تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهترين سخن، آن است كه قابل فهم و روشن و كوتاه باشد و خستگى نياورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803859917




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خبر گزاری فارس - آرمان‌گرایی شیعی و نقش آن در تحقق نظام سیاسی ـ اجتماعی مطلوب - بخش دوم و پایانی عبور از سلطنت و تحقّق ولایت


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: آرمان‌گرایی شیعی و نقش آن در تحقق نظام سیاسی ـ اجتماعی مطلوب - بخش دوم و پایانی
عبور از سلطنت و تحقّق ولایت
اصولاً ایرانیان تحصیل‌کرده؛ به خصوص اگر چند اثر فلسفی اروپایی را خوانده باشند و با ادبیات کشورشان نیز آشنا باشند، خود را به مراتب بالاتر از هر روشنفکر اروپایی تصور می‌کنند.

خبرگزاری فارس: عبور از سلطنت و تحقّق ولایت



  هاضمة فرهنگی عنصر ایرانی از نظر ما هویت و یا سطح اعتباری تاریخ، صورتی است که بر تاریخ یک ملت، نقش می‌بندد و همة صورتهای پیشین را به مواد برای خود تبدیل می‌کند؛ اما هویت را نباید با مواد تاریخ، یکی دانست. یک ملت، بسته به صورتهایی که بر تاریخش نقش می‌بندد، می‌تواند هویت‌های متفاوتی داشته باشد. هویت، یک امر ثابت و لایتغیر نیست. مهم این است که بدانیم این صورتها چگونه جایگزین می‌شوند. چگونه ایران ساسانی به ایران اسلامی و سپس به ایران شیعی، تبدیل می‌شود و مهم‌‌تر اینکه در خود این صورت‌پذیری میان ملت‌ها اختلاف وجود دارد. صورت اسلامی بر تاریخ کشورهای بسیاری نقش بسته است، اما همه در این  صورت‌پذیری یکسان نبودند. برخی مانند ایران در محور این تاریخ جدید قرار گرفتند و برخی دیگر در حاشیه آن به سر بردند. هویت، زمانی به‌معنای واقعی محقق می‌شود که صورت‌پذیری به نحو اصیل و محوری صورت بگیرد، نه طفیلی و حاشیه‌ای. این هویت اصیل است که تاریخ یک ملت را در راستای یک صورت خاص، پیش می‌برد و زنده و پویا نگاه می‌دارد. به‌نظر می‌رسد هویت جامعه ایرانی در صورتهای تاریخی که به خود گرفته، اصیل و محوری بوده است. در طول تاریخ، اخذ و اقتباس فرهنگی و غیر فرهنگی میان ملل جهان، وجود داشته است و این امری اجتناب‌‌ناپذیر است. اما ملت‌هایی در این راه موفق هستند و از موضع انفعال به حالت فعّال و پویا و یا از وضعیت حاشیه‌ای به موقعیت محوری، انتقال پیدا می‌کنند که اولاً مستعد این اقتباس باشند و ثانیاً در این راه به اجتهاد برسند. گاهی تصور می‌شود که هویت‌داشتن؛ یعنی محدودبودن به آداب و رسوم بومی و تنها تکیه برداشته‌ها و عدم بهره‌گیری از سنن و فرهنگ‌های دیگر، اما به گفته دکتر داوری «اگر این‌طور بود، غرب که همه چیز را از همه جا گرفت، می‌بایست بی‌هویت‌ترین و آشفته‌ترین تمدنها و فرهنگ‌ها باشد و حال آنکه دیدیم هر چیز را از هر جا گرفت و از آن خود کرد» (داوری، 1372، ش1، ص7). این استعداد و «طلب» در روح ایرانی وجود داشته و از چشم سیاحان خارجی نیز پنهان نمانده است. «دوپرونس پاسیفیک»؛ مبلغ مذهبی فرانسوی در سفری که در زمان «شاه عباس» به ایران داشته، روحیه ایرانی را چنین دریافته که: ایرانیان خیلی مخترع نیستند، لیکن چنان فهم و شعور دقیقی دارند که وقتی چیزی را بخواهند بی‌درنگ تقلید می‌کنند، به این ترتیب همه چیز دارند؛ چه مردان دانشمند و چه مردان اهل فن و همچنین می‌کوشند آنچه شما می‌دانید فراگیرند تا دیگر نیازی به شما نداشته باشند و هر چه شما کسب کرده‌اید، خودشان نیز به دست آورند (جوانبخت، 1379، ص46). ممکن است برخی این هضم و جذب را به دوران اعتلاء و شکوفایی فرهنگی منتسب کنند و بگویند ایران در زمانی که در دوران شکوفایی تاریخ خودش بوده در مقابل محصولات فرهنگی دیگران چنین عمل کرده است و این ارتباطی به ذات و روح ایرانی نداشته است؛ اما به‌نظر می‌رسد این استعداد صرفاً به اقتضاء زمانه پدید نمی‌آمده است؛ بلکه فرهنگ ایرانی چه در حال شکوفایی و چه در حال رکود، از چنین استعدادی برخوردار بوده است. «هوگو گروته»؛ جغرافی‌دان و قوم‌شناس آلمانی که در عصر مشروطه به ایران سفر کرده است، درباره عمیق‌نگری و نگاه ـ به تعبیر او ـ فلسفی ایرانیان می‌‌نویسد: اصولاً ایرانیان تحصیل‌کرده؛ به خصوص اگر چند اثر فلسفی اروپایی را خوانده باشند و با ادبیات کشورشان نیز آشنا باشند، خود را به مراتب بالاتر از هر روشنفکر اروپایی تصور می‌کنند. البته نمی‌توان انکار کرد که ایرانیان ذاتاً دقیق و شکاکند و آثار شاعران بزرگ ایرانی که در مورد جهان هستی و انسانها به ژرف‌نگری پرداخته‌اند، زمینه مناسبی جهت بحث پیرامون مسائل فلسفی در اختیار آنها گذاشته است (همان، ص119).  «فردوسی»، «حافظ» و «سعدی»، متعلق به دوران شکوفایی تاریخ ایران نیستند؛ اما هم خود از این روح موشکافانه ایرانی برخوردار بودند و هم تأثیر اشعار و ادبیات آنها بر روحیه ایرانی، تابع فراز و نشیب زمانه نبوده است. این روحیة دقیق و عمیق باعث شده است هویت ایرانی یک هویت اصیل باشد و همین هویت اصیل، هاضمه این ملت را قوی ساخته و می‌تواند تبدّلات متعدد؛ اعم از فرهنگی‌، سیاسی و اقتصادی را به خوبی سامان دهد. «موریس پرونو» این توان و قوت ایرانی را در عصر پهلوی چنین سنجیده است: پیروزیهای نظامی و انقلابهای مسلکی بر سر ایران فرود می‌آیند، ولی بی‌آنکه در آن نفوذ کنند، خود در آن غرق می‌شوند. ایران به دلخواه خود یا به عبارت دیگر، بر حسب نبوغ خود، شکل مذهب و فرهنگ و هنر یا حکومتی را که باعث جاودانگی و پیشرفت حیات اوست، قالب‌ریزی می‌کند (همان، ص139).  به هر حال، به گفته برخی صاحب‌نظران، اگر بخواهیم از هویت ایرانی صحبت کنیم، بیشتر از هر چیز بایستی بر خرد و خردورزی که در طول تاریخ، مشخصة هویت ایرانی بوده است، تکیه کنیم. «خرد فردوسی، همان هویت ملی اوست، همان «شب‌چراغ» و فرهنگ ملی ایران؛ یعنی همان خرد جاویدان» (اعوانی، 1383، ص219). نگارنده به این مطلب توجه دارد که برشمردن یک‌ سری صفات ذاتی برای ملت‌ها کار ساده‌‌ای نیست و مدعی این‌گونه صفات، نمی‌تواند معیارهای کافی جهت سنجش این ادعا ارائه کند. البته شاید بتوان روحیة موشکافانه و اصالت‌نگر ایرانی را به یک سری ویژگی‌های نژادی و جغرافیایی مستند کرد، اما مهم‌تر از آنها کارنامه تاریخی ملت ایران در این زمینه است که می‌تواند وجود چنین توانی را تأیید کند. به تعبیر «کنت دو گوبینو»، ایران همچون «سنگ خارایی(1) است که موجهای دریا آن را به اعماق رانده‌اند، انقلابات جوی، آن را به خشکی انداخته‌، رودی آن را با خود برده و فرسوده کرده است؛ تیزیهای آن را گرفته و خراشهای بسیاری بر آن وارد آورده، اما سنگ خارا که پیوسته همان است که بود، اینک در اواسط دره‌ای بایر آرمیده است. زمانی که اوضاع بر وفق مراد باشد، آن سنگ خارا، گردش را از سر خواهد گرفت» (طباطبایی، 1380، ص163). تشبیه به سنگ خارا از این جهت است که این سنگ، نماد استقامت و استحکام است. استحکام در روحیه ملی به بستن ورودیهای فرهنگی نیست؛ بلکه به توانی است که می‌تواند داده‌های جدید را در خود حل و هضم کند و آنها را جزئی از خود بگرداند. البته باید توجه داشت که بازگذاشتن ورودیها به‌معنای نسبیت‌گرایی و کثرت‌گرایی ـ یا پلورالیزم ـ فرهنگی نیست و هیچ منافاتی با اصالت‌گرایی فرهنگی ندارد. اساساً تفکیک میان اصل و فرع است که راه‌ را بر داده‌های جدید باز می‌کند؛ به نحوی که اصالت فرهنگی از بین نرود و الاّ همان‌گونه که اصل‌زدگی مطلق، دربهای ورودی را می‌بندد و به مرور موجب پوسیدگی درونی می‌شود، فرع‌نگری مطلق نیز جای ایستادن را تخریب می‌کند. فرهنگ‌ ایرانی به اقتضاء توانی که دارد و با تکیه بر جایگاهی که می‌ایستد، می‌تواند داده‌‌های جدید را حل و هضم کند. همانطور که قبلاً اشاره شد رمز اجتهاد، در تفکیک اصول از فروع است. روح ایرانی به اقتضاء یک استعداد ذاتی و به کمک تجربه‌های ‌ تاریخی این توان را پیدا کرده‌ است که فرهنگ‌‌ها را تجزیه و تحلیل کند و جای هر جزء را متناسب با ارزش و جایگاهش تعیین کند.  بر اساس مباحثی که طرح شد، می‌توان گفت هویت جدید ایرانی در مرحله اول به مدد تشیّع ـ که هسته اصلی هویت ایرانی است ـ و تشیّع نیز به مدد دو اصل «ولایت و مهدویت» در تاریخ، منشأ اثر می‌باشد؛ منشأ اثربودن، بیان دیگری از اصالت و محوریت است. اما مسأله‌ای که اینجا مطرح می‌شود و به‌نظر می‌رسد مهم‌ترین بحث باشد این است که شناسایی اصل راهبر هویت ایرانی و صورت جدید تاریخ ایران به تنهایی کفایت نمی‌کند. باید دید نحوة راهبری این اصل در تاریخ چگونه بوده است. در واقع، باید دید چگونه یک اصل اعتقادی یا فلسفی می‌تواند تاریخ را هدایت کند؟ چه نسبتی میان این‌گونه اصول و تاریخ وجود دارد؟ آیا صرف شناخت نسبت به چنین اصلی کفایت می‌کند که یک تاریخ در مسیر خاصی پیش برود؟ شکافتن این ارتباط و نسبت، علاوه بر اینکه کمک می‌کند بهتر بتوانیم تحولات تاریخ معاصر ایران و چیستی هویت ایرانی را  تبیین کنیم، ما را در ایجاد ارتباط و تعیین نسبت عمیق و دقیق میان اصول فرهنگ ایرانی ـ اسلامی با فرهنگ غربی نیز توانا می‌سازد. اگر چه معتقد نیستیم، هویت ایرانی در حال حاضر دچار بحران است، اما اگر بحرانی هم وجود داشته باشد، به تعبیر یکی از صاحب‌نظران «بحران دوگانگی است که انسان بین عالم ایستاده، نه اینجاست و نه آنجا یا هم اینجاست و هم آنجاست» (مروار، 1384، ص36)؛ البته این به آن معنا نیست که تاریخ ما به این دلیل، عقیم بوده است. رشد تاریخ ایران اسلامی و تحولات سیاسی ـ اجتماعی آن نشانگر پیشروی آن است، منتها می‌توان پذیرفت که تا به حال نتوانسته‌ایم تبیینی فلسفی از این رشد و پویایی به دست دهیم. سیر دستیابی ایرانیان به نظام سیاسی ـ اجتماعی مطلوب در سایة افق‌ پیش‌برنده شیعی چنانچه گذشت تنها شناسایی اصل راهبرِ تاریخ معاصر ایران کفایت نمی‌کند؛ بلکه باید دید نحوة راهبری این اصل در تاریخ چگونه بوده است؟ در واقع، باید دید چگونه یک اصل اعتقادی یا فلسفی می‌تواند تاریخ را هدایت کند؟ روشن است که طرحهای آرمانی به میزانی که بلند و متعالی باشند، به همان میزان فاصله بیشتری تا تحقق کامل پیدا می‌کنند. لذا غالباً موجب خستگی و دل‌سردشدن طالبان این الگو‌ها می‌شود. اما اصرار و پای‌بندی به این آرمانها، موجبات حرکت تاریخ در مسیر آنها را فراهم می‌کند و بر خلاف تصور غالب که تحقق این‌گونه آرمانها را تنها در پایان پیش‌بینی می‌کنند، به‌نظر می‌رسد که آرمانها مرحله به مرحله و به صورت خَلع و لُبس در قالب‌های مقدور زمانه، خود را در تاریخ، محقق می‌کنند. البته در این بحث آرمانهای حقیقی به عنوان یک ارگانیسم زنده که مستقل از انسان، حیات داشته‌ و رشد کنند، لحاظ نشده است؛ اگر چه ممکن است چنین تصوری هم خالی از صحت نباشد. در اینجا تشیّع به عنوان یک طرح آرمانی لحاظ شده است که ایرانیان حدوداً از پنج قرن قبل، خود را در این طرح وارد ساخته‌ و به آن تعلق پیدا کرده‌اند. ایرانیان با پیوستن به این طرح در واقع، سطح تاریخ‌مندی خود را از سطح طبیعی به سطح اعتباری، ارتقاء داده‌اند. مدّ نظر داشتن افق‌های این طرح آرمانی، تاریخ ایران معاصر را در مسیر تحقق آن قرار داده است که مرحله به مرحله کامل‌تر می‌شود. اینکه گفتیم در پانصد سال پیش، جامعة‌ ایرانی از سطح تاریخ طبیعی به سطح تاریخ اعتباری ارتقاء پیدا کرد، به این معنا نیست که ایرانی از ابتدا به صورت شفاف و روشن چگونگی الگوی آرمانی را با جزئیاتش شناخته است و آن را مدّ نظر داشته و بر اساس آن راه را می‌پیماید؛ بلکه شِمای کلی از این الگوی آرمانی و این افق بلند پیش روی ایرانی معاصر است که به صورت ناخودآگاه ـ البته با سطوح مختلف ـ آنها را در تاریخ تازه تأسیس، پیش‌ می‌برد؛ به‌طور مثال شاید از ابتدا روشن نباشد که مردم در این الگوی آرمانی چه جایگاهی دارند و چه نقشی را در تحقق این الگوی آرمانی می‌توانند ایفاء کنند تا ابعاد اهمیت این امر به مرور زمان روشن شود. از سوی دیگر، سطح آگاهی و نقش خود مردم هم در مقاطع مختلف این تاریخ، متفاوت است و خود این هم در حال رشد و ارتقاء است.       پذیرش قالب‌ سلطنت مقیّد به شریعت و عدالت ایرانیان معاصر (صفویه به بعد) از طرفی، نظر به افق‌های این طرح آرمانی دارند و از طرف دیگر، به‌طور طبیعی الگوهای متناسب و مقدور نظر و عمل خود و زمانه را برای حیات خود برمی‌گزینند. چنانچه گذشت راه رسیدن به این افق‌های بلند و الگوهای متعالی، جز از طریق عبور از الگوها و صورتهای متناسب و مقدور زمانه، امکان‌پذیر نیست. سلطنت خیر‌خواه و عدالت‌خواه، یکی از قالب‌های متناسب و مقدور زمانه بود که ایرانیان در ابتدای قدم‌نهادن در راه و تاریخ جدید، برگزیدند. این قالب برگزیده، به تدریج همچون لباسی که بر بدن یک فرد در حال رشد هر روز تنگ‌تر‌ می‌شود، تنگ شد و در مشروطه بود که قرار بود اولین اصلاحیه‌ها و به تعبیری رفوکاریها بر بدنه این قالب تنگ و درز برداشته، صورت گیرد. دلبستگی و التزام مردم و رهبران دینی آنها به الگوی آرمانی تشیّع بود که آنها را هر روز رشد می‌داد و در نتیجه، لباس سلطنت بر بدن این جامعة در حال رشد، تنگ می‌‌شد. تا اینکه در نهضت عدالتخواهی (مشروطه) حرکتی صورت گرفت تا متناسب با میزان درک و فهم و حضور مردم، تَرَکی که قالب سلطنت برداشته بود ترمیم شود. این ترمیم دو جنبه داشت؛ از طرفی قرار بود با مشارکت بیشتر مردم که خود نتیجه رشد بیشتر آنها بود سلطنت، محدود شود و از طرف دیگر، بنا بر این بود که قانون (شریعت) ملاک رأی و حکم باشد. این خود نوید شکل‌گیری یک قالب جدید را می‌داد که دو رکن اساسی آن مردم و قانون هستند؛ اما مشابهت‌های این چاره‌اندیشی با آنچه در غرب اتفاق افتاده بود، باعث شد گروهی که ریشة‌ تنگناهای قالب سلطنت را نه در رشد مردم و قانون‌خواهی (شریعت‌خواهی) آنان؛ بلکه در مقایسه با مسائل یک تاریخ دیگر، درک کرده بودند، این ترمیم را بی‌نتیجه و به تعبیری بیرون‌ آمدن از چاله و افتادن در چاه بدانند. اگر چه ورود جریان روشنفکری، نهضت عدالتخانه را به نهضت مشروطه‌خواهی مبدل ساخت، اما این باعث نشد که ریشه بیداریها در نظر عالمان شیعی و مردم ناشناخته بماند؛ همانطور که انعکاس این آگاهی در رساله‌های جریان مذهبی نمایان است. علت ناکامی نهضت مشروطیت هم در این بود که قالب جدید به دلیل مشابهت با مسائل غرب، زودتر از موعد به میدان آمد. اینکه بسیاری معتقدند مشروطیت برای ایران زود بود، این‌طور باید تفسیر شود که هنوز رشد این جامعه و تن درون این لباس به حدی نرسیده بود که این قالب و این لباس به‌طور کلی از هم بگسلد و اینکه در مشروطیت در حالی برخی اصرار بر درهم‌شکستن قالب سلطنت می‌کردند که هنوز قالب جدید آماده نشده بود. ورود اندیشه‌های غربی و رویارویی ایرانیان با غرب، باعث شده بود که این انتقال و خَلع و لُبس به صورت طبیعی و به موقع صورت نگیرد. به همین دلیل، سلطنت پهلوی که به عنوان قالب جایگزین مطرح شد، به مراتب تنگ‌تر و مندرس‌تر از پادشاهی قاجار بود و تنها با یک سری تزئینات خارجی آزین شده بود؛ یعنی ترمیمی هم که صورت گرفته بود، به تعبیری با نخ و سوزن داخلی نبود. به هر حال، نهضت مشروطیت تجربه و آزمون جدیدی برای جامعه ایرانی بود و جامعه ایرانی، مجبور شد در راستای رشد خود علاوه بر تلاش برای عبور از قالب‌های تنگ بومی، عبور از قالب‌های غیر بومی را هم تمرین کند و این قالب جدید سلطنتی بود که با ایدئولوژیهای غربی، تجدید حیات کرده بود. می‌توان گفت سلطنت صفوی در مقایسه با انواع دیگر سلطنت در دوره‌های بعدی، از تعداد بیشتری از ویژگی‌های مدل آرمانی برخوردار بود، اما از آنجا که ذات این قالب، مطلوب نبوده و گنجایش دربرگیری روح تشیّع را نداشت و متناسب با آن نبود، رو به زوال نهاد و به تعبیری فاصله میان محتوا و قالب هر روز زیادتر شد؛ به‌طوری که محتوا هر روز در حال غنی‌ترشدن بود و قالب هر روز در حال تنگ‌ترشدن و همین امر موجبات شکستن آن را فراهم آورد. در واقع، انحراف مشروطیت و در نتیجه، بهره‌گیری سلطنت پهلوی از ایدئولوژی‌‌ غربی و مدرن، باعث شد که اگر هم قالب سلطنت می‌خواست خود را متناسب با رشد محتوای شیعی، اصلاح و تجدید کند، نتواند در این مسیر حرکت کند؛ هر چند ظرفیت‌های محدود این قالب به هر حال، گنجایش این محتوای رشد‌یابنده را نداشت و خواه ناخواه دچار زوال و افول می‌شد، مگر اینکه بگوییم اصلاحات تا جایی ادامه پیدا می‌کرد که در نهایت موجب قلب ماهیت این قالب می‌شد؛ منتها برائت نظام سلطنت پهلوی از تشیّع و فاصله‌گرفتن از آن، راه اصلاح را بست و قلب ماهیت اصلاحی و تدریجی را در بهمن 57 به قلب ماهیت انقلابی و دفعی تبدیل کرد. حتی می‌توان گفت اینکه در دورة حکومت پهلوی نیاز به نوسازی جامعه احساس شد، ناشی از همین رشد محتوایی و درونی جامعه بود که به مدد پیوستن به تشیّع ایجاد شده بود و چون ‌که نظام پهلوی در تشخیص منشأ این رشد دچار خطا شده بود، در چاره‌اندیشی آن دست به گریبان ایدئولوژیهای کاذب مانند باستان‌گرایی یا غیر بومی مانند غرب‌گرایی شد. در واقع، توسل نظام پهلوی به ایدئولوژیهای غربی، نوعی تلاش برای ماندن و بقاء در مقابل محتوایی است که هر روز پیشروی می‌کند تا جایی که تمام ظرفیت‌های داخلی را تصرف کرده است و این نظام مجبور شده است از ظرفیت‌های خارجی برای بقاء خود استفاده کند. باید توجه داشت در جایی که تمام ظرفیت‌های داخلی تمام شده باشد، توسل نظام پهلوی به ایران باستان به‌معنای بازتعریف خارجی از ظرفیت‌های از دست رفته داخلی است؛ چرا که این‌گونه ظرفیت‌ها پیش از این توسط اسلام و آیین تشیّع در اختیار گرفته شده و بهره‌گیری امثال «فردوسی» و «سهروردی» از ظرفیت‌های فکری ـ فرهنگی ایران باستان، بازتعریفی بود که تنها در سایة گفتمان اسلام و تشیّع امکان‌پذیر شده بود. عبور از سلطنت و تحقّق ولایت انقلاب ـ بنا به تعریف ـ یک تغییر ریشه‌ای و دگرگون‌کننده است و یکی از شرایط و زمینه‌های آن عدم امکان اصلاح وضع موجود است. انقلاب اسلامی که به تأیید بسیاری از اندیشمندان و تحلیل‌گران، یک انقلاب به‌معنای واقعی بود، در چنین بستری محقق شد؛ در زمانی که نظام سلطنتی، تمام ظرفیت‌ها و به تعبیری برگ ‌برنده‌های خود را رو کرده بود و دیگر هیچ توجیه عقلی، شرعی و حتی عرفی برای بقاء و مشروعیت در اختیار نداشت و از طرف دیگر، رهبری شیعی و مردم شیعه ایران به سطحی از ظرفیت وجودی ارتقاء پیدا کرده بودند که می‌توانستند به صورت انبوه، جان خود را برای اسلام و آزادشدن از سلطه طاغوت فدا کنند. این در حالی بود که رژیم پهلوی بیشترین تلاش را در مسیر ضدّیت با دین و تشیّع و استحاله فرهنگی به‌کار گرفته بود. مسأله دیگر اینکه قالب جدید یا لباس جدیدی که می‌بایست بر تن این پیکر در حال رشد، پوشانده شود، قالبی اصیل، بومی و غیر تقلیدی بود. «ولایت فقیه» همچنان‌که از ادله آن برمی‌آید، معقول‌ترین، مناسب‌ترین و بومی‌‌ترین الگوی نظام در عصر غیبت است، اما بستر‌های تحقّق این مدل مطلوب؛ یعنی به انتهارسیدن ظرفیت‌های مدلهای مقدور و نیز رشد و ارتقاء کمّی و کیفی مردم و نیز ارتقاء رهبری جامعه از سطح مرجعیت به سطح ولایت تا پیش از انقلاب اسلامی به صورت کامل فراهم نشده بود. ممکن است این سؤال پیش بیاید که آیا تداوم این روند در آینده انقلاب اسلامی به عبور از ولایت فقیه یا جمهوریت نظام هم می‌انجامد؛ یعنی آیا ولایت فقیه و جمهوریت هم یک مدل مقدورند یا اینها مدلهای مطلوبند و عبور از آنها متصور نیست؟ در پاسخ بایستی میان جنبه‌های محتوایی و جنبه‌های قالبی و عملیاتی و یا جنبه‌های ارزشی و روشی تفکیک قائل شویم. در جنبه محتوایی و ارزشی، معقولیت و تناسب با آرمانها و مطلوبها معیار و ملاک ارزیابی است، اما در جنبة روشی و قالبی و عملیاتی، تناسب و مقدوریت هر دو شرط است. ولایت فقیه؛ اگر چه از جنبه محتوایی دارای کامل‌ترین محتوا و بیشترین تناسب با آرمانها و مطلوبهاست، تا جایی که می‌توان ولایت تشریعی ائمه معصومین(ع) را هم از آن جهت که ایشان عالم به شریعت الهی هستند و بایستی بر مبنای آن عمل کنند، نوعی ولایت فقیه دانست، اما از جنبة روشی و عملیاتی، ممکن است در برهه‌ای از زمان مقدور نباشد یا در زمانی که مقدور شد با شرایط زمان و مکان، تناسب نداشته باشد. بنابراین، از این جهت ـ و نه از جهت ارزشی و محتوایی‌‌ـ  می‌تواند در حال تغییر باشد. همچنین جمهوریت نیز دارای محتوا و قالب است. اینکه مردم بایستی در تعیین سرنوشت خود مشارکت داشته باشند، امری است که محدود به زمان و مکان خاصی نمی‌شود و همواره به صورت حداکثری، مطلوب است؛ منتها در اینکه شرایط انسانی، زمانی و مکانی چه میزان از مشارکت را فراهم می‌کند و یا این مشارکت به چه شکلی بایستی صورت گیرد، از جمله موارد قالبی و روشی مسأله است. بنابراین، از نظر ما آنچه در ادامه این روند تکاملی، تغییر می‌یابد بازمطلوبها نیستند؛ بلکه مقدورها، قالب‌ها و روشها هستند. اصل ولایت فقیه و اصل مردم‌سالاری در هیچ شرایطی منتفی نمی‌شوند، حتی پس از ظهور و در زمان حکومت جهانی موعود(عج) نیز ولایت فقیه؛ یعنی اداره و سرپرستی امور در سطوح پایین‌تر از رهبری جامعه جهانی توسط فقها و مردم‌سالاری؛ یعنی مشارکت حداکثری مردم در امور به جای خود باقی است؛ منتها نه لزوماً با روشها، قالب‌ها و ویژگی‌های امروزی. در مجموع، نگاه روند‌شناسانه؛ یعنی تحقق تدریجی آرمانها اقتضاء می‌کند که در تحلیل تحولات ایران معاصر به جای اینکه تنها به زوال قالب‌ها توجه کنیم، رشد و تعالی محتوا را مدّ نظر قرار دهیم. به جای اینکه بگوییم سلطنت قاجار چنین کرد و سلطنت پهلوی چنان، به این نکته توجه کنیم که اقدامات نظام سلطنتی همه در یک درگیری پنهان با یک محتوای قدرتمند در جهت بقاء خود صورت گرفته است، نه اینکه منشأ تحولات ایران معاصر این‌گونه اقدامات باشد. پس بایستی در نفی قالب‌ها اثبات محتوای رشد‌یابنده تشیّع را دید. این محتوا با داخل‌شدن در قالب‌های زمانه؛ مانند سلطنت و خارج‌شدن از آنها در واقع، خود را اثبات می‌کند و این اثبات، محدود به زمان گذشته نیست؛ بلکه می‌تواند در آینده هم مطابق روند صورت بگیرد. در پایان به بیانی از حضرت امام1 اشاره می‌شود که تا حدودی بیانگر این نکته است که انقلاب اسلامی بزرگترین نقطه عطف تاریخ کشمکش دیانت و سلطنت است. ایشان در جایی می‌فرمایند: «قضیة شکست طاق کسری شاید اشاره به این باشد که در عهد این پیغمبر بزرگ، طاق ظلم، طاقهای ظلم می‌شکند» و «اینکه چهارده کنگره از کنگره‌های قصر ظلم، خراب شد به نظر شما نمی‌آید که یعنی در قرن چهاردهم این کار می‌شود، یا چهارده قرن بعد این کار می‌شود؟ به نظر شاید بیاید این. محتمل هست که این بنای ظلم شاهنشاهی، بعد از چهارده قرن از بین می‌رود و بحمد الله رفت از بین» (امام خمینی، 1378، ج19، ص433 و 435).   نتیجه‌گیری مباحثی که در این مقاله ارائه شد در محورهای ذیل جمع‌بندی می‌شود: 1. آرمانهای شیعی همچون اصول راهبر و افق‌های پیش‌برنده‌ای هستند که در ذات خود میل به تحقق دارند. بنابراین، در قالب تاریخ ملتی که به آنها تعلق پیدا کند، هم خود محقّق می‌شوند و هم تاریخ آن ملت را به پیش می‌برند. 2. گرایش ایرانیان به تشیّع به دو مرحله اجمالی و تفصیلی تقسیم می‌شود. آنها قبل از اینکه به نحو تفصیلی از ابتدای صفویه به آیین تشیّع بگروند، پیش‌تر به نحو اجمالی به اصول آیین تشیّع دل‌بسته بودند و همین آنها را به «سنی دوازده امامی» ملقب می‌سازد. 3. گرایش خودجوش ایرانیان به تشیّع، حتی پیش از رسمیت سیاسی ـ اجتماعی در عصر صفوی، اولاً: به ویژگی‌های آیین و فرهنگ پویای تشیّع برمی‌گشت و ثانیاً: ناشی از حکومت خرد و اندیشه بر ذهن ایرانی بود. خرد و اندیشه‌ای که اولاً: آنها را از هاضمه‌ای قوی در پذیرش فرهنگ‌های مختلف برخوردار می‌کرد و ثانیاً: توانایی تجزیه تحلیل فرهنگ‌ها را به آنها می‌داد. 4. نهایتاً در سطح تفصیلی هم ایرانیان توانستند با اخذ و اقتباس آیین تشیّع از میان آیین‌های اسلامی و با تعلق به آن در تاریخ تشیّع سهیم باشند. 5. با تعلق ایرانیان به آیین تشیّع حرکت تکاملی آرمانهای شیعی در تاریخ ایران شیعی شروع شد. آرمانهای شیعی برخلاف این تصور که در پایان تاریخ به صورت دفعی محقق می‌شوند، به تدریج و از دل تاریخ به سمت تحقق، حرکت می‌کنند. 6. تاریخ ایران شیعی، نشان می‌دهد که آرمانها و افق‌های ‌پیش‌برنده شیعی، نقشی اساسی در تحقق نظام سیاسی ـ اجتماعی مطلوب در تاریخ ایران دارند. مدّ نظرداشتن افق‌ها و آرمانها باعث شده تا ایرانیان به رغم پذیرش قالب‌های مقدور و متناسب زمانه؛ مانند سلطنت بتوانند از آنها عبور کنند و به سمت نظام مطلوب در حرکت باشند. 7. تحلیل تحولات تاریخ معاصر ایران با این نگاه بیشتر از آنکه به دگرگونی قالب‌ها توجه داشته باشد، به اصل راهبر و رشددهنده تاریخ تشیّع که همان آرمانها و افق‌های شیعی باشند، توجه دارد. به تعبیری بیش از آنکه به تعویض لباسها توجه کند به رشد جسمی فرد توجه می‌کند.    پی نوشت:  سنگ خارا یا گرانیت، گونه‌ای سنگ آذرین است. به‌همین علت، بافت آن دارای دانه‌‌های متوسط تا درشت بوده و به‌جز پاره‌ای کانی‌ها، دارای درّ کوهی (کوارتز) و فلدسپات می‌باشد. این سنگ از سنگین‌ترین سنگ‌های با چگالی (75/ 2گرم) بر سانتیمتر مکعب می‌باشد. گرانیت، یکی از محکم‌ترین و سخت‌ترین سنگ‌هاست (دائرة المعارف ویکی‌پدیا).   منابع و مآخذ           1.     ابن خلدون، مقدمه، ترجمة پروین گنابادی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ6، 1375.      2.   ابوطالبی،‌ مهدی، «از مبارزه در مرکزیت غرب تا مبارزه با مرکزیت غرب»، مندرج در مجموعه مقالات  آموزه 7: «شرق‌شناسی نوین و انقلاب اسلامی»، به کوشش گروه تاریخ و اندیشه معاصر، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1384.           3.     اعوانی، غلامرضا،  میزگرد«روشنفکران ایرانی و هویت (2)»، در: فصلنامه مطالعات ملی، سال پنجم، ش4، 1383.           4.     امام خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، ج19، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)،  1378.           5.     جعفریان، رسول، تاریخ تشیّع در ایران، قم: انصاریان، چ3، 1380.           6.     جوانبخت، مهرداد ، ایرانی از نگاه ایرانی، اصفهان: آموزه، 1379.           7.     داوری اردکانی، رضا، «بحران هویت، باطن بحران‌های معاصر»، نامه فرهنگ، سال سوم، ش1، 1372.           8.     ساندرز، ج.ج، تاریخ فتوحات مغول، ترجمة ابوالقاسم حالت، تهران: امیرکبیر، 1361.           9.     شعبانی، رضا، ایرانیان و هویت ملی، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1385.        10.     طباطبایی، سیدجواد، دیباچه‌‌ای بر نظریة انحطاط ایران،‌ تهران: نگاه معاصر، 1380.        11.     مروار، محمد، «هویت ایرانی در اندیشة رضا داوری»، فصلنامه مطالعات ملی، ش4، 1383.        12.     مطهری، مرتضی، «جامعه و تاریخ»، مندرج در: مجموعه آثار، ج2، تهران: انتشارات صدرا، چ8، 1378.        13.     -----------، «خدمات متقابل اسلام و ایران»، مجموعه آثار، ج14، تهران: انتشارات صدرا، 1368.        14.     نجفی، موسی، ساحت معنوی هویت ملی ایرانیان، قم: دفتر نشر معارف، 1384.   ابوذر مظاهری: استادیار و عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره). فصلنامه حکومت اسلامی شماره 69. انتهای متن.

http://fna.ir/DNV4JF





94/10/06 - 05:00





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 151]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن