تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1815607800
اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(1)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(1) حس هووگری گاهی به صورتهای رنج آور در ساره بروز میكرد، او وقتی كه میدید ابراهیم فرزند نوگلش اسماعیل را در كنار مادرش در آغوش میگیرد و او را میبوسد و نوازش مینماید، در درون ناراحت میشد و در غم و اندوه فرو میرفت، آتش حسادت در درونش شعله میكشید كه چرا شوهرم ابراهیم باید همسر دیگر به نام هاجر داشته باشد؟ و هاجر كه كنیز من بود، اینك همتای من شود؟ و پسرش مانند پسر من مورد محبت ابراهیم قرار گیرد؟! و... كوتاه سخن آنكه: وسوسههای نفسانی، طوفانی از حزن و اندوه در ساره به وجود آورده بود و موجب میشد كه او گاه و بیگاه با ابراهیم برخوردهای نامناسب و زننده كند. روایت شده: اسماعیل و اسحاق بزرگ شده بودند (در حدی كه میتوانستند با هم مسابقه كشتی یا مسابقه دویدن بگذارند) در یكی از مسابقهها اسماعیل برنده شد، ابراهیم بیدرنگ اسماعیل را گرفت و بر روی دامنش گذاشت، و اسحاق را در كنارش نشاند، این منظره ساره را بسیار ناراحت كرد، به طوری كه با تندی به ابراهیم گفت: «مگر بنا نبود كه این دو فرزند را مساوی قرار ندهی؟! هاجر را از من دور كن و به جای دیگر ببر.»[1] از آن جا كه ساره قبلاً مهربانیهای بسیار به ابراهیم كرده بود، و ابراهیم همواره سعی داشت نسبت به او وفادار و خوشرفتار باشد، از این رو نمیخواست ساره را از خو برنجاند. آزارهای ساره باعث شد كه ابراهیم شكایت او را به درگاه خدا برد، خداوند به ابراهیم چنین وحی كرد: «مثال زن هم چون مثال چوب كج خشك است اگر آن را به خود واگذاری از او بهره میبری، و اگر خواسته باشی آن چوب را راست كنی شكسته خواهد شد». آن گاه خداوند به ابراهیم فرمان داد كه هاجر و اسماعیل را از ساره دور كند، ابراهیم عرض كرد: آنها را به كجا ببرم؟ خداوند كه میخواست خانهاش كعبه به دست ابراهیم بازسازی شود به ابراهیم وحی كرد و فرمود: «آنها را به حرم و محل امن خودم و نخستین خانهای كه آن را برای انسانها آفریدم، یعنی به مكه ببر.»[2] ابراهیم با اجرای این فرمان گرچه از بن بست مشكل خانوادگی نجات مییافت، ولی چنین كاری بسیار مشكل و رنج آور بود، زیرا باید عزیزانش هاجر و اسماعیل را از فلسطین آباد و خرم به دره خشك و تفتیده مكه كنار كعبه ببرد كه در لابلای كوههای زمخت و خشن قرار داشت. اگر خوب بیندیشیم گذاشتن همسر و فرزند در آن بیابان و دره و در میان كوهها، با توجه به روزهای داغ و گرم و شبهای تاریك در برابر درندگان، كار بسیار سخت و تلخی است،ولی ابراهیم مرد راه است، حماسه آفرین تاریخ است، اخلاص و بندگی او در برابر خدا به گونهای است كه خود را فنای محض میداند و همه وجودش را قطرهای در برابر اقیانوس بیكران. ابراهیم هاجر و اسماعیلِ خردسال را برداشت و از فلسطین به سوی مكه رهسپار گردید، این فاصله طولانی را با وسایل نقلیه آن زمان كه شتر و الاغ بود پیمود تا به سرزمین خشك و سوزان مكه رسید، در آن جا یك قطره آب نبود و هیچ انسان و حیوان و پرندهای وجود نداشت، به راستی ابراهیم در سختترین و عجیبترین آزمایشهای الهی قرار گرفت، با تصمیمی قاطع، فرمان خدا را اجرا كرد، هاجر و كودكش را در آن سرزمین خشك و سوزان گذاشت و آماده مراجعت گردید. هنگام مراجعت هاجر در حالی كه گریان و ناراحت بود صدا زد: «ای ابراهیم! چه كسی به تو دستور داده كه ما را در سرزمینی بگذاری كه نه گیاهی در آن وجود دارد و نه حیوان شیر دهنده و نه حتی یك قطره آب، آن هم بدون زاد و توشه و مونس؟» ابراهیم گفت: «پروردگارم به من چنین دستور داده است.» وقتی كه هاجر این سخن را شنید گفت: «اكنون كه چنین است، خداوند هرگز ما را به حال خود رها نخواهد كرد.» بازگشت ابراهیم ـ علیه السلام ـ به فلسطین در حالی كه ابراهیم و هاجر، هر دو از فراق هم اشك میریختند از هم جدا شدند، ابراهیم به سوی فلسطین حركت كرد، هاجر و اسماعیل در مكه ماندند. وقتی كه ابراهیم به تپه «ذی طوی» رسید، همان جا كه اگر از آن جا سرازیر میشد دیگر هاجر و اسماعیل را نمیدید، نظری حسرت بار به آنها نمود، آن گاه چنین دعا كرد: «خدایا شهر مكه را شهر امنی قرار بده ـ خدایا من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگهدار ـ پروردگارا من بعضی از بستگانم (هاجر و اسماعیل) را در سرزمین بیآب و علف در كنار خانهای كه حرم تو است ساكن كردم تا نماز برپا دارند، دلهای مردم را به سوی آنها و هدفشان متوجه ساز ـ و آنها و هدفشان متوجه ساز ـ و آنها را از انواع میوهها (ی مادی و معنوی) بهرهمند كن ـ خدایا مرا و فرزندانم را از نمازگزاران قرار بده ـ پروردگارا دعای مرا بپذیر و تقاضای مرا بر آور ـ مرا بیامرز و از لغزشهایم بگذر، و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزی كه حساب قیامت برپا میشود بیامرز»[3] به این ترتیب ابراهیم با چشمی اشكبار، هاجر و اسماعیل را به خدا سپرد و به سوی فلسطین حركت كرد، در حالی كه اطمینان داشت دعاهایش به اجابت میرسد، زیرا همه شرایط استجابت را دارا بود. پیدایش چشمه زمزم سرآغاز توجه مردم به مكه كعبه نخستین پرستشگاه یكتاپرستان بود كه ساختمان نخستین آن را حضرت آدم به فرمان خدا ساخت، سپس در عصر حضرت نوح بر اثر توفان ویران شد و اثری از آن باقی نماند، اینك هاجر و اسماعیل در كنار همین ساختمان ویران شده در دره كوههای زمخت، تنها قرار گرفتهاند و به راستی كه برای یك بانوی رنجدیده در كنار كودكش سكوت نمودن در چنین جایی بسیار وحشتناك است. هاجر در آن شرایط سخت دل به خدا بست، صبر و استقامت را شیوه خود ساخت، در آن بیابان درخت خاری را دید، عبایش (چادرش) را روی آن درخت پهن كرد و سایهاش تشكیل داد، و با فرزند خردسالش اسماعیل، زیر سایه آن نشست. اینك خود را در میان امواج فكرهای گوناگون میدید، گاهی به جسم ناتوان نور چشمش اسماعیل مینگریست، و زمانی به مهربانیهای ابراهیم و نامهریهای ساره و سرانجام در مورد سرنوشت خود و كودكش فكر میكرد، ولی یاد خدا دل تپندهاش را آرامش میداد، چند ساعت از روز گذشت، ناگاه اسماعیل در آن بیابان داغ و خشك اظهار تشنگی كرد. كودك به پشت روی زمین افتاده و پاشنههای هر دو پای را به زمین میساید، گویی از سنگ و خاك یاری میطلبد. مادر دلسوخته و تنها به اسماعیل رنجور و تشنه مینگرد چه كند، اگر آب پیدا نشود میوه دلش و ثمره رنجهایش اسماعیل را از دست خواهد داد، برخاست و به اطراف رفت بلكه آبی پیدا كند، در چند قدمیش دو كوه كوچك (كو صفا و كوه مروه) بود، نمایی از آب را روی كوه صفا دید باشتاب به سوی آن دوید، ولی وقتی به آن رسید دید آب نیست و آبنما است، باز به سوی صفا حركت كرد و بار دیگر به سوی مروه و این رفت و آمدهفت بار تكرار شد، در حالی كه گاهی به كودك بینوایش مینگریست كه نزدیك است از تشنگی جان بدهد، ماد خسته شد و دید امیدش از هر سو بسته است، در حالی كه اشك از چشمانش سرازیر بود به سوی فرزندش آمد، تا در آخرین لحظات عمر او نزد كودكش باشد و عذر خود را بیان كند كه هان ای میوه قلبم هر چه توان داشتم به جستجو پرداختم ولی آبی نیافتم، تا به كودك رسید ناگهان دید از زیر پاهای اسماعیل آب زلال و گوارا پیدا شده است. عجبا این كودك از شدت تشنگی آن قدر ناله كرده و پاهای كوچكش را به زمین ساییده كه به قدرت خدا، زمین طاقت نیاورد و آبش را بیرون ریخته است. هاجر بسیار خوشحال شد، با ریگ و سنگ اطراف آب را گرفت و گفت: «زمزم» (ای آب آهسته باش) از این رو آب چشمه، زمزم نامیده شد و هم اكنون كنار كعبه، قرار گرفته كه یادآور خاطره عجیب هاجر و اسماعیل است. هاجر و اسماعیل از آب نوشیدند، نشاط یافتند، هاجر دید بار دیگر خداوند با امداد غیبی به فریاد آنها رسیده و دعای همسرش ابراهیم مستجاب شده است، قلبش لبریز از توكل به خدا گردید. طولی نكشید پرندگان از دور احساس كردند كه در این بیابان آب پیدا شده، دسته دسته به طرف آن آمدند و از آن آشامیدند. حركت غیرعادی و دست جمعی پرندگان به سوی این چشمه و حتی رفت و آمد حیوانات وحشی به طرف آن باعث شد كه نخست طایفه «جْرهم» كه در عرفات (نزدیك مكه) سكونت داشتند دنبال پرندگان را گرفتند و آمدند كنار آن چشمه، دیدند كودكی كنار مادرش نشسته و چشمه آبی در آن جا پدید آمده است، از هاجر پرسیدند تو كیستی و سرگذشت تو چیست؟ هاجر تمام ماجرا را برای آنها بیان كرد. گروهی از سواران یمن كه در بیابان مكه در حركت بودند، از حركت پرندگان احساس كردند آبی ظاهر شده، آنها نیز به دنبال حركت پرندگان خود را كنار چشمه رساندند و دیدند بانویی همراه كودكش در كنار آب خوشگوارینشسته است، تقاضای آب كردند، هاجر به آنها آب داد، آنها نیز از نان و غذایی كه به همراه داشتند به هاجر دادند، و به این ترتیب طایفه جرهم و قبایل دیگر به مكه راه یافتند رفته رفته مكه كه بیابانی سوزان، بیش نبود روز به روز رونق یافت و هر روز كاروانهایی به آنجا میآمدند و روز به روز بر احترام هاجر افزوده میشد، و رفته رفته خیمهها در كنار آن چشمه زده شد، و بیابان تبدیل به شهركی گشت. هاجر خدا را سپاس گزارد كه دعای همسرش به اجابت رسیده و قلبهای مردم به او متوجه گشته و از مواهب و روزیهای الهی برخوردار شده است، كاروانها نیز همواره شكر خدا میكردند كه به چنین موهبتی رسیدهاند.[4] پي نوشت ها : [1] . بحار، ج 12، ص 111. [2] . بحار، ج 12، ص 97. [3] . ابراهیم 35 تا 41. [4] . اقتباس از بحار، ج 12، ص 114. منبع: www.andisheqom.com ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : omidayandh ادامه دارد .... ae
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 490]
صفحات پیشنهادی
اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(1)
اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(1) حس هووگری گاهی به صورتهای رنج آور در ساره بروز میكرد، او وقتی كه میدید ابراهیم فرزند نوگلش اسماعیل را در كنار مادرش در آغوش ...
اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(1) حس هووگری گاهی به صورتهای رنج آور در ساره بروز میكرد، او وقتی كه میدید ابراهیم فرزند نوگلش اسماعیل را در كنار مادرش در آغوش ...
اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(2)
اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(2)-اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(2) دیدارهای ابراهیم ... [1] به راستی چقدر رنج آور است كه مادری این چنین كنار یگانه یادگارش از دنیا برود و ...
اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(2)-اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(2) دیدارهای ابراهیم ... [1] به راستی چقدر رنج آور است كه مادری این چنین كنار یگانه یادگارش از دنیا برود و ...
اسماعيل و مادرش در كنار كعبه
اسماعيل و مادرش در كنار كعبه منبع: سایت اندیشه قم حس هووگري گاهي به صورتهاي رنج ... [1] از آن جا كه ساره قبلاً مهربانيهاي بسيار به ابراهيم كرده بود، و ابراهيم همواره سعي ...
اسماعيل و مادرش در كنار كعبه منبع: سایت اندیشه قم حس هووگري گاهي به صورتهاي رنج ... [1] از آن جا كه ساره قبلاً مهربانيهاي بسيار به ابراهيم كرده بود، و ابراهيم همواره سعي ...
هدف از بناي كعبه و تجديد آن
اين از يك سو و از سوي ديگر با سكونت هاجر و اسماعيل در سرزمين مكه، و پيدا شدن آب ... و اسماعيل، ساختمان كعبه را بالا بردند وكارش را پايان دادند، چنين دعا كردند: 1. .... اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(2)-اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(2) دیدارهای ابراهیم ـ علیه .
اين از يك سو و از سوي ديگر با سكونت هاجر و اسماعيل در سرزمين مكه، و پيدا شدن آب ... و اسماعيل، ساختمان كعبه را بالا بردند وكارش را پايان دادند، چنين دعا كردند: 1. .... اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(2)-اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(2) دیدارهای ابراهیم ـ علیه .
پايان عمر اسماعيل (ع) و اسحاق (ع)
vazeh.com 03:43:37 05:18:41 12:10:30 19:00:12 19:20:10 2:1 مانده تا اذان ظهر ... تا اين كه روزي همسرش پيشنهاد كرد كه پرده براي دو درگاه كعبه درست كند، اسماعيل ... از دنيا رفت و پيكرش را در كنار قبر مادرش در حجر اسماعيل (كنار كعبه) به خاك سپردند.
vazeh.com 03:43:37 05:18:41 12:10:30 19:00:12 19:20:10 2:1 مانده تا اذان ظهر ... تا اين كه روزي همسرش پيشنهاد كرد كه پرده براي دو درگاه كعبه درست كند، اسماعيل ... از دنيا رفت و پيكرش را در كنار قبر مادرش در حجر اسماعيل (كنار كعبه) به خاك سپردند.
كعبه ابرو
كعبه ابرو اي كوي تو قبله گاه اسباب قبولبــر سجــدة تـو طاعت ما نامقبولمحراب بلنــــد، كعــبة ابــرويتكزدور، مرا به ... اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(2)-اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(2) دیدارهای ابراهیم . ... 1 شهریور 1387 / 20 شعبان 1429 / 22 اوت 2008 ...
كعبه ابرو اي كوي تو قبله گاه اسباب قبولبــر سجــدة تـو طاعت ما نامقبولمحراب بلنــــد، كعــبة ابــرويتكزدور، مرا به ... اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(2)-اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(2) دیدارهای ابراهیم . ... 1 شهریور 1387 / 20 شعبان 1429 / 22 اوت 2008 ...
پیامبر(ص) در حجر اسماعیل
پاسخ شنید: آری.1 بدینسان اینجا خانه اسماعیل شد، پیش از آن كه نام حجر به خود گیرد، و از این روست كه از آن به «بیت اسماعیل» نیز یاد شده است. 2بنا بر روایات، حجر اسماعیل مدفن پیامبران، اسماعیل، مادر و دخترانش نیز می .... اسماعيل و مادرش در كنار كعبه ...
پاسخ شنید: آری.1 بدینسان اینجا خانه اسماعیل شد، پیش از آن كه نام حجر به خود گیرد، و از این روست كه از آن به «بیت اسماعیل» نیز یاد شده است. 2بنا بر روایات، حجر اسماعیل مدفن پیامبران، اسماعیل، مادر و دخترانش نیز می .... اسماعيل و مادرش در كنار كعبه ...
زندگی حضرت اسماعیل(عليه السلام)
[90] مدفن او و مادرش هاجر در كنار كعبه در حِجْر* اسماعيل است.[91] بنا به نقلى ... كتاب مقدس، پيدايش 16: 1ـ16; 25: 13ـ16; قاموس كتاب مقدس، ص60ـ61.[26]. تفسيرقمى، ج1، ...
[90] مدفن او و مادرش هاجر در كنار كعبه در حِجْر* اسماعيل است.[91] بنا به نقلى ... كتاب مقدس، پيدايش 16: 1ـ16; 25: 13ـ16; قاموس كتاب مقدس، ص60ـ61.[26]. تفسيرقمى، ج1، ...
هدف از بنای كعبه و تجدید آن
هدف از بنای كعبه و تجدید آن تجدید بنای كعبه به كمك اسماعیل ـ علیه السلام ـ خانه كعبه نخستین ... آدم ـ علیه السلام ـ توسط او ساخته شد[1] بعداً طوفان نوح باعث شد كه ساختمان این خانه ویران شده و در ظاهر محو گردید، اما ابر. ... اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(1) ...
هدف از بنای كعبه و تجدید آن تجدید بنای كعبه به كمك اسماعیل ـ علیه السلام ـ خانه كعبه نخستین ... آدم ـ علیه السلام ـ توسط او ساخته شد[1] بعداً طوفان نوح باعث شد كه ساختمان این خانه ویران شده و در ظاهر محو گردید، اما ابر. ... اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(1) ...
استعداد ذاتی خود را کشف کنید
vazeh.com 04:23:38 06:01:58 12:58:45 19:53:26 20:13:52 1:8 مانده تا غروب خورشید. ذکر روزهای هفته .... و مادرش در كنار كعبه(2) · اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(1) ...
vazeh.com 04:23:38 06:01:58 12:58:45 19:53:26 20:13:52 1:8 مانده تا غروب خورشید. ذکر روزهای هفته .... و مادرش در كنار كعبه(2) · اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(1) ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها