تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس از غير خدا بِبُرد، خداوند، هزينه زندگى او را تأمين مى‏كند و از جايى كه ان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834076459




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

قاسم پورحسن در گفت‌وگوي مشروح با فارس:هيچ فيلسوفي بدون حكمت عملي پروژه فلسفي‌اش تمام نمي‌شود


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: قاسم پورحسن در گفت‌وگوي مشروح با فارس:هيچ فيلسوفي بدون حكمت عملي پروژه فلسفي‌اش تمام نمي‌شود
عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي گفت: فلسفه فلسفه است، بنياد مهم فلسفه تفكر و انديشه است و اساساً به جغرافيا، قلمرو و سپهر خاصي بستگي ندارد.


به گزارش خبرنگار آيين و انديشه خبرگزاري فارس، اسلام و تمدن اسلامي يكي از عواملي است كه در شكل‌گيري تمدن غربي تأثيرگذار بوده و اين اشتراك بين سه دين ابراهيمي مسيحيت، يهوديت و اسلام وجود دارد، ريشه‌هاي فلسفي مشتركي نيز بين اسلام و غرب و عناصر يوناني و توحيدي ناشي از اديان ديده مي‌شود.

نكته اساسي ميزان تأثير و تأثرات فلسفه غرب و اسلام از يكديگر است، چگونه اين تأثيرات قابل توجيه است و براساس چه ديدگاهي و در نهايت اينكه فلسفه اسلامي چگونه مي‌تواند در جامعه ما كاربردي باشد.

دراين باره با قاسم پورحسن عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي به گفت‌وگو نشستيم كه در ادامه مي‌خوانيم:

2 ديدگاه متمايز فلسفه اسلامي و نسبت آن با فلسفه غرب

* استاد در ابتدا بفرماييد كه تأثير متقابل فلسفه اسلامي و غرب بر يكديگر چيست و آيا اصلاً اينها از هم تأثير پذيرفته‌اند؟

-به طور كلي ما دو ديدگاه اساسي درباره فلسفه اسلامي و نسبت آن با فلسفه غرب داريم، يك ديدگاه اين است كه فلسفه اسلامي در بستر و قلمرويي شكل گرفته كه عمدتاً دغدغه ديني وجود داشته و خود فلسفه اصالتي نداشت، فلسفه عمدتاً براي برهان ورزي در حوزه ديني همان برهاني كه بعدها غزالي با آن مخالفت كرد، است و در دوره جديد هم برخي محققان مثل «الجابري» معتقد است كه عمده فيلسوفان اسلامي طرح و پروژه‌شان خود فلسفه نبود بلكه دغدغه‌هاي ديني داشتند و از اين دغدغه‌هاي كلام و الهياتي تلاش كردند كه از فلسفه بهره بگيرند در حاليكه در بين فيلسوفان اسلامي تنها «ابن رشد» بود كه چنين دغدغه‌اي نداشت و دغدغه اصيل فلسفي داشت، اين ديدگاه در وجوه مختلف قابل نقد است.

ديدگاه دوم اين است كه فلسفه فلسفه است، بنياد مهم فلسفه تفكر و انديشه است و اساساً به جغرافيا، قلمرو و سپهر آن بستگي ندارد در ايران همين انديشه را مي‌گوييم، يونان و اسكندريه و هند هم همين انديشه مطرح است پس جوهر فلسفه انديشيدن و تفكر است من تفكر را به معناي خاص به كار مي‌گيرم تفكري كه هايدگر معتقد است اساس فلسفه است و خروج از اين تفكر اگر حاصل شود ديگر فلسفه نام ندارد.

دو راهي ايمان و عقل در فلسفه يونان

*شما خودتان معتقد به كدام ديدگاه هستيد؟

-من خود با ديدگاه دوم موافق هستم ديدگاه دوم نه جغرافيا مي‌شناسد نه لباس الهياتي بر تن مي‌كند اما در عين حال با همه اينها نسبتي دارد. تفكر در زمينه‌ها و بنيادهايي شكل مي‌گيرد اگر پرسش‌ها و پيش‌فرض‌هايي وجود داشته باشد كه با پرسش‌هاي ديگر متفاوت باشد ما نوع متفاوتي از تفكر را شاهد خواهيم بود.

همه مي‌دانيم در مغرب زمين تا زمان ارسطو مهمترين بنياد اين تفكر مسأله‌اي به نام اخلاق و فضيلت بود و زماني كه مي‌خواستند درباره سياست بيانديشند بدون اخلاق نمي‌انديشيدند لذا دستاورد مهم تفكر فلسفي را در حوزه اخلاق و فضيلت جستجو مي‌كردند، رساله «منون» افلاطون سراسر داستانش درباره فضيلت و چگونگي كسب آن است.

اما وقتي ما به دوره مسيحيت وارد مي‌شويم اتفاقاً اين نسبت سنجي وجود دارد در مسيحيت و پنجاه سال نخست با انديشه‌هاي فيلون و سپس متفكراني چون ژوستين، كلمن و اگوستين و تقابلي از ديدگاه ژوستين مواجه هستيم، مناقشه ايمان و دين و تفكر اينجا شكل مي‌گيرد پس تقريبا ما تا 450 ميلادي اين مناقشه را داريم كه آيا بايد ايمان را با ابزار لوگوس و فكر يوناني بسنجيم يا نه؟ پس همين الان مي‌بينيم آنها برچسب يوناني به تفكر مي‌زدند در حاليكه ايمان و دين را از آنِ مسيحيت مي‌دانستند اينكه يكي از فيلسوفان يونان عنوان مي‌كند قيصر كارش با روم است و روم كارش با قيصر و اورشليم كارش با پاپ و ايمان است، اين نشان دهنده دو قلمرو متفاوت است لذا وي مي‌گويد كه ايمان نامعقول است يعني ايمان غيرلوگوس و غير عقل يوناني است.

پس اين نشان مي‌دهد ما با يك فراز و فرود كاملاً پيچيده در مغرب در باب فلسفه و نسبت آن با حوزه‌هاي مختلف مواجه‌ايم اين فراز و فرود در 50 سال اخير مغرب جلوه ديگري پيدا كرد و حوزه تفكر به ساحات و زمينه‌هاي اجتماعي رسوخ پيدا كرد يكي ديگر از متفكران يونان را مي‌بينيم كه او حاضر است عنوان كند دموكراسي بر فلسفه اولويت دارد، پس درست است كه در زمينه‌هاي فلسفه نگرش به ساير حوزه‌‌ها وجود دارد ولي گاهي وقت‌ها اين نگرش اساسي‌تر و گاهي كمرنگ‌تر است.

در مغرب زمين هيچ‌گاه فلسفه انتزاعي محض نبوده است

آنچه در مغرب زمين مي‌بينيم اين است كه هيچگاه فلسفه انتزاعي محض نبوده هميشه انضمامي بوده اشكال بزرگي به فلسفه اسلامي مي‌گيرند همين انتزاعي بودن است، يعني تنها دلمشغولي‌هاي ذهني است به عبارت ديگر در فلسفه اسلامي به تأثرات، تأثيرات و كارآمدي‌هايي كه بايد در مناسبات جمعي باشد، توجه نمي‌شود.

همه ما وقتي اصول فلسفه و روش رئاليسم علامه طباطبايي را مي‌خوانيم مي‌بينيم كه وي در مقاله ششم بحثي تحت عنوان ادراكات اعتباري دارد، علامه تصريح مي‌كند اين ادراكات متفاوت از ادراكات حقيقي است اين ادراكات به مثابه اين هست كه آنچه ناظر به واقع است در ادراكات اعتباري ناظر به واقع نيست گرچه تاثيرات واقعي دارد ولي وقتي اينها را با هم مي‌سنجد، مي‌گويد اتفاقاً نظام قانون‌گذاري، حيات جمعي، بحث اخلاق، مناسبات اجتماعي، گسست از استخدام يك طرفه و قهر و تصرف و غلبه به سوي زندگي مبتني بر عقل جمعي با ادراكات انساني ميسر مي‌شود و اين طرح علامه طباطبايي درباره اين است كه ما بيانديشيم فلسفه به هيچ وجه انتزاعي نيست اتفاقاً علامه در تعريفي كه از فلسفه در رساله «علي و فلسفه الهي» بدست مي‌دهد، عنوان مي‌كند كه اين فلسفه الهي است و دغدغه‌هاي الهياتي و مربوط به رستگاري انسان دارد.

نوسان عقل گرايي در فلسفه اسلامي و غرب

*پس بر اين اساس جوهر فلسفه اسلامي و غرب نشأت گرفته از عقل است؟

-همانطور كه گفتم من با ديدگاه دوم موافقم كه اساساً فلسفه يعني تفكر و به هيچ وجه با اين موافق نيستم كه تلقي كنيم جوهر فلسفه اسلامي غير از غرب است. خير، فلسفه فلسفه است اما آن افتراق و جدايي كه تصور مي‌رود تا حدي درست است و فلسفه اسلامي و فلسفه غرب را جدا كرد، اين بود كه فيلسوفان مغرب دائم به سياست، اخلاق، مناسبات جمعي، آرمان شهري و حيات اجتماعي انسان توجه داشتند آنها فلسفه را براي زندگي مي‌خواستند، در حوزه تفكري اسلامي دوره فارابي و ابن سينا فلسفه را براي زندگي مي‌خواستيم اما زماني تلنگرهاي غزالي شروع و اشكالاتش پا گرفت، عقل در حوزه زندگي انسان‌هاي مؤمن كه بايد برگرفته از آموزه‌هاي وحياني باشد، كارآمدي نيافت و چراغ عقل و فلسفه خاموش شد، متأسفانه ما به ورطه انتزاعي‌تر فلسفه افتاديم و من معتقدم كه تلاش علامه طباطبايي و مطهري براي اينكه بتوانند در دوره جديد از فرامين عقلي فلسفي براي مباحث اجتماعي، اخلاق، فرهنگ و به طور كلي زندگي تعبيت كنند، تاحدي نتيجه داد اما بايد مطرح كرد كه تنها كار انضماني در اين حوزه جواب نمي‌دهد، من معتقدم در دوره جديد در فلسفه اسلامي توجه جدي به حوزه‌هاي انضمامي كرديم.

اساس فلسفه ابن سينا انسان شناسي و زندگي است

*در نهايت از صحبت‌هايتان نتيجه مي‌گيرم كه كه ريشه اصلي همه اينها فلسفه است و تفاوتي ندارد اما مسير در يك جايي متفاوت مي‌شود با توجه به اين پيشينه‌اي كه از فلسفه اسلامي داريم آيا مي‌توانيم اميدوار باشيم كه اين فلسفه مسائل روز را پاسخگو باشد تاكنون چقدر اين اتفاق افتاده است؟ چه روش شناسي اين فلسفه اسلامي دارد؟

-من ماه گذشته دو كتاب منتشر كردم، يكي «ابن سينا و حكمت مشرقي» كه بنياد حكمت صدرا كار كرده و آنجا عنوان كردم كه آيا مي‌توانيم از ابن سينا براي حيات امروزي كمك بگيريم؟ ابن سينايي كه دعوت به شرق مي‌كند، معتقد است كه حكمت مشرقي، حكمتي است كه با زندگي سروكار دارد و تلاش ابن سينا در رساله‌هاي رمزي نشان دادن زندگي است ما مي‌توانيم از او كمك بگيريم من آنجا در اين كتاب تشريح كردم كه از ابن سينا و فلسفه او مي‌توانيم كمك بگيريم، اساس فلسفه او انسان شناسي و محور اين انسان شناسي حيات عقلاني انسان و توجه به زندگي اوست، لذا حي بن يقظانِ ابن سينا چيزي غير از زندگي عقلاني بشر نيست، رساله سلامان و ابسال و رسالة‌الطير ابن سينا نشان دادن شيوه زندگي است، من معتقدم كه در ابن‌سينا ما مسأله زندگي را بسيار پررنگ مي‌بينيم، براي اينكه او نخستين فيلسوفي است كه بيشترين موارد را بر بحث‌هاي انسان شناسي دارد.

فلسفه اسلامي ظرفيت ورود به عرصه زندگي را دارد

كتاب دومم هرمنوتيك تطبيقي است من در هرمنوتيك تطبيقي كه ويراست دوم آن اكنون منتشر شده است بخشي را اختصاص دادم به اينكه هرمنوتيك دلمشغولي‌هاي ذهني من نيست دغدغه اصلي ما تفسير و فهم زندگي و تجربه زيست انسان‌ها است، من در بررسي انديشه‌هاي ديلتاي، هايدگر و گادامر اين مسأله را نشان دادم و عنوان كردم نسبت ميان هرمنوتيك و زندگي چيست، اين به ما نشان مي‌دهد كه ما ميتوانيم اولاً از فلسفه براي زندگي بهره بگيريم و بايد اينكار را بكنيم زندگي عقلاني متفاوت از غير عقلاني است، زندگي عقلاني آگاهانه مي‌فهمد كه سير زندگي‌اش چطور است لذا اين آگاهي به او امكان مي‌دهد كه فهم درستي از حيات و نسبت‌هاي خود با ديگران داشته و اخلاق و فضيلت را مبناي حيات و عقلانيت را بنيان حيات و تأملات زندگي خود قرار دهد، اين ظرفيت در فلسفه اسلامي است.

فارابي همه تمدن اسلامي را در نورديد/ فارابي در خلاء نمي‌انديشد

من البته اغراق نمي‌كنم نمي‌گويم كه لزوماً همه فلسفه اسلامي توجه به زندگي است اما معتقدم كه فيلسوفي مثل ابن سينا، فارابي، سهروردي و ملاصدرا وقتي از مسأله خير و شر سخن مي‌گويند نسبت جدي خير و شرق با سعادت و شقاوت است اگر نتوانيم اين نسبت را حل كنيم، نمي‌توانيم نشان دهيم كه زندگي سعادتمندانه و به تعبير امروز ما اصل و جريان زندگي چيست، پس وقتي كه عنوان مي‌شود اساس زندگي و عالم بر خير است مي‌تواند به ما نشان دهد كه زندگي سعادتمندانه چگونه است، مراد آنها از سعادت انتزاعي نيست همين زندگي مطلوب است پس ما مي‌توانيم زندگي و حيات، فرهنگ، سنت، تاريخ و آداب را از عقلانيت فلسفه اسلامي استخراج كنيم، البته اينكار تلاش مي‌خواهد ما نمي‌توانيم به صرف تأملات محض نظري عنوان كنيم و مدعي شويم كه هست، ولي در عين حال فارابي يازده اثر درباره اخلاق و سياست چون تحصيل‌السعاده، آراء اهل مدينه فاضله و .. دارد، فارابي در خلاء نمي‌انديشد او همه تمدن اسلامي را درنورديد از شرقي‌ترين حوزه امپراطوري اسلامي در شرق يعني خراسان بزرگ تا مصر را رفته و حكومت‌ها را ديده و عنوان مي‌كند، اين حكومت‌ها براساس حقيقت و جريان حقيقي زندگي انسان‌ها نيستند اين حكومت‌ها انسان‌هاي جاهل بار مي‌آورند فارابي دنبال انسان‌هاي عاقل و مدينه فاضله و زندگي مبتني بر حقيقت است عين همين تعبيرات را از سهروردي و ابن سينا مي‌شويم.

هيچ فيلسوف اسلامي بدون حكمت عملي پروژه فلسفه‌اش تمام نمي‌شود

*الان چقدر صاحب نظران ما در اين حوزه‌ها كار مي‌كنند؟ آيا اين در حد يك دغدغه باقي مانده يا اينكه به زندگي هم ورود كرده است؟

-من معتقدم اساس فلسفه بايد به درد زندگي انسان‌ها بخورد و براي سامان بخشي به فرهنگ بشري به كار برود، اين توصيه منِ شخصي نيست كارآمدي فلسفه همين است اما گاهي ما افراط مي‌كنيم و تنها ذهنيات و انتزاعيات محض را اساس فلسفه قرار مي‌دهيم، بنابراين ما از گذشته به بخش‌هاي مهم فلسفه كه حكمت عملي بود بي توجه شديم من تأكيد مي‌كنم هيچ فيلسوف اسلامي بدون حكمت عملي پروژه فلسفه‌اش را تمام نكرده و آن را ناتمام مي‌داند.

پس من معتقدم با توجه به مجموعه كتاب‌هايي در اين زمينه نوشتم از جمله كتاب فارابي كه دو سال قبل چاپ شده، حكمت باطنيه و اسماعيليه و در تمام آنها زندگي را جستجو كردم حتي در كتاب هرمنوتيك معتقد بودم تعريف جديدي از زندگي بدست داديم و در مغرب زمين بسيار پرورانده شد و اين غنيمتي براي ما است اين پرسش را بايد درون فلسفه اسلامي ببريم و در درون فلسفه اسلامي آن را استخراج كنيم اما تلاش فيلسوفان مغرب زمين بكار گرفتند ما هم بايد همين كار را كنيم، من هم معتقد نيستم اين ظرفيت كامل الان هست ولي مدعي هستم كه استعداد و توان فلسفه اسلامي الان موجود هست كه براساس آن طرحي از زندگي و شيوه زندگي را ارائه دهيم، بنابراين لزوماً مساله‌اي به عنوان سبك زندگي را تاكيد نمي‌كنم چون متفاوت است و مبتني بر حيات مربوط به رفاه، درآمد و وجوه اقتصادي زندگي است ولي آنچه من تأكيد مي‌كنم حيات عقلاني بشر است بشر بدون عقل همچنان كه لاك در عقلانيت مسيحي تأكيد مي‌كند چراغ زندگي‌اش خاموش خواهد بود و لذا بنياد زندگي را عقلانيت تشكيل مي‌دهد و اساس اين عقلانيت را بايد در تفكر فلسفي جستجو كرد.

انتهاي پيام/

شنبه 23 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 102]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن