واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: از علمالنفس غزالي تا ناخودآگاه فرويد
روانشناسي يا «علم نفس» از موضوعاتي است كه در ميان مباحث اسلاميسازي علوم انساني خاصه در دهه اخير زياد محل تأمل واقع شده است. برخي از اساس آن را انكار نموده و برخي با قيودي اطلاق صفت اسلامي بر «روانشناسي» را ميپذيرند.
نویسنده : محمدحسن صادقپور
روانشناسي يا «علم نفس» از موضوعاتي است كه در ميان مباحث اسلاميسازي علوم انساني خاصه در دهه اخير زياد محل تأمل واقع شده است. برخي از اساس آن را انكار نموده و برخي با قيودي اطلاق صفت اسلامي بر «روانشناسي» را ميپذيرند. برخي نيز ملهم از نظريات روانشناسان قرون پيشين غرب، اساساً مسئله روح و روان را در دايره مسائل متافيزيكي تحليل نميكنند و ميكوشند آن را به فعل و انفعالات مغزي نسبت دهند. در نوشتار پيش رو ضمن بررسي نظرات فلاسفه قديم و جديد پيرامون علم روانشناسي، به بحث پيرامون نظريههاي موجود در خصوص روانشناسي اسلامي و امكان دسترسي به آن پرداخته شده است.
جايگاه روح در فلسفه قديم
در تفكر فلاسفه قديم، نفس جايگاه ويژهاي در مبحث انسانشناسي دارد و از همينروست كه از فلاسفه يونان تا فيلسوفان شرقي به اين مفهوم با جايگاه بند و قدسي مينگرند. ارسطو نفس را اين گونه تعريف ميكند:«نفس، جوهري است به معني صورت، يعني، ماهيت، جسمي است كه داراي كيفيت معيني است. مثلاً، فرض ميكنيم كه آلتي مثل تبر، جسم طبيعي باشد. ماهيت تبر، جوهر آن و نفس آن خواهد بود زيرا كه اگر جوهر، جدا از تبر بود، ديگر تبري جز به اشتراك اسمي وجود نداشت». به اعتقاد او «تبر بودن يا بريدن نسبت به تبر مانند نسبت نفس است به بدن. سقراط خود را آبي از درياي وحدت و الوهيت ميدانست كه در سبوي جسم قرار گرفته است و چون سبو بشكند، آب به دريا خواهد پيوست.»
توجه به عنصر روح ميان فيلسوفان و حكماي شرق آسيا بسيار ويژه بوده است به گونهاي كه در آيين بودا و برهما، اعتقاد به اصالت روح و حيات فانيناپذير آن در سلسله حيات بشري كه از آن به عنوان تناسخ ياد ميشود، بسيار محكم بوده است. در ميان انديشمندان ايران پس از اسلام نيز روحانگاري محور اصلي تحليل انسان است و اين انديشه متأثر از آموزههاي اسلامي است.
ابوعلي سينا، رئيس فلسفه مشأ معتقد بود كه خداوند، انسان را از تركيب سه چيز «تن و جان و روان» آفريده است و فارابي، شيخ اشراق در احصاء العلوم خود، روانشناسي را در ضمن علوم طبيعي ميآورد كه البته خالي از پيوند و ارتباط با علوم الهي نيست. از همينجاست كه جرقههاي روانشناسي در ميان علوم انساني خورده ميشود و ميتوان در ميان متون انديشمندان و فلاسفه ردپاي اين علم را ديد.
اما در جمع انديشمندان اسلامي از ابنسينا گرفته تا فارابي، ميتوان امام محمد غزالي را بنيانگذار روانشناسي اسلامي به حساب آورد. مردي كه در قرن پنجم، براي نخستين بار تحت عنوان يك روانشناس، به طرحريزي پايههاي روانشناسي اسلامي پرداخته و در كتاب «احياي علوم الدين» خود ضمن رعايت مباني روانشناختي بحث و تحقيق خود را آغاز نمود. بحث او در سهگانه «محركهاي رواني»، «پديدههاي رواني» و «تعادل رواني و رفتاري» پيگيري ميشود كه البته همه در سايه ايمان، يقين و معرفت الهي قابل تعريف است. تعاريف مطرح شده توسط غزالي حتي او را در زمره سرشناسان علم روانشناسي در قرن 19 غرب قرار داده و در بسياري از موارد با آنان همترازي ميكند.
انديشه اسلامي كه هادي و قابل انطباق با همه ابعاد زندگي و منطبق با فطرت بشري و عقل و قلب سليم انسان است، بهترين روش براي درمان و تشخيص مشكلات روحي انسان است. غزالي «نفس» را مشابه ابنسينا و ارسطو تعريف ميكند و توضيح و تفصيلات مكملي بر آن ميافزايد. غزالي را ميتوان در تعريف نفس، متأثر از افلاطون نيز دانست.
روانشناسي در چالش مدرنيته
غرب مدرن اما بسياري از انگارههاي بشري را به ناگاه فروريخت. بسياري از تصورات وهمي را جريان مدرنيته به حاشيه راند، اما بسياري از حقايق مسلم را نيز به موهومات نسبت داد. خاصه در قرون نخست كه تفكر مدرن بر اروپا حاكم ميشد بسياري از وجوه غيرقابل اثبات توسط حس بشري، تعبير به وهم و به تبع آن بيفايده دانسته شد.
دكارت، نخستين فيلسوف مدرن، عقيده داشت بين حيات نفساني و جسماني يا ميان روان و تن، پيوند نزديكي برقرار است و اين دو در يكديگر تأثير ميكنند. تفكر ماترياليستي چنين تعبير كرد كه تفكر يك كار بدني است و حالات رواني، نتيجه كلي و حاصل زندگي بوده و مربوط به ماده است.
پذيرش برخي گزارهها مانند روح توسط برخي فلاسفه مدرن نيز، نه از سر اعتقاد كه از سر جبر مينمود. بهترين شاهد مثال بر اين ادعا، سخن ايمانوئل كانت است كه ميگويد:«به خاطر مصالح اجتماعي و اصل اخلاقي، بقاي روح را بايد اضطراراً پذيرفت.»
با آمدن فرويد، موضوع و روش روانشناسي كاملاً تغيير جهت يافت و در مورد روانشناسي به جاي بحث درباره وراثت، تفكر و هوش به مطالعه و بررسي جريانهاي رواني مربوط به قسمت ناخودآگاه ذهن پرداخته شد. فرويد به عنوان مؤسس و رهبر مكتب تحليل روانكاوي معتقد بود آنچه درباره انسان گفته ميشود بايد از طريق علمي مورد بررسي قرار گيرد. «واتسن» روانشناس امريكايي درباره رفتار و حذف ذهن و هوشياري از مسائل مربوط به روانشناسي چنين اظهار ميدارد: «مسئله قديمي ذهن و بدن و همچنين فرضيههاي ديگر از جمله ثنويت «دوگانگي روان و تن» و فرضيه تأثيرات متقابل هم با حذف ذهن از قلمرو روانشناسي از بين خواهند رفت، زيرا در مناسبات بين رفتار و بدن چيز خارقالعادهاي وجود ندارد. در مجموع علم امروزي روانشناسي و خصوصاً روانشناسان رفتارگرا اعتقاد دارند روانشناسان اعصار گذشته با قرار دادن واژگاني چون روح و روان به جاي مغز و فعل و انفعالات مغزي؛ از آن يك بت ساختهاند. در حالي كه رفتارگرايي از روانشناسي يك بت نميسازد و آن را صرفاً مرتبط با تسلط مغز بر ساير اندامها به صورت نسبي ميداند. پس از تطورات حاكم بر علوم انساني، مجموعاً در مواجهه با پديده روانشناسي، سه دسته نظرات شكل گرفت:
1- الهيون و ايدهآليستها، روان را پرتوي از آفتاب روح ميانگارند كه بر پيكر انسان سوار شده. منشأ فيزيكي ندارد و مرگ آن را از ميان برنميدارد.
2- ماديگرايان، روح و روان را محصولي از ماده دانسته و آن را حاصل كنش و انفعالات بدن و مغز آدمي تصور كردند.
3- انديشمندان معاصر، مطالعه روح به عنوان يك پديده متافيزيكي و جسم به عنوان مقولهاي فيزيكي را يك ضرورت دانسته و مطالعه اين دو با يكديگر را بدون انكار يكي، ضروري انگاشتند.
قرآن، نفس و روح
انديشمندان اسلامي در خصوص مسئله «روح» با يكديگر اختلاف نظر دارند، چون قرآن نظريه مشخصي در اين زمينه ارائه نكرده و در خصوص آن سؤال كرده و خطاب به مردم فرموده است: «شما چيز زيادي از روح نميدانيد». گويا طبق قرآن، روح بايد پديدهاي مستور و رمزآلود باشد كه در سراي باقي از سر آن پردهگشايي شود، چراكه ويژگي كه قرآن به روح نسبت داده، جاودان بودن آن است و اتصال آن در آدمي به خود خداوند (نفخت فيه من روحي)؛ اما كم و كيف بيشتري در خصوص ابعاد و مختصات اين مخلوق الهي ارائه نكرده است. اما متقابلاً، واژه نفس در قرآن زياد به كار رفته است و بسياري از رفتارهاي انسان به آن نسبت داده شده است. اين واژه در قالب مفرد و جمع يا اضافه مكرراً به كار رفته است و غالباً مفهوم آن به معناي موجود زنده است كه عامل توليد نسل و داراي نيروي كسب و طلب و شادي و غضب است؛ نيرويي كه بايد در انتظار نتيجه اعمال خوب و بدش باشد. البته مفاهيم ديگري از نفس در قرآن به معناي جوهر و حقيقت انسان و عين چيز يا ذات الهي، آمده است: نفس، از ديد خداوند و روايات امري دوسويه است كه از يك سو ميتواند عامل شقاوت باشد و سوي ديگر مراتبي دارد كه انسان را ميتواند به اعلي عليين رهنمود كند.
شناخت نفس در اسلام بسيار مغتنم شمرده و هدف از آن خداشناسي عنوان شده است. اين هدف كه آن را ميتوان هدف روانشناسي اسلامي نيز دانست، از سخن پيامبر گرامي اسلام به خوبي آشكار است كه ميفرمايد: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» و حضرت امير نيز آن را از سودمندترين علوم برميشمرد: «انفع المعارف معرفه النفس.»
روانشناسي اسلامي، چرا و چگونه؟
در پاسخ به اين سؤال كه آيا روانشناسي اسلامي اصلاً وجود دارد يا خير، همانند ساير علوم انساني، دو نظر متمايز در اين زمينه وجود دارد:
عدهاي در اصل وجود علوم اسلامي و به تبع آن روانشناسي اسلامي تشكيك ميكنند و كاربست چنين صفتي (اسلامي) را براي علمي چون روانشناسي مردود برميشمرند. اين گروه معتقدند آموختههاي بشري مكانبردار نيست و اين گونه نيست كه يك يافته روانشناسي صرفاً براي قومي خاص و محدوده مشخص جغرافيايي داراي معني باشد.
از سوي ديگر بسياري از چهرههاي معتقد به علم ديني بهلزوموجود علومي نظير روانشناسي اسلامي تأكيد ميورزند و مهمترين ادله خود را مبني بر اجتماعي بودن دين و كاربري آن براي همه ابعاد زندگي بشري برمي شمرند. خاصه در علومانساني و عليالخصوص علم روانشناسي كه به بررسي رفتارهاي انسان ميپردازد و اتفاقاً دين اسلام دستورات گوناگون و توصيههاي زياد رفتاري از طريق قرآن و روايات به مسلمانان نموده است. همين عده اخير براي استفاده از اسلام در علم روانشناسي سه رويكرد مختلف دارند:
الف) رويكرد تطبيقي: اين نگاه حداقلي نسبت به روانشناسي اسلامي است و البته طرفداران آن ميان اساتيد دانشگاه كم نيست. اين روش تأكيد بر آن دارد كه موضوعات علم روانشناسي از طريق روششناسي و منابع علمي متعارف آن بررسي شود. سپس از طريق منابع شناخت شيعي (عمدتاً آيات و روايات) مستدلاتي قرين بر صحت يا رد آن گزاره استخراج شود و طي تطبيق علم و دين؛ گزارههاي غيرديني تهذيب شوند و البته برعكس؛ گزارههاي ديني كه قرائن علمي حمل بر صحت آنها وجود ندارد اهميت خود را درعلم روانشناسي اسلامي از دست ميدهند.
ب) رويكرد جزيرهاي: در اين روش روانشناسي به مثابه علمي تشكيل شده از جزاير منفصل در نظر گرفته ميشود كه هر يك از موضوعات روانشناسي يكي از اين جزءها در نظر گرفته ميشود و روي آن تحقيقات مختلف صورت ميگيرد و اعتقاد بر اين است كه مجموع اين جزاير و پژوهشهاي دين محور، ميتواند علوم انساني را شكل دهد. به طور مثال مباحثي مانند روانشناسي رشد؛ روانشناسي باليني و... هر يك به صورت مجزا دستمايه بررسي گروهي از متخصصان قرار ميگيرد.
پ) رويكرد زيربنايي: اين روش معتقد است برخورد سطحي با علم اسلامي در تطبيق گزارهها ناصواب است و از سوي ديگر علوم انساني به مثابه پيوستاري است كه امكان بررسي منفك بخشهاي آن وجود ندارد. اين نگرش كه عميقترين تفكردر اين زمينه است معتقد است از ابتدا بايد مطالعات ريشهاي پيرامون موضوعات روانشناسي اسلامي صورت بگيرد و روششناسي اپيستمولوژيك، ترمينولوژي و شناخت واژگان اين علم، شيوه مواجهه با آن و متدولوژي و حتي رستهبندي موضوعي مباحث يك رشته علمي نيز بر اساس آيات و روايات مشخص شود.
در مجموع ميتوان بيان كرد، روانشناسي اسلامي براي اثبات خود با چالشهاي جدي مواجه است؛ چالشهايي از جنس انكار الحاديون يا حتي ناباوران به امكان اسلاميسازي علوم. چالشهايي كه در دانشگاهها خود را در قالب اساتيد سكولاري نشان ميدهد كه در بهترين حالت، دين را امري شخصي دانسته و استفاده آكادميك از آن را براي حل مشكلات بشري ناكارآمد ميانگارند. تئوريپردازي در زمينه علوم انساني اسلامي و روانشناسي اسلامي بيش از آنكه نيازمند بازخواني تئوريهاي پيشين و تكرار آنها باشند، نيازمند مواجهه جدي با اين چالشهاست.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۸ آبان ۱۳۹۵ - ۱۹:۵۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 282]