محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846595059
اشعاری در وصف غدیر
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اشعاری در وصف غدیر ساقى خم غدير آيت الله كمپانى باده بده ساقيا،ولى ز خم غدير چنگ بزن مطربا،ولى به ياد امير وادى خم غدير،منطقه نور شد باز كف عقل پير،تجلى طور شد آية الله كمپانى:غدير،حديثى از قديم ولايتش كه در غدير شد فريضه امم حديثى از قديم بود ثبت دفتر قدم كه زد قلم به لوح قلب سيد امم رقم مكمل شريعت آمد و متمم نعم شد اختيار دين به دست صاحب اختيار من نوبت خم و غدير است آيت الله ميرزا حبيب الله خراسانى امروز بگو،مگو چه روز است؟ تا گويمت اين سخن به اكرام موجود شد از براى امروز آغاز وجود تا به انجام امروز ز روى نص قرآن بگرفت كمال،دين اسلام امروز به امر حضرت حق شد نعمت حق به خلق اتمام امروز وجود پرده برداشت رخساره خويش جلوهگر داشت امروز كه روز دار و گير است مى ده كه پياله دلپذير است از جام و سبو گذشت كارم وقت خم و نوبت غدير است امروز به امر حضرت حق بر خلق جهان على امير است امروز به خلق گردد اظهار آن سر نهان كه در ضمير است عالم همه هر چه بود و هستند امروز به يك پياله مستند مصطفى محدثى خراسانى:انتظار آسمان در غدير ملتهب در كنار يك بركه روح تاريخ پير منتظر است دست خورشيد تا نهد در دست آسمان در غدير منتظر است بر سر آسمانى آن ظهر آيههاى شكوه نازل شد مژده دادند آيههاى شكوه دين احمد تمام و كامل شد محمد على سالارى:نام غدير حك بود بر جبينم سر زد از دوش پيمبر،ماه در شام غدير تا كه جبرائيل او را داد پيغام غدير مژده داد او را ز ذات حق كه با فرمان خويش نخل هستى بار و بر آرد در ايام غدير دين خود را كن مكمل با ولاى مرتضى خوف تا كى بايد از فرمان و اعلام غدير مىشود مست ولاى مرتضى،از خود جدا هر كه نو شد جرعهاى از باده جام غدير شد بپا هنگامهاى در آسمان و در زمين تا ولايت شد على را ثبت،هنگام غدير شور و شوقى شد در آن صحراى سوزان حجاز مرغ اقبال آمد و بنشست بر بام غدير عشق مولا در دلم از زاد روز من نشست بر جبينم حك بود تا مرگ خود نام غدير طاهره موسوى گرمارودى:آب غدير آب حيات اى شرف اهل ولايت،غدير بركه سرشار هدايت،غدير زمزم و كوثر ز تو كى بهترند آبروى خويش ز تو مىخرند اين كه كند زنده همه چيز آب زاب غدير است نه از هر سراب از ازل اين بركه بجا بوده است آينه لطف خدا بوده است خوشدل كرمانشاهى:خم ولاى ساقى كوثر در غدير خم نبى خشت از سر خم برگرفت خشت از خم و لاى ساقى كوثر گرفت از خم خمر خلافت در غدير خم بلى ساقى كوثر ز دست مصطفى ساغر گرفت سيد مصطفى موسوى گرمارودى:غدير،گل هميشه بهار گل هميشه بهارم غدير آمده است شراب كهنه ما در خم جهان باقى است خداى گفت كه«اكملت دينكم»،آنك نواى گرم نبى در رگ زمان باقى است قسم بخون گل سرخ در بهار و خزان ولايت على و آل،جاودان باقى است گل هميشه بهارم بيا كه آيه عشق بنام پاك تو در ذهن مردمان باقى است ؟:عرش بر دوش غدير در روز غدير،عقل اول آن مظهر حق،نبى مرسل چون عرش تو را كشيد بر دوش آنگاه گشود لعل خاموش فرمود كه اين خجسته منظر بر خلق پس از من است رهبر بر دامن او هر آن كه زد دست چون ذره به آفتاب پيوست شیعه جوشیده ست از غدیر محمد جواد غفورزاده (شفق) جلوه گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر ریخت از خم ولایت مى به مینا در غدیر رودها با یكدگر پیوست كمكم سیل شد موج مىزد سیل مردم مثل دریا در غدیر هدیه جبریل بود« الیوم اكملت لكم» وحى آمد در مبارك باد مولى در غدیر با وجود فیض« اتممت علیكم نعمتى» از نزول وحى غوغا بود غوغا در غدیر بر سر دست نبى هر كس على را دید گفت آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر بر لبش گل واژه « من كنت مولا» تا نشست گلبُن پاك ولایت شد شكوفا در غدیر « بركه خورشید» در تاریخ نامى آشناست شیعه جوشیده ست از آن تاریخ آنجا در غدیر گرچه در آن لحظه شیرین كسى باور نداشت مىتوان انكار دریا كرد حتى در غدیر باغبان وحى مىدانست از روز نخست عمر كوتاهى ست در لبخند گل ها در غدیر دیدهها در حسرت یك قطره از آن چشمه ماند این زلال معرفت خشكید آیا در غدیر؟ دل درون سینهها در تاب و تب بود اى دریغ كس نمىداند چه حالى داشت زهرا در غدیر چهار ده قرن پس از حادثه ناصر شعار ابوذرى كاروان بود و بيابان عطشناك غديرو نبى ملتهب از باده ادراك غديركاروان بود و بيابان كه سراپا مىسوختو محمد، كه افق را به نگاهش مىدوختآنچه ما نيز شنيديم كه شد، مىدانست تشنه حادثهاى بود، و خود مىدانست !وحى آميخته با جام افق خواهد شد وحى روشنگر ابهام افق خواهد شدانتظارش به سر آمد كسى از راه رسيدآن كه بود از دل توفانىاش آگاه رسيدگفت برخيز كه از يار سفير آمده است !به چراغانى صحراى غدير آمده است موج يك حادثه در جان غدير است امروز و على چهره تابان غدير است امروزآن كه سر مىدهد از دل همه شب ناله عشق مژدهات باد! كه شد بعد تو دنباله عشق آخرين جمله پيغام رسالت باقى است گام نه، صعبترين گام رسالت باقى است دست در دست على از همگان بيعت گير خيز و از مردم هر سوى زمان بيعت گير!و بگو هست على بعد تو مولاى همه گر كه تنهاش گذارند، بگو واى همه!همه بودند، و ديدند، و بيعت كردند هر چه حق گفت شنيدند و بيعت كردندبيعت شيشهاى و آهن پيمان شكنى داد از بيعت آبستن پيمان شكنى پس از آن بيعت پر شور، على تنها ماندو وصاياى نبى، در دل صحرا جا مانداى برادر! تو كه اين سوى زمانى، هش دار!تو بر اين عهد، مبادا كه نمانى! هش داردلت اى دوست اگر شيعه آيين على ست يا كه چشمان تو سجاده خونين على ستهم از آن روست كه عهدى ست تو را با مولپس به يادآر و به پا خيز و بگو يا مولا!ما هنوز از دل خود صوت نبى مىشنويم خلوتى گر بنماييم شبى، مىشنويمبيعتى را كه نموديم به خاطر داريم پيش از آن، آنچه كه بوديم به خاطر داريمچهارده قرن پس از حادثه پيمان بستن به كه پيش از همگان بستن و هم بشكستنموج آن حادثه در جان غدير است هنوز و على چهره تابان غدير است هنوزراه سخت است و بلا خيز، ولى كوتاه است و هدف گام نخست است، كه بسم الله است سفرى بايد از آن باديه تا منزل دوست سفرى نيست كه راه از خود او تا خود اوست شاهد غدير آيت الله محمد حسين كمپانى باده بده ساقيا ، ولى ز خُم غدير چنگ بزن مطربا ، ولى به ياد امير تو نيز اى چرخ پير ، بيا ز بالا به زير داد مسرت ستان ، ساغر عشرت بگير بلبل نطقم چنان ، قافيه پرداز شد كه زهره در آسمان ، به نغمه دمساز شد محيط كون و مكان ، دايره ساز شد سرور روحانيون هو العلى الكبير نسيم رحمت وزيد ، دهر كهن شد جوان نهال حكمت دميد ، پر ز گل و ارغوان مسند حشمت رسيد ، به خسرو خسروان حجاب ظلمت دريد ، ز آفتاب منير فاتح اقليم جود ، به جاى خاتم نشست يا به سپهر وجود ، نير اعظم نشست يا به محيط شهود ، مركز عالم نشست روى حسود عنود ، سياه شد مثل قير صاحب ديوان عشق ، زيب و شرافت گرفت گلشن خندان عشق ، حُسن و لطافت گرفت نغمه دستان عشق ، رفت به اوج اثير به هر كه مولا منم ، على است مولاى او نسخه اسما منم ، على ست طغراى او يوسف كنعان عشق ، بنده رخسار اوست خضر بيابان عشق ، تشنه گفتار اوست كيست سليمان عشق ، بردر جاهش فقير اى به فروغ جمال ، آينه ذو الجلال « مفتقر » خوش مقال ، مانده به وصف تو لال گر چه بُراق خيال ، در تو ندارد مجال ولى ز آب زلال ، تشنه بود ناگزير مولاى عشق پرويز بيگى حبيب آبادى على را وصف، در باور نيايدزبان هرگز ز وصفش بر نيايدعلى تركيبى از زيباترينهاست على تلفيقى از شيواتر ينهاست على راز شگفت روز آغاز على روح سبكبالى و پرواززبان عشق را گوياترين بود طريق درد را پوياترين بود دل دريايىاش درياى خون بود ضميرش چون شهادت لالهگون بود صداقت از وجودش رشك مىبرداصالت از حشورش غبطه مىخورد صلابت ذرهاى از همتش بودشجاعت در كمند هيبتش بود سلاست در زبانش موج مىزد كلامش تكيه را بر اوج مىزدغبار عشق، خاك كوى او بود عبير و مشك، مست از بوى او بودعلى با درد غربت آشنا بود على تنهاترين مرد خدا بود على در آستين دست خدا داشت قدم در آستان كبريا داشتنواى عشق از ناى على بود اذان سرخ، آواى على بود شهادت از وجودش آبرو يافت شهادت هر چه را دارد از او يافتعلى سوز و گدازى جاودانه است على راز و نيازى عاشقانه است تپش در سينهاش حرفى دگر داشت حديث خوردن خون جگر داشت شگفتا! عشق از او وام گيردمحبت آيد و الهام گيردتلاطم پيش پايش سخت آرام تداوم در حضورش بى سرانجام توان در پيش پايش ناتوان استفصاحت در حضورش بى زبان است خطر مىلرزد از تكرار نامش سفر گم مىشود در نيم گامشيورش از ذوالفقارش بيم داردتهاجم صحبت از تسليم داردكفش خونينترين گل پينه را داشت ضميرش صافى آيينه را داشت من او را ديدهام در بى كرآنهفراتر از تمام كهكشانها من او را ديدهام آن سوى بودن فراز لحظه ناب سرودن من او را ديدهام در فصل مهتاب درون خانه مهتابى آب على را از گل «لا»«آفريدند براى عشق، مولا آفريدند سخن هر چند گويم ناتمام است سخن در حد او سوداى خام است ز دريا قطره آوردن هنر نيست زبانم را توانى بيشتر نيست ولى تا با سخن گردد دلم جفت بگويم آنچه آن شوريده مىگفت :«على را قدر، پيغمبر شناسدكه هر كس خويش را بهتر شناسد» غوغا در غدير عليرضا سپاهى لائين دشت غوغا بود، غوغا بود، غوغا در غديرموج مىزد سيل مردم، مثل دريا در غديرتشنگيها بود و توفان بود و شن بود و غبارمحشرى از هر چه با خود داشت صحرا، در غديركاروان آرام و بى تشويش لنگر مىگرفت تا بگيرد كاروان سالارشان جا در غديرگردها خوابيد كم كم، كاروان خاموش شد تا پيمبر خود چه خواهد گفت آيا در غدير!تا افق انبوه مردان صحارى بود و دشت و سكوتى، تا كند آن مرد لب وا در غدير مرد اما با نگاهى گرم در چشمان شوق جستجو مىكرد محبوبش على را در غديرپس به مردان عرب فرمود: «بعد از من على است هر كه من مولاى اويم اوست مولا در غدير»گردها خوابيده بود و كاروان خاموش بودخوانده مىشد انتهاى قصه ما در غديردر شكوه كاروان آن روز با آهنگ زنگ بى گمان بارى رقم مىخورد فردا در غديراى فراموشان باطل! سر به پايين افكنيد!چون پيمبر دست حق را برد بالا در غديرحيف! اما كاروان منزل به منزل مىگذشت كاروان مىرفت و حق مىماند تنها در غدير! قصيده واره غدير مرتضى اميرى اسفندقه صداى كيست چنين دلپذير مىآيد؟كدام چشمه به اين گرمسير مىآيد؟صداى كيست كه اين گونه روشن و گير است ؟كه بود و كيست كه از اين مسير مىآيد؟چه گفته است مگر جبرئيل با احمد؟ صداى كاتب و كلك دبير مىآيدخبر، به روشنى روز در فضا پيچيد خبر دهيد: كسى دستگير مىآيد!كسى بزرگتر از آسمان و هر چه در اوستبه دستگيرى طفل صغير مىآيدعلى به جاى محمد به انتخاب خدخبر دهيد: بشيرى نذير مىآيد!كسى به سختى سوهان به سختى صخره كسى به نرمى موج حرير مىآيدكسى كه مثل كسى نيست، مثل او تنهاست كسى شبيه خودش بى نظير مىآيدخبر دهيد كه: دريا به چشمه خواهد ريختخبر دهيد به ياران: غدير مىآيدبه سالكان طريق شرافت و شمشيرخبر دهيد كه از راه، پير مىآيدخبر دهيد به ياران: دوباره از بيشه صداى روشن يك شرزه شير مىآيدخم غدير به دوش از كرانهها، مردىبه آبيارى خاك كوير مىآيدكسى دوباره به پاى يتيم مىسوزدكسى دوباره سراغ فقير مىآيدكسى حماسهتر از اين حماسههاى سبككسى كه مرگ به چشمش حقير مىآيد... نبوت و ولايت قاسم سرويها (سروى) مهر تابان ولايت شد نمايان در غدير باز بخشيد اين بشارت، خلق را جان در غدير خوان و احسان و كرم گسترد يزدان تا كندعالمى را بر سر اين سفره مهمان در غديراز طواف كعبه امروز آن كه بر گردد، يقينحج او مقرون بود با عهد و پيمان در غديروه! چه غوغايى است د رآن سرزمين از جوش خلق !موج انسان بين، بيابان در بيابان در غدير !از جهاز اشتران شد منبرى آراسته باشكوهى برتر از تخت سليمان در غديربر سر دست نبى تهليل گويان، مرتضى اشك شوق از ديده مىبارد چو باران در غدير اقتران مهر و مه دارد تماشا، نى عجبگر شود جبرئيل هم آيينه گردان در غديردل درون سينه طغيان كرد و هوش از سر پريدتا طنين انداز شد آيات قرآن در غديرسينه پاك پيمبر گشت سر شار از شعف آيه «بلغ» چو نازل شد زيزدان در غدير تا ز «اكملت لكم» پر شد فضا، جبريل گفت: با خود آوردم پيام از حى سبحان در غديرمصطفى تا مرتضى را همچو جان دربر گرفت يوسفش را كرد پيدا، پير كنعان در غديرتا على شد جانشين خاتم پيغمبران آشكارا شد همه اسرار پنهان در غدير«هر كه من مولاى اويم اين على مولاى اوست» اين ندا پيچيد در گوش بزرگان در غدير خاطر اهل ولا زين گفته شد اميدوارنا اميد از رحمت حق گشت شيطان در غديرتا جهان را از عدالت پر كند همچون نبىمرتضى بگرفت از او، منشور و پيمان در غديراز نبوت د رجهان، اسلام اگر شد منتشرشد ولايت دين يزدان را نگهبان در غديردر حقيقت شد مسلمان هر كه با اخلاص داددست بيعت با على، مانند سلمان در غديرگر به صدق و راستى آيد سوى اين آبگيرهر خطا كارى شود پاكيزه دامان در غديرشد جهان روشن ز انوار اميرالمؤمنين چلچراغ عشق و ايمان شد فروزان در غدير«سرويا»! شكر خدا در موسم «حج وداع»دين حق رونق گرفت و يافت سامان در غدير ماه یکم حبیب اللّه چایچیان (حسان) خم غدیر و ساقی و صهبای احمد است بزم سرور و عید احبّای احمد است شور عظیم تاج گذاری مرتضی است روز ظهور آیت کبرای احمد است فرمان رسیده از طرف ذات کبریا بعد از نبی، علی است که همتای احمد است یعنی یکی است امر نبی و وصی او احکام مرتضی، همه فتوای احمد است در پرده گفت، آنچه خدا گفت از علی امروز روز جلوه معنای احمد است دهها هزار زائر حق کرده ازدحام مرآت حقنما، قد و بالای احمد است طاها بر روی منبر و حیدر کنار اوست امروز یک نمونه ز فردای احمد است نزدیک شد که شمس نبوت کند غروب وقت طلوع ماه یکم، جای احمد است دریا در غدیر جواد جهان آرایی غنچه باغ ولایت شد شکوفا در غدیر بر ثمر بنشست باغ آرزوها درغدیر تا شود روشن جهان از پرتو خورشید عشق از افق مهر ولایت شد هویدا در غدیر تا علی بر روی دستان پیمبر جاگرفت رفت روی دست اقیانوس، دریا در غدیر دیده دل باز کن تا آفتاب هل اتی بنگری هم دوش با خورشید بطحا در غدیر تا ابد بر لعل لب هایش گل لبخند ماند هرکه از جان بوسه زد بر دست مولا در غدیر از نسیم روی زیبای امیرمؤمنان غنچه باغ ولایت شد شکوفا در غدیر طواف عشق عبدالرحیم سعیدی راد تا امام عاشقانْ حضرت امیر شد آسمان شکوفه کرد ناگهان غدیر شد ناگهان تمام دشت پر شد از نماز رود سَروْ سربلند کرد، بید سر به زیر شد عاشقانه زیستن، باز امتداد یافت دل به روز عاشقی باز هم اسیر شد هم تمام کوهسار غَرق عطر لاله شد هم سموم هرزهگردْ خسته از کویر شد از مدینه تا نجف، پُر شد از صدای دَف مکّه غرق نور شد کعبه بینظیر شد در حصار شب نماندهای امیر عاشقان هر که در طواف عشق، با تو هممسیر شد هستى ما از خم غدير تو مست نظيرى نيشابورى قسم به جان تو اى عشق اى تمامى هست كه هست هستى ما از خم غدير تو مست در آن خجسته غدير تو ديد دشمن و دوست كه آفتاب بود آفتاب بر سر دست فراز منبر يوم الغدير اين رمز است كه سر ز جيب محمد،على برآورده حديث لحمك لحمى بيان اين معناست كه بر لسان مبارك پيمبر آورده دكتر يحيى حدادى ابيانه:به يمن فيض ولايت ستاره سحر از صبح انتظار دميد غدير از نفس رحمت بهار چكيد گرفت دست قدر،رايت شفق بر دوش زمين به حكم قضا آب زندگى نوشيد بر آسمان سعادت ز مشرق هستى سپيده داد نويد تولد خورشيد به باغ،بلبل شوريده رفت بر منبر چو از نسيم صبا بوى عشق يار شنيد ز خويش رفته،نواخوان عشق بود و سرود به بانك زير و بم،اسرار خطبه توحيد فتاد غلغله در باغ و شورشى انگيخت كه خيل غنچه شكفت و به روى او خنديد هوا ز عطر گلاب محمدى مشحون زمين به عترت و آل رسول بست اميد رسول،سدرهنشين شد،على به صدر نشست پى تكامل دينش خداى كعبه گزيد گرفت پرچم اسلام را على در دست از اين گزيده زمين و زمان به خود باليد به يمن فيض ولايت شراب خم الست به عشق آل على از غدير خم جوشيد محمود شاهرخى:جوشش غدير در رگ زمان به كام دهر چشاندى ميى ز خم غدير كه شور و جوشش آن در رگ زمان جارى است ز چشمهسار ولاى تو اى خلاصه لطف به جويبار زمان فيض جاودان جارى است صحراى غدير زيارتگه دلها محمد على صفرى(زرافشان) آن روز كه با پرتو خورشيد ولايت ره را به شب از چهار طرف بست محمد صحراى غدير است زيارتگه دلها از شوق على داد دل از دست محمد تا