محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844714827
تاريخ جامع يهوديان ايران
واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
سیر تحولات ساکنان یهودی ایران؛
تاريخ جامع يهوديان ايران
اسرائيليات مدرن را نيز بايد حاصل تاريخنگاري صهيونيستي دانست كه اينك در حجم و مقياس وسيعي توليد و وارد چرخه معارف بشري ميشود و طبعاً تأثيرات منفي ناشي از آن چشمگير خواهد بود.تعلق خاطر شديد حبيب لوي به صهيونيسم، بيترديد او را نيز از برجستگان اين نحله تاريخنگاري بهويژه در مورد ايران و اقليت يهود آن قرار ميدهد.
به گزارش سرویس دینی جام نیوز، كتاب «تاريخ جامع يهوديان ايران» اثر حبيب لوي، مروري دارد بر چگونگي پيدايش قوم بنياسرائيل و سير تحولاتي كه اين قوم بهويژه ساكنان يهودي سرزمين ايران از حدود دو هزار و پانصد سال پيش پشت سر گذاردهاند و سرانجام پس از آوارگيها، نابسامانيها و تحمل مصائب فراوان، دوباره در «ارض موعود» ساكن شده و از آن همه رنج و دشواري، خلاصي يافتهاند.
محتوا و تصويري كه حبيب لوي در كتاب خود ارائه داده، در واقع جانمايه و عصاره تمامي تواريخي است كه از مشرب صهيونيسم نشئت ميگيرند و همگي تلاش دارند تا براي مخفي نگه داشتن يكي از جنايتبارترين وقايع تاريخ معاصر بشري، يعني اشغال خونبار سرزمين فلسطين و تشكيل دولت صهيونيستي، پوشش عامه پسندي فراهم آورند.
به اين ترتيب ما در عصر حاضر با نوعي از تاريخنگاري مواجهيم كه ميتوان عنوان «تاريخنگاري صهيونيستي» را براي آن برگزيد. بارزترين خصيصه اين نوع تاريخنگاري، طرح ادعاي دور از حقيقت مظلوميت شديد قوم بنياسرائيل در طول تاريخ از طريق بزرگنمايي «يهودي ستيزي» در جوامع مختلف است. براي تحقق اين هدف، تاريخنگاران صهيونيست، از خصيصه ديگري نيز برخوردارند كه بايد آن را بيپروايي در جعل و تحريف تاريخ دانست.
دامنه اين بيپروايي به حدي است كه حتي گاهي مندرجات «كتاب مقدس» را نيز در برميگيرد و در ادامه بحث اشاراتي به اين مسئله خواهيم داشت. اين خصيصه البته ريشهاي عميق در ميان اشرافيت يهود دارد كه همواره در پي تثبيت قدرت مالي و سياسي خود در جوامع مختلف بوده است. وجود پارهاي جعليات در تاريخ اسلام كه از آن تحت عنوان «اسرائيليات» ياد ميشود و حجم نسبتاً قابل توجهي نيز دارد، گوياي تلاش ديرينه زعماي يهودي در منحرف ساختن افكار و اذهان از واقعيات تاريخي است و پرواضح است كه چه آشفتگيها و انحرافات و مشكلاتي را در بررسي مسائل عقيدتي و تاريخي در حوزه اسلام به وجود آورده است.
اسرائيليات مدرن را نيز بايد حاصل تاريخنگاري صهيونيستي دانست كه اينك در حجم و مقياس وسيعي توليد و وارد چرخه معارف بشري ميشود و طبعاً تأثيرات منفي ناشي از آن چشمگير خواهد بود.تعلق خاطر شديد حبيب لوي به صهيونيسم، بيترديد او را نيز از برجستگان اين نحله تاريخنگاري بهويژه در مورد ايران و اقليت يهود آن قرار ميدهد. وي در كتاب «خاطرات من» بارها از عشق و علاقه وافر خود به صهيونيسم سخن ميگويد: «در مدت اقامت در پاريس آتش عشق به صيون در وجودم شعلهورتر شد.» (حبيب لوي، خاطرات من، انتشارات: بنياد فرهنگي و آموزشي حبيب لوي، آمريكا، 1381، ص196)
پس از بازگشت به ايران، حبيب لوي در سال 1919 به «انجمن صيونيست» ميپيوندد: «در زمستان 1919 دعوتم كرد كه به انجمن ملحق شوم. با شور و علاقهاي كه مثل هر يهودي مؤمن ديگر به ايسرائل داشتم نتوانستم بهآنهاي بياورم. به انجمن صيونيست وارد شدم و در همين جا بايد اعتراف كنم كه عضويتم در اين انجمن تأثير بسيار زيادي در تنوير افكار و كسب اطلاعات عموميام داشت.» (همان، ص63)حتي پس از آن كه انجمن صيونيست در ايران به دليل برخي مسائل و مشكلات دروني و نيز ممنوعيت فعاليت انجمنها و گروهها در دوران رضاخان از حركت باز ايستاد، لوي براي تداوم بخشي به پيوند خود با صهيونيسم در جهت تحقق اهداف آن، تلاش ديگري را آغاز كرد: «صيونيسم ايران خاموش شده بود ولي صيونيسم جهاني به سرعت رو به پيشرفت بود. من براي آن كه به طور دائم با فعاليتهاي اين جنبش آشنايي خود را حفظ كنم روزنامههاي صيونيستي را آبونه شدم و روزانه از اخبار مربوط آگاه بودم. غذاي روحي من ايمان به ملت ايسرائل و پيروزي نهضت صيونيسم در تشكيل كشور ايسرائل بود.» (همان، ص198)
وي در نهايت، اعتقاد خود به «صيونيسم» و «ايسرائل» را در قالب چنين عباراتي بيان ميدارد: «من مذهبم را دوست دارم و به اصول آن سخت اعتقاد دارم اما نه به طور عاميانه، بلكه به عنوان يك صيونيست كه تاريخ يهود را چه در زادگاهش و چه در دنيا مطالعه كرده است و ميداند آنچنان كه هرتصل گفت يهوديان تا زماني كه به صورت اقليتهاي پراكنده زندگي ميكنند از گزند يهودي آزاري جامعه اكثريت چه شديد و چه آرام در امان نيستند. من بزرگترين وظيفه ملي و مذهبي هر فرد يهودي را صيونيست بودن او ميدانم. صيونيستي كه نه فقط خواسته و آرزويش ترقي اسرایئل باشد بلكه عملاً براي اين ترقي بكوشد ولو آن كه در اين كوشش هميشه توفيق رفيق او نباشد.» (همان، ص201)
طبيعتاً هنگامي كه يك صهيونيست اقدام به تاريخنگاري ميكند بايد شاخصههاي اين نحله فكري را در نظر داشت و با دقت و تأمل لازم به مطالعه آثار وي پرداخت. حبيب لوي كار تحريف تاريخ را از همان ابتداي كتابش، هنگام تشريح تاريخ اوليه يهود آغاز ميكند.
وي در اين زمينه سعي دارد حتي برخلاف آنچه به صراحت در تورات آمده است، چهره پاك و معصومي از قوم بنياسرائيل ارائه دهد و بر تمام نادرستيها و پلشتيهاي اين قوم در آن برهه، پرده ضخيم تحريف بكشد و به اين ترتيب آنها را قومي خداپرست و موحد و پاك نشان دهد كه مورد تهاجم اقوام وحشي و خونخوار واقع شدند؛ بنابراين خط مظلومنمايي قوم بنياسرائيل از همان ابتداي پيدايش آن آغاز ميشود. هرچند درباره آنچه اينك به عنوان كتاب مقدس وجود دارد، مباحث فراواني مطرح است، اما از آنجا كه تورات كنوني مورد قبول و پذيرش يهوديان است، چنانچه حبيب لوي دستكم برمبناي مندرجات همين «كتاب مقدس» نيز قصد تاريخنگاري داشت قاعدتاً نميتوانست چنين تصويري از اين قوم در آن برهه نشان دهد.
طبق آنچه در تورات آمده است پيش از هرگونه حمله و تجاوز خارجي به بنياسرائيل كه در دو سرزمين «اسرائيل» در شمال و «يهوديه» در جنوب سكني گزيده و هر يك حكومت مستقلي براي خود تدارك ديده بودند، انواع و اقسام انحرافات ديني و اخلاقي در ميان آنها به وجود آمد و جنگها و خونريزيهاي بسياري نيز بين ده سبط شمالي (بنياسرائيل) و دو سبط جنوبي (بنييهودا) درگرفت: «... و كاهنان كرناها را نواختند و مردان يهودا بانگ بلند برآوردند و... خدا يربعام و تمامي اسرائيل را به حضور ابيا و يهودا شكست داد. و بنياسرائيل از حضور يهودا فرار كردند... و ابيا و قوم او آنها را به صدمه عظيمي شكست دادند؛ چنانكه پانصد هزار مرد برگزيده از اسرائيل مقتول افتادند.
پس بنياسرائيل در آن وقت ذليل شدند و بنييهودا چون كه بر يهوه خداي پدران خود توكل نمودند قوي گرديدند...» (تورات، كتاب دوم تواريخ ايام،20-14 :13)در ماجراي حمله پادشاه آشور به «اسرائيل»- سرزمين شمالي- و برافتادن اسباط دهگانه مستقر در آن نيز اگرچه حبيب لوي به «انحراف ايمان شاهان و جماعتي از مردم اسرائيل» مندرج در كتاب مقدس اشاره ميكند و «هجوم بلاخيز آشوريان» را نتيجه آن ميداند (ص25) اما هيچ گونه اشارهاي به پيوند عميق آحاز (حاكم يهوديه) و تيغلت پيليسر (پادشاه آشور) در همين زمان، نميكند و اتفاقاً، اين آحاز است كه از پيليسر به جد ميخواهد كه به اسرائيل هجوم آورد: «آحاز رسولان نزد تغلت فلاسر [تيغلت پيليسر]، پادشاه آشور فرستاده گفت من بنده تو و پسر تو هستم، پس برآمده مرا از دست اين پادشاه آرام و از دست اين پادشاه اسرائيل كه به ضد من برخاستهاند رهايي ده. و آحاز نقره و طلايي را كه در خانه خداوند و در خزانههاي خانه پادشاه يافت شد گرفته آن را نزد پادشاه آشور پيشكش فرستاد.
پس پادشاه آشور وي را اجابت نمود.» (تورات، كتاب دوم پادشاهان،9-1 :16)بنابراين اگر در اين زمان حملاتي به بنياسرائيل- به معناي عام - صورت ميگيرد، منشأ آن صرفاً خارجي نيست، بلكه خود يهوديان نقش اساسي در وقوع اينگونه حوادث دارند؛ لذا مظلومنمايي آنان در اين زمان به هيچ وجه با واقعيات تاريخي همخواني ندارد. در مراحل بعد، يعني زماني كه بختالنصر يا نبوكدنذر، پادشاه بابل، يهوديه را تصرف ميكند نيز واقعيت با آنچه توسط حبيب لوي تصوير شده است، تفاوتهاي اساسي دارد: «ساليان دراز پس از فروپاشيدگي كشور اسرائيل، سرزمين يهوديه نيز دچار سرنوشتي شبيه آن شد و اين بار مصيبت عظيم و دردناك ديگري به بار آمد كه قوم را سخت به وحشت واداشت و آن به آتش كشيدن معبد اول بود كه به سال 586 ق.م. به دست سپاه كلدانيان و به فرماندهي نبوكدنذر بابلي روي داد. مردم كشور يهوديه نيز به اسارت به برده شدند.» (ص18)اين تصوير سراسر مظلوميت و ستمديدگي قوم يهود، به هيچ وجه با مطالب تورات همخواني ندارد. واقعه تهاجم سپاه كلدانيان به يهوديه و مركز آن (اورشليم)، در دو مرحله صورت ميگيرد.
مرحله نخست، زماني است كه يهوياقيم پادشاه يهود (598-609ق.م.) پيوندي با فرعون مصر برقرار كرده بود و بلكه دست نشانده و خراجگذار او به شمار ميرفت. در اين برهه بختالنصر با حمله به مصر و شكست فرعون، تعرضي به دولت يهوديه نكرد. (تورات، كتاب دوم پادشاهان،34 :23) اما عليرغم اين همه يهوياقيم مجدداً پس از سه سال، سر به طغيان برداشت و در نتيجه در سال 598 ق.م. بختالنصر با لشكركشي به اورشليم، يهوياكين 18 ساله پسر يهوياقيم را كه پس از فوت پدر بر تخت نشسته بود به همراه جمعي از بزرگان و اشراف يهود و خدم و حشم آنان به بابل منتقل كرد. ورود سپاهيان بختالنصر به اورشليم، بدون خونريزي صورت ميگيرد و هيچگونه آسيبي نيز به معبد سليمان وارد نميآيد.
در تورات از يهوياقيم و يهوياكين به عنوان دو فرد مخالف دستورات الهي ياد شده است: «آنچه را كه در نظر خداوند ناپسند بود، موافق هرآنچه پدرش كرده بود، به عمل آورد.» (تورات، كتاب دوم پادشاهان، 9 :24) جالب اين كه بختالنصر، عليرغم انتقال يهوياكين به بابل، همچنان وي را به عنوان پادشاه اورشليم به رسميت ميشناخت و صدقيا عموي وي را به عنوان نايبالسلطنه در اين شهر منصوب كرد. (تورات، كتاب دوم پادشاهان،17 :24)
به طور كلي يهوديان منتقل شده به بابل از همه گونه امكانات بهرهمند بود و هرگز در آنجا به شكل اسارت بار و محبوس زندگي نميكردند، عليرغم اين همه، پس از چندي صدقيا نيز راه پيشينيان خويش را ادامه داد و كاهنان و ساكنان اورشليم از موازين شريعت موسوي عدول كردند: «تمامي روساي كهنه و قوم خيانت بسياري موافق همه رجاسات امتها ورزيدند و خانه خداوند را كه در اورشليم تقديس نموده بود، نجس ساختند.» (تورات، كتاب دوم تواريخ ايام،14 :36)
اين در حالي بود كه مجدداً حاكم اورشليم راه اتحاد با فرعون مصر را در پيش گرفته بود و درچارچوب سياستهاي او عليه اتحاد كلدانيان و ماديان، حركت ميكرد؛ لذا بختالنصر بار ديگر در سال 586 ق.م. اورشليم را در هنگامه جنگ با ارتش مصر، مورد تهاجم قرار داد و اين بار معبد سليمان را تخريب كرد، جمعي از اشراف شورشي يهود را كشت و صدقيا را نيز كور كرد و به بابل برد. (تورات، كتاب ارمياءنبي،7-6 :39)
اما براي قضاوت درباره اين نحوه عملكرد بختالنصر يا نبوكدنذر، جا دارد به متن تورات مراجعه كنيم تا ببينيم آيا آنچه بر سر اين قوم در آن زمان آمد، حاكي از مظلوميتشان است يا آن كه تورات آنها را مستحق چنين عذابي ميخواند: «يهوه خداي اسرائيل چنين ميفرمايد اينك من اسلحه جنگ را كه بدست شما است و شما با آن با پادشاه بابل و كلدانياني كه شما را از بيرون ديوارها محاصره نمودهاند جنگ ميكنيد برميگردانم و ايشان را در اندرون اين شهر جمع خواهم كرد. و من بدست دراز و بازوي قوي و بغضب و حدت و خشم عظيم با شما مقاتله خواهم نمود. و ساكنان اين شهر را هم از انسان و هم از بهايم خواهم زد كه به وباي سخت خواهند مرد.
و خداوند مي گويد كه بعد از آن صدقيا پادشاه يهودا و بندگانش و اين قوم يعني آناني را كه از وبا و شمشير و قحط در اين شهر باقي مانده باشند بدست نبوكدرصر پادشاه بابل و به دست دشمنان ايشان و به دست جويندگان جان ايشان تسليم خواهم نمود تا ايشان را به دم شمشير بكشد و او بر ايشان رأفت و شفقت و ترحم نخواهد نمود. و به اين قوم بگو كه خداوند چنين ميفرمايد اينك من طريق حيات و طريق موت را پيش شما ميگذارم. هركه در اين شهر بماند از شمشير و قحط و وبا خواهد مرد اما هركه بيرون رود و به دست كلدانياني كه شما را محاصره نمودهاند بيفتد زنده خواهد ماند و جانش براي او غنيمت خواهد شد . زيرا خداوند ميگويد من روي خود را بر اين شهر به بدي و نه به نيكويي برگردانيدم و به دست پادشاه بابل تسليم شده آن را به آتش خواهد سوزانيد» (تورات، كتاب ارمياء نبي،11-4 :21)
بنابراين ملاحظه ميشود كه نه تنها توطئهگري سياسي حكومت يهوديه در اين زمان به حد اعلاي خود ميرسد، بلكه به لحاظ ديني و اعتقادي نيز، انحرافات و كژرويهاي جدي و غير قابل علاج در ميان آنان رواج مييابد و آنان را مستحق عذابي شديد، ميسازد. با نگاهي به «كتاب ارمياءنبي» متوجه ميشويم كه اشرافيت يهود در اورشليم در اين زمان روي از دين حضرت موسي برتافته و راه بتپرستي افراطي را در پيش گرفته بود: «اي يهودا، شماره خدايان تو بقدر شهرهاي تو ميباشد و برحسب شماره كوچههاي اورشليم مذبحهاي رسوايي برپا داشتيد؛ يعني مذبحها به جهت بخور سوزانيدن براي بعل.» (تورات، كتاب ارمياء نبي،13 :11)
همچنين با مروري بر ديگر بخشهاي تورات از جمله كتاب حزقيال نبي باب بيست و سوم، ميتوان از ميزان خشم و نفرت «يهوه» از حاكمان اورشليم و نسبتهايي كه به آنها داده ميشود، مطلع شد.(براي اطلاع بيشتر ر.ك. به «زرسالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران، عبدالله شهبازي، انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1377، جلد اول، فصل دوم: يهوديان و اليگارشي يهودي)
اما فراز ديگري از تاريخنگاري صهيونيستي حبيب لوي كه طي آن وارونه سازي واقعيت را به اوج خود ميرساند، هنگامي است كه از ماجراي استر و خشايارشا سخن به ميان ميآيد و حاصل آن ماجرا، در جشن پوريم يهوديان متجلي ميشود. براي بررسي دقيقتر اين ماجرا لازم است به پيش از دوران خشايارشا - فرزند داريوش- رفت، يعني زماني كه با ورود كوروش به بابل، حكومت كلدانيان سرنگون ميشود و يهوديان انتقال يافته از اورشليم به بابل اجازه مييابند تا به شهر و ديار خود روند و براي بازسازي معبد، اقدام نمايند، اما عليرغم اين آزادي عمل، جمعي از اشرافيت يهود به جاي آن كه راه غرب و اورشليم را در پيش گيرند، راه شرق را در پيش ميگيرند و در جوار دستگاه حكومتي هخامنشيان سكني ميگزينند.
نفوذ تدريجي اين طبقه در حاكميت، بيانگر آن است كه رويگردانيشان از عزيمت به سوي اورشليم، مبتني بر طرحها و برنامههاي از پيش طراحي شده اين طبقه بوده است. در اين حال شاهد واقعهاي در عرصه حاكميت هستيم كه سؤالاتي جدي را به ذهن متبادر ميسازد. همانگونه كه ميدانيم، در زمان حيات كوروش، دو فرزند او يعني كمبوجيه و برديا بر بخشهاي وسيعي از امپراتوري هخامنشي حاكميت داشتند. مناطق شرقي تحت حاكميت برديا بود و كمبوجيه نيز بر متصرفات غربي حاكميت داشت. آنچه در اين هنگام رخ ميدهد آن است كه احداث بناي معبد در اورشليم به دليل احساس خطري كه از قدرتگيري دوباره يهوديه به وجود ميآيد- با توجه به سوابق عملكرد آن- متوقف ميشود.
حبيب لوي خود در اين باره اظهار ميدارد: «در چهارمين سال فرمان كوروش، در اثر سخنچينيها و دروغ پردازيهاي همسايگان كشور يهوديه نزد حكومت مركزي ايران و نيز دور شدن كوروش از بابل و حكومت كمبوجيه بر اين منطقه كه شامل متصرفات پيشين بابل از جمله يهوديه ميشد، ادامه بناي معبد مقدس متوقف ماند.» (ص56)
در اينجا اين سؤال مطرح ميشود كه آيا علت متوقف ماندن بناي معبد «سخن چينيها و دروغپردازيهاي همسايگان كشور يهوديه» بوده يا آن كه كمبوجيه برمبناي شناختش از يهوديان و اخبار دريافتي از عوامل خويش در آنجا، اقدام به چنين كاري كرده است؟ قدر مسلم آن است كه در كمبوجيه بدبينيهاي جدي نسبت به اشرافيت يهود و تلاش آن براي قدرتيابي مجدد به وجود ميآيد؛ لذا دستور توقف احداث بناي معبد را صادر ميكند. اين دستور براي سران قوم يهود كه بخشي در حواشي دستگاه حكومتي هخامنشيان و بخشي نيز در اورشليم مشغول فعاليت بودند به مثابه زنگ خطري بود كه ميتوانست تبعات بيشتري در پي داشته باشد.
كشته شدن كوروش در جنگ با سكاها در شمال شرقي ايران به سال 529 ق.م. موجب ميشود تا پادشاهي به كمبوجيه منتقل شود و احساس خطر جديتري در ميان سران يهوديت به وجود آيد، خاصه آن كه پس از چندي، كمبوجيه با سپاهي عظيم راهي مناطق غربي امپراتوري ايران ميشود تا به جنگ با مصريان بپردازد. از اين پس ما شاهد ثبت داستاني در تاريخ هستيم كه بهسادگي نميتوان آن را پذيرفت و بايد بر آن تأملي جدي داشت.برمبناي اين داستان، كمبوجيه پس از رسيدن به سلطنت، «برديا» برادر خود را به صورت پنهاني ميكشد تا مبادا وي در صدد خارج ساختن قدرت از دست او برآيد، آنگاه عازم مصر ميشود و آنجا را فتح ميكند.
اينك ادامه اين داستان را از زبان حبيب لوي ميخوانيم كه البته عموم تاريخنگاران يهودي، كمابيش قريب به همين مضمون را در كتب خود آوردهاند: «كمبوجيه از 529 تا 522 ق.م. پادشاه بود، در آخرين سال سلطنت هنگام بازگشت به پايتخت باخبر شد كه مردي ادعا دارد «برديا»ي واقعي است و خود را پادشاه خوانده و براي خشنود كردن مردم دستور داده كه همگان سه سال از پرداخت ماليات معاف گردند. اين مرد كه نام اصلياش «گئوماتا» بود كمبوجيه را كه در نهان برادر خود برديا را از ميان برده بود با مشكلي سخت روبرو كرد. از همين روي همين كه كمبوجيه به اكباتان رسيد با ضربه شمشير به زندگي خود خاتمه داد... داريوش داماد كوروش كبير بود و با آتوسا دختر او ازدواج كرده بود.
او رهبري نابغه و فرماندهي نيرومند بود. صلح و نظم و آرامش را بر پهنه گسترده ايران بازگرداند. داريوش بزرگ در كتيبه جاوداني بيستون، به زبان پارسي قديم و به خط ميخي ميگويد كه چگونه بردياي دروغين، گئوماتاي غاصب را از ميان برداشت و خود كه از خاندان هخامنشي بود، پادشاه شد.» (ص46)براي بررسي اين داستان لازم است به نكات زير، توجه داشته باشيم:اولاً در دوران حاكميت 7 ساله كمبوجيه، اشرافيت يهود نتوانست اقدام به بازسازي معبد كند و هيچ رد و نشاني از اجازه پادشاه براي اين كار، به چشم نميخورد.ثانياً برديا در طول 8 سال پاياني حكومت كوروش، حاكم مناطق شرقي امپراتوري هخامنشي بود و لذا كشته شدن وي و غيبت او از صحنه سياست و حكمراني يك حادثه كوچك و كماهميت نبود كه بتوان بهسادگي از چشم ديگران مخفي داشت.
ثالثاً اگر زمان آغاز پادشاهي كمبوجيه را 529 ق.م. بدانيم، زمان كشته شدن پنهاني برديا برمبناي داستان مزبور بايد همان يكي- دو سال نخست سلطنت وي باشد. از طرفي، گفته ميشود كه كمبوجيه هنگام بازگشت از مصر در سال 522 ق.م. خبر ادعاي دروغين گئوماتاي مغ را شنيد و دست به خودكشي زد. اگر زمان حركت كمبوجيه به سمت مصر را حوالي 526 ق.م. بدانيم- چراكه وي در سال 524 ق.م. رسماً به عنوان فرعون مصر شناخته شد- در طول اين مدت چه كسي اداره امور امپراتوري ايران يا دستكم سرزمينهاي شرقي را برعهده داشت؟ آيا ميتوان پنداشت كه گئوماتاي كذاب، بلافاصله پس از كشته شدن برديا، برجاي وي نشسته است؟ چنين فرضيهاي محال است، زيرا طبعاً كمبوجيه در ايران حضور داشته و گئوماتا جرئت چنين كاري را به خود نميداده است. آيا ميتوان پذيرفت كه گئوماتا پس از خروج كمبوجيه از ايران، ادعاي خود را مطرح ساخته باشد؟ در اين صورت دو سؤال پيش ميآيد:
1- در طول مدت حضور كمبوجيه در ايران، جاي خالي برديا چگونه پر شد كه كسي متوجه حذف حاكم سرزمينهاي شرقي امپراتوري ايران نشود؟
2- آيا كمبوجيه پس از خروج از ايران، تا آن حد از آنچه در سرزمين خودش ميگذشت بياطلاع بوده است كه حتي براي چند سال متوجه چنين واقعه مهمي نميشود؟ براي هيچيك از اين دو سؤال پاسخي منطقي نميتوان يافت. رابعاً چه دليل منطقي و عقلپسندي ميتوان براي خودكشي كمبوجيه مطرح ساخت؟ آيا براي چنين سرداري كه توانسته ارتش بزرگ مصر را شكست دهد و سه سال به عنوان فرعون، بر اين سرزمين حكم براند و اينك در مسير بازگشت به كشور، سپاهي عظيم و كارآزموده و جنگاور در اختيار دارد، سركوب يك مغ كذاب، آنقدر دشوار است كه هيچ راهي جز خودكشي برايش باقي نميگذارد؟! آيا شرمساري ناشي از افشاي برادركشي، باعث شد تا كمبوجيه دست به خودكشي بزند؟ اساساً چه دليلي داشت كه كمبوجيه به همگان اعلام كند برادرش برديا سالها پيش كشته شده و اينك يك كذاب به جاي او نشسته است كه شرمساري قتل پنهاني برادر را براي خود بخرد؟ او بهسادگي ميتوانست اين مسئله را پنهان دارد و به عنوان اين كه قصد سركوب برادر ياغياش را دارد، عمليات نظامي ضدكودتا را آغاز كند.
از طرفي، رسم برادركشي، فرزندكشي، پدركشي و امثالهم در ميان پادشاهان و سلاطين، رسم چندان ناشناخته و نامتعارفي نبود كه اولاً نيازي به پنهان كاري داشته باشد، و ثانياً در صورت افشاي آن، شرمساري زيادي براي پادشاه قاتل- آن هم در اوج اقتدار- به همراه بياورد. مگر نه آن كه كوروش نيز پس از به قتل رساندن پدربزرگ خويش توانست قدرت را در سرزمين پارس و ماد به دست گيرد؛ بنابراين نميتوان كمبوجيه را- حتي در صورت پذيرش به قتل رساندن برديا بر اساس داستان مزبور- دچار چنان شرمساري و خجلت يا عصبانيتي بيابيم كه وي را به مرز خودكشي برساند. اما جالب آن كه چون هيچ دليل قابل قبولي براي خودكشي كمبوجيه در مسير بازگشت به ايران نميتوان يافت، داستانپردازان مزبور، شقوق و احتمالات ديگري را نيز براي مرگش در اين زمان مطرح ساختهاند.
عدهاي وي را «نيمه ديوانه» خواندهاند، برخي او را مبتلا به صرع دانستهاند، جمعي ديگر كمبوجيه را گرفتار نفرين خدايان مصري عنوان كردهاند و بعضي هم احتمال دادهاند وي هنگام بازگشت بر اثر بيماري صرع يا جنون ادواري، زخمي برخود وارد آورده كه بعد تبديل به قانقاريا شده و او را از پاي درآورده است. اما بهراستي چگونه ميتوان فردي را كه توانسته است عاليترين ابتكارات جنگي را به كار بندد و كاري را كه هرگز آشوريان و بابليان با تمام قدرت و عظمت خود موفق به انجام آن نشدند- يعني تصرف تمامي سرزمين مصر- با موفقيت كامل به انجام برساند و يك نظام اداري و حكومتي پيشرفته در ممفيس برقرار سازد و سه سال بر آن ديار فرمانروايي كند، مبتلا به چنين امراض و عوارضي دانست؟ بنابراين آنچه در داستان مرگ كمبوجيه و برديا و حواشي آن گفته ميشود، شباهت زيادي به اسرائيلياتي دارد كه نمونههاي آن را در وقايع ديگر نيز ميتوان مشاهده كرد.
با توجه به خدشههاي اساسي و بزرگي كه بر اين داستان وارد است و آن را تا حد زيادي از اعتبار ساقط ميكند، جا دارد كه نگاهي دقيقتر به قضايا داشته باشيم و دستكم فرضيات ديگري را نيز در اين زمينه در نظر بگيريم. از جمله فرضياتي كه در اين زمينه بهشدت جلب توجه ميكند و با وقايع و رويدادهاي آن برهه و پس از آن كاملاً همخواني دارد اين كه كمبوجيه و برادرش برديا، و نه گئوماتاي مغ، هر دو قرباني يك دسيسه و كودتاي خونين طراحي شده از سوي اشرافيت يهود شده باشند. همانگونه كه پيش از اين بيان شد و تورات نيز بر آن صحه ميگذارد، كار احداث معبد در اورشليم و به طور كلي قدرتگيري يهوديان، از اواخر دوران حاكميت كوروش و در طول مدت حاكميت كمبوجيه، متوقف شد و هيچ روزنه اميدي براي تغيير و تحول در اين وضعيت وجود نداشت.
اما اين مسئله با روي كارآمدن داريوش و پس از سركوب جنبشهايي كه در امپراتوري عليه وي صورت ميگيرد، به طور كامل حل ميشود و از اين پس شاهد رشد چشمگير نفوذ و حضور يهوديان در دستگاه حكومتي داريوش و بهويژه خشايارشا هستيم: «آن گاه اهل زمين دستهاي قوم يهودا را سست كردند و ايشان را در بنا نمودن به تنگ ميآوردند. و به ضد ايشان مدبران اجير ساختند كه در تمام ايام كورش پادشاه فارس تا سلطنت داريوش پادشاه فارس قصد ايشان را باطل ساختند.» (تورات، كتاب عزرا 5-4 :4)
بنابراين ظاهر قضايا حاكي از آن است كه با از ميان رفتن كمبوجيه و برديا، سد بزرگي كه پيش روي اشرافيت يهود وجود داشت، از ميان برداشته شد.با در نظر داشتن اين واقعيت كه در زمان كمبوجيه و برديا، نگاه منفي به قدرتگيري يهوديان از طريق ساخت معبد بزرگ در اورشليم وجود داشته است، آيا نميتوان تخريب معابد را توسط «گئوماتاي مغ» كه در كتيبه بيستون به آن اشاره شده است، يا در فرضيه حاضر همان بردياي واقعي، نه به معابد اديان سنتي موجود در ايران، بلكه به معابد تازه تأسيس از سوي يهوديان مهاجر به اين خطه، نسبت داد؟ طبيعي است هنگامي كه اين دو برادر از فتنهگريهاي ناشي از تكميل معبد بزرگ در اورشليم، نگرانيهايي داشتند، به طريق اولي از پاگيري معابد يهوديان در داخل سرزمين خود نيز جلوگيري به عمل آورند.از سوي ديگر، آيا عجيب نيست كه داريوش عليرغم اين كه سعي و كوشش فراواني براي بزرگداشت نام و مقام خود به عمل ميآورد، هيچ اقدامي براي زنده نگهداشتن نام كمبوجيه به عمل نميآورد؟ اگر اين نكته را در نظر داشته باشيم كه كمبوجيه با فتح مصر، به يكي از بزرگترين امپراتوران هخامنشي و آن دوران تبديل شد و داريوش نيز يكي از سرداران او به شمار ميرفت كه در جريان اين فتوحات با وي همراه بوده است، و علاوه بر اينها كمبوجيه برادر همسر داريوش نيز بود، آيا حداقل رسم وفاداري به كمبوجيه اين نبود كه بناي يادبودي هر چند كوچك به نام وي برپا شود؟ آيا اين كار براي داريوش كه دستاندركار احداث بناي عظيم تختجمشيد بود، كار دشواري به حساب ميآمد؟ اما نه تنها چنين نميشود بلكه در كتيبه بيستون، داريوش به نحوي از كمبوجيه سخن به ميان ميآورد كه آشكارا هدفي جز بدنامي كمبوجيه را در آن زمان و در طول تاريخ دنبال نميكند: «پسر كوروش، كمبوجيه، برادري داشت برديا كه از يك مادر و يك پدر بودند. كمبوجيه اين برادر را كشت؛ [اما ترتيبي داد] كه مردم بدانند كه برديا كشته شده است. سپس كمبوجيه به مصر رهسپار شد. بعد از آن، مردم عصيانگر شدند و دروغ در كشور رو به فزوني گذاشت.» (كتيبه بيستون، ستون اول، سطور 26 تا 35)
به اين ترتيب داريوش، طومار هر دو برادر را با هم ميپيچد.اما نكته پاياني در اين زمينه آن كه پس از تصاحب قدرت توسط داريوش، حمايت از يهوديت به حدي ميرسد كه بيشترين منابع مالي و جديترين پشتيبانيهاي سياسي از آن به عمل ميآيد تا جايي كه جز چوبهدار در انتظار مخالفان يهوديان نخواهد بود: «پس حال اي تتناي والي ماوراي نهر وشَتَربوزناي و رفقاي شما و اَفَرسَكياني كه به آن طرف نهر ميباشيد از آنجا دور شويد. و¬ به كار اين خانه خدا متعرض نباشيد.
اما حاكم يهود و مشايخ يهوديان اين خانه خدا را در جايش بنا نمايند. و فرماني نيز از من صادر شده است كه شما با اين مشايخ يهود به جهت بنا نمودن اين خانه خدا چگونه رفتار نماييد. از مال خاص پادشاه يعني از ماليات ماوراي نهر خرج به اين مردمان بلاتأخير داده شود تا معطل نباشند. و مايحتاج ايشان را از گاوان و قوچها و برهها به جهت قربانيهاي سوختني براي خداي آسمان و گندم و نمك و شراب و روغن برحسب قول كاهناني كه در اورشليم هستند روز به روز به ايشان بيكم و زياد داده شود. تا آن كه هداياي خوشبو براي خداي آسمان بگذرانند و به جهت عمر پادشاه و پسرانش دعا نمايند. و ديگر فرماني از من صادر شد كه هر كس كه اين حكم را تبديل نمايد از خانه او تيري گرفته شود و او بر آن آويخته و مصلوب گردد و خانه او به سبب اين عمل مزبله بشود. و آن خدا كه نام خود را در آنجا ساكن گردانيده است هر پادشاه يا قومي را كه دست خود را براي تبديل اين امر و خرابي اين خانه خدا كه در اورشليم است دراز نمايد هلاك سازد. من داريوش اين حكم را صادر فرمودم پس اين عمل بلاتأخير كرده شود.» (تورات. كتاب عزرا، 12-6 :6)
پرواضح است كه در سايه چنين حكمران و حكمي، چه زمينه و شرايط مناسبي براي توسعه نفوذ يهوديت در دستگاه سلطنتي و حكومتي داريوش و پسرش خشايارشا و نيز استقرار آنها در مناطق مختلف امپراتوري و البته دست زدن به كارها و فعاليتهايي منفي كه در سابقه اين قوم طبق مندرجات تورات مشخص است، فراهم آمده است. همچنين ميتوان تصور كرد كه خوي سلطهطلبي، زراندوزي، توطئهگري و مفسدهجويي اشرافيت و كاهنان يهودي- كه در اين زمينه نيز نشانههاي فراواني در تورات به چشم ميخورد- تا چه حد ميتوانست موجبات ناراحتي و انزجار اقوام ايراني را فراهم آورد و جامعه ايراني را بهسان ديگ جوشاني كند كه مترصد فرصتي براي خلاصي يافتن از اين وضعيت است.تنها با در نظر داشتن چنين سابقه و شرايطي است كه ميتوان شناخت دقيقتر و عميقتري از واقعه پوريم در زمان خشايارشا به دست آورد و دريافت كه حبيب لوي به عنوان يك تاريخنگار صهيونيست تا چه حد در مكتوم نگه داشتن حقيقت پوريم تلاش كرده است.
البته با دقت در «كتاب استر» در تورات دربارة اين واقعه و با عنايت به سابقه تاريخي موضوع، ميتوان به اين نكته پي برد كه حتي كاتبان كتاب استر در همان دوران نيز سعي كردهاند ماجراي پوريم را به گونهاي تصوير كنند كه در قالب «دفاع از خود»، تا حدي توجيهپذير به نظر آيد. برمبناي مندرجات كتاب استر، ابتدا هامان - وزير ضديهودي خشايارشا- برنامهاي را براي قتل عام يهوديان در يكصد و بيست و هفت ولايت امپراتوري هخامنشي از «هند تا حبش» تدارك ميبيند و آنگاه اشرافيت يهود به رهبري مردخاي» در مقام «دفاع از خود» برميآيد و در يك برنامه به اصطلاح ضدكودتا كه نقش اصلي آن را استر برعهده ميگيرد، رأي و نظر خشايارشا (يا اخشورش پادشاه به تعبير تورات)
را صد و هشتاد درجه تغيير ميدهد و به جاي آن كه در روز «سيزدهم و چهاردهم ماه اذار»، يهوديان قتل عام شوند، ناگهان «77 هزار نفر» از ساكنان ايالات مختلف امپراتوري، از دم تيغ يهوديان و عوامل آنها، ميگذرند.به يقين بايد گفت ماجراي پوريم جز سركوب بيرحمانه و خونين اقوام ايراني به جان آمده از حاكميت و سلطه اشرافيت يهود بر دستگاه سلطنتي و نيز ظلم و جور و فساد يهوديان ساكن در مناطق مختلف كه تحت حمايت حكومت مركزي، از آزادي عمل كامل برخوردار بودند، نيست و اين مسئله دقيقاً با سير تاريخي حوادث و رويدادهاي پس از قتل كمبوجيه و به دستگيري قدرت توسط داريوش، همخوان و هماهنگ است.
بر همين مبنا ميتوان پذيرفت كه حركتهايي در دل جامعه ايراني براي خلاصي از وضعيت موجود و پايان دادن به ظلم و فساد يهوديان مهاجر به اين سرزمين، شكل گرفته باشد و اتفاقاً آگاهي از چنين جنبشها و نهضتهاي در حال اوجگيري است كه اشرافيت يهود را به فكر سركوب آنها قبل از رسيدن به مرحله نهايي مياندازد و آن قتل عام گسترده روي ميدهد. اما به نظر ميرسد در كتاب استر، داستانپردازي گستردهاي در اين باره صورت گرفته تا ضمن پنهان نگه داشته شدن ريشههاي تنفر از يهوديان در ميان اقوام ايراني، ماجرا به گونهاي بيان گردد كه يهوديان در كشتار «مبغضان» خويش، محق جلوهگر شوند. البته ناگفته نماند كه اين داستانپردازي به دليل ناشيانه بودن، داراي اشكالات اساسي است و با اندكي تأمل ميتوان حاق واقعيت را از خلال آن دريافت.
اما جالب اينجاست كه حبيب لوي، حتي از بازگويي آنچه در كتاب استر آمده نيز خودداري كرده است و خود تحريف ديگري را بر اين ماجرا در كتابش ميافزايد. او در بيان ريشههاي تاريخي جشن پوريم، تنها به ذكر نيمي از مسئله- كه اتفاقاً واقعيت چنداني ندارد- ميپردازد و از ذكر نيمي ديگر- كه بخش اصلي اين ماجرا را تشكيل ميدهد- طفره ميرود. به نوشته وي، پس از آن كه فرمان اعدام هامان صادر شد و از سوي ديگر «خشايارشا فرمان داد كه تمام احكام قتل عام يهوديان ايران لغو گردد... از آن زمان يهوديان همه دنيا روز چهاردهم و پانزدهم آدار را هر سال جشن ميگيرند و اين جشن را «پوريم» مينامند.» (ص70) حال آن كه در كتاب استر در تورات شرح ماجراي پوريم بدين صورت آمده است:
«و يهوديان در شهرهاي خود در همه ولايتهاي اخشورش پادشاه جمع شدند تا بر آناني كه قصد اذيت ايشان داشتند دست بيندازند و كسي با ايشان مقاومت ننمود زيرا كه ترس ايشان بر همه قومها مستولي شده بود. و جميع رؤساي ولايتها و اميران و واليان و عاملان پادشاه يهوديان را اعانت كردند زيرا كه ترس مردخاي بر ايشان مستولي شده بود... و يهوديان در دارالسلطنه شوشن پانصد نفر را به قتل رسانيده هلاك كردند... و پادشاه به استر ملكه گفت كه يهوديان در دارالسلطنه شوشن پانصد نفر و ده پسر هامان را كشته و هلاك كردهاند پس در ساير ولايتهاي پادشاه چه كردهاند. حال مسئول تو چيست كه به تو داده خواهد شد و ديگر چه درخواستداري كه برآورده خواهد گرديد. استر گفت اگر پادشاه را پسند آيد به يهودياني كه در شوشن ميباشند اجازت داده شود كه فردا نيز مثل امروز عمل نمايند و ده پسر هامان را بردار بياويزند... و يهودياني كه در شوشن بودند در روز چهاردهم ماه اَذار نيز جمع شده سيصد نفر را در شوشن كشتند ليكن دست خود را به تاراج نگشادند. و ساير يهودياني كه در ولايتهاي پادشاه بودند جمع شده براي جآنهاي خود مقاومت نمودند و چون هفتاد و هفت هزار نفر از مبغضان خويش را كشته بودند از دشمنان خود آرامي يافتند اما دست خود را به تاراج نگشادند... و آن روزها را در همه طبقات و قبايل و ولايتها و شهرها به ياد آورند و نگاه دارند و اين روزهاي فوريم از ميان يهود منسوخ نشود و يادگاري آنها از ذريت ايشان نابود نگردد... تا اين دو روز فوريم را در زمان معين آنها فريضه قرار دهند چنانكه مردخاي يهودي و استر ملكه برايشان فريضه قرار دادند و ايشان آن را بر ذمه خود و ذريت خويش گرفتند به يادگاري ايام روزه و تضرع ايشان. پس سنن اين فوريم به فرمان استر فريضه شد و در كتاب مرقوم گرديد.» (تورات، كتاب استر، باب نهم)البته حبيب لوي اندكي بعد بيآن كه اشارهاي به شمار مقتولان در واقعه پوريم بكند، بروز درگيريهايي ميان يهوديان و برخي «دشمنانشان» را ياد آور ميشود، اما بلافاصله براين نكته تأكيد ميكند كه آنها از اقوام پارس و آريايي نبودهاند، بلكه «از اقوامي بودند كه در گذشته در داخل يا همسايگي سرزمين كنعان دشمن يهوديان بودند و اينك پارهاي از آنها درون شاهنشاهي ايران ميزيستند و از آن جمله بودند بابليان، آشوريان، فنيقيها، مصريان، موآبيان، و آراميان كه اكنون ممالك آنها جزء ايالتهاي ايران درآمده بود. برخورد با آنان حتي موجب كشتار هم شد و يهوديان ايران عدهاي از دشمنان غيريهودي را به هلاكت رساندند.» (ص71)
اگرچه ميتوان پذيرفت كه بخشي از مقتولان در آن حادثه نيز از اقوام سرزمينهاي غربي امپراتوري ايران بودهاند، اما اين به معناي نفي قتل عام اقوام ايراني ساكن در فلات قاره ايران نيست؛ چرا كه اولاً دامنه اين قتل عام از شرق تا غرب امپراتوري شامل 123 ولايت را در بر ميگرفته و ثانياً در كتاب استر بهصراحت از كشتار هشتصد تن از اهالي پايتخت هخامنشي يعني شوش سخن گفته شده است.
اين بدان معناست كه در اين كشتار سراسري، قوميت و نژاد افراد، مهم نبوده است بلكه يهوديان به پشتوانه قدرت سياسي و نظامي خود در دستگاه خشايارشا، قصد سركوب جدي نهضت مقاومت در برابر زيادهخواهيهاي يهوديت را داشتهاند؛ لذا عمليات گستردهاي را ازشرق تا غرب امپراتوري، بدين منظور تدارك ديده و به اجرا درآوردهاند.
از آنچه تاكنون بيان شد، بهخوبي ميتوان خط پررنگ تحريف و جعليات را در تاريخنگاري صهيونيستي مشاهده كرد، كما اين كه در اين تاريخنگاري، يهودياني كه با خشونت و قساوت تمام دست به قتل عام ساكنان اصلي فلات قاره ايران ميزنند، به گونهاي نمايش داده ميشوند كه گويي تحت شديدترين فشارها و ظلمها بوده و در معرض جديترين خطرات جاني نيز قرار گرفتهاند، اما بنا به تدبير برخي از زعماي قوم خود، از بلاي عظيمي كه در انتظارشان بوده، جان سالم به در بردهاند!عبور حبيب لوي از ديگر مقاطع تاريخي نيز بر همين منوال است و در طول قرون بعدي هم، يهوديان بي آن كه هيچ گناه و تقصيري بر عهده داشته باشند، مظلوماني تصوير ميشوند كه همواره زير فشار براي تغيير مذهب، ترك ديار يا كشته شدن قرار دارند.
مسلماً در پس اين تصويرسازي، اين هدف دنبال ميشود كه كليه گرايشها به ديگر اديان - بهويژه اسلام - از سوي يهوديان، نه از سر شناخت و ايمان قلبي، بلكه صرفاً ناشي از جبر و فشار بيروني و بلكه تهديدات جاني قلمداد شود. اين مسئلهاي است كه در سراسر كتاب «تاريخ جامع يهوديان ايران» بهشدت جلب توجه ميكند و نويسنده بيآن كه خود را ملزم به ارائه سند و مدرك قابل قبول در پژوهشهاي تاريخي بداند، پيوسته از جابجاييها، تغيير مذهبها يا كشته شدنها در مقياسهاي بزرگ و انبوه سخن گفته است. به عنوان نمونه: «عصر تيموري در ايران از براي يهوديان نيز با قتل و كشتارهاي همگاني كه پيروان اديان ديگر از جمله مسلمانان را در برميگرفت، آغاز شد... عده يهودياني را كه در اين دوره كشته شدند، يا از ايران گريختند و يا تغيير مذهب دادند ميتوان نزديك به 350 هزار تن تخمين كلي زد.» (صص2-251)
البته اين از مسلمات تاريخي است كه يهوديان بهويژه در اروپاي مسيحي نيز، يك قوم منفور محسوب ميشدند و اتفاقاً شدت تنفر مسيحيان از يهوديان به مراتب بيشتر و شديدتر از تنفر مسلمانان از آنها بود، كما اين كه حبيب لوي خود در اين زمينه اذعان دارد: «پيشوايان مسيحي توده مردم را عليه يهوديان ميشوراندند و براي تحريك واقعي مردم شايعه كهنه پيشين را در مورد چگونگي درگذشت عيسي بر سر زبانها ميانداختند. يهوديان وحشتزده و هراسان از اروپا- جز اسپانياي اسلامي- به سوي شرق پناه ميجستند و در آسياي صغير و روسيه سكني ميگزيدند.» (ص229)
اگرچه نقش علماي يهود در انكار جدي حضرت عيسي مسيح (ع)- كه برخلاف نظر حبيب لوي صرفاً يك شايعه نيست، بلكه حقيقتي روشن در تاريخ به شمار ميآيد- يكي از عوامل مهم تنفر دنياي مسيحي از يهوديان در طول دوران ماقبل معاصر به شمار ميآيد، اما نميتوان اين مسئله را به عنوان تنها عامل آن به شمار آورد. در واقع حبيب لوي با نگاه تك بعدي خود به اين قضيه خواسته است تا عوامل مهم ديگر را از انظار پنهان دارد. از جمله اين عوامل، توطئهگريها و فتنهانگيزيهاي يهوديان در جوامع مختلف است و از آنجا كه به هر حال جامعه از اينگونه مسائل آگاه ميشد و ياد و خاطره آنها سينه به سينه، از نسلي به نسل ديگر انتقال مييافت، لذا كارنامه يهوديان همواره سياه و منفي بوده است. به عنوان نمونه، همانگونه كه حبيب لوي نيز اشاره ميكند يكي از شايعات داراي مقبوليت بالا در جامعه ايران دزديدن كودكان مسلمان توسط يهوديان و گرفتن خون آنها و خوردن به همراه نان فطير بوده است.(ص 393)
البته نميتوان باور كرد كه چنين كاري در هيچ برههاي توسط يهوديان صورت گرفته باشد، اما چرا اين شايعه از زمينه مقبوليت بسيار بالايي در جامعه ما و نيز در جوامع مسيحي اروپايي برخوردار بوده است؟ چرا هيچگاه چنين مسئلهاي درباره پيروان هيچيك از اديان يا آيينهاي الهي و غير الهي ديگر مطرح نشد و حتي در صورت طرح، مورد پذيرش عامه قرار نگرفت؟ آيا نميتوان اين نسبت به يهوديان را كه جوهره آن را «خون خواري» اين قوم تشكيل ميداد، به يك واقعه حقيقي در تاريخ كشورمان كه تصويري بسيار منفي و خونخوار از اين قوم در ذهنيت تاريخي ساكنان اين منطقه جغرافيايي برجاي نهاده است، ربط داد؟ آيا نميتوان واقعه «پوريم» را كه يك قتل عام سراسري و خونريزي بسيار وحشتناك در تاريخ اين مرز و بوم به شمار ميآيد، سرآغاز شكلگيري چنين تصويري از يهوديت به حساب آورد كه البته در طول زمان دچار تغيير و تحولاتي شده و چه بسا در قالبهاي غيرواقعي نيز ريخته ميشود، اما همچنان ذات و جوهره اصلي خود را در ادوار مختلف حفظ كرده است و سينه به سينه از نسلي به نسل ديگر انتقال مييابد؟نمونه ديگر در اين زمينه، ضرورت نصب «وصله جودي» به منظور مشخص بودن يهوديان در جوامع مسيحي و نيز در ايران در برهههاي مختلف است كه حبيب لوي نيز در جاي جاي كتاب خويش اشاراتي به آن دارد. فارغ از شرح و بسطهايي كه وي به اين قضيه ميدهد و آشكارا قصدش طرح مظلوميت اين قوم است سؤال اصلي در اينجا نيز آن است كه – گذشته از اروپاي مسيحي- چرا در جوامع اسلامي همواره تأكيد بر اين بوده است كه جهودان از طريق نصب يك علامت بر پيراهن خود، شكل و حالت كاملاً معلوم و مشخصي در جامعه داشته باشند؟ حبيب لوي اين مسئله را ناشي از قصد مسلمانان- و نيز مسيحيان- براي آزار و تحقير يهوديان قلمداد ميكند. اگر اين فرض را بپذيريم، همچنان سؤال مزبور برجاي خود استوار است كه چرا قصد آزار و اذيت، همواره متوجه يهوديان بوده است و مسيحيان و زردشتيان در جامعه ايران دچار مسائلي مشابه نبودهاند. اما اين مسئله را از زاويه ديگري نيز ميتوان مورد توجه قرار داد و آن ترس و وحشت مردم مسلمان ايران از پنهان شدن يهوديان در جامعه بوده است.
در واقع وصلهجودي وسيلهاي بوده است براي آن كه جامعه يهودي همواره آشكار و مشخص و به اصطلاح در پيش چشم باشد. براي تقريب موضوع به ذهن ميتوان وضعيت كلاسي را در نظر گرفت كه در آن دانشآموزان زيادي هستند، اما در ميان آنها دانشآموزي هرگاه از پيش چشم آموزگار كلاس دور ميشود، فتنه و آشوبي به پا ميكند. به همين خاطر آموزگار به طرق مختلف سعي دارد لحظهاي از او غافل نشود و به محض آن كه وي را نميبيند، سراغش را ميگيرد يا براي يافتنش روان ميشود تا مبادا دردسر جديدي بيافريند. بنابراين «وصله جودي» به هيچ رو نشان مظلوميت و ستمديدگي يهوديان در طول تاريخ نيست، بلكه دقيقاً م
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 160]
صفحات پیشنهادی
مجموعه بیست جلدی «تاریخ جامع ایران» رونمایی میشود
مجموعه بیست جلدی تاریخ جامع ایران رونمایی میشودمجموعه بیست جلدی تاریخ جامع ایران طی ۱۴ سال به همت مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی تدوین شده است که در هفته پایانی خرداد رونمایی خواهد شد عطیه میرزایی عضو گروه تاریخ مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی ضمن بیان این مطلب به خبرنگار آیینمجموعه ۲۰ جلدی «تاریخ جامع ایران» ۲۶ خرداد رونمایی میشود | خبرگزاری ایلنا
بعد از ۱۴ سال مجموعه ۲۰ جلدی تاریخ جامع ایران ۲۶ خرداد رونمایی میشود مجموعه ۲۰ جلدی تاریخ جامع ایران طی مراسمی در ۲۶ خرداد ماه ۹۴ رونمایی خواهد شد به گزارش ایلنا «تاریخ جامع ایران» مجموعه نفیس ۲۰ جلدی است که مشتمل بر وجوه مختلف تاریخ سیاسی اجتماعی و فروایت فرهنگ، هنر و اجتماع در «تاریخ جامع ایران»
روایت فرهنگ هنر و اجتماع در تاریخ جامع ایرانمجموعه ۲۰ جلدی تاریخ جامع ایران علاوه بر تاریخ سیاسی کشور به جامعه فرهنگ و هنر نیز پرداخته است به گزارش خبرگزاری فارس مجموعه 20 جلدی تاریخ جامع ایران تنها مشتمل بر تاریخ سیاسی ایران نیست بلکه تاریخ اجتماعی و فرهنگی همچون تاریخ هن26 خرداد رونمایی میشود همکاری بیش از 170 نویسنده و محقق در گردآوری «تاریخ جامع ایران»
26 خرداد رونمایی میشودهمکاری بیش از 170 نویسنده و محقق در گردآوری تاریخ جامع ایرانبیش از 170 نویسنده و محقق در گردآوری مجموعه 20 جلدی تاریخ جامع ایران که 26 خرداد ماه رونمایی میشود همکاری داشتهاند به گزارش خبرگزاری فارس این مجموعه نفیس 20 جلدی مشتمل بر وجوه مختلف تاریخ سیامجموعه 20 جلدی «تاریخ جامع ایران» رونمایی میشود
جمعه ۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۵ ۰۵ کتاب 20 جلدی تاریخ جامع ایران روایت فرهنگ هنر و اجتماع طی مراسمی رونمایی میشود به گزارش ایسنا مجموعه تاریخ جامع ایران شامل وجوه مختلف تاریخ سیاسی اجتماعی و فرهنگی ایران از دوران پیش از اسلام تا انقراض سلسله قاجار است که تحقیق و تدوین آن در مرکزجام جم ایام - مجموعه 20 جلدی تاریخ جامع ایران با 170 نویسنده
بیش از 170 نویسنده و محقق در گردآوری مجموعه 20 جلدی تاریخ جامع ایران که 26 خردادماه رونمایی میشود همکاری داشتهاند این مجموعه نفیس 20 جلدی مشتمل بر وجوه مختلف تاریخ سیاسی اجتماعی و فرهنگی ایران از دوران پیش از اسلام تا انقراض قاجار است که تحقیق و تدوین آن در «مرکز دامجموعه 20 جلدي «تاریخ جامع ایران» رونمايي خواهد شد
مجموعه 20 جلدي تاریخ جامع ایران رونمايي خواهد شد مجموعه 20 جلدی تاریخ جامع ایران طی مراسمی در 26 خرداد ماه 94 رونمایی خواهد شد به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از ستاد خبری مجموعه تاریخ جامع ایران این مجموعه نفیس 20 جلدی مشتمل بر وجوه مختلف تاریخ سیاسی اجتماعی و فرهن«تاریخ جامع ایران» رونمایی میشود
چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱ ۰۷ مجموعه 20 جلدی تاریخ جامع ایران طی مراسمی در 26 خردادماه رونمایی میشود به گزارش ایسنا این مجموعه نفیس 20 جلدی مشتمل بر وجوه مختلف تاریخ سیاسی اجتماعی و فرهنگی ایران از دوران پیش از اسلام تا انقراض قاجار است که تحقیق تدوین و نگارش آن در مروایت فرهنگ، هنر و اجتماع در «تاریخ جامع ایران» | خبرگزاری ایلنا
روایت فرهنگ هنر و اجتماع در تاریخ جامع ایران مجموعه 20 جلدی تاریخ جامع ایران علاوه بر تاریخ سیاسی کشور به جامعه فرهنگ و هنر نیز پرداخته است به گزارش ایلنا این مجموعه نفیس 20 جلدی تنها مشتمل بر تاریخ سیاسی ایران نیست بلکه تاریخ اجتماعی و فرهنگی همچون تاریخ هنرها علوم ادهمکاری بیش از 170 نویسنده و محقق در مجموعه 20 جلدی «تاریخ جامع ایران»
همکاری بیش از 170 نویسنده و محقق در مجموعه 20 جلدی تاریخ جامع ایران بیش از 170 نویسنده و محقق در گردآوری مجموعه 20 جلدی تاریخ جامع ایران که 26 خرداد ماه رونمایی میشود همکاری داشتهاند به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از ستاد خبری تاریخ جامع ایران این مجموعه نفیس 20 جلدیمجموعه ۲۰ جلدی «تاریخ جامع ایران» رونمایی میشود
بعد از ۱۴ سال مجموعه ۲۰ جلدی تاریخ جامع ایران رونمایی میشود شناسهٔ خبر 2586041 - چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱ ۳۱ فرهنگ > کتاب مجموعه ۲۰ جلدی تاریخ جامع ایران طی مراسمی در ۲۶ خرداد ماه ۹۴ رونمایی خواهد شد به گزارش خبرگزاری مهر این مجموعه نفیس ۲۰ جلدی مشتمل بر وجوههمکاری بیش از ۱۷۰ محقق در تدوین مجموعه ۲۰ جلدی «تاریخ جامع ایران»
همکاری بیش از ۱۷۰ محقق در تدوین مجموعه ۲۰ جلدی تاریخ جامع ایران شناسهٔ خبر 2761075 - سهشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۴ ۱۷ فرهنگ > کتاب بیش از ۱۷۰ نویسنده و محقق در گردآوری مجموعه ۲۰ جلدی تاریخ جامع ایران که ۲۶ خرداد ماه رونمایی میشود همکاری داشتهاند به گزارش خبرگزاری مهر این متاریخ ایران آکنده از روحیه غیرت جامعه عشایری است
نماینده ولی فقیه درکهگیلویه و بویراحمد تاریخ ایران آکنده از روحیه غیرت جامعه عشایری است یاسوج - ایرنا - نماینده ولی فقیه در کهگیلویه و بویراحمد گفت تاریخ ایران زمین آکنده از روحیه غیرت و سلحشوری جامعه عشایری است به گزارش خبرنگار ایرنا آیت الله سید شرف الدین ملک حسینی عصر چهارتاریخ دیدارهای تیم ملی فوتسال ایران با اوکراین و روسیه مشخص شد
تاریخ دیدارهای تیم ملی فوتسال ایران با اوکراین و روسیه مشخص شد شناسهٔ خبر 2583385 - دوشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۳ ۲۴ ورزش > سایر تیم ملی فوتسال ایران پیش از بازی با تیم ملی فوتسال ایتالیا چهار دیدار تدارکاتی با اوکراین و روسیه برگزار خواهد کرد به گزارش خبرنگار مهر تیم ملی فراهبرد مواجهه جامعه اسلامی با غرب در اندیشه استاد مطهری
یادداشت راهبرد مواجهه جامعه اسلامی با غرب در اندیشه استاد مطهری شناسهٔ خبر 2759234 - دوشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۰ ۰۰ دین و اندیشه > اندیشمندان شهید مطهری در یکی از آثارش درباره درباره چارچوب روابط و تعامل مسلمانان با غیرمسلمانان می نویسد قرآن کریم مسلمانان را از اینکه دوستی وجامعه ایران نیازمند سواد اطلاعاتی است
به گزارش جام جم کلیک در مراسم افتتاحیه همایش سواد اطلاعاتی در پژوهشگاه ارتباطات و فناوری اطلاعات محمد رضا سعید آبادی با تاکید بر اهمیت و ضرورت سواد اطلاعاتی در ایران به گسترش اطلاعات و مشکل های آن اشاره کرد و افزود اطلاعاتی که موجود است به روز قدیمی قابل اعتماد صحیح گمراه کطرح جامع کلیساهای تاریخی طاطائوس و سنت استپانوس مقدس آماده شد
طرح جامع کلیساهای تاریخی طاطائوس و سنت استپانوس مقدس آماده شد ارومیه - ایرنا - مدیر پایگاه کلیساهای تاریخی ایران گفت طرح جامع مرمت و بازسازی دو کلیسای تاریخی طاطائوس یا قره کلیسا و سنت استپانوس مقدس آماده شده است شرلی آودیان روز پنجشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود طرح ج-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها