تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 29 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (ص) کمال نماز است. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1854540783




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفت‌وگو با اكبر زنجانپور كارگردان نمايش دايي وانيا تناقض، جزيي از دنياي وانياست


واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: گفت‌وگو با اكبر زنجانپور كارگردان نمايش دايي وانيا تناقض، جزيي از دنياي وانياست
اكبر زنجانپور بازيگر و كارگردان تئاتر اين روزها نمايش «دايي وانيا» را در سالن اصلي مجموعه تئاتر شهر اجرا مي‌كند‌. اكبر زنجانپور در سال 1323 در تهران متولدشد. بازي در تئاتر رااز سال 1345 در دانشگاه شروع كرد، سال 1349 از دانشكده هنرهاي زيبا فارغ‌التحصيل شد. از سال 1365 نيز تدريس در دانشگاه را شروع كرد. وي در سال 1368 و 1369 عضو كميته ملي تئاتر در سازمان يونسكو بود‌. او تاكنون بازي در مجموعه‌هاي تلويزيوني آتش بدون دو‌د‌، آواي فاخته‌، تنهاترين سردار، ولايت عشق‌، گارد ساحلي‌، كارآگاهان‌، مختارنامه‌، رازهاي يك خانه، فرات‌‌ و... را در پرونده كاري خود دارد. او همچنين در نمايش‌هاي تلويزيوني روغن نهنگ (سعيد نيك‌پور)، توده هيزم (خسرو فرحزادي)، باتلاق (هوشنگ پاكروان)، آنا كريستي (عباس يوسفيان)، طناب (محمدعلي جعفري) و... نيز بازي كرده است‌. بازي‌هاي زنجانپور تاكنون در سينما نيز سابقه درخشاني از او به جاي گذاشته است‌. اگرچه در تمام اين سال‌ها او علاوه بر سينما‌، تلويزيون‌، تئاتر را نيز با قدرت ادامه داده و آثار بسياري را كارگرداني كرده است‌. به بهانه تازه‌ترين نمايش او « دايي وانيا » با وي به صحبت نشستيم .

اكنون حدود يك ماه از اجراي نمايش شما مي‌گذرد و فكر مي‌كنم به وفور درباره دلايل انتخاب اين نمايشنامه و دغدغه‌هاي محيط زيستي‌تان در رسانه‌هاي گوناگون صحبت كرديد و به همين دليل نيز من قصد ندارم در اين‌باره صحبت كنم اما نكته مهم در اجراي نمايشنامه وفاداري شما به متن است، در حال حاضر جرياني در تئاتر كشور به نام تئاتر تجربي وارد شده كه به سبب آن شاهد نه تنها تغيير كامل متن و ساختار نمايش كه اساسا اجرايي هستيم بي‌ارتباط با مخاطب. به اين معني كه مخاطب با نمايشي روبرو مي‌شود كه در واقع هيچ چيز از آن نمي‌فهمد و به همين دليل ميزان استقبال هم از اين نوع نمايش بسيار كم مي‌شود اگرچه كارگردان‌هاي چنين نمايش‌هايي ادعا مي‌كنند برايشان بودن يا نبودن مخاطب مهم نيست. شما به عنوان پيشكسوت تئاتر چه شد نمايشتان را كاملا وفادار به متن اجرا كرديد و نظرتان درباره اين نوع نمايش‌ها چيست؟

به عقيده من اين نوع نمايش‌ها تجربي نيست و سليقه كامل است به قول معروف رفتار اين كارگردان‌هايي كه شما از آن‌ها يادكرديد مطابق اين ضرب المثل معروف است «چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند» من هميشه گفته‌ام كه اگر مي‌خواهيم چخوف يا شكسپير كار كنيم، بايد دقيقا آن چه را كه او گفته برصحنه جاري كنيم (ديالوگ‌هاي او را بر زبان آوريم) چرا كه اين يك اصل ثابت در همه جاي دنياست. اين كه به طور مثال من متني از چخوف يا شكسپير دست مي‌گيرم تا اجرا كنم اما به جاي ديالوگ‌هاي اصلي اثر، ديالوگ‌هاي خودم را مي‌نويسم و اجرا مي‌كنم و آن وقت نام اثرمان را همان نام اصلي اثر قرار مي‌دهم كاري نه تنها بي معني است كه از اساس مردود است زيرا اين صحبت ساده پيش مي‌آيد كه خب اگر مي‌خواهي ديالوگ‌هاي خودت را بنويسي و استفاده كني، خب نام خودت را نيز به جاي نام اثر اصلي قرار بده و آن وقت حرف خودت را بازگو كن. البته قصد من مقايسه بدتر و بهتر نيست چون حتما آن‌ها نيز نظرياتي دارند كه در پروسه زمان بايد راه خود را پيدا كند، اما يك موضوع مهم در اين ميان وجود دارد كه نبايد فراموش شود. حقيقت اين است كه ما همگي كار مي‌كنيم براي تماشاگر و علاقه داريم كه تماشاگر داشته باشيم و اساسا اگر تماشاگرنمايشي را نبيند و نمايش بخواهد بدون تماشاگر اجرا شود، خب پس ماهيت نمايش كجاست؟ اگر قرار باشد من يك نمايش را براي خود و گروه اجرايم به صحنه ببرم خب چرا بايد آن كار را انجام دهم. تئاتر با مخاطب و تماشاگر است كه زنده مي‌ماند و من بايد كار كنم براي تماشاگرم. البته در اين جا لازم است يك پرانتز براي يك توضيح مهم باز كنم و آن اين است كه من براي تماشاگرم كارمي‌كنم اما اين بدين معني نيست كه براي خوشايند تماشاگرم، هر كاري را انجام دهم. نه، من مسلما به تماشاگرم احترام مي‌گذارم و به مخاطب، مشتري نمي‌گويم. من اعتقاد دارم بايد كاري كنم كه درخدمت تماشاگري باشم كه صاحب تفكر است و من هنرمند وظيفه دارم به ارتقاي روز به روز اين سطح تفكر كمك كنم. هنرمند بايد سعي كند در خدمت جامعه باشد و هدفي را در حد وسع خود در جامعه به حركت در بياورد. حالا دراين ميان اندازه و نوع به حركت در آوردن آن، بستگي به ميزان استعداد وخلاقيت هنرمند دارد مهم اين است كه تئاتر به عنوان يك هنر والا بايد از ويژگي‌هاي يادشده بهره ببرد .

در واقع اين مرز بين هنر تئاتر و صنعت تئاتر است كه شما آن را تعريف كرديد . از نظر شما تئاتر ديالوگي است كه بين شما، كار و مخاطب بوجود مي‌آيد ؟

بله اين يك رابطه ناگفته است كه ايجاد مي‌شود و اسم آن نفس تماشاگر است كه اين نفس تماشاگر را فقط هنرمندي كه روي صحنه رفته است درك مي‌كند ومي‌داند كه چه جواهري است، نفس تماشاگر آنچنان جاني مي‌دهد كه مي‌توان با آن تا كوه قاف نيز پرواز كرد.

در اين ميان اما يكي از مهمترين مسائل مطرح شده درهنر نمايش بحث ريتم است. بحث ريتم در نمايش يكي از بحث‌هاي مهمي است كه سبب مي‌شود اين روزها كمتر كارگرداني به سراغ اجراي وفادارانه به يك چنين متن‌هاي طولاني و كلاسيكي برود. چرا كه برخي از كارگردان‌ها اعتقاد دارند اجراي آثار كلاسيك به اين دليل بسيار سخت و سنگين است كه طولاني است و مونولوگ‌هاي بلند و خسته‌كننده‌اي دارد. آن‌ها مي‌گويند ريتم اين نمايش‌ها كُند و به اصطلاح كشدار است و مخاطب اين روزهاي تئاتر حوصله و تحمل اين همه منولوگ‌هاي طولاني را ندارد، شما براي اين معضل چه تدبيري انديشيديد كه در عين اينكه ديالوگ‌ها جريان دارند و اتفاقات روي صحنه رخ مي‌دهد‌، ريتم و تمپوي دروني اثراز دست نرود و تماشاگر بعد از گذشت نيم ساعت خسته نشده و احساس نكند حوصله تماشاي ادامه نمايش را ندارد؟

شما بحث‌هاي مهمي را مطرح مي‌كنيد كه كمتر سوال شده و من از اين بابت خوشحالم . نكته مهم در برخورد اوليه با چنين آثار به قول شما طولاني اي اين است كه ما بايد در اين اثر روابط انساني را كشف كنيم. اگر اين روابط ظريف و لطيف انساني را بفهميم درمي‌يابيم كه ريتم يك اثر را با عدد و رقم و ترازو نمي‌توان ارزيابي كرد. ريتم يك اثر به واقعيتي بستگي دارد كه اثر در آن وجود دارد . اگر ريتم را با تپش و ضربان قلب بخواهيم مقايسه كنيم ممكن است در جايي به جاي اينكه مثلا ضربان ما هفتاد و دو بار بزند چهل بار بزند ولي همان اتفاق خوب بيفتد يا در جايي صد و هشتاد بار بزند ولي همان معني هفتاد و دو را داشته باشد. بايد ببينيم اين تپش كجاست و چگونه در صحنه جريان دارد. تمام اين‌ها در تمرينات و كشف حاصل مي‌شود و چيزي از قبل مشخص نيست كه بگوييم با فلان كار به اين ريتم مي‌رسيم. چنين چيزي وجود ندارد، ريتم خودش حاصل مي‌شود اگر راه را درست طي كنيم، اگر آدرس را اشتباه نرويم و سعي كنيم در آن پروسه قرار بگيريم حتما اتفاق مي‌افتد و ريتم به دست مي‌آيد . جايي ممكن است ريتم كند باشد ولي تماشاگر خسته نشود زيرا تمپوهاي دروني جريان دارد و زماني هم هست كه شما مي‌دويد ولي تماشاگر حوصله ادامه كار را ندارد و بايد صبر كنيد. اين بحث ريتم، موضوع مهمي است كه بايد يك كارگردان دقيقا آن را بشناسد و بداند در كجاي نمايش چه كاري بايد انجام دهد تا به آن ريتمي كه شما مي‌گوييد دست پيدا كند؛ بعضي وقت‌ها شما شاهديد كه يك نفر يك نمايش را با يك ريتم تند به روي صحنه مي‌برد و ديگري همان اثر را با ريتم كند اما مخاطب اثر اولي را پس مي‌زند وحوصله‌اش سر مي‌رود و از دومي استقبال مي‌كند.

اين مساله ناشي از برداشت‌هاي متفاوتي است كه افراد مختلف از يك نمايشنامه مشخص دارند. هر فردي بر اساس بينش و دانش خود تفسيري شخصي از يك نمايش دارد كه آن تفسير راهنماي او در انتخاب ريتم است. اما مساله اين است كه خود شما به عنوان يك بازيگر و كارگردان با سابقه چگونه و با چه روشي برداشت خود را از اين متن ارايه كرديد؟

سابقه كاري مي‌تواند در اين زمينه گمراه كننده باشد، من به عنوان كارگردان نبايد خود را دربند سابقه خود كنم بلكه بايد خود را در مقابل آن چه احساس مي‌كنم رها و آزاد قرار دهم تا همه تجربياتم به شكل ناخودآگاه متبلور شوند. همين مساله است كه موجب مي‌شود تا هر اجرايي از يك نمايشنامه خاص از سوي هنرمندان متفاوت‌، با ويژگي‌هاي متفاوتي بر صحنه جان بگيرد و اثري متفاوت باشد.

ما در ادبيات هم اين قضيه را داريم كه خيلي افراد مي‌گويند دوره رمان‌هاي بلند به پايان رسيده است و داستان‌هاي كوتاه بهتر است چون خواننده وقت ندارد و نمي‌تواند تمركز داشته باشد، كاري هم كه شما انجام داديد نمايشنامه كلاسيك است و زمان آن طولاني است و اجراي شما حدود دو ساعت شد اما تماشاگر نيز به راحتي ارتباط برقرار كرد، نظر شما در اين مورد چيست؟ با درنظر گرفتن اين كه در نمايش كنوني ما هم خيلي افراد همين كار را انجام مي‌دهند و زمان نمايش‌هاي آن‌ها سي دقيقه است و شايد درنخستين نگاه اينگونه به نظر مي‌آمد كه مخاطب امروز تئاتر ما تنها به همين نوع نمايش عادت كرده و غير ازآن را نمي‌پسندد.

من يك تجربه كارگرداني دارم به اسم «مرگ دستفروش» كه سال شصت و دو در همين تئاتر شهر اجرا شد، يعني حدود سي سال قبل، آن چهار ساعت به طول انجاميد يعني سه ساعت و چهل دقيقه بود و پانزده دقيقه زمان تنفس داشت و جمعا حدود چهار ساعت مي‌شد. من افرادي را قرار داده بودم كه از تماشاگران بپرسند در مورد مدت زمان كار و همه گفته بودند كه سريع تمام شد. جالب اين جاست كه استقبال از اين نمايش تا حدي بود كه حتي يك بليت اضافي نيز در تمام مدت حضور نمايش برصحنه باقي نماند. بد نيست بدانيد اين بليت به دليل پر فروش بودن آن چنان كمياب شد كه به خاطرتهيه بليت در صف‌ها درگيري مي‌شد. اين درحالي بود كه همه مطلع بودند كه زمان نمايش چهار ساعت است ولي مخاطب را تا اين اندازه جذب كرده و ارتباط برقرار كرده بود كه هيچكس احساس خستگي نمي‌كرد.

در واقع معتقد هستيد كه اگر كار آن قوام لازم و ساختار درست را داشته باشد، زمان اهميت ندارد. كسي كه به سراغ كار كوتاه مي‌رود در اصل ناتوان است در آن كار.

نويسنده‌هاي بزرگ اصولا حرف خود را خيلي مستقيم بيان مي‌كنند و پيچيده صحبت نمي‌كنند مثلا شعراي بزرگ مانند حافظ يا فردوسي، فردوسي مي‌گويد: توانا بود هر كه دانا بود، ز دانش دل پير برنا بود، اين شعر در نهايت سادگي بيان شده است و از هر صحبت معمولي، معمولي‌تر است ولي بار معنايي بالايي دارد يا مي‌گويد‌: يوسف گم‌گشته باز آيد به كنعان غم مخور، اين عين صحبت كردن است ولي خيلي سليس بيان شده است، سعدي حتي ساده‌تر، مولوي درست است كه جنس تفكر پيچيده اي دارد ولي صحبت كردن او ساده است و مي‌گويد‌: بشنو از ني چون حكايت مي‌كند، افراد بزرگ ساده صحبت مي‌كنند و افرادي كه بلد نيستند، پيچيده صحبت مي‌كنند كه نه خودشان مي‌فهمند نه ديگران.

شايد قصد دارند كه كسي نفهمد و چون نمي‌فهمند فكر كنند پس حتما حرف مهمي پشت آن نهفته است.

بله گاهي اوقات اينگونه است اما خب البته نبايد حكم قطعي در اين مورد صادر كرد. اگرچه اين موضوع متاسفانه در باره برخي از افرادي صدق مي‌كند كه سن و سالي دارند و در تئاتر، مو سپيد كرده‌اند اما درباره جوانان تازه نفس مي‌خواهم خواهش كنم به آدم‌هاي كم تجربه به ديد بد نگاه نكنيد چون آن‌ها در حال تلاش هستند. ما وظيفه نداريم افرادي كه شروع كردند را بد ببينيم اگر حرفي براي گفتن داريم بايد با آن‌ها رفاقت كنيم و آرام آرام به آ ن‌ها بياموزيم زيرا شخصي كه وقت خود را صرف نوشتن تئاتر و اجرا مي‌كند، بسيار بايد زحمت بكشد و زندگي خود را وقف اين كار كند، اين در حالي است كه او مي‌توانست سريال‌هاي بي‌كيفيت بنويسد و پول دريافت كند چون در تئاتر پول وجود ندارد، اين يك تلاش انساني است و صرفا عشق هم نيست، اين تلاش است براي بهتر شدن و سخت است. من فكر مي‌كنم تقصير اين دسته از جوانان نيست كه نمايش‌هايشان اينگونه است‌. مشكل از معلمان و استاداني است كه خوب راهنمايي نكردند و به هردليل آموزش صحيحي به دانشجويان و هنرجويان خود نداده‌اند ضمن اين كه برخي مسائل حاشيه‌اي نيز به اين جريان دامن مي‌زند مسائلي مانند اين كه به جواني تازه كارو تا حدودي با استعداد كه هنوز درباره ماهيت تئاتر تجربي چيززيادي نمي‌داند وهر نوع حركت جديد وبدون پشتوانه اي را به تئاتر تجربي نسبت مي‌دهد، خيلي سريع امكانات ويژه‌اي مي‌دهيم كه نمي‌داند چگونه بايد از آن استفاده كند و اين موضوع سبب مي‌شود كه ‌نتواند خوب كار كند و با مخاطب خود ارتباط برقرار كند و تمام اين‌ها به ضرر تئاتر مي‌شود زيرا يا او به نام تئاتر تجربي، در ورطه اجراي نمايش‌هايي مي‌افتد كه مخاطب آن را پس مي‌زند و يا پس از چند اجرا به كلي احساس خلاء و تهي شدن كرده و ده سال بعد افسرده مي‌شود و ديگر كار نمي‌كند. به نظر من اگر همه چيز نرمال پيش برود و معلميني كه تدريس مي‌كنند دلسوزتر باشند و شرايط براي كاراين جوانان در حد نرمال و يكسان با ديگران مهيا باشد آن‌ها قطعا مي‌توانند استعدادهاي خود را يافته و از هدر دادن آن بپرهيزند .

يعني شما به عنوان پيشكسوت هنر تئاتر معتقد هستيد كه هر نمايشي اگر نام تجربي يا غير‌تجربي يا معناگرا يا غير‌معناگرا يا هر نام ديگري را هم داشته باشد اما بازهم بايد بتواند به عنوان نخستين قدم با مخاطب خود ارتباط برقرار كند و اين كه برخي از كارگردان‌هاي نمايش‌هاي تجربي ادعا مي‌كنند چون نمايش آن‌ها از سطح مخاطب بسيار بالاتر است كسي آن را نمي‌فهمد و به همين دليل سالن اجرايش خالي است را بهانه درستي نمي‌دانيد؟

من فكر مي‌كنم آن دسته از افرادي كه اين صحبت‌ها را مي‌كنند شايد هنوز به دليل جواني به ماهيت اصلي تئاتر پي نبرده‌اند‌. اگر تماشاگر نمايش من را نبيند و نخواهد، بسيار باعث تاسف است . من به تك‌تك مخاطبان و تماشاگران نمايشم احترام مي‌گذارم و هرگز خود را جدا از آنان نمي‌دانم . من علاقه دارم كه مخاطب نمايش من را ببينيد و به چيزي كه در اين نمايش گفته مي‌شود فكر كند‌. هنر و هنرمند هرگز جدا از مخاطب نبوده و هنرمند و مخاطب هميشه بايد يك رابطه دو‌طرفه داشته باشند و هيچ گاه از هم جدا نشوند . هر وقت يكي از سمت‌هاي اين رابطه دو‌طرفه از هم گسسته شود مطمئن باشيد كه نه تئاترو نه هيچ هنر ديگري نمي‌تواند سر پا بايستد تا بخواهد فرهنگ جامعه را بالا ببرد .من در اجراي نمايش دايي وانيا دغدغه رابطه انسان و محيط‌زيستي را داشتم كه بشر امروز با قطع كردن درختان و ويران كردن منابع طبيعي و محيط زيستش‌، كمر به نابودي خود بسته است و اميدوارم كه مخاطبان اين نمايش هم آن را درك كنند. من كار خودم را مي‌كنم برايم نيز مهم نيست كه در هر دوره‌اي عده‌اي نازپرورده در تئاتر كشور هستند كه نام‌ها و عنوان‌هاي عجيب و غريبي براي نوع نمايش خود ابداع مي‌كنند و با همين ابداعات عجيب و غريب همه چيز برايشان فراهم مي‌شود . اين افراد هميشه سفر‌هاي خارج رفته و مي‌روند ولي شاهديم كه بچه‌هاي با استعداد واقعي نمي‌روند و كارهايي را در خارج نمايش مي‌دهند به عنوان نماينده هنر ايران كه اصلا هيچ نشاني از ايراني بودن ندارد . نمايش‌هاي به اصطلاح پست‌مدرني كه گاهي خود صاحب‌اثر هم براي آن توضيحي ‌ندارد.‌ سوال‌هايي را مطرح مي‌كنند كه خودشان نمي‌دانند بابت چه چيزي سوال كرده‌اند يا اصلا مفهوم سوال را نمي‌دانند، اين عده متاسفانه هميشه نازپرورده هستند و هميشه به آن‌ها رسيدگي مي‌شود ولي آدم‌هاي واقعي اين كار هميشه فقط با رنج، كار مي‌كنند و البته همين رنج‌هاست كه تئاتر ايران را سر پا نگه داشته است .

‌درباره نوع انتخاب دكوراسيون و بحث نشانه‌شناسي كه ما در دكور شما مي‌بينيم از درخت‌هاي فلزي كه در كنار صحنه قرار داده شده تا چوبي كه در كف صحنه استفاده شده است اين‌ها حتما آگاهانه بوده‌اند، اگر ممكن است بيشتر در اين مورد توضيح دهيد و اينكه چوبي كه در نمايش نيز به آن تاكيد شده است كه ما نبايد از چوب استفاده كنيم و كف چوبي كه تمام مدت روي صحنه خودش را نشان مي‌دهد.

بله دقيقا، كف چوبي است كه مي‌تواند نباشد ولي درخت فلزي است. كف كه مي‌تواند از جنس سيمان باشد از چوب است ولي درختي كه بايد سبز باشد از جنس فلز است يعني درخت در زايش از بين مي‌رود، زماني كه شما طبيعت و هواي سالم را از او بگيريد زايش نابود مي‌شود و تبديل مي‌شود به فلز. ما در اين نمايش مدام از احترام به طبيعت و قطع نكردن درختان سخن مي‌گوييم اما كف صحنه را چوبي انتخاب كرديم تا تناقض را به مخاطب نشان دهيم .

انگار كه در بلوار‌هاي شمال كشور از درخت پلاستيكي استفاده شده باشد.

بله. همين‌طور است، ما قصد داشتيم دريغ داشته باشيم نسبت به طبيعتي كه داريم و قدر آن را نمي‌دانيم و بايد كاري انجام داد تا اين طبيعت از دست نرود چون باعث از دست رفتن بشر مي‌شود.

با توجه به اينكه بزرگ‌ترين نمايشنامه‌هاي چخوف به اتمام رسيده است، آيا نگاه شما به سمت نمايشنامه‌هاي امروزي است براي كار‌هاي بعدي يا همچنان از نمايشنامه‌هاي كلاسيك استفاده خواهيد كرد يا مشخص نيست؟

من كاري را چندين سال است كه نوشته‌ام ولي آنقدر پروداكشن آن دردسر ساز و پر هزينه است كه فكر نمي‌كنم فعلا بتوان آن را اجرايي كرد‌، چون بايد امكانات زيادي داشته باشد آن كار كه فعلا موفق نشدم، كار ايراني است به هر حال و افراد آن ايراني هستند و ترجمه شده نيست . حال بايد ديد آيا بالاخره شرايطي براي اجراي آن فراهم مي‌شود يا خير‌؟ البته اگر هم نشد خيلي مهم نيست . مهم اين است كه من ايمان دارم راهي كه مي‌روم قطعا درست است چون به تماشاگر خودم احترام مي‌گذارم كه با زحمت فراوان و وسواس تمام كاري را انتخاب مي‌كنم و بازيگرهايي كه به نقش‌ها نزديك هستند چه از نظر رفتاري و چه از نظر احساساتي كه دارند و همه اين‌ها بايد به نقش نزديك باشند و اين انتخاب براي اين است كه تماشاگر با نمايش من احساس نزديكي كند . من همه وجودم را مي‌گذارم تا تماشاگر من دست خالي از سالن خارج نشود و به نظرم اين مهمترين نكته در اجراي هر نمايش است .

شنبه 30 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مردم سالاری]
[مشاهده در: www.mardomsalari.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 139]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن