واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: دانشگاه استنفورد سالنامه ای فلسفی را برای دانشجویان مقطع كارشناسی منتشر می كند. در هر شماره گفت وگویی با یكی از فلاسفه تأثیرگذار معاصر منتشر می شود. ویژگی مهم این گفت وگوها حضور استادان فلسفه به عنوان مطرح كنندگان پرسش ها است. متن زیر مصاحبه ای است كه با جان سرل فیلسوف انگلیسی معاصر در سال۱۹۹۷ انجام شده است. ● سمون ففرمن- شما در یكی از آثار اخیرتان نوشته اید كه رویكرد درست در بررسی مسأله آگاهی این است كه «مقولات دكارتی را كنار بگذاریم و به خاطرداشته باشیم كه مغز یك عضو زیست شناختی مانند دیگر اعضای بدن است و آگاهی همانند زیست شناختی است كه فرایندهایی مانند تنفس و فتوسنتز.» دراین صورت فلسفه چه مشاركت ویژه ای می تواند ورای فیزیولوژی در مطالعه آگاهی داشته باشد؟ ▪ مسائل فلسفی زیادی در مورد آگاهی وجود دارد. حتی بعد از آن كه زیست شناسی مهم ترین پرسش را در مورد آگاهی پاسخ داد، یعنی توضیح داد كه چگونه فرایندی مغزی علت پدید آمدن حالات آگاهانه می شوند، فلسفه می تواند سهم زیادی در مورد این مسائل داشته باشد. برای نمونه، ساختار پدیداری و التفاتی آگاهی دقیقاً چگونه است؟ رابطه آگاهی و حیث التفاتی چیست؟ ناآگاهی چیست و رابطه آن با آگاهی چگونه است؟ نقش علمی آگاهی دقیقاً چیست؟ روندهای آگاهی چگونه در ارتباط با روندهای صرفاً زیست شناختی رفتار می كنند؟ من فكر می كنم كه مستقل از پیشرفت عصب شناسی، این مسائل می توانند برای سال ها جزو برنامه فلاسفه باشند. ● ادوارد زالتا: در آثار اخیرتان درباره آگاهی، به نظر می رسد كه شما به ۳ گزاره زیر متعهد هستید: ۱) آگاهی یك حالت زیست شناختی است و بنابراین می توان آن را به علوم تجربی تحویل كرد. ۲) وجه ذهنی حالات ذهنی یك پدیدار قابل تحویل به علم تجربی نیست. ۳) آگاهی دقیقاً همان وجه ذهنی حالات ذهنی است. این گزاره ها با یكدیگر تضاد دارند. چگونه این تضاد را توضیح می دهید؟ ▪ این تضاد با توجه به ابهامی كه درمفهوم تحویل علمی وجود دارد، رفع می شود. من بین تحویل حذف گرا و ناحذف گرا و همین طور بین تحویل علّی و تحویل وجودشناختی تمایز می گذارم. ما می توانیم تحویلی علّی از آگاهی داشته باشیم و در عین حال آن را به صورت وجودشناختی تحویل نكنیم. به این معنی كه ما می توانیم به طور كامل توضیح دهیم حالات عصبی چگونه علت پدید آمدن آگاهی می شوند، بدون آن كه قائل شویم كه حالات آگاهی چیزی جز فرایندهای عصبی نیستند. همین طور ما می توانیم از تحویل حذف گرایانه، بدین معنا كه بگویم آگاهی واقعاً وجود ندارد، اجتناب كنیم. آگاهی چیز متفاوتی از دیگر ویژگی های فیزیكی و زیست شناختی است. مثلاً ما نمی توانیم آگاهی را به شكل وجودشناختی به حالات عصبی تحویل كنیم. چون آگاهی یك امر اول مشخص است. آگاهی صرفاً در حالتی به وجود می آمد كه یك شخص آگاه آن را تجربه می كند. بنابراین نمی توانیم این حالت اول شخص را به علوم تجربی كه ویژگی سوم شخص دارند، تحویل كنیم. ● داگفین فلسدال: چرا فلاسفه تحلیلی این قدر بر نظریه های طبیعت گرایانه در مورد باور، معرفت و آگاهی اصرار دارند. در حالی كه نظرهای آنها هنوزاز امور ساده ای مانند تحلیل گزاره «جونز باور دارد كه ۴=۲+۲» ناتوان است؟ ▪ من فكر می كنم كه فلاسفه معاصر تمایل دارند كه تصویر منسجم و متحدی از عالم به دست دهند. آنها عمدتاً نوعی از ماده انگاری را می پذیرند و بنابراین سعی می كنند تعبیری ماده گرایانه یا طبیعت گرایانه از باور، معرفت یا آگاهی مطرح كنند. من فكر می كنم این كار هم سخت و هم آسان است. سخت است از این نظر كه آنها هنوز نتوانسته اند نظریه های موفقی در تبین پدیدارهای مورد بحث ارائه دهند و آسان است از این نظر كه ساده ترین راه برای توضیح یك امر مانند آگاهی امنیت كه آن را بخش زیست شناختی از طبیعت بدانیم با این كار آگاهی طبیعت گرایانه توضیح داده شده است. مسأله این است كه بتوانیم یك تحمیل منطقی از ساختار آن نیز معرفی كنیم، در عین حال نحوه تأثیر علّی آن را به طور فیزیكی یا زیست شناختی توضیح می دهیم. چنین رویكردی را می توانیم طبیعت گرایی بنامیم. روزنامه ايران
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 719]