تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس چهل روز خود را براى خدا خالص كند چشمه هاى حكمت از قلب وى بر زبانش جارى مى شو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817160434




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

امام خميني به روايت شيخ حسين انصاريان


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
امام خميني به روايت شيخ حسين انصاريان
امام خميني به روايت شيخ حسين انصاريان سابقه آشناييم با وجود مقدس آن انسان ملكوتي از سال 42-1341 است زماني كه اولين اعلاميه آتشين خود را خطاب به علم خائن صادر كرد در آن زمان به پخش اعلاميه آن حضرت مبادرت كردم.وقار ملكوتي، چهره الهي، ادب اسلامي، نفوذ ديد، عظمت روح، آرامش قلب در برابر حوادث، احترام به‏جا به اشخاص، تحويل گرفتن دلسوزان، اصرار به بازگو كردن جنايات رژيم، دورانديشي، به‏جا گفتن، حضور در ميان مردم، خاطراتي است كه در ابتداي آشنايي با آن انسان برجسته دارم و اين همه براي جامعه آن روز كه خيلي سخت در اسارت رژيم منحوس پهلوي بودند و به خصوص براي روحانيان كه اكثرا بي خبر از اوضاع ايران و جهان بودند هم درس بود و هم زنگ بيدارباش و هم زمينه تربيت روحي و قوت قلب كه بالاخره آثارش درتمام جامعه ايران و سپس جوامع اسلامي، آنان كه با فرهنگ ثمربخشش آشنا شدند ظاهر شد.رباعي زير را در ايام چهلم حضرت امام سرودم و تنها هديه ام كه هديه مور به سليمان است همين است:كام من شيرين ز خم و از مي استناي من پر ناله از غم چون ني استاي خميني من فدايت كه اسم توهم خم است و هم مي است و هم ني استدر آن ايام كه در قم مشغول تحصيل بودم و مصر بر اينكه همه روزه براي توسل به حرم حضرت معصومه مشرف شوم آن منبع فيض حضرت امام (س) را به وقت دعا و زيارت در حال توجهي مي ديدم كه پس از سالها هنوز در آرزوي تحقق آن در خود هستم.روزهاي سوگواري در منزل ايشان حضرت امام (س) در كوچه يخچال قاضي شركت مي‌كردم. آن جناب را وقت ذكر مصيبت اهل بيت باحالتر و گريانتر از ديگران مي‌ديدم گريه اي كه سرچشمه‌اش معرفت كامل او به ولايت و حقايق باطنيه و واقعيات ملكوتيه بود گريه‌اي كه سرمايه قلب و صفاي باطن و روشني درون آن جناب از قطرات آن ديده مي‌شد.

در ايام اعتصاب از طرف روحانيت مبارز در منابر براي جمع آوري پول جهت اعتصابيان معرفي شدم در آن زمان حدود 5 ميليون تومان خمس و سهم و صدقات به حقير داده شد و من طبق آماري كه به طور سري در دست داشتم آن را به اعتصاب كنندگان شركت نفت، آموزش و پرورش و ساير ادارات پرداختم؛ در حالي كه بين آنها مسلمان اهل سنت، شيعه، مسيحي و يهودي بود. پس از انقلاب در قم خدمت ايشان عرضه داشتم كه قسمت اعظم اين پولها از مال سهم امام بود. فرمودند همه را قبول كردم و قبول دارم و حتي به من دعا كردند و اين براي من عجيب بود.بالاترين كرامت و خارق عادت او، خبرهايي بود كه از سال اول نهضت به وسيله اعلاميه‌ها و سخنرانيها از اوضاع رژيم ايران و جهان و پيروزي حق بر باطل دادند و يك خبر جز چيزي كه آن انسان الهي اعلام كرده بود واقع نشد. المؤمن ينظر بنورالله.از آرزوهايم اين بود كه قلعه شهر نو كه حدود 5هزار زن و مرد فاسد در آنجا اسكان داشتند از بين برود. براي نجات روسپيان به خصوص دختران جوان، نيازمند به پول زياد بودم. از حضرت امام در باب صرف وجوه براي نجات آنان به وسيله هاي شرعي استجازه كردم. با كمال بزرگواري اجازه دادند و برنامه به بهترين وجه صورت گرفت و از بركت ايشان اين لكه ننگ از دامن مملكت شيعه پاك شد و با انجام اين كار از طرف اينجانب يكي دو بار حضرت امام توسط آيت الله محمدي گيلاني مرا فوق العاده مورد محبت قرار دادند.تأسيسات نفتي خارك به وسيله دشمن بعثي بمباران شده بود. همراه حجت الاسلام آقاي حاج سيدمحمدرضا غروي مشرف محضرشان بودم. با يك دنيا آرامش در برابر مسئولان مملكت كه با اضطراب خدمتشان آمده بودند و اظهار نگراني مي كردند فرمودند: در جنگ شيريني پخش نمي‌كنند، برويد، ما پيروزيم. (كنايه از اينكه بايد مقاومت و استقامت كرد تا پيروز شد.)روزهاي آخر بهمن در مدرسه علوي به عنوان خدمت شب و روز رفت و آمد داشتم. متأسفانه يادم نيست از كه شنيدم كه نيمه شب 22 بهمن به هنگام درگيري سخت مردم با دشمن، آقاي اشراقي داماد ايشان را بزرگان قوم به محل خواب ايشان فرستادند كه آن حضرت را بيدار و اوضاع را بازگو كند. آقاي اشراقي فرمودند به اتاق خواب آقا رفتم يك بار ايشان را صدا زدم و پنجره را باز كرده عرض كردم بشنويد چه خبر است! كنار پنجره آمدند و صداي مردم و شليك اسلحه‌ها را كه شنيدند، به طرف رختخواب برگشتند و با آرامش عجيبي فرمودند ما پيروزيم و اين در زماني بود كه اكثر قريب به اتفاق در وحشت بودند و احتمال كودتاي فراگير قوي بود.سال 56 يك راديوي چند موج بزرگ به دست آورده به خانه پدرم بردم كه از طريق آن صداي دربار، ساواك و شهرباني را گرفته و به انقلابيون منتقل كنم. در آنجا وحشت رژيم را از اعلاميه ها وحتي نام امام بيش از پيش لمس كردم و اميد به پيروزي در وجودم موج زد.در هر زماني به نحوي عجيب در پيامها و اطلاعيه‌ها، تمام شرايط زمان را رعايت مي‌فرمودند و در اين زمينه متصل به امداد غيبي بودند. در يكي از نمازجمعه ها در روز عاشورا كه سخنراني داشتم و آن روز اقاي هاشمي رفسنجاني امامت جمعه را عهده‌دار بودند راجع به پيام‌هاي امام با ايشان صحبت كردم. ايشان فرمودند: قلم در دست خداست!در ابتداي ورودم به قم خدمت اولين شخصيتي كه رسيدم و به او عجيب ارادت پيدا كردم مرحوم حاج شيخ عباس تهراني بود كه مشهور بود امام (ره) مقداري از لمعه را خدمت ايشان خوانده‌اند.شيخ نزديك به 20 سال مريض بود. من هر روز خدمت ايشان بودم و حتي براي من در بستر بيماري درس ادبيات مي‌گفتند. امام در اكثر پنج‏شنبه‏ها به عيادت آن بزرگوار مي آمدند و دم در مي نشستند و آداب متعلم را كه در آداب المتعلمين است در محضر ايشان رعايت مي فرمودند. حالا يا از جهت استادي و شاگردي يا به خاطر اينكه شيخ از اولياي خدا بود و امام از نفس او استفاده كرده بودند. شيخ هم ارادت فوق العاده‌اي به ايشان اظهار مي كرد.ظاهرا ساواك متولي مسجد اعظم را از ادامه درس امام در اين مسجد ترسانده بود. ايشان دستور داد از اول صبح درهاي مسجد را ببندند. خودم شاهد بودم كه وقتي اين معنا را به حضرت امام خبر دادند آن جناب هيچ عكس‌العملي نشان نداده نسبت به بيت مرحوم آيت الله العظمي بروجردي (ره) تواضع كردند و فرمودند هركجا مناسب باشد درس مي‌دهم و آن روز آمدند در صحن ايوان طلا روي يك منبر كهنه شكسته در حالي كه شاگردان روي گليم پاره‌ها و زمين نشسته بودند دنباله درس هر روز را با كمال نشاط و شادابي ادامه دادند و روز بعد به خواهش توليت مسجد دوباره به مسجد آمدند.يك روز عصر كه هوا ابري بود درس اصول در مسجد اعظم در بعدازظهر كمي طول كشيد. مؤذن كه خبر نداشت در اتاقك حياط بلندگو را روشن و اذان را سر داد. امام درس را خاتمه دادند و شاگردان به مؤذن اعتراض شديد كردند. اين خبر به گوش امام رسيد. فرمودند اصول نمي گويم تا رضايت مؤذن را جلب كنيد. پس از عذرخواهي از مؤذن دوباره درس را شروع كردند.وجوهات زيادي حضورشان مي بردم و چيزي هم قبول نمي‌كردم. يكبار به دست بوسي مشرف شدم و نزديك 5 دقيقه ارادت عاشقانه‌ام را شرح دادم. فكر مي كنم از شرح ارادتم و اينكه سخت بي توقع بودم شديدا شاد شده تبسم كردند.اگر كسي در محضر آن حضرت مي خواست غيبت را شروع كند سخت خشمگين شده اجازه ادامه نمي دادند و ملاحظه طرف را هم نمي كردند كه كيست.يك بار همراه حضرت آيت الله فاضل لنكراني خدمتشان رسيدم. البته به طور مأموريت از جانب مرحوم شهيد مدني از همدان. قضاياي همدان را همراه با مدرك در رابطه با يك نفر روحاني و زحمت‌هايش براي انقلابيون و مظلوميت شهيدمدني به طور مفصل گفتم. از اينكه عمامه به سري مزاحم اسلام و مردم و منطقه بود شديدا در غضب شدند و نسبت به شهيد مدني كه انساني خالص بودند عجيب محبت نشان دادند. به من فرمودند پيام مرا براي آقاي مدني ببر تا كسي هم بفرستم. خلاصه اين گزارش منجر به فرستادن پيام مفصلي براي مرحوم مدني و برچيده شدن بساط آن شيخ شد.يك شب در قم مهمان دكتر باهر بودم. ايشان كه رياست بيمارستان آيت الله گلپايگاني را به‏عهده داشتند برايم نقل كرد وقتي از منزل آقاي اشراقي خبر دادند امام دچارناراحتي قلبي شده اند به سرعت رفتم فشار ايشان به پنج رسيده بود و اين از نظر طبي نقطه مرگ بود ولي خدا به آن جناب لطف خاص داشت. برنامه‌هاي اوليه را انجام دادم و به ايشان گفتم كه حركت نكنيد. پس از دو ساعت آماده حركت شدند. گفتم: چرا؟ فرمودند: نماز. گفتم: شما در فقه مجتهديد، من در طب، حركت براي شما به فتواي طبي من حرام است، خوابيده نماز بخوابيد! و ايشان با دقت، نظر من را عمل كردند.منبع: خبرگزاری فارس/ن
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 430]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن