واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
پاسخ به يك شبهه؛
چرا وقتي اميرالمومنين(ع) به حكومت رسيدند با بدعت هاي حاكمان قبلي مخالفت نكردند؟
امام در فرصت اندكي كه داشت با اين بدعت ها مبارزه نمود و لكن جنگها و مشكلاتي كه از هر سو بر امام تحميل مي گرديد موفق به زدودن همه آنها نگرديد.
به گزارش سرويس ديني جام نيوز، پس از رسيدن امام به خلافت مهمترين مشكلي كه بر سر راه امام قرار داشت، انحرافات ديني و بدعتهايي بودند كه از طرف خلفاء سه گانه و برخي از اصحاب برجاي مانده بود افزون بر آن، مشكل ديگر آن بود كه عده اي از مردم آگاهي درستي از دين نداشتند.
امام در عهد نامه اش به مالك با اشاره به انتخاب افراد صالح درباره دنياداري دينداران وضعيت موجود را به او گوشزد نموده فرمود: «فان هذا الدين كان اسيرا في ايدي الاشرار، يعمل فيه بالهوي و تطلب به الدنيا»، اين دين در دست اشرار اسير بوده، در آن به هوس مي راندند و به نام دين، دنيا را مي خوردند(1).
در اينجا به برخي از اين بدعتها و موضع گيري امام علي ـ عليه السلام ـ اشاره مي گردد:
1. عده اي از صحابه و برخي از خلفا، با وجود قرآن و سنت و صرفا بر اساس «مصلحت گرايي» احكامي را مطرح مي كردند. در اين ميان، عدم اعتناي به سنت، روشنتر و با دلايل بيشتري در ماخذ حديثي و تاريخي آمده است. ابوجعفر نقيب به عنوان يك سني معتدل در اين باره مي گويد: صحابه بطور متحد و يكپارچه، بسياري از نصوص (كلمات رسول خدا ـ صلّي الله عليه وآله وسلّم ـ) را ترك كردند و اين بدليل مصلحتي بود كه در ترك آنها تشخيص مي دادند، نظير سهم ذوي القربي و سهم مولفه قلوبهم.(2)
اميرالمومنين ـ عليه السلام ـ ضمن خطبه مفصلي به نقد اين نگرش پرداخته و تعهد خود را به سنت نبوي تصريح كرد. آن حضرت با اشاره به اين كه براي حل يك مساله آراي مختلفي ابراز شده و آنان نزد حاكم آمده و او رأي همه را درست شمرده مي فرمايد: «اين در حالي است كه خداي آنان يكي است، پيامبرشان يكي است، و كتابشان يكي است. آيا خدا گفته است به خلاف يكديگر روند و آنان فرمان خدا را برده اند؟ يا آنان را از مخالفت نهي فرموده و نافرماني او كرده اند؟ يا آنچه خدا فرستاد ديني است ناقص و خدا در كامل ساختن آن از ايشان ياري خواسته؟ يا آنان شريك اويند و حق دارند بگويند و خدا بايد خشنود باشد از راهي كه آنان مي پويند؟ يا ديني كه خدا فرستاده تمام بوده و پيامبر ـ صلّي الله عليه وآله وسلّم ـ در رساندن آن، كوتاهي كرده است؟ حال آن كه خدا مي فرمايد: فرو نگذاشتيم در كتاب چيزي را(3)» امام در خطبه ديگري از اشتباهات دسته هاي مختلف اظهار شگفتي مي كنند و اين كه «نه پيامبري را مي گيرند و نه پذيراي كردار جانشينند... و به راه شهوتها مي روند. معروف نزدشان چيزي است كه شناسند و بدان خرسندند و منكر آن است كه آن را نپسندند. در مشكلات تنها به خود اتكا مي كنند و در گشودن مهمات به راي خويش تكيه دارند. گويي هر يك از آنان امام خويش است كه در حكمي كه مي دهد چنان بيند كه به استوارترين دستاويز چنگ زده و محكمترين وسيلت ها را به كار برده».(4) آنچه در اين ميان جالب است اين كه به باور خليفه دوم و سوم، آنان حق داشتند تا در برخي از امور، براي خود تشريع ويژه داشته باشند و سنت را كنار بگذارند ـ مثل آن كه عثمان، بر خلاف پيامبر و حتي خلفاي قبل از خود، نمازش را در مني تمام خواند ـ اما، مسلمانان به مرور، افعال و اعمال خلفا را به صورت سنت شرعي غير قابل تخطي پذيرفتند. خود عمر در حين مرگ، گفت: جانشين معين نكردن سنت (پيامبر) است و جانشين معين كردن هم سنت (ابوبكر)(5). بنابراين از نظر او عمل ابوبكر نيز «سنت» محسوب مي شده است.
2. يكي از نمونه هاي واضح برخورد امام با اين بدعتها برخورد با نماز تراويح بود كه عمر با پذيرفتن اين كه بدعت است ـ گرچه به قول خودش بدعت خوب ـ آن را برقرار كرد. زماني كه امام در كوفه بود، كساني نزد امام آمده از آن حضرت خواستند تا براي نماز تراويح آنان در ماه رمضان امامي معين كند. حضرت آنان را از اين كار نهي فرمود. شب هنگام فرياد «وا رمضاناه» يا «وا عمراه» بلند شد. حارث اعور نزد امام آمد و گفت: مردم به ضجه افتاده و از سخن شما ناراحت شده اند. امام فرمود: رهاشان كن تا هركاري مي خواهند بكنند و هركس را مي خواهند به امامت جماعت برگزينند.(6) اين نقل نشانگر آن است كه امام با چه قومي سر و كار داشته و تا چه اندازه از او پيروي مي كرده اند.
3. امام در اذان خود نيز جمله «حي علي خير العمل» را كه عمر حذف كرد(7) و همچنان اذان ناقص در ميان اهل سنت بر جاي ماند، مي آورد. ابن رشد اندلسي خبر اذان علي ـ عليه السلام ـ را با جمله «حي علي خيرالعمل» آورده و بر اساس آن برخي از فقهاي سني اجازه داده اند كه گفته شود.(8)
4. يكي از انحرافات مهمي كه بطور اصولي سبب ايجاد انحرافات ديگري شد، اين بود كه از نقل و كتابت حديث جلوگيري شد. رشيد رضا به اين نكته اشاره كرده است كه اين امر ضربه جبران ناپذيري بر فرهنگ اسلامي زده است.(9) چنين اقدامي، به دليل بي اعتنايي به سنت بوده است. امام در برابر سياست عدم كتابت حديث، بر فراز منبر اعلام فرمود: كساني كه مايل هستند تا علم را بنويسند، كاغذ و قلمي فراهم آورند، حارث اعور وسائل نوشتن را فراهم كرد و آنچه را حضرت نقل مي كرد، مي نوشت(10) بعد از آن نيز امام حسن به فرزندانش توصيه مي فرمود تا حديث پيامبر ـ صلّي الله عليه وآله وسلّم ـ را بنويسند.(11)
بنابراين امام در فرصت اندكي كه داشت با اين بدعت ها مبارزه نمود و لكن جنگها و مشكلاتي كه از هر سو بر امام تحميل مي گرديد موفق به زدودن همه آنها نگرديد. پي نوشتها: 1. نهج البلاغه، نامه 53.
2. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 12، صص 82 ـ 90.
3. نهج البلاغه، خطبه 18.
4. نهج البلاغه خطبه 88.
5. طبقات الکبري، ج 3، ص 342.
6. مستطرفات السرائر، ص 146، و در پاورقي آن از: بحار ج 96 ص 38. وسائل الشيعه ج 5، ص 193. تفسير العياشي، ج 1، ص 175.
7. از ابن عباس نقل شده است فلسفه آن که خليفه دوم دستور به حذف حي علي خير العمل داد اين که مبادا مردم جهاد را رها کنند و بگويند اگر نماز بهترين اعمال است پس چرا آنرا ترک کنيم و به جهاد روي بياوريم، بنابراين براي آن که مسلمانان دچار چنين سستي و رخوتي نسبت به جهاد نشوند، خليفه ثاني از گفتن «حي علي خير العمل» نهي کرد. (تشيع در تسنن، ص220).
8. المحلي، ج 3، ص160، مستفاد الرحله والاغتراب، قاسم بن يوسف نجيبي (م 730) تونس، الدار العربيه للکتاب.
9. المنار، ج 6، ص 288.
10. تقليد العلم ص 90 ربيع الابرار ج 3، ص 226، تاريخ بغداد، ج 8، ص 357.
11. ترجمه امام حسن، ابن سعد ص 156.
۱۹/۰۷/۱۳۹۴ - ۰۶:۵۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 276]