جلوه حق را به تماشا بنشينند بگرفت على را به سر دست محمد يحيى:كوثرى از مى غدير خم ساقى اى قدت طوبى،اى لبت كوثر كوثرى ميم امروز،از غدير خم آور آور از غدير خم،خم خمم مى كوثر من منم بده ساغر،خم خمم بده صهبا باده در غديرم ده،از غدير خم،خم خم همچون زاهدان شهر،در غدير خم شو گم مى ز خم وصلم ده،تا كف آورم بر لب خم دل كنم دجله،دجله را كنم دريا محمد تقى بهار:باده تولا،شراب روحانى اى نگار روحانى،خيز و پرده بالا زن در سرادق لاهوت،كوس«لا»و«الا»زن در ترانه معنى،دم ز سر مولا زن وانگه از غدير خم،باده تولا زن تا ز خود شوى بيرون،زين شراب روحانى در خم غدير امروز،بادهاى بجوش آمد كز صفاى او روشن،جان باده نوش آمد و ان مبشر رحمت،باز در خروش آمد كان صنم كه از عشاق،برده عقل و هوش آمد با هيولى توحيد در لباس انسانى اوست كز خم لاهوت،نشأه صفا دارد در خريطه تجريد،گوهر وفا دارد در جبين جان پاك،نور كبريا دارد در تجلى ادراك جلوه خدا دارد در رخش بود روشن،رازهاى رحمانى حالى اردبيلى:خم جنت صبح سعادت دميد،عيد ولايت رسيد فيض ازل يار شد،نوبت دولت رسيد از كرمش بر گدا،داد همى جان فزا گفت بخور زين هلا،كز خم جنت رسيد احمد عزيزى:جوشش غدير از غيرت غدير خم از غيرت بجوش است ببين قرآن ناطق را خموش است خم غدير از كف اين مى ترست زانكه على ساقى اين كوثر است مكرم اصفهانى:غدير حقه الماس انديشه مكن زانكه كند وسوسه خناس در باب على يعصمك الله من الناس بايد بشناسانيش امروز به نشناس بازار خزف بشكنى از حقه الماس حق را كنى آنگونه كه حق گفت مدلل يوسفعلى مير شكاك:آفتاب روى زهرا در غدير ماه صد آئينه دارد نيمه شبها در غدير روزها مىگسترد خورشيد،خود را بر غدير پيش چشم آسمان،پيشانى باز على آفتاب روى زهرا در پس معجز غدير طائى شميرانى:ماه سايه آفتاب سايبان باور نكردم مه شود بر آفتاب تا نديدم بر فراز دست احمد بو تراب آرى آرى ماه بر خورشيد گردد سايبان مصطفى گر آفتاب آيد،على گر ماهتاب منابع: 1. پایگاه امام علی(علیه السلام)2. پایگاه حوزه3. پایگاه بلاغ4. ماهنامه گلبرگ
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1179]
صفحات پیشنهادی
اشعاری در وصف غدیر
اشعاری در وصف غدیر ساقى خم غدير آيت الله كمپانى باده بده ساقيا،ولى ز خم غدير چنگ بزن مطربا،ولى به ياد امير وادى خم غدير،منطقه نور شد باز كف عقل پير،تجلى طور ...
اشعاری در وصف غدیر ساقى خم غدير آيت الله كمپانى باده بده ساقيا،ولى ز خم غدير چنگ بزن مطربا،ولى به ياد امير وادى خم غدير،منطقه نور شد باز كف عقل پير،تجلى طور ...
غدیر در آیینه هنر
اشعاری در وصف غدیر ساقى خم غدير آيت الله كمپانى باده بده ساقيا،ولى ز خم غدير ... آينه لطف خدا بوده است خوشدل كرمانشاهى:خم ولاى ساقى كوثر در غدير خم نبى خشت از ...
اشعاری در وصف غدیر ساقى خم غدير آيت الله كمپانى باده بده ساقيا،ولى ز خم غدير ... آينه لطف خدا بوده است خوشدل كرمانشاهى:خم ولاى ساقى كوثر در غدير خم نبى خشت از ...
چشمه جوشان ؛ ویژه نامه اینترنتی عید بزرگ غدیر خم
چشمه جوشان ؛ ویژه نامه اینترنتی عید بزرگ غدیر خم- پایگاه فرهنگی اطلاع ... و غدیر از منظر ولایت و امام (ره) ،غدیر وفلسفه سیاسی اسلام، اشعاری در وصف غدیر ، چهل حدیث ...
چشمه جوشان ؛ ویژه نامه اینترنتی عید بزرگ غدیر خم- پایگاه فرهنگی اطلاع ... و غدیر از منظر ولایت و امام (ره) ،غدیر وفلسفه سیاسی اسلام، اشعاری در وصف غدیر ، چهل حدیث ...
دریا در غدیر
اشعاری در وصف غدیر ساقى خم غدير آيت الله كمپانى باده بده ساقيا،ولى ز خم غدير چنگ ... در غدیر رودها با یكدگر پیوست كمكم سیل شد موج مىزد سیل مردم مثل دریا در غدیر ...
اشعاری در وصف غدیر ساقى خم غدير آيت الله كمپانى باده بده ساقيا،ولى ز خم غدير چنگ ... در غدیر رودها با یكدگر پیوست كمكم سیل شد موج مىزد سیل مردم مثل دریا در غدیر ...
شكوه غدير در شعر شاعران
شكوه غدير در شعر شاعران-شكوه غدير در شعر شاعران فردوسىحماسهسراى بزرگ ... از هر وصف ديگر، بر وصايت ايشان تأكيد مىورزد و از ايشان با عنوان وصى ياد مىكند.
شكوه غدير در شعر شاعران-شكوه غدير در شعر شاعران فردوسىحماسهسراى بزرگ ... از هر وصف ديگر، بر وصايت ايشان تأكيد مىورزد و از ايشان با عنوان وصى ياد مىكند.
؛شاعران در «لحظه هاي بي تابي» غدير را سرودند
15 دسامبر 2008 – در ادامه قاسم رفيعا اشعاري با لهجه مشهدي و در وصف غدير و مدح امام رضا(ع) خواند. خدابخش صفادل، شاعر نيشابوري هم شعر «بركه غدير» را براي اين شب ...
15 دسامبر 2008 – در ادامه قاسم رفيعا اشعاري با لهجه مشهدي و در وصف غدير و مدح امام رضا(ع) خواند. خدابخش صفادل، شاعر نيشابوري هم شعر «بركه غدير» را براي اين شب ...
غدير درآينه قلم
16 دسامبر 2008 – نويسنده ضمن معرفي اجمالي 22 تن از شاعران سده اخير، متن اشعاري را كه آنان در وصف غدير و ولايت امام علي(ع) سرودهاند، ذكر نموده و نوع شعر آنها و همچنين ...
16 دسامبر 2008 – نويسنده ضمن معرفي اجمالي 22 تن از شاعران سده اخير، متن اشعاري را كه آنان در وصف غدير و ولايت امام علي(ع) سرودهاند، ذكر نموده و نوع شعر آنها و همچنين ...
چشمه جوشان - ویژه نامه عید غدیر
چشمه جوشان - ویژه نامه عید غدیر-دانلود ويژه نامه چشمه جوشان - ویژه نامه عید غدیر سخن ... و کمال دین(2) اشعاری در وصف غدیر جغرافیای غدیر طبرى و طرق حديث غدير غدير و ...
چشمه جوشان - ویژه نامه عید غدیر-دانلود ويژه نامه چشمه جوشان - ویژه نامه عید غدیر سخن ... و کمال دین(2) اشعاری در وصف غدیر جغرافیای غدیر طبرى و طرق حديث غدير غدير و ...
غدير در آينه قلم
وي همچنين به معرفي تفصيلي شعرايي ميپردازد كه در قرون اوليه اسلام در وصف غدير، امام علي (ع) و ولايت آن حضرت اشعاري سرودهاند و نمونههايي از اشعار ايشان را در وصف ...
وي همچنين به معرفي تفصيلي شعرايي ميپردازد كه در قرون اوليه اسلام در وصف غدير، امام علي (ع) و ولايت آن حضرت اشعاري سرودهاند و نمونههايي از اشعار ايشان را در وصف ...
چهارمين همايش منطقهاي شعر «آينه در غدير»
چهارمين همايش منطقهاي شعر «آينه در غدير» خبرگزاري موج - گروه اقتصاد فرهنگ ... و لرستان با خواندن اشعاري در مدح حضرت علي (ع) و ارزشها و باورهاي ديني به وصف آن ...
چهارمين همايش منطقهاي شعر «آينه در غدير» خبرگزاري موج - گروه اقتصاد فرهنگ ... و لرستان با خواندن اشعاري در مدح حضرت علي (ع) و ارزشها و باورهاي ديني به وصف آن ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها