واضح آرشیو وب فارسی:مهر: یادداشت؛
روش شناسی علوم اجتماعی/ حفره های عمیق در تجربه گرایی
شناسهٔ خبر: 3856989 - پنجشنبه ۲ دی ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۹
دین و اندیشه > سایر
.jwplayer{ display: inline-block; } نقطه ضعف اصلی علوم انسانی مدرن محدود کردن روش کشف حقیقت به تجربه و آزمون پذیری حسی بوده است و همین در نهایت فضای کلی حاکم بر این علوم را با محدودیت و بحران مواجه کرد. خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه-کیوان سلیمانی: اگر بپذیریم که واقعیتی هست (هستی شناسی) و واقعیت قابل شناخت است (معرفت شناسی) ؛ گامِ معرفتیِ سوم در این سلسله ی منطقی این است که بپذیریم شناخت واقعیت نیازمند روش است. (روش شناسی) اما روش چیست؟ کدام روش ها معتبر هستند؟ پدیده های متفاوت را از چه روش هایی می توان توصیف و تبیین کرد؟ آیا ضد روش ممکن است؟ تلاش و کندوکاو متفکران در جهت پاسخ دهی به این پرسش ها در طول زمان منجر به تشکیل شاخه ای از فلسفه ی علم تحت عنوان «روش شناسی» شده است. «روش» مجموعه ی مرحله به مرحله ی انجام یک فعالیت است که سبب ایجاد اثری می شود. در «روش شناسی»، انواع روش های ممکن ارائه و نقد و بررسی می شوند تا روش موجه و متناسب برای برای هر پدیده ای به دست آید. «روش تحقیق» به بررسی ابزارها و تکنیک ها و فرایندهای عملیاتی برای تحقق روش انتخاب شده می پردازد. شاید مقدماتی ترین و مبنایی ترین نکته ای که در مورد روش می توان گفت این باشد که پشت صحنه و ریشه ی وجودی و علت موجه بودنِ روش؛ قانون مندیِ هستی و تغییرات آن است. از طرفی ویژگی های وجودیِ هستی تاثیر تعیین کننده ای بر روش های شناخت می گذارند. به این معنا که چیستی و چگونگیِ هستی، نوع یا انواع روش های موجه و متناسب شناخت را مشخص می کند. به عنوان نمونه، هستی اگر ماده ی صرف تصور شود یا صرفا این بُعد از هستی قابل شناخت تصور شود، حصر روش شناختی تجربه گرایانه موجه خواهد بود و روش های استقرایی و کمی تنها روش های علمیِ کاشف از واقع دانسته خواهند شد. «نقطه ضعف اصلی علوم انسانی مدرن محدود کردن روش کشف حقیقت به تجربه و آزمون پذیری حسی بوده است» و همین در نهایت فضای کلی حاکم بر این علوم را با محدودیت و بحران مواجه کرد. بنا بر دسته بندی شناخته شده ای که مقبول بسیاری از افراد و گروه های علمی واقع شده است، تاریخ علم مدرن سه دسته ی روش شناختی اثباتی، تفسیری و انتقادی را به خود دیده است. ( در فضای پست مدرن، رویکردهای گفتمانی و هرمنوتیک، ویرایشی از رویکرد تفسیری هستند.) این روش شناسی های سه گانه که به صورت خاص در علوم اجتماعی بروز و ظهور یافته اند متناظر با هستی شناسی های اجتماعی متفاوتی نیز بوده اند. به همین ترتیب هر کدام تعریف متفاوتی از انسان، واقعیت اجتماعی و علم را پذیرفته و بر اساس آنها به نظریه پردازی پرداخته اند. تجمیع این تفاوت های چندگانه که متناسب و در ارتباط با مدعیات درونی هر کدام است، در قالب سه نظام فکری قابل دسته بندی و مقایسه است. در ادامه به صورت مختصر به تفاوت های این سه نظام فکری از حیث روش شناختی اشاره کرده و در نهایت رویکرد روشی مطلوب را معرفی خواهیم کرد. الف. اثباتی یکسان دانستن روش شناخت علوم طبیعی و اجتماعی، سرآغاز جریانی در میدان علمی دو قرن اخیر جهان بوده است که هم چنان پیامدهای آن محل بحث و اختلاف است. صدورِ جوازِ استفاده از روش هایِ تجربیِ صرف برای شناخت انسان و جوامع انسانی منجر به پیدایش مکاتب متفاوت علوم انسانی پوزیتویستی شد. سرچشمه و مرکز ثقل این جریان در فیزیک اجتماعی یا جامعه شناسی تجربی بوده است. به زعم تجربه گراها صرفا معرفتی معتبر و علم خواهد بود که قابل آزمون و داوری با ابزارهای حسی باشد. در ادامه جدا کردن مقام گردآوری و داوری و سپس تجویز روش های غیرتجربی در مقام گردآوری هم قادر به حل این حصر روشی نبوده و همچنان پهنه ی وسیعی از صحنه ی مفهومی و وجودی را از دسترسِ علمِ کوته دست خود دور نگه داشت. به همین ترتیب ابطال گرایی نیز بیراهه ی باطلی بود که نزد فیلسوفان علم، اعتباری نیافت هر چند که افراد و افکار بسیاری را به خود مشغول کرد. تجربه اگر نتواند چیزی را اثبات کند نخواهد توانست چیزی را باطل کند؛ همین مختصر، مهر بطلانی بر ابطال گرایی شد. جدا و پیش از اینها، اولین ایراد وارد بر همه ی تجربه گراها این است که خود تجربه بی نیاز از برهان نیست و تجربه ی صرف، رویای اثباتیِ خامی بیش نبوده است. در مورد آمار هم که روش شایع اثباتی اشاره به نکته ای کوتاه کافی به نظر میرسد؛ همبستگی میان متغیرهای تحقیق به معنای رابطه ی علی نیست، همبستگی یک رابطه ی تجربی و علیت یک رابطه ی منطقی است. تجربه برای تحلیل علی نیاز به نظر و استدلال دارد. البته در مقام عمل نیز هیچگاه نظریات و مکاتب علمی مدعی تجربه گرایی، حاصل کاربست روش تجربی صرف نبوده است و (فارغ از نیاز این روش به استدلال) مدعیان این علم، خود پایبند به تجویز روشی خود نبوده اند. کنت، سردمدار اثبات گرایی در علوم انسانی اجتماعی و دورکیم پدر جامعه شناسی آکادمیک، چهره های شاخص این گروه هستند. زیمل و اسپنسر از دیگر جامعه شناسان کلاسیک هستند که به گونه ای مدعی علم اجتماعی تجربی بوده اند. به هر طریق این انحصارطلبی با جرح و تعدیل و مخالفت های جدی ای مواجه شد. البته نکته ی قابل تامل، استمرار رگه هایی از این رویکرد در جوامع علمی دیگری همچون ایران می باشد. ب. تفسیری دیلتای، فیلسوف آلمانی، با استفاده از مباحث هرمنوتیکی بوک و درویزن، در جهت ایجاد یا احیای روش شناسیِ متفاوتی مبتنی بر معرفت شناسی مستقلی گام برداشت. او به دنبال عینیت بخشی به علوم انسانی و نجات «علوم معنوی» از هجمه ی پوزیتویستی بود. از نظر دیلتای علوم انسانی هم از حیث موضوع و هم از حیث روش با علوم طبیعی متفاوت بوده و در واقع تمایز روش شناختی این علوم را ناشی از تفاوت هستی شناختی آنها می دانست. «اشکال دیلتای مبنی بر عدم کفایت روش پوزیتیویستی محض برای شناخت افعال انسانی وارد است و در شناخت افعال نیازمند فهم مقاصد و معانی افعال هستیم؛ ولی ما هم نیازمند فهم هستیم و هم نیازمند تبیین.»
هرچند که تفسیر گراها به دسته های متعددی تقسیم شدند اما همگی در پذیرش تمایز روش علوم انسانی و طبیعی و روی آوردن به روش های تفهمی اشتراک داشته اند. در تفهم، دید و نگاه افراد مورد مطالعه است که اهمیت می یابد. روش شناسی همدلانه از روش های شناخته شده ی تفسیری هاست . پس از آنکه وبر جامعه شناسی تفسیری را بنا نهاد، نظریه های تفسیری متعددی پدید آمدند. کنش متقابل نمادین، پدیدار شناسی و جامعه شناسی های خلاق از این دسته هستند. ج. انتقادی روش شناسی متفاوتی که با ظهور مارکسیسم پایه گذاری شده و در ادامه با ظهور جنبش فمینیستی تنوع یافت؛ رویکرد انتقادی بوده است. این رویکرد بیشتر وجهی سلبی داشته و انتقادات متنوع و مستمری به دو روش اثباتی و تفسیری وارد کرده است. «انتقادی ها بینشِ کمیِ عینی گرایِ قانون گونه ی اثبات گراها و بینشِ ذهنیِ اراده گرایِ تفسیری ها را رد کردند.» سعی در اثباتِ وجود و شناختِ ساختارهای پنهان و معمولا سلطه گر، وجه مشترک انتقادی ها بوده است؛ کم توجهی به روش های تجربی و تبیینی از نقاط ضعف انتقادی ها بوده است، نسبی گرایی و جبرگرایی نیز دو انتقاد جدی وارد بر برخی از انتقادی ها بوده است، انتقادی هایی که طیف متنوعی از جبرگرایی مارکسیستی تا مارکسیسم ساختاری و مکتب فراکفورت و فمینیست ها را شامل می شوند. آدورنو، هابرماس و بوردیو از جامعه شناسان انتقادی متاخر و تاثیر گذار هستند. ضد روش پس از آشکار شدن حفره های عمیق در تجربه گرایی چه با قرائت اثبات گرایی و چه با قرائت ابطال گرایی و مشکلات مکتب های تفسیری و انتقادی، فایرابند مدعی شد که اصلا «روشمندی» سبب محدودیت دید و انحراف از واقعیت ناب می شود! لذا به جای روش مندی و روش شناسب، «ضد روش» را مطرح کرد؛ فایرابند مدعی شد که به نظر می آید «همه چیز در هر شرایطی محتمل است.» و روش مندی را یک خطای سیستماتیک در دستگاه معرفتی بشر معرفی کرد. از نقدهای وارد بر نظریه ضد روش، این است که میان روش و «ابزار تکنیکی» خلط کرده است. از طرفی این نظریه خودمتناقض است و خودش بر اساس روش منطقی تحلیل و نتیجه گیری می کند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]