واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
از عمق چاه تا اوج جاه نویسنده : مسعود عباسی جامد «إذ قال يوسُف لأبيهِ يا أبتِ إنّي رأيتُ أحَدَ عشرَ كَوكباً وَالشَّمْسَ والْقَمَرَ رأيتُهم لِي ساجِدين؛ آنگاه كه گفت: يوسف به پدرش؛ من در عالم رؤيا، يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديدم كه سجده ميكنند برايم». (سورهييوسف، آيهي4) «قال يا بُنَي لا تَقْصُصْ رُؤياكَ عَلَي إخْوتكَ فَيكيدُوا لكَ كَيداً إنّ الشّيطانَ للإنْسانِِ عَدُو مُبين؛ [پدرش يعقوب(ع)] گفت: اي پسركم! خوابت را براي برادرانت بازگو مكن كه نقشه خواهند كشيد از برايت، زيرا شيطان براي انسان، دشمني آشكاراست». (سورهييوسف، آيهي5) «وَكذلِك يجْتَبيكَ ربّكَ وَيعلّمُك مِنْ تَأويلِ الأحاديث وَيتِمّ نِعْمَته عَلَيك وَعلي آلِيعْقوب كمَا أتَمّها عَلَي أبَوَيك مِنْ قبلُ إبراهِِيمَ وإسحاقَ إنّ ربّك عَلِيم حَكيم؛ «واينچنين برميگزيند تو را پروردگارت و علم تأويل رخدادها و تعبير خوابها به تو ميآموزد و نعمتش را بر تو و خاندان يعقوب تمام ميكند، چنانكه تمام كرد پيش از اين برابراهيم و اسحاق (هر دو پدرت) چه دانا و حكيم است پروردگارت. [و به هركه بخواهد، ميآموزد علم و حكمت را.]»(سورهيوسف، آيهي6) از نظر محمّد بن زكرياي رازي، حسود كسي است كه از خير و نعمتي كه به ديگران ميرسد، ناراحت ميشود، ولو ضرري از آن نعمت بدو نرسد، و آنجا كه ضرري تصوّر شود به همان اندازه ايجاد دشمني ميكند؛ حسد بدين مفهوم غالباً در بين نزديكان و معاشرين و آشنايان ديده ميشود.»1 اگر مرد غريب و ناشناسي وارد محل شود و ثروت و سود فراوان بَرد؛ اهالي هيچ ناراحت نميشوند و بر او حسد نميورزند؛ امّا وقتي فردي از خودشان به مقام و مكنت رسد از او ناخشنود ميشوند و براو رشك ميبرند. با اينكه، اين فرد آشنا با آنان است و نسبت به آنان مهربانتر از بيگانه است. چرا حسادت به افراد خودي پيدا ميشود، نه بيگانه؟! بايد گفت: اين حالت، از حبّ ذات و دوستي خود سرچشمه ميگيرد، هر كسي دوست دارد به مقام و ثروتي كه نداشته برسد و چون نرسد به زندگي نزديكان و دوستان خود كه براو سبقت گرفتهاند، رشك ميبَرد. در صورتي كه اين ديد را نسبت به بيگانه ندارد، نه در طول عمرِ خود با او بوده و نه سابقهي دوستي با او داشته، به همين جهت برتري او را برخود تحمّل ميكند. مـن از بيگـانگـان هرگـز ننالـم كه با من هرچه كرد؛آن آشنا كرد چگونه خود را از شرّ حسودان در أمان نگهداريم؟ سوره يوسف به ما ميآموزد كه براي در امان ماندن از شرّ حسود؛ از اظهار برتري، پيش خويشان و دوستان بپرهيزيم و آنچه را كه موجب برانگيخته شدن حسّ حسادت آنان ميشود، پنهان داريم چنانكه حضرت يعقوب(ع) به يوسف(ع) فرمود: «زنهار! خوابت را براي برادرانت حكايت مكن كه نقشه شومي برايت خواهند كشيد.» حسادت مانند غيرت، كينه و نفرت ايجاد ميكند و انسان را وادار ميكند تا نقشهاي طرح كند كه طرف، دچار آزار و اذيت و محروميت شود و گاهي آنقدر شديد است كه حسود را به كُشتن برادر واميدارد، چنانكه قابيل برادر معصوم خود هابيل را كُشت. (آيات 27تا 31 مائده). خداوند از ما ميخواهد كه از شرّ افراد حسود به او پناه ببريم: «قُلْ أعوذُ بِربّ الْفَلَقِ؛ بگو پناه ميبرم به پروردگار شكافندهي صبح». …مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إذا حَسَد؛ از شرّ حسادت كننده آنگاه كه حسد ورزد». (سورهي فلق، آيهي1و5) همانطور كه در اين سوره، خواهيم ديد، حضرت يعقوب و يوسف به بهترين وجه، خود را در پناه خدا قرار دادند، و خداوند مكر برادران حسود را بخودشان برگرداند. و توطئه آنان را وسيلهي ترقّي و تعالي يوسف گردانيد. به طوري كه يوسف از اين رهگذر، از عمق چاه به اوج ماه ميرسد. درمان حسودان: اين سوره به حسودان ميآموزد كه حسادت و توطئه آنان جز به زيان خودشان، چيزي عائدشان نخواهد كرد. محمّد بن زكريا، معتقد است: حسد شخص حسود نسبت به خويشان ، هيچ جنبهي عقلاني در ميزان عدل ندارد.»1 زيرا نسبت به كسي دشمني ميورزد كه وي او را در رسيدن به مطلوبش باز نداشته و چه بسا، جز محبّت و دوستي در حق او كار نكرده است. اگر ميخواهد غضب كند؛ بر جهد و كوشش او غضب كند و رشك بَرد و با او به رقابت بپردازد و او نيز كوشش كند، زيرا اگر كوشش نكند، سبب محروميت خود گشته، هرگز به آرزويش نخواهد رسيد. و نه تنها از حسادتش لذّتي نميبرد، بلكه زيانهاي جسمي و روحي براي خود فراهم ميآورد. امّا ضرر حسد براي نفس اين است كه او را از انديشيدن باز ميدارد، و آنچنان او را مشغول ميسازد كه به سود و زيان خود فكر نميكند، افزون براينكه موجب پَستينفس نيز ميشود و غم و اندوه در روان حسود طولاني ميگردد. امام علي(ع) فرمودند: «صِحّةُ الْجَسَد مِنْ قِلّةِ الْحَسَد؛ سلامتي بدن از كمي حسد است.»2 اختلاف افكني شيطان ميان برادران «إنّ الشّيطانَ للإنْسانِ عَدُو مُبين». (سورهي يوسف، آيهي5) از آنجا كه شيطان، دشمن آشكار آدميان است، همواره ميان برادران تفرقه و دشمني ايجاد ميكند، و ميبينيم كه چگونه شيطان ميان يوسف و برادران او اختلاف و تفرقه ميافكند، چنانكه يوسف خود اظهار داشت: «…نَزَغَ الشّيطانُ بَينِي وَبَينَ إخْوتي…؛ شيطان ميان من و برادرانم اختلاف افكند.»(سورهي يوسف، آيهي100) در اين صحنه ميبينيم كه چگونه عُجب و تكبّر و تعصّب و حميت را در آنان برميانگيزد، به طوري كه برادران اظهار ميدارند: «وَنَحْنُ عُصْبَة…؛ ما جمعي نيرومند هستيم…» (سورهي يوسف، آيهي8) يوسف و بنيامين را ناتوان و پدر خود را در ضلالت و گمراهي آشكار ميپندارند!! و ميگويند: «إنّ أبانا لفي ضلال مبين.». (سورهي يوسف، آيهي8) و با اين مقدّمات، جدا كردن يوسف را از پدر و دور افكندن وي را از جمع خود، امري نيكو جلوهگر نمود: «بَلْ سَولَتْ لَكُمْ أنْفُسكم.». (سورهي يوسف، آيهي 18). شيطان در مورد آدم، (به هنگام امر كردن خداوند به سجده كردن ملائك برانسان) اظهار داشت: «أنا خير مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِين؛ من (شيطان) از او (آدم) برترم، مرا از آتش و آدم را از خاك آفريدهاي [خاك پست كجا و آتش فروزان كجا؟!]. (سورهي ص، آيهي76) ارسال توسط کاربر : sm1372 /ن
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 460]