واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بر سفره رنگين رمضان(1) نويسنده:سيد محمود طاهري ماه رمضان آمد، اي يار قمر سيما! بربند سر سفره، بگشاي ره بالا! اي ياوه هر جايي، وقت است كه باز آيي بنگر سوي حلوايي1 تا كي طلبي حلوا يك ديدن حلوايي ز انسان كندت شيرين كه شهد تو را گويد: «خاك توام اي مولا» گر توبه ز نان كردي، آخر چه زيان كردي كو سفره نانافزار؟ كو دلبر جانافزا؟ از دُرد به صاف آييم2 وز صاف به قاف اييم كز قاف صيام اي جان، عصفور3 شود عنقا4 مولانا فراخواني ديگر و صلايي دوباره طنينانداز شد و در جان و دل عاشقان، جنبوجوشي ديگر پديد آمد. زهي سعادت! كه پروردگار مهربان در يك فراخوان عمومي، بندگانش را به مهماني خويش خوانده است تا كام تشنه آنان را در اين صحراي سوزان جهان مادي، سيراب سازد و روح سرگردان آنان را به بركت روزه و نماز و دعا و نيايش، به آرامش برساند و غبارها و تيرگيهاي گناهان را از صفحه جانشان بزدايد. در اين ميان، تنها اظهار شوق معشوق جهان به عاشقان خويش باشكوه است. به تعبير زيباي حكيم نظامي گنجهاي، حضرتش «شيفته» كسي ميشود كه «شيفته» او شود و صدها برابر راغب كسي ميشود كه به او رغبت ورزد: شيفته شيفته خويش بود رغبتي از من، صد از او بيش بود5 نيز به تعبير حافظ: سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق، چه شد ما به او محتاج بوديم، او به ما مشتاق بود6 ـ اين فراخوان و اين اظهار رغبت معبود و اين فرصت طلايي ضيافت را دريابيم و قدر بدانيم كه بهشت وصال حضرت معبود، به اقتضاي مقام كبريايي آن ذات پاك، گاهگاهي ممكن ميشود. غنيمتي شمر اي شمع، وصل پروانه كه اين معامله تا صبحدم نخواهد بود7 از ديدگاه محيالدين عربي، رمضان، اسمي از اسمهاي خداست. پس بايد براي آراسته شدن به اين اسم، قيام كرد و خود را آماده ساخت تا به ديگر اسمها و صفات الهي، آراسته شد. «رمضان، اسمي از اسماء تعالي است. پس قيام در اين ماه، از براي اين اسم و آراسته شدن به آن است. خداوند ميفرمايد: «يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ؛ روزي كه همه مردمان به فرمان پروردگار جهانيان بايستند.» (مطففين: 6) لذا عارف براي اجلال و بزرگداشت اين اسمي كه اختصاص به اين ماه ارجمند دارد، قيام ميكند. در حقيقت، اين ماه را از صفات حقتعالي، حكمي است كه غير اين ماه را نيست و آن وجوب روزه است بر بندگان الهي و آن روزه، صفتي است صمداني كه انسان در آن عجل الله تعالي فرجه الشريف صفت و ماه] از خوردن و نوشيدن و زناشويي و غيبت دور است و اينها تمامي، صفات الهي است كه بنده در روزهاش بدانها متصف ميشود».8 اوج بزرگي ماه رمضان، در بنده روزهدار بروز ميكند؛ آيينهداري خدا و با او همجوار شدن. چنين كسي در كنار بهشت ديدار خدا، دنيا و نعمتهايش و بهشت و موهبتهايش را نيز خواهد داشت، همانگونه كه در اين نيايش دلنشين از امام سجاد عليه السلام ميخوانيم: «ولا تقطعني عنك و لا تبعدني منك يا نعيمي و جنتي و يا دنياي و آخرتي؛ عجل الله تعالي فرجه الشريف خدايا! ارتباط من با خود را] قطع نكن! و مرا از خود دور نگردان! اي نعمت من و بهشت من و دنيا و آخرت من!»9 يازده ماه پيشباز ماه رمضان ماه رمضان، ماه مهماني خدا، ماه جبران گذشتهها، ماه دريافت اماننامه ابدي از خدا، ماه رهايي از دوزخ، ماه بهشتي شدن، ماه سامان بخشيدن به دنيا و آخرت، ماه كشف و كرامت و ماه شايستگي براي لقاءالله و ديدار خداست. پس شگفت نخواهد بود اگر از يازده ماه قبل، به پيشبازش برويم و يازده ماه خود را براي چنين مهماني سودآوري آماده كنيم. آنكه ماه رمضان را ميشناسد، اينگونه است: او از فرداي عيد فطر، در انديشه ماه رمضان بعد است و از همان زمان، مراقب دل و جان خويش است تا دوباره به اين ضيافت نور دعوت و خوشهچين اين خرمن انبوه شود. احمد غزالي در اين باره مينويسد: «اكنون در سالي، ماهي را روزه فرمودند و اين سال را به عدد، سيصد و شصت روز كردند، اما روز و سالِ خاصهگيان حق، مشاهده حق است و اين را بر دوازده ماه كردند و يك ماه را از اين برگزيدند. بر وي رقم صيام كشيدند تا بندگان، بدو از طعام و شراب10 امساك آرند. از درون تو، ماهي نهادند كه آن را ماه محبت گويند و آن اقبالِ آفتابِ دوستي است. ماه ديگر شرف نهادند و آن اقبالِ آفتاب نيازمندي است و ماه ارادت نهادند و اين، اقبالِ آفتاب گرفتاري است و ماه صدق نهادند و آن، آفتابِ راستي است و ماه تسليم نهادند، و آن، اقبال آفتابِ حكم برداشتن است و ماه رضا نهادند و آن، اقبال آفتابِ حقيقت است و ماه وجد نهادند و آن، اقبال آفتابِ بيخودي است و ماه وقت نهادند و آن، اقبال آفتابِ ربايش حقي است و ماه انس نهادند و آن اقبال آفتابِ سعادت دوستي است و ماه ديگر، حديث نهادند و آن اقبالِ آفتاب قبول حقي است. اين يازده ماه را بايد گذرانيد تا آنگاه به ماه صيام رسيد و انآ اقبال آفتابِ مشاهده دوست است كه امساك بايد آورد از طعام و شراب و بدانجا رسد كه چون ذكر با اخلاص گويد، طعام و شرابِ وي شود كه بقا يابد از او و نوري در باطن وي بتابد كه سرّ او برايش كشف شود. و او، يك شادياش در وقت افطار باشد و در آن مناجات كه در افطار اين صوم كند، آن است كه حقتعالي وي را بشارت دهد كه: وصال من، مر تو راست، باش در وفاي اين تا وقتي كه همه به شراب و طعام مشغول آيند، تو به رؤيت و تماشاي من درآيي كه اجر چنين روزهداراني به نزد من، جز لقاي من نباشد».11 ماه رمضان، فرصتي معنوي و زودگذر فرصتها زودگذرند و چه بسا تكرارناپذير. پس بايد از اين لحظهها استفاده بهينه كرد. ماه مبارك رمضان، يكي از اين فرصتهاست كه هر سال، فقط يكبار رخ ميدهد. آنانكه به تكرار فرصتها اطمينان ندارند، نهتنها مراقب چنين فرصتي هستند، بلكه از چنين فرصتي بيشترين بهره را ميبرند؛ زيرا ميدانند شايد اين فرصت ديگر تكرار نشود و در نتيجه، براي هميشه به اندوه و حسرت گرفتار آيند. ماه رمضان، يكي از آن نسيمهاي رباني است كه چون ميوزد، بايد خود را در معرض آن قرار داد كه پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله ميفرمايد: ان لربكم في ايام دهركم نفحات الا فتعرضوا لها لعله ان يصيبكم نفحه منها فلا تشقون بعدها ابدا.12 همانا در روزگار شما، پروردگارتان نسيمهايي ميوزاند. آگاه باشيد كه در اين هنگام، خود را به آن نسيمها بسپاريد، شايد نسيمي به شما برخورد كه پس از آن، هرگز گرفتار بدبختي و شقاوت نشويد. مولوي با استناد به اين حديث شريف سروده است: گفت پيغامبر كه نفحتهاي حق اندرين ايام ميآرد سَبَق13 گوش و هش داريد اين اوقات را در رباييد اين چنين نفحات14 را نفحه آمد مر شما را ديد و رفت هر كه را ميخواست، جان بخشيد و رفت نفحه ديگر رسيد آگاه باش تا از اين هم وانماني خواجه تاش15 بر اين اساس، بزرگان به فرصتها و استفاده بهينه از آن اهتمام ويژهاي داشتند و همگان را به آن سفارش ميكردند. عزيزالدين نسفي درباره استفاده از فرصتها مينويسد: اي درويش! حيات را به غنيمتدار و صحت را به غنيمتدار و جواني به غنيمتدار و جمعيت و فراغت را به غنيمتدار و ياران موافق را و دوستان مشفق را به غنيمتدار كه هر يكي نعمتي عظيمند و مردم از اين نعمتها غافلند و هركه نعمت نشناسد، از آن نعمت، برخورداري نيابد و اين نعمتها هيچ بقا و ثبات ندارند. اگر درنيابي، خواهند گذشت و چون بگذرد، هرچند پشيماني خوري، سود ندارد. امروز كه داري، به غنيمتدار و هر كار كه امروز ميتواني كردن، به فردا مينداز كه معلوم نيست كه فردا چون باشد. اي درويش! تو از اينها مباش كه چون نعمت فوت شود، آنگاهش قدر بداني كه بعد از فوت نعمت، قدر دانستن، هيچ فايده ندهد. با وجود نعمت، اگر قدر نعمت را بداني، تواني كه آن را به غنيمت داري.16 مشو غافل ز پاس وقت وگر از دور بيناني كه چون شد فوت، نتوان اين عبادت را قضا كردن17 جانسوزتر ز مرگ طبيعي است فوت وقت كاين انقطاع حق بود، آن انقطاع خلق18 پينوشتها: 1. مقصود، خداوند است. 2. يعني از آلودگيها صاف و زلال شويم. 3. گنجشک. 4. مولانا، کليات ديوان شمس تبريزي، تصحيح: بديعالزمان فروزانفر، ص48. 5. حکيم نظامي گنجهاي، کليات خمسه، ص47. 6. ديوان حافظ، تصحيح: غني، قزويني، ص 198، غزل 206. 7. همان. 8. محيالدين ابن عربي، الفتوحات المکية، ج2، ص321. 9. بحارالانوار، ج91، ص 147 (مناجات المريدين). 10. نوشيدني. 11. احمد غزالي، مجموعه آثار، به کوشش: احمد مجاهد، صص47 و 48. 12. سيوطي، جامع الصغير، ج1، ص80. 13. ميآرد سَبَق: يعني از پيِ هم ميوزد. 14. نسيمها. 15. مولوي، مثنوي معنوي، دفتر اول، بيتهاي 1960 ـ 1963. 16. عزيزالدين نسفي، انسان کامل، ص 323. 17. ديوان صائب تبريزي، تصحيح: محمد قهرمان، ج2، ص1242. 18. همان، ص 1052. منبع: www.pajuhesh.irc.ir ادامه دارد... /ج
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 322]