واضح آرشیو وب فارسی:مهر: مقصود فراستخواه بررسی کرد؛
نظریه های جامعه شناختی در دین/ وضعیت دین در دنیای مدرن چگونه است
شناسهٔ خبر: 3785232 - یکشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۵ - ۱۵:۴۸
دین و اندیشه > همایش ها و میزگردها
.jwplayer{ display: inline-block; } جلسه دوم ارائه مقصود فراستخواه در درس گفتگوی «دین در زمانه مدرن» برگزار شد. به گزارش خبرگزاری مهر، جلسه دوم ارائه مقصود فراستخواه در درس گفتگوی «دین در زمانه مدرن» برگزار شد. آنچه در ادامه مطالعه می کنید گزارش این جلسه است. بحث جلسه قبلی به نظریه های جامعه شناختی در دین منتهی شد و به نظریه اینگلهارت و نوریس که امنیت وجودی یا امنیت حیاتی را مطرح می کند، رسیدیم. فرآیند توسعه (Development) به عنوان یک فرآیندِ شایعِ گسترده در سطح جهان غالبا در جهتی است که امنیت حیاتی (Existential security) انسان را حداقل تا یک دوره ای بالا می برد، یعنی منجر به افزایش درآمدها، افزایش آگاهی، سواد، آموزش عمومی، تاسیسات مدنی، تاسیسات شهری و ... می شود. وقتی این امنیت حیاتی بالا می رود به نظر بخش بزرگی از سازوکارهایی که در گذشته وجود داشت و چشم انسان را به آسمان می دوخت و او را به توکل، به نذر و برخی باورهایی که او را به نیروهای ماوراء طبیعت و فراتر از مقدورات انسانی و آگاهی های انسانی معطوف می کرد که بخش وسیعی از آن بدلیل نیاز انسان ها به امنیت و کسب امنیت است، کم می شود. معمولا در چنین جوامعی نرخ باروری بالاست، بنابراین چگالی جمعیتی جوامع مذهبی و افرادی که در اجتماعات مختلف طبق میراث بسیار دور و دراز تاریخی، عقاید مذهبی، فرهنگ مذهبی، میراث های دینی و باورهای دینی دارند، بیشتر می شود و چون امکاناتی هم دارند سبب می شود که بیشتر رشد پیدا کنند و براساس همان فرآیند توسعه به شکل پارادوکسیکالی، مردمان دیندار زیاد شده اند. ولی از سوی دیگر چون دولت های متصدی مدرنیزاسیون و نهادهای متصدی توسعه بد کارکرد یا ناکارکرد می شوند مثلا رشد نابرابر و نامتوازن است، بی عدالتی ها وجود دارد، یا در آن نهادی که این توسعه را مدیرت میکند فساد وجود دارد، اقتدارگرا و خودکامه می شود، رفتارهای استبدادی از خود نشان می دهد، اعتماد جامعه را به عنوان یک واحد ملی یا قومی از دست می دهد و مردم احساس می کنند که آنها بر اساس ها سازوکارهای خارج از حوزه سرزمینی عمل می کند و منافع بین المللی و زد و بندهای قدرت های جهانی در این دولت ها و نهادهای متصدی توسعه و نوسازی وجود دارد به اضافه جنگ ها و انواع و اقسام تعارض های اجتماعی که سر بر می آورد، فرآیند مورد انتظار توسعه مخدوش و مختل می شود و امنیت حیاتی ملت ها پایین می آید. درنتیجه سبب می شود که یک نوع بازخیز دین، بازخیز آن باورها، اعتقادات، فرهنگ، ارزش ها و نگرش های دینی و بازگشت آن خدایی که یک زمانی مرثیه ای سروده بودند که مرده است، فعال می شود و اتفاقا در بستر آن اشکالِ هویتیِ دینی هم فعال می شود. این نظریه به نحوی می تواند بخشی از قضایا را درباره وضعیت دین در دنیای مدرن تبیین کند، توضیح می دهد که چطور می شود که دین در دنیای مدرن هنوز هست. برای اطلاعات بیشتر می توانید به کتاب «مقدس و عرفی» نوریس و اینگلهارت مراجعه کنید. توجه داشته باشید که ظرفیت های تبیینی و توضیحی (explorative) نظریه ها محدود است نظریه ها یک ظرفیت هایی (capacity) دارند برای تبیین مسائل به معنای تجربی کلمه یا توضیح مسائل به معنای کیفی کلمه و از سوی دیگر هم یک محدودیت هایی (limitation) دارند، یک جایی کم می آورند و بمعنای لاکاتوشی آن کمربندهای حفاظ هم از بین می رود و آن نظریه و برنامه پژوهشی نمی تواند خیلی از مسائل را توضیح دهد. نظریه دیگر، نظریه مبادله (exchange theory) است. این نظریه بر این اصل استوار است که می گوید دین (دین باوری) صورتی از مبادله است. (در تمام بحثهای ما منظور از دین، یک حقیقت کلامی و معرفت شناختی نیست، منظور واقعیت هایی بنام باورها وعقاید مردم، ارزش هایی که مردم به آن قائل هستند، مناسکی که عمل می کنند و نهادهای اجتماعی ای که کارکردهای دینی دارند و یا خصیصه های دینی دارند، است.) معتقد هستند که یک کلان روندهایی وجود دارد که سبب شده سازوکارها وخاصیت های مبادله ای برای دین بیشتر شود یعنی شانس دین برای ورود به سازوکارهای مبادله ای زیستِ اجتماعی انسانی بالا می رود. مثلا کلان روندی که مطرح می کند که ناکامی های اجتماعی- سیاسی- فرهنگی در دهه۶۰ ،۷۰ ،۸۰ سده گذشته یا همان قرن ۲۰ روز به روز بیشتر شد و باعث شد که خرده فرهنگ ها و حتی ضد فرهنگ ها در امریکا بیشتر شود و یا بی عدالتی ها که برای مردم بدبختی ایجاد کرده بودند، در زندگی اجتماعی حاشیه ایجاد کرد و از طرف دیگر در میانگینی از جامعه نیازهای مادی هم ارضا می شد که این نیازها ملال آور می شوند و اهمیت نیازهای مادی به نفع نیازهای فرامادی کمتر می شود. انسان موجودیست همیشه خواهان و با نیازهایی جانشین پذیر و پایان ناپذیر. در نتیجه نیازهای جدید مطرح می شود خیلی از نظریه پردازان معتقدند که توسعه یعنی گسترش افق انتخاب ها. در جوامع چون فردگرایی زیاد می شود فرقه ها نیز افزایش می یابند. اینجاست که جماعت های دینی بواسطه پشتوانه تاریخی و نفوذ بسیار عمیقی که می توانند در طبیعت بشری داشته باشند بعنوان یکی از جماعت های موثر و نیرومند فعال می شود در نتیجه اشکال مختلف دینی بعنوان سازوکار جبرانی فعال می شوند. در واقع دین می تواند یک نوع کنش کلامی برای شما ایجاد کند یعنی کمبود واژگانی شما را برای توصیف امور و پیجویی مطلوبیت ها را رفع می کنند. دنیا، دنیای مبادله است در ازای چیزهایی که بدست می آوریم، چیزهایی را از دست می دهیم. براساس این نظریه وقتی متن و حاشیه ایجاد می شود گروه هایی احساس می کنند که جز متن نیستند و طرد شده اند اینها دنبال واژگان برای پیجویی اهداف می روند و فضاهای هویتی دینی برای انسان مطلوبیت هایی را ایجاد می کند. یکی از بحث های که می توان درباره نظریه مبادله و بحث دین در دنیای امروز بیان کرد بحث کالایی شدن دین است یعنی دینداری چه در سطح دولت ها و انحصارات دولت و چه در سطح زندگی روزمره مردم کالای رستگاری و بخشی از مبادلات انسانی می شود. برای نمونه حافظان قرآن بدون کنکور وارد سیستم دانشگاهی می شوند یا بانکداری اسلامی بسیاری از مصونیت های قانونی لازم را برای خود فراهم می کند یا مثلا تظاهر به دین برای اشتغال، ضرورت حضور یک روحانی برای کسب مجوز برای تاسیس موسسه آموزش عالی. امام حسین (ع) می فرمایند: «الناسُ عبیدُ الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرَّت معایشُهم فاذا مُحَّصوا بالبلاء قَلَّ الدَیّانون.»
مردم بندۀ دنیایند و دین بر زبانشان می چرخد و تا وقتی زندگیهاشان بر محور دین بگردد، در پی آنند، امّا وقتی به وسیلۀ بلا آزموده شوند، دینداران اندک میشوند. نظریه دیگر، نظریه زنجیره حافظه است. خانم هرویولژه (Danièle Hervieu-Léger) و دیگران در فرانسه این نظریه را مطرح کردند. هریولژه بعنوان یک جامع شناس دین در فرانسه، مسئولیت مرکز مطالعات دین را بر عهده دارد. ایشان آثار زیادی دارد از جمله «دین به مثابه زنجیره حافظه» (Religionas a chain ofMemory). این نظریه بیان می کند که تحول در کنار تکثر با شتاب وسیعی سبب شده که فراموشی جمعی نسبت به اسطوره ها و باورها بوجود بیاید و حافظه و به نوعی ثبات از بین رفته است. گئورگ زیمل (Simmel Georg) در کتاب کلانشهر و حیات ذهنی (Metropolis and Mental Life) بیان می کند که کلانشهرها، حیات ذهنی انسان را مناقشه آمیز کرده است و فردیت انسان از سنت آزاد شده و جامعه تخصصی شده و تنش ناشی از زمان سنجی برای انسان ایجاد شده است، عقلانیت شهری زمینه ای شده که آگاهی زیاد شود ولی عواطف کم شده است و به تعبیر وبر جریان معرفتی به ضرر جریان عاطفی عمل کرده است. مثلا آنجایی که وبر بوروکراسی را مطرح می کند بوروکراسی یک سازمان عقلانی برای کار و مدیریت جامعه است و این عقلانیت همه چیز را تحلیل می کند و سطح عینی فرهنگ بر سطح ذهنی آن غلبه پیدا کرده است. انسان دچار تفرق وجودی شده است و تجربه دینی بعنوان یکی از نمادها و نشانه هایی که می تواند انسان را جمع کنند عمل می کند. تجربه دینی به شما کمک می کند تا به وجود خود جمعیت بدهید و یک معنای اصطلاحی به هستی می دهد. برگر در کتاب ذهن بی خانمان (Homeless Mind) مطرح می کند که ذهن انسان بی خانمان شده است و آن سایبان مقدس دیگر نیست. برگر معتقد است که انسان ها نیاز به جهانی دارند که در آن زندگی کنند، جهانی که معنا و نظم داشته باشد در حالی که جهان های زیست متعارض شده اند. جهان درهم شکسته بدون کلیت و بدون نظمِ معنایی پابرجاست و اینجاست که نیاز به معنا فعال می شود و در نتیجه خاطرات دینی فعال می شود و مراجعه به دین اقتضایی می شود. لژه مفهومی دارد بنام بسته بندی دینی، یعنی این حافظه کوتاه یک بسته بندی دینی می شود و به شما ارائه می شود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 109]