واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
اعظم الله اجورکم؛
گلچینی از اشعار جانسوز در رثای امام سجاد(ع)
با عرض تسلیت به مناسبت شب شهادت امام زین العابدین(ع) به محضر امام زمان(عج) و همه عاشقان خاندان عصمت و طهارت، اشعاری را بدین مناسبت تقدیم می کنیم.
به گزارش جام نیوز، با عرض تسلیت به مناسبت شب شهادت امام زین العابدین(ع) به محضر امام زمان(عج) و همه عاشقان خاندان عصمت و طهارت، اشعاری را بدین مناسبت تقدیم می کنیم. خیال کن که پر از زخم ، پیکرت باشد شکسته در غل و زنجیرها پرت باشد خیال کن هدف سنگ های کوفه و شام به روی نیزه سر دو برادرت باشد فقط تو باشی و هشتاد و چار ناموست و جمله های " حواست به معجرت باشد" خیال کن حرمت بی پناه مانده و بعد به روی نی سر سردار لشگرت باشد کنار عمۀ سادات ، یکطرف ، شمر و سنان و حرمله هم سمت دیگرت باشد خیال کن که علی باشی و به مثل علی دو دست بسته کماکان مقدرت باشد خیال کن همه اینها که گفته ام هستند علاوه بر همه توهین به مادرت باشد یزید باشد و بزم شراب باشد و وای به تشت زر سر بابا برابرت باشد و بدتر از همه اینکه میان بزم شراب نگاه باشد و باشیّ و خواهرت باشد و باز از همه بدتر که مدت سی سال تمام آن جلوی دیدهء ترت باشد به اشک حضرت سجاد می خورم سوگند که دیده هر چه که گفتیم ، باورت باشد *** مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است با پر و بال پر از زخم پریدن سخت است تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است یاد گودال و حرم جامه دریدن سخت است روضه و گریه شده روزی او در هرشب خاطرش را همه دیدند مکدّر هرشب با لب تشنه و با یک دل مضطر هرشب... ...یاد یک واقعه از خواب پریدن سخت است بر امامی که اسیری به بیابان دیده زخم پا بر اثر خار مغیلان دیده اهل بیتش همه با صورت عریان دیده معجر و پوشیه و جامه خریدن سخت است آب را دید و دلش یاد عمو سوخته است جگرش سوخت... لبش سوخت... گلو سوخته است بهر آنکه سر و عمامه ی او سوخته است حرف، از کوچه و بازار شنیدن سخت است چقدَر از غم این فاجعه افروخته است چشم بر نیزه ی شش ماهه فقط دوخته است یاد حلقوم علی حنجر او سوخته است این وسط حرمله را یکسره دیدن سخت است پیش آن کس که شرر بر جگرش افتاده خنجری کند به جان پدرش افتاده دیده که در ته گودال سرش افتاده تشنه لب کشتن مذبوح شدیدا سخت است یک نفر که شده گریانِ پدر تا حالا یادش افتاده تن خونی بابا حالا بوریایی که خودش دیده و اما حالا دم آخر کفنش را طلبیدن سخت است *** وقت باران داغ چشم تر عذابم میدهد آب مینوشم غم حنجر عذابم میدهد شیرخواره سیر باشد زود خوابش میبرد از عطش بی خوابی اصغر عذابم میدهد مجلس ختم جوان رفتم دلم آتش گرفت یاد تشییع تن اکبر عذابم میدهد غیرتم را شعله ور کرده! چهل سالست که ماجرای غارت معجر عذابم میدهد ذبح را وقتی که میبینم کسی سر میبرد خاطرات کندی خنجر عذابم میدهد روی دست من اثر از حلقه های آهن است این کبودی های بر پیکر عذابم میدهد موی بابایم به روی نیزه ها آشفته بود شانه را تا میزنم برسر عذابم میدهد کاش غارت میشد از روی سرم عمامه ام برسرم جامانده خاکستر عذابم میدهد از دم دروازه تا بازار ساعت ها گذشت این شلوغی های هر معبر عذابم میدهد شامیان در پیش من حرف از کنیزی میزدند التماس چشم آن دختر عذابم میدهد داغ چوب خیزران و مجلس شوم شراب از تمام داغ ها بدتر عذابم میدهد هرچه آمد برسر ما از بلای شام بود قتلگاه اصلی ما کوچه های شام بود *** بسته راه چاره دید و گریه کرد طفل بی گهواره دید و گریه کرد دختر آواره دید و گریه کرد روسری پاره دید و گریه کرد او چهل سال است کارش گریه است این چهل سال افتخارش گریه است دست بسته از زنان شرمنده شد از تمام کاروان شرمنده شد بیشتر از دختران شرمنده شد مجلس می، آنچنان شرمنده شد در میان راه تنها مرد بود بین یک جمعیتی نامرد بود از غم ویرانه رفتن اشک ریخت پایکوبی کرد دشمن اشک ریخت لحظۀ معجر گرفتن اشک ریخت مرد ها دنبال یک زن...اشک ریخت هم زیارتنامه اش آتش گرفت هم سر و عمامه اش آتش گرفت باورش میشد که غم پیرش کند؟ خواهرش را زجر زنجیرش کند زادۀ مرجانه تکفیرش کند حرمله اینقدر تحقیرش کند نانجیب پست با یک مشک آب پرسه میزد پیش چشمان رباب کوچه های شام خیلی سخت بود سنگ های بام خیلی سخت بود طعنه و دشنام خیلی سخت بود جام و بزم عام خیلی سخت بود حرفهای تند و تیزی میشنید واژه ای مثل کنیزی میشنید خنده های شمر یادش مانده است ماجرای شمر یادش مانده است چکمه های شمر یادش مانده است جای پای شمر یادش مانده است کندی خنجر عذابش میدهد ضربۀ آخر عذابش میدهد آمد و بال و پرش را جمع کرد دست بی انگشترش را جمع کرد با حصیری پیکرش را جمع کرد روی دستش حنجرش را جمع کرد صورت خود را به روی خاک زد یاد عریانی گریبان چاک زد 1059
۱۶/۰۸/۱۳۹۴ - ۱۹:۳۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 168]