تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):ايمان مؤمن كامل نمى شود، مگر آن كه 103 صفت در او باشد:... باطل را از دوستش نمى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830737397




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جلوه‌هايي ازسلوك اجتماعي شهيد دستغيب...


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
«جلوه‌هايي ازسلوك اجتماعي شهيد دستغيب» در گفت و شنود شاهد ياران با حجت‌الاسلام و المسلمين محمد مشكين فام
«جلوه‌هايي ازسلوك اجتماعي شهيد دستغيب» در گفت و شنود شاهد ياران با حجت‌الاسلام و المسلمين محمد مشكين فام     بين عرفان ومبارزه، جمع کرده بودند... زندگي و مرگ مردان خدا آكنده از آنات معنوي و شادابي است كه حضور دائمي در محضر خداوند به آن لطف و جلاي خاصي مي‌بخشد. اين احوالات براي كساني كه دلبسته زخارف جهان هستند درك ناشدني است و لذا به جاي تلاش براي تعالي روح به استهزاي اين مردان مرد مي‌پردازند. در اين گفتگوي خواندني در باره اين جنبه از شخصيت شهيد دستغيب از زبان يكي از ياران صميمي ايشان نكات جالبي را مي‌خوانيم. به نظر شما نقطه آغازين ورود شهيد دستغيب به عرصه مبارزات كه تا واپسين لحظات عمر ايشان ادامه داشت و ايشان را تبديل به رهبر مبارزات در استان فارس كرد، كي و كجا بود؟ درباره شهيد دستغيب از ابعاد مختلف مي‌توان صحبت كرد، اما دو بعد در زندگي ايشان بسيار برجسته هستند. يكي بعد عرفاني و سير و سلوك و عبوديت و خداپرستي و ديگري بعد مبارزات سياسي است. اين نكته را هم ذكر كنم كه اين دو با يكديگر تنافي ندارند. اگر كسي وارد عرصه سير و سلوك شد، البته اگر اهل كامل باشد، زماني كه وظيفه ايجاب مي‌كند، بايد وارد عرصه مبارزات شود. حضرت امام بهترين الگو هستند. بُعد معنوي محفوظ، اما وظيفه بر همه چيز غالب است. حضرت امام فرمودند: «اگر كسي به اين بزرگواران كاري نداشت، در عالم معنوي و سير و سلوك خودشان بسيار راحت بودند، منتهي وظيفه حكم مي‌كند كه انسان وارد اين عرصه شود.» و لذا خودشان هم با آن علم و فقاهت و زهدي كه داشتند، زماني كه احساس وظيفه كردند، وارد ميدان شدند و كار را شروع كردند. حضرت امام در دوران مرحوم آيت‌الله بروجردي، اين وظيفه را بر دوش خود احساس نكردند و تا زمان رحلت آيت‌الله حكيم هم همين طور. زماني كه امام نهضت را آغاز كردند، شهيد دستغيب هم احساس وظيفه كردند كه وارد اين عرصه شوند. نفس امام، نفس الهي بود. ايشان مرد الهي است. لذا آن نفس الهي كه شروع شد، در شيراز ابتدا مرحوم آيت‌الله نجابت، اول مرد توحيد و عرفان و استاد عرفان شهيد دستغيب، متوجه شدند كه مجموعه شرايط قيام در امام وجود دارد و لذا ايشان با پيروي از امام و با همكاري شهيد دستغيب، اين حركت را در فارس شروع كردند. در 48 سال پيش، سواي تبليغاتي چون «شاه سايه خداست» و «سلطنت موهبتي است الهي كه...» كه در قانون اساسي مشروطه آمده، در اثر ناآگاهي مردم، شاه يك جور جنبه تقدس هم براي خودش پيدا كرده بود و بحث سياسي در مساجد مساوي با عدم عدالت بود. به قول امام اگر مي‌خواستند بگويند يك روحاني، عادل نيست، مي‌گفتند سياسي است. مردم آن دوره را با حالا مقايسه نكنيد. طرز فكرها اين گونه بود و فقط در سايه زحمات امثال شهيد دستغيب بود كه مردم فارس توانستند به تدريج افكار امام را درك و نسبت به واقعيت‌هاي سياسي و جور و ستم دستگاه، آگاهي پيدا كنند. استان فارس در اثر همين مجاهدت‌ها در همه مقاطع مبارزات خوب درخشيد. در قيام 15 خرداد فقط در چند شهر تظاهرات شد و شهيد داديم كه يكي شيراز بود. شعار ما اين بود: «شب‌هاي جمعه مسجد جمعه». شهيد دستغيب زماني وارد ميدان شد كه غير از مخالفت‌هاي آشكار رژيم، روحانيون درباري و طرفدار رژيم هم كارشكني‌هاي عجيب مي‌كردند. اين طور نبود كه روحانيون، معتقد به شهيد دستغيب باشند. البته من مصلحت نمي‌بينم خيلي از مسائل را باز كنم. خداوند ستار است. برنامه‌هائي كه شهيد دستغيب با مشورت آقاي نجابت مي‌ريختند و اجرا مي‌كردند، موجب پيشبرد نهضت بود. قبل از 15 خرداد تقريبا همه رژيم را قبول داشتند و حقيقتا كمتر كسي درك و شناخت شهيد دستغيب را داشت. هنوز هم 15 خرداد پيش نيامده بود كه رژيم مفتضح شود. نهضت فارس عمدتا به دوش شهيد دستغيب بود و خون دل‌ها خورد، زندان‌ها رفت و تبعيدها شد. جوان‌ها امروز متوجه بعضي از نكات نيستند و بسياري از مسائل تاريخي باورشان نمي‌شود، يكي هم اين نكته كه ساواك در ذهن همه جا انداخته بود كه از هر سه نفر، دست كم يك نفر ساواكي است و لذا همه باور كرده بودند كه ساواك از كوچك‌ترين مخالفت با رژيم هم مطلع خواهد شد و ديگر كسي جرئت نداشت مبارزه كند، اما شهيد دستغيب انصافا اين فضا را شكست. مبارزات شهيد دستغيب پس از نهضت سال 42 امام به چه شكلي بود؟ به شكل سخنراني‌هاي تند و گسترده. ذره‌اي ترس و واهمه در جان اين مرد وجود نداشت. لبه تيز حمله شهيد دستغيب هم خود شاه بود، نه ادارات و استانداري‌ها. حضرت امام هم اين طور بودند. همه مي‌خواستند حملات را به سمت نخست‌وزير و ديگران سوق بدهند، ولي امام صراحتاً همه چيز را متوجه شخص شاه مي‌كردند. شهيد دستغيب در بحث‌هاي امر به معروف و نهي از منكر، همواره عليه اشكالات اجتماعي صحبت مي‌كرد. آن روزها حتي در ذهن مقدسين هم چيزي به اسم حكومت اسلامي مطرح نبود. خود حضرت امام هم تا سال 42 در اين مورد صحبتي نفرمودند، اما در اين سال پس از آنكه به زندان رفتند، اين مطلب را عنوان فرمودند، به خصوص در نجف و از سال 48. يكي از ويژگي‌هاي شهيد دستغيب اين بود كه مردم قلباً ايشان را بسيار دوست مي‌داشتند، لذا در ماه‌هاي رمضان و محرم صحن مسجد به آن بزرگي هميشه پر بود. رمز اين محبوبيت چيست؟ هم در روايات داريم و هم قرآن مي‌فرمايد كه هر كس براي خدا باشد، خدا براي اوست. محبوبيت شهيد دستغيب به واسطه سلوك ايشان بود. شهيد دستغيب دائما رفتار و گفتار خود را مي‌كاويد كه خلاف دستور خدا نباشد و از خودبيني و خودپرستي به دور باشد. شهيد دستغيب فناي در الله و پيوسته در جستجوي رضاي او بود. قرآن مي‌فرمايد كه خداوند تبارك و تعالي متولي صالحين است. متولي نام شهيد دستغيب نيز خداوند تبارك و تعالي است. ايشان همه چيز را براي خدا مي‌خواست و لذا خداوند نامش را در قلوب زنده نگاه خواهد داشت. جريان‌هاي معنوي كاري به اسباب ظاهري ندارند. او حساب خود را با خدايش صاف كرد و لذا همه با او صاف بودند. محبوبيت قلبي مردم نسبت به شهيد دستغيب عجيب بود. هنوز هم هست. خاندان شهيد دستغيب سابقه 700 ساله دارند. در محبوبيت اين خاندان همين قدر بس كه هر جا، مجلس، شورا و جاهاي ديگر كانديدا شوند، راي مي‌آورند. مردم هنوز به شهيد دستغيب علاقه دارند و هر كس قوم و خويش دور ايشان هم هست، همين كه ثبت‌نام مي‌كند، راي مي‌آورد. مسئله‌اي كه ما در زندگي همه اوليا و حتي ائمه معصومين مي‌بينيم، بحث اتهامات است. شايد علت اصلي آن هم اين است كه افراد، افق فكري و فهم آن را ندارند و به جاي اينكه بر اساس دستورات اسلام، فعل مومنين را حمل بر صلاح كنند، چون خودشان تنگ و تاريك و ترش هستند، شروع مي‌كنند به متهم كردن. اين وضعيت قبلا هم بوده، حالا هم هست. شهيد دستغيب هم از اين دايره بيرون نبود و ايشان را متهم به صوفي و درويش بودن مي‌كردند. خاطرم هست كه در 21 رمضان، جمعيت در مسجد جامع موج مي‌زد و ايشان بر منبر فرمود: «من درويش و صوفي نيستم. خدا لعنت كند صوفيه و دراويشي را كه در مقابل معصوم مي‌ايستادند.» بعد از خرداد 42 شايعه انداختند كه سيد عبدالحسين دستغيب از انگليسي‌ها پول گرفته! در بهمن 56 و 57 ساواك تعبير «سيد حرام‌خور» را بر سر زبان‌ها انداخته بود. اتهامات هميشه الي ماشاءالله متوجه بزرگان دين بوده و هست و ايشان را هم به صوفي و درويش بودن متهم مي‌كردند، در حالي كه خودش صراحتا بر منبر گفت كه نيستم. مسئله از ميدان به در كردن بزرگان و مبارزان بود. شهيد دستغيب مبارزات را شروع كرد، اين اتهامات هم كه متوجه او بود و مردم هم كه غالبا هيچي حاليشان نبود. حالا ايشان چقدر بايد خون دل خورده باشد كه بعد از يكي دو سال مبارزه بتواند مردم را بيدار كند، آن طور كه در 16 خرداد 42 ريختند در خيابان‌ها و 4، 5 شهيد هم دادد. نفس رحماني اين بزرگوار بود، وگرنه چرا جز در قم و تهران، در جاي ديگري قيام نشد؟ شهيد دستغيب دائما در احوال خود مراقبه مي‌كرد و نوك سوزني هواي نفس و منيت در ايشان نبود. شهيد جباري، محافظ ايشان نقل مي‌كرد بسياري از اوقات حتي نان هم در خانه نبود. بارها به ايشان گفتيم شما مراجعه كننده زياد داريد. اجازه بدهيد از اداره قند و شكر چند كارتن قند بخريم، ولي ايشان اجازه نمي‌داد و مي‌گفت همان‌طور كه مردم با كوپن جنس مي‌خرند، ما هم به اندازه كوپن خودمان مي‌خريم و فرقي با آنها نداريم. حتي استفاده طبيعي و ساده از مقام خودش را هم اجازه نمي‌داد. مرحوم آقاي نجابت بعد از شهادت ايشان فرمودند: «يك روز شهيد دستغيب پيغام داد بيائيد كه با شما كار دارم.» شب ساعت 11 بود كه رفتم. ايشان گفتند:‌ «مي‌خواهم با شما مشورت كنم. قصد دارم از امامت جمعه و مجلس خبرگان استعفا بدهم.» سئوال كردم: «چرا؟» فرمودند: «به اخلاص نزديك‌تر است.» چيزهائي كه براي ديگران آرزوست. شهيد دستغيب مي‌خواست كنار بگذارد و بدش مي‌آمد و آن را مانع مي‌ديد. مرحوم نجابت گفته بودند: «بله، اگر انسان بيفتد و بميرد، به اخلاص خيلي نزديك‌تر است، اما اين دست ما نيست. اين هم وظيفه است و بايد انجام داد.» و نگذاشته بودند. ما كجائيم در اين بحر تفكر، اين بزرگواران كجا هستند؟ آنها مي‌خواستند هيچ چيز نداشته باشند و هيچ چيز از آنها نماند و مسائل اعتباري پشيزي برايشان ارزش نداشت، بلكه مزاحم ايشان بود و ما گرفتار چه مسائلي هستيم. قسم خوردن مكروه است، ولي من والله قسم مي‌خورم كه ميل حقيقي شهيد دستغيب اين بود كه كاش امام جمعه نبود و دنبال سير و سلوك و عبوديت خودش بود. من مطمئنم كه امام هم چنين تفكري داشتند. شاهد من هم اينكه در سال 58 مرحوم آيت‌الله آشيخ عباس قوچاني، وصي مرحوم آيت‌الله قاضي به ايران آمدند. ايشان در نجف با امام بسيار مأنوس بودند. امام در مكتب معرفت، حكيم بودند. ايشان هم همين طور بودند. ايشان آمدند ديدن آيت‌الله نجابت. بعد به تهران به ديدار حضرت امام رفتند. آيت‌الله نجابت مي‌فرمودند: «آشيخ عباس فرمودند همين كه وارد محضر حضرت امام شدم، ايشان فرمودند: خوش به حالتان! شما راحتيد، ولي ما گرفتار شده‌ايم.»، يعني امام مسئله مبارزه با امريكا و اين مشغله‌ها را براي خود گرفتاري مي‌دانستند. افق روح و جان و قلب و سوداي اين بزرگواران متعلق به جاي ديگري است. خصيصه بارز شهيد دستغيب اين بود كه مسئله‌اي به نام «شخص»، «خود» و «من» ابدا در ايشان وجود نداشت. و از تعبد عجيب ايشان نيز نكته‌اي را نقل كنم. شهيد محمد حسين نجابت در جبهه بود و براي پدرش نامه نوشت كه آبادان خيلي گرم است. مقداري آبليمو و شكر بفرستيد كه براي رزمنده‌ها شربت آبليمو درست كنيم. آيت‌الله نجابت 2000 شيشه آبليمو تهيه كردند. به دو تن شكر نياز داشتيم. بنده مامور شدم شكر را تهيه كنم. رفتم پهلوي شهيد دستغيب و گفتم به دو تن شكر نياز داريم، مجاني هم نمي‌خواهيم و پول مي‌دهيم. شكر در بازار سياه كيلوئي 32 ريال بود و اداره قند و شكر مي‌داد كيلوئي 22 ريال. به ايشان گفتم نامه‌اي بدهيد. مي‌خواهم بروم شكر بگيرم براي جبهه. پول هم مي‌دهيم. موقعي بود كه امام فرموده بودند كه اگر از من هم توصيه نامه‌اي آوردند، آن را ديوار بكوبيد. شهيد دستغيب گفتند يك متني بنويس و نوشتم كه براي جبهه اين مقدار شكر نياز داريم. شهيد دستغيب زير نامه نوشتند: باسمه‌تعالي جناب آقاي مشكين فام مورد تائيد است، ولي ننوشتند شكر بدهيد يا ندهيد. وقتي نامه را بردم اداره قند و شكر، خواندند و گفتند نيم ساعتي كار دارد و پشت سر من زنگ زدند به شهيد دستغيب كه حاج آقا! حالا شكر بدهيم يا ندهيم؟ تعبد ايشان در اين حد بود. خدا رحمتشان كند. يك موقع آيت‌الله سيد محمد علي دستغيب نامه‌اي را دادند به من و گفتند اين را بدهيد به آقاي نجابت. آيت‌الله دستغيب محضر مرحوم آيت‌الله قاضي، مرحوم آيت‌الله انصاري و مرحوم آيت‌الله خوانساري، يعني سه تن از اولياي خدا را درك كرده بودند، اما مرحوم آيت‌الله نجابت بي ترديد استاد عرفان ايشان بودند. جواب نامه را شهيد دستغيب در پاكتي گذاشته بودند كه روي آن اسم خودشان بود. آن را خط زده و نوشته بودند آيت‌الله نجابت. من گفتم زشت نيست؟ چون آقاي نجابت استاد ايشان بود. آيت‌الله سيد محمد علي دستغيب گفتند: «اتفاقا من به آقا گفتم ايشان گفتند پاكت يك ريال است چرا بيهوده اسراف كنيم؟ آقاي نجابت هم مرا خوب مي‌شناسند و مي‌دانم كه اصلا بدشان نمي‌آيد.» ببينيد چقدر باريك بين بودند كه حتي يك ريال را اسراف نمي‌كردند. در فروردين سال 42 وقتي كه در قم آن فاجعه روي داد، شهيد دستغيب در شيراز چه واكنشي نشان دادند؟ سخنراني‌هاي مفصل و مكرر كردند. آن موقع دستگاه تكثير نبود و ما كاربن مي‌گذاشتيم و دستي مي‌نوشتيم. اعلاميه از قم آمد كه امسال مسلمين عيد ندارند. اين را شهيد دستغيب به ما دادند و ما حدود 90 تا كپي و پخش كرديم. البته مردم هنوز در اوج بيداري نبودند. فرق خرداد 42 با بهمن 57 در همين است. در خرداد 42 نهضت فراگير نبود و مردم هنوز آگاه نبودند. چيزي به نام حكومت اسلامي در ذهن هيچ كس نبود. 15 خرداد مردم فقط مي‌گفتند كه مرجعشان را گرفته‌اند و آنها بايد قيام كنند. حتي بحث شكست رژيم و انقلاب هم نبود. هيچ از اين خبرها نبود. سر جانشان مي‌گفت كه بايد قيام كنند. حضرت امام كه از خرداد 42 اين همه تعريف كردند و گفتند خرداد 42 را بشناسيد و من براي هميشه 15 خرداد را عزاي عمومي اعلام مي‌كنم، به خاطر آن جنبه الهي بود كه در جان مردم بود. به تبعيدهاي شهيد دستغيب هم اشاره بفرمائيد. در خرداد 42 رنجرها به خانه شهيد دستغيب آمدند، ولي نتوانستند ايشان را بگيرند. بعد از دو سه روز ايشان خودش را معرفي كرد و ايشان را بردند به تهران. 15 خرداد تمام شد و روزنامه اطلاعات هم در تيراژهاي ده هزار و صدهزار چاپ شد. رژيم 15 خرداد را مي‌گفت شورش كور. همه جا آرام شد، ولي شهيد دستغيب آرام نمي‌گرفت و به هر مناسبتي اعتراضات خود را بيان مي‌كرد. همين سبب شد كه دوباره دستگير شوند. سه بار ايشان را شبانه از منزلشان بردند. بار سوم در سال 56 در زندان بودند و با زحمات و مصائب زيادي بالاخره آزاد شدند. بار آخر روزي كه قرار بود ايشان آزاد شود، آزمون استاندار فارس به يكي از روحانيون زنگ زد و گفت: «فلاني! به آقاي دستغيب بگو براي من آخوندبازي در نياور. من خودم آخوندزاده هستم. به شرطي آزاد مي‌شوي كه بالاي منبر نروي.» شهيد دستغيب گفت: «خيلي خب!» ايشان آن شب آزاد شد و فردا شب رفت بالاي منبر! وقتي ايشان احساس وظيفه مي‌كرد، ديگر چيزي مانعش نمي‌شد. حتي خبر آمده بود كه قرار است يكي از ارتشي‌ها ايشان را با تير بزند. ايشان بالاي منبر صحبت‌هايش را كه تمام كرد، گفت: «آقايان ! من هيچ واهمه‌اي ندارم. ممكن است تيري هم در برود و بخورد به سينه من. هيچ مشكلي نيست.» ايشان آرام و قرار نمي‌گرفت و رژيم هم دائما ايشان را تبعيد مي‌كرد.

مدرسه‌سازي شهيد دستغيب بسيار بارز است. در اين باره هم به نكاتي اشاره كنيد. ايشان مجتهد تام بود و اجازه اجتهاد از مراجع بزرگ داشت و بنابراين بديهي است كه بايد در اين زمينه فعال مي‌بود. روحاني يك وظيفه اصلي دارد و آن هم اينكه بايد فقه آل‌محمد (ص) را رها نكند. اين مطلبي است كه علماي شيعه در طول 14 قرن برايش خون دل خوردند و جان دادند، اما آن را حفظ كردند، لذا اين وظيفه روحانيت است و درس و فقه را نمي توان رها كرد. اين حكومت اسلامي و احكام آن از كجا آمده؟ از همان كتب فقهي كه علماي ما خون دل خوردند و سر دار رفتند و آنها را نوشتند، لذا وظيفه روحاني فقط فقه و مكتب اسلام است، بنابراين با اينكه مشكلات فراواني بر سر راه بود، ولي ايشان با دست خالي و با توكلي حيرت‌انگيز اين مدارس را ساخت. مدرسه حكيم مخروبه بود و ايشان واقعاً با دست خالي آن را ساخت. مدارس ديگر را هم همين‌طور. شاگردان ايشان و آيت‌الله نجابت در همه جا شاخص و بارز هستند. كاروان حج 300 تا روحاني دارد، 250 تا مال مدارس اين دو بزرگوار است. روحاني نمره اول حج سال گذشته از فارس و از همين مدرسه‌ها بود. اين امتحان را سازمان حج و زيارت مي‌گيرد و ربطي به جائي ندارد كه بگوئيم پارتي‌بازي شده. امتحاناتي كه طلاب ما در قم مي‌دهند، صدي نود قبولي مي‌دهيم، جاهاي ديگر صدي ده، يعني طلاب مدارس اين بزرگواران اين جور سطح علمي‌شان بالاست. من خودم مدتي مسئول دفتر تبليغات حوزه علميه قم بودم. هنوز سراغ ندارم يكي از روحانيون خودمان براي تدريس بيايد و اسم حق‌الزحمه بياورد. معنويتي كه در اين بزرگواران بود، در شاگردانشان هم هست. قبل از انقلاب در اين مدارس رساله‌هاي عمليه امام خميني هم توزيع مي‌شد؟ بي ترديد، يعني نوارهاي سخنراني‌هاي امام از طريق دوستان به دست ما مي‌رسيد. اولين اعلاميه تند حضرت امام اين بود كه: «تقيه حرام است و اظهار حقايق، واجب. ولو بلغ ما بلغ» طلاب همين مدارس بودند كه اين اعلاميه را بردند و در همه جاي شهر زدند. رساله امام در آن سال‌ها جلد نداشت و به اسم ايشان نبود. اعلاميه‌ها و نوارهاي امام (ره) از طريق اين مدارس به دست همه مي‌رسيد. متقابلا نوارهاي سخنراني شهيد دستغيب را هم به قم مي‌فرستاديم. شب 16 خرداد جلوي منزل شهيد دستغيب چه كساني زخمي شدند و رنجرها آنها را با سر نيزه زدند؟ حاج علي آقا حسيني. او كيست؟ شاگرد مرحوم آيت‌الله نجابت. نظريه ولايت فقيه در حوزه موافقين و مخالفيني داشت. آيا شهيد دستغيب تعبداً اين نظريه را قبول كرده بودند يا از لحاظ علمي هم به آن رسيده بودند؟ فهمشان اين بود. بحث ولايت فقيه از قديم مورد اختلاف بوده. اينكه فقيه تا چه اندازه اختيارات دارد؟ آيا فقط در امور حسبيه اختيارات دارد؟ آيت‌الله دستغيب در مسائل سياسي بي ترديد تابع آيت‌الله نجابت بودند، لذا شب‌هاي جمعه كه مي‌خواستند صحبت كنند، صبح روز قبلش حتما با آيت‌الله نجابت مشورت مي‌كردند و جلسه داشتند. آيت‌الله نجابت در سال 57 كتابي نوشتند با عنوان «ولايت مطلقه فقيه» و با ادله اجتهادي آن را اثبات كردند. اين كتاب را آيت‌الله نجابت در تقابل با آراي آيت‌الله شريعتمداري نوشتند و چون او فقيه و مرجع بود، لذا بايد مطلب قوي و محكمي مي‌نوشتند. تازه در سال 64 بود كه قضيه مطلق بودن ولايت فقيه مطرح شد و ائمه جمعه پشت قضيه را گرفتند. شهيد دستغيب در اين گونه مسائل قطعا تابع آيت‌الله نجابت بود و لذا مسئله ولايت فقيه، فهم ايشان بود و بيش از اينها هم بود. بنابراين نظريه «ولايت مطلقه فقيه» در سال 64 براي همه مطرح شد، ولي 7 سال پيش‌تر مرحوم آقاي نجابت مطلب محكمي نوشتند و كتابش هم چاپ شد و شهيد دستغيب هم گفتند «خيلي خوب است، فقط سنگين است، علميتش خيلي بالاست». شهيد دستغيب نظرش اين بود كه امام سير عرفاني‌اش كامل است و خداي تبارك و تعالي ايشان را براي هدايت خلق موظف كرده است. برخورد ايشان نسبت به حضرت امام خيلي عجيب بود. ايشان با وجود اينكه خودش مجتهد و ركن نهضت فارس بود، در قبال حضرت امام به اندازه نوك سوزني براي خود شأني قائل نبود. امام در 12 بهمن 57 به ايران آمدند و ما 14 بهمن در تهران بوديم و صبح رفتيم مدرسه رفاه و امام را زيارت كرديم. شهيد محمد حسين نجابت نقل مي‌كرد كه عصر روحانيون آمده و در اتاقي نشسته و منتظر امام بودند. شهيد دستغيب خسته شد و آمد به اتاق ديگري و شروع كرد به راه رفتن. اتفاقا امام وارد شدند. شهيد دستغيب خم شد كه دست امام را ببوسد. لذا جمله‌اي كه از شهيد دستغيب هست كه: «من اطاع الخميني فقد اطاع‌الله» از سر جانش بيرون ريخته است، يعني يك جمله الهي است. ظاهرا ايشان معتقد بودند كه وقتي مرجعيت با يك فقيه است، مراجع ديگر نبايد دخالت كنند و بحث امام حسن (ع) و امام حسين (ع) را مطرح كرده بودند. درباره اين بحث حضور ذهن داريد؟ اين كاري به شهيد دستغيب ندارد. جامعه رهبر مي‌خواهد. جامعه را نمي‌شود رها كرد و يك كسي بايد اين بار را بردارد. وقتي كسي اين وظيفه را به عهده گرفت، اين وظيفه از بقيه ساقط است، لذا وقتي امام مثلا فرمودند كه شركت در انتخابات تكليف است، حالا اگر مجتهدي آمد و گفت به نظر من تكليف نيست، او ديگر از عدالت ساقط است. حق ندارد در اين مورد صحبتي كند، چون جامعه را يك نفر دارد اداره مي‌كند و تعيين تكليف هم كرده، لذا اين بحث راجع به شهيد دستغيب نيست، بلكه يك بحث كلي است. آيا در سال، 56 پس از شهادت حاج آقا مصطفي مراسمي برگزار شد؟ خبر شهادت ايشان سري آمد، ولي در بسياري از نقاط ايران سخنراني‌هائي انجام شد و مجالسي را گرفتند تا چهلم كه در قم جريان كشتار آن سه نفر پيش آمد.

درباره مخالفت شهيد دستغيب با جشن هنر شيراز هم مطالبي را بيان كنيد. ايشان از 6 ماه قبل از برگزاري جشن هنر شروع كرد به مخالفت كردن با جشن هنر، آن هم نه يك بار كه چندين بار و رژيم مصمم شد ايشان را بگيرد. خدا دانشجويان را خير بدهد، شبانه رفتند در سراي مشير را آتش زدند. اين اعتراضات و سخنراني‌هاي شهيد دستغيب باعث شد كه رژيم عقب بنشيند. از مبارزات ايشان در سال 57 چه خاطراتي داريد؟ هنوز شاه بود كه ايشان بالاي منبر مي‌گفت: «به چه مناسبت اگر شاه دستور داد ما بايد اجرا كنيم ؟ ما دستور مي‌دهيم شاه اجرا كند.» رهبري، هماهنگي و همه كارها با ايشان بود. ارتشي‌ها با ايشان ارتباط داشتند و سربازان را تشويق مي‌كردند كه به پادگان‌ها بر نگردند. ايشان چگونه به امامت جمعه منصوب شدند؟ حضرت امام از سال 42 از ايشان شناخت داشتند. در سال 48 هم كه شهيد دستغيب به نجف رفته و دو سه ماهي در درس امام شركت داشتند و شناخت امام از ايشان عميق‌تر شده بود. در شيراز كسي شناخته شده‌تر از ايشان نبود. شما پس از سال‌ها كه از شهادت ايشان مي‌گذرد، چه تفسيري از كليت شخصيت ايشان داريد؟ شاخصه كل حيات مرحوم آيت‌الله شهيد دستغيب در مسئله عبوديت و مبارزه با نفس ايشان است. كم افرادي را داريم كه دنبال اين موضوع باشند. حضرت امام در پيامي فرمودند: «اين احتياج به رياضت دارد.» و بعد فرمودند: «بگذارم و بگذرم». باباطاهر مي‌فرمايد: «به هر الفي الف مردي برآيد.» به هر هزار سالي يك مرد پديد مي‌آيد. اساس و محور شخصيت و مقام شهيد دستغيب در مسئله عبوديت اوست، يعني تعبد عام به تمام مسائل شرعي و واجبات و ترك همه مكروهات و انجام مستحبات و اينكه در تمام 24 ساعت نفس خود را مي‌كاويد و مهار مي‌كرد. منش حضرت امام هم همين گونه بود. فرق ايشان با ساير مراجع در چه بود؟ در اين بود كه حضرت امام وقتي به حوزه آمدند كه درس بخوانند، از اول حواسشان به خودشان بود كه نفسانيت و انانيت، ايشان را نگيرد. نفس بايد مهار باشد، لذا در زندگي حضرت امام از همان اول جواني، نمونه زياد مي‌بينيم. شهيد دستغيب هم همواره براي او و به ياد او بودند و اين لازمه‌اش مجاهده عظيم و خون خوردن و صبر زياد است و معلوم است كه وقتي فردي در تمام عمر در مقام عبوديت و بندگي پايدار باشد، مقام بلندي مي‌يابد. اساس حيات جاودان شهيد دستغيب اين است كه خود را در راه خدا فاني كرد و لذا خداوند تبارك و تعالي به ايشان حيات ابدي داد. مسائل ديگر دنيا همه جنبي هستند. من يادم هست كه هنگام ساخت مسجد جامع، خود ايشان در آنجا عملگي مي‌كرد. شال سبزش را به كمر مي‌بست و بيل مي‌زد. آنجا مخروبه‌اي بيش نبود و ايشان بدون اينكه به يك نفر رو بزند و يا به پولداري مراجعه كند، مسجد را ساخت. زمان شاه، ماه رمضان بود و استاندار به مسجد جامع آمد. يك نفر به ايشان گفت آقاي استاندار تشريف آورده‌اند. داريم از زمان شاه حرف مي‌زنيم نه از حالا. ايشان خيلي خونسرد بالاي منبر گفت: «حالا يك كاغذي دست من داده‌اند كه آقاي استاندار آمده‌اند. آقاي استاندار بايد هم بيايد مسجد. در مسجد بايد شهردار و سپور كنار هم بنشينند.» از كسي ابائي نداشت. يك نفر محراب مسجد جامع را ساخت. بعد به بنا گفت بنويس كه سازنده كيست. شهيد دستغيب نگذاشت. گفت: «اگر براي خدا كرده‌اي كه خدا مي‌داند. چرا مي‌خواهي اسمت باشد؟» چون خودش اين جور بود. ايشان وقت و عمر و جانش را در راه خدا فنا كرد و لذا جاودانه شد. از نماز جمعه‌هاي ايشان خاطراتي را نقل كنيد. در كل ايران دو نماز جمعه خيلي اهميت پيدا كرد. يكي نماز جمعه شهيد دستغيب در بعد معنوي و نماز جمعه آقاي رفسنجاني در بعد سياسي. كم مي‌شد كه خطبه‌هاي نماز جمعه ايشان خالي از نام امام باشد. شهيد با همه صلح كل بود، ولو با مخالفانش. ايشان با مرحوم آقاي مدني و مرحوم آقاي صدوقي رابطه صميمي داشت. ايشان در مقطعي در دوران رياست جمهوري در اول از بني‌صدر حمايت كردند، در حالي كه قبلا در مجلس خبرگان رفتارهايشان عدم رضايت از بني‌صدر را نشان ميداد. بعد هم در خطبه‌هاي نماز جمعه انتقادهاي متعددي را نسبت به بني‌صدر داشتند. جمع اين موارد چگونه ممكن بود؟ ما موظفيم به ظاهر حكم كنيم. يك نفر آمده و براي رياست جمهوري كانديدا شده و در آن مقطع هم باطن خود را بروز نداده است. در يك جمع‌بندي ظاهري، شهيد دستغيب فرمودند به او راي بدهيد. در مجلس خبرگان قانون اساسي، شهيد دستغيب روي مسئله ولايت فقيه خيلي پافشاري مي‌كرد و با برخي از علماي آن مجلس هم اختلاف نظر داشت. يكي از علما گفته بودند حالا راجع به حضرت امام قبول، بعد از ايشان چه مي‌شود؟ كه ايشان به نقل از قرآن گفته بود اگر اين آيه را برديم، مثل آن را جايگزين مي‌كنيم. البته بعد كه بني‌صدر افكار خود را بروز داد، شهيد دستغيب از منتقدين جدي او شد و حتي يك بار با هماهنگي شهيد صدوقي و شهيد مدني، سه نفري به تهران و نزد امام رفتند و گفتند كه بودن بني‌صدر به صلاح نيست و دلايل خود را اقامه كردند و امام فرمودند الان وقتش نيست. اين طبيعي است كه بر اساس اعمالي كه از فرد سر مي‌زند، مواضع انسان هم فرق مي‌كند. و سخن آخر؟ ايشان بعد از تهجد و سحرخيزي و اذان صبح، زياد پياده‌روي مي‌كرد. در اسلام مستحب است كه شارب كوتاه باشد و يادم هست كه ايشان شارب خود را به رغم طعنه برخي، بسيار كوتاه نگاه مي‌داشت. مؤمن وقتي به فهمي مي‌رسد، قضاوت اطرافيان نمي‌تواند در راي او تغيير ايجاد كند. مؤمن به خاطر مردم، فهم خود را تغيير نمي‌دهد و ديگران نمي‌توانند او را گول بزنند. غرضم از اين حرف، فهم علمي است، نه خشك مغزي و استبداد. ايشان بر اساس روايات به اين نتيجه رسيده بود كه شارب بايد كوتاه باشد. اگر مي‌خواست دنبال فكر مردم عادي برود، همه چيز خراب مي‌شد و به هم مي‌ريخت. مؤمن روي فهمش مي‌ايستد و ثبات راي دارد. عند ذكر الصالحين تنزل الرحمه. ذكر صالحين، رحمت را نازل مي‌گرداند. خداوند به شما توفيق بدهد. منبع: ماهنامه شاهد ياران53_54  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 293]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن