همنوعان يا در تشكيلات اجتماعى ـ سياسى كه او خود ايجاد كرده است.به اين ترتيب فلسفه هاى اخلاقى اصالت طبيعت، نسبيت فرهنگى و ذهن گرايى، همزمان و از يك پدر و مادر متولد شدند. هابز كه در زمان جنگ كشورش با كشورهاى ديگر متولد شد، امنيت زيست را به عنوان هدف عالى و قصواى فعل انسان تلقى مى كرد واصل صيانت ذات را در اثر بزرگ خود ـ لويا نان ـ زيربناى نظام اخلاقى و سياسى خود قرار داد.اهميت تفكر هابز براى نظريه اخلاق جديد، فوق العاده است. هابز براى رهانيدن علم اخلاق از محدوديتهاى الهيات و ديدگاه انسان مدارانه درباب طبيعت، توجه فلسفه را به مسائلى بازگرداند كه در عصر سقراط و سوفسطائيان مورد كشمكش بود و حدود هزارسال بود كه جلوه خود را از دست داده بود. وى درعين حال درك مسائل اخلاقى را به سطح عالى رساند، زيرا هم از بينش مسيحى كه اصول اخلاقى آن داراى يك نيروى الزام آور است بهره مى گرفت. وهم از تصفيه هاى روش علمى دستاورد بيكن، گاليله و دكارت.اگر هابز نتوانست آن را حل كند، دست كم چنين نبود كه كاملاً در دام يكى از طرفين آن افتد، بلكه از هركدام اندكى متأثر بود.1. آيا قرآن، اخلاق را بر شالوده اعتقاد استوار مى داند، يا ديندارى و باورمندى به دين را ازنتايج اخلاق و مبتنى بر آن مى شمارد؟ وبه تعبير ديگر، آيا بنيادها و نظام اخلاقى در وجود انسان، قبل از دين حضور دارد، يا پس ازآن شكل مى گيرد؟2. درمطالعات قرآنى مى توان ميان (بنيادها و منشأهاى اخلاق) با (نظام و ساختارهاى اخلاقى) تمايز قايل شد و بنيادها را پيش از دين و ساختارهاى نظام ضد اخلاقى را پس از دين و نتيجه دين باورى به حساب آورد؟3. پذيرش نسبى اهل كتاب از سوى قرآن به عنوان پيروان كتب آسمانى و معتقدان به مبدأ و معاد، مى تواند دليل آن باشد كه قرآن، اعتقادات مشترك ميان اديان آسمانى را زيرساخت اخلاق مشترك و سرانجام سعادت مشترك مى داند؟4. آيا از آيات ذيل، مى توان براى موضوع مورد نظر نيتجه اى قرآنى به دست آورد؟(قل هل ننبّئكم بالاخسرين أعمالاً. الذين ضلّ سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انّهم يحسنون صنعاً. اولئك الذين كفروا بآيات ربّهم ولقائه فحبطت أعمالهم فلانقيم لهم يوم القيامة وزناً) كهف / 105 ـ 103بگو آيا شما را آگاه كنم كه چه كسانى بيش از همه زيانكارند! آنان كه كوشش آنها در زندگى دنيا تباه شد، درحالى كه فكر مى كردند كار نيكو مى كنند. آنان كسانى هستند كه به آيات الهى وملاقات پروردگار كفر ورزيدند و بدين خاطر اعمالشان ناچيز وفاقد ارزش شد و در روز قيامت براى آنان منزلت و ارزشى نخواهد بود.آيا از آياتى از اين دست مى توان نتيجه گرفت كه ميان 1. سعادت 2. تلاش وعمل 3. تصور و فهم اخلاقى 4. ايمان دينى، پيوندى ناگسستنى است؟آيا ازآيات فوق مى توان نتيجه گرفت كه هرگاه ايمان نباشد، باورها و فهم هاى اخلاقى، پندارى بيش نيستند ونمى توانند به نتايج ارزشى منتهى شوند، يا آيه درمقام اين است كه تنها دستاوردهاى اخروى و آن جهانى را بيان كند و اساساً نظر به رابطه اين دنيايى اخلاق و دين ندارد؟منابع:1. حكمت الهى عام وخاص، الهى قمشه اى.2. شرح و تفسير مكارم الاخلاق، فلسفى.3. اخلاق و انسان، ترجمه پرويز شهريار.4. اخلاق و مذهب، علامه جعفرى.5. درآمدى تاريخى بر اخلاق، استفن وارد.6. جاودانگى اخلاق، مطهرى.7. اخلاق و سياست درجامعه، راسل ـ ترجمه حيدريان.8. الميزان ، علامه طباطبايى، جلد 9.9. اخلاق در قرآن، مصباح يزدى.10. اخلاق اسلامى، حسين حقانى.11. فرهنگ و دين، ميرچا الياده ـ مقاله فلسفه اخلاق.3.بنيادها و خاستگاه اخلاقاخلاق، بيش تر به عنوان راه و روشى جهت قانونمند ساختن و ضابطه مند گردانيدن رفتار انسان درحوزه فرديت خويش واجتماع درنظر گرفته شده است. برپايه برخى ديدگاهها درحوزه فلسفه اخلاق، اساس ارزشهاى اخلاقى امر ونهى الهى است و شناخت اوامر و نواهى الهى دربردارنده شناخت لازم جهت دستيابى به چگونگى رفتار اخلاقى خواهد بود. بنابراين آراء دينى و متافيزيكى در تبيين و تعليل وتوجيه تعهدات اخلاقى به زندگى نقش بسزايى داشته و اساساً بدون مبانى دينى و متافيزيكى و يا دست كم پاره اى ازاين مبانى، تلاش اخلاقى معنى نخواهد داشت.گروهى ديگر از فيلسوفان اخلاق، همپاى اعتقاد به استقلال اخلاق ازدين، معتقدند، اخلاق به قلمرو خاصى اختصاص داشته و همسويى وارجاع پذيرى آن به دين، ناممكن است. اينـان منشـأ عمل اخلاقى و رفتـار ارزشى را اراده آزاد انسـانى مى دانند.گروهى نيز بر اين مدعا اصرار مى ورزند كه معيارها و مبانى اخلاقى منطقاً از دين و مبانى دينى مستقل اند و به لحاظ معنوى نيز دو حوزه معرفتى جداگانه را تشكيل مى دهند، ولى مفاهيم اخلاقى برساير مفاهيم، حتى مفاهيم دينى تقدم دارد، بدين معنى كه درباب خط مشى فكرى و مبانى انديشه انسانى، حاكم نهايى عقل و وجدان اوست. همين گونه عقل و وجدان، اساس رفتارهاى ارزشى وعملكرد اخلاقى او را پى مى ريزد و حتى معيارهاى دينى و احكام مذهبى نيز بايد با محك مستقل وجدان سنجيده و تفسير شود، واين تنها اطاعت از قانون يا تكليف است كه خير ذاتى و ارزش نهايى تلقى مى شود.قرآن كريم دربخشى ازتعاليم خويش، با اشاره به ريشه هاى وحيانى اخلاق و آبشخور نهايى سلوك و رفتار كه باور به خدا و سنتهاست، براين نكته نيز تأكيد مى ورزد كه همه دعوتهاى دينى ونيز مجموعه معارف اخلاقى، داراى ابعاد انسانى مطلق هستند كه به گروه، زمان ومكان معينى اختصاص نداشته و درهمه زمانها و مكانها قابل تعميم و تسرى هستند، ومى توان اين گونه بيان داشت كه آنچه را وجدان و عقل سليم آدمى بينديشد و برآن مشى نمايد، همان مبانى وپايه هايى است كه اخلاق مبتنى بر وحى و سنت ارائه مى دهد و به انسان پيشنهاد مى كند.به هر تقدير آيا مى توان پذيرفت كه معرفت ارزشهاى اخلاقى منوط و وابسته به شناخت مفاهيم ومعارف دينى ومذهبى است؟آيا اساس فضيلتها و رذيلتهاى اخلاقى، اوامر و نواهى الهى است، تا بدين ترتيب يگانه راه كشف و دستيابى به آن نيز در گرو درك و دريافت تكاليف دينى باشد؟اگر ما بنيادهاى اخلاقى را مستقل بدانيم، حاكم و داور نهايى درباب درستى و يا نادرستى اخلاقى عقل است يا وجدان؟برپايه باور به حاكميت وجدان و تكليف گروى درباب خير ذاتى، آيا مى توان ادعا كرد كه فضيلت، كامل ترين نيكيهاست و خير برتر، آن ارزشى است كه فراتر از آن در محدوده درك وتصور راه نمى يابد؟آيا مى توان از آيه (اللّه وليّ الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور) (بقره/ 257) نتيجه گرفت كه رهيدن از ظلمتهاى اخلاقى و رهيابى به فضاى روشن فضايل، نيازمند ايمان و برخوردارى از ولايت الهى است و گرنه يا انسان اصولاً از ظلمت نمى رهد ويا دست كم از همه ظلمتها نخواهد رهيد؟ـ آيه (يا ايّها الذين آمنوا كونوا قوّامين بالقسط) (بقره/ 135) نشانگر آن است كه تنها از اهل ايمان مى توان انتظار قيام به قسط داشت، يا اين كه در نگاه وحى، ايمان به خدا مى تواند پشتوانه وثيقى براى قيام به قسط باشد؟ـ آيه (ولولافضل اللّه عليكم و رحمته ما زكى منكم من أحد ابداً) (نور/ 21) آيا اشارت به اين حقيقت دارد كه پاكى و فضيلت انسانها، در گرو سرشت فضيلت خواهى است كه خداوند درآدميان قرارداده است، يا به بعثت انبيا نظر دارد كه خداوند آنها را براى تزكيه انسانها فرستاده است، ويا اساساً به حقيقتى ديگر كه تأثير عمده در اخلاق وپاكى دارد، نظر دارد.بنيادهاى اخلاق، ازنظر فلاسفههدف افلاطون از فلسفه اخلاق اين بود كه طبيعت انسان را با يك طرح كمال مطلوب هماهنگ سازد، درحالى كه ارسطو اصول اخلاقى خود را براساس رفتار طبيعى انسان بنا نهاد.شايد انتظار مى رفت كه ارسطو ـ كه سالها تحت تعليم آكادمى افلاطون قرار داشت ـ همان نظر استاد را دنبال كند، اما چنين نشد و مخالفت ارسطو با افلاطون، بنيادى تر ازآن بود كه بتوان شباهتى بين آن دو يافت!ارسطو ـ اگرچه ـ اصطلاحاتى شبيه آنچه افلاطون به كار برده و نيز در اصول معين و مواضعى كه گوياى معقوليت فرهنگ يونانى است همگام وى بوده است; اما روش تحقيق او و تصورى كه او از وظيفه اصول اخلاقى درمورد انسان داشت، آن قدر با افلاطون مغاير بود كه توانست خود يك سنت فلسفى رقيب استاد را بنا كند.افلاطون، قائل به منبع اخلاق دينى و اصالت معنوى بود، درحالى كه ارسطو سنت طبيعت گرايى را مى پروراند. درسرتاسر تاريخ تمدن غربى پس از اين دو، نظريات اخلاقى كه براى معيارهاى اخلاقى و ارزش گذارى به يك منبع فوق طبيعى از قبيل خدا يا عقل محض نظر داشته اند، از ما بعد الطبيعه افلاطون متأثر شده اند، درحالى كه فيلسوفان طبيعت گرا كه معيارهاى اخلاقى را در نيازهاى اساسى انسان، تمايلات و استعدادهاى او يافته اند تحت تأثير ارسطو بوده اند.اصل قانون طبيعى كه از غايتمندى طبيعت در فلسفه ارسطو و اتحاد عقل انسانى بالوگوس جهانى در فلسفه رواقى اقتباس شده بود، تركيبى است ازاخلاق طبيعت گراى يونان و الهيات توحيدى. بنابراين اصل تحرك عقل آگاه و شعور اخلاقى، يك تمايل ذاتى در طبيعت انسان به وجود آورد و انطباق با اين طبيعت، هم طرح كلى خالق جهان را تكميل مى كند وهم احكام الهى را كه از طريق كتاب مقدس وحى شده است.قانون طبيعت، همان قانون الهى است كه عقل به اكتشاف آن توفيق يافته است، و بدين سان احكام كليسا و كتاب مقدس از يك سو و معرفت علمى درمورد نيازهاى كلى و تمايلات انسانى از سوى ديگر، در تدوين معيارهاى احكام اخلاقى، مكمل يكديگرند نه رقيب هم. آنجا كه بين علم و حجيت دينى اختلاف بروز مى كند، اين اختلافها ناشى از نقص شناخت علمى است.اتحادى كه توماس در پرتو اصل قانون طبيعى، بين اخلاق علمى و اخلاق دينى به وجود آورده و بعد توسط فرانسيسكو سوارس دقيق تر بيان شد، روش مؤثرى بود براى اين كه در حوزه ديانت كه جايگاه مهمى براى كسب سعادت است، محلى براى جريان زندگى روزمره درجهت وصول به خير و خوشى شخصى واجتماعى ايجاد گردد.دراين نظام، هريك از مبادى و اصول علمى كه با الهيات سازگارى داشت، از قبيل نظريات اصلى در روانشناسى و… مورد تقديس قرار گرفت.منابع:1. فلسفه اخلاق، محمد جواد مغنيه.2. قانون اخلاق، غلامرضا رشيد ياسمى.3. اخلاق، جورج ادوارد مور.4. درآمدى تاريخى به اخلاق، استفن وارد.5. مقايسه اى بين اخلاق كانت و اخلاق اسلامى، محمد اخوان.6. حسن و قبح عقلى يا پايه هاى اخلاق جاودان، ربانى گلپايگانى.7. وجدان، محمد تقى جعفرى.8. فلسفه اجتماعى، گروهى از نويسندگان، دفتر انتشارات علمى فرهنگى.9. فرهنگ و دين، زير نظر خرمشاهى ـ مقاله فلسفه اخلاق.4. قلمرو اخلاقمكاتب اخلاقى هريك براساس مبانى انسان شناختى و جامعه شناختى خويش، قلمرو ويژه اى را براى حوزه احكام اخلاقى ترسيم كردند ومحدوديتها يا توسعه آن را يادآور شده اند.گروهى ازيك سو برخى انديشه هاى مابعد الطبيعى، علوم طبيعى، روان شناسى ومباحث جامعه شناختى را درحوزه مباحث اخلاقى داخلى مى بينند، ولى از سوى ديگر معتقد هستند كه قلمرو اخلاق، محدود به امورى است كه به نوعى در مسير انزوا وخلوت روحى و دورى از اجتماع و بى توجهى نسبت به لذات وآلام دنيوى قرار گيرد. بررسى آرا و نظرات رواقيون اين نظريه را در ذهن ترسيم مى كند.گروهى ديگر با اعتقاد به طبقه بندى تكاليف انسانى در حوزه تكاليف قانونى كه التزام و بازخواست را در پى دارد و تكاليف اخلاقى و ارزشى كه تنها الزام درونى و پرسش وجدانى را به همراه دارد، پاره اى از رسوم و آداب قراردادى و مورد پذيرش جامعه را از قلمرو اخلاق و احكام ارزشى خارج مى دانند.درنقطه مقابل، گروهى برپايه باور به پيوند ناگسستنى و تفكيك ناپذير اخلاق و تكنولوژى و نيز سلطه روزافزون آدمى بر قوانين محيط زيست و گستره حيات خويش، به توسعه روزافزون قلمرو اخلاق معتقد گشته و هر لحظه انسان را نيازمند حوزه اى نوين در زمينه رفتارهاى ارزشى همپاى پيدايش حوزه هاى جديد زندگى مى بينند. با چنين نگرشى چگونگى كنترل وتأثيرگذارى بر نحوه زيست وحيات، معيار و ملاك تعيين و تحديد قلمرو اخلاق و داورى اخلاقى خواهد بود.اختلافاتى چنين در باره تبيين مفهومى حوزه پوشش و قلمرو اخلاق، مى طلبد كه اين گونه مباحثات همچنان گشوده بماند، بويژه با توجه به ديدگاههاى كاملاً متفاوت و ناهمسو، همچون ديدگاه گروهى از عالمان و انديشوران اخلاق دينى كه رفتار مربوط به حوزه آداب و رسوم و سنن را خارج ازمقوله اخلاق دانسته اند، يا ديدگاه فيلسوفانى كه اساساً خروج هرگونه رفتار انسانى از قلمرو اخلاق را ناممكن انگاشته، و تحقق رفتار آگاهانه بى ارتباط با اخلاق را بى معنى دانسته اند.گذشته ازاين، چون در اعتقاد دين باوران، يكى از عمده ترين رسالتهاى اديان آسمانى بويژه قرآن، تصحيح و تعالى رفتار انسانها است و ناگزير اين اديان با تكيه بر وحى، به همه قلمرو بايسته هاى اخلاقى پرداخته اند، مى توان تحقيق در تعيين قلمرو مباحث اخلاق را ازمنظر سخن وحى به پژوهش نشست.واز جمله داورى و رأى قرآن در زمينه محدوده ها يا دامنه هاى مقوله اخلاق بازشناخت. بخشى از آيات قرآن با ارائه تعريف ويژه ومعينى از مفاهيم كاربردى اخلاق، چنين مى نمايد كه دانشهاى مربوط به انسان شناسى، هستى شناسى، فرجام شناسى، دين شناسى و رسالت ونيز مباحث مربوط به كاركردهاى اجتماعى مانند فقرزدايى، صلح و جنگ، تلاش و… را در قلمرو اخلاق طبقه بندى مى كند.(ليس البرّ ان تولّوا وجوهكم قبل المشرق والمغرب ولكنّ البرّ من آمن باللّه واليوم الآخر والملائكة والكتاب والنبيين وآتى المال على حبّه ذوى القربى واليتامى و المساكين و ابن السبيل والسائلين وفى الرقاب وأقام الصلوة وآتى الزكوة والموفون بعهدهم اذا عاهدوا والصابرين فى البأساء و الضرّاء وحين البأس اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتّقون ) بقره/ 177درستى ونيكى آن نيست كه روى به جانب مشرق و مغرب كنيد، نيكوكار كسى است كه به خدا و روزقيامت و فرشتگان وكتاب آسمانى ـ قرآن ـ و پيامبران ايمان آورد و با وجود علاقه به ثروت خويش، آن را در راه نيازمندى خويشان، يتيمان، زمين گيران، درراه ماندگان، نيازمندان و دربند ماندگان صرف كند و نمازگزارد وزكات پردازد، و آنان كه هرگاه عهدى كنند به عهد خويش وفا نمايند و در سختيها وناگواريها و هنگام نبرد شكيبا باشند. اينان راستگويان و پرهيزكارانند.برخى تلاشها در تعيين قلمرو اخلاقدرخلال دوهزارسال ـ پس از عصر ارسطو درقرن چهارم ق . م، تا ظهور فلسفه جديد درقرن هفدهم ميلادى ـ تعلقات متفكران اخلاقى به تدريج ازاخلاق نظرى به اخلاق عملى گراييد، به طورى كه در توضيح مفاهيم و تفسير اخلاقى آن پيشرفت ناچيزى به چشم مى خورد. درحالى كه از سوى ديگر، مفاهيم جديد اهداف زيست انسانى ومجموعه هاى قواعد جديد پيرامون رفتار انسان تدوين شده است.حوزه هاى فلسفى شكاكيت، رواقى، اپيكورى و نوافلاطونى كه نغمه اخلاقى دوره يونانى مآبى و رومى را ساز كردند، نوعى ارشاد عقلانى برهانى ارائه كردند كه به تعاليم دينى بيش تر مى نمود تا به تحقيق علمى و راه را براى غلبه مسيحيت بازمى كرد.درفاصله مرگ ارسطو تا پيدايش مسيحيت، اپيكور (Epicuyus) (270 ـ 341 ق. م) پايه گذار يكى از دو حوزه فلسفى پرنفوذ است. اپيكور علم اخلاق خود را براساس اصالت ماده (ذره اى) اتمى بنا نهاد. با اين تفاوت كه با فرض تغيير و انحراف پيش بينى نشده اتمهاى تشكيل دهنده بدن انسان كه افعال پيش بينى نشده را از آن نتيجه مى گرفت، ثابت و معين نبودن را به عنوان يك تفسير و اصلاح مهم به آن افزود.اپيكور فكر مى كرد، بدين طريق مى تواند قلمرو اختيار و آزادى انسان را دراخلاق توجيه كند. اخلاق رواقى (Stoicism) كه پرنفوذترين دستاورد عقلانى در فرهنگ يونانى مآبى و رومى پيش از مسيحيت مى باشد، بنيانگذار نظامى اخلاقى بوده كه در قلمرو تفكر مابعد طبيعى، علم طبيعى، روان شناسى و تفكرات مربوط به جامعه شناسى به شكل ناموجهى توسعه يافته است.رواقيان قديم از جمله زنون (Zenon) و كلانتس (Cleonthes) و … كه قلمرو اخلاق آنها عبارت بود از رعايت حالت انزوا ازجامعه براى حفظ استقلال خويش از امكانات مادى، رسيدن به حالت بى تفاوتى نسبت به لذت و درد كه مدتها بعد پاناتييوس (Panaetius) و تا حدودى سيسرو (Cicero) قلمرو اخلاق را در قالب جهان وطنى (Lomopolis) يا برادرى جهانى پروراندند.منابع:ـ اخلاق، محمد تقى فلسفى.ـ شرح و تفسير دعاى مكارم الاخلاق، محمد تقى فلسفى.ـ اخلاق و انسان، ترجمه پرويز شهريار.ـ درآمدى تاريخى به اخلاق، استفن وارد.ـ مقايسه اى ميان اخلاق كانت واخلاق اسلامى، محمد اخوان.ـ تاريخ فلسفه، فردريك كاپلستون، ترجمه داريوش آشورى.ـ فلسفه اجتماعى، گروه نويسندگان.ـ لذات فلسفه، ويل دورانت، ترجمه عباس زرياب.ـ فلسفه دين، محمد حسين زاده.ـ مسئله بايد و هست، جوادى.5. منشأ احكام و قواعد اخلاقىييكى ازمهم ترين مسائلى كه در سيستمهاى اخلاقى مورد بحث بسيار قرار گرفته است، مسأله احكام و قواعد اخلاقى ومنشأ وخاستگاه نخستين آن است.گروهى معتقدند، بحث ازخاستگاه و منشأ احكام و قواعد اخلاقى وموضوعات وابسته به آن، مهم ترين مسأله فلسفه اخلاق مى باشد. برخى فيلسوفان اخلاق براين باورند كه وحى، سرچشمه اخلاق است و ارزشها براساس نوع نگرش و تحليل دينى رفتار معنى ومفهوم مى يابد. درنظر اينان فضيلت و ارزش اخلاقى، دائرمدار عنوان اطاعت از تكاليف الهى درحوزه انگيزشهاى اخلاقى است. با چنين نگرشى به حوزه رفتار ارزشى، مصاديق دقيق اعمال اخلاقى، حدود، شرايط و قيود آن تنها از ناحيه وحى تعيين مى شود، زيرا خداوند مبدأ و آفريننده موجودات بوده و تكاليف الهى برخاسته ازمصالح ومفاسدى است كه به اعتبار تعيين الهى وابسته اند.درنقطه مقابل، گروهى عقل را خاستگاه تعيين احكام و قواعد اخلاقى دانسته و الزامها و بايدها و نبايدها را مبتنى بر تشخيص عقلانى ضرورتها و الزامها مى دانند. همان گونه كه ريشه تمامى تكاليف درفرمان عقل نهفته است وجز داورى عقل، دليل ومبنايى براى پيروى از فرامين الهى نيزنخواهد بود. بدين ترتيب بايدِ آغازين، بايدى دينى و شرعى نيست، بلكه اگر بايد و الزامى وجود داشته باشد، جز به فرمان و الزام عقل نخواهد بود و ضروت اين الزام را نيز تنها عقل درمى يابد.كسانى نيز همپاى اعتقاد به محوريت وجدان دراخلاق، معتقدند، وحى نقشى درمعرفت ورفتار اخلاقى ندارد و اساساً اعتقاد به نقش و تأثير اطاعت از فرمان الهى در ساحت انگيزشهاى اخلاقى با ماهيت اخلاق درتنافى بوده وركن اصلى رفتار ارزشى را كه همانا استقلال و استوارى آن برپايه وظيفه و تكليف است، نفى مى كند. متفكران اين ديدگاه هرچند نظريات اخلاقى مبتنى بر آزاد انديشى و نفع طلبى و اباحى گرى مطلق را نفى مى كنند واز ايمان دينى دفاع مى نمايند. اما با آنان دراين عقيده مشتركند كه اخلاق مستقل ازالهيات است وخداباورى را به آرمان نهايى وكمال مطلوب بودن وى در وادى علم و اخلاق تفسير مى كنند، و نه مبدء و محور بودن درايجاد ارزشها واحكام اخلاقى.قرآن كريم درباب ريشه يابى احكام و قواعد اخلاقى اشاراتى دارد كه همپاى باور به مبدئيت ومنبعيت وحى در رفتارهاى ارزشى، تأييد و تثبيت عقل و وجدان را نيز به همراه دارد واين همه را همسو وهم جهت مى انگارد.برپايه آنچه ذكر شد، پاسخ به پرسشهايى چند بايسته مى نمايد. نخست اين كه برپايه اعتقاد به مبدء بودن وحى درقواعد واحكام اخلاقى، نقش وكاركرد عقل، عاطفه و وجدان دراين رابطه چه خواهد بود؟ وآيا اساساً بازگشت تمامى اوصاف و مفاهيم ارزشى به مبدئى واحد، همانند وحى يا عقل يا فطرت، گزاره اى معنى دار خواهد بود؟ و برفرض پذيرش نقش اساسى وحى در تعيين ارزشمندى رفتار، آيا اين تأثيرِ تأييدى و ارشادى نسبت به رهنمودهاى عقل و وجدان است يا تأسيسى و تعيينى؟از جمله آياتى كه دراين ميدان مى توان مورد توجه واستناد قرار داد، اين آيه ها هستند:(ذلكم أزكى لكم و أطهر واللّه يعلم وأنتم لاتعلمون) بقره/ 232اين براى شما پاكيزه و پاك تر است وخداوند مى داند و شما نمى دانيد.(ويزكّيكم و يعلّمكم الكتاب والحكمة ويعلّمكم ما لم تكونوا تعلمون)بقره/ 151رسالت انبيا براى آن است كه شما را تزكيه كنند وكتاب وحكمت آموزند و تعليم دهند به شما آنچه را كه خود نمى توانستيد بدانيد.(إنّهم فتية آمنوا بربّهم وزدناهم هدى) كهف/ 13آنان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند وما هدايت فزون تر به آنان داديم.(ولااقسم بالنفس اللوّامة) قيامت/ 2سوگند به نفس ملامتگر آدمى.(بل الانسان على نفسه بصيرة) قيامت/ 14بلكه انسان بر نفس خويش، بينا و آگاه است.(هذا بصائر من ربّكم وهدى و رحمة لقوم يؤمنون) اعراف/ 203اين، بصيرتهايى از پروردگار شما است وهدايت و رحمت براى گروهى كه ايمان مى آورند.از برخى آيات يادشده استفاده مى شود كه برخى از مراتب تزكيه و پاكى و پاكيزگى روحى و اخلاقى تنها از طريق وحى در اختيار انسان قرار مى گيرد و اگر انبيا نمى آمدند، بخشى از آگاهيهاى ضرورى درجهت تزكيه و حكمت و قوانين اخلاقى، مورد شناسايى انسان قرار نمى گرفت.بااين حال از برخى همين آيات استفاده مى شود كه ارزش شناسى وارزش گرايى در نهاد انسان قرار دارد والبته مى تواند آن نور درونى به وسيله هدايت بيرونى دين تقويت شود.اين نور درونى، نه تنها ارزشها را مى نماياند، بلكه ضد ارزشها رانيزمورد ملامت قرار مى دهد. واين مى تواند همان بصيرت درونى باشد كه هيچ پوشش برونى و تلقينى نمى تواند آن را مستور سازد.پايگاه احكام اخلاقى در فلسفه غربپيدايش فلسفه مسيحى كه تركيبى بود از افكار يونانى ـ رومى با آيين يهود و عناصر دينى ديگر در شرق ميانه، درتاريخ اخلاق، حوزه جديدى به وجود آورد.درفلسفه مسيحى اوليه، عدالت وخودمختارى فلسفه رواقى و تلاش فلسفه نوافلاطونى، براى بازگشت به خاستگاه همه موجودات، با اعتقاد يهودى به خداى شخصى كه احكام او منبع اصلى حجيت اخلاق و لطف ورحمت او هدف نهايى حيات انسان است، تركيب شد. دو سرچشمه معيار اخلاق، يعنى عقل انسان واراده خداوند، دريك نظام اخلاقى واحد، دركنار هم قرار گرفت واختلاف اين دو سرچشمه در تفسيرهاى ناهمگون فرقه اى از اصول كلامى، منعكس شد.از قرن دوم تا چهارم ميلادى، مسيحيت درسرتاسر امپراطورى روم گسترش يافت و به فقرا و ستمديدگان در برابر بدبختيهاى زندگى، وعده سعادت اخروى مى داد. بنابراين روش زندگى اى را به آنها نشان مى داد كه فلسفه هاى عقلى و بدبينى را توان رقابت با آن نبود. تا قرن چهارم، مسيحيت برتمدن غرب سلطه يافته ومفاهيم و ارزشهاى حوزه هاى فكرى دنيوى را جذب كرده و با اديانى چون مانويت، مهرپرستى و يهوديت به رقابت برخاست.با دگرگون شدن توده ها وعوام، اكنون نوبت غلبه بر عقلا رسيده بود و براى اين منظور لازم بود ضربه اى از طريق تدوين يك دستگاه ما بعدالطبيعى و اصول اخلاقى صريح وقانع كننده وارد كند. اين مهم توسط پدران كليسا از قبيل كلمانت (Clement)، اسكندرانى، اوريجن (Origen)، ترتولين (Tertullian) ، آمبروز (Ambrose) ومهم تر ازهمه، آگوستين انجام شد.قديس آگوستين (متولد 354 ـ 430 م)، در آغاز پيرو دين مانى بود و بعد به آيين مسيحيت درآمد. براى اين كه اسقف هيپو (Hippo) شود به كليسا رفت و تلاش كرد با تدوين نظامى درالهيات واخلاق، درگيريهاى عقيدتى فرق مختلف مسيحى را حل كند و نظريات او به سرعت چهارچوب حجيت ومرجعيت افكار مسيحى را تشكيل داد و فيلسوفان كليسايى از وى بدون اين كه نظريات او را اصولاً تغيير دهند به اصلاح و تعديل آنها پرداختند.آثار مهم او كه عبارت است از اعترافات، شهرخدا، رساله و اختيار، بر روى هم تأليفى است از اخلاق رواقى، ما بعد الطبيعه نوافلاطونى وافكار يهودى ـ مسيحى مربوط به وحى و رستگارى كه در بافت متنوعى از الهيات نشان داده شده است.الهيات توسط آگوستين، پل ارتباط فلسفه و دين قرار گرفت كه مايه استحكام عقل و ايمان به شمار آمد واخلاق آميخته اى از پيگيرى زندگى خوش اين جهانى با آماده كردن نفس براى رستگارى ابدى شد.آگوستين مانند نوافلاطونيان، لذات جسمانى و عيش معمولى را عاميانه را انكار مى كرد و مانند سن پل براين باور بود كه رسيدن به سعادت دراين جهان ممكن نيست، زيرا اينجا فقط محل آزمايش براى دريافت پاداش اخروى است. آگوستين مفهوم نوافلاطونى فضيلت را به عنوان تزكيه نفس از تمام وابستگيها ونعمات مادى، جهت تدارك اتحاد با خداوند، به ارث برد. درمقابل اعتماد رواقيان و ارسطوئيان به عقل به عنوان منبع فضيلت، آگوستين معتقد بود كه محسنات ظاهرى از قبيل حزم، عدالت، حكمت و صبر، يعنى فضائل چهارگانه اصلى كه افلاطون آنها را مشخص كرد و رواقيان و مسيحيان آنها را مورد تأكيد قرار مى دادند، هيچ ارزش اخلاقى نداريد مگر اين كه ملهم از ايمان به خدا باشد. درحالى كه نظر بدبينانه او در مورد زندگى به عنوان ميدان جنگ، اضمحلال سياسى و افول اقتصادى ـ نظرى كه تا آن زمان در حالتهاى انزواطلبى رواقى، اپيكورى و افلاطونى ظاهر شده بود ـ با نظر شخصى او درمورد گناه و پوچى تشديد شده بود، زندگى اين جهانى، را به عنوان مجازات گناه اوليه آدم تلقى مى كرد.برخى معتقدند كه از زمان آگوستين در قرن چهارم تا زمان آبلارد (Abelard) درقرن يازدهم، فلسفه هاى مسيحى، يهودى و اسلامى زير سلطه عرفان نوافلاطونى و مشتغل به مسأله ايمان و رستگارى بود. چهره درخشان اين دوره جان اسكات اريجن (810 ـ 877) است كه مفهومى كه از خير در ذهن خود دارد، يك مفهوم افلاطونى است كه به يك هستى وراى زمان نزديك مى شود.منابع احكام اخلاقى:ـ آشنايى با علوم اسلامى، مطهرى.ـ اخلاق و انسان، ترجمه پرويز شهريار.ـ فردريك نيچه فيلسوف فرهنگ، هردريك كابلتون ، ترجمه على اصغر حلبى ـ عليرضا بهبهانى.ـ وجدان، محمد تقى جعفرى.ـ الميزان، علامه طباطبايى، 9/20.ـ تاريخ معتزله، دكتر جعفر جعفرى لنگرودى.ـ اخلاق اسلامى، حسين حقانى.ـ اخلاق درقرآن، مصباح يزدى.ـ عقل و وحى، جرج ادوارد.منابع منشأ مفاهيم و قواعد اخلاقى:ـ لذات فلسفه، ويل دورانت، ترجمه عباس زرياب.ـ فلسفه اخلاق درتفكر غرب، منوچهر صانعى دره بيدى.ـ تاريخ فلسفه، فردريك كاپلستون، ترجمه داريوش آشورى.ـ حقوق بشر در اسلام، جوادى آملى.ـ حسن و قبح عقلى يا پايه هاى اخلاق جاويدان، ربانى گلپايگانى ، جعفر سبحانى.ـ مباحث الاصول، سيد كاظم حائرى.ـ دستور الاخلاق فى القرآن، دكتر محمد عبداللّه دراز.ـ الاخلاق الاسلاميّة، عبدالرحمن حسن حنبكة الميدانى، جلد اول.ـ فلسفه اخلاق، مصباح يزدى.6. مفاهيم وقواعد اخلاقىفيلسوفان اخلاق در تعيين و تبيين مفاهيم اخلاقى گرفتار ترديد و اختلاف نظر بوده و هريك برپايه تبيين مفهومى ويژه خود، درحوزه مصاديق و تعداد نيز به گونه خاصى مشى كرده اند. گروهى بر اين باورند كه مفاهيم اخلاقى به عنوان محمولات گزاره هاى اخلاقى كه توصيف ويژه اى از افعال ارادى انسان را به دست مى دهند، به دو گروه مفاهيم ارزشى، مانند خوب و بد و مفاهيم الزامى هم چون بايد و نبايد، صواب وخطا و وظيفه تقسيم مى شوند واساساً فلسفه اخلاق، متكفّل تبيين مفهومى مفاهيم ياد شده اى است كه در قضاياى اخلاقى محمول واقع شده ومراتب ارزشمندى مصاديق وموارد مفاهيم اخلاقى را يعنى همان افعال اختيارى انسان را تعيين مى كند. برپايه اين نظر عالمان اخلاق، وظيفه دار تعيين مصاديق و موارد مفاهيم اخلاقى درحوزه افعال اختيارى انسان بوده و فيلسوفان اخلاق، عهده دار تبيين و توضيح معناى اين مفاهيم مى باشند.در نگرشى ديگر گروهى براين عقيده اند كه فيلسوفان اخلاق، افزون بر روشن ساختن مفهومى محمولات گزاره هاى اخلاقى، وظيفه دار بررسى و تبيين پيش فرضهاى احكام اخلاقى هستند كه در بسيارى موارد كارى نه چندان سهل خواهد بود. و افزون برآن، همپاى تبيين مفهومى محمولات و موضوعات گزاره هاى اخلاقى كه عناصر اصلى قضاياى اخلاقى را تشكيل مى دهند، فليسوفان اخلاق هم چون عالمان اخلاق عهده دار بحث از عناصر ديگرى كه به گونه مستقيم دراخلاقى بودن و ارزشمندى افعال آدمى مؤثر و داراى نقش مى باشند خواهند بود. مقولاتى همچون اختيار انسان ، مسؤوليت، ميل، نيت، اراده، تصميم و گزينش، برپايه اين نگرش درحوزه بحث فلسفى اخلاق خواهند بود.نگاهى به قرآن، نمايانگر اين حقيقت است كه گسترده ترين مفاهيم اخلاقى به كار رفته درآن، مفاهيم خوب و بد و به ديگر تعبير صواب و خطاست. دركاربرد اخلاقى و ارزشى اين مفاهيم به عنوان توصيفات افعال اختيارى انسان درقرآن، حيثيت اختيارى بودن و مسؤوليت بردارى اعمال، مورد توجه مى باشد وچه بسا بتوان ادعا كرد كه مفاهيم يادشده، عناوين كلى و انتزاعى عامى بوده كه در دل خود ،عناوين ومفاهيم جزئى ترى را به همراه دارد. مفاهيمى چونان خير و شر، نور و ظلمت، حق و باطل، برّ و فجور و تقوا مى تواند دراين زمره طبقه بندى شده ونوع توصيف ارزشى واخلاقى كه در گزاره هاى اخلاقى قرآن كريم طرح شده است، تبيين گردد.جاى پرسشهايى ازاين دست باقى است كه آيا به راستى ارائه تعريفى دقيق و نظريه اى نهايى درحوزه مفاهيم اخلاقى، ممكن و به صواب است يا خير؟ واساساً خاستگاه نخستين اختلاف تعاريف مفاهيم و قواعد اخلاقى دركجاست، آيا ساختار فكرى، محيط رشد و ارتباط انديشه ها، تفاسير مختلف را سبب شده است ويا فاصله گرفتن از تبيين هاى وحيانى و تكيه به فراورده هاى انديشه بشرى چنين تشتتى را دامن زده است؟ آيا تعابير مختلف خير و شر، حسن و قبح، سعادت و شقاوت و… كه به عنوان نمونه هاى مفاهيم اخلاقى درقرآن طرح شده اند گوياى مفاهيمى متفاوت با كاربردهايى گوناگون هستند و يا همه روشنگر يك حقيقت درقالب واژه هاى مختلف بشرى اند؟برخى آيات كه درآنها واژگان ومفاهيم اخلاقى درجلوه هاى گوناگون آن بيان شده عبارت است از:(ولتكن منكم أمّة يدعون الى الخير) آل عمران/ 104(والصلح خير) نساء/ 128(للذين أحسنوا فى هذه الدنيا حسنة) نحل/ 30(إن الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خيرالبريّة) بينة/ 7(إنّه كان فاحشة ومقتاً و ساء سبيلاً) نساء/ 22(ومن يعمل مثقال ذرّة شرّاً يره) زلزال/ 8(إنّ النفس لأمّارة بالسّوء) يوسف/ 53(ومنهم ظالم لنفسه) فاطر/ 32(تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر) آل عمران/ 110دراين آيات، مفاهيمى چون، خير، احسان، صلاح و معروف و درمقابل، تعبيرهايى چون سوء، ظلم، فاحشه، منكر و شر، مفاهيم عامى هستند كه در قلمرو اخلاق معنى مى يابند.منابع:1. پزشكى و اخلاق.2. اخلاق،محمد تقى فلسفى.3. لذات فلسفه، ويل دورانت.منبع:www.maarefquran.com
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 416]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن