محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826706640
سيره حضرت عيسى (علیه السلام)(2)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سيره حضرت عيسى (علیه السلام)(2) نويسنده:حضرت آية الله جوادى آملى برخى از ويژگيهاى حضرت مريم تنها بانويى كه در قرآن كريم به نام خاص او تصريح شده و با كمال تجليل از وى سخن به ميان آمده است، حضرت مريم (عليها السلام) است: (واذ قالت الملائكة يا مريم انّ اللّه اصطفيك و طهّرك واصطفيك على نساء العالمين) (1) . اولين نكته شايان ذكر درباره آيه مزبور آن است كه اصطفاى اوّل چون بدون حرف جرّ استعمال شده، اِصطفاى نفسى است و اصطفاى دوم كه با «على» استعمال شده، اِصطفاى قياسى است. بنابراين (انّ اللّه اصطفيك) يعنى تو صفوه و برگزيده و مختار و برچيده شده خدايى، و (واصطفيك على نساء العالمين) يعنى نه تنها تو صفوه و برجستهاى، بلكه بر همه زنان عالم برترى، و چون كلمه (على نساء العالمين) مطلق است، نمىتوان گفت كه مريم (عليها السلام) نسبت به زنهاى عصر خود مصطفى و برجسته بود. اطلاق آيه آن است كه نسبت به همه زنان جهان برجستگى دارد، ليكن در زمينه خاص، يعنى از اين جهت در بين زنان عالم مورد اصطفاى خاص است كه بتواند بدون داشتن همسر، مادر شود.نكته ديگر آن كه فرق بين اِذهابِ رجس و تطهير آمده: (إنّما يريداللّه ليُذهِب عنكم الرجس اهل البيت ويطهّركم تطهيراً) (2) آن است كه اذهاب رجس ناظر به ازاله اصل پليدى است و تطهير از بين بردن آثار آن مىباشد، از اين رو اين گونه تطهير همراه با عصمت نيز هست.پس تطهير هميشه بعد از اذهاب خواهد بود، گرچه اذهاب رجس ممكن است با تطهير آن همراه نباشد، امّا درباره مريم (عليهاالسلام) سخن از تطهير است. خداوند او را از هر آلودگى دور داشت و مطّهر و طاهره كرد، از اين رو مىتواند مادر انسان كاملى چون مسيح شود.سوّمين نكته آن كه، كسانى كه كلام ملائكه را بشنوند و ترديد نكنند كه اين كلام ملائكه است، مُحَدّثند و به تصريح بعضى از روايات، حضرت صدّيقه طاهره، فاطمه زهرا (عليها السلام) مُحَدّثه (3) بود، چنانكه از آيه مزبور به خوبى برمى آيد كه مريم (عليها السلام) هم مُحَدّثه است.بين رسول، نبى، امام و مُحَدّث فرق است. ممكن است كسى رسول، نبى و امام نباشد ولى مُحَدّث يا مُحَدّثه باشد. چنانكه بين مُحَدّثات نيز تفاوت فراوان است؛ تا آن كلام چه باشد و آن فرشتهاى كه متكلّم است كدامين فرشته باشد. بنابراين قرآن كريم اصل اين كه يك زن مىتواند كلام فرشتگان را بشنود و مُحَدّثه باشد را تأييد كرده است.در هيچ يك از كلمات انسانى نه مذكّر بودن شرط است و نه مؤنث بودن مانِع، زيرا كمال از آن روح است و روح كه مجّرد است و جرم و ماده ندارد، نه مرد است و نه زن. بنابراين زنان با مردان در امكان نيل به همه كمالات، يكسانند. البته كمالات اجرايى نظير نبوت و رسالت را قرآن استثنا كرده است: (ما ارسلنا من قبلك الاّ رجالاّ نوحى اليهم) (4) . رسالت و نبوت، كارى اجرايى و مخصوص مردان است امّا ولايت كه يك كمال روحى بين خداى سبحان و بين انسان اختصاصى به مرد نداشته، زن و مرد هر دو در آن سهيمند، و محدّث بودن نيز چنين است.نكته ديگر آن كه با توجه به آيه (يا مريم اقنتى لرّبك واسبجدى و اركعى مع الرّاكعين) (5) كه پس از آيه مزبور آمده است، شايد بتوان گفت: آن برجستگيهاى سه گانه، يعنى برگزيدگى، مطهّره بودن و برترى بر زنان عالم، محصول اين بندگيهاى سه گانه باشد.بنابراين خداى سبحان به حضرت مريم مىفرمايد: اگر مىخواهى اين فضايل مستدام بماند علل و اسباب آن را استمرار ببخش؛ از پروردگارت اطاعت كن و سجده كن و با نمازگزاران نماز بخوان.حضرت مسيح، كلمة اللّهفرشتگان اين پيام را به مريم (عليها السلام) رساندند كه خداوند تو را به كلمه خود بشارت مىدهد؛ كلمهاى كه اسم او مسيح، عيسى بن مريم است، و در دنيا و آخرت وجيه و آبرومند بوده، از مقرّبان است. در دوران نوزادى سخن مىگويد و از صالحان است: (اذ قالت الملائكة يا مريم انّ اللّه يبشّرك بكلمةٍ منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم وجيهاً فى الدّنيا والاخرة ومن المقرّبين* ويكلّم النّاس فى المهد وكهلاً ومن الصّالحين) (6) . در اين بشارت اوصاف برجسته حضرت مسيح (عليه السلام) تبيين شده است، از جمله اين كه او «كلمه»اى است از سوى خدا.قرآن كريم همه موجودات را «كلمات» الهى مىداند. راز آن اين است كه چيزى كه اسرار نهانى و درون را آشكار كند و خبر از درون بدهد كلمه است. الفاظ را هم بدان جهت كلمات مىگويند كه فاش كننده راز درونند، يعنى معانى پوشيده به وسيله اين روزنهها بيان مىشود و چون همه موجودات عالمِ شهادت آيات و راز گوى جهان غيبند پس كلمات غيبند. خداى سبحان هم از همه موجودات به كلمات ياد مىكند: (قل لو كان البحر مداداً لكلمات ربّى لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربّى ولو جئنا بمثّله مدداً) (7) ؛ اگر دريا مركب بشود و بخواهد كلمات الهى را بنويسد، دريا پايان مىپذيرد ولى كلمات الهى تمام نخواهد شد.خداى سبحان از باب تشبيه معقول به محسوس بسيارى از مسايل را با تمثيل، بيان كرده، مىفرمايد: (وتلك الامثال نضربها وما يعقلها الاّ العالمون) (8) ؛ اگر دريا براى نوشتن كلمات الهى مركب شود دريا تمام مىشود اما كلمات الهى تمام شدنى نيست، زيرا هر قطره از آب دريا، شنا مىكند، ساحل دريا، عمق دريا، مَصّب دريا و رودخانههاى كه به دريا مىريزد همه و همه كلمات اللّه است. از اين رو در آيه ديگر مىفرمايد: (والبحر يمدّه من بعده سبعة أبحر) (9) ؛ اگر درياهاى هفتگانه نيز به درياى اول افزوده شود تا كلمات الهى را بنويسند كلمات الهى تمام نمىشود، زيرا اين اجرامْ محدود، ولى ارادات الهى نامحدود است. كلمات الهى به ارادات الهى است و ارادههاى وى به آن اراده ازلى متكى است كه نامحدود است. هرگز امرى محدود توان نوشتن ارقامى نامحدود را نخواهد داشت.پس كلمات الهى عبارت از موجودات جهان عينى است كه آن غيب را نشان مىدهد و هر كدام كه آن غيب را بهتر نشان داد كلمه تامّه خواهد بود. از اين رو از ائمه معصومين (عليهم السلام) روايات شده است: «نحن الكلمات» (10) : سراسر عالم كلمه حقند امّا ما كلمه تامهايم، اگر ديگران گوشهاى از جهان غيب را به شما نشان مىدهند ما بسيارى از اسرار غيب را مىشناسيم و شما را از آن باخبر مىكنيم. بنابراين انبيا و اولياى الهى كلماتند. البته در برابر كلام نيست، بلكه منظور از آن سخن است، و سخن خدا، نشانه خداست. عيسى (عليه السلام)، چنانكه اسم او اسمى از اسماى حسناى خداوند است. عيساى مسيح كلمه حقى است كه از خداوند نشئت گرفته، در جهان امكان تنزّل و ظهور كرده و تجلّى يافته است: «الحمدللّه المتجلّي لخلقه بخلقه» (11) . اگر معناى تجلى و ظهور براى انسانها حل مىشد ديگر هيچ ترسا و مسيحى تن به ذلت تثليث نمىداد، تا قرآن بگويد: (لقد كفر الذين قالوا انّ اللّه ثالث ثلثة) (12) .مسيح، آيت خداست و آيه و صاحب آيه را نبايد در عرض هم قرار داد چنانكه كلمه با متكلّم در عرض هم نيست. روح قدسى و عيساى مسيح هر دو آيتند و خداى سبحان عيساى مسيح را با روح قدسى مُؤيّد و متنّعم كرده است: (يا عيسى ابن مريم اذكر نعمتى عليك و على والدتك اذ ايّدتك بروح القدس) (13) . چنانكه حضرت مسيح و مريم (عليهما السلام) را معجزه جهانى شمرده، هر دو را يك آيه مىداند: (وجعلنا ابن مريم و أُمّه آية) (14) .غرض آن كه حضرت مسيح هم سخن خدا را به مردم رساند چون پيامبر الهى بود و هم با اعجاز در گهواره سخن گفت وهم سخن خاص و كلمه مخصوص خدا بود.قرآن كريم تأكيد مىكند كه مسيح فرزند مريم است تا آن شبهه را برطرف كند وگرنه جز در مناسبتهايى خاص، پيامبرى را به پدرش نيز نسبت نمىدهد.توبيخ قائلان به تثليثخداى سبحان براى توبيخ قائلان به تثليث كه پندارى كفر آلود و گونهاى از شرك و در رديف وثنيت و ثنويت است: (لقد كفر الذّين قالوا انّ اللّه ثالث ثلثة) (15) ، (لقد كفر الذين قالوا إن اللّه هو المسيح ابن مريم) (16) ، به عيساى مسيح مىفرمايد: آيا تو به مردم گفتهاى كه من و مادرم را به عنوان «اله» برگزينيد و ما را شريك خداييم؟: (اذ قال اللّه يا عيسى ابن مريم انت للناس اتخذونى و امّى الهين من دون اللّه) (17) . مسيح عرض مىكند: از شريك منزّهى زيرا شركت نشانه نقص است و موجودى كه قدير و عليم محض است كمبود و جهلى ندارد تا ديگرى آن را برطرف كند. براى من نسزد آنچه را كه حق ندارم و ناحق بوده و شايسته آن نيستم بگويم. زيرا اگر گفته بودم تومى دانستى، چون آنچه را من مىدانم تو نيز مىدانى اما آنچه را تو مىدانى من نمىدانم، زيرا من محاط، مقيّد و عبدم، و تو محيط، مطلق و مولا، و ممكن نيست عبد به كنه علم مولا احاطه داشته باشد. آنچه را غيب است تو مىدانى: (سبحانك مايكون لى أن أقول ما ليس لى بحق إن كنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى ولا أعلم ما فى نفسك إنّك أنت علاّم الغيوب) (18) .علم با غيب سازگار نيست، زيرا علم به معناى شهود و غيب به معناى غفلت و عدم شهود است. تقسيم عالَم به غيب و شهادت يك تقسيم نسبى و قياسى است. امّا نسبت به خداى سبحان كه سنجيده شود همه جهان مشهود اوست، البته اشياء چند قسمند بعضى از امور اصلاً با حواس درك نمىشوند، مانند مجردات عاليه. بعضى از امور نيز جزو مجرّدات عاليه نيستند و با حواس درك مىشوند اما محجوبند، مانند آنچه پشت ديوار است و يا آنچه به زمان و تاريخ محجوب است، نظير حوادثى كه در قرون گذشته بوده و يا در اعصار آينده خواهد آمد، كه گرچه مىتوان آن را با حواس درك كرد امّا چون اكنون وجود ندارد غايب است. غرض آن كه همه اشيا مشهود خداست، خواه غيبى كه اصلاً با حسّ ظاهر درك نمىشود و خواه غيبى كه گرچه با حسّ درك مىشود امّا محجوب به زمان و زمين است.آنگاه عرض كرد: من چيزى به امت خويش نگفتم مگر اين كه پيام تو را رساندم؛ كار من ايفاى رسالت بود:(ما قلت لهم الّا ما امرتنى به) (19) .در همان بشارتى كه فرشتگان درباره حضرت مسيح به مريم(عليهما السلام) دادند آمده بود كه عيساى مسيح كسى است كه مردم را به صراط مستقيم دعوت مىكند: (إن اللّه ربّى و ربّكم فاعبدوه هذا صراط مستقيم) (20) . پيام او اين است كه من و شما مربوبيم و خدا رب ماست. رب ما همان رب العالمين است و صراط مستقيم، تنها اتخاذ ربوبيت خداست، و چون خدا رب است و احدى حق ربوبيت ندارد، پس عبوديتِ محض وظيفه ماست و ربوبيت مطلق از آن خداست. چنانكه سخن آن حضرت در گهواره نيز اين بود كه: (إنّى عبداللّه) (21) .بنابراين اساس پيام مسيح(عليهالسلام) در گهواره و در متن جامعه و قيامت، توحيد ربوبى است.نكاتى درباره سيره حضرت مسيحيكم: نام بعضى از انبيا به وسيله فرشتگان الهى كه بدون دستور خدا سخن نمىگويند معين شد، مانند حضرت عيسى: (انّ اللّه يبشّرك بكلمة من اسمه المسيح عيسى ابن مريم) (22) و حضرت يحيى:(يا زكريا انّا نبشّرك بغلام اسمه يحيى لم نجعل له من قبل سميّا) (23) . البته تفاوت عيسى و يحيى (عليهما السلام) اين است كه درباره يحيى(عليهالسلام) تصريح به عدم سابقه اين نام شد، ولى درباره عيسى (عليهالسلام) چنين بيانى وارد نشد.نامى كه با وحى تعيين شود از خصوصيتى برخوردار است كه ديگر نامها فاقد آن است، از اين رو در سوره انسان ضمن بيان برخى از اوصاف چشمه خاصى در بهشت آمده است: (عيناً فيها تسمّى سلسبيلاً) (24) ، زيرا آب آن چشمه گوارا، روان و با سَلاسَت در گلو فرو مىرود و آميزش زنجيل و امتزاج با آن كه در سوره مزبور (25) ياد شد اثر سوئى ندارد.دوم: حضرت مسيح(عليهالسلام) از فيض مضاعف برخوردار بود از اين رو هيچ گونه هراسى از او نقل نشد، بر خلاف آنچه از حضرت كليم(عليهالسلام) آمده است، گرچه صحنههاى اعجازآميز اين دو پيامبر با هم متفاوت بود.دليل تراكم فيض حضرت مسيح اين است كه هم اصل هستى او (كان تامه) با روح الهى تأمين شد، چنانكه از آيه (فارسلنا اليها روحنا فتمثّل لها بشراً سوّياً) (26) چنين بر مىآيد، و نيز از آيه (والتى احصنت فرجها فنفخنا فيها من روحنا) (27) استنباط مىشود و هم كمال زايد بر اصل هستى وى (كان ناقصه) با روح الهى تأييد شد، چنانكه از آيه (وايدّناه بروح القدس) (28) استفاده مىشود، و اين فيض نعمت خاصّى است كه خداوند آن حضرت را به تذكر و قدرشناسى از آن هدايت مىكند: (اذكر نعمتى عليك وعلى والدتك اذ ايدّتك بروح القدس) (29) .خاصيت روح قدسى نزاهت از هر نقص، و قداست از هر عيبى است كه در انسانهاى ديگر پديد مىآيد. از آيه253 سوره بقره چنين برمىآيد كه روح قدسى، غير از بيّناتى است كه همه مرسلين واجد آنند و عيسى هم از آنها برخوردار بود. پس حضرت مسيح (عليه السلام) خصوصيتى دارد كه بسيارى از انبيا ندارند.سوم: همان طور كه حيات هر موجود با افاضه روح مربوط به آن موجودِ زنده تأمين مىشود و مبدأ افاضه حيات بايد توان احيا را داشته باشد و قدرت فقط در اختيار خداست، هرگاه خداوند شأنى از شئون حيات بخش خود را در موجود كاملى اظهار كند آن موجود مىتواند خليفه خدا در اِحيا باشد و خداوند با افاضه روح مضاعف، شأن اعطاى حيات را به حضرت مسيح (عليه السلام) مرحمت فرمود، از اين رو همان طور كه خداوند با نفخ الهى، موجودى را حيات داده و انسان را زنده مىكند، حضرت عيسى (عليه السلام) نيز با نفخ عيسوى كه مظهر نفخ الهى است حيات را به پرنده مىداده و مرده را زنده مىكرده است و از اين جا سرّ تعبير به نفخ در هنگام احياى پرنده روشن خواهد شد، زيرا خود مسيح (عليه السلام) نفخ ممثّل است.چهارم: آنچه از تفسير عارف نامدار ابن عربى برمىآيد اين است كه مسيح، كسى را مىگويند كه زمين محيط زيست خود را بپيمايد و اطراف آن را سياحت و گذر و نظر كند تا آثار پروردگار خود را ببيند (30) . اين در صورتى است كه «فعيل» به معناى «فاعل» باشد، ولى اگر به معناى مفعول بود ماسحِ آن، فيض خاص الهى است كه حضرت عيسى (عليه السلام) در اين حال ممسوح آن لطف مخصوص مىگردد، چنانكه درباره حضرت على بن ابيطالب (عليه السلام) گفته شد كه آن حضرت ممسوس در حق تعالى است (31) .پنجم: گرچه هر كدام از مسيح و مريم (عليهما السلام) واجد كمال انسانى بوده، داراى مقام ولايتند، ليكن به لحاظ ديگر هر دوى آنها يك آيت بشمار مىآيند، چنانكه از آيه: (وجعلنا ابن مريم وامّه ايةً) (32) استفاده مىشود. بنابراين كمال هر كدام را مىتوان به حساب ديگرى محسوب داشت. بر اين اساس تكلم با خدا و شنيدن وحى خدا در همه انبيا بوده است، ليكن شنيدن كلمه «كن» و مشاهده «مُكَوّن» به صورت روشن در سيره همه آنان نيامده است. اما هنگامى كه مريم به خدا عرض كرد: چگونه بدون تماس بشر مادر مىشوم و فرزند پيدا مىكنم، خداوند فرمود: هنگامى كه قضا حاصل شد كار به صورت «كن فيكون» پديد مىآيد.از اين محاضره استنباط مىشود كه همه علل و اسباب پيدايش حضرت مسيح (عليه السلام) كه جنبه وساطت داشته و در عين حال حجابِ آن سبب حقيقى را در پشت پرده حجابهاى نظام علّى و معلولى مشاهده كرد و فرمان ايجادى ذات اقدس خداوندى را شنيد. البته انسانهاى عادى بر اثر مشاهده علل و اسباب عادى، از شهود سبب حقيقى عافلند و انسانهاى فانى در توحيد بر اثر شُهود سبب واقعى از مشاهده علل و اسباب عادى محجوبند و انسان كامل واصل كه فانى در فنا و باقى به بقاى الهى است هيچ گونه حجابى براى او نيست. نه شهود حق حجاب مشاهده خلق است و نه مشاهده خلق مايه حجاب حق، بلكه همه اسباب و علل را مىنگرد و مُسّبب اسباب را نيز مشاهده مىكند و همه آنها را شئون ايجادى وى مىبيند.ششم: همان طور كه پيدايش حضرت عيسى از روح مضاعف، تأثير اِحياى موتى را به نفع عيسوى داد، از اين رو دميدن وى مايه حيات بَدْئى يا عَودى مىشد، پيدايش آن حضرت بدون پدر و بدون شهوت طبيعى نيز، مايه نزاهت وى از مسايل غريزى شده، بدون همسر به صر مىبُرد و اگر يحيى (عليه السلام) حَصُور شد و در باره وى هم چنين نقل كردهاند كه بدون همسر زندگى را به پايان برد، براى اين بود كه در مكتب مسيح رشد كرد و از دين او حمايت و از كتاب وى پيروى مىكرد، زيرا حضرت مسيح (عليه السلام) از انبياى اولوالعزم بوده و حضرت يحيى (عليه السلام) را زير پوشش رسالت جامع خود داشت.هفتم: عارف نامور، جناب ابن عربى، حَوارى را به جامع بين برهان و شمشير براى يارى دين معنا كرد و فرمود: حوارى از علم و حجت و از شمشير و مقاومت و شجاعت و اقدام و تحدّى براى صحت دين و شرع برخوردار است (33) . در تأييد اين مطلب مىتوان از آيه14 سوره صف كه شرح آن در متن تفسير موضوعى آمده است كمك گرفت.هشتم: حضرت مسيح (عليه السلام) مظهر بسيارى از نامهاى مبارك الهى بود كه به استناد آن مظهريّتها كارهاى خارق عادت فراوان مىكرد؛ چون مظهر «خالق» بود پرنده مىآفريد به اذن خدا؛ چون مظهر «شافى» بود اكمَه و اَبرصَ را درمان مىكرد به اذن خدا؛ چون مظهر «عالم الغيب» بود از ذخيرههاى منازل خبر مىداد به اذن خدا؛ چون مظهر «مُحيى» بود مردهها را زنده مىكرد به اذن خدا و...، ليكن هيچ يك از كمالهاى وجودى و مظهريتهاى الهى مايه استكبار، استنكاف و مانند آن نشد، بلكه چونان انبياى الهى ديگر بنده خاضع، خاشع و متذلل خداوند بود. قرآن كريم مىفرمايد: (لن يستنكف المسيح ان يكون عبداً للّه ولا الملائكة المقّربون) (34) چنانكه از زبان خود آن حضرت نقل مىكند: «ماقلت لهم الاّ ما امرتنى به ان اعبدوا اللّه ربّى و ربكم) (35) . و همچنين خود را از شرك قائلان به تثليث و مانند آن تبرئه كرده، خداوند را از هرگونه شريك داشتن تنزيه مىكند.نهم: لطافت هستى مسيح (عليه السلام) و اختصاص آن حضرت به وصف ممتاز «روح اللّه» را مىتوان از آيه (انّ مثل عيسى عنداللّه كمثل ادم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون) (36) ، و مانند آن استنباط كرد و مستفاد از اين آيه آن است كه عيسى و آدم شبيه همند و محور تشابه فقط جنبه (كن فيكون) است نه اعم از آن، چون آدم (عليه السلام) جنبه خاكى دارد كه مخصوص خود اوست و در مسيح (عليه السلام) اين جنبه ملحوظ نشد، زيرا در آيه مزبور ضمير مفرد آورده شد نه تثنيه. يعنى خداوند فرمود: «خَلَقَهُ...» و نفرمود: خَلَقَهما من تراب، و ظاهر ضمير مزبور رجوع به آدم است نه عيسى (عليهما السلام). بنابراين آنچه محور اصلى آفرينش حضرت مسيح را تشكيل مىدهد جنبه روح الهى است.دهم: روحانيت حضرت مسيح (عليه السلام) در نحوه آفرينش كه با تمثل روح الهى و بدون تماس بشرى از مريم به دنيا آمد، و در پرستش حق كه روزها به روزه مىگذراند و شبها را به نماز سپرى مىكرد، و در ظهور معجزاتى غيبى همانند خلقت پرنده و زنده كردن مردهها و نظاير آن، زمينه اِلحاد جاهلان مُفْرط را فراهم كرده، قايل به الوهيت وى شدند و اين پندار باطل درباره هيچ يك از انبيا و اوليا و صلحا پديد نيامد كه گروهى از جاهلان مُفْرط تصريح به خدايى مسيح كرده و گفتند: خدا در او حلول كرده است: (لقد كفر الذين قالوا انّ اللّه هو المسيح ابن مريم...) (37) ، جهل آنها حجاب ديدن ميلاد او از مريم (عليها السلام) شد، با اين كه هنگام نامبردى وى، از او به «فرزند مريم» ياد مىكردند.البته گروهى كه او را فرزند خدا مىپنداشتند، همانند عدّهاى از يهوديان كه عُزَيْر را پسر خدا مىدانستند، به آن غلّو اِلحادى نرسيدند: (وقالت اليهود عزير ابن اللّه وقالت النصارى المسيح ابن اللّه) (38) .فرق بين قائلان به الوهيت مسيح (عليه السلام) و مشركان اين است كه وَثَنيّون ضمن اعتقاد به خدا و اعتراف به خالقيت جهانى او، درباره ربوبيت شرك مىورزيدند و بتها را شفيع خدا مىپنداشتند بدون آن كه به الوهيت، يعنى به اللّه بودن آنها عقيده داشته باشند. البته آلهه به معناى بتهايى كه به گمان آنها در تدبير، موضع مهمى داشتند، مورد اعتقاد آنان بود، ولى هرگز بت را «اللّه» نمىدانستند گرچه «اِله» مىپنداشتند، ولى ترسايان مُفْرِ، حضرت مسيح (عليه السلام) را «اللّه» مىپنداشتند و شايد همين تفاوت باعث شد كه در قرآن راجع به قائلان به الوهيت مسيح تعبير به كافر شد و تعبير به مشرك نشد گرچه در دوزخ باهمند: «من دان بالصليب لحق بأهل القليب» (39 .يازدهم: همان طور كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) مأمور بود همه شئون زندگى و مرگ خود را براى خدا بداند و به آن سمت حركت كند: (قل ان صلاتى ونسكى ومحياى ومماتى للّه رب العالمين) (40) ، حضرت مسيح (عليه السلام) نيز چنين بود، البته به حفظ تفاوت بين مسيح (عليه السلام) و حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه واله). از اين رو همه حركتهاى آن حضرت براى خداوند بوده، هرگز بدون اذن خدا كارى نمىكرد و چون همه شئون آن حضرت به اذن خدا بود، قهراً صبغه عبادى خواهد داشت، درنتيجه زندگى و مرگ او براى خداست.از اين رهگذر مىتوان چنين استنباط كرد كه نه تنها طَيَران پرندههاى عيسوى به اذن خدا بود، بلكه اصل تفخ و دميدن هم به اذن خدا بود، از اين رو با كمك آيه (واذ تخلق من الطين كهيئة الطير بإذنى فتنفح فيهإ؛ّّ فتكون طيراً بإذنى...) (41) مىتوان از آيه (انّى اخلق لكم من الطين كهيئة الطير فانفح فيه فيكون طيراً بإذن اللّه...) (42) استنباط كرد كه قيد (باذن اللّه) به همه مطالب قبلى بر مىگردد. يعنى اصل خلقت صورت طير و هيئت آن مخلوق به صورت طاير به اذن خدا بوده است. از اين جا مىتوان استظهار كرد كه اصلاً طَيْرى كه مخلوق شد طاير حقيقى بود نه صورى، گرچه كلمه (كهيئة الطير) موهم آن است، زيرا با كلمه (فيكون طيراً بإذن اللّه) مىتوان هر گونه توهمى را برطرف ساخت و ثانياً بسيار فرق است بين صورتگرى مجسمه پردازان كه در بعضى از نصوص با نهى و تهديد به عذاب ياد شد و بين آفرينش راستين عيسوى كه عبادت، معجزت و كرامت بوده است.دوازدهم: گرچه همه نعمتها از آنِ خداست: (ومابكم من نعمةٍ اللّه) (43) و در قبال هر نعمتى شكرى لازم است و شكرگزارى نكردن زمينه زوال آن را فراهم مىكند، ليكن اگر پديد آمدن نعمتى به درخواست و پيشنهاد فرد يا گروهى باشد شكرگزارى آن لازمتر و خطر زوال آن در صورت كفران، بيشتر خواهد بود. اين معنا را مىتوان از پيشنهاد نزول مائده و پاسخ خداوند به حضرت مسيح(عليهالسلام) استنباط كرد. در سوره مائده درخواست حواريان و پيشنهاد آنان به صورت دعاى مسيح(عليهالسلام) در ساحت قدس خداوندى بازگو شد (44) و پاسخ خداوند در همين سوره با تهديد چنين است: (قال اللّه انىّ منزّلها عليكم فمن يكفر بعد منكم فإنّى اعذّبه عذاباً لا اعذّبه احداً من العالمين) (45) . شايد سرّ اين تهديد بليغ آن است كه حُرمت رسالت و پاس استجابت دعا و... ملحوظ نشد.سيزدهم: حضرت مسيح(عليهالسلام) از تأييد به روح قدسى برخوردار بود (46) و كسانى كه از روح خاص الهى برخوردار باشند، هرگز با كسانى كه با خداوند و پيامبرش به عناد و دشمنى برخيزند دوست نبوده و علاقمند نيستند (47) . نتيجه آن كه حضرت مسيح(عليهالسلام) هرگز با كسانى كه بر اثر گرايش به تثليث و نيز پرستش آن حضرت و مادرش مريم راه شرك را پيش گرفته، بدترين دشمنى را با خداوند و رسول او اظهار كردهاند دوست نبوده، روش ناپسند آنها را امضا نمىكردند. از اين رو در قيامت هنگامى كه خداوند براى توبيخ ترسايان افراطى به حضرت مسيح(عليهالسلام) مىفرمايد: آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را به عنوان اِله و معبود اتخاذ كنيد آن حضرت مىگويد: تو منزّه از نقص شرك هستى، مرا نمىرسيد كه ناحق سخن بگويم: (قال سبحانك ما يكون لى ان اقول ما ليس لى بحقٍ) (48) .چهاردهم: آنچه در كليسا و مراكز عبادى ترسايان بيش از هرچيز به چشم مىخورد هنر صورتگرى و تمثال سازى و مجسمهپردازى است. راز اين گرايش شديد به هنر تصوير را جناب محى الدين چنين ترسيم مىفرمايد: چون پيدايش عيسى(عليهالسلام) بر اساس تمثّل فرشته در صورت بشر بود از اين جهت حسّ گرايش هنرى و تصوير، بر امت مسيح(عليهالسلام) غالب آمده و در امتهاى ديگر چنين نيست. يعنى آنچه در تحقق پيامبرشان نقش داشت در پيروان آن پيامبر كه همان ترسايانند سرايت كرده است (49) .البته اصل تصوير مثال و صنعت تمثال در امتهاى گذشته سابقه داشت، چنانكه حضرت ابراهيم(عليهالسلام) به آزر و قوم خود مىگويد: (ما هذه التماثيل التى انتم لها عاكفون) (50) و خداوند هنگام شمارش آثار هنرى و معمارى و صنعتى حكومت سليمان (عليهالسلام) مىفرمايد: (يعملون له ما يشاء من محاريب و تماثيل و جفال كالجواب) (51) . شايد منظور جناب ابن عربى همان باشد كه در آغاز اين نكته اشاره شد و آن شيوع هنر تصوير و تجسم و تمثيل در بين ترسايان و گرايش آنان به صفت صورتگى در مراكز عبادى است.پانزدهم: مريم(عليهاالسلام) با دريافت كلام پيك مُتَمَثّل الهى، به وعده خداوند مطمئن و به نزاهت خويش معتقد بود و آنچه در آيه (يا ليتنى متّ قبل هذا و كنت نسياً منسيا) (52) از آن حضرت نقل شد، به لحاظ تهمت يهوديان تندرو و تفريطى بود نه به لحاظ خود، و آنچه از آيه34-24 سوره مريم استنباط مىشود كرامت و اعجاز مسيح و مادرش بوده و شهادت مسيح به برائت مريم و معرفى حضرت مسيح به اوصاف كمالى وى و... مىباشد.نكتهاى كه بعضى از بزرگان عرفان گفتهاند اين است كه براى طهارت مريم (عليهاالسلام) دو شاهد شهادت دادهاند: يكى مسيح در گهواره، كه شرح آن در متن تفسير گذشت و ديگرى ثمر دادن درخت خرماى خشكيده، زيرا خرما بدون تلقيح نر و ماده ميوه نمىدهد، ولى در اين جا به صرف تكان دادن و اهتزاز آن بدون تماس با نرينهاى از جنس خود، به بار نشست و شهادت اين درخت مشابه بارورى خود مريم بدون تماس مُذَكّر بود. (53) در كلمات حضرت مسيح شواهد متعددى بر قداست مريم(عليهاالسلام) و طهارت مولد خودش وجود دارد، زيرا كسى كه از نبوت و كتاب آسمانى برخوردار بوده، وجودش در همه شئون و حالات منشاء بركت است، هرگز از دامن آلوده به دنيا نمىآيد. آن حضرت در خلال شمارش اوصاف خود گفت: (برّاً بوالدتى)، يعنى تنها كسى كه از او به دنيا آمدهام مادر است و هيچ مردى پدر من نيست، برخلاف حضرت يحيى كه خداوند درباره او فرمود: (و برّاً بوالديه)، زيرا يحيى (عليهالسلام) داراى پدر و مادر بود و چون ميلاد مسيح(عليهالسلام) با طهارت همراه بود مأمور شد از طرف خدا بگويد: (والسلام علّى يوم ولدت...)، زيرا عنصر ناپاك، ميلاد سالم نخواهد داشت و هرگز به سلامت الهى به دنيا نمىآيد.شانزدهم: شايد بتوان از كلمه (ويوم اموت) استشمام كرد كه حضرت مسيح(عليهالسلام) قصد تكذيب يهوديان مدّعى قتل او را داشت چون اگر وى را شهيد كرده بودند، براساس فرهنگ قرآن كه شهيد را مرده نمىنامد، و آن حضرت مىفرمود: «ويَوْمَ اُقْتَلُ» و چون فرمود: «روزى كه مىميرم»، معلوم مىشود كه آن حضرت را شهيد نكردهاند. البته قرآن كريم در اين زمينه به صورت صريح قتل آن حضرت را نفى فرموده است.هفدهم: رَهْبَت از خداوند چون رَغْبَت به سوى او مرغوب بوده و آياتى از قبيل: (انما هو إله واحد فإيّاى فارهبون) (54) و (يدعوننا رغباً و رهباً) (55) مُشوّق آن است كه به فرد يا گروهى كه از خلق منزوى شود و با حق ارتباط تام برقرار كند راهب مىگويند و كار او را رهبانيت مىشمارند.رَهّبانيت در اسلام به معناى انزواى از دنيا، نه از جامعه، ممدوح بوده و بهترين راه براى تحقق آن جهاد در راه خداست. گروهى از پيروان مسيح(عليهالسلام) رَهْبانيّت را به طور ابتداع نه اتّباع پديد آوردهاند و اندكى از آنان پاس آن را نگه داشتند و بسيارى از آنها حق رهبانيت مبتدعه را رعايت نكردهاند. رعايت كنندگان حريم رهبانيت مأجور شدهاند و قرآن كريم اصل تأسيس مرام رهبانيت ترسايان را تحريم نكرده و از آن نكوهش ننمود، بلكه به طور ضمنى آن را تأييد و رعايت كنندگان حق آن را پاداش نيك داده است و اين عمل خود نشانه اجتهاد ترسايان بنيانگذار مرام مزبور است.مطلب مهم در صحت تأسيس مرامى در محدوده يك مكتب لزوم رعايت اصولى است كه به بعضى از آنها اشاره مىشود: -1 مطابقت با خطوط جامع و كلى آن مكتب يا عدم مخالفت با آن.-2 رجوع به منابع اصلى و محورهاى ريشهاى آن براى اطلاع به ورود نص خاص در اين باره.-3 عدم استناد خصوصيت مرام مزبور به صاحب مكتب بعد از آن كه دليل مخصوصى در اين زمينه از وى نرسيده است.رهبانيّت ترسايان كه اصل آن ابتداع بود نه اتّباع، واجد شرايط ياد شده بود، از اين رو نكوهش نشد و رعايت كنندگان آداب آن بىپاداش نماندند.توجه به مطالب ياد شده توهم جواز اجتهاد در مقابل نصّ را از بين مىبرد، زيرا چنين اجتهادى بدعت مذموم است نه ابتداع ممدوح، چون ورود نص از منبع آن مكتب، مجالى براى تأسيس مرام از طرف ديگران را نخواهد داد و از اين جا معلوم مىشود معناى حديث «من سنّ سنّةً حسنةً فله أجرها و أجر من عمل بها إلى يوم القيامة من غير أن ينقص من أجورهم شيء» (56) چيست؟ زيرا اگر اصل عمل حُسن فعلى نداشته باشد سنت حسنه نخواهد بود و يا اگر بنيانگذار آن قبل از فحص و رجوع به منابع اصلى مكتب به طرح آن اقدام كرده باشد و يا بعد از رجوع و اطلاع بر عدم منع و خصوصيت آن را با اين كه دليل مخصوصى در اين باره نيافت به صاحب مكتب اسناد بدهد حُسن فاعلى نداشته، از اَجر محروم است.بنابراين اجتهادِ مجاز آن است كه درباره استنباط معارف و احكام از منابع دينى به كار رود، يا درباره ابتكار آداب و سنن با حفظ اصول ياد شده اعمال گردد، ولى اگر در مقابل نص بود يا قبل از رجوع به منابع دينى بود يا خود مجتهد را منبع دينى پنداشتن مايه چنين پايه شد هرگز ماذون نيست و برگزارى نماز نافله شبهاى ماه مبارك رمضان به جماعت، از قبيل اجتهاد مذموم و ابتداع مشئوم است نه اجتهاد محدود و ابتداع ممدوح، و از سنخ بدعت است نه سنّت، و آنچه در تفسير عارف نامور جناب ابن عربى آمده است (57) اگر مدسوس نباشد مَطْمُوس و باطل است، گرچه احتمال دَسّ، در آن چونان ساير نوشتارهاى اين بزرگ مرد عرفان و شهود، قوى است و شواهد آن نيز كم نيست.سرّ ابتكار رهبانيت در بين ترسايان غلبه روحانيت حضرت مسيح(عليهالسلام) بوده و سيره راهبانه آن حضرت زمينه را فراهم كرده است، ليكن همان طور كه پيش از اين اشاره شد بين انزواى از دنيا كه ممدوح است و انزواى از جامعه انسانى و خدمت به خلق خدا كه مذموم است فرق خواهد بود و حضرت عيسى (عليهالسلام) در عين زندگى راهبانه و زاهدانه، مبارزه با كافران را در برنامه داشت و حواريان نيز به يارى او برخاستند و پيروز شدند، چنانكه آيه پايانى سوره «صف» شاهد بر آن است.پی نوشت:(1) سوره احزاب، آيه 33 (2) بحار، ج.14 ص 206 (3) سوره يوسف، آيه 109 (4) سوره آل عمران، آيه 43 (5) سوره آل عمران، آيات 46-45 (6) سوره كهف، آيه 109 (7) سوره عنكبوت، آيه 43 (8) سوره لقمان، آيه 27 (9) بحار، ج.4 ص.151 تحف العقول، ص 479 (10) نهج التلاغه، خطبه 108 (11) سوره مائده، آيه 73 (12) سوره مائده، آيه 110 (13) سوره مؤمنون، آيه 50 (14) سوره مائده، آيه 73 (15) سوره مائده، آيات17 و 72 (16) سوره مائده، آيه 116 (17) همان.(18) سوره مائده، آيه 117 (19) سوره مريم، آيه36 و سوره آل عمران، آيه 51 (20) سوره مريم، آيه 30 (21) سوره آل عمران، آيه 45 (22) سوره مريم، آيه 7 (23) سوره انسان، آيه 18 (24) سوره انسان، آيه 17 (25) سوره مريم، آيه 17 (26) سوره انبياء، آيه 91 (27) سوره بقره، آيات87 و 235 (28) سوره مائده، آيه 110 (29) تفسير ابن عربى، ج.1 ص 441 (30) بحار، ج،.39 ص 313 (31) سوره مؤمنون، آيه 50 (32) تفسير ابن عربى، ج.1 ص 442 (33) سوره نساء، آيه 172 (34) سوره مائده، آيه 117 (35) سوره آل عمران، آيه 59 (36) سوره مائده، آيات17 و 72 (37) سوره توبه، آيه 30 (38) تفسير ابن عربى، ج.2 ص 13 (39) سوره انعام، آيه 162 (40) سوره مائده، آيه 110 (41) سوره آل عمران، آيه 49 (42) سوره نحل، آيه 53 (43) سوره مائده، آيات 114-112 (44) سوره مائده، آيه 115 (45) سوره بقره، آيات78 و 253 (46) سوره مجادله، آيه 22 (47) سوره مائده، آيه 116 (48) تفسير ابن عربى، ج3، ص 44 (49) سوره انبياء، آيه 52 (50) سوره سبأ، آيه 13 (51) سوره مريم، آيه 23 (52) تفسير ابن عربى، ج3، ص 46 (53) سوره نحل، آيه 51 (54) سوره انبياء، آيه 90 (55) كافى، ج5، ص9؛ تهذيب، ج6، ص 124 (56) تفسير ابن عربى، ج4، ص 288 منبع:سيره پيامبران (عليهم السلام) در قرآن
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 397]
صفحات پیشنهادی
سيره حضرت عيسى (علیه السلام) در قرآن (2)
سيره حضرت عيسى (علیه السلام) در قرآن (2)-سيره حضرت عيسى (علیه السلام) در قرآن (2) نويسنده: حضرت آيت الله جوادى آملى برخى از ويژگيهاى حضرت مريم (علیها ...
سيره حضرت عيسى (علیه السلام) در قرآن (2)-سيره حضرت عيسى (علیه السلام) در قرآن (2) نويسنده: حضرت آيت الله جوادى آملى برخى از ويژگيهاى حضرت مريم (علیها ...
سيره حضرت عيسى (علیه السلام)(1)
سيره حضرت عيسى (علیه السلام)(1) نويسنده:حضرت آية الله جوادى آملى شهادت ... بيان شده است: (وان من اهل الكتاب الّا ليؤمنّن به قبل موته و يوم القيمة يكون عليهم شهيد) (2) .
سيره حضرت عيسى (علیه السلام)(1) نويسنده:حضرت آية الله جوادى آملى شهادت ... بيان شده است: (وان من اهل الكتاب الّا ليؤمنّن به قبل موته و يوم القيمة يكون عليهم شهيد) (2) .
اسرار نامهای حضرت زهرا علیها السلام
اسرار نامهای حضرت زهرا علیها السلام-اسرار نامهای حضرت زهرا علیها السلامحضرت صادق علیه السلام فرمودند:حضرت فاطمه ... سيره حضرت عيسى (علیه السلام) در قرآن (2) ...
اسرار نامهای حضرت زهرا علیها السلام-اسرار نامهای حضرت زهرا علیها السلامحضرت صادق علیه السلام فرمودند:حضرت فاطمه ... سيره حضرت عيسى (علیه السلام) در قرآن (2) ...
دعاهاي حضرت يوسف عليه السلام در قرآن
دعاهاي حضرت يوسف عليه السلام در قرآن-دعاهاى حضرت یوسف (علیه السلام) در ... سيره حضرت عيسى (علیه السلام) در قرآن (2)-سيره حضرت عيسى (علیه السلام) در قرآن (2) .
دعاهاي حضرت يوسف عليه السلام در قرآن-دعاهاى حضرت یوسف (علیه السلام) در ... سيره حضرت عيسى (علیه السلام) در قرآن (2)-سيره حضرت عيسى (علیه السلام) در قرآن (2) .
دعاى امام رضا علیه السلام در سجده شكر و قنوت
دعاى امام رضا علیه السلام در سجده شكر و قنوت-دعاى امام رضا علیه السلام در سجده شكر و قنوتدعاى آن ... سيره حضرت عيسى (علیه السلام)(1) ... استقلال در 2 بازى خيريه ...
دعاى امام رضا علیه السلام در سجده شكر و قنوت-دعاى امام رضا علیه السلام در سجده شكر و قنوتدعاى آن ... سيره حضرت عيسى (علیه السلام)(1) ... استقلال در 2 بازى خيريه ...
مجموعه فرمايشات حضرت بقيه اللّه عليه السلام
مجموعه فرمايشات حضرت بقيه اللّه عليه السلام نويسنده:خدامراد سلیمیانمنبع: درسنامه ... ما در کتاب های معتبر مشروحاً ـ ولي به صورت پراکنده ـ آن را بيان فرموده¬اند.2. ... سيره حضرت عيسى (علیه السلام)(1) نويسنده:حضرت آية الله جوادى آملى شهادت عيساى .
مجموعه فرمايشات حضرت بقيه اللّه عليه السلام نويسنده:خدامراد سلیمیانمنبع: درسنامه ... ما در کتاب های معتبر مشروحاً ـ ولي به صورت پراکنده ـ آن را بيان فرموده¬اند.2. ... سيره حضرت عيسى (علیه السلام)(1) نويسنده:حضرت آية الله جوادى آملى شهادت عيساى .
حضرت مهدي (علیه السلام) از ديدگاه ابنعربي
حضرت مهدي (علیه السلام) از ديدگاه ابنعربي-حضرت مهدي (علیه السلام) از ديدگاه ابنعربي ... 255ق متولد شده و باقي خواهد بود تا عيسي بن مريم عليهما السلام بدو بپيوندد». ... حال، تمام علوم ديني اعم از حديث، تفسير، سيره، فقه و نيز علومي از قبيل كيميا و جفر و ... [2]وي همچنين در جاي ديگر نوشته است: در حقيقت، صحف عرفاني بهخصوص ...
حضرت مهدي (علیه السلام) از ديدگاه ابنعربي-حضرت مهدي (علیه السلام) از ديدگاه ابنعربي ... 255ق متولد شده و باقي خواهد بود تا عيسي بن مريم عليهما السلام بدو بپيوندد». ... حال، تمام علوم ديني اعم از حديث، تفسير، سيره، فقه و نيز علومي از قبيل كيميا و جفر و ... [2]وي همچنين در جاي ديگر نوشته است: در حقيقت، صحف عرفاني بهخصوص ...
امام خردسال-ولادت امام جواد علیه السلام
امام خردسال-ولادت امام جواد علیه السلام-امام خردسال از آنجا كه حضرت جواد نخستين امامى بود كه ... 2- با اينكه براى آغاز تكلم و سخن گفتن كودك معمولا زمانى حدود دوازده ماه لازم است، ولى مىدانيم كه حضرت عيسى-عليه السلام-در همان روزهاى نخستين تولد زبان به سخن .... منبع: كتاب: سيره پيشوايان -نويسنده : مهدى پيشوائى تهيه و تنظيم براي تبيان: ...
امام خردسال-ولادت امام جواد علیه السلام-امام خردسال از آنجا كه حضرت جواد نخستين امامى بود كه ... 2- با اينكه براى آغاز تكلم و سخن گفتن كودك معمولا زمانى حدود دوازده ماه لازم است، ولى مىدانيم كه حضرت عيسى-عليه السلام-در همان روزهاى نخستين تولد زبان به سخن .... منبع: كتاب: سيره پيشوايان -نويسنده : مهدى پيشوائى تهيه و تنظيم براي تبيان: ...
رویکردهای سیاسی، حقوقی به توقیعات امام زمان (علیه السلام)
او روش و سيره پدرانش را قدم به قدم پيروي كرد. ... آيا ممكن است كه برخي از آنها مانند موسي و عيسي با وجود اينكه از عقل كامل و علم سرشار الهي و نزول ... فرمود: به عنوان مثال حضرت موسي كه با خدا سخن مي گفت با آن همه عقل و علم و نزول وحي بر او، بهترين ... 2.اوصاف و وظایف امام (علیه السلام)ضرورت شایستگی های کاملا متفاوت برای متصدی امامتوَ ...
او روش و سيره پدرانش را قدم به قدم پيروي كرد. ... آيا ممكن است كه برخي از آنها مانند موسي و عيسي با وجود اينكه از عقل كامل و علم سرشار الهي و نزول ... فرمود: به عنوان مثال حضرت موسي كه با خدا سخن مي گفت با آن همه عقل و علم و نزول وحي بر او، بهترين ... 2.اوصاف و وظایف امام (علیه السلام)ضرورت شایستگی های کاملا متفاوت برای متصدی امامتوَ ...
نظارت همگانى در سيره و سخن اميرمومنان (علیه السلام) - (2)
نظارت همگانى در سيره و سخن اميرمومنان (علیه السلام) - (2)-نظارت همگانى در سيره و سخن ... علاوه برآن حضرت على(ع) در ضمن خطبه اى مى فرمايد: ((ان الامر بالمعروف و النهى عن .... گروه مى فرمايد: (لعن الذى كفروا من بنى اسرائيل على لسان داود و عيسى بن مريم.
نظارت همگانى در سيره و سخن اميرمومنان (علیه السلام) - (2)-نظارت همگانى در سيره و سخن ... علاوه برآن حضرت على(ع) در ضمن خطبه اى مى فرمايد: ((ان الامر بالمعروف و النهى عن .... گروه مى فرمايد: (لعن الذى كفروا من بنى اسرائيل على لسان داود و عيسى بن مريم.
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها