تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خوش اخلاقى در بين مردم زينت اسلام است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798558210




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ویژه نامه شهادت باب الحوائج موسی بن جعفر علیه السلام


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:


آسمان در بند؛
ویژه نامه شهادت باب الحوائج موسی بن جعفر علیه السلام
همانا مؤمن چـنـان است كه هرچه عارض او شود خیر او است، اگر بریده شود اعضاى او براى او خیر است و اگر مشرق و مغرب را مالك شود براى او خیر است ...



سرویس دینی جام نیوز؛   افول خورشید هفتم آسمان امامت و ولایت: روز 25 رجب یاد روز شهادت مردى است كه به قدرت مسلط زمانه اش «نه» گفت و تا به آنجا رفت كه رژیم طاغوتى هارون براى ادامه ى حیات ننگین خود همه عوامل و نیروهایش را به ستیزه با انسان آزادهء زمان بسیج كرد. یك كلمه «نه» به دستگاه فساد هارون گران تمام شد.
او نه گفت و تمام رزمندگان علوى در صفوف ایستاده در كنار او صف زدند و قیام ها و نهضت‌ها آغازیدند و در راه پیروزى حق بر باطل، و حفظ حرمت و رسالت اسلام تا پاى جان و چوبهء دار و سلول‌هاى زندان پایدارى نمودند و از خود حماسه‌هایى به جا نهادند كه تا نابودى و از بین رفتن دستگاه جبار بنى العباس ادامه یافت و نام پیشواى آزادى بخش جهان اسلام را جاویدان ساخت و هنوز هم كه چندین قرن از مبارزات امام (علیه السلام) مى گذرد و مردم آزاده به دستگاه ستمگرى هارون با دیده ى نفرت و لعن مى نگرند و مسببین و طراحان نقشه‌هاى ضد انسانى را شایسته ى نام انسانى نمى دانند.   اكنون باید دید عامل این طرح شیطانى و نقشه خائنانه چه بوده است ؟
نفوذ معنوى و تفوق روحى، تبار و الا، علم و افر، فضیلت بى كران، شخصیت ممتاز، تقوا و فضیلت، شهرت و اعتبار اجتماعى، مقام معنوى ارزنده، همه و همه صفات ویژه اى بودند كه هارون و سردمداران خلافت عباسى از آن نصیبى نداشتند و این نوع برجسته‌گى‌هاى فضیلت امام (علیه السلام) هر كدام به نوبت خود مى توانست عوامل تحقیر شخصیت پوشالى هارون را فراهم سازد و او مى خواست با حبس و بازداشت امام، عقده ها و حقارت‌هاى درونى خود را جبران و التیام بخشد، غافل از آنكه این نوع شكنجه ها، روز به روز بر مقبولیت امام و محبوبیت او مى افزاید و مبغوضیت و عامل شكست و سقوط هارون را فراهم مى سازد. در سال 179 بود كه هارون پس از گذراندن مراسم حج بنا به پاره اى از سعایت ها و گزارش هائى كه دربارهء فعالیت‌هاى روحانى امام (علیه السلام) به او رسانده بودند او را از مدینه تبعید كرد و زندانى و بازداشت نمود.   ولى زندان‌هاى مكرر و متوالى هارون، نتوانست موسى بن جعفر (علیه السلام) را از بازگویى حقیقت باز دارد و او را مطیع و فرمانبردار گوش و زبان بسته ى هارون سازد.
یك بار او را در بصره پیش عیسى بن جعفر برادر زاده فرماندار شهر بازداشت نمود و سپس پیش فضل بن ربیع یكى دیگر از آجودان‌هاى مخصوص خود، دیگر بار نزد فضل بن یحیى و آخرین بار در زندان سندى بن شاهك محبوس ساخت كه تنها مدت زندان او بیش از چهار سال تمام طول كشید و توأم با شكنجه و ناملایمات روحى و جسمى بوده است.  
گفتار صاحب ارشاد در ارشاد آمده است هنگامى كه هارون در مسافرت حج خود وارد مدینه گشت امام با جمعى از اشراف مدینه به دیدار او شتافتند پس از مراجعت از دیدار او، امام به مسجد رسول الله (صلى الله علیه و آله) برگشت. هنگامى كه هارون به زیارت قبر رسول خدا شتافت در ضمن سخنان خود خطاب به قبر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) این چنین گفت:   یا رسول الله إنى اعتذر الیك من شیئى اریدان افعله، اریدان احبس موسى بن جعفر، فانه یرید التشتت بین امتك، و سفك دمائها. اى پیامبر خدا ! من در یك مورد از شما عذر خواهى دارم و آن دستگیرى فرزندت موسى بن جعفر است و محبوس نمودن اوست، او مى خواهد میان مسلمانان اختلاف كلمه بیفكند كه منجر به خون ریزى آنان گردد.   پس از آن زیارت تنزیه و تبرئه ! كه مرسوم ستمكاران است دستور داد امام را در مسجد رسول الله (صلى الله علیه و آله) دستگیر سازند و به حضور هارون آورند او را به بند زنجیر كشاندند و دو محمل ترتیب دادند كه روى استرى نهاده بودند جمعى را با یكى از آن محمل ها روانه ى بصره و جمعى دیگر را به كوفه، و هدف او از این طرح گم كردن رد پا بود.
بدین ترتیب امام را به بصره پیش عیسى بن جعفر فرماندار بصره و ارد ساختند و از آن تاریخ به مدت یك سال تمام، تحت نظر او بود.   امام همیشه در حال نماز مى گفت: خدایا ! من همیشه فراغت بر عبادت را از تو مسئلت مى داشتم بر این توفیق شكر گزارم. هارون نامه اى درباره نقشهء قتل امام (علیه السلام) به او نوشت او با خواص خود در این باره به تبادل نظر پرداخت همگان او را از این عمل بر حذر داشتند و از عواقب و خیم این اقدام هشدار دادند تا این كه عیسى در پاسخ نامه ى هارون چنین نوشت: «مدت حبس و بازداشت موسى بن جعفر به درازا كشید و من در این مدت طولانى او را با و سائل گوناگون آزموده ام.
گاهى جاسوسانى تحت عناوین مختلف به عنوان آگاهى و اطلاع از مضمون دعاها و گفتارها و مناجات‌هاى او با او همنشین ساخته ام همگى گزارش داده اند كه او فردى است كه هرگز از دعا و عبادت خدا، خسته نمى شود و همیشه مشغول انجام اوامر الهى است و تاكنون هرگز گزارشى به من نرسیده است كه او در دعا و نیایش خود، بر ضد تو یا من دعائى بكند و نفرینى بنماید تمام ادعیه و درخواست‌هاى او طلب مغفرت و آمرزش است و درخواست اصلاح وضع عمومى مردم.   اگر شما دستور بدهید شخص دیگرى او را از من به پذیرد بهتر و مناسب تر خواهد بود و اگر نه من نمى توانم او را بیشتر نگهدارم او را آزاد خواهم ساخت چون حقیقت این است كه من از نگهدارى ایشان در رنج و تعب بى حد به سر مى برم وجدانا ناراحت و متأثرم». (1)
انتقال به بغداد هارون با دریافت نامه ى عیسى بن جعفر، دستور داد او را از بصره به بغداد منتقل سازند و تحت نظر مخصوص خود قرار دهند از این رو او را به یكى از آجودان‌هاى خاص خود به نام «فضل بن یحیى» سپرد تا مراقبت لازم در مورد او به عمل آورد.   فضل او را در یكى از اطاق‌هاى منزل خود جا داد و افراد خاصى به عنوان بررسى حالات روحى او و جاسوسى و گزارش تعیین نمود تا در امر او دقت و كنجكاوى بیشترى به عمل آورند. امام مشغول عبادت و اطاعت الهى بود اغلب روزها را روزه دار و شب ها را تا صبح به تهجد و شب زنده دارى مشغول بود و لحظه‌اى از عبادت و از راز و نیاز غفلت نداشت فضل نیز با مشاهده این اعمال و رفتار از وجدان خود شرمنده و متأثر گردید و نتوانست در مبارزه با خواست‌هاى وجدان بیش از حد اصرار ورزد و از این رو در زندگى امام توسعه داد و در تعظیم و تكریم و احترام و جلب رضایت او كوشید.
هارون در منطقه «رقه» به سر مى برد كه گزارش محبت ها و احترامات فضل را به او رساندند او از این عمل فضل، ناراحت گردید و به او نوشت: «این عمل تو بسیار ناگوار است تو مأموریت دارى كه با رسیدن نامه او را به قتل برسانى». فضل نامه را خواند ولى از اجراى دستور آن سرپیچى نمود.   خبر استنكاف فضل به هارون رسید او در نامه دیگرى به عباس بن محمد نوشت و در آن نامه متذكر شده بود كه از وضع موسى بن جعفر (علیه السلام) بررسى دقیق به عمل آورند اگر او در رفاهیت و آسایش به سر ببرد او را از فضل بن یحیى تحویل بگیرید. و در نامه ى دیگرى به سندى بن شاهك كه در پستى و فرومایگى نظیر نداشت نوشته بود كه با رسیدن نامه از اوامر و دستورهاى محمد بن عباس امتثال كامل بنماید. نامه رسان هر دو نامه را به محل خود رساند و دستگاه جاسوسى هارون به فعالیت افتاد و حقیقت را فاش ساخت و دستور صادر شد كه فضل بن یحیى احضار گردد او را در حضور سندى، عریان ساختند و صد تازیانه به بدن عریان او زدند و جریان را به هارون نوشتند.
هارون در ملاء عام اظهار داشت كه فضل از خلیفه سرپیچى نموده است و او را مورد لعن و تنفر علنى قرار داد و گفت: من او را لعن مى كنم و شما هم او را لعن كنید. مردم نا آگاه و غافل همگى با هارون هم صدا شدند.   این خبر به گوش یحیى بن خالد رسید فورا به حضور خلیفه شتافت و در مورد فضل به شفاعت پرداخت و اظهار نمود: او هنوز جوان است و تجربهء كافى ندارد. من مأموریت او را با كمال میل مى پذیرم و رضایت خاطر شما را فراهم مى سازم. هارون خوشحال گردید و از كوتاهى و قصور فضل گذشت و به مردم اعلام نمود فضل در یك مورد مرتكب مخالفت و سرپیچى شده است ولى او توبه كرد من او را عفو كردم و شما هم او را مورد عفو قرار دهید.   آن زبان بسته ها ! همگى گفتند ما دوستان كسى هستیم كه شما خلیفه او را دوست داشته باشید و دشمنان كسى هستیم كه شما دشمن مى دارید ! یحیى بن خالد با جمعى از مأموران عالى رتبه از «رقه» به طرف بغداد رهسپار گشت مردم به استقبال او شتافتند و از هر طرف دور او را گرفتند و در مورد مسافرت او پرسش ها كردند او به عنوان رد گم كنى اظهار داشت: من به عنوان تعدیل مالیات و نظارت بر امور كارگزاران خلیفه آمده ام و چند روز اول هم به این قبیل امور اشتغال ورزید ! ولى پس از چند روز سندى بن شاهك را به حضور خود خواست و دستور مخصوص هارون را در مورد قتل امام موسى (علیه السلام) به او اعلام نمود و او هم پذیرفت و در یكى از و عده‌هاى غذا، زهرى در طعام او وارد ساخت و به حضرت خوراند و برخى معتقدند كه زهر را در خرما قرار داد و به هر صورتى انجام پذیرفته باشد امام در اثر مسمومیت دچار تب شدید گردید كه فقط سه روز زنده بود. در روز سوم جان به جان آفرین تسلیم نمود و در راه تبلیغ احكام خدا به فیض شهادت نائل گردید. (2)   «كشى» در این باره مى گوید: عبد الله بن طاووس از امام رضا (علیه السلام) سوال نمود آیا راست است كه یحیى بن خالد پدرت امام موسى را مسموم ساخت. امام در پاسخ مى فرماید: «آرى او پدرم را با سى خرماى زهر آغشته، مسموم ساخت». (3)   در برخى از تواریخ به جاى یحیى، فضل بن یحیى آمده است و ترتیب مسمومیت آن بزرگوار را چنین نوشته اند كه: «در زندان هر روز، فضل بن یحیى غذا مى آورد روز چهارم در اثر میل غذا مریضى سخت به امام دست داد دكتر نصرانى را حاضر ساختند از حال امام پرسش نمود امام حال پاسخ دادن نداشت. پس او در اثر اصرار طبیب دست خود را نشان داد كه در اثر مسمومیت كبود شده بود». و فرمود: علت مرض من، همین است. طبیب برگشت و گفت: «خدا بهتر آگاه است شما چه نوع با او رفتار كرده اید ؟   «برخى دیگر معتقدند كه سندى بن شاهك با دستور هارون اقدام به این عمل كرده است هر چند نحوه ى مسمومیت آن بزرگوار مورد بحث و گفتگو و اقع شده است ولى آنچه قطعى و مسلم بوده است اینكه امام در اثر مسمومیت در زندان به فیض شهادت نائل آمده است.     پی نوشت: 1. ارشاد مفید، ص 251، نجف - نور الابصار، شبلنجى، ص 104 - ابن صباغ در اسعاف الراغبین، ص 148. 2. داستان مسمومیت امام را از مورخین اهل سنت: علامه ابن صباغ مالكى در الفصول المهمه ص 220. شبلنجى در نور الابصار، ص 491 - ابن صباغ مالكى در اسعاف الراغبین، ص 148 - ابن حجر هیثمى در الصواعق المحرقه، ص 191 - سید محمد عبد الغفار در ائمة الهدى، ص 111، مسعودى در مروج الذهب، ج 3، ص 365 نقل نموده اند در آن كتاب اخیر مى افزاید: موسى بن جعفر (ع) در پانزدهمین سال حكومت هارون، در سن 54 سالگى در بغداد به صورت مسموم در گذشت. 3. كشى، ص 57. .................................................................................................................   فضایل اخلاقی و معنوی امام کاظم علیه السلام: صفات و فضائلى كه اكنون در این بخش مى آوریم در دیگر پیشوایان هم وجود داشته است چه ظاهر شده باشد یا نه.
احسان به دشمن احسان و نیكى كردن به دوستان كار سهل و آسانى است چون در آنان امید عوض یا حس إشباع حب ذات و خود دوستى نهفته است و بالأخره او دوست و همكار محسوب مى گردد. ولى كمال كرم و سخاء در آنست كه انسان دوست و دشمن را در موقع نیاز، برابر به حساب آورد و تنها خدا را مقصد و مقصود خود قرار دهد.     این برنامه در زندگى امام (صلى الله علیه و آله) بارها اتفاق افتاده است كه تنها به نقل داستان زیر بسنده مى كنیم: «در شهر مدینه مردى گمنام و فرومایه‌اى به سر مى برد كه با امام (علیه السلام) عداوت شدید و كینهء قلبى دیرینه داشت. حكومت وقت و ایادى او نیز او را تحریك و از عملیات او پشتیبانى مى نمود و او را وا مى داشت هر كینه اى كه در دل دارد در حق خاندان پیامبر و نوادگان على (علیه السلام) روا دارد این مرد اصرار مى ورزید كه كینه ى دیرینه و زهرآگین خود را منحصرا بر دامان موسى بن جعفر (علیه السلام) سرشناس ترین فرد خاندان علوى بریزد.     كار تعدى و بیدادگرى این فرومایه به جائى رسید كه چند تن از یاران پیشواى هفتم اجازت طلبیدند كه با ریختن خون او، دفتر این حكایت ننگین را بشویند. آنان اصرار داشتند امام اجازت دهند تا با یك ضرب شمشیر كار این فاجر خبیث را براى همیشه بسازند و خود را از آزار زبان و طعن او راحت سازند.
  امام هر گاه كه این درخواست را از یاران خود مى شنید با لحن پرخاش آمیزى آنان را از این كار باز مى داشت و مى فرمود: «من خود او را تنبیه خواهم نمود».   روزى بى آنكه كسى را امام همراه خود بردارد بر قاطر، «مركب اختصاصى» خود نشست و به سراغ آن مرد رفت و از و ضع او اطلاع گرفت. به عرض رساندند او در حومهء مدینه در كشتزار خود مشغول كشاورزى است امام به سوى مزرعه ى او رفت، و بدون رعایت آئین كشت و كار قاطر سوارى خود را از میان گندمها عبور داد. آن مرد كه از دور این سوار بزرگوار را شناخته بود فریاد كشید: چه مى كنى ؟ كجا مى آئى ؟ امام (علیه السلام) بى آنكه به این فریادها پاسخ گوید همچنان پیش مى رفت تا به در كومهء او رسید و در آنجا از مركب خود پیاده شد و بر دشمن كینه توز و نادان خود سلام كرد و با خنده و خوشرویى فرمود:   - خوب حالا بگو از این بى احتیاطى من مزرعه ى شما چقدر خسارت دید ؟ مردك كه هنوز اخمهایش باز نشده بود گفت: صد سكه طلا. - بگو ببینم از این مزرعه چقدر امید سود و بهره‌دارى ؟ مرد با لحن تلخ و تندى گفت: من كه غیب نمى دانم. - فرمود: من هم از غیب سوال نكردم. مرد فكرى كرد و گفت: دویست سكه طلا. در این هنگام امام كیسه اى از جیب خود بیرون كشید و در دامان آن مرد سرازیر كرد كه محتواى سیصد سكه ى طلا بود. امام فرمود: این بهره اى كه امیدوار بودى از مزرعه ات بدست آورى مى بینى كه مزرعهء تو هنوز همچنان باقى است و من امیدوارم كه خداوند متعال امید تو را از این مزرعه باز آورد.  
آن مرد كه در برابر این كرم و بخشش و در مقابل این ماجرا، متحیر و بهت زده مانده بود از جا برخاست و با انكسار و مذلت خود را به پاى آن بزرگوار افكند و دیگر از شرم نتوانست سر بردارد و در چشم امام (علیه السلام) بنگرد.   عصر آن روز كه یاران امام (علیه السلام) آن مرد را در مسجد پیامبر در مدینه دیدند كه دربارهء امام مى گفت: الله أعلم حیث یجعل رسالته: «خداوند آگاه و دانا است كه پیشوائى را به چه كسى و اگذارد». (1) اینها نمونه هائى چند از عطایا و بخشش‌هاى امام (علیه السلام) بود كه بیان گردیده است و همیشه مى فرمود: «یكى از عوامل مغفرت و بخشش الهى، اطعام غذا در راه خدا است».     سپاس براى فراغت امام موسى بن جعفر (علیه السلام) هنگامى كه به دستور ستمگر عصر و طاغوت وقت، هارون رشید به جرم حق گوئى و دفاع از حقیقت، دستگیر و روانهء زندان شد، به خاطر فراغت و دستیابى به فرصت بیشتر براى عبادت و سپاس پروردگار سجده ى طولانى به جا مى آورد و در حال سجده این چنین عرضه مى داشت: «بار الها ! من بارها از درگاه تو مسئلت مى داشتم كه براى عبادت، فراغتى به من عنایت فرمائى تا به اطاعت و فرمان تو قیام ورزم از اینكه اكنون درخواست مرا اجابت فرموده اى در برابر چنین توفیقى سپاسگزارم». (3)   در بیشترین اوقات دعاى آن حضرت با این كلمات آغاز مى گردید: «اللهم انى اسئلك الراحة عند الموت، و المغفرة بعد الموت، و العفو عند الحساب». (4) بار خدایا ! من به هنگام مرگ آسایش و راحتى، و پس از مرگ غفران و آمرزش، به هنگام بررسى حساب، عفو و گذشت از درگاه تو مسئلت مى دارم !»    
سفرهاى حج آن بزرگوار مسافرت‌هاى حج آن بزرگوار كه معمولا 24 تا 25 روز طول مى كشید به صورت پیاده انجام مى پذیرفت با آن كه و سائل سوار شدن از هر نظر فراهم بود چون سوارى‌ها و اسب‌هاى راهوار پیش روى آن حضرت كشانده مى  شد و این خود مى رساند كه علاقه و اخلاص آن بزرگوار به مظاهر توحید و عبادت تا چه حدى بوده است.   امام، چهار بار به صورت خانوادگى به بیت الله الحرام رهسپار شدند و در آن سفرهاى خانوادگى على بن جعفر برادر ارجمندش نیز حضور داشت و ملتزم ركاب امام و مفتخر به امتثال او امر او بود و چندین بار هم تنها و بدون عائله و خانواده، به سفر حج رفتند.   روش مسافرت‌هاى آن حضرت به این ترتیب بود كه معمولا از معاشرت و اختلاط با مردم كه موجب تضییع فرصت گرانبها مى گردد احتراز مى ورزید فقط و فقط به عبادت و سازندگى نفس، و تصفیه خویشتن و تفكر در عظمت خالق مى پرداخت و در این سیر و سلوك و اندیشه ها بود كه از خود بى خود مى گشت و راه تقرب و و صال بیشتر را مى جستند كه عالیترین و لذت بخش ترین حالات یك فرد با ایمان و مخلص است.   داستان ملاقات او با شقیق بلخى كه در بخش آراء و گفته‌هاى دیگران آمده است گویاى این حالت سیر و سفر روحانى است. وى در پایان ملاقات خود طبق دریافت‌هاى خود اعتراف نمود كه: «موسى بن جعفر یكى از اوتاد و ابدال روزگار مى باشد». (5)
امام در یكى از دعاهاى حج خود مى گوید: «انت شربى اذا ظمئت من الماء، و قوتى اذا اردت طعاما الهى ! و سیدى ! مالى سواك فلا تعدمنیها». خدایا ! همه چیز و همه زندگى من تو هستى و جز تو خواسته و پناه دیگرى ندارم.       تلاوت و انس با قرآن او عاشق قرآن و فانى در اجراى احكام و محتویات آن بود و لحظه‌اى از این امر غفلت  نداشت قرآن را با صداى خوش و لحن زیبا و آواز دلربا و آهنگ روحانى و معنوى به صورت بریده، بریده تلاوت مى فرمود.     جذبه‌هاى صداى او، رهگذران و مستمعین را از راه باز مى داشت و تحت تأثیر خاص خود قرار مى داد گاهى آنان را به گریه و ناله مى افكند. در اثر ممارست دائم با قرآن و عبادت‌ها و مناجات‌هائى كه داشت مردم مدینه در میان خود او را به «زین المتهجدین» یعنى زینت شب زنده داران و عبادت كنندگان لقب داده بودند و با آن لقب میان مردم شهرت یافته بود. (6)  
عنایت خاص امام به تلاوت و ممارست قرآن و آیات نورانى الهى از یك حقیقت بزرگ پرده بر مى دارد و آن این كه قرآن از دیدگاه اهل بیت (علیه السلام) در مقام عظمت و اهمیت والاترى قرار دارد كه ما هنوز به آن حقیقت نرسیده ایم آنان بهتر از همگان مى دانند كه قرآن چه تأثیر شگرف و فوق العاده اى در زندگى روحى و اجتماعى مردم مى تواند داشته باشد. اگر محتویات و احكام آن در میان مردم پیاده گردد چه زندگى سعادت بخش و با صفائى در میان آنان حكم فرما خواهد بود. مردان حدیث و روایت به اتفاق آراء اعتراف كرده اند كه قهرمان گفتار ما در پرهیز كارى و پرستش حق و عبادت شبانه روزى خداوند عالم، و در عنایت و توجه به قرآن در عصر خود بى همتا و بى نظیر بود و كمتر شبى در عمر پر بركتش، سپرى مى گردید كه سر بر بالین استراحت و اسایش بنهد و آسوده و غافل در بستر استراحت بیارامد و از عبادت و نیایش و از قرائت و تلاوت آیات، غفلت و كوتاهى داشته باشد.       تفقد از مخلوق در برنامه‌هاى عبادت و بندگى امام (علیه السلام) عبادت ویژه اى هم گنجانده شده بود كه محض خشنودى خدا، و جلب رضایت و رفاه مخلوق صورت مى گرفت كه از نظر اهمیت كمتر از سجده‌هاى طولانى آن بزرگوار نبود و آن تفقد از مستمندان و رسیدگى به و ضع درماندگان، در دل شب ها بود بى آنكه خود آنان متوجه عامل این تفقدها گردند.   شیخ مفید در این باره مى نویسد: «او شبانه از فقراء و مستمندان شهر مدینه، تفقد و دل جوئى به عمل مى آورد و در زنبیل مخصوص پول و مواد غذائى به منازل و كلبه‌هاى آنان حمل مى كرد، و به ترتیبى در اختیار آنان قرار مى داد كه گاهى خودشان هم نمى دانستند كه این كمك ها از كدام شخص و از كدام ناحیه، صورت گرفته است؟» (7)     تواضع و فروتنى امام موسى بن جعفر (علیه السلام) بر مرد سیاه چهره و بد منظرى گذر كرد و بر وى سلام نمود و كنارش نشست مدتى با او سخن گفت سپس آمادگى خود را در قضاى حوائج او اعلام فرمود. بعضى كه ناظر جریان بودند عرض كردند یابن رسول الله ! آیا با چنین شخصى مى نشینى و از حوائج او سوال مى كنى ؟ حضرت در جواب فرمود: «این مرد سیاه چهره بنده ایست از بندگان خدا و برادرى است از برادران، به حكم كتاب خدا، همسایه اى است با ما در بلاد خدا، حضرت آدم بهترین پدران، آئین اسلام والاترین ادیان ما و او را به هم ربط داده است».(8)
  در راه امر به معروف روش تبلیغ و راه و رسم امر به معروف و نهى از منكر امام (علیه السلام) شیوه ى مخصوصى داشت كه امكان نداشت نفس گرم و مسیحائى او بر قلب مستعدى دمیده گردد و او از گناه خود بر نگردد. داستان زیر مى تواند نمونه بارزى از این مقوله به شمار آید. «بشربن حارث حافى» از هل مرو بود، مدتى از عمرش را به گناهكارى و شهوات غیر مشروع گذراند روزى حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) از كوچه اى كه خانه ى بشر در آن بود، عبور مى فرمود، موقعى كه به درب خانه ى بشر رسید اتفاقا در باز شد و یكى از كنیزكان بشر از خانه بیرون آمد كنیز حضرت را شناخت و آن حضرت هم مى دانست كه این خانه بشر است.   از كنیز سوال فرمود: آقاى تو آزاد است یا بنده ؟ پاسخ داد: آزاد است. فرمود: چنین مى نماید كه گفتى، زیرا اگر بنده بود به شرائط بندگى عمل مى كرد و از آقاى خود اطاعت مى نمود. حضرت این سخن را فرمود و راه خود را در پیش گرفت.   كنیز به خانه برگشت و گفته ى امام را براى بشر بازگو كرد. سخن حضرت در نهاد وجود او طوفانى برپا كرد و سخت منقلبش نمود با عجله ى تمام از جا برخاست و با پاى برهنه از خانه بیرون دوید و خود را به آن امام رساند و اعتذار نمود با دست مبارك او توبه كرد و گناهان خود را ترك گفت و راه و رسم اطاعت و بندگى را پیش گرفت.   چون موقعى كه به حضور امام شرفیاب شد و توبه كرد پا برهنه بود به احترام حفظ لحظه ى سعادت بخش، تا پایان عمر كفش نپوشید و همیشه با پاى برهنه راه مى رفت، لذا معروف شد به بشر حافى: یعنى پابرهنه. (9)   چون امام و رسم تبلیغ را مى دانست كه با چه زبانى با فرد آلوده، سخن گوید بُشرى كه چندین سال با گناه و ناپاكى آلوده بود با یك جملهء كوتاه او را متنبه ساخت و چنان منقلب نمود كه از گذشته ى خود استغفار نمود و باقیماندهء عمر خود را با پاكى و درستكارى سپرى ساخت و یكى از مردان نامى و معروف تاریخ گردید به حدى كه خطیب بغدادى در تاریخ خود از یكى از علماى آن عصر به نام ابراهیم حربى نقل مى كند كه او گوید: «شهر بغداد عاقل تر و متین‌تر از بشر بن حارث را در خود نپرورانده است گوئى كه در هر موى او عقل و تدبیرى، نهفته است». (10)   پی نوشت: 1. ابن شهر آشوب، المناقب ج 2، ص 379. 2. شیخ مفید، ارشاد مفید ص 277. 3. تفصیل داستان مزبور در كتاب‌هاى: اخبار الدول، ص 112 - مختار صفوة الصفوة، ص 153 احقاق الحق، ج 12 و دیگر منابع تاریخى و حدیثى آمده است، مراجعه گردد. 4. المجالس السنیه، ج 2، ص 527 - ارشاد مفید، ص 260. 5. ارشاد مفید، ص 277. 6. روى عن موسى بن جعفر (ع) انه مربرجل من اهل السواد رمیم المنظر فسلم علیه و نزل عنده و حادثه طویلا ثم عرض نفسه فی القیام بحاجة ان عرضت له. فقیل یا بن رسول الله ! أتنزل الى هذه ثم تسأله عن حوائجه و هو الیك أحوج. فقال (ع): عبد من عبیدالله و أخ فی كتاب الله و جار فی بلادالله یجمعنا و ایاه خیر الأباء آدم و أفضل الأدیان، الأسلام.  

    زیارت  فضيلت زيارت كاظمين در فضيلت و كيفيّت زيارت كاظمين يعنى امام موسى كاظم و امام محمّد تقى عليهماالسلام و ذكر مسجد بُراثا و زيارت نوّاب اربعة رضى الله عنه و زيارت جناب سلمان رضى الله عنه و مشتمل است بر چند مطلب :   مطلب اوّل در فضيلت و كيفيّت زيارت كاظمين عليهماالسلام است بدانكه از براى زيارت اين دو امام معصوم عليهماالسلام فضل بسيارى ذكر شده و در اخبار كثيره وارد شده كه زيارت امام موسى عليه السلام مثل زيارت حضرت رسول صلى الله عليه و آله است و در روايتى است كه هر كه او را زيارت كند مثل آنست كه زيارت كرده باشد حضرت رسول صلى الله عليه و آله و اميرالمؤ منين عليه السلام را و در روايت ديگر مثل آنست كه امام حسين عليه السلام را زيارت كرده باشد و در حديث ديگر هر كه او را زيارت كند بهشت از براى اوست .   و شيخ جليل محمد بن شهرآشوب در مناقب از تاريخ بغداد نقل كرده كه خطيب مؤلّف آن كتاب به سند خود از علىّ بن خلال نقل نموده كه گفت هيچ امر دشوارى مرا رُو نداد كه بعد از آن بروم به نزد قبر حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام و متوسّل به آن جناب شوم مگر آنكه خدا آن را از براى من آسان كرد و نيز گفته كه ديده شد در بغداد زنى كه مى دويد پس به او گفتند كه بكجا مى روى گفت بسوى قبر موسى بن جعفرعليه السلام كه دعا كنم براى پسرم كه او را حبس كرده اند مردى حنبلى مذهب در آنجا حاضر بود استهزاء كرد به آن زن و گفت پسرت در زندان مُرد آن زن گفت خداوندا از تو سؤ ال مى كنم به حقّ آن كسى كه او را در زندان شهيد كردند كه مرادش همان حضرت است كه قدرت خود را به من بنمائى ناگاه پسر آن زن را رها كردند و پسر آن مرد حنبلى را كه استهزاء كرده بود به جنايت او گرفتند و شيخ صدوق از ابراهيم بن عقبه روايت كرده كه گفت نوشتم به خدمت امام علىّ نقى عليه السلام و در نامه سؤ ال كرده بودم از زيارت ابى عبداللّه الحسين عليه السلام و از زيارت امام موسى و امام محمّد تقى عليه السلام يعنى آنكه كدام يك از اين دو زيارت بهتر است پس حضرت در جواب مرقوم فرموده بودند ابوعبداللّه عليه السلام مقدّم است و زيارت اين دو معصوم جامعتر وثوابش بزرگتراست.   دانلود زیارتنامه باب الحوائج موسی بن جعفر علیه السلام     كيفيت زيارت كاظمين عليهماالسلام وامّا كيفيت زيارت كاظمين عليه السلام پس بدانكه زيارات درآن حرم شريف بعضى مختصّ است به هر يك ازآن دو بزرگوار و بعضى مشترك مابين آن دو امام است امّا زيارت مختص به امام موسى عليه السلام پس چنانكه سيّد بن طاوس در مزار نقل نموده آن است كه چون خواستى آن حضرت را زيارت كنى سزاوار است كه غسل كنى پس روانه شوى به زيارت با تاءنّى و وقار همين كه به در حرم رسيدى بايست و بگو:
اَللَّهُ اَكْبَرُ اَللَّهُ اَكْبَرُ لا اِلهَ اِلا اللَّهُ وَاللَّهُ اَكْبَرُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلى هِدايَتِهِ
خدا بزرگتر است (از توصيف ) معبودى نيست جز خدا و خدا بزرگتر است ستايش خداى را براى راهنمائى كردنش
لِدينِهِ وَالتَّوْفيقِ لِما دَعا اِلَيْهِ مِنْ سَبيلِهِ اَللّهُمَّ اِنَّكَ اَكْرَمُ مَقْصُودٍ
(ما را) به دين خود و توفيق دادنش به اجابت دعوت او بدان راهى كه او خواست خدايا تو بزرگوارترين مقصود
وَاَكْرَمُ مَاْتِىٍّ وَقَدْ اَتَيْتُكَ مُتَقَرِّباً اِلَيْكَ بِابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ
وكريمترين كسى هستى كه بدرگاهش آيند و من به درگاهت آمده ام و تقرب جويم به پيشگاهت بوسيله فرزند دختر پيامبرت كه درودهاى
وَعَلى آباَّئِهِ الطّاهِرينَ وَاَبْناَّئِهِ الطَّيِّبينَ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ
تو بر او و بر پدران پاك و فرزندان پاكيزه اش باد خدايا درود فرست بر محمد
وَآلِ مُحَمَّدٍ وَلا تُخَيِّبْ سَعْيى وَلا تَقْطَعْ رَجآئى وَاجْعَلْنى عِنْدَكَ
و آل محمد و نوميد مكن كوششم را و قطع مكن اميدم را و قرارم ده در نزد خودت
وَجيهاً فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبينَ
آبرومند در دنيا و آخرت و از مقربان درگاهت     پس داخل شو و مقدّم دار پاى راست خود را و بگو:
بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ وَفى سَبيلِ اللَّهِ وَعَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ
به نام خدا و به يارى خدا و در راه خدا و بر كيش رسول خدا
صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لى وَلِوالِدَىَّ وَلِجَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ
صلى اللّه عليه و آله خدايا بيامرز مرا و پدر و مادرم را و همه مردان و زنان با ايمان را

  پس همين كه رسيدى به در قبّه شريفه بايست و اذن طلب كن و بگو :
ءَاَدْخُلُ يا رَسُولَ اللَّهِ ءَاَدْخُلُ يا نَبِىَّ اللَّهِ ءَاَدْخُلُ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللَّهِ
آيا داخل شوم اى رسول خدا آيا داخل شوم اى پيامبر خدا آيا داخل شوم اى محمد بن عبداللّه
ءَاَدْخُلُ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ ءَاَدْخُلُ يا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ ءَاَدْخُلُ يا اَباعَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنَ
آيا داخل شوم اى امير مؤ منان آيا داخل شوم اى ابامحمد حسن (مجتبى ) آيا داخل شوم اى ابا
 ءَاَدْخُلُ يا اَبا مُحَمَّدٍ عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ءَاَدْخُلُ يا اَباجَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي
عبداللّه الحسين آيا داخل شوم اى ابا محمد على بن الحسين (زين العابدين ) آيا داخل شوم اى ابا
 ءَاَدْخُلُ يا اَبا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ءَاَدْخُلُ يا مَوْلاىَ
جعفر محمد بن على آيا داخل شوم اى ابا عبداللّه جعفر بن محمد آيا داخل شوم اى
 يا اَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ءَاَدْخُلُ يا مَوْلاىَ يا اَبا جَعْفَرٍ
مولاى من اى اباالحسن موسى بن جعفر آيا داخل شوم اى مولاى من اى ابا جعفر
ءَاَدْخُلُ يا مَوْلاىَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي
آيا داخل شوم اى مولاى من محمد بن على     پس داخل شو و چهار مرتبه بگو:
اَللَّهُ اَكْبَرُ
خدا بزرگتر است   پس بايست مقابل قبر و قبله را پشت كتف خود قرار بده پس بگو:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا
سلام بر تو اى
ولِىَّ اللَّهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللَّهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ اَلسَّلامُ
نماينده خدا و فرزند نماينده اش سلام بر تو اى حجت خدا و فرزند حجت او سلام
عَلَيْكَ يا صَفِىَّ اللَّهِ وَابْنَ صَفِيِّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمينَ اللَّهِ وَابْنَ اَمينِهِ
بر تو اى برگزيده خداوند و فرزند برگزيده اش سلام بر تو اى امين خدا و فرزند امين او
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللَّهِ فى ظُلُماتِ الاَْرْضِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اِمامَ
سلام بر تو اى نور خدا در تاريكيهاى زمين سلام بر تو اى پيشواى
الْهُدى اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلَمَ الدّينِ وَالتُّقى اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خازِنَ
هدايت سلام بر تو اى پرچم دين و تقوى سلام بر تو اى خزينه دار
عِلْمِ النَّبِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خازِنَ عِلْمِ الْمُرْسَلينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا
علم و دانش پيمبران سلام بر تو اى خزينه دار علم و دانش رسولان سلام بر تو اى
نآئِبَ الاَْوْصِيآءِ السّابِقينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْوَحْىِ الْمُبينِ
نايب اوصياء پيشين سلام بر تو اى معدن وحى آشكار
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْعِلْمِ الْيَقينِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْبَةَ عِلْمِ
سلام بر تو اى دارنده دانش يقينى سلام بر تو اى گنجينه دانش پيمبران
الْمُرْسَلينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الاِْمامُ الصّالِحُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا
مرسل سلام بر تو اى امام شايسته سلام بر تو اى
الاِْمامُ الزّاهِدُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الاِْمامُ الْعابِدُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا
امام پارسا سلام بر تو اى امام عابد سلام بر تو اى
الاِْمامُ السَّيِّدُ الرَّشيدُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمَقْتُولُ الشَّهيدُ اَلسَّلامُ
امام بزرگ و رشيد سلام بر تو اى كشته شهيد (راه حق ) سلام
عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَابْنَ وَصِيِّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ مُوسَى
بر تو اى فرزند رسول خدا و فرزند وصى آن حضرت سلام بر تو اى سرور من اى موسى
بْنَ جَعْفَرٍ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ اَشْهَدُ اَ نَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ عَنِ اللَّهِ ما حَمَّلَكَ
بن جعفر و رحمت خدا و بركاتش گواهى دهم كه براستى تو رساندى از جانب خداوند آنچه را به عهده داشتى
وَحَفِظْتَ مَا اسْتَوْدَعَكَ وَحَلَّلْتَ حَلالَ اللَّهِ وَحَرَّمْتَ حَرامَ اللَّهِ وَاَقَمْتَ
و محافظت كردى از آنچه به تو سپرده بود و حلال كردى حلال خدا را و حرام كردى حرام خدا را و بپاداشتى
اَحْكامَ اللَّهِ وَتَلَوْتَ كِتابَ اللَّهِ وَصَبَرْتَ عَلَى الاَْذى فى جَنْبِ اللَّهِ
احكام خدا را و تلاوت كردى (به حق ) كتاب خدا را و شكيبا بودى بر آزار خلق در راه خدا
وَجاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ حَتّى اَتيكَ الْيَقينُ وَاَشْهَدُ اَنَّكَ مَضَيْتَ
و جهاد كردى در راه خدا آنطور كه بايد تا مرگت فرا رسيد و گواهى دهم كه تو برفتى
عَلى ما مَضى عَلَيْهِ آبآؤُكَ الطّاهِرُونَ وَاَجْدادُكَ الطَّيِّبُونَ الاَْوْصِيآءُ
به همان راهى كه رفتند بدان راه پدران پاك و اجداد پاك سرشتت آن اوصياى
الْهادُونَ الاَْئِمَّةُ الْمَهْدِيُّونَ لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلى هُدىً وَلَمْ تَمِلْ مِنْ
راهنما و آن پيشوايان راه يافته ترجيح ندادى گمراهى را بر هدايت و متمايل نگشتى از
حَقٍّ اِلى باطِلٍ وَاَشْهَدُ اَ نَّكَ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلاَِميرِ الْمُؤْمِنينَ
حق بسوى باطل و گواهى دهم كه تو براستى خيرخواهى كردى براى خدا و پيامبرش و براى امير مؤمنان
وَاَنَّكَ اَدَّيْتَ الاَْمانَةَ وَاجْتَنَبْتَ الْخِيانَةَ وَاَقَمْتَ الصَّلوةَ وَآتَيْتَ
و تو بخوبى امانت را پرداختى و از خيانت دورى گزيدى و بپاداشتى نماز را و بدادى
الزَّكوةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَعَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً
زكات را و امر كردى به معروف (و كار نيك ) و جلوگيرى كردى از كار زشت و پرستش كردى خدا را از روى اخلاص
مُجْتَهِداً مُحْتَسِباً حَتّى اَتيكَ الْيَقينُ فَجَزاكَ اللَّهُ عَنِ الاِْسْلامِ وَاَهْلِهِ
و كوشش و پاداش جوئى تا آنگاه كه مرگت فرا رسيد، خداوند پاداش نيكويت دهد از اسلام و مسلمين
اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَاَشْرَفَ الْجَزآءِ اَتَيْتُكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ زآئِراً عارِفاً
بهترين پاداشها و شريف ترين پاداشهاى نيك را، آمده ام به نزدت اى فرزند رسول خدا براى زيارتت در حالى كه شناساى
بِحَقِّكَ مُقِرّاً بِفَضْلِكَ مُحْتَمِلاً لِعِلْمِكَ مُحْتَجِباً بِذِمَّتِكَ عآئِذاً بِقَبْرِكَ
به حق تواءم و فضيلتت را اقرار دارم و بار دانشت را تحمل كرده و در پرده پيمانت محجوب گشته و به قبرت پناه آورده
لاَّئِذاً بِضَريحِكَ مُسْتَشْفِعاً بِكَ اِلَى اللَّهِ مُوالِياً لاَِوْلِي آئِكَ مُع ادِياً
به ضريحت پناهنده گشته ام و تو را بدرگاه خدا شفيع گرفته ام دوستدار دوستانت هستم و دشمن
لاَِعْدآئِكَ مُسْتَبْصِراً بِشَاءْنِكَ وَبِالْهُدَىَ الَّذَّى اَنْتَ عَلَيْهِ عالِماً
دشمنانت بينايم به شاءن و مقامت و بدان هدايت و راهنمائى كه تو برآنى و دانايم
بِضَلالَةِ مَنْ خالَفَكَ وَبِالْعَمَى الَّذى هُمْ عَلَيْهِ بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى
به گمراهى آنكس كه با تو مخالفت كرد و به گمراهى آن وضعى كه بدان گرفتارند، پدر و مادرم
وَنَفْسى وَاَهْلى وَمالى وَوَلَدى يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَتَيْتُكَ مُتَقَرِّباً
و خودم و خاندان و مال و فرزندانم به قربانت اى فرزند رسول خدا آمده ام به درگاهت تا تقرب جويم
بِزِيارَتِكَ اِلَى اللَّهِ تَعالى وَمُسْتَشْفِعاً بِكَ اِلَيْهِ فَاشْفَعْ لى عِنْدَ رِبِّكَ
بوسيله زيارت تو بدرگاه خداى تعالى و شفيع گيرم تو را به پيشگاهش پس شفاعت مرا بكن در نزد پروردگارت
لِيَغْفِرَ لى ذُنُوبى وَيَعْفُوَ عَنْ جُرْمى وَيَتَجاوَزَ عَنْ سَيِّئاتى وَيَمْحُوَ
تا بيامرزد گناهانم را و در گذرد از جرم و تقصيرم و ناديده انگارد اعمال بدم را و محو كند
عَنّى خَطيئاتى وَيُدْخِلَنِى الْجَنَّةَ وَيَتَفَضَّلَ عَلَىَّ بِما هُوَ اَهْلُهُ وَيَغْفِرَ
خطاهايم را و داخل بهشتم گرداند و تفضل كند بر من بدانچه او شايسته آنست و بيامرزد
لى وَلاِبائى وَلاِِخْوانى وَاَخَواتى وَلِجَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ
مرا و پدران و برادران و خواهرانم را و همه مردان و زنان با ايمانى را كه
فى مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها بِفَضْلِهِ وَجُودِهِ وَمَنِّهِ
در خاورهاى زمين و باخترهاى آنند به فضلش و به جود و احسانش     پس بيانداز خودرا بر قبر و ببوس آنرا و بگذار دو طرف روى خود را بر آن و دعا كن به آنچه مى خواهى پس برگرد به جانب سر و بگو:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ يا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَرَحْمَةُ
سلام بر تو اى مولا و سرور من اى موسى بن جعفر و رحمت
اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّكَ الاِْمامُ الْهادى وَالْوَلِىُّ الْمُرْشِدُ وَاَنَّكَ مَعْدِنُ
خدا و بركاتش گواهى دهم كه توئى پيشواى راهنما و سرپرست ارشاد كننده و توئى معدن
التَّنْزيلِ وَصاحِبُ التَّاْويلِ وَحامِلُ التَّوْريةِ وَالاِْنْجيلِ وَالْعالِمُ
تنزيل (قرآن ) و داراى (علم ) تاءويل و دارنده تورات و انجيل و دانشمند
الْعادِلُ وَالصّادِقُ الْعامِلُ يا مَوْلاىَ اَنَا اَبْرَءُ اِلَى اللَّهِ مِنْ اَعْدآئِكَ
عادل و راستگوى عامل (به احكام دين ) اى مولا و سرور من بيزارى جويم من بدرگاه خدا از دشمنانت
وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ بِمُوالاتِكَ فَصَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَعَلى آبآئِكَ
و تقرب جويم به پيشگاه خداوند بوسيله دوستى تو درود خدا بر تو و بر پدران
وَاَجْدادِكَ وَاَبْنآئِكَ وَشيعَتِكَ وَمُحِبّيكَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ
و اجداد و فرزندان و شيعيان و دوستانت و رحمت خدا و بركاتش
پس دو ركعت نماز زيارت بكن بخوان در آن سوره يسَّ و الرّحمن يا هر چه آسان باشد از قرآن پس دعا كن به آنچه مى خواهى   مفاتیح الجنان ..................................................................................................................   مقتل الصادق: سید بن طاووس (ره) در کتاب شریف «مهج الدعوات» فصل «ادعیه امام صادق علیه السلام » چنین مى ‏نویسد: منصور در دوران حکومتش هفت بار امام صادق علیه السلام را نزد خود احضار کرده است؛ گاهى در مدینه و در ربذه به هنگام عزیمت حج و دیگر بار در کوفه و بغداد ، و در همه این جریانات تصمیم بر قتل امام داشت و در تمام این جریانات با امام بدرفتارى کرده و با وى سخن ناروا گفته است. در اینجا یکی از این وقایع تأسف برانگیز را از کتاب شریف «منتهی الآمال» اثر مرحوم شیخ عباس قمی (ره) نقل می کنیم.
    روزى منصور در قصر خود نشست و هر روز كه در آن قـصـر شـوم مى نشست آن روز را «روز ذبح» مى گفتند؛ زیرا كه نمى نشست در آن عـمـارت مـگـر براى قتل و سیاست.و در آن ایام حضرت صادق علیه السلام را از مـدیـنه طلبیده بود و آن حضرت داخل شده بود. چون شب شد و مقداری از شب گذشت ربیع را طـلبـیـد و گـفت: ... بـرو و جـعـفـر بن محمّد را در هر حالتى كه یافتی بیاور و نگذار كه هیئت و حالت خود را تغییر دهد. ربیع گفت: بیرون آمدم و گفتم «اِنّا للّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راَجِعُونَ»  هلاك شدم ؛ زیرا كه اگـر آن حـضـرت را در ایـن وقـت بـه نزد منصور بیاورم با این شدت و غضبى كه او دارد البته آن حضرت را هلاك مى كند و آخرت از دستم مى رود و اگر نیاورم مرا مى كشد و نسل مرا بر مى اندازد و مالهاى مرا مى گیرد، پس مردد شدم میان دنیا و آخرت و نفسم بـه دنـیـا مـایـل شد و دنیا را بر آخرت اختیار كردم.  
محمّد پسر ربیع گفت كه چون پدرم بـه خـانـه آمـد مـرا طـلبـیـد و مـن از هـمـه پـسـرهـاى او سـنـگـیـن دل تـر بـودم پس گفت برو به نزد جعفر بن محمّد و از دیوار خانه او بالا برو و بى خبر بـه سـراى او داخـل شـو، بـه هـر حـالى كـه او را یـافتى بـیـاور. پـس آخـر شـب بـه مـنـزل آن حـضـرت رسـیـدم و نـردبـانـى گـذاشـتـم و به خانه او بى خبر درآمدم دیدم كه پـیـراهـنـى پـوشـیـده و دسـتـمـالى بـر كـمـر بـسـتـه و مـشـغـول نـمـاز اسـت، چـون از نـمـاز فـارغ شد گفتم بیا كه خلیفه تو را مى طلبد، فرمود: بـگذار كه دعا بخوانم و جامه بپوشم ، گفتم نمى گذارم فرمود كه بگذار بروم و غسلى بكنم و مهیاى مرگ گردم، گفتم اجازه ندارم و نمى گذارم، پس آن مرد پیر ضعیف را كه بیشتر از هـفـتـاد سـال از عـمـرش گـذشته بود با یك پیراهن و سر و پاى برهنه از خانه بیرون آوردم، چون پاره اى راه آمد ضعف بر او غالب شد و من رحم كردم بر او و بر اسب خـود سـوار كـردم و چـون به در قصر خلیفه رسیدم شنیدم كه با پدرم مى گفت: واى بر تو اى ربیع ! دیر كرد و نیامد.     پس ربیع بیرون آمد و چون نظرش بر امام علیه السلام افـتـاد و او را با این حالت مشاهده كرد گریست! زیرا ربیع اخلاص زیادی خدمت حضرت داشت و آن بزرگوار را امام زمان مى دانست. حضرت فرمود: كه اى ربیع! مى دانم كه تو به جانب ما میل دارى این قدر مهلت بده كه دو ركعت نماز به جا بیاورم و بـا پـروردگـار خـود مـنـاجـات نـمـایم، ربیع گفت: آنچه خواهى بكن، پس دو ركعت نـمـاز كـرد و زمـانی طولانی را بـا دانـاى راز عرض نیاز كرد و چون فارغ شد ربیع دست آن حضرت را گرفت و داخل ایوان برد، پس در میان ایوان نیز دعایى خواند.  
و چون امام عصر را بـه درون قصر برد و نگاه منصور بر آن حضرت افتاد از روى خشم گفت : اى جعفر! تـو تـرك نـمـى كـنـى حـسـد و سرکشی خود را بر بنی عباس و هر چند سعى مى كنى در خـرابـى حکومت ایـشـان فـایـده نـمـى بـخشد، حضرت فرمود: به خدا سوگند! اینها كه مى گـویـى هـیـچ یك را نكرده ام ، و تو مى دانى كه من در زمان بنى امیه كه دشمن ترین خلق خـدا بـودنـد بـراى مـا و شـمـا، بـه آن آزارهـا كـه از ایـشـان بـر مـا و اهل بیت ما رسید چنین اراده ای نكردم و از من به ایشان بدى نرسید و نسبت به شما نیز این چنین اراده نکرده ام ...     پس منصور ساعتى سر در زیـر افكند و در آن وقت بر  بالشى تكیه كرده بود، او همیشه در زیر تخت خـود شمشیر مى گذاشت ، سپس گفت: دروغ مى گویى و دست در زیر تخت كـرد و نـامـه هـاى بـسیار بیرون آورد و به نزدیك آن حضرت انداخت و گفت: این نامه هاى تـو اسـت كـه بـه اهل خراسان نوشته اى كه بیعت مرا بشكنند و با تو بیعت كنند، حضرت فـرمـود: بـه خـدا سـوگـنـد كه اینها به من افترا است و من اینها را ننوشته ام و چنین اراده ای نـكـرده ام ...، ناگهان منصور شمشیر را به قدری از غلاف بیرون كشید، ربیع گفت: چون دیـدم كـه منصور دست به شمشیر برده است بر خود لرزیدم و یقین كردم كه آن حضرت را شـهـیـد خـواهـد كـرد، ولی ‍ شـمشیر را در غلاف كرد و گفت : شرم ندارى كه در این سن مى خـواهـى فتنه به پا كنى كه خونها ریخته شود؟     حضرت فرمود: نه به خدا سوگند كه ایـن نـامـه هـا را مـن نـنـوشـته ام و خط و مهر من در اینها نیست و بر من افترا بسته اند . پس منصور باز آتش غضبش مشتعل گردید و شمشیر را تمام از غلاف كشید، در حالی که آن حضرت نزد او ایستاده بود و مترصد شهادت بود ولی ناگهان منصور بار دیگر شـمشیر را در غلاف كرد و ساعتی سر به زیر افكند و سر برداشت و گفت: راست می گویی، سپس آن حضرت را نزدیك خود طلبید و بر کنار خود نشاند و پس از اکرام بسیار ایشان را راهی منزل نمود.     ربـیـع گـفـت كـه مـن شـاد بـیـرون آمـدم و مـتـعـجـب بـودم از آنـچـه مـنـصـور اول در بـاب حـضـرت اراده داشـت و آنـچـه آخـر بـه عـمـل آورد، چـون بـه صـحـن قـصـر رسـیـدم گـفـتـم: یـابـن رسـول اللّه! مـن مـتـعـجـبـم از آنـچـه او اول بـراى شـمـا در خـاطـر داشـت و آنـچـه آخـر در حـق شـمـا بـه عمل آورد ....،و هر چه منصور اظهار خشم مـى نـمود هیچ اثر ترس و اضطرابی در شما مشاهده نمى كردم ، حـضـرت فـرمـود: كـسـ�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 136]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن