تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 20 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):عالم باشى یا جاهل ، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى . زیرا خاموشى نزد دانا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814686386




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

عوامل مؤثر بر دامنه اختیار - بخش دوم و پایانی آینده‌نگری و عاقبت‌بینی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: عوامل مؤثر بر دامنه اختیار - بخش دوم و پایانی
آینده‌نگری و عاقبت‌بینی
هدف مقاله جلب توجه نمودن خوانندگان به مسئله دامنه اختیار، عوامل مؤثر بر دامنه اختیار، نحوه تأثیر این عوامل بر دامنه اختیار و اشاره به رهنمودهای مولوی برای رهایی از دام عوامل محدودکننده دامنه اختیار است.

خبرگزاری فارس: آینده‌نگری و عاقبت‌بینی



ب) عوامل درونی یک. وسعت‌دهنده 1. معرفت بالله خفته از احوال دنیا روز و شب
چون قلـم در پنجه تقلید رب
(1 / 395)   رفته در صحرای بی‌چون جانشان
روحشان آسوده و ابدانشان
(1 / 398)   چون به حق بیدار نبود جان ما
هست بیداری چو در بندان ما
(1 / 413)   پس بدان این اصل را ای اصل جو
هر کرا درد است او بردست بو
هر که او بیدارتر پر درد تر
هر که او آگاه‌تر رخ زردتر
(1 / 637 ‌ـ 636)   این ثنا گفتن ز من ترک ثناست
کین دلیل هستی و هستی خطاست
پیش هست او بباید نیست بود
چیست هستی پیش او کور و کبـود
(1 / 524 ـ 523)   معرفت به خدا و دوستی با او، موجب اجتناب فرد از نواهی الهی و پیروی از اوامر او می‌شود. عارفان به خداوند، هوای حق را بر هوای خویش ترجیح می‌دهند و اگر چیزی از فواید و مظاهر دنیا از دستشان برود، ناراحت نمی‌شوند؛ مگر چیزی که موجب تقرب آنان به خدا باشد، و اگر چیزی از خوشی‌های دنیا به آنها اقبال و توجه کند، شادمان نمی‌شوند، مگر اینکه چیزی باشد که موجب تقرب به خدا شود؛ که در این مورد شادمانی سزاوار است. در نظر مولانا نهایت اختیار در ترک اختیار و نهایت هستی در نیستی است، و انسان زمانی به این مقام می‌رسد که عارف به حق و فانی در او شود که از آن پس، از غیرت حق مستور و پوشیده می‌شود. (همایی، 1369: 93 ـ 90) 2. صبر که ز کشتن شمع جان افزون شود
لیلی‌ ات از صبر تو مجنون شود
(1 / 483)   آدمی در زندگی خود همواره با ناکامی‌ها، شکست‌ها، از دست دادن‌ها، موفقیت‌ها و کامیابی‌هایی روبه‌روست. هم در به‌دست آوردن‌ها و هم در از دست دادن‌ها، انسان تعادل خود را از دست می‌دهد (ایزدی‌ طامه، 1388: 101)؛ صبر فعالیت عقلانی است که توجه فرد را به هدفی که دنبال می‌کند جلب کرده و در حفظ تعادل و کنترل میزان نظارت بر عمل، افزایش ظرفیت‌های وجودی و پیمودن مسیرهای تکامل به انسان کمک می‌کند. 3. پشیمانی از انجام فعل بد و توبه و بازگشت چون زنی از کار بد شد روی زرد
مسخ کرد او را خدا و زهره کرد
(1 / 541)   ندامت از انجام فعل بد و تضرع به درگاه خداوند، که حاکی از خاکساری و تدبیر خویش است؛ ناشی از معرفت و آگاهی به عجز خویش و شهود جباریت حق‌تعالی است. این امر می‌تواند انسان را برای پیمودن طریق وصل مهیا سازد و بدین‌ترتیب او را از بند همه اضطراب‌ها و تشویش‌ها و موانع دیگر آزاد سازد. 4. آینده‌نگری و عاقبت‌بینی طفل را گر نان دهی مر جای شیر
طفل مسکین را از آن نان مرده گیر
چونکه دندان‌ها برآرد بعد از آن
هم بخود طالب شود آن طفل نان
مرغ پر نارسته چون پران شود
لقمه هر گربه دران شود
چون بـر آرد پر بپرد او بخود
بی‌تکلف بی‌صفیر نیک و بد
(1 / 591 ‌ـ 588)   آینده‌نگری و عاقبت‌اندیشی از آثار تعقل است که مشخصه و وجه امتیاز انسان از دیگر حیوانات است. عقل و فهم را باید به‌کار گرفت، هرچند این کار رنج‌آور است و تعب و سختی به‌دنبال دارد. اما انسان مجاز نیست که برای اجتناب از رنج و تعب، به سطح یک حیوان فاقد شعور تنزل کند. البته تعقل را نباید با توهم اشتباه گرفت. عقل راه غلط نمی‌ پیماید و یکی از عوامل اصلی وسیع شدن دامنه اختیار است، بلکه این توهم است که انسان را گرفتار خطا، و دچار شک و ظن می‌کند. 5. صفای باطن صورت رفعت بود افلاک را
معنی و رفعت روان پاک را
صورت رفعت برای جسم‌هاست
جسم‌ها در پیش معنی اسم‌هاست
(1 / 598 ـ 597)  صفای باطن و داشتن روان پاک، رهایی‌بخش آدمی از حجاب‌های ساتر نفسانی است و سبب مشاهده بی‌رداع امور، و حضور فعالانه و مفید من حقیقی شخص در انجام فعل می‌شود. 6. پندپذیری و عبرت گرفتن گفت حجت‌های خود کوته کنید
پند را در جان و در دل ره کنید
(1 / 599)   عبرت و پندپذیری به‌معنای درک ظاهری موضوع، تأمل و اندیشه در آن، سنجش و مقایسه و درنهایت دستیابی به نتیجه معقول و منطقی است (قائمی‌مقدم، 1384: 13) که با متنبه ساختن متربی، در جهت تغییر در رفتار آدمی عمل می‌کند و یک امر تربیتی است. عبرت، آئینه تمام‌نمایی از زندگی انسان است که به‌صورتی عینی و ملموس، او را به پیروی از حقیقت و واقعیت فرامی‌خواند؛ و صادقانه و بی‌پرده از عوامل مؤثر در سرنوشت او سخن می‌گوید و از غوطه‌ور شدن انسان در دریای وهم و خیال و باختن ارزان سرمایه زندگی؛ او را باز می‌دارد. 7. توجه به معنا نور هر دو چشم نتوان فرق کرد
چونکه در نورش نظر انداخت مرد
ده چراغ ار حاضر آید در مکان
هر یکی باشد به صورت غیر آن
فرق نتوان کرد نور هر یکی
چون بنورش روی آری بی‌شکی
گر تو صد سیب و صد ابی شمری
صد نماند یک شود چون بفشـری
(1 / 690 ـ 687)  رو بمعنی کوش ای صورت پرست
ز آنکه معنی بر تن صورت پر است
(1 / 720)   اتحاد یار با یاران خوش است
پای معنی گیر صورت سرکش است
(1 / 692)   توجه به معنا و باطن امور باعث می‌شود که انسان، ارزش را از ضد ارزش بازشناسد و کارهایی همچون صداقت، وفای به عهد، ایثار و عدالت را ارزشمند تلقی کند و بدان‌ها رغبت داشته باشد. همچنین رفتارهایی چون ظلم، خیانت و دروغ را ضد ارزش به‌شمار آورد و از آنها دوری کند و بدین‌ترتیب از تعصبات کور و بنیان‌کن که دام اختیار انسان هستند، نجات یابد. 8 . امید به خدا بستن کوی نومیدی مرو امیدهاست
سوی تاریکی مرو خورشیدهاست
(1 / 734)   احساس اضطراب و نگرانی که دام اختیار انسان است با ناامیدی رابطه مستقیم دارد. امید، انتظار دستیابی به هدف است که انسان را از گرفتار شدن به رکود، سستی و خمودی باز می‌دارد. فرد امیدوار همواره در آرزوی رسیدن به کمال است و در این راه حاضر به تحمل مشکلات و ناهمواری‌هاست تا به شناخت و معرفت دقیق‌تری از خود و محیط پیرامونش دست یابد. البته چنین نیست که انسان به هرجا امید بندد، از همان‌جا به هدف و مرادش می‌رسد. دو. محدودکننده 1. تعصب و دو بینی شاه واقف گشت از ایمان من
وز تعصب کرد قصد جان من
(1 / 349)   شاه احول کرد در راه خدا
آن دو دمساز خدایی را جدا
(1 / 326)   شخص متعصب دو گونه می‌بیند. او با دیده خشم افراطی به عقیده دیگر و با علاقه بسیار به آئین و عقیده خود می‌نگرد. لذا فکرش از اعتدال خارج می‌شود و نمی‌تواند نظارت دقیق بر فعلش داشته باشد. 2. خشم خشم و شهوت مرد را احول کند
ز استقامت روح را مبدل کند
(1 / 333)   خشم، طبع انسان را از مجاری سالم آن منحرف می‌کند. زمانی که خشم و غضب، بر ارکان وجودی انسان استیلا پیدا کند، سر تا پای او را به بند می‌کشد و چراغ عقل را خاموش می‌کند؛ قدرت ادراک و تمیز و نظارت بر فعل را از انسان می‌گیرد. در این هنگام چه‌بسا فرد خشمگین، اقدام به انجام عملی کند که در حالت عادی حتی تصورش را نمی‌کرد و حاضر به انجامش نبود. 3. غرض چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل بسوی دیده شد
(1 / 334)   بهر این معنی صحابه از رسول
ملتمس بودند مکر نفس غول
کو چه آمیزد ز اغراض نهان
در عبــادت ‌ها و در اخـــلاص جـــان
نفس غول در عبادت‌ها و در اخلاص جان (1 / 368 ـ 367)   اثر غرض در وجود آدمی، تغییر نگرش است. بدین‌گونه که باعث می‌شود فرد اشیا و امور را آن‌گونه که می‌پندارد، ببیند؛ نه آن‌گونه که هستند. غرض، باطن آدمی را کور کرده و بینش او را ضایع می‌کند. 4. کینه شاه از حقد جهودانه چنان
گشت احوال کالامان یا رب امان
صد هزاران مؤمن مظلوم کشت
که پناهم دین موسی را و پشت
(1 / 336 و 337)   کینه‌توزی و حس انتقام‌جویی اندیشه انسان و نتیجه آن را به‌سمتی نادرست می‌کشاند و عقل را وا می‌دارد که در جهت انتقام گرفتن از دیگران، و برای ضربه زدن به آنها حرکت کند. جان کلام اینکه اندیشه مثبت و سازنده با درون کین‌خواه هرگز قابل جمع نیستند. 5. مکر شه وزیری داشت رهزن عشوه ده
کو بر آب از مکر بر بستی گره
(1 / 338)   چون وزیر آن مکر را بر شه شمرد
از دلش اندیشه را کلی ببرد
(1 / 361)   چون وزیر از رهزنی مایه مساز
خلق حق را بر میار از نماز
ناصح دین گشته آن کافر وزیـر
کرده او از مکر در لوزینه سیر
(1 / 448 ـ 447)   مکر، ایجاد علتی در عرض سایر علت‌ها، یا مسلط بر دیگر علت‌هاست. اگر این ایجاد علت، از دایره بایدها و نبایدهای اخلاقی خارج نشود و همراه با حقیقت‌گویی باشد؛ ممدوح است. اما چنان‌که با دروغ؛ خیانت، کلک و ... همراه باشد، مذموم است. مولانا این نوع از مکر را نکوهش می‌کند؛ زیرا که قصد شر در آن است، چون خدعه و نیرنگ آدمیان و ایجاد مانع و محدودیت برای اختیار آنها. مولانا در همین داستان، به تکنیک‌هایی که فرد مکار در جهت محدود کردن اختیار دیگران به‌کار می‌گیرد، اشاره کرده است. پرداختن به آنها باعث اطاله کلام می‌شود. 6. جهل حیف می‌آید مرا کان دین پاک
در میان جاهلان گردد هلاک
(1 / 356)   جاهل کسی است که عقل جزوی‌اش را به عقل کلی متصل نکرده است. چنین شخصی وجودش از علم تهی است؛ هرچند ممکن است تعلیم یافته و باتجربه باشد. شخص جاهل، چون در بند عقل جزوی است، بزرگترین دام را برای اختیارش گسترانده است. زیرا عقل جزوی امور پست و محدودکننده‌ای چون علم تقلیدی، کبر، مستی، تردید و شک، شهوت و ... را نتیجه می‌دهد. 7. نفس اماره بهر این معنی صحابه از رسول
ملتمس بودند مکر نفس غول
(1 / 366)   می‌نیندیشیم آخر ما بهوش
کاین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره ز دسـت
وز فنش انبار ما ویـران شدست
(1 / 380 ـ‌ 379)   گرنه موشی دزد در انبان ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست
ریزه ریزه صدق هر روزه چرا
جمع می‌ناید درین انبار ما
(1 / 383 و384)   هرچه ذوق طبع باش چون گذشت
بر نه آرد همچو شوره ریع و کشت
جز پشیمانی نباشد ریع او
جز خسارت پیش نارد بیع او
(1 / 492 ‌ـ 491)   لیک در ظلمت یکی دزدی نهان
می‌نهد انگشت بـر استارگان یک بیک می‌کشد استارگان را یک بیک
تا که نفروزد چراغی از فلک
(1 / 387 ‌ـ 386)   همه بدبختی‌های انسان از موش نفس است که در انبار وجودش لانه کرده است و دانه ایمان، اندیشه و عقل او را می‌دزدد. پیروی از خواسته‌های نفس، راهزن راه آدمی به‌سوی خداست. عقل آدمی قدرت شگرفی برای حرکت در عرصه کمالات دارد، اما اگر دل آدمی در اثر پیروی از خواسته‌های نفس اماره ویران شود؛ درحقیقت پر و بال عقل بریده می‌شود. دیگر کجا برود؟ چگونه به پرواز درآید؟ 8 . خیال جان همه روز از لگدکوب خیال
وز زیان و سود وز خوف زوال
نی صفا می‌ماندش نی لطف و فر
نی بسوی آسمان راه سفر
خفته آن باشد که او از هر خیال
دارد امید و کند با او مقال
(1 / 416 ـ 414)   از نظر چون بگذری وز خیال
کشته باشی نیمشب شمع وصال
(1 / 481)   ای بسا گنج آکنان کنج کاو
کآن خیال‌اندیش را شد ریش گاو
(1 / 539)   انسان همواره خیال جذب منافع و دفع مضار در سر دارد. در واقع خیالات محرک انسان، در برابر منافع و مضار می‌باشد. (قنبری، 1388: 30) افراد در مقابل این محرک‌ها، یا واکنش هیجانی دارند و یا واکنش هوشمندانه. در صورتی که واکنش هیجانی داشته باشند، محرک‌های بیرونی مثل سود و زیان، ناکامی و کامیابی بر او تسلط می‌یابد و اختیارش را محدود می‌کند. اما اگر فرد در مقابل محرک‌های بیرونی، احساسات مثبت و منفی خود را کنترل کند و رفتارش از سر هوشمندی باشد؛ افسار اختیار خود را بدست می‌گیرد. خیال در اصطلاح مولوی نیز شامل ظنون و شکوک و اوهام و اندیشه‌های سست است که گاهی بر لوح ذهن انسان سایه می‌اندازد و در عرصه ضمیر رفت و آمد می‌کند؛ بدون آنکه دارای واقعیت نفس‌‌الامری باشد. 9. حسد ور حسد گیرد ترا در ره گلو
در حسد ابلیس را باشد غلو
کو ز آدم ننگ دارد از حسد
با سعادت جنگ دارد از حسد
عقبه زین صعب‌تر در راه نیست
ای خنک آنکش حسد همراه نیست
(1 / 434 ـ 432)   آن وزیرک از حسد بودش نژاد
تا بباطل گوش و بینی باد داد
بر امید آنکه از نیش حسد
زهر او در جان مسکینان رسد
هر کسی کو از حسد بینی کند
خویشتن بی‌گوش و بی‌بینی کند
(1 / 442 ـ 440)  از موانع اساسی دین‌داری و خودشناسی حسد است. حسد، احساس حقارت از رویت (پندار) کمال در دیگری و تمنای زوال‌خیر و خوشی از اوست. شخص حسود از اختیار خویش در راستای ضرر رساندن به غیر استفاده می‌کند و نه در جهت دستیابی به کمالی که ندارد، اما می‌تواند کسب کند. حسد ترکیبی از چند رذیلت اخلاقی مانند کینه، خشم، تکبر، بدخواهی و ... است؛ به‌همین دلیل آن را دشوارترین گردنه سیر و سلوک و بهره‌گیری از اختیار در راستای تکامل و تعالی می‌دانند. (قنبری، 1388: 30) 10. طمع هر فریقی مر امیری را تبع
بنده گشته میر خود را از طمع
(1 / 464)   طمع انسان را به ذلت می‌کشاند و موجب می‌شود تا فرد از آنچه دارد، لذت نبرد؛ و همواره به جستجوی چیزی که دور از دسترس ایشان است، بیهوده تلاش کند و نیروی عقل و اختیار خود را در راه نادرست و برای تجاوز به حقوق دیگران به‌کار گیرد. فرد طماع تا زمانی به همنوع خود ابراز احترام و دوستی می‌کند که برایش منشأ جلب منفعت و دفع ضرر باشد. (رحمدل، 1384: 63) این‌گونه است که فرد آزمند ذلت و خواری را می‌پذیرد و از شرافت، عزت و کرامت دور می‌شود. 11. غفلت همچو شه نادان و غافل بد وزیر
پنجه میزد با قدیم ناگزیر
(1 / 526)   غفلت بر دو نوع است؛ 1. غفلتی که خارج از اراده فرد و کیهان‌ شناسانه است. 2. غفلتی که ارادی و انسان‌ شناسانه است و بر افراد عارض می‌شود. این نوع غفلت گاه پسندیده و گاه مذموم است. غفلت پسندیده، غافل شدن از غیر حق است و غفلت مذموم، شامل غفلت از حق‌تعالی و خود اصیل انسانی است که دام اختیار بشر است. (قنبری، 1388: 32) شبهه و پاسخ آن ممکن است برای خواننده این سؤال ایجاد شود که آنچه در مقاله به‌عنوان عوامل مؤثر بر دامنه اختیار بیان شده، خود محصول اختیار انسان است و ما گرفتار «دور» شده‌ایم. مثلاً «ظلم» محصول اختیار آدمی و نشانه‌ای از مختار بودن اوست، چگونه ممکن است حاصل و ثمره اختیار انسان، دایره و دامنه آن را دستخوش تغییر و تحول قرار دهد؟ پاسخ این است که جهت‌ها در این مباحث متفاوت است، لذا اشکال دور وارد نیست. توضیح اینکه به فرض آنجا که مولانا ظلم را نشانه اختیار و محصول آن می‌داند، روی سخنش با شخص ظالم است؛ اما زمانی که ظلم را به‌عنوان عاملی مؤثر بر دامنه اختیار مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد، توجه خود را به شخصی که مورد ظلم واقع، شده معطوف می‌کند. در واقع، ظلم شخص ظالم، نشان آن است که او از اختیار خود سوءاستفاده نموده و این حق را به خود داده است که هستی دیگری را مستند به خود بداند و با اعمال زور و خشونت، اختیار شخص مظلوم را محدود کرده و در دست خویش بگیرد و به او اجازه اندیشیدن به فعلش را ندهد. راهکارهای مولانا برای رهایی از دام عوامل محدودکننده دامنه اختیار 1. عنایات حق‌تعالی گر عنایاتت بود با ما مقیم
کی بود بیمی از آن دزد لئیم
گر هزاران دام باشد هر قدم
چون تو با مایی نباشد هیچ غم
(1 / 389 ـ 388)   گر جهان پر برف گردد سر به سر
تاب خور بگدازدش با یک نظـر
وزر او وزر چون او صد هزار
نیست گرداند خدا از یک شرار
عین آن تخییل را حکمت کند
عین آن زهر آب را شربت کند
آن گمان انگیز را سازد یقین
مهرها رویاند از اسباب کین
پرورد در آتش ابراهیم را
ایمنی روح سازد بیم را
از سبب سوزیش من سوداییم
وز خیالاتش چو سوفسطاییـم
(1 / 554 ـ 549)   ور تو نگدازی عنایت‌های او
خود گدازد‌ ای دلـم مولای او
(1 / 698)   عنایت همان کرم جامع الهی و انعام و احسانی است که از جانب پروردگار به بنده عطا می‌شود به‌عبارت دیگر آنچه اسباب رسیدن به کمال را برای بنده آماده می‌کند، همان عنایت الهی است. انسان باید به کسب معرفت بپردازد و با اسرار الهی آشنا شود؛ تا عنایت و جذبه الهی شامل حالش گردد و او را به وصال موهبی برساند. 2. پیروی از ولی مرشد سایه یزدان چو باشد دایه‌اش
وا رهاند از خیال و سایه‌اش
سایه یزدان بود بنده خدا
مرده این عالم و زنده خدا
دامن او گیر زوتر بی‌گمان
تا رهی از آفت آخر زمان
(1 / 427 ـ 425) مولانا می‌گوید برای اینکه عنایات خدا با ما باشد و خداوند همواره به ما، در درون و بیرون یاری رساند، باید از ولی مرشد پیروی کنیم. البته ولی مرشدی که برمی‌گزینیم، باید متخلق به اخلاق الهی باشد و هر صفتی را در موضع خود به‌کار برد. ما اگر حقیقتاً می‌خواهیم مختار باشیم؛ باید برای از بین بردن موانع آزادی در خارج، به فکر از بین بردن موانع درونی باشیم که این مهم، جز با تبعیت از ولی حق حاصل نمی‌شود. هرچند سعی و تلاش انسان در اکتساب کمالات و فضایل اخلاقی، برای رهایی از تنگناهای این جهان بسیار مؤثر است؛ اما دستگیری و هدایت اولیای الهی، نزدیک‌تر و مطمئن‌تر است. 3. معرفت گفت گفت تو چو در نان سوزنست
از دل من تا دل تو روزن است
(1 / 352)   هر که صاحب ذوق بود از گفت او
لذتی می‌دید و تلخی جفت او
(1 / 449)   هر که جز آگاه و صاحب ذوق بود
گفت او در گردن او طوق بود
(1 / 456)   داشتن معرفت و اهل تمیز بودن منجی انسان از دام‌های اختیار است. انسان باید بکوشد که به‌وسیله ریاضت و صیانت نفس و پیروی از اولیای حق، ذوق باطنی خود را شکوفا سازد. 4. هوشیاری بی‌حس و بی‌گوش و بی‌فکرت شوید
تا خطاب ارجعی را بشنوید
تا بگفت و گوی بیداری دری
تو ز گفت خواب بویی کی بری
(1 / 576 ـ 575)   گفت و گوی ظاهر آمد چون غبار
مدتی خاموش خو کن هوش دار
(1 / 584)   انسان باید عقلش را بر نفس خود چیره سازد و خود را از قید و بند حواس ظاهر و عقل جزئی دنیاطلب رها کند؛ تا لیاقت آن یابد که به‌سوی حق رجوع کند. زیرا تا زمانی که آدمی به ظاهر جهان مشغول باشد؛ هرگز نمی‌تواند به باطن آن راه یابد. نتیجه موضوع جبر و اختیار یکی از مباحث مهمی است که همواره ذهن بشر را به خود معطوف کرده است. از مسائل مهمی که در حوزه جبر و اختیار مطرح است، مسئله دامنه اختیار است. اختیار انسان که از آن تعریف به حضور من به‌صورت نظارت یا تسلط بر انجام فعل می‌شود، مطلق و نامشروط نیست؛ بلکه دارای دامنه و محدوده است. دامنه اختیار تحت تاثیر عوامل درونی و بیرونی محدود یا وسیع می‌شود؛ به‌همین دلیل افراد مختلف، دارای گستره اختیاری متفاوتی هستند. هرچه تأثیر عوامل بیگانه در فعلی بیشتر باشد؛ از میزان اختیاری بودن آن کاسته و بر جبر آن افزوده می‌شود و برعکس، هرچه تأثیر عوامل بیگانه بر فعل کمتر باشد از جبری بودن آن کاسته شده و بر اختیاری بودنش افزوده می‌شود. پدیده‌هایی بیرونی مثل ظلم و ستم، تقلید، تظاهر، دوبین بودن، اعمال زور و ... در کنار پدیده‌های درونی مانند خشم و شهوت، غرض، طمع؛ کینه، مکر و ... دامنه اختیار را محدود می‌کنند. و امور بیرونی مثل عدالت، پیروی از اولیا حق؛ ریاضت، ترک دنیا و ... در کنار عوامل درونی مانند صبر، عاقبت‌بینی، پندپذیری، داشتن روان پاک، و ... موجب گسترده شدن دامنه اختیار می‌شود. انسان تا در بند عوامل محدودکننده اختیار است، از لذات گسترده بودن اختیار بی‌بهره است. مولانا عنایت الهی، پیروی از ولی حق، معرفت و هوشیاری را عناصر رهایی‌بخش فرد از دام عوامل محدودکننده اختیار معرفی می‌کند. در نظر ایشان اوج گستره اختیار بشر، زمانی است که او به مقام فنای فی‌الله برسد.   منابع و مآخذ ابن‌سینا، ابوعلی حسین بن عبدالله، 1411 ق، التعلیقات، بی‌جا، مکتب الاعلام الاسلامی.
ارسطو، 1368، اخلاق نیکوماخوس، ترجمه ابوالقاسم پورحسینی، تهران، دانشگاه تهران.
امیرضیائی، ایرج، «نگاهی به جبر و اختیار از منظر مولوی»، فصلنامه، نامه انجمن، مجموعه تاریخ، ش 7، ص 118 ـ 109.
ایزدی طامه، احمد و دیگران، آذر و دی 1388، «صبر، مبانی نظری و کارکردهای روانی ـ اجتماعی»، مجله علوم انسانی، تهران، ‌دانشگاه امام حسین(علیه السلام)، ش 78، ص 128 ـ 101.
ایزدی‌فرد، علی‌اکبر، 1386، «رشوه غیر مالی»، فصلنامه مقالات و بررسی‌ها، تهران، دانشگاه تهران، ش 75، ص 28 ـ 11.
جبران، خلیل جبران، 1385، پیامبر و دیوانه، مترجم سیمین پناهی فرد، تهران، نیک فرجام.
جعفری، محمدتقی، 1347، جبر و اختیار، بی‌جا، شرکت سهامی انتشار.
رحمدل، غلامرضا، 1384، «نگاهی به ساختار اجتماعی اندیشه مولوی در مثنوی»، مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، ویژه زبان و ادبیات فارسی، شیراز، دانشگاه شیراز، ش 22، دوره 22، ص 68 ـ 51.
رحیم‌نژاد، سلیم، 1364، حدود آزادی انسان از دیدگاه مولوی، تهران، طهوری.
زمانی، کریم، 1386، میناگر عشق، تهران، نی.
زمانی، کریم، 1388، شرح جامع مثنوی معنوی، تهران، اطلاعات.
صدرا، علیرضا، 1388، «عدالت متعالی»، فصلنامه سیاست دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، تهران، دانشگاه تهران، ش 9، دوره 39، ص 195 ـ 175.
فروهر، نصرت‌الله، 1386، «مولانا و گیر و دار جبر و اختیار، فرهنگ»، فرهنگ ویژه‌نامه مولوی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ش63 و 64، ص 518 ـ 495.
قائمی مقدم، محمدرضا، 1384، «روش عبرت‌دهی در قرآن»، فصلنامه تربیت اسلامی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ش 1، ص 38 ـ 9.
قدردان قراملکی، محمدحسن، 1384، نگاه سوم به جبر و اختیار، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
قنبری آلانق، محسن، 1388، «مرجعیت عدالت در دولت دینی»، ماهنامه معرفت، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی& ، ش 142، ص 80 ـ 69.
قنبری، بخشعلی، 1388، «موانع خودشناسی از نظر مولوی»، ماهنامه اطلاعات حکمت و معرفت، تهران، موسسه اطلاعات، ش 43، ص 34 ـ 29.
مصباح، محمدتقی، 1387، «اخلاق و عرفان اسلامی»، ماهنامه معرفت، قم، موسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی&، ش 131، ص 12 ـ 5.
مولوی، جلال‌الدین محمد بن حسین البلخی، 1370، مثنوی معنوی، از روی چاپ رینولد الین نیکلسون، تهران، طلوع.
نیکوبخت، ناصر، 1388، «مولوی و حل معمای جبر و اختیار در مکتب عشق»، فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطوره‌شناختی، تهران، دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب، ش 15، ص 186 ـ 157.
همایی، جلال‌الدین، 1369، مولوی نامه، تهران، آگاه.
همایی، جلال‌الدین، 2536 شاهنشاهی، دو رساله در فلسفه اسلامی، تهران، انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران.   رامینه سلیمان‌زاده آیدیشه: کارشناسی ارشد فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه تهران. زهرا مصطفوی: استادیار دانشگاه تهران. فصلنامه علمی ـ پژوهشی اندیشه نوین دینی 35 پایان متن/

94/04/24 - 02:10





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 110]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن