تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):زراعت در زمين هموار مى رويد، نه بر سنگ سخت و چنين است كه حكمت، در دل هاى متواضع...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805587850




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دروغ شمردن همه شنیده‌هاخلاف وجدان است/ مؤمن باید عاقل و زیرک باشد


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: محسن اسماعیلی در جلسه شرح نهج البلاغه:
دروغ شمردن همه شنیده‌هاخلاف وجدان است/ مؤمن باید عاقل و زیرک باشد

محسن اسماعیلی


شناسهٔ خبر: 2580808 - پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۰
دین و اندیشه > قرآن و متون دینی

اسماعیلی گفت: دروغ شمردن همه شنیده ها، خلاف وجدان است. عاقل باید به شنیده هایش فکر کند. چنین روحیه ای که آدم همه چیز را انکار کند نشانگر این است که انسان فهم خودش را معیار درک واقعیات هستی قرار داده. به گزارش خبرگزاری مهر، آنچه در ادامه می آید گزارشی کوتاه از جلسات شرح نهج البلاغه دکتر محسن اسماعیلی است که عصر چهارشنبه بعد از نماز مغرب و عشاء در مرکز فرهنگی شهدای هفتم تیر(سرچشمه) برگزار می شود.در ادامه بحثی که راجع به نامه ۶۹ نهج البلاغه داشتیم به توصیه های سه گانه ای رسیدیم که امیرالمومنین سلام الله علیه برای نحوه مواجهه ما با سخنان مردم بیان فرمودند و ما را از سه نوع واکنش در برابر حرف و حدیث هایی که روزانه می شنویم بر حذر داشتند. یکی اینکه خود را با دست خود، سوژه حرف و حدیث دیگران قرار ندهید و کاری نکنید که مردم تیرهای سخن خودشان را به سمت عرض و حیثیت و شخصیت شما رها کنند. بهانه برایشان درست نکنید.دوم این بود که هر چیزی که می شنوید، برای دیگران بازگو نکنید و قبل از بازگو کردن نسبت به صحت آن یقین حاصل کنید. اگر انسان هر چه می شنود بی درنگ نقل کند، فرمودند که نشانه آلوده شدن او به دروغ است.اما سومین جمله که در این قسمت از نهج البلاغه شریف به آن رسیدیم این است که می فرمایند: «وَلاَ تَرُدَّ عَلَي النَّاسِ کُلَّ مَا حَدَّثُوکَ بِهِ، فَکَفَي بِذلِکَ جَهْلاً»؛ هرچه از مردم می شنوی را تکذیب و رد نکن که این نشانه جهالت است. عموم مفسران و مترجمان نهج البلاغه تا جایی که من مراجعه کردم، و خیلی مراجعه کردم، این جمله را به همین شکل معنی کرده اند که: «هر چه را می شنوی، انکار و تکذیب نکن؛ چرا که انکار همه شنیده ها دلیل قانع کننده ای برای جهالت شماست». ما بر اساس همین فهم که عموم مفسران و مترجمان نهج  البلاغه بیان کرده اند، درباره این جمله بحث می کنیم. در آینده که احتمال دیگری در ذهن دارم که به نظرم اقوی و انسب است و عرض خواهم کرد.اگر قرار باشد انسان هرچه می شنود را بدون تامل و درنگ تکذیب کند و دروغ بداند، طبق فرمایش حضرت، «فکفی بذلک جهلا»؛ دلیل قانع کننده ی برای جاهل دانستن فرد است. قبل از اینکه به چرایی این فرمایش امیرالمومنین علیه السلام اشاره کنم، چاره ای نیست که چند جمله ای راجع به جهل توضیح دهم. چون جهل در عرف ما با جهل در فرهنگ نهج البلاغه و متون دینی متفاوت است. ما وقتی به کسی می گوییم «جاهل»، منظورمان این است که او بی سواد و نادان است. جهل را در مقابل «علم» می دانیم. اما هم در آیات و هم در روایات، از جمله در نهج البلاغه شریف، «جهل» فقط به این معنی نیست و معنای دیگری هم دارد و اتفاقا در اینجا جهل به همان معنای دوم به کار رفته است. در متون دینی ما «جهل»، گاهی در مقابل «علم» به کار رفته و گاهی در مقابل «عقل». هر دو استعمال هست. آنجایی که جهل در مقابل علم به کار رفته است؛ به معنای ناآگاهی است و به فرد بی اطلاع، جاهل می گوییم. این معنای از جهل، قابل سرزنش نیست. فرد، نمی داند. چه کند؟ حتی از نظر شرعی و عقوبت اخروی، جهل در معنای بی خبری، عذری مقبول است؛ به شرط اینکه جهل قصوری باشد و نه تقصیری (از روی عمد نباشد). اگر کسی از واجبی خبر ندارد ترک  کند و یا از گناهی اطلاع ندارد و مرتکب شود؛ معذور است و قابل سرزنش هم نیست. اما جهل در مقابل عقل به معنای نادانی و بی خبری نیست. در اینجا جهل به معنای «بی عقلی و نفهمی» است. آن معنای اول، «نادانی» بود و این «نفهمی».آن یکی «بی خبری» بود و این «بی عقلی». جهل به این معنی به وفور در قرآن و روایات به کار رفته و به این معنی است که کارهای فرد عاقلانه و خردورزانه نباشد. سفیهانه باشد. از روی نفهمی باشد. با اینکه چه بسا می داند کارش درست نیست، به دانسته اش بی اعتنایی می کند. جهل به این معنی قابل سرزنش و قابل عقوبت است و عذر به حساب نمی آید. به خدا پناه می بریم. کسی که دچار چنین جهلی باشد، حساب و کتابش در آن دنیا و این دنیا دشوار است. در قرآن هم جهل به هر دو معنی به کار رفته است. مثلا در آیه ۲۷۳ سوره بقره، جهل به معنای ناآگاهی به کار رفته است:«يحسبهم الجاهل أغنياء من التعفف، تعرفهم بسيماهم لا يسئلون الناس إلحافاً»؛ در این سوره خداوند سفارش اکید می کند که مراقب فقرا باشیم. اما در این آیه مخصوصا خداوند سفارش فقرایی را می کند که با سیلی صورتشان را سرخ نگه می دارند و کسی که از حالشان خبر ندارد، آنها را بی نیاز و ثروتمند می پندارد. فقرا دو جور هستند. یک دسته آنهایی که یا فقر خیلی تحت فشارشان قرار داده و یا رویشان می شود که از انسان درخواست کنند. به این افراد در قرآن «سائل» می گویند. اما همه فقرا سائل نیستند و از شما درخواست نمی کنند. فقرایی هستند که «يحسبهم الجاهل أغنياء من التعفف». «جاهل» در اینجا به معنی بی اطلاع است. می فرماید آدمی که از وضع و حال اینها بی خبر است، اینها را از شدت عفت و نفسشان، ثروتمند می پندارد. البته اگرخوب به چهره شان نگاه کنید، آثار فقر و نیاز در پس چهره شان هست ولی « لا يسئلون الناس إلحافاً». از کسی خواهش نمی کنند. قرآن می فرماید بروید و مواظب اینها باشید. در این آیه، «جهل» به معنی نادانی است. قرآن می فرماید بروید و با خبر شوید و خود را در بی خبری نگه ندارید.اما جهل به این معنی خیلی کم در قرآن به کار رفته است. حتی بعضی می گویند فقط همین یک آیه است. اکثر مواردی که قرآن سخن از جهل به میان می آورد، در معنای دوم و به معنی «نفهمی و بی عقلی» است. آنقدر استعمال جهل در قرآن به این معنی زیاد است، می توان ادعا کرد که اگر قرینه خاصی پیدا نکنیم، به معنای دوم حمل می شود و منصرف به معنای دوم است. مثلا: می فرماید وقتی برادران یوسف خدمت عزیز مصر، یعنی حضرت یوسف، رسیدند؛ حضرت یوسف به آنها گفت: «قال هل علمتم ما فعلتم بيوسف وأخيه إذ أنتم جاهلون». هیچ می دانستید با یوسف و برادرش چه کردید؛ آنگاه که جاهل بودید؟ «جاهل» در اینجا به معنی نادان نیست. برادران یوسف، نادان نبودند. عمدا این بلا را سر یوسف آوردند. عمدا این کار را کردند تا او نباشد تا همه توجه پدر به او باشد. پس چرا حضرت یوسف به آنها می گوید وقتی من را در چاه انداختید و به بنیامین تهمت دزدی زدید، «انتم جاهلون»، «جاهل» بودید؟ در اینجا جاهل در معنای دوم است. یعنی بی عقلی کردید. نفهمی کردید. با اینکه یوسف را می شناختید و از بی گناهی بنیامین آگاه بودید، چرا جاهلانه و غیر عاقلانه این کار را کردید؟ «إذ أنتم جاهلون» یعنی آن موقع که شما ها بی عقلی و نفهمی کردید. به معنای سفاهت است.معلوم می شود که جهل به معنای «بی عقلی»، با علم قابل جمع است. یعنی ممکن است کسی عالم باشد ولی جاهل به معنای نفهم و بی عقل هم باشد. عالم نفهم هم داریم. عالمی که به علمش عمل نمی کند، نفهم است.این جمله را از امیر بیان، علی علیه السلام، جز با همین ظرافت نمی توان معنی کرد، آنجا که در حکمت ۱۰۷ نهج البلاغه می فرماید: «رُبَّ عَالِم قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ، وَعِلْمُهُ مَعَهُ لاَ يَنْفَعُهُ»؛ چه بسیار عالمان و دانشمندانی که کشته نفهمی خودشان شدند؛ و علمی که همراه دارد نفعی برایش ندارد. اینجا جهل به معنی بی سوادی نیست. به معنی نفهمی است. از اینجا که می فرمایند «عالم» است و کشته «جهل» خودش است، می فهمیم که جهل به معنای بی علمی نیست. به معنای بی عقلی است.امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: «کفی بالعالم جهلا ان ینافی علمه عمله»؛ برای اینکه دانشمندی جاهل محسوب شود؛ همین بس که علم و عملش متفاوت باشد. مگر می شود فرد عالم، بی علم و جاهل محسوب شود؟ بله. اینجا جاهل به معنای بی علم نیست. به معنای بی عقل است. یعنی برای اینکه دانشمندی را بی عقل بدانیم؛ همین بس که علم و عملش متفاوت باشد. چقدر عمق این جملات برای انسان آشکار تر می شود. در حکمت ۲۷۴ می فرماید: «لا تجعلوا علمكم جهلا، ويقينكم شكا، إذا علمتم فاعملوا، وإذا تيقنتم فأقدموا»؛ علم خود را جهل نکنید. مگر می شود؟ یعنی آنچه می دانید عمل کنید. بی عقلی است که بدانید و عمل نکنید. اگر می خواهید عالم جاهل و بی عقل نباشید، به آنچه می دانید عمل کنید و به آنچه یقین دارید، اقدام کنید.اصلا مباحث «حجت» را در علم اصول از اینجا شروع می کنیم که تنها حجت بین عبد و رب و تنها چیزی که در قیامت خدا با ما بر اساس آن مواخذه و معاتبه می کند «علم» است. خدا در قیامت فقط به ما می گوید: چرا با اینکه می دانستی عمل نکردی؟ اگر نمی دانستیم، عذرمان موجه بود. در اصول می گوییم که «حجیت علم، ذاتی و اثر آن، وجوبِ عمل به علم است». واجب است انسان به هر چه می داند عمل کند. اگر کسی چیزی را می داند و به آن عمل نمی کند، معلوم است که واقعا نمی داند و جاهل است. یقین ندارد. یا اینکه بی عقل است و بر خلاف دانسته خودش عمل می کند. یک وقت من نمی دانم در این غذا سم ریخته اند. می خورم و از بین می روم. اما اگر می دانستم و می توانستم نخورم، ولی عمدا خوردم؛ عقلا سرزنشم می کنند. در قیامت هم عندالله عذری ندارم. برای همین کسی که به علمش عمل نمی کند، از نظر فرهنگ دینی ما جاهل (به معنای بی عقل) است. هم نادان است و هم نفهم. آدم فهمیده، به آنچه می داند عمل می کند.در خطبه ۱۱۰ نهج البلاغه می فرماید: «إِنَّ اَلْعَالِمَ اَلْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ كَالْجَاهِلِ اَلْحَائِرِ اَلَّذِي لاَ يَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ بَلِ اَلْحُجَّةُ عَلَيْهِ أَعْظَمُ وَ اَلْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ وَ هُوَ عِنْدَ اَللَّهِ أَلْوَمُ»؛ کسی که بر خلاف دانسته هایش عمل می کند؛ مانند جاهل حیرت زده است. هرگز نمی تواند از دام جهالتش بیرون آید. بلکه حجت خدا بر او در روز قیامت بزرگتر است.اگر کسی نمی دانسته؛ خوب نمی دانسته. حتی کسی که نمی دانسته و در ندانستنش مقصر بوده؛ گرچه روز قیامت یقه اش را می گیرند و از او علتِ ندانستن را سوال می کنند؛ باز هم وضعش از کسی که می دانسته و بر خلاف علمش عمل کرده بهتر است. برهان الهی برای عالم بی عمل خیلی بزرگتر و افسوس برایش ماندگارتر است. مشکل ما این است که افسوسِ روز قیامت تمام نشدنی است. «یوم الحسره» است. توبیخ و سرزنش خدا و خجالت عالم بی عمل در روز قیامت بیشتر است. رضوان خدا بر امام عزیز که می فرمودند چقدر حسرت بار است در روز قیامت که پامنبری ها و شاگردانمان را ببینیم که به آنچه ما گفتیم عمل کرده اند و راهی بهشت اند؛ و ما ماندگار. از ما سوال کنند که چرا خودت عمل نکردی؟ حسرت و سرزنش و افسوس را چه کنیم؟ و می فرمودند که اصلا «افسوس و حسرت»، همان عذاب ماست. دیگر به آتش چه احتیاجی هست؟ وقتی آتش از درونمان شعله می کشد؛ «تطلع علی الافئده». آتشِ روح و فهم و درک است.جمع بندی اینکه جهل را بیشتر در مقابل عقل به کار برده اند. اصول کافی را که نگاه کنید؛ در همان جلد اول نوشته «باب العقل و الجهل»؛ نه «باب العلم و الجهل». و یا آن حدیث مشهور که باید با دقت خواند و شرح ناتمامی هم امام بر آن نوشته اند، «جنود عقل و جهل» است. حال به نامه ۶۹ برگردیم. حضرت می فرمایند: «وَلاَ تَرُدَّ عَلَي النَّاسِ کُلَّ مَا حَدَّثُوکَ بِهِ، فَکَفَي بِذلِکَ جَهْلاً»؛ هرچه دیگران به تو می گویند را نگو دروغ است. رد نکن. همین برای جاهل بودن تو کافیست. جهل به معنای دوم است. یعنی همین که انسان هر چه می شنود را بدون تامل و فکر و اندیشه تکذیب کند؛ نشانه بی عقلی و نفهمی اوست. اما چرا تکذیب همه شنیده ها به معنی بی عقلی است؟ چند احتمال را مطرح می کنم که همه اش به دردمان می خورد. نهج البلاغه دستورالعمل زندگی است.احتمال اول: من و شما با وجدان می دانیم که هرچه می شنویم دروغ نیست؛ کما اینکه با وجدان می دانیم همه شنیده هایمان راست نیست. حق و باطل و راست و دروغ با هم آمیخته است. جمله گذشته این بود که اگر بگویی همه شنیده هایت راست است؛ خود این حرف، دروغ است. اینجا حضرت طرف دیگر را مطرح می فرمایند. هرچه شنیدی نگو دروغ است؛ که این نشانه بی عقلی است. آدم عاقل می فهمد که شنیده هایش آمیخته راست و دروغ است. نه باید همه را تصدیق کند و نه همه را تکذیب. عاقل، هرچه می شنود، تامل می کند. اندیشه می کند. فکر می کند و بعد تصمیم می گیرد. امیرالمومنین می فرمایند: عاقل در شنیده های خودش «درایت» می کند. فکر می کند. تدبر می کند. اگر اندیشه نکرد، سفیه و بی عقل و نادان و نفهم است.«همةالسفهاء الروایة و همة العلماء الدرایة»؛ همه تلاش آدم های نفهم این است که چیزی را از جایی بشنوند و بروند برای این و آن نقل کنند. هیچ فکر نمی کنند که راست است یا دروغ. مجاز به نقل هستم یا نه. همه تلاشش روایت کردن شنیده هاست. اما همت و تلاش آدم فهمیده، زیاد شنیدن نیست. در آن چیزی که می شنود، دقت می کند. درایت می کند. از اینکه اینجا حضرت «علما» را در مقابل «سفها» آورده اند؛ معلوم می شود که مقصودشان از علم، علم واقعی است که همراه با عقل و درایت است. در روایت دیگر اصلا به جای عالم از کلمه عاقل استفاده کرده اند: «العاقل یعمل بالدرایات و الجاهل یعمل بالروایات»؛ عاقل به چیزهایی عمل می کند که فکر کرده و تشخیص داده که درست است؛ اما آدم نفهم و بی عقل، به شنیده هایش عمل می کند.پس دروغ شمردن همه شنیده ها، خلاف وجدان است. عاقل باید به شنیده هایش فکر کند. مومن باید اینگونه باشد: عاقل و زیرک. احتمال دوم: چنین روحیه ای که آدم همه چیز را انکار کند؛ نشانگر این است که انسان فهم خودش را میزان و معیار درک واقعیات هستی قرار داده. خیال می کند هرچه می فهمد درست است و هرچه به عقلش نمی رسد، نادرست. این خیلی خطر بزرگی است. قطاع الطریق راه ایمان این است که انسان خودش را ملاک و معیار قضاوت قرار دهد. این کمال بی عقلی است که انسان آنچه در فهمش نمی گنجد را انکار کند و فقط فهم خودش را قبول کند.دوستان عزیز! به همین دلیل است که قرآن اولین نشانه های فلاح و رستگاری و ایمان را ایمان به غیب می داند. غیب یعنی آن چیزی که به عقل من نمی رسد و من نمی بینم. اولین نشانه ایمان این است که انسان خود را در فهم ناقص خود محصور نکند. قرآن را که باز می کنیم و می خوانیم، از کجا شروع می شود؟ «الم (۱) ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين(۲) الذين يؤمنون بالغيب ويقيمون الصلاة ومما رزقناهم ينفقون(۳)»؛ این قرآن با تقوا ها را هدایت می کند؛ کسانی که به غیب ایمان دارند و گرفتار فهم ناقص خود و عقل محدود خودشان نیست. بعد از این می رود سراغ نماز و انفاق و ... . چرا اول ایمان به غیب را مطرح می کند؟ چون اگر بخواهم فقط به عقل خودم اکتفا کنم، چرا کسی را که نمی بینم بپرستم؟ خدایی را که غیب است، چرا اطاعت کنم و مالم را به خاطر او بدهم برود؟ اگر انسان فقط آنچه می فهمد را بخواهد قبول کند، هیچ وقت نمی تواند به وحی و نبوت ایمان آورد و به آخرت «یقین» پیدا کند. «ایمان به غیب» خیلی نکته دقیق و مهمی برای اهل ایمان است.مگر منکران قرآن، جاهل (به معنای نادان) بودند و نمی دانستند که وحی است؟ می دانستند. ولی می گفتند با عقل ما جور در نمی آید. ملاکشان عشیره و خاندان و مال و.... بود. در آیه ۳۹ سوره یونس می فرماید: «بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ»؛ چیزی که به عقلشان نمی رسید و نمی فهمیدند را تکذیب می کردند. البته قرآن بعد می فرماید فقط اینها اینطور نبودند؛ «كَذَٰلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۖ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ». قبلی ها هم همینطور بوده اند. منکرین انبیای گذشته هم همین طور بی عقل بودند. این ستم است که انسان فهم خود را معیار همه چیز قرار دهد. باید به غیب ایمان آورد. خیلی نکته مهمی است. فرزندانمان را و خودمان را و مردم را عادت دهیم به اینکه به فهم خودمان مغرور نشویم؛ وگرنه در مسایل اعتقادیمان آسیب می بینیم.نامه ۳۱ نهج البلاغه را ببینید و ببینید یک پدر اگر بخواهد به پسرش وصیتنامه بنویسد، باید چه بنویسد. پدر امت است. به من و شما هم گفته است: «فَتَفَهَّمْ يَا بُنَيَّ وَصِيَّتِي»، بفهم چه می گویم ای فرزندم. ببینید چه کسی به چه کسی می گوید «وَاعْلَمْ أَنَّ مَالِكَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِكُ الْحَيَاةِ»، همان کسی که تو را آورده است، تو را می ببرد «وَ أَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمِيتُ»، آفریننده تو همان است که تو را می برد «وَ أَنَّ الْمُفْنِيَ هُوَ الْمُعِيدُ»، آن کسی که تو را می برد، دوباره بر می گرداند «وَ أَنّ الْمُبْتَلِيَ هُوَ الْمُعَافِي»، آن کسی که مریض و گرفتارت کرده همان شفا می دهد، «وَ أَنَّ الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ لِتَسْتَقِرَّ إِلاَّ عَلَى مَا جَعَلَهَا اللَّهُ عَلَيْهِ مِنَ النَّعْمَاءِ، وَ الاِبْتِلاَءِ»، خوب بفهم و بدان که این دنیا دست من و تو نیست و خوشی و ناخوشی آن همان طوری است که او خواسته . چرا؟ نمی دانیم. این بی عقلی است که انسان تا مشکلی بر می خورد که با عقلش جور در نمی آید شروع کند به زمین و زمان کفر گفتن.«وَ الْجَزَاءِ فِي الْمَعَادِ أَوْ مَا شَاءَ مِمَّا لاَ تَعْلَمُ»، خیلی چیزهایی هست که خدا می خواهد و تو نمی دانی «فَإِنْ أَشْكَلَ عَلَيْكَ شَيْ‏ءٌ مِنْ ذلِكَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِكَ»، اگر چیزی را نفهمیدی، شروع به اعتراض نکن و گلایه نکن. بگو من نمی فهمم. نگو نادرست است و غیرعادلانه. «فَإِنَّكَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلاً ثُمَّ عُلِّمْتَ، وَ مَا أَكْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ،وَ يَتَحَيَّرُ فِيهِ رَأْيُكَ، وَ يَضِلُّ فِيهِ بَصَرُكَ»؛ اصلا تو نادان به دنیا آمدی و بعد از آن بود که چهار تا کلمه یادت داده اند. قرآن می فرماید «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا».به کل بشریت جر اندکی دانش نداده اند. مگر از این اندک چقدرش به من و تو رسیده است؟ ندانسته هایت خیلی زیاد است و هرچه فکر می کنی دلیلش را نمی دانی و به جایی نمی رسی. «ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذلِكَ. فَاعْتَصِمْ بِالَّذِي خَلَقَكَ وَرَزَقَكَ وَ سَوَّاكَ، وَلْيَكُنْ لَهُ تَعَبُّدُكَ، وَ إِلَيْهِ رَغْبَتُكَ، وَ مِنْهُ شَفَقَتُكَ»؛ صبر کن چند وقت بگذرد. خودت می فهمی و می گویی خدایا! قربانت شوم که این کار را برایم نکردی. بچسب به خدایی که تو را آفرید و روزی ات داد. تا می توانی تسلیم او باش. به فهم خودت غره نشو. خیلی چیزهاست که ما نمی دانیم. با قرآن و انبیا و ائمه همین طور رفتار کردند که آنچه به عقلشان نمی رسید را انکار می کردند؛ از جمله با امام موسی ابن جعفر صلوات الله علیه.نمی دانستند که او کیست؟ خوب می دانستند. ولی بی عقلی می کردند. برایش در زندان، زندانبانی سنگدل می گذاشتند. چند روز بعد می دیدند که اصلا زندانبان عوض شد. به جای اینکه خودشان را عوض کنند، نفهمی می کردند و زندانبان را عوض می کردند. این عالمی است که کشته جهل خودش است. خیال می کند آن شکنجه ها و زندان ها وضع را تغییر می دهد. آن کس که ماند، مو سی ابن جعفر است و آنکه رفت، آنها... .السلام علیک یا ابا الحسن . . .یا موسی ابن جعفر . . .ایها الکاظم یاابن رسول الله . . . یاحجه الله علی خلقه . . . یا سیدنا ومولینا انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بک الی الله وقدمناک بین یدی حاجاتنا...یاوجیه عند الله اشفع لنا عند الله . . .









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 139]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن