واضح آرشیو وب فارسی:مهر: یادداشت؛
مناسبات رفتاری و فرهنگی جامعه بستر تولید علم اسلامی است
شناسهٔ خبر: 3015653 - یکشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۰
دین و اندیشه > اندیشمندان
اگر دانش اسلامی می خواهیم، باید از آغاز جامعه اسلامی داشته باشیم. موقعی میتوانیم راجع به علم اسلامی صحبت کنیم که از میان متنی برخیزد که در آن مؤلفههای فرهنگی حضور داشته باشند. به گزارش خبرگزاری مهر، یادداشتی از دکتر مرتضی بحرانی، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم درباره علوم انسانی اسلامی در پی می آید؛ در فضای مؤلفههای اخلاقی و فرهنگی تمدن، میتوان از علم و معرفت بومی صحبت کرد. ما یک بوم و سرزمین داریم که در آن مناسباتی هست، آدمهایی هستند، شهری هست، بافتی هست، خانوادهای هست، حکومتی هست، که در آن، مناسبات رفتاری، فرهنگی و اخلاقی خاصی دارد، و از دل آن یک دانشی بیرون میآید که متصف به آن اخلاقیات است. اگر مدعی هستیم که دانش اسلامی باید داشته باشیم، دانشگاه اسلامی داشته باشیم، باید از آغاز جامعه اسلامی داشته باشیم. ما موقعی میتوانیم راجع به علم اسلامی صحبت کنیم که از میان متنی برخیزد که در آن مؤلفههای فرهنگی حضور داشته باشند. نمیتوان با صرف تأکید و تایید وجوه سختافزاری تمدن اسلامی به علم بومی تأکید کرد. اگر دانشمند در این بافت فرهنگی و اجتماعی زیست کرد و از دل این زیست به اندیشهای رسید، میتوان گفت دارای دانش اسلامی است، و او دانشمند اسلامی است. چرا که ما میگوییم علم و فناوری و دانش جدید متعلق به تمدن غرب است؟ به خاطر اینکه از آن بافت تاریخی، فرهنگی و اجتماعی رشد کرده است و از آنجا بیرون آمده است. بنابراین اگر تمدن اسلامی توانست فرهنگ رفتاری خود را حفظ کند، از دل آن دانش اسلامی و اندیشمند اسلامی هم بیرون میآید. اگر چنین نبود، طبیعتاً آن علم متعلق به یک جامعه دیگر است. اکنون سؤال این است که جامعهای که ما امروز در آن هستیم، چقدر مبین ویژگیهای جامعهای است که پیامبر (ص) بنیانگذارش بود؟ به دیگر سخن آیا ما از چالشهای تمدن اسلامی صحبت میکنیم یا از آینده آن؟ اگر آن ویژگیهای فرهنگی را ندید بگیریم، آیا چیزی به نام جامعه اسلامی باقی میماند؟ به نظر میرسد در این شرایط، باید آگاهانه بحث کرد. ما از موقعی میتوانیم تمدن اسلامی را بازسازی کنیم که رویکرد انتقادی نسبت به آن داشته باشیم. اصل اول این است که مسلمانان و دانشمندان اسلامی اذعان بکنند (نه اینکه از موضع بالا) که ما در وضعی از انحطاط هستیم و حالا میخواهیم خودمان را بازسازی کنیم. تا این وضعیت رخ ندهد، هرگونه بحثی در خصوص تمدن، جنبه تقابلی پیدا میکند. ما راجع به یک تقابل تمدنی صحبت میکنیم. یعنی محل نزاع مشخص نیست که بالاخره تمدن اسلامی وجود دارد یا خیر. اگر این وضعیت مشخص نشود، گویی تمدن اسلامی مشترک لفظی باشد و از این نظر، در مؤلفههای تمدن اسلامی، ابهام وجود دارد. مجادله «اسلام یا مسلمانان» نیز از دل همین وضعیت بیرون آمده است. کسانی مثل محمد عبدو بین اسلام و مسلمانان تفکیک ایجاد میکنند و قائل به این هستند که جامعه اسلامی و مسلمانان به زوال رسیدهاند اما اصول اسلامی این استعداد را دارد که بتواند مسلمانان را احیا کند. اما بحث الآن ما که به نحو وسیعتری با اروپا و آمریکا در پیوند و ارتباط هستیم دیگر، فقط صرف مسلمانی نیست یعنی بحثها بر این است که آیا واقعاً خود آموزههای دینی و قرآنی و بعد تفسیرهایی که از این آموزهها میشود برای ساخت چیزی به نام تمدن اسلامی الآن میتواند کفایت داشته باشد یا نه. یعنی الآن بهجای این که بحث بر سر خود رفتار مسلمانان باشد، بحث بر اساس خود آن آموزهها و تفسیرها هست که خیلی از متفکران، پاسخهای منفی به آن میدهند. درست در همین میان، حرکتهای اسلامگرایانه نیز معنای خاص خود را بازمییابد. حرکتهای بنیادگرایی یا اسلامخواهی که در یکی دو قرن حاضر اتفاق میافتد خواهان نوعی بازگشت به همان تمدن اسلامی هستند که در صدر اسلام وجود داشت؛ یعنی یک تمدن ایمانی که بر مبنای توحید کلمه و کلمه توحید بنا شده بود. این در حالی است که در ادوار بعدی، تمدن اسلامی در سه چهار قرن دوران اعتلا، مبتنی بر تکثر بود. جنبشهای اسلامی معاصر هم رو به وحدت دارند؛ یعنی حاضر به پذیرش تکثر در میان جامعه نیستند. اما آیا چنین چیزی ممکن است؟ یعنی، اساساً گویی که از آغاز شکلگیری چیزی به نام تمدن اسلامی جدید منتفی میشود. تلاشهایی هم که الآن دارد بر سر تمدن نوین اسلامی انجام میشود، معطوف به این وحدتگرایی هست و گویی از آغاز نافی آن غرضی هست که دارد دنبال میکند. دقیقاً در اینجاست که تلاش مضاعف برای بازنگری در معارف موجود و ایجاد و تولید یک معرفت اخلاق ساز، و یک دانش فرهنگساز نیاز است. جد و جهدی سخت و طاقتفرسا و زیسته شده نیازمند است تا دانشهای موجود را حلاجی کرده و افقی تازه به روح جامعه و روحیه فرهنگی مسلمانان ایجاد کند تا در پی آن وجه فرهنگی تمدن اسلامی فعال شود و از حالت انزوا خارج شود البته این کاری بسیار سخت است: بهویژه از این جهت که تمدنهای رقیب، فرهنگ و معارف و تولیدات علمی خود را منتشر میکنند لذا نمیتوان با آن خصومت و حتی رقابت کرد. بستر تولید چنان دانشی، شکلگیری گفتوگویی میان معارف منتشرشده و بازاندیشی در معارف موجود است. به نظر میرسد «قرآن» میتوان این گفتوگو را تسهیل و جهتدهی کند. اینجا همانجایی است که قرآن، تمدن و دانش به هم پیوند میخورند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 127